روایت‌کننده: آقای محسن پزشک‎پور

تاریخ مصاحبه: ۲۵ مارس ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۳

 

 

ج- با توجه به این مواردی که بیان شد این نهضت در ۱۵ شهریور ماه 1320 به طور جدی منظورم از این‌که اصطلاح به طور جدی را بیان کردم عملاً پایه‌گذاری شد. بدین کیفیت که در شامگاه ۱۵ شهریور ۱۳۲۰ که می‌شود ۷ روز بعد از آن روزی که ما در چهارراه پل‌چوبی با پرتاب سنگ به مقابلۀ نیروهای متجاوز روسیه شوروی اقدام کردیم تنی چند در کنار نهر کرج که امروز تبدیل شده یعنی چندی بعد تبدیل شد به بلوار الیزابت که حالا بعد خوشبختانه نام بلوار کشاورز را به خودش گرفت و این هم از عجایب بود که بعد هر یک از خیابان‌های تهران را بعد از هجوم سوم شهریور ماه به نام رؤسای حکومت و رهبران یکی از کشورهای مهاجم به ایران کردند. خیابان استالین داشتیم، خیابان چرچیل داشتیم، خیابان…

س- آیزنهاور…

ج- آیزنهاور داشتیم، بلوار الیزابت داشتیم. یعنی بهترین خیابان‌های تهران را به نام این‌ها نامگذاری کرده بودند و این به طور کلی مفهوم و روند آن وابستگی‌های کل نظامات حاکمه را به سیاست‌های تجاوزآمیز می‌رساند که منظورم البته از نظام هیئت حاکمه فقط آن عده‌ای نیستند که حکومت می‌کنند بلکه حتی آن‌هایی را هم که دربرمی‌گیرد که در یک شرایطی به‌عنوان اپوزیسیون کسانی بودند که حکومت می‌کردند مثلاً ازجمله حزب توده، در واقع این حزب توده هم اپوزیسیون آن‌چنان نظامی بود. بنابراین ما در شامگاه پانزدهم شهریور ۱۳۲۰ یعنی ۷ روز بعد از آن روز مقابله و آغاز حرکت نهضت در کنار رودخانۀ نهر کرج که در شمال تهران بود و آن‌موقع آن‌جا یک منطقه‌ای بود بدون ساختمان و دور از تهران مسکونی و یک منطقۀ دورافتاده‌ای بود آن‌جا جمع شدیم و اولین پیمان برای این همکاری سیاسی و اجتماعی درواقع بین آن عده بسته شد که این عده گذشته از خود من بعد عاملی بود، همان آقای فرید سیاح سپانلو بود، کسی بود به نام پرویز صفارپور که آموزگار دبستان بود و مهدی بهره‌مند بود تا آن‌جایی که به خاطرم هست و یک تن دیگر که دقیقاً نامش را به خاطر ندارم. این‌ها در آن شامگاه پانزدهم شهریور ۱۳۲۰ به گرد هم جمع شدند و پیمان بستند برای این‌که مبارزه بکنند با سیاست‌های تجاوزآمیز نیرو‌های اشغال‎گر ایران و عوامل وابسته به آن‌ها که از جمله غالب جناح‌های هیئت حاکمه هم جدا از این عوامل نبودند. خوب، اصول و مبادی بیان کردم ولی هنوز با این صراحت بیان نشده بود ریشه‌ها و خمیرمایه‌ها و تکیه‌گاه‌های نهضت بود. اول مهرماه شروع شد ما رفتیم به دبیرستان‌ها هریک و این حرکت اولین شکل سازمانی و تشکیلاتی را که پیدا کرد به نام باشگاه ایران‌دوست بود. من سال اول دبیرستان البرز رفتم و دکتر عاملی و سایرین هم همان‌طوری‌ که بیان کردم به دبیرستان‌های دیگر و ما باشگاه ایران‌دوست تشکیل دادیم و شعار و آرمان و خط ‌مشی این باشگاه یا اعضای این باشگاه در یک شعری خلاصه می‌شود که آن‌موقع و در آن چنین خود من گفتم این شعر را، البته ناپخته است چون سیزده چهارده سالم بود ولی مبین و مشخص استراتژی و مبارزه این نهضتی بود که بعد شکل وسیع‌تر گرفت. و این شعر این بود که روی آنکت‌ها، برگ‌های تقاضای عضویت این چاپ شده بود: «شعار ما است دلیری و جان فدا کردن / ز بهر میهن خود سر ز تن جدا کردن» پس اولین مرحلۀ مبارزاتی تشکیلاتی پان‌ایرانیست زیر عنوان باشگاه ایران‌دوست دنبال شد و همان‌طوری‌که بیان کردم ما مبارزه با این سیاست‌های خارجی و عوامل آن‌ها و وابستگان به آن‌ها را از جمله مسائل ضروری می‌شناختیم. پس در دبیرستان‌ها ما خیلی زود مواجه شدیم با سازمان‌هایی که از طرف سیاست‌های متجاوز تشکیل شده بود، به وجود آمده بود به‎خصوص حزب توده چون روس‌ها فوراً اقدام کردند به تأسیس حزب توده و حزب توده هم سازمان جوانانی را تشکیل داد و سازمان جوانان حزب توده در غالب دبیرستان‌ها شعباتی را تشکیل دادند و ما در این دبیرستان‌ها با این‌ها رودررو شدیم. خوب، این مرحله هم یک مرحلۀ مبارزاتی ما بود و هم این‌که ما برای یک نبرد و مبارزۀ رودرروی فکری و ایدئولوژیکی هم لازم بود که از افکار و نظرات این حرکت‌های مختلف مطلع بشویم و هم لازم بود که آن اندیشه و آرمان‌های مبهمی را که بر آن‌ها اتکا داشتیم هرچه بیشتر متبلور کنیم، شکل بدهیم و به صورت یک مکتب فکری و ایدئولوژیکی ارائه کنیم. درواقع این مبارزه و حرکتی که آغاز شده بود مبارزه و حرکتی بود که نه هیچ نوع تجربۀ تشکیلاتی داشت، نه هیچ نوع سابقۀ فکری و ایدئولوژیکی به‌عنوان یک مکتب شناخته شده است. پس همۀ این چیزها را می‌بایست خود ما بررسی می‌کردیم فراهم می‌کردیم و ارائه می‌کردیم. بنابراین با توجه به چنین مسائلی ما کوشش‌ها را دنبال کردیم و به مرور این افکاری که به آن‌ها اشاره کردم یا اصولی که از آن‌ها یاد کردم در حرکت نهضت شکل مشخص‌تری گرفت به‎خصوص در برخورد ما با گروه‌های مختلف و جبهه‌های مختلف مبارزاتی و ما از نظر کلی به این مطلب رسیدیم که هم ملت ایران و هم ملت‌های دیگر با چند توطئۀ داخلی و بین‌المللی روبه‌رو هستند. از نظر بین‌المللی مواجه هستند با یک نوع جنبش‌ها و مبارزات انترناسیونالیستی یا بین‌المللی یا جنبش‌هایی که فراتر از موجودیت ملت‌ها قائل به یک نوع ترکیب‌های سیاسی و اجتماعی هستند که در رأس آن‌ها جنبش‌هایی قرار داشت که این‌ها به عناوینی با شعار به اصطلاح تبدیل جهان درواقع به میهن واحد همۀ ملت‌ها اقدام می‌کردند.

