روایت کننده: آقای علیرضا محفوظی (الف – رحیم)

تاریخ مصاحبه: هفتم آوریل ۱۹۸۴.

محل مصاحبه: پاریس- فرانسه

مصاحبه کننده: ضیاءالله صدقی

نوار شماره: ۲

بنابراین تمام ارائه نظرات، ارائه مشی سیاسی، ارائه برنامه، ارائه شعارها منحصر به خود رهبری شده بود. وظایف کادرها، وظایف اعضاء و وظایف تماس‌ها در حقیقت مطلقاً مربوط به اجرای وظایفی بود که رهبری تعیین کرده بود. مثلاً رفقای ما مجبور بودند که فلان ساختمان را شناسایی بکنند. صبح رفیق ما تا شب می‌رفت برای شناسایی یک ساختمان مثلاً شناسایی ساختمان ساواک، توجه می‌کنید؟ و شب هم که می‌آمد خانه اصلاً اینکه بنشیند و یک صفحه چیز بخواند یا یک کتاب بخواند و یا حتی یک اعلامیه سازمان را هم به درستی بخواند نمی‌توانست بخواند چون از خستگی داشت از پا در می‌آمد. وظایف ما نسبت به کسانی که، گروه‌های هواداری کهه با ما تماس می‌گرفتند عبارت از این بود که ما اعلامیه‌های سازمان را به اینها منتقل بکنیم و احیاناً اگر انتقاداتی دارند از وظایفی که سازمان محول کرده است در مقابل اینها دفاع بکنیم بنابراین نمی‌شود گفت یک تبادل نظری در درون این سازمان مطلقاً وجود داشته است. منتها در سطح خود ما یعنی در سطح خود رفقای به اصطلاح فدایی یک سلسله از اختلافات مطرح می‌شد بر سر مسائل مختلف و این اختلافات هم در همان سطوح باقی می‌ماند و انعکاس هم پیدا نمی‌کرد. از جمله انتقاداتی که به نوشته فرخ نگهدار “وظایف مارکسیست – لنینیست‌ها” کردند در حقیقت مورد انتقاد خیلی از رفقا قرار گرفت، ولی این انتقادات در سطح خیلی پایین و بسته‌ای باقی ماند و هیچ انعکاسی در میان افراد پائین و غیره وغیره مطلقاً قرار نگرفت. همین وضعیت در حقیقت در سال‌های بعد هم انعکاس پیدا کرد.

س – آقای محفوظی شرکت سازمان چریک‌های فدایی خلق بعد از سقوط رژیم شاه، منظورم بعد از ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ است، در جریانات گنبد و ناآرامی‌هایی که در گنبد بین ترکمن‌ها بوجود آمده بود جریانش چه بود؟ آیا این هم با تصمیم سازمان بود یا یک حرکت خودجوش در آنجا بود که بعد اینها رفتند آنجا که از این جریان استفاده تبلیغاتی بکنند؟ این جریان چگونه بود؟

ج – بعد از انقلاب سازمان فدایی یک نفر را به نام هاشم به گنبد می‌فرستد. هاشم کسی بود که توی شاخه ما فعالیت می‌کرد و من از طریق او سیانور دریافت کردم و در حقیقت مسئول ما شناخته می‌شد، مسئول از لحاظ تشکیلاتی شناخته می‌شد، او به گنبد می‌رود و یک سلسله افرادی که هوادار سازمان فدایی بودند را در گنبد شروع می‌کند به جمع‌آوری کردن و در حقیقت سازمان دادن. در همین زمان در گنبد قابوس در میان ترکمن‌ها مسئله زمین پیش می‌آید، دشت گرگان و غیره و مسئله تقسیم زمین، چون بعضی از این مالکین هم فرارکرده بودند و دهقانان آنجا در حقیقت در این دوران می‌خواستند اراضی را به تملک خودشان در بیاورند و این اراضی را به دولت جمهوری اسلامی ندهند و نسبت به دولت جمهوری اسلامی همچنین در این دوران بدبین بودند. اینها شروع به ساختن شوراهای ده می‌کنند و کم‌کم شروع می‌کنند به اینکه اراضی را بطور مشترک یعنی مشاع بین خودشان بکارند و محصول اینها را بین خودشان تقسیم بکنند. این شوراهای ده در حقیقت تجربه‌ای بوده که خود ترکمن‌ها در قرن نوزده داشته، یعنی با سبک قرن نوزده شورای ترکمن آق سفال و غیره و غیره یک سلسله شوراهای ده در این زمان شکل می‌گیرد. این شوراهای ده به سرعت گسترده می‌شود و درجاهای مختلف ترکمن‌ها شروع می‌کنند، نه اینکه زمین‌ها را بین خودشان تقسیم بکنند قطعه قطعه بکنند، زمین‌ها را بطور مشترک بکارند و محصول آن را تقسیم بکنند. در این زمان بنابراین شروع می‌کنند به اینکه چون می‌فهمند سازمان فدایی هم سازمانی است که از انقلاب دفاع می‌کند و از دهاقین دفاع می‌کند و از ترکمن‌ها دفاع می‌کند با سازمان فدایی ارتباط می‌گیرند. دهاقین می‌آیند و مشکلات دهِ خودشان را با افراد فدایی در میان می‌گذارند و در حقیقت ستاد سازمان صرفاً یک ستاد تشکیلاتی دیگر نیست بلکه ستاد دهقانی هم است و دهقانان در آنجا می‌آیند و مسائل خودشان را مورد شور و غیره و غیره می‌گذارند و می‌خواهند از این دستاوردی که در این دوران پیدا کردند دفاع کنند. در همین دوران افرادی که با سازمان فدایی درارتباط بودند و خودشان هم ترکمن بودند به دهاقین در این امر کمک می‌کنند ولی اینکه سازمان فدایی یعنی بدنه اصلی سازمان فدایی یک سیاستهای روشنی در مورد مسائل ترکمن صحرا داشته باشد و بخواهد از این سیاست‌ها بهره برداری بکند مطلقا ” در این دوران نبود. من هم در این دوران در تمام جلسات رهبری شرکت داشتم و بنابراین بعد از قیام، من در تمام جلسات رهبری شرکت داشتم و می‌توانم در حقیقت در موردشان خیلی دقیق قضارت بکنم.

س – چه کسانی در جلسات رهبری شرکت می‌کردند؟

ج – می‌دانید جلسات رهبری بعد از قیام به این شکل درآمد که همان رهبری که سازمان فدایی تا قبل از قیام داشت یعنی آن سه نفر همراه فرخ نگهدار و فردی به نام خسرو یا ماشاء‌الله با همدیگر آن جلسه مخفیِ‌شان را ادامه می‌دادند.

س – این دو تا اسم متعلق به یک نفر آدم است، هم خسرو و هم ماشاء‌الله؟

ج – بله. ولی از آنجا که این جلسه نقش چندانی نمی‌توانست برای مسائل مختلفی که در سطح کشوری مطرح بود ایفا بکند بنابراین تصمیم گرفتندکه یک جلسه بزرگتری را بسازنند وگرچه نمی‌خواستند به این جلسه رسمیت بدهند به خاطر اینکه موقعیت خودشان در خطر می‌افتاد ولی درحقیقت این جلسه بزرگتر جلسه رهبری مسائل مختلف بود که تشکیلات با آنها روبرو بود. و این جلسه بزرگتر به اصطلاح افرادی را بیشتر از این چند نفر دعوت می‌کردند و این افراد از جمله همان ۵ نفر بودند، من بودم و فردی به نام حیدر بود، علی کشتگر بود مهدی سامع بود، امیر بود و غیره و غیره و چون ما همه را با اسم‌های کوچک می‌شناختیم تعداد زیادتری بودند در حدود مثلاً ۱۵ نفر. اینها در حقیقت تصمیم‌گیری در مورد مسائل مختلف ترکمن صحرا می‌کردند، جمشید طاهری‌پور هم بود.

