روایت‌کننده: آقای دکتر امیر پیشداد

تاریخ مصاحبه: ۴ مارس ۱۹۸۴

محل مصاحبه: شهر لوشن، فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۸

س- ادامه مصاحبه با آقای دکتر امیر پیشداد در شهر لوشن فرانسه در روز ۱۴ اسفند ۱۳۶۲ برابر با ۴ مارس ۱۹۸۴.

س- آقای دکتر پیشداد، امروز می‌خواهم از شما تقاضا کنم که راجع به فعالیت‌های خارج از کشورتان صحبت بفرمایید. برای اینکه می‌دانم که شما بعداز ۲۸ مرداد بلافاصله ایران را ترک کردید. لطفاً بفرمایید راجع به فعالیت‌های خارج از کشورتان صحبت کنید.

ج- بعد از ۲۸ مرداد من در شرایط بسیار نامساعدی و تقریباً اجباری چون ادامه زندگی و فعالیت در ایران میسر نبود، به پاریس آمدم، بدون این که از شرایط مساعد برای ادامه تحصیل و زندگی در این کشور برخوردار باشم. شکست نهضت ملی چنان تأثیر نامطلوبی بر روی بسیاری از فعالان سیاسی هوادار آن نهضت داشت که ما برای مدتی دفتر فعالیت‌های سیاسی را بستیم و به کلی نومید شدیم، به‌خصوص که من در فرانسه به علت نداشتن ترجمه مدارک تحصیلی با گرفتاری‌‌هایی برای ثبت‌نام در دانشکده و برای به راه انداختن زندگی در محیط غربت روبه‌رو شدم.

من تنها نبودم که بعد از ۲۸ مرداد ایران را ترک کردم. بسیاری از فعالان سیاسی درجه اول حزب زحمتکشان دست به این کار زدند، از جمله فکر می‌کنم به هوشنگ امیرقلی و سیف‌الدین بنی‌صدر که از فعالان بسیار ارزنده حزب زحمتکشان بودند و آن‌ها به آمریکا رفتند و دیگر تا آنجا که اطلاع دارم به ایران بازنگشتند، به طبابت در آمریکا پرداختند. من رشته پزشکی را در اینجا در پاریس آغاز کردم و به‌تدریج با برخی از دوستان قدیم و جدید که به نحوی از انحاء هوادار نهضت ملی دکتر مصدق و از مخالفان جدی کودتاچیان بودند آشنا شدم. در حدود سال‌های ۱۹۵۵، ۵۶ بعد از غلبه بر لشکر غم و بیرون آمدن از یأس و نومیدی در جلسات اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه شرکت می‌کردم. این اتحادیه نیز بعد از ۲۸ مرداد فعالیت‌هایش تقریبا تعطیل شده بود و در اولین جلسه‌ای که من حضور یافتم، ۱۲ نفر بیشتر حضور نداشتند که در میان آن‌ها می‌توانم از دکتر هوشنگ شیرین‌لو، از حسین حسین‌زاده، از ناصر پاکدامن که تازه از ایران رسیده بود، صحبت کنم. در همین جلسه قرار بر این شد که ما فعالیت‌های سازمان دانشجویان را احیاء کنیم. دیگر قصد فعالیت سیاسی خاص و منظمی نداشتیم. اما همه در این تحلیل موافق بودیم که یکی از علل عمده شکست نهضت ملی، فقر فرهنگ سیاسی در ایران بود. بنابراین تصمیم گرفتیم برای مبارزه با فقر فرهنگی دست به یک کوشش فرهنگی، اجتماعی، سیاسی ولی نه هنوز سازمانی، بزنیم.

در انتخابات اتحادیه دانشجویان، دوستان مرا نامزد هیئت اجرایی کردند و من هم پذیرفتم. از آن پس در طول سه، چهار سال اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه تبدیل شد به یک اتحادیه چندصد نفری با یک نشریه‌ای به نام «نامه پارسی» که به همت عده‌ای از اعضاء این اتحادیه به وجود آمد و مقالاتی درباره مسائل فرهنگی، آموزشی و اجتماعی ایران در این نشریه انتشار یافت.