س- جهان‌وطنی.

ج- ایدئولوژی جهان‌وطنی. که در آن زمان نمونۀ خیلی مشخص آن‌ها که درنتیجه توانست بسیاری از گروه‌های ناراضی را هم به خود جذب کند چه در ایران و چه در مناطق دیگر جنبش مارکسیست ـ کمونیست بود که این‌ها به‌عنوان ایجاد یک جهان واحد طبقۀ پرولتاریا به ظاهر درواقع مبارزه با نیروهای امپریالیستی را از نظر خودشان هدف قرار داده بودند در حالی‌که برداشت ما جز این نبود که یعنی در معنا یک کوششی است که برای این‌که ملت روسیه در مناطق بسیار سیاست‌های استعماری خودش را حفظ کند به‎خصوص در مورد ایران. و یا برخی دیگر چنین جنبش‌هایی را باز دنبال می‌کردند، ادامه می‌دادند به‌هرحال همین شعار یا هدف جهان‌وطنی منتها توجیه هریک از این‌ها چیز دیگری بود. یا در زمینه‌های دیگر مثلاً آن‌موقع هنوز که به همین سبب جنگ برافروخته شده بود عده‌ای به‌عنوان استقرار یک نظام‌های نژادی در جهان یعنی ناشی از همان فلسفۀ راسیسم مبارزاتی را دنبال می‌کردند که با فاشیسم هم که موسولینی برپا کرد در ایتالیا منبعث از آن بود. در حالی که ما به این نتیجه رسیدیم که در برابر همۀ این قدرت‌ها یک نیروی دیگری در جهان هست و آن نیروی ملت‌ها است و آن چیزی که مورد تعدی و تجاوز قرار گرفته. بنابراین به مسئلۀ اصل اصالت ملت‌ها برخورد کردیم یعنی معتقد شدیم و این‌که آن‌چیزی که در جهان وجود دارد اصالت دارد موجودیت ملت‌هاست و اگر قرار بشود و می‌بایست که یک الفت بین‌المللی هم در جهان باشد، یک برادری واقعی بین ملت‌ها در جهان باشد این است که حاکمیت هر ملتی محترم شمرده بشود. بنابراین آن‎چه که به‌عنوان ناسیونالیسم بعد ارائه شد که ما بر آن تکیه کردیم و بی‌گمان ناسیونالیسم با این توجیه تا آن‌جایی که من به یاد دارم از طرف بنیان‎گذاران پان‌ایرانیسم در ایران ارائه داده شد، ناسیونالیسم به‌عنوان شناخت و قبول حقوق ملت‌ها و قبول اصلی برای تعیین سرنوشت ملت‌ها. پس ناسیونالیسم به صورت یک خمیرمایه‌ای درآمد برای ارائۀ نظرات پان‌ایرانیسم که بعد این نهضت نام پان‌ایرانیست را به خود گرفت. اما جبهه‌های مبارزاتی همین‌طور که بیان کردم عبارت بود از سیاست‌های خارجی، احزاب و عوامل وابسته به سیاست‌های خارجی و هیئت‌های حاکمه. به همین دلیل هست در یکی از مراحل مبارزاتی که وقتی ما خواستیم علامتی برای نهضت انتخاب کنیم در مرحله‌ای که نام نهضت دیگر تبدیل شد، چون چندین مرحله را پشت‌سر گذارد پان‌ایرانیسم که حالا به آن هم اشاره خواهم کرد علامتی که خواستیم انتخاب کنیم علامت مخالف ریاضی بود. این علامت مخالف ریاضی می‌دانید در ریاضیات یک علامت مساوی است یعنی دو طرف معادله با هم مساوی‎اند، یکی علامت مخالف است. علامت مخالف ریاضی به این سبب است که ما احساس کردیم همان‌طوری‌که ملت ایران در جهان تنهاست و همۀ سیاست‌های جهانی و قدرت‌های استعماری و عوامل وابسته به آن هیئت‌های حاکمه این‌ها مصلحت‌های ملت ایران [را] زیر پا گذاردند و ملت ایران در جهان تنهاست بنابراین این نهضت هم که به ملت ایران اندیشه می‌کند درواقع میان این عوامل موجود موافقی را برای خودش نمی‌بیند علامت مخالف انتخاب شد به‌عنوان آرم و نشان نهضت و بدیهی است این تا حدود بسیاری اتخاذ این علامت مشخص می‌کند شرایطی را که ما در آن مبارزه می‌کردیم. البته این مدت‌ها بعد از تشکیل و بنیان‌گذاری باشگاه ایران‌دوست بود. بعد از باشگاه ایران‌دوست نهضت محصلین تشکیل شد. این دیگر مصادف بود با زمانی که سال دوم که من در دبیرستان البرز بودم نهضت محصلین در دبیرستان‌های متعدد نضج گرفت شاخه‌هایی تشکیل داد و البته گروه‌های بسیاری به ما پیوستند. در این مرحله یعنی تا تشکیل نهضت محصلین کسانی که به باشگاه ایران‌دوست پیوستند به نهضت پیوستند از جمله عناصری که شاید بیشتر شناخته شده باشند عبارت بودند مثلاً از آقای خداداد فرمانفرمائیان و دکتر علینقی عالیخانی، داریوش همایون و تعداد دیگر…