در این دوران که خوب در گنبد این اتفاقات داشت می‌افتاد و سازمان فدایی هم مطلقاً از مسائلی که دارد در ترکمن صحرا اتفاق می‌افتاد اطلاع ندارد یعنی در موردشان در حقیقت یک برنامه روشنی ندارد که می‌خواهد در ترکمن صحرا چه مسائلی را پیش ببرد، چکار می‌خواهد بکند، چشم اندازش با مسائل ترکمن صحرا چیست؟ مشکلاتی را که خواهد آفرید کدام هستند و آیا در حقیقت این سازمان از ترکمن‌ها در مقابل مالكین و دولت دفاع خواهد کرد یا نه؟ این مسائل هیچ کدام مورد بحث قرار نگرفته بود بنابراین بطور خودانگیخته برخی از عناصر فدایی همراه با ترکمن‌ها در حقیقت به ساختن شوراها و به حل مسئله زمین پرداخته بودند. تا اینکه یک روز یک اتفاقی می‌افتد و آن روز درحقیقت حمله پاسداران به ستاد ترکمن صحرا است به ستاد فدایی است. در همان ساعت اول هاشم که تنها نماینده سازمان درترکمن صحرا بود همراه با برخی از عناصر فدایی دستگیر می‌شود و اینها را به پادگان ارتش می‌برند. بنابراین در این دوران ارتباط خود ترکمن‌ها با سازمان فدایی مطلقاً قطع است چون فقط یک نماینده داشت. بنابراین خود ترکمن‌ها که البته از پیش توسط سازمان برنامه دفاعی ریخته بودند شروع به سنگر بندی و مقاومت می‌کنند و این مقاومت مقاومت خالصاً ترکمن‌ها بود. اما در این دوران چه اتفاقاتی می‌افتد؟ این اتفاق را من می‌توانم توسط یک صحنه برای شما شرح بدهم و آن عبارت از این بود که یک جلسه‌ای ما داشتم که در آن من بودم، جمشید طاهری‌پور بود، فرخ نگهدار بود، علی کشتگر بود، اشرف دهقانی بود و احتمالاً یکی دو نفر دیگر، که تلفن زنگ می‌زند و خبر می‌دهد که در ترکمن صحرا این اتفاق افتاده است، پاسداران حمله کردند و آیت‌الله خمینی قراراست که یک اطلاعیه‌ای صادرکند علیه سازمان فدایی و حزب‌اللهی‌ها هم در خیابانهای تهران علیه فدایی‌ها شعار می‌دهند. سازمان فدایی تازه امروز با مسئله ترکمن صحرا روبرو می‌شود، تا حالا همینطور خیلی شوخی شوخی بود، امروز تازه یک چیزی به نام مسئله ترکمن صحرا وجود دارد و حالا باید بیاید و به این مسئله پاسخ بدهد. همچنین خبرداده می‌شود که آیت‌الله طالقانی خیلی سخت از سازمان فدایی دلگیر است و قرار است که علیه آن اعلامیه صادر بکند. فرخ نگهدار به آیت‌الله طالقانی تلفن می‌زند. گوشی تلفن، شخصی که امروز هم با مجاهدین است بر می‌دارد به نام شانه‌چی که پدر چندین فرزند بوده که همه بچه‌هایش کشته شدند. با شانه‌چی تماس می‌گیرد و شانه‌چی می‌گوید که شما خیانت کردید، آیت‌الله طالقانی می‌گویند که شما خیانت به اسلام کردید، خیانت به حکومت کردید، با این کارهایی که انجام می‌دهید خیانت به انقلاب کردید و بنابراین آیت‌الله طالقانی حاضر به جواب دادن به شما نیست. کسانی که در آن جلسه بودند یعنی از جمله فرخ نگهدار و از جمله خود کشتگر درحقیقت خیلی از این وضع پریشان می‌شوند. اینها نمی‌خواستند ارتباطات خودشان را با حکومت قطع بکنند و فرخ نگهدار با دکتر یزدی ارتباط خودش را هنوز حفظ کرده بود و بنابراین سازمان نمی‌خواست که یک موضعی علیه دولت بازرگان بگیرد یا علیه آیت‌الله خمینی در این دوران بگیرد. بنابراین مسئله ترکمن صجرا یک مسئله‌ای بود که احتمال داشت تمام رشته‌ها را برای اینکار پنبه بکند. اینها چندین پیشنهاد کردند: یک پیشنهاد عبارت از این بود که ما اعلامیه صادر بکنیم قبل از اینکه دولت اعلامیه صادر بکند و بگوییم هاشم که مسئول فدایی در ترکمن صحرا بوده خودش خودسرانه این کار را کرده و باید اصلاً از سازمان فدایی او را اخراج بکنیم و بنابراین تا یکی دو هفته مسئله اخراج هاشم از سازمان فدایی در این دوران مطرح بود. بنابراین می‌بینیم که چقدر اینها از مسئله پرت بودند. همچنین برویم با دولت موقت تماس بگیریم و در حقیقت ببینیم که چه راه حلی را ما می‌توانیم برای اینکار اتخاذ بکنیم. بنابراین با دکتر یزدی تماس می‌گیرند و شروع به تماس با دولت موقت بازرگان می‌كنند و به دولت موقت بازرگان می‌گویند که ما حاضریم هر امتیازی را که شما بخواهید در مسئله ترکمن صحرا به شما بدهیم و بنابراین حاضریم تمام حسن نیت خودمان را در ربط با دولت موقت علیه ترکمن‌ها به شما نشان بدهیم، هرحسن نیتی که شما می‌خواهید. طبق مذاکراتی که اینها انجام می‌دهند قرار می‌شود که یک هیاتی از طرف دولت به ترکمن صحرا اعزام بشود که در این هیات دولت چند نفر از عناصر دولت موقت در آن شرکت داشته باشند و چند نفر هم از سازمان فدایی که این چند نفر هم انتخاب می‌شوند که از جمله عبارت هستند از مهدی سامع، اشرف دهقانی، محسن شانه‌چی که پسر همین شانه‌چی است که اخیراً کشته شد، و اینها انتخاب می‌شوند که به ترکمن صحرا بروند و بین دو طرف آتش بس را برقرار بکنند و مسئله زمین را توسط دولت موقت حل بکنند. بنابراین این هیات به ترکمن صحرا می‌رود و شروع می‌کنند در حقیقت با دو طرف هم با پاسداران و هم با ترکمن‌ها مذاکره کردن. سازمان فدایی به ترکمن‌ها می‌گوید که ما به شما دستور می‌دهیم که شما سلاح‌هایتان را زمین بگذارید و مسئله را از طریق دولت موقت ما به پیش ببریم. همچنین اعضای دولت موقت سعی می‌کنند که پاسداران را از جنگ بیرون بکشند و در این کار موفق می‌شوند. هنگامی که در این کار موفق می‌شوند مسئله‌ای که باقی می‌ماند عبارت از این است که کل هواداران چپ، و كل کسانی که بودند همه ازترکمن‌ها در مقابل جمهوری اسلامی دفاع می‌کردند و سازمان هم در برنامه سیاسی خودش حل مسئله زمین به نفع دهقانان را مطرح کرده بود. بنابراین در این دوره اینها بدون اینکه هاشم را اخراج کرده باشند و بدون اینکه افراد بدانند که یک چنین هیات دولتی را خود فدایی‌ها هم در آن شرکت کردند و به ترکمن صحرا رفتند و این کارها را کردند، چون اعضاء سازمان فدایی از این جزئیات که خبر نداشتند، بنابراین وقتی که اوضاع خوابید می‌توانستند بگویند که ما هنوز هم ازترکمن‌ها دفاع می‌کنیم و بنابراین در مصاحبه‌ای که کشتگر با خبرنگاران خارجی در آن زمان بعمل آورد گفت ” ما در کنار ترکمن‌ها ایستاده ایم”. بعد از ختم غائله، و “ما درکنار ترکمن‌ها تا آخرین قطره خون خواهیم ایستاد.” ترکمن‌ها هم فکر می‌کردند که سازمان فدایی درکنار اینها علیه دولت موقت ایستاده است و یک توهم دوجانبه در این زمینه وجود داشت. سازمان فدائی می‌خواست موقعیت خودش را هم بعنوان سازمانی که مدافع دهقانان و کارگران است حفظ بکند و هم نمی‌خواست موقعیت خودش به مثابه یک نیرویی که می‌خواست از لحاظ سازمانی زیر ضربه برود نگه بدارد، این بود نقشی را که سازمان فدایی در ترکمن صحرا ایفا کرد.