کماکان بار فعالیت مطبوعاتی و فنی این ماهنامه بر عهده من بود، اما از دوستان دیگری که در این کار هم‌کاری و هم‌گامی می‌کردند، باید نامی ببرم از حسین ملک، از ناصر پاکدامن، از مصطفی فرزانه، از ناصر عمار، از مهدی آریان که از دوستان سیاسی قدیم ما مقیم آلمان بود، از هوشنگ ساعدلو که او نیز بعد از کودتای ۲۸ مرداد برای ادامه تحصیل به آلمان رفته بود، از حمید عنایت که بعد از ۲۸ مرداد به انگلستان رفته بود و دیگران، در نوشتن مقالات برای این مجله شرکت می‌کردند.

کار به جایی رسید که به‌تدریج ما مسائل اجتماعی را نیز در کنار مسائل فرهنگی، آموزشی مطرح کردیم و تصمیم گرفتیم که این نامه پارسی ناشر افکار دانشجویان ایرانی در اروپا باشد و به همین ترتیب و نرم نرمک فکر تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی گسترش یافت و در پاسخ به تقاضایی که نامه پارسی از سایر اتحادیه‌ها و انجمن‌های دانشجویان ایرانی در اروپا کرده بود، نامه‌های همبستگی رسید تا اینکه در سال ۱۹۶۰ اولین جلسه تدارک کنفدراسیون در شهر هایدلبرگ آلمان به ابتکار اتحادیه دانشجویان ایرانی در فرانسه تشکیل شد و مقدمات اولین کنگره کنفدراسیون را فراهم آورد.

در کنار این فعالیت دانشجویی و فرهنگی به‌تدریج عده‌ای از دوستان سیاسی از ایران به پاریس آمدند و ما هسته سیاسی هم به وجود آوردیم. عده‌ای عقیده داشتند می‌بایستی دنبال فعالیت حزب زحمتکشان را گرفت. عده‌ای می‌گفتند تحت این عنوان اگر فعالیت را آغاز کنیم با مسئولان سفارت که از هم‌گامان رژیم کودتا بودند برخورد‌هایی خواهیم داشت و چون تمدید گذرنامه‌ ما در اختیار سفارت بود، نمی‌‌توانستیم به فعالیت سیاسی علنی به‌خصوص با نامی که از طرف رژیم محکوم بودیم دست بزنیم. تا سال ۱۹۶۱ یعنی ۱۳۳۹ به تاریخ هجری شمسی بیشتری فعالیت‌های ما در همین اتحادیه دانشجویان و کنفدراسیون صرف می‌شد. در این سال بود که تعداد فعالان سیاسی با گرایش‌های ملی یا گرایش‌های چپ ملی در پاریس و اروپا به‌طور کلی به درجه‌ای رسید که تقاضای تشکیل یک سازمان سیاسی مطرح شد و به صورتی حاد. از طرف دیگر پس از آنکه کنفدراسیون به ابتکار عناصری نظیر ما به وجود آمد. نظارت آن و رهبری آن پس از سه سال از دست ما خارج شد و به دست برخی از عناصر جبهه ملی که از نظر کمی در اروپا بیشتر از ما بودند افتاد و در راهی کنفدراسیون را بردند که ما انتخاب نکرده بودیم عقیده داشتیم که کنفدراسیون دانشجویان به عنوان یک سندیکای متعهد نسبت به مسائل اجتماعی، سیاسی فرهنگی ایران باید عمل بکند نه به عنوان یک سازمان سیاسی. ولی آن عده از عناصر جبهه ملی که رهبری کنفدراسیون را به دست آوردند کنفدراسیون را تبدیل به یک سازمان سیاسی تند و تیز کردند و به مناسبت اختلافی که در استنباط از این فعالیت داشتیم، ما به‌تدریج صحنه کنفدراسیون را خالی کردیم و بیشتر به فعالیت سیاسی پرداختیم. اولین سازمانی که به وجود آمد نامش جامعه هواداران سوسیالیسم بود و اولین شماره مجله‌ای که