س- داریوش فروهر هم بود آقا با شما؟

ج- هنوز در این مرحله خیر، نبود نه. ولی این‌ها که نام بردم در مرحله باشگاه ایران‌دوست پیوستند به نهضت.

س- آقای دکتر صدر هم در این مرحله نبود؟

ج- نه، در این مرحله نبود این‌ها در مرحلۀ باشگاه ایران‌دوست بودند. البته تعداد دیگر بودند آقای ناصر معاضدی بود و تعدادی دیگر که حالا به خاطرم نیست. ولی آن‌هایی که بیشتر بعد در مراحل مختلفی از فعالیت‌های مملکتی هم حضور داشتند این اشخاص بودند. در آن‌موقع جلسات باشگاه ایران‌دوست در زیر درخت‌های دبیرستان البرز تشکیل می‌شد یعنی وقتی مدرسه تعطیل می‌شد غالباً بعد از ساعت یازده و نیم که کلاس‌های صبح تمام می‌شد که من هم همواره ناهار را از منزل می‌بردم به مدرسه، ناهار را که می‌خوردم آن‌جا زیر یکی از درخت‌های دبیرستان البرز می‌نشستیم و دوستان می‌آمدند و کسانی را که می‌خواستند معرفی کنند از دبیرستان‌های دیگر یا از همان دبیرستان می‌آوردند معرفی می‌کردند و بعد از چند جلسه که مذاکره می‌شد این‌ها هرگاه نهضت پذیرا می‌شد و آن‌ها هم خوب که غالباً می‌پسندیدند که می‌آمدند چون اصولاً برنامه این بود که وقتی کسی را بیاورند معرفی کنند که او اظهار تمایل به همکاری با نهضت بکند. بنابراین امر موکول بود بر این‌که دیگر نهضت این همکاری را بپذیرد یا نه، که در همین مراحل بود که، یکی از این مراحل دکتر عاملی خداداد فرمانفرمائیان را آورد و معرفی کرد، ناصر معاضدی علینقی عالیخانی را معرفی کرد و این‌ها پیوستند به نهضت و در این مرحله بود که ما یک مجله‌ای دست‎خط یعنی با دست منتشر می‌کردیم در دبیرستان البرز به نام «بهار ایران» که این مجله افکار و عقاید و نظرات این نهضت را منعکس می‌کرد و در دبیرستان‌های دیگر هم مشابه این همین کار شد. شاید که می‌توان گفت، یعنی به طور قطع هم می‌توان این نظر را ابراز کرد که اولین مجله‌ها و روزنامه‌های دست‎نویس توسط این قبیل مبارزان و کوشندگان پان‌ایرانیست که بعداً نام پان‌ایرانیست گرفتند در دبیرستان‌‌ها تنظیم شد و در تابلوها گذاشته شد یا به نظر دانش‌آموزان رسید. بعد از مدتی برای اولین‌بار ما توانستیم محلی برای تشکیل جلسات پیدا کنیم که آن منزل خداداد فرمانفرمائیان بود که در خیابان هدایت بود که با مادرش و این‌ها آن‌موقع زندگی می‌کردند او و برادرهایش. در آن‌جا در آن اتاقی که محل اتاق مستخدم آن‌ها بود ما توانستیم که جلساتی تشکیل بدهیم که البته بعد از چندی هم با مشکلات روبه‌رو شدیم ناچار آن‌جا را ترک کردیم. بعد از این مرحله مرحلۀ فعالیت‌ها به نام نهضت محصلین رسید که دیگر دامنۀ نهضت گسترش پیدا کرده بود.