س – سازمان فدایی خلق در جبهه دموکراتیک ملی هم شرکتی داشت؟

ج – در آن زمان آن فردی را که دستگیركردند و اعدامش کردند…

س – شكرالله پاکنژاد؟

ج – بله شکرالله پاکنژاد. شکرالله پاکنژاد در حقیقت با فرخ نگهدار تماس می‌گرفت و پیشنهادی که به فرخ نگهدار کرده بود عبارت از این بود که در حقیقت ما یک جبهه‌ای می‌خواهیم درست کنیم که از طریق این جبهه که یک اعتباری را داشته باشد که به هیچ چیز نچسبانند، بتوانیم افرادی را مانند آیت‌الله طالقانی و غیره دارند، سازمان فدائی و سازمان مجاهد را به همدیگر نزدیک کنیم و در حقیقت، از این طریق یک قطب قوی درست کنیم. شکرالله پاکنژاد اصلاً با خود فرخ نگهدار این مطلب را مطرح کرده بود که خود نیرویی به نام نیروی جبهه دموکراتیک مطرح نیست بلکه به خاطر وظایفی که ما در این دوران داریم اهمیت را در این می‌بینیم که این دو سازمان بسیار قوی که در سطح جامعه وجود دارند یعنی مجاهدین و سازمان فدایی با همدیگر یکی بشوند و همراه این یکی شدن عناصر و افراد دیگری هم از جاهای مختلف در حقیقت بیایند و به این سازمان بپیوندند. این چیزی بود که به فرخ نگهدار گفته می‌شد و فرخ نگهدار در آن جلسه رهبری یا ۱۵ نفره مطرح می‌کرد.

س- که شما در آن شرکت داشتید.

ج – بله شرکت داشتم. توجه می‌فرمایید.

س – عکس‌العمل شما نسبت به این پیشنهاد چه بود؟

ج – حقیقتش من اصلاً اطلاعی نداشتم از آنجا که من نمی‌شناختم که اوضاع از چه قرار است.

س – شکرالله پاکنژاد را که شما قاعدتاً باید می‌شناختید.

ج – شکرالله پاکنژاد را من می‌شناختم ولی از این برنامه سیاسی که به این شکل مطرح شده بود و اصلاً روی کاغذ نیامده بود، دلائلش، ضرورت‌هایش چیست و غیره وغیره ما هیچ اطلاعی در آن زمان نداشتیم و من در تصمیم‌گیری این جریان مطلقاً شرکتی نداشتم.

س – تصمیم‌گیری چگونه بود؟ موافق بود؟ مخالف بود؟

ج – ما پیشنهادی را که می‌دادیم عبارت از این بود که در حقیقت ما می‌توانیم یک سلسله از اقدامات مشترکی را در این دوران انجام بدهیم منتها به همین دلیل تصمیم گرفته شد که اولین اقدام مشترک را از طریق سالروز دکتر مصدق انجام بدهیم. سالروز مصدق که در روز ۱۴ اسفند که برگزار می‌شد در آن روز طبق همین تصمیمی که فرخ نگهدار گفته بود یعنی همکاری مجاهدین و فدائیان و از جمله افرادی مانند متین دفتری و آیت‌الله طالقانی که در آن روز در خانه دکتر مصدق در احمد‌آباد در حقیقت مهمترین سخنرانی گذاشته شد که علی کشتگر از طرف سازمان فدایی سخنرانی کرد و یک نفر از طرف سازمان مجاهدین سخنرانی کرد.

س ۔ مسعود رجوی؟

ج – بله و همچنین آیت‌الله طالقانی. یک چنین کاری را انجام دادند و این درحقیقت این روحیه را تقویت کرد که می‌تواند یک چنین جبهه‌ای را شکل بدهد و پیش ببرد. همچنین سازمان فدایی در یک سلسله از تصمیم‌گیری‌های بعد از این هم شرکت می‌کرد. اما ما باید بدانیم که در این دوره اولاً حزب توده مخالف یک چنین اقدامی بود و این روی تصمیماتی که فرخ نگهدار می‌گرفت تأثیر می‌گذاشت، به احتمال زیاد من فکر می‌کنم در این زمینه، و تمام این تصمیماتی را که در رابطه با مجاهدین و در رابطه با جبهه دموکراتیک ملی و غیره و غیره می‌گرفتند از سطح حرف فراتر نمی‌رفت.

س – با این ترتیب که شما راجع به فرخ نگهدار و کشتگر صحبت می‌کنید انگار که این افراد جزو رهبران طراز اول و مطلق سازمان فدایی خلق در آن دوره بودند.

ج – در حقیقت اگر ما صحبت بکنیم رهبر طراز اول و مطلق سازمان در آن دوره فرخ نگهدار بود و علی کشتگر نبود. علی کشتگر برای اینکه اولاً زبان انگلیسی خوب می‌دانست و ثانیاً می‌توانست اعلامیه خوب بنویسد. ولی فرخ نگهدار درحقیقت نقش اصلی را در کلیه سیاست‌های سازمان در آن دوران داشت و کلیه مخالفینی هم که در درون سازمان وجود داشتند به طریقی کنار گذاشته می‌شدند و تمام باندی را که در زندان ساخته بود، تمام باند اطراف خودش را آورده بود در تشکیلات و در مقام‌ها و در رئوس اصلی گذاشته بود، در شهرستانها و تمام کسان دیگری که از زندان بیرون آمده بودند و همچنین فدایی بودند اینها را در سطوح بسیار پایین‌تری می‌گذاشت.

س – قبل از اینکه سوال دیگری بکنم می‌خواهم که جریان جبهه دموکراتیک ملی را تمام بکنیم. بنابراین سازمان چریک‌های فدایی خلق هیچ وقت به طور موثر در جبهه دموکراتیک ملی شرکت نداشت.

ج – نخیر، فقط در ۱۴ اسفند.

س – سوال دیگر من مربوط به انشعاب اشرف دهقانی است. اشرف دهقانی تا چه تاریخی با سازمان فدایی باقی ماند و جریان انشعاب چگونه بود؟

ج – اشرف دهقانی در حقیقت گفتم که در آن ماجرای گنبد که اتفاق افتاده بود اشرف دهقانی خودش یکی از اعضای هیئت دولت موقت بود که به ترکمن صحرا اعزام شد. همراه با مهدی سامع و محسن شانه‌چی. بعد از این در یک جلسه دیگر در درون سازمان شرکت کرد و گزارش جریان گنبد را داد. در همان جلسه رهبری شرکت کرد و گفت که در ترکمن صحرا چه کارهایی را کردند. منتهى اشرف دهقانی جدا از سازمان با افراد دیگری در تماس بود از جمله حرمتی‌پور و یک سلسله از افرادی که همراه اینها بودند.