س- در کدام کشور این سازمان به وجود آمد؟

ج- هسته نخستین و اصلی این سازمان از دوستان مقیم پاریس بود که در میان آن‌ها اسامی که نام بردیم با باز تکرار کنم. حسین ملک، ناصر پاکدامن، هوشنگ شیرین‌لو، حسین حسین‌زاده، امیر پیشداد و به‌تدریج منوچهر هزارخانی و عده‌ای دیگر. اما دوستانی در آلمان و اتریش و ایتالیا هم به این کار علاقه داشتند و چون وسایل فنی در آلمان فراوان‌تر بود اولین گردهمایی این عناصر سیاسی در یکی از شهرهای آلمان صورت گرفت. من در اولین گردهمایی به علت گرفتاری‌های تحصیلی شرکت نداشتم، ولی دوستان رفتند و تصمیماتی گرفته شد برای ایجاد یک سازمان سیاسی با گرایش چپ ملی با ارتباط با دوستان مقیم ایران. ولی به خاطر حفظ جان و امنیت آن‌ها از نظر تاکتیکی همه بر این نکته توافق داشتند که این جامعه این سازمان سیاسی باید خود را مستقل اعلام کند. تا آنجا که اطلاع دارم برخی از دوستان سیاسی تهران با این فکر موافق بودند و به همین ترتیب بود که جامعه ایرانی هواداران سوسیالیسم در اروپا تشکیل شد و نشریه «سوسیالیسم» به عنوان ارگان این سازمان انتشار یافت. برای این که خطوط درشت فکر سیاسی این افراد در آن زمان کم و بیش روشن باشد، این چند عبارت را از نخستین شماره مجلسه سوسیالیسم به عنوان نمونه و مشتی نمونه خروار می‌آورم که هم طرز تفکر سیاسی و هم موضع‌گیری‌های فکری فعالان این جامعه روشن شود.

س- بفرمایید.

ج- «سرمایه‌داری نفی آدمیت و سوسیالیسم تأیید آن است. آزادی جوهر انسانی‌ست، فقدان آزادی خطر مرگ واقعی انسان است. همه جا با مردم برای مردم به وسیله مردم. بنای سوسیالیسم تنها در آزادی به وسیله آزادی و برای آزادی امکان‌پذیر است. بنی‌آدم اعضای یک پیکرند. آن که کوه از جای کند مردی بود که سنگ‌ریزه‌ها را به حرکت درآورد». همین چند عبارت کوتاه تا اندازه‌ای طرز تفکر این فعالان را در آن روز نشان می‌دهد. به این ترتیب که از یک طرف به سوسیالیسم گرایش بیشتری از سال‌های پیش دارند، اما به سوسیالیسمی که با آزادی همراه و توأم است. به عبارت دیگر و با اصطلاحی که بعدها به وجود آمد به سوسیالیسم دموکراتیک نه با سوسیالیسم نوع روسی نه به مارکسیسم-لنینیسم.

ضمناً به علت امکانات محدودی که داشتند، می‌دانستند که این فعالیت یک فعالیت حزبی در خارج از کشور نیست، اما این عقیده داشتند که چندین سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد باید دست به فعالیتی زد تا در ایران یک جریان سیاسی وسیع به وجود آید. این فعالیت بیش از ده سال ادامه داشت و چون اولین سازمان سیاسی ملی و مترقّی و آزادی‌خواه بود که در خارج از کشور به وجود آمد و در آن زمان در حدود پنجاه هزار دانشجو در اروپا بود. از نظر کمّی تبدیل شد به سازمانی که در شهرهای بزرگ اروپا در کشورهای فرانسه، انگلستان، بلژیک، آلمان، اتریش و ایتالیا در حدود هفتصد عضو آنکت ‌پر کرده یعنی رسمی و کم و بیش فعال به دست آورد. با افزایش امکانات مالی و مادی علاوه بر مجله سوسیالیسم این سازمان دست به انتشار یک ماهنامه سوسیالیسم زد که بیشتر جنبه خبری و سیاسی داشت و به‌صورتی منتشر می‌شد که توزیع آن از طریق پست بسیار ساده‌تر بود. طبیعی است ما از این نشریات به وسیله مسافر و گاهی اوقات از طریق پست ولی به آدرس‌های مخصوصی به تهران می‌فرستادیم و در آنجا مورد استقبال و توجه دوستان قدیم سیاسی ما یعنی باقی‌ماندگان حزب زحمتکشان ملت ایران قرار می‌گرفت.