س- چه سالی بود این آقای پزشک‎پور؟

ج- این تقریباً سال ۱۳۲۱ و ۲۲ تحصیلی بود، که ما در این‌جا بررسی کردیم برای این‌که تعداد بیشتری از دانش‌آموزان را در مسیر فعالیت‌ها قرار بدهیم به سه خواستۀ آن‌ها توجه کردیم که واقعاً خواستۀ همگانی بود که بعدها هم به این موضوع توجه شد. یکی این‌که دوره‌های تحصیلی که از سال ششم اختصاصی می‌شد از سال چهارم دبیرستان اختصاصی بشود. کاری که بعد انجام شد یعنی تا سال سوم دبیرستان رشته‌های عمومی را دنبال کنند از سال چهارم رشته‌های تخصصی باشد برای این‌که برای تحصیلات دانشگاهی بیشتر آمادگی پیدا بشود. دوم این‌که تحصیلات نظری صبح‌ها باشد و عصرها کارگاه‌های فنی و این‌ها در مدارس باشد برای این‌که دانش‌آموزان مشغول باشند به آن امور. سوم این‌که در قبال این‌کاری که دانش‌آموزان انجام می‌دهند و تولیدات این کارگاه‌ها را می‌شود جاهای مختلف ارائه کرد به دانش‌آموزان مزدی بدهند برای این‌که این‌ها بتوانند رو پای خودشان باشند و یک زندگی مستقلی را بتوانند ارائه کنند. ما با طرح این مسائل سه‌گانه نفوذ وسیعی کردیم در دبیرستان‌های تهران به‎خصوص در دبیرستان البرز، دبیرستان دارالفنون و دبیرستان ایرانشهر و درنتیجه در این سه دبیرستان ما توانستیم هم هسته‌های نهضت را وسعت ببخشیم و هم عملاً با این شاخه‌های احزاب وابسته به سیاست‌های بیگانه به‎خصوص حزب توده چون احزاب دیگری که آن سیاست‌ها و یا قدرت‌های دیگر تشکیل می‌دادند آن‌ها آن حالت و جاذبه را نداشتند که بتوانند در دبیرستان‌ها شاخه‌ای به وجود بیاورند. مثلاً انگلیس‌ها تشکیل حزب ارادۀ ملی را دادند توسط سید ضیاءالدین ولی این به یک طبقۀ خاصی از گروه‌های حاکمه محدود شد یا حزب عدالت توسط علی دشتی تشکیل شد آن هم به یک عدۀ خاصی محدود شد. آن‎چه که در دبیرستان‌ها به‎خصوص سازمان‌هایش گسترش پیدا کرد حزب توده بود که در نتیجه ما در یک درگیری وسیع با حزب توده قرار گرفتیم و به همین دلیل خیلی‌ها فکر می‌کنند و به غلط فکر می‌کنند و این‌طور تصور می‌کنند و ناصحیح تصور می‌کنند که پان‌ایرانیسم ایجاد شد برای مبارزه با کمونیسم، نه در حالی‌که این‌طور نیست یا برای مبارزه با حزب توده. پان‌ایرانیسم به‎به‎مانند هر نهضتی یک طرز تفکر مستقل است، یک نهضت است منتها هر نهضت بر سر راه خودش با هر عامل و حرکت مخالف و مغایری مبارزه می‌کند. ما همان‌طور که با حزب ارادۀ ملی هم مبارزه می‌کردیم با حزب توده مبارزه می‌کردیم اما درواقع در آن محیط‌هایی که ما بودیم بیشتر کسانی که رودرروی ما بودند این‌ها وابستگان به حزب توده بودند بنابراین مبارزۀ ما بیشتر با آن‌ها بود. به همین مناسبت است که وقتی پان‌ایرانیست به مراحلی بالاتر از سنین ما می‌رسید آن‌وقت محیط مبارزات ما گسترش پیدا می‌کرد. درواقع پان‌ایرانیسم درست به مانند تعالی که ما از نظر سنین تحصیلاتی می‌کردیم و با رسوخی که در محیط‌های اجتماعی می‌کردیم او هم با ما حرکت می‌کرد. وقتی ما سال دوم دبیرستان بودیم، مدتی او هم سال دوم دبیرستان بود، می‌رفتیم به سال بالاتر او هم با ما می‌آمد به سال بالاتر رفتیم به دانشگاه آن مبارزه هم آمد به دانشگاه. پس این حرکت نهضت محصلین گسترش وسیع پیدا کرد و ما نمایندگانی را از کلاس‌ها خواستیم و این‌ها آمدند و اجتماع وسیعی تشکیل شد و برای این‌که این نهضت را، نهضت محصلین را در یک مرحلۀ مبارزاتی عملی قرار بدهیم معطوف به این سه خواسته اقداماتی کردیم و بعد قرار شد که اولین تظاهرات یا دمونستراسیون را برقرار بکنیم. نمایندگان نهضت که در این سه دبیرستان بودند آمدند در دبیرستان البرز یک شبی و تشکیل جلسه شد و قرار شد که فردای آن‌روز ابتدا غیر از موقع زنگ تفریح، زنگ مدرسۀ البرز به صدا دربیاید و در نتیجه آن علامتی باشد، نشانی باشد برای این‌که همۀ دانش‌آموزان کلاس‌ها را ترک کنند بیایند بیرون و بعد از البرز دانش‌آموزان حرکت کنند بروند مقابل دارالفنون، دانش‌آموزان دارالفنون به آن‌ها بپیوندند بروند مقابل ایرانشهر که در مسیر بود آن‌ها هم به این صفوف بپیوندند و این صف برود مقابل مجلس و به‌هرحال خواسته‌های خودش را بیان کند. که البته فردا وقتی این برنامه اجرا شد و زنگ زده شد و همه آمدند مقابل پله‌های ساختمان دبیرستان البرز ایستادند شاید هزارواندی دانش‌آموزان البرز بودند همان‌که در یک مرحله‌ای گفتم که اعتصاب ناموفق. خوب، دکتر مجتهدی رئیس دبیرستان بود. درها را بستند و گروهی را بسیج کردند به‌هرحال او و سایرین آمدند به سمت دانش‌آموزها درواقع از آن جماعت کسی با من نیامد و درنتیجه من ناچار شدم دیگر با خشونت، درها را هم بسته بودند از دیوار مدرسه پریدم و رفتم بیرون و این مرحله با شکست مواجه شد این مبارزه که من ناچار شدم دیگر دبیرستان البرز را ترک کنم و بروم به همان دبیرستان پولی روشن. بعد از آن مرحلۀ دیگری رسید که تشکیل سازمانی را دادیم به نام «سعادت