س – آقای محفوظی، حرمتی‌پور چه کسی بود؟

ج – حرمتی‌پور یکی از افرادی بود که سازمان فدایی به عنوان مسئول سازمان به خارج فرستاده بود منتها بر سر اختلافاتی که با سازمان پیدا کرده بودند در حقیقت تقریباً کنار گذاشته شده بود.

س – این اختلافات بر مبنایی بود؟

ج – این اختلافات در دوره اول اگر من به شما بگویم، در دوره قبل از ۱۳۵۵ یعنی در دوره حمید اشرف آغاز می‌شود که حرمتی‌پور با حمید اشرف یک سلسله از نامه‌هایی را رد و بدل می‌کنند. حرمتی‌پور یک سلسله از نظراتی را که بیشتر به گروه رهایی داشت درحقیقت در اینطور چیزها ارائه می‌داد و بنابراین اختلافات در همان دوران ریخته شده بود. دوره بعد که سازمان فدایی می‌آید و نقطه نظرات بیژن جزنی را مطرح می‌کند، حرمتی‌پور و اشرف دهقانی یک کتابی در خارج بیرون می‌دهند به نام “درباره شرایط عینی انقلاب” و در آن کتاب نقطه نظرات بیژن جزنی را مورد انتقاد قرار می‌دهند و از جمله سازمان را مورد انتقاد قرار می‌دهند. منتها از آنجا که اشرف دهقانی هنوز اعتبار و محبوبیتی داشت سازمان با او هنوز یک سلسله از ارتباطات خودش را حفظ کرده بود گرچه هنوز هیچ مسئولیتی به او نداده بود و فقط در جریان ترکمن صحرا از او استفاده کرد، توجه می‌کنید؟ ولی هیچ مسئولیت تشکیلاتی به او نداده بود یعنی هنوز وضع تشکیلاتی‌اش در ربط با سازمان ناروشن مانده بود. در این دوران از آنجا که سازمان نمی‌خواست اینها را وارد تشکیلات بکند، افرادی مثل حرمتی‌پور و کسانی هم که دور و بر حرمتی‌پور بودند و اشرف دهقانی هم این را می‌دانست که یک چنین جریانی هست و فقط سازمان می‌خواست به او یک نقشی بدهد و از اعتبار او استفاده بکند، اشرف دهقانی جانب آنها را گرفت و با سازمان قطع رابطه کرد. اول یک مصاحبه‌ای منتشر کرد و بعد از مصاحبه هم دیگر تشکیلات خودشان را ایجاد کردند.

س- پس بنابراین اصل اختلاف ایشان از سر جریان گنبد و این حرف‌ها بود با سازمان، بله؟ ولی ایشان هیچ وقت در واقع عضویت سازمان را به آن شکل نداشت.

ج – بله.

س – منظور من این است که جریان گنبد باعث شد که ایشان یک شرکتی کردند. بنابراین این مسئله انشعاب ایشان از سازمان فدایی خلق اساس و پایه‌ای نداشته است؟

ج – بله.

س – در جریان گروگانگیری سازمان چریک‌های فدایی خلق شدیداً طرفدار این کار بود و مرتب آنجا میتینگ می‌دادند، این مسئله چگونه در داخل سازمان مطرح می‌شد و توجیه می‌شد؟

ج – این را ما می‌باید در حقیقت به قبل از جریان گروگانگیری برویم تا بفهمیم که در دوران گروگانگیری چه اتفاقی افتاد. در همان دورانی که قیام صورت گرفت در درون سازمان این موضوع مطرح شد که این دولت حالا چیست؟ و این دولتی که بر سر کار آمده است چگونه دولتی است؟ یک نظریه که فرخ نگهدار از آن دفاع می‌کرد عبارت از این بود که این دولت یک دولت ملی است و انقلاب دموکراتیک ملی انجام شده است و این دولت یک دولت ملی است و ما می‌باید در حقیقت سعی بکنیم که این دولت را تصحیح بکنیم و گرچه نقش خودمان را به عنوان یک سازمان مستقل چپ ایفا بکنیم. یک نقطه نظری بود که در حقیقت می‌شود گفت یکی از نقطه نظرات متنوع حزب توده بود منتها آن صراحت آشکار حزب توده را نداشت. منتها در درون سازمان فدایی همچنین یک مسئله دیگری مطرح بود و آنها می‌دانستند که افرادی که به سمت سازمان فدایی به عنوان افراد چپ آمده بودند، چه دانشجویان و چه محصلین و چه بخش‌های دیگر از جامعه، نقطه نظرات رادیکال‌تر و افراطی‌تری راجع به این مسئله داشتند. در مسئله ترکمن صحرا این خودش را به طور عیان نشان داد. نشان داد که کسانی که از ترکمن صحرا به سمت سازمان فدایی آمدند از سازمان فدایی نمی‌خواهند که برایشان تحلیل دولت را بکند، آنها می‌خواهند که این سازمان از یک سلسله مطالبات دفاع بکند. همچنین در زمینه کارگری و غیره و غیره هم این مسئله مطرح بود و در زمینه دانشگاه هم این مسئله مطرح بود.

از آنجا که رهبری سازمان در این زمینه بسیار ضعیف بود که این نقطه نظر خودش را به پیش بیرد که این دولت یک دولت ملی است و بنابراین نوعی انگ توده‌ایسیم به آن می‌خورد یک مسئله دیگری را توسط فرخ نگهدار اینها در درون سازمان اشاعه دادند و آن مسئله عبارت از این بود که آقا ما می‌باید گذشته را مورد انتقاد قرار بدهیم و این مبارزه مسلحانه‌ای که در گذشته صورت گرفته این می‌باید مورد انتقاد قرار بگیرد، نقطه نظرات بیژن جزنی، نقطه نظرات احمدزاده و گفته بشود که این نقطه نظرات یک نقطه نظرات پوپولیستی است ومی‌باید در حقیقت ما در درون طبقه کارگر کار می‌کردیم تا اینکه این نقطه نظرات آتوپیستی را در آن دوران پیش می‌بردیم و بدین وسیله در حقیقت سعی می‌کنند که نقطه نظرات خودشان را در مورد دولت از طریق این مسئله توجیه بکنند.

بنابراین اگر تمام دعوای داخلی سازمان را در آن دوران ما بخواهیم خلاصه بکنیم بر سر این مسئله بود که آیا گذشته درست بود یا گذشته درست نبود؟ آیا مبارزه مسلحانه‌ای می‌بایست صورت می‌گرفت یا مبارزه مسلحانه‌ای بایستی صورت نمی‌گرفت. در حول این مسئله یک مسئله دیگری هم که گفتم مطرح شد. کسانی که مخالف دولت موجود بودند، مخالف دولت اسلامی بودند، مخالف خمینی و غیره و غیره بودند مطرح می‌کردند که آقا مسئله اساسی برای ما در این دوران عبا رت از این نیست که گذشته درست بوده یا نه بلکه مسئله عبارت از این است که ما روش خودمان را نسبت به دولت موجود روشن بکنیم.

اینها در حقیقت عناصر مختلفی را می‌ساختند که ممکن بود یک عده گذشته را بپذیرند توی اینها و یک عده گذشته را نپذیرند.