س- بنیه مالی این سازمان را کی فراهم می‌کرد آقای پیشداد؟

ج- تنها از طریق پرداخت حق عضویت و کمک‌های مالی اعضاء بود. یکی از گرفتاری‌های گروه‌های سیاسی ملی همیشه چه در ایران، چه در خارج از کشور نداشتن امکانات مالی وسیع بود. طبیعی است که جامعه سوسیالیست‌ها با هیچ‌یک از قدرت‌های خارجی سر و سری نداشت و از طرف دیگر کاملاً قابل فهم است که هیچ‌یک از ثروتمندان ایرانی برای پیشرفت سوسیالیسم حتی دموکراتیک سرمایه‌گذاری نمی‌‌کردند. بنابراین تنها منبع درآمد این سازمان سیاسی حق عضویت افراد فروش نشکیریات و کمک‌‌هایی بود که برخی از اعضای کم و بیش پردرآمد این جامعه می‌پرداختند.

س- تا چه سالی اسم این سازمان به عنوان هواداران سوسیالیسم باقی ماند؟

ج- تا چهار سال، در سومین کنگره این سازمان سیاسی که در پاریس تشکیل شد ما پی بردیم که این اصطلاح، اصطلاح صحیحی نیست و در برخی از افراد این توهم ایجاد شده بود که فعالان این سازمان هوادار سوسیالیسم در اروپا هستند. به همین جهت از طرف هسته پاریس پیشنهاد شد که اسم این سازمان سیاسی تبدیل شود به جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا. در همین سال‌ها یعنی در حدود سال‌های ۱۳۳۸ یا ۱۳۳۹ دوستان ایران نیز کم و بیش مستقل از ما و کم و بیش در ارتباط با تصمیم گرفتند به تجدید فعالیت سیاسی و اکنون پس از گذشت سال‌ها من به این نتیجه رسیده‌ا که متاسفانه در انتخاب اسم برای فعالیت جدید دچار یک اشتباه تاکتیکی شدند به این ترتیب که آن‌ها نیز کوششی کردند برای ایجاد جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی ایران و همان‌طور که می‌دانید در جامعه ایران نام و به‌خصوص نام نیک تأثیر بسیار بیشتری دارد تا نامه‌ای جدید که مدت‌ها طول می‌کشد تا جا بیفتد. اگر نام حزب زحمتکشان ملت ایران رفقای ما در ایران تجدید فعالیت کرده بودند به احتمال قوی از موفقیت بیشتری برخوردار می‌شدند، ولی شاید همان حساسیتی که دستگاه‌های ضدامنیتی و انتظامی و رکن دو و سایر مخالفان فعالیت‌های آزادی‌خواهانه در ایران نسبت به نام حزب زحمتکشان داشتند و به همین دلیل ما نیز نام جدیدی انتخاب کردیم. در ایران نیز دوستان ما شاید مجبور شدند نام دیگری انتخاب کنند، شاید هم با انتخاب نام جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی قصد داشتند گسترش بیشتری به فعالیت‌های خود بدهند و با مشکلاتی که بر اثر فعالیت‌های خراب‌کارانه محمدعلی خنجی و مسعود حجازی به وجود آمده بود و به حیثیت و آبروی نام حزب زحمتکشان لطمه زده بود دیگر خود را داخل و وارد نکند.