ایران»، این باز یک مرحلۀ دیگری بود از مبارزات نهضت در این مرحله کوشش‌های فکری، بررسی‌های ایدئولوژیکی دنبال شده بود، طرز فکر انسجام بیشتری پیدا کرده بود و کوشندگان نهضت گذشته از مبارزاتی که انجام می‌دادند مطالعات وسیعی را دنبال می‌کردند چه از نظر شناخت مکاتب مختلف فکری و فلسفی و مبارزاتی، چه از نظر شناخت مکاتب ایدئولوژیکی و چه از نظر تنظیم کردن اصول مکتب نهضت که البته از این مرحله دیگر و به‎خصوص در این زمینه دکتر عاملی استعداد و آن مایه‌های شگرف خودش را نشان داد و درواقع به مرور چهره‌اش به عنوان معلم فکری و ایدئولوژیکی نهضت شناخته شد و تقریباً این مسئولیت یعنی عملاً به عهدۀ او گذارده شد درواقع کارهای تشکیلاتی و اداره امور سیاسی نهضت را عملاً من به عهده داشتم مسائل فکری و ایدئولوژیکی را او دنبال می‌کرد ولی ضمن این‌که هیچ‌یک فارغ و غافل از کار یکدیگر نبودیم یعنی این کوشش‌ها می‌شد ولی خودبه‌خود چنین تقسیم‌بندی صورت گرفته بود و با توجه به آن مسائلی که قبلاً بیان کردم اصول و مبانی نهضت هم دیگر مشخص شده بود و حال می‌بایست که این‌ها را منسجم کرد شکل داد تطبیق کرد. در این مرحله باز ما در اندیشۀ هماهنگ کردن هرچه بیشتر نیروهای مبارز جوان برآمدیم. با گروهی برخورد کردیم که این گروه متشکل بودند از آقای کشفیان، همان دکتر کشفیان که بعد آمد به پاریس تحصیلاتش را ادامه داد و سال‌ها وزیر هویدا بود. نادر نادرپور شاعر سرشناس و به‌نام و چند تن دیگر. این دو تن از شناخته‌ترین چهره‌های شناخته شدۀ بعدی این‌ها بودند. کسی که در این گروه بود دوستی با من و عاملی داشت و از طریق او ما مذاکرات ائتلافی کردیم و فوراً می‌بایستی این‌جا این توضیح را بدهم چون یادداشت نکرده بودم این مسائل را. این مذاکرات ائتلافی قبل از تشکیل این باشگاه سعادت ایران بود و درنتیجه یک جریان ائتلافی را به وجود آوردیم و مرکز اجتماع این حرکت هماهنگ منزل آقای نادر نادرپور بود در کوچه نکیسا خیابان لاله‌زار یعنی کوچۀ نکیسا که کوچه‌ای است میان حدفاصل بین لاله‌زار و فردوسی. آن‌جا این جلسات تشکیل می‌شد. و مدت‌ها ادامه داشت این همکاری ولی به مرور اختلاف نظرهایی پیدا شد. یعنی غالب اعضای آن گروه که با آن‌ها ما ائتلاف کرده بودیم این‌ها گرایش پیدا کردند به حزب توده و بعد هم رفتند عضو حزب توده شدند ازجمله دکتر کشفیان و نادر نادرپور که البته بعداً بعد از حوادث آذربایجان این‌ها به اتفاق خلیل ملکی و این‌ها آن گروه انشعابی از حزب توده را تشکیل دادند. ولی آن‌موقعی که آن‌ها هم دبیرستان بودند آن‌ها گرایش به حزب توده پیدا کردند، درواقع آن گروه درنتیجه رفت، تعدادی‌شان، نه همه برخی از آن‌ها که سوای آن‌ها فکر می‌کردند همکاری را با ما ادامه دادند. رفتند پیوستند به حزب توده، آن گروه دیگر که همان هستۀ اولیۀ نهضت بود به اتفاق تنی چند با طی مراحلی آن‌وقت تشکیل مکتب پان‌ایرانیسم را دادند. در همین مرحله بود که ما به مسئلۀ دیگری رسیدیم یعنی در کنار این فعالیت‌های نهضت با توجه به مشکلات و مسائل گوناگون، به این نکته رسیدیم که تنها این فعالیت‌ها کافی نیست بلکه می‌بایست نوعی تشکیلات جدی دیگری به وجود بیاوریم. در نتیجه شاید برای اولین‌بار نوعی سازمان نظامی و سیاسی به وجود آمد به نام انجمن. نام این تشکیلات انجمن بود، یک تشکیلات مخفی بود. چرا نام این تشکیلات را انجمن گذاشتیم چون در جنبش مشروطیت ایران غالب این واحدهای اجتماعی که در مبارزات مشروطه‌خواهی و آزادیخواهی بودند به نام انجمن نامیده می‌شدند. اصولاً انجمن در زبان فارسی همان مفهوم و معنای اجتماع را دارد و انجمن کردند و دور هم گرد آمدند. گذشته از این ریشه ما با توجه به این سابقۀ مبارزاتی نام انجمن را انتخاب کردیم و این انجمن به طور مخفی تشکیل شد دارای هیئت مرکزی بود که در این هیئت مرکزی هفت تن عضویت داشتند، فکر می‌کنم، و شاخه‌هایی تشکیل می‌داد این انجمن که اعضای این شاخه‌ها سوای آن مسئول شاخه هیچ‌کس را نمی‌شناختند و حتی اعضای هیئت مرکزی هم جز در موردی که هیئت مرکزی تصمیم می‌گرفت این‌ها ممنوع بودند از این‌که اعضای شعب و شاخه‌های مختلف را بشناسند. در این هیئت مرکزی من بودم، عالیخانی بود، همایون بود داریوش همایون، و کسی که بعد قاضی دادگستری شد به نام تقی‌زاده تبریزی اهل تبریز بود، دکتر حسن غفوری بعد قاضی دادگستری شد، هوشنگ حق‌نویس که پدرش در اولین دوره سنا که تشکیل شد سناتور بود بسیار مرد، پدر او مرد منزه و سالم و درستی بود و بیژن فروهر که بعد طبیب جراح شد دکتر بیژن فروهر. بله این‌ها اعضای این هیئت مرکزی انجمن را تشکیل می‌دادند. و این انجمن به اجرای یک سلسله مأموریت‌های سیاسی و نظامی مبادرت می‌کرد از جمله بسیاری انفجارهایی که در باشگاه حزب توده شد، انفجارهایی که در مثلاً منزل ‎حکیم‎الملک شد، منزل ساعد و محل‌های دیگر، منزل دکتر کشاورز.