ما در جلسه رهبری سازمان این بحث را پیش بردیم که ما در حقیقت می‌باید یک برنامه‌ای نسبت به دولت موجود داشته باشیم. در آن دوران ما یک برنامه‌ای را تهیه کردیم و این برنامه در رهبری سازمان اکثریت را بدست آورد… که دولت ملی نیست و بنابراین ما می‌بایستی روش قاطعی را نسبت به جمهوری اسلامی اتخاذ بکنیم. هنگامی که این اکثریت به دست آمد و بنابراین فرخ نگهدار در اقلیت قرارگرفت اینها شروع کردند این بحثها را مطلقاً خواباندن و در حقیقت در این دوران شروع کردند به پایه‌ریزی خودشان در تشکیلات. یک تصفیه را در سطوح عمومی شروع کردند و سعی کردند که خودشان را در تشکیلات سازمان فدایی استوار بکنند.

بعد از مدتی یک پلنوم کوچکی در درون سازمان فدایی گذاشته شد که در این پلنوم باز هم بر سر مسئله دولت و بر سر مسئله گذشته بحث صورت گرفت و در این پلنوم افراد به دو بخش شدند. یک بخشی به اصطلاح شدند اقلیت و بخشی اکثریت که فرخ نگهدار در این کنگره اکثریت را به دست آورد چون قبلاً پایه تشکیلات را ریخته بود و توانستند با متمرکز کردن خودشان روی گذشته که اشتباه بوده اکثریت را در این پلنوم کسب بکنند. با کسب کردن اکثریت در پلنوم اینها اهرمهای تشكیلاتی را به طور کامل در دستشان گرفتند. اقلیتی که در این کنگره درحقیقت شکل گرفته بود این اقلیت تقریباً غیرفعال شد و اقلیت تصمیم گرفت که بنشینند و یک برنامه روشنی را برای خودشان بریزند، در مورد دولت، در مورد گذشته وغیره. و این اقلیت به مثابه جناح ایدئولوژیک اقلیت در درون سازمان فدایی دراین دوران خوانده می‌شد.

س – من به آن جریان می‌رسم. آیا گزارش جریان این پلنوم بود که بعداً در روزنامه حزب توده منتشر شد؟ این موضوع حقیقت دارد؟ منظورم آن جریانی است که در روزنامه‌های حزب توده منتشر شد راجع به گزارش این پلنوم. آیا آن گزارش حقیقت دا شت؟

ج – بله یکی از گزارش‌ها حقیقت داشت.

س- تا آنجایی که شما به یاد می‌آورید این گزارش را چه کسی از سازمان چریک‌های فدایی خلق دراختیار حزب توده گذاشته بود؟ همین گروه فرخ نگهدار بودند؟

ج – همین گروه فرخ نگهدار اکثراً با حزب توده ارتباط داشتند. من می‌خواهم بگویم که هنگامی که ماجرای گروگانگیری سفارت اتفاق افتاده بود در حقیقت اقلیتی که در این پلنوم وجود داشت و معتقد بود که دولت غیر ملی است دیگر غیرفعال شده بود و این فرخ نگهدار و غیره در حقیقت تمام سیاست‌های تشکیلات را در دست خودشان داشتند. هم اهرم‌ها را و هم اینکه سیاست را پیش ببرند. بنابراین در آن دوران این‌ها بودند که با مسئله سفارت آمریکا برخورد کردند.

س- آقای محفوظی، این اصطلاح گروه اقلیت گروه اکثریت از نظر کمی هم در واقع مفهومی دارد؟ یعنی در واقع گروه اکثریت به این علت اکثریت خوانده شد که اکثریت اعضاء و كادرها با آنها بودند؟

ج – اکثریت در پلنوم با آنها بود.

س – ولی نه در سازمان و تشكیلات؟

ج – نه درکل کسانی که سازمان فدایی را می‌ساختند. چون فرخ نگهدار اینها یک حقه خیلی خوبی زدند بعد از قیام. آنها بدون اینکه روشن باشد در حقیقت چه کسی عضو است و چه کسی عضو نیست شروع کردند به همه مسئولیت‌هایی دادن. مثلاً من مسئول سازمان سیاسی سازمان پیشگام شدم. فلانی مسئول فلان جا شد و مسئول فلان کار شد. در یک دوره شروع کردند ولی این مسئولیت‌ها را تثبیت نکردند یعنی رسمیت به این مسئولیت‌ها نبخشیدند. تا اینکه در دوره‌ای شناخته شد هر کسی متمایل به کدام طرز فکراست در آن دوران بود که در حقیقت شروع کردند به رسمی کردن آن، دورانی که شروع به تصفیه کردن در درون تشکیلات کردند. یعنی می‌شود گفت ازتیرماه سال ۱۳۵۸ اینها تصفیه تشکیلات را کم‌کم آغاز کردند و در حقیقت به مسئولیت‌ها، به اعضاء و به کادرها رسمیت بخشیدند. بنابراین خیلی کسانی که ممکن بود پانزده سال با سازمان فدایی کار کرده باشند طبق به اصطلاح قاعده جدید رسماً دیگر عضو نباشند.

س – کنارگذاشته شدند.

ج۔ بله کنار گذاشته شدند. از جمله کسانی که در این دوران کنار گذاشته شد فردی بود به نام مهدی سامع که از دوران اولیه تشکیلات فدایی تا آخر با سازمان فدایی بوده ولی به وسیله همین رقابت‌هایی که فرخ نگهدار می‌خواست پایه خودش را در تشکیلات استوار بکند کنار گذاشته شدند.

س- شما هم کنارگذاشته شدید؟

ج – من هم یکی از آن کنار گذاشته شدگان در آن دوران بودم.

س – قبل از اینکه برسیم به این جریان گروگانگیری که شما زمینه‌اش را توضیح دادید و فراهم کردید لطفاً برای ما توضیح بدهید که سازمان پیشگام چه بود که شما مسئول آن بودید؟

ج – سازمان پیشگام چگونه شکل گرفت؟ من یک نکته‌ای را در آن بخش اول اشاره کردم و گفتم که همین باند فرخ نگهدار قبل از قیام با بخشی از دانشجویان دانشکده فنی در تماس بود و این دانشجویان دانشکده فنی در حقیقت کسانی بودند که آن میتینگ ۱۹ بهمن و تظاهرات ۲۱ بهمن را در حقیقت سازماندهی کردند. اینها کسانی بودند که وقتی قیام صورت گرفت و دانشکده فنی تصفیه شد یکی از رفقای فدایی به نام خسرو یا ماشاءالله با من تماس گرفت و گفت اینها دانشجویان خیلی خوبی هستند و تو با این‌ها کار سیاسی بکن. من هر شب شروع کردم یک آموزش سیاسی برای اینها گذاشتن در مورد اینکه نحوه برخورد به دولت چگونه باید باشد، یک انقلاب اجتماعی چیست، یک انقلاب سیاسی چیست و غیره را با اینها صحبت می‌کردم. منتها اینها با یک مشکل بسیار اساسی برخورد کرده بودند و آن این بود که هنگامی که اینها با فرخ نگهدار و غیره در سر کلاس‌های آنها حاضر می‌شدند یک حرفی می‌شنیدند و وقتی در سر کلاس‌های ما حاضر می‌شدند یک حرف دیگر می‌شنیدند و بنابراین توی خود این افراد یک دوگانگی و یک دودستگی داشت ایجاد می‌شد.