به هر حال، من از علل واقعی اطلاع ندارم، اما در ایران نیز به همت خلیل ملکی و دوستان و شاگردانش جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی با منشوری بسیار نزدیک در خطوط درشت آن نسبت به منشوری که ما در اروپا تدوین و تنظیم و منتشر کرده بودیم، به وجود آمد. بین این دو جامعه سوسیالیست‌ها یک رابطه تقریباً منظمی به وجود آمد و در عین حال که این دو جامعه مستقل بودند، از همدیگر پشتیبانی و حمایت می‌کردند و حتی رفقای ایران و به‌خصوص خلیل ملکی در نوشتن مقاله برای انتشارات جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا شرکت داشتند. البته با نام مستعار چندین مقاله از خلیل ملکی در مجلسه سوسیالیسم و در ماهنامه سوسیالیسم منتشر شد.

این همکاری قلمی خلیل ملکی با انتشارات جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا در مدت اقامت ایشان در اتریش افزایش یافت و اولین سرمقاله ماهنامه سوسیالیسم به قلم خلیل ملکی بود درباره انتقادی از فعالیت احزاب دولتی در ایران. درباره این سازمان سیاسی این نکته را هم باید توضیح داد که علاوه بر افرادی که سابقه فعالیت سیاسی در حزب زحمتکشان ملت ایران داشتند، عده‌ای نیز که در گذشته در حزب توده فعالیت می‌کردند از قبیل حمید عنایت یا عده‌ای که در خارج از کشور بودند در دوران نهضت ملی ولی به نهضت ملی علاقه داشتند، مثل حسین حسین‌زاده و عده‌ای از جوانان که سوابق سیاسی نداشتند ولی به یک گرایش چپ مستقل برای ایران علاقه‌دار بودند در این جریان شرکت کردند و مجموعه این عناصر بودند که این جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا را به وجود آوردند. یکی از گروه‌‌هایی که در دو کنگره اول این سازمان شرکت کرد و بعد بی سر و صدا به تقاضای رهبران این جامعه از این سازمان سیاسی جدا شد گروهی بود که بعد به گروه پرویز نیکخواه معروف شد. علت جدایی هم پیشنهاد جنگ مسلحانه آماده کردن خود برای یک مبارزه مسلحانه در ایران بود و ما چون در آن زمان با این تئوری موافقتی نداشتیم از هواداران پر و پا قرص این تئوری خواهش کردیم بدون اعلام این جریان حساب خود را جدا کنند و برای انجام کار‌هایی که فکر می‌کردند تنها راه پیروزی بر دشمن غدّار ایران است فعالیت کنند. لابد از سرنوشت این گروه دیگران به اندازه کافی صحبت خواهند کرد.

س- بله. بله. شما در اینجا فعالیت که می‌کردید به نام جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا، آیا ضمن فعالیت خودتان با حزب توده هم مشکلاتی پیدا کردید؟ و با طرفداران حزب توده در اروپا؟

ج- بله خیلی زیاد. در آغاز تشکیل جامعه سوسیالیست‌ها حزب توده تقریباً در اروپا خاموش بود به چند دلیل. یکی اینکه آن حزب هم بعد از کودتا ضربات مهلکی بر پیکرش وارد آمده بود. دیگر اینکه سیاست شوروی از در سازش و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز با رژیم شاه درآمده بود، ولی به محض اینکه اختلافاتی بین دولت شوروی و دولت ایران به وجود آمد، به کمک دولت شوروی بقایای حزب توده در خارج از کشور که اغلب در کشورهای اروپای شرقی حضور داشتند و مرکز فعالیت‌های آن‌ها در لایپزیک در آلمان شرقی بود دست به انتشار مجدد «مردم» زدند و در این روزنامه به مخالفت‌‌هایی که بیشتر جنبه انتقادات دوستانه ابتدا داشت با ما پرداختند، چون احساس می‌کردند که عناصر متمایل به افکار و عقاید سوسیالیست ایرانی به این جامعه سوسیالیست‌ها می‌گروند و تصمیم گرفتند که با طرح انتقادات خود و مبارزه تبلیغاتی از پیشرفت، چه پیشرفت کمّی، چه پیشرفت کیفی جلوگیری کنند. از طرف دیگر ما نیز برای پیشرفت کمی و کیفی خود و جلوگیری از تجدید حیات حزب توده در خارج از کشور، شیوه اقناع و تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی را در پیش گرفتیم و یکی از نخستین کار‌هایی که در این زمینه صورت گرفت گذشته از جلسات سخنرانی ماهانه که در اغلب شهرها و به‌خصوص پاریس درباره مسائل سیاسی تشکیل می‌شد و مورد استقبال فراوان دانشجویان ایرانی بود چون به صورت دموکراتیک اشاره می‌شد و هر مخالفتی می‌توانست آزادانه نظرات خود را در این جلسات طرح کند و گویا تشکیل این جلسات سخنرانی و بحث آزاد برای اولین بار بود که در محیط ایرانی تشکیل می‌شد، این هم در افزایش اقبال و موفقیت جامعه سوسیالیست‌های بی‌تأثیر نبود. اما علاوه بر جلسات سخنرانی اولین کوششی که ما برای منصرف ساختن باقی‌ماندگان اعضاء حزب توده برای پیوستن مجدد به آن حزب و برای همکاری با ما انجام دادیم نامه‌ای بود خطاب به اعضای ساده حزب توده.