س- دکتر فریدون کشاورز؟

ج- فریدون کشاورز که آن‌موقع از فعالان و رهبران حزب توده بود و لیستی را این انجمن تهیه کرده بود آن لیست سیاه که این‌ها کسانی بودند که به هر کیفیت با این سیاست‌های متجاوز به ایران و اشغالگران ایران همکاری داشتند چه در گذشته و چه در آن زمان و برنامۀ انجمن این بود که علیه این‌ها اقدامات لازم را بکند و چون هیچ امکانی نداشتیم بنابراین برای اولین‌بار این برنامه‌ها طرح‌ریزی شد که ما امکانات مالی انجمن را برای تهیۀ اسلحه و وسایل دیگر از هر طریقی که شده تأمین بکنیم. بنابراین اعضای انجمن بسیار اتفاق افتاد که به ناچار و با کمال تأسف مثلاً دوچرخۀ یک همکلاسی‌شان را به اصطلاح انجمنی‌ها وصول می‌کردند یعنی برمی‌داشتند می‌آوردند و ما این دوچرخه را رنگ می‎زدیم و می‌فروختیم و پول تهیه می‌کردیم. یابرنامه‎های دیگری برای تهیه امکانات مال انجمن. و چند تن از اعضای انجمن به‎خصوص دکتر بیژن فروهر که همان‌موقع دانش‌آموز بود و به کارهای فنی و تحقیقات شیمیایی خیلی علاقه‌مند بود و در نتیجه عملاً لابراتوار دبیرستان البرز که یکی از مجهزترین لابراتوارها بود در اختیار او بود و او عملاً مسئولیت فنی انجمن را به عهده داشت. پس از آن لابراتوار ما به‌عنوان یکی از مراکز تهیه مواد مورد نیاز انجمن استفاده می‌کردیم.

س- یعنی مواد منفجره و این‌ها درست می‌کردید؟

ج- بله.