این افراد با تصمیم سازمان و بدون اطلاع قبلی رهبری اصلی پیشگام را ساختند. این افرادی که قبل از قیام، هم با آنها تماس داشتند رهبری اصلی پیشگام را ساختند. بخشی از دانشکده را اینها تصرف کردند و در حقیقت سازمان پیشگام را اینها بنا کردند. سازمان پیشگام در دست اینها بود منتها این سازمان در هر دانشکده‌ای و در هر مدرسه عالی و غیره شکل می‌گرفت، توجه می‌کنید؟ ولی رهبران اصلی و گردانندگان اصلی اینها بودند. در این دوران تصمیم گرفته شد که یک سلسله جلسات منظمی برای مسئولین پیشگام بگذارند که من مسئول بودم که از لحاظ سیاسی با اینها شروع به بحث کردن کنم و همچنین تصمیم گرفته شد که اینها یک مجله‌ای در بیاورند که من هم به اصطلاح سردبیر این مجله شدم در صورتی که من دیگر در آن دوران دانشجو نبودم، پیشگام هم نبودم ولی مسئول پیشگام بودم. همچنین یکی از افرادی را از سازمان فدائی انتخاب کردند برای اینکه از لحاظ سازماندهی با اینها شروع به کار کردن بکند. اول خود فرخ نگهدار و ماشاء الله بود ولی بعداً یکی دیگر را فرستادند که از لحاظ تشکیلاتی با اینها شروع به کار کردن می‌کرد. در این دورانی که تشکیلات پیشگام بود فرخ نگهدار و آن باندش که در دوران سازمان بودند از آنجا که می‌دیدند که ما سیاست‌های اینها را اصلاً حاضر نیستیم در درون پیشگام پیش ببریم کم‌کم سعی کردند که ما را از درون پیشگام هم یک جوری تصفیه بکنند و تصفیه کردند. این شرح پیدایش پیشگام بود از طریق خود سازمان فدائی.

س – حالا دنبال همان مطلب گروگانگیری را بگیریم که داشتید به من می‌گفتید که نقش سازمان چریک‌های فدایی خلق در این گروگانگیری چه بود. همانطوری که گفتید اقلیت در واقع نقشی نداشت و کنار گذاشته شده بود و تصمیم‌گیری در دست اکثریت پلنوم بود.

ج – یعنی در دست کسانی بود که بعدها سازمان فدایی اکثریت را ساختند. اینها درحقیقت موقعیت بسیار مناسبی را دیدند برای اینکه تئوری دولت ملی خودشان را در حقیقت متحقق ببینند و بدین وسیله اقلیت را در آن پاس قرار بدهند. و در این دوران شروع کردند به همکاری با دولت یعنی در روزنامه کار و در اعلامیه‌هایی که در آن دوران می‌دادند شروع کردند به نحوی به دفاع از جمهوری اسلامی. ولی از آنجا که هنوز انشعابی در درون سازمان صورت نگرفته بود و هنوز علنی نشده بود اینها نمی‌توانستند کا ملاً موضع دفاع از جمهوری اسلامی را به طور کامل پیش ببرند و این امر با یک سلسله از مشکلاتی در درون خود تشکیلات فدایی روبرو می‌شد. بنابراین یک سلسله مقالاتی نوشتند درمورد خرده بورژوازی که به اصطلاح سه بینش از خرده بورژوازی وجود دارد که در روزنامه کار بود و این مقالاتی که سازمان فدایی در آن دوران می‌نوشت در حقیقت زمینه‌هایی بود که برای اینکه از لحاظ تئوری سازمان فدایی اکثریت را بسازند ولی همچنان طوری بود که رعایت این را می‌کردند که مبادا یک انشعاب زودرس از درون اینها را متلاشی بکند و به این دلیل کامل و به طورصریح در آنجا نوشته‌های خودشان را بیان نکردند.

س – شما از جریان آن مصاحبه با آقای بهشتی چه اطلاعاتی دارید؟ چگونه آن مصاحبه برگزار شد؟

ج – مصاحبه با آقای بهشتی هم در همین رابطه بود.

س – چه کسانی در آن مصاحبه با آقای بهشتی شرکت کردند؟

ج- دو نفر در این مصاحبه شرکت کردند.

س- چه کسانی بودند؟

ج – یکی فرخ نگهدار بود و دیگری مصطفی مدنی بود. در این مصاحبه این دو نفر شرکت کردند و می‌دانید که موضوع مصاحبه هم بیشتر یکی در مورد کردستان بود و یکی در مورد ترکمن صحرا. در آن دوران می‌دانید که حزب توده با بهشتی در تماس بود و حزب توده در حقیقت مقالاتی را هم که در آن زمان می‌نوشت بیشتر صرف این می‌کرد که سازمان فدایی را به این سمت بکشاند. از تمام مسایلی که در درون تشکیلات می‌گذشت با خبر بود و چون یک اقلیت غیرفعال و منفعلی در درون تشكیلات وجود داشت می‌خواستند این اقلیت را به طور منفعل به طور یک زائده کم‌کم کنار بگذارند و نمی‌خواستند به صورت یک انشعاب و این شکلی کنار گذاشته شوند.

س – و مسئله را مطرح کنند.

ج – بله مسئله را مطرح کنند. به این دلیل خود بهشتی و بخشی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در حقیقت بازوی نظامی حزب جمهوری اسلامی هم بود اینها پیشنهاد کردند که با سازمان فدایی در تماس باشند و این موضوع را مطرح کردند که اکثریت سازمان فدایی موافق این است که در حقیقت با جمهوری اسلامی کنار بیاید و موضع دفاع از جمهوری اسلامی را اتخاذ بکند. به این دلیل بهشتی کاری را که در آن دوران انجام داد عبارت از این بود که سازمان فدایی را فرا بخواند. مصطفى مدنی و فرخ نگهدار در آنجا حاضر شدند واین مصاحبه را انجام دادند که متن آن مصاحبه را برای استفاده تبلیغاتی خود بهشتی اینها چاپ کردند. منتها دراین چاپ یک حقه‌ای را زدند که هنوز هم این حقه انتشار پیدا نکرده است. و آن عبارت از این بود که جایی را که مصطفی مدنی صحبت کرده گذاشتند فرخ نگهدار و جایی را که فرخ نگهدار صحبت کرده گذاشتند مصطفی مدنی. در صورتی که مصطفی مدنی یک مقدار از موضع رادیکال‌تر نسبت به فرخ نگهدار با بهشتی صحبت کرده و این حتی باعث یک مقداری اعتبار برای فرخ نگهدار شد که موضع رادیکال تر از مصطفی مدنی در این مصاحبه داشته است.

این در درون تشکیلات این تاثیر را به طور کامل گذاشت و حتی بعداً هم خود تشکیلات حاضر به تکذیب این مسئله نشد. جریان مصاحبه با آقای بهشتی تا آخر هم ادامه پیدا کرد.

س- در این زمان رابطه ی شما به عنوان گروه اقلیت با اشرف دهقانی چه بود؟ اشرف دهقانی در آن موقع در کردستان بود؟

ج – بله.

س – شما به عنوان اقلیت هیچ ارتباطی با اشرف دهقانی داشتید؟

ج – ارتباطات ما در سطح بسیار محدودی با اشرف دهقانی بود. در حقیقت سازمان اقلیت رابطه چندانی با اشرف دهقانی نداشت به خاطر اینکه سازمان اقلیت در آن زمان اشرف دهقانی را هم مورد قبول قرار نمی‌داد.

س – بالاخره چگونه شد که قضیه به این صورت انشعاب اقلیت و اکثریت درآمد؟

ج – دراین دوران بخش اقلیت یک سلسله جلسات منظمی را در درون خودش گذاشت و شروع کردند در مورد دوئیت، درمورد گذشته، در مورد سیاست‌های خودشان برای ساختن جبهه، برای ساختن حزب موضع اتخاذ بکنند و شروع کردند به نوشتن اینها و منتظر بودند که این نوشته‌ها منتشر شود و در درون تشکیلات پخش شود و بعد هم در حقیقت انشعاب را عملی بکنند.