س- در آزمایشگاه دبیرستان البرز؟

ج- البرز بله استفاده می‌کردیم و بعد هم دبیرستان‌های دیگر وقتی این شاخه‌های انجمن توسعه پیدا کرد و اصطلاحات متعددی بود مثلاً یادم هست چیزی داشتیم به نام سماور این اصطلاح بود که خود دوستان انجمنی ابتکار کرده بودند. حالا نمی‌دانم زرنیخ و مواد دیگری را می‌ریختند بعد فتیله‌اش روشن می‌شد و البته این فتیله این را توی دست‌شان می‌گرفتند بسیار خطرناک بود و خوب این پرتاب می‌شد و مأموریت‌ها اجرا می‌شد. انجمن به مرور با این اقداماتش که هیچ‌کس هم نمی‌دانست یک محیط خاصی را آن وقت در تهران به وجود آورد.

س- آیا در این اقدامات کسی هم کشته شد؟

ج- بعد البته، در یکی از همین… نه یعنی کسانی که ما علیه‌شان اقدام می‌کردیم؟

س- بله.

ج- نه، چون در آن حد نبود هنوز انجمن آن آمادگی را پیدا نکرده بود ولی در صدد تهیۀ آن آمادگی‌ها بود و برنامه‌هایی داشت که دیگر مواجه شد با مسائل مختلف و افشاگری… نه افشاگری به‌هرحال این‌که یک شاخه‌ای از انجمن مورد تعقیب قرار گرفت و در نتیجه به مرور دیگر فعالیت‌های انجمن متوقف شد و این برنامه‌ها در انجمن ادامه پیدا کرد. پس نهضت دو نوع سازمان پیدا کرد: ۱) سازمان مخفی به نام انجمن. ۲) سازمان خارجی اصطلاحاً نامیده می‌شد سازمان خارجی یعنی آن‎چه که در آشکار بود، عَلَن بود و او مسئولیت ادارۀ طیف فکری و مبارزاتی نهضت را در خارج به عهده داشت و گسترش نهضت را در سطوح خارج و دنبال کردن تبلیغات نهضتی و منسجم کردن نظرات و افکار پیروان و معتقدان به نهضت را در خارج که البته در این مورد عملاً نقش مهمی به عهدۀ دکتر عاملی بود و درنتیجه آن‌وقت انجمن از میان کسانی که به نهضت در خارج به سازمان‌های خارجی نهضت گرویده بودند به مرور عناصری را برای شاخه‌های انجمن انتخاب می‌کرد که آن‌وقت انجمن شعبه‌های معتددی پیدا کرد. یکی از این‌ها شعبه‌ای بود که به نام شعبۀ «ر» که با تصدی عالیخانی اداره می‌شد که در این شعبۀ «ر» چند تن بودند از جمله علیرضا رئیس که علیرضا رئیس دانش‌آموز البرز بود از محصلین بسیار با استعداد بود در رشتۀ طبیعی و او هم در قسمت تحقیقات و این نوع امور مسائل فنی تسلط بسیار داشت. بنابراین برنامه‌های انجمن به مرور گسترش پیدا می‌کرد و به همان کیفیت که برنامه‌ها بیش‌تر گسترش پیدا می‌کرد نیازمندی‌های انجمن هم بیشتر می‌شد. در همین مرحله دیگر این مسئله دقیقاً مطرح شده بود یا این نیاز مشخص شده بود که می‌بایست برای نهضت نامی را برگزید. پس تقریباً اصول نظرات و عقاید نهضت مشخص شده بود، فعالیت‌ها وسیع شده بود سازمان خارجی نهضت به عنوان سازمان اصولاً تشکیل شده بود که با این‌که سازمان خارجی بود و سازمان آشکار و علنی نهضت بود ولی اعضای کمیتۀ عالی رهبری سازمان مخفی بودند و تنها دبیر مسئول سازمان را اعضای سازمان می‌شناختند که دبیر مسئول هم من بودم. خوب، البته دکتر عاملی را که عملاً نقش تعلیم دهندۀ مسائل فکری و ایدئولوژیکی را به عهده داشت. سازمان خارجی وسعت بسیار پیدا کرده بود، تعدادی از دانشجویان حقوق پیوستند به سازمان خارجی و در همین مرحله بود من سال پنجم دبیرستان بودم به احتمال زیاد که اولین مانیفست نهضت تنظیم شد. یک کتابی کوچک یا جزوه‌ای قطور یا رساله‌ای زیر عنوان «ما چه می‌خواهیم». به‌هرحال کل نظرات و افکار و برنامه‌هایی که نهضت داشت در این جزو جمع‌آوری شد و ارائه شد که چند فصل داشت و البته در آن سنین من این را نوشتم و در هر یک از این فصول بحث و بررسی هست و غالباً هر فصلی به شعاری ختم می‌شود که این شعارها غالباً شد شعارهای ارائه کنندۀ نظرات و یا مباحث بعدی. مثلاً از جمله شعارهای این کتاب «ما چه می‌خواهیم» که غالباً به دنبال هر بحثی هر فصلی نتیجه‌گیری می‌شد این بود که «زنده بودن زندگی نیست. زندگی بندگی نمی‌باشد.» یا «جوانان ایران بزرگ به پیش و درک حقیقت و گفتن حقیقت پیروی از حقیقت»، «جهان جهان