س- شما هم جزو این گروه بودید؟

ج – من دراین دوران از آنجا که یک رشته مسئولیت‌های زیادی در درون سازمان فدایی داشتم و از طریق سازمان فدایی کنار گذاشته شده بودم به دلیل اینکه در حقیقت اقلیت را بهتر از آنها می‌دانستم حاضر به کمک به اینها شدم. دو سه ماه اولیه من در بحث‌های اینها شرکت نداشتم ولی از آنجا که دیدم اینها محق‌تر هستند نسبت به آنها، من شروع به کمک به اینها کردم.

س – همکاری کردید.

ج – بله شروع به همکاری کردم. در این دوران این نوشته‌ها، این مواضع، روی کاغذ می‌آمد و هنگامی که موضع درباره دولت نوشته شد و این موضع به تشکیلات فرستاده شد تشکیلات حاضر به چاپ علنی موضع اقلیت سازمان فدایی نشد و مخالف این موضع‌گیری بود که اینها را ما در سطح علنی پخش بکنیم. اقلیت معتقد بود که ما به طور علنی تمام این مواضعُ در سطح جامعه پخش بکنیم. همین مسئله بهانه‌ای شد برای اینکه انشعاب صورت بگیرد و ناگهان روزنامه “کار” اقلیت درآمد به عنوان روزنامه کار سازمان فدایی و در حقیقت اعلام مواضع کرد و کاملاً جدا شدند و تشكیلات خاص خودشان را ساختند در این دوره. انشعاب به این شکل صورت گرفت.

س – آقای محفوظی سوالی که من دارم این است که یک سلسله مواضعی بود که حزب توده همیشه تا قبل از مرگ استالین می‌گرفت و طرفداری شدید از رفیق استالین و او را معمار نابغه کمونیسم معرفی می‌کرد. ولی خوب می‌دانید که بعد از جریان خروشچف جریان عوض شده بود. بعد دوباره سازمان چریک‌های فدایی خلق این مسئله را مطرح می‌کند و زمانی هم برای روز تولد استالین عکس استالین در صفحه اول روزنامه کار منتشر می‌شود. آیا این اشکالی، برخوردی با حزب توده ایجاد نمی‌کند بر سر این موضوع؟

ج – یعنی به ا صطلاح این سازمان گرایش به حزب توده داشته باشد؟

س – نخیر، یعنی در عین گرایشی که به حزب توده داشت یا رهبرانی که در رأس بودند و به حزب توده ]گرایش[ داشتند در عین حال تجلیل از استالین هم بکنند چون استالین برای حزب توده یک مسئله تمام شده بود. این در رابطه سازمان با حزب توده اشکالی ایجاد نمی‌کرد؟

ج – من فکر می‌کنم که اگر ما به همان دوره هم نگاه بکنیم حزب توده در خود ایران از آنجا که چپ ایران نسبت به مسائل مختلف بین‌المللی چندان آگاهی نداشت خود حزب توده هم در آن دوران از استالین به هیچ وجه انتقادی نمی‌کرد و اگر هم یادمان باشد در بعد از قیام “محاکمه بوخارین” را که در حقیقت خود استالینیست‌ها قبلاً چاپ کرده بودند را پخش کرد و یک رشته مقالاتی هم حزب توده در دفاع از استالین می‌نوشت. منتها چپ ایران، چپی که از زندان بیرون آمده و چپی که از اوضاع بین‌المللی خبر نداشت یعنی سازمان فدایی، سازمان پیکار و غیره همه مطلقاً استالینیست بودند.

س – حزب توده مواضع کنگره بیستم را قبول کرده بود. یعنی استالین زدایی را پذیرفته بود.

ج – حزب توده در حقیقت استالین زدایی را پذیرفته بود ولی مسئله در این دوران برای حزب توده اصلاً استالین نبود و هرگز مسئله استالین به آن شکل مطرح نشد.

س – یعنی می‌خواهید بفرمایید که اهمیتی نمی‌دادند اگر اینکه سازمان چریک‌ها طرفداری از استالین می‌کرد یا استالین را مطرح می‌کرد. مسئله این بود که به نحوی سازمان فدایی را به مسیر خودشان بکشانند حالا آن مسئله برای آنها اهمیتی نداشت، منظورتان این است؟

ج – بله مسئله استالین اصلاً مطرح نبود و حتی حزب توده وقتی این گرایش به استالین را در اینها می‌دید تشویق هم می‌کرد. توی خود مقالات حزب توده که در آن زمان نوشته شد حتى نقل قول از استالین می‌آورند. خود حزب توده می‌دانست که این‌ها چندان اطلاعی از اوضاع شوروی ندارند، از استالین ندارند. حزب توده این مسئله را واقف بود که اینها از مسائل مربوط به کنگره بیستم هم حتی دقیقاً اطلاع ندادند و استالینیسم اینها اتفاقاً نقطه مثبتی برای حزب توده همواره بوده است که بتواند از استالینیسم اینها برای بهره برداری آتی استفاده بکند. بنابراین اکثر این سازمان‌هایی که استالینیست بودند از جمله ” راه کارگر” خیلی از بخش‌هایشان به حزب توده می‌پیوستند. یعنی استالینیسم اینها یک نقطه قوتی برای پیوستن اینها به حزب توده بود. چه سازمان فدایی، چه سازمان پیکار، چه سازمان راه کارگر و غیره. تمام اینها در حقیقت به نوعی استالینیسم را می‌پذیرفتند. بعد از اینکه سازمان اکثریت ایجاد شد و همان متونی را که در حقیقت حزب توده در مورد تاریخ حزب کمونیست شوروی و غیره چاپ کرده بود اینها در اختیار سازمان اکثریت فدایی قرار گرفت و اینها از روی آن مطالعه می‌کردند. درست است که در توی آنها گفته شده بود که استالین کیش شخصیت داشت ولی از اول تا آخر در حقیقت تمام کارهای استالین مورد دفاع واقع شده بود. بنابراین این روحیه استالینیستی تا آخر در روحیه افراد حزب توده و در افراد سازمان فدایی باقی ماند. ولی سازمانهایی که در این دوران مخالف شدید حزب توده بودند مثل سازمان فدایی اقلیت و غیره اینها هم سازمان‌های مطلقاً استالینستی بودند و در این زمینه حتی افراط هم به کار می‌بردند. تمام مشکل و معضلی که ما از اول با این بچه‌ها داشتیم، چه قبل از انشعاب و چه بعد از انشعاب، این مخالفت ما با استالینیسم بود و این تا آخر نکته‌ای بود که حاضر به قبول یک چنین چیزی نبودند و هرگز نمی‌پذیرفتند چون رد استالینیسم را به مثابه رد مارکسیسم اینها می‌دیدند.

س – این تظاهر به طرفداری از استالین و در عین حال استدلال به اینکه این حکومت ملی است و بایستی از این حکومت دفاع کرد هرچند که مردم مذهبی هستند باید به این جریان احترام گذاشت و کوشش به اینکه سازمان را به طرف آن جریان بكشانند آیا هیچوقت در داخل سازمان تضادی ایجاد نمی‌کرد؟ یعنی این تضاد را افراد سازمان احساس نمی‌کردند؟

ج – کدام سازمان؟

س – سازمان چریکها.

ج – اکثریت یا اقلیت؟

س – لااقل در آن زمانی که با همدیگر بودند و هنوزجدا نشده بودند.