ملت‌ها است» و فصل آخر یا مبحث آخر تا آن‌جا که به خاطرم هست می‌پردازد آن‎چه که بر ایران گذشت و نقشی که هیئت‌های حاکمه و سیاست‌های خارجی ایفا کردند و آن‎چه را که ما از دست دادیم و دوباره می‌بایست به آن برسیم و آن این شعار بود این شعاری که بقیۀ آن رساله با این شعار پایان پیدا می‌کند. «فلات ایران به زیر یک پرچم» که البته منظور از بیان این شعار آن همبستگی و یگانگی و اتحاد مجددی است که میان کلیه اقوام ایرانی و سرزمین‌های ایرانی نشین می‌بایست به وجود بیاید. پس کتاب «ما چه می‌خواهیم» یا جزوۀ «ما چه می‌خواهیم» یا رسالۀ «ما چه می‌خواهیم» اولین رساله‌ای بود که نظرات نهضت را یک‏جا جمع‌آوری کرد و شعارهایی برای طرح‌ریزی مبارزاتی و تکوین فکری و ایدئولوژیکی نهضت ارائه کرد. بنابراین در حد یک مانیفست می‌توانیم از آن یاد کنیم که این جزوه و یا رسالۀ ما چه می‌خواهیم دست‌نویس شد و گاهی ماشین شد با ماشین تحریر و بعد در نیروهای مختلف و تشکیلات سازمان که بعد عیناً منتقل شد به سازمان نهضت به جای حوزه یعنی کوچک‌ترین واحد سازمانی را ما به عنوان نیرو از آن یاد می‌کردیم در نیروها این خوانده می‌شد، در موردش بحث و بررسی می‌شد و تعلیمات داده می‌شد. یک مرحلۀ مهم و مؤثر تکوین و انسجام فکری نهضت مرحلۀ اثرگذاری رسالۀ «ما چه می‌خواهیم» بود. در این مرحله دیگر مبارزات بیشتر منتقل شد به محیط‌های گسترده‌تر و وسیع‌تر و یک مبارزات فکری و اید‌ئولوژیکی رودررو درگیر پیدا شد. باز به این نتیجه رسیدیم که این کفایت نمی‌کند بلکه ضرور است که نهضت در قالب یک نوع تفکر اجتماعی و در قالب یک نوع ایدئولوژی ارائه بشود تا توان و قدرت مقابله یا مکاتب فکری و ایدئولوژیکی را داشته باشد. البته باید بیان بکنم از نظر فکری و ایدئولوژیکی مهم‌ترین و گسترده‌ترین و وسیع‌ترین طرز فکری را که ما با آن روبه‌رو بودیم مارکسیسم ـ کمونیسم بود، بقیه احزاب بودند ولی این‌ها مایه و تفکری نداشتند کما این‌که رسوخ و نفوذی هم نکردند. آن‎چه که ما با آن روبه‌رو بودیم در محیط‌هایی که به‎خصوص ما بودیم مارکسیسم ـ کمونیسم بود یعنی قوی‌ترینش. پس این به صورت یک احتیاج مبرم دریافته شد و ما معتقد به این مسئله شدیم که اصولاً در پهنۀ روزگار و در پهنۀ زندگی ملت‌ها و در پهنۀ جوامع بشری نبرد نبرد اندیشه‌ها و ایدئولوژی‌ها است. بنابراین می‌بایست یک ملتی که و یک یا یک حزبی که دارای یک ایدئولوژی مشخص و یک طرز فکر مشخص نباشد این ممکن است یک مدت کوتاهی نضجی پیدا کند کارش و قدرتی بگیرد ولی توان ادامه مبارزه و حرکت را به طور مداوم نخواهد داشت، به‎خصوص در یک ملتی به مانند ملت ایران و در شرایطی که ملت ایران بود. پس این مسئله کراراً دنبال می‌شد و بحث و بررسی بود که ما برای نهضت چه نامی را برگزینیم تا بتواند نهضت به گونۀ یک تفکر و ایدئولوژی مستقل و مشخص ارائه بشود و حتی پیشنهادات مختلف می‌شد شاید برخی از اعضای انجمن هم در آن هنگام حتی تحت تأثیر آن اندیشه و تفکر جاذب روز بودند که نوعی مارکسیسم ـ کمونیسم یا نوعی سوسیالیسم باشد. ولی به‌هرحال سلیقه‌های مختلف ارائه می‌شد برای این‌که نام نهضت را چه بگذاریم. این هم در انجمن دنبال می‌شد این موضوع و هم در سازمان خارجی و حتی با توجه به این‌که بالاترین شعار وقت نهضت یعنی همان شعاری که در پایان رسالۀ «ما چه می‌خواهیم» رساله به آن ختم می‌شود «فلات ایران به زیر یک پرچم» برخی پیشنهاد می‌کردند که نام نهضت گذارده بشود. نهضت فلاتیسم. حتی برای مدت کوتاهی هم یک‌چنین نامی پذیرفته شد یعنی یادم هست اولین کتابخانه‌ای را که ما تشکیل دادیم و اولین کتابی را که خود من به آن کتابخانه تقدیم کردم پشت آن کتاب نوشتم تقدیم به کتابخانه نهضت فلاتیسم. ولی در کوتاه مدت دریافتیم که این نام آن نام نیست که بتواند نامی جامع و مانع برای این نهضت باشد. در یکی از روزها من مجله‌ای را مطالعه می‌کردم مجلۀ آینده.