ج – در آن زمانی که با همدیگر بودند هیچکس هنوز در سازمان فدایی نمی‌دانست که استالین چه می‌گوید. استالین در حقیقت یک چهره‌ای شناخته شده که به قول آلبر ممی ما یک افسانه سازی از استالینیسم در ایران وجود دارد. استالین مردی است خشن، استالین مردی است قاطع در مقابل هرچیز، و استالین کسی است که در مقابل همه چیز سازش ناپذیر است. این در حقیقت چهره افسانه سازی شده‌ای از استالینیسم بود و خوب ممکن بود که این چهره با تمایل به اینکه با دولت سازش بکنیم و غیره در حقیقت یک مقدار در تناقض بیافتد. ولی در همان زمان حزب توده یک سلسله مقالاتی می‌نوشت و از استالین هم نقل قول می‌کرد که استالین هم گفته است که با اینها باید این کارها را هم انجام داد، باید با مذهبی‌ها هم این کارها را انجام داد، باید هوای بورژوازی را هم داشت و فلان را داشت.

س – لابد مطالب قسمت آخر سخنرانی‌اش در کنگره نوزده.

ج – بله. حتی از سال‌های ۱۹۲۰- ۱۹۳۰ می‌شد یک سلسله مثال‌هایی را آورد. در مورد همکاری‌اش با چیان کایچک و این کتاب‌ها هم توسط حزب توده چاپ و پخش می‌شد کتاب‌های استالین درمورد انقلاب چین که گفته بود با چیان کایچک ساخت، باید با حکومت گاندی ساخت.

س – شما بعداً به طور فعال در سازمان دادن گروه اقلیت شرکت کردید؟

ج – بله کاملاً.

س – تا چه تاریخی؟

ج – تا تاریخ اسفند ماه ۱۳۶۱.

س- شما می‌توانید برای ما یک مقداری توضیح بدهید که چگونه توانستید این سازمان را جمع و جور بکنید و حیاتش را در آن شرایط ادامه بدهید؟

ج – حقیقتش این است که من قبل از اینکه اصلاً سازمان اقلیت شکل بگیرد از آنجا که حاضر به کمک به سازمان فدایی شده بودم جدا از اینکه شروع به نوشتن یک سلسله مطالبی که مورد استفاده این سازمان قرار می‌گرفت کردم، شروع کردم به یک سلسله از ارتباطات چه در گیلان و چه در تهران و جاهای مختلف یک سلسله ارتباطاتی را شروع کردیم سازمان دادن و شروع کردیم به کارکردن با این افراد در جاهای مختلف که بخشی از اینها در حقیقت کسانی بودند که کمیته کارگری سازمان را ساختند، بخشی از اینها کسانی بودند که در حقیقت کمیته نظامی سازمان را ساختند، بخشی از اینها کسانی بودند که اتحادیه ملی سازمان را ساختند و غیره و غیره. که من در یکایک اینها نقش داشتم و در ساختن اینها فعال بودم. بنابراین وقتی که در سازمان انشعاب صورت گرفت و اقلیت از درون این انشعاب بیرون آمد در حقیقت این ارتباطات همه به صورت سازمان یافته جمع شدند ولی از سوی دیگر از آنجا که سازمان اقلیت یک موضع مخالفت با جمهوری اسلامی را می‌گرفت خیلی از کسانی را که تا آن زمان نسبت به سازمان فدایی داشتند بدبین می‌شدند و داشتند از این سازمان می‌بریدند و حاضر نبودند دیگر دنباله روی خمینی و غیره و غیره بشوند اینها هم به سمت سازمان اقلیت جذب شدند و بدین طریق سازمان اقلیت شکل گرفت و قوام پیدا کرد. ولی کوشش‌های فردی بسیاری از افراد هم در این زمینه موثر بود. مثلاً سازمان اقلیت یک فردی را به نام اسکندر به کردستان فرستاد همراه با امکانات و غیره.

س – برای چه کاری؟

ج – برای سازمان دادن شاخه کردستان.

اسکندر زمانی که وارد کردستان شد، از آنجا که سازمان فدایی با جمهوری اسلامی شروع به یک سلسله همکاری‌هایی کرده بود تمام کردها دیگر نسبت به فداییان بدبین شده بودند. اسکندر با شرکتی که در مبارزات و عملیات کردها می‌کرد توانست در حقیقت بخشی از این کردها را به سمت سازمان دوباره جلب بکند، بخشی از این فداییانی که از سازمان فدایی بریده بودند، اینها را دو مرتبه جمع وجور بکند و به سمت سازمان فدایی بکشاند. بدین شکل سازمان فدایی از این طریق دو مرتبه جان گرفت.

س- یعنی یک قسمت اعظم نیروهایش را از طریق کردستان جمع می‌کرد؟

ج – یک بخش در کردستان بود و یک بخش دیگرش در میان کارگران بود، بخش دیگر در میان دانشجویان بود. یعنی در جاهای مختلف نیروها به سمت سازمان فدایی آمدند، کسانی که مخالف دنباله روی از رژیم جمهوری اسلامی بودند به سمت سازمان فدایی گرد می‌آمدند.

س- چه جریانی باعث شد که دوباره در میان گروه اقلیت هم انشعاب دیگری صورت بگیرد؟ شما در این انشعاب هم شرکت داشتید؟

ج – بله.

س – موضوع این انشعاب بعدی چه بود؟

ج – ما در درون سازمان فدایی اقلیت وقتی شروع به کار کردیم، قبل از انشعاب اینها به ما گفتند، که آقا اختلاف نظراتی را که با ما دارید فعلاً این اختلاف نظرات را کنار بگذاریم برای اینکه مسئله مهم‌تر برای ما این است که این سازمان فدایی به طرف سازش‌کاری با جمهوری اسلامی دارد می‌رود و بنابراین مسئله این است که فعلاً نیروهای خودمان را در این سمت جذب بکنیم. من این ایده را پذیرفتم و با این ایده آمدم.

س – یعنی لبه تیز حمله را بگیریم به طرف جمهوری اسلامی و همکارانش؟

ج – بله لبه تیز حمله را بگیریم بطرف جمهوری اسلامی و همکارانش. ولی قرار بود که بعد از اینکه یک چنین کاری صورت می‌گیرد، سازمان فدایی شکل می‌گیرد ما واقعاً دست به یک بحث علنی در درون سازمان بزنیم و بنابراین سازمان یک شعاری می‌داد به نام “پیش به سوی مبارزه ایده‌ائولوژیک علنی” و قرار بود که ما یک مبارزه علنی در مورد مسایل مختلف را با همدیگر شروع کنیم و آن موقع نظرات خودمان را در حقیقت روشن بکنیم که اختلاف نظرات کجاست. ولی وقتی که سازمان شکل گرفت و انسجام پیدا کرد در این دوران هرگونه راه بحث‌های علنی دو مرتبه مسدود شد.

س- چه کسانی رهبران گروه اقلیت بودند؟ شما یکی از آنها نبودید؟

ج – من، یکی از آنها نبودم.

س- چطور شد که شما در تمامی این جریانات بودید ولی هیچوقت در موضع رهبری قرار نمی‌گرفتید؟

ج – به دلیل اینکه در حقیقت من همواره با سازمان فدایی با یک فاصله‌گزاری کار می‌کردم یعنی همواره در حقیقت اختلافات خودم را پنهان نمی‌کردم، توجه می‌کنید؟ و همواره در حقیقت یک نوع فاصله را در عین همکاری با این سازمان حفظ می‌کردم.

س – رهبران گروه اقلیت چه کسانی بودند؟

ج – از جمله یکی به نام هادی از آن سه نفر اولیه بعد از ۱۳۵۵ که صحبت کردم بود، از شاخه مشهد یكیش آمد این طرف و دو نفر رفتند آن طرف. مجید و یک نفر دیگر رفتند آن طرف و هادی آمد این طرف.

س- منظورتان از آن طرف اکثریت است؟

ج – بله اکثریت است. دیگری حیدر بود.