خوب به یاد دارم که در این زمینه خلیل ملکی با مسئولان جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا یعنی کمیته مرکزی این جامعه که در آن زمان در پاریس بود مذاکرات مفصلی کرده بود و ملکی خیلی علاقه داشت که جامه سوسیالیست‌ها کوششی در جهت جلب کردن و به سوی خود آوردن اعضای ساده حزب توده انجام دهد و متنی در این زمینه پیشنهاد کرد به عنوان «نامه سرگشاده به اعضای ساده حزب توده»، این متن پس از حک و اصلاح و جرح و تعدیل به نام کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست‌ها در ماهنامه سوسیالیست و به‌صورت جداگانه در بیش از هزار نسخه انتشار یافت و تکثیر شد و تأثیر گویا بسیار بزرگی در خوانندگان از یک طرف و در رهبران حزب توده از طرف دیگر گذاشت، به‌طوری که پس از دو هفته که از انتشار این نامه گذشت، که نامه‌ای بسیار دوستانه با لحن حتی رفیقانه بود و با یک تجزیه و تحلیل اصولی نشان داده بود که از آن طرف راهی نیست. نشان داده شده بود که حزب توده چه قبل از آغاز نهضت ملی و چه به‌خصوص در تمام دوران نهضت ملی چه خطاها و اشتباه‌‌هایی کرده و این اشتباهات و خطاها فقط به علت وابستگی به سیاست دولت شوروی بوده و هیچ جنبش سیاسی ملی و مستقل در ایران نمی‌‌تواند وابسته به هیچ قدرت خارجی باشد. دو سه هفته پس از انتشار این نامه مسئول حزب توده در فرانسه شخصی به نام حسین نظری تقاضای ملاقات از دو تن از اعضای جامعه سوسیالیست‌ها کرد که به احتمال قوی حدس می‌زد در زمره رهبران جامعه هستند. در این ملاقات رسماً اعلام کرد که کمیته مرکزی حزب توده که او همیشه تحت عنوان رفقا نام می‌برد، از شما دعوت کرده‌اند که سفری به آن سامان و منظور او لایپزیک بود، بکنید. تمام مخارج این سفر از طرف رفقا پرداخت خواهد شد و حتی برای اینکه شما از نظر گذرنامه مشکلی پیدا نکنید، ما گذرنامه مخصوص برای شما تهیه خواهیم کرد که با آن گذرنامه به اروپای شرقی سفر کنید و اثری از ورود شما به کشور مزبور یعنی آلمان شرقی در گذرنامه شما باقی نباشد. چون اگر چنین اثری باقی بود گرفتاری‌‌هایی برای تمدید گذرنامه در سفارت به وجود می‌آمد. در این جلسه، یکی از دوستان جامعه خیلی باشور و شوق از این دعوت استقبال کرد. دوست دیگر …

س- آن دوست کی بود آقا؟

ج- حسین ملک که می‌گفت: «به‌به، باید برویم آنجا و با اینها ملاقات بکنیم و من باید تف توی صورت طبری بیندازم که این چه بلایی بود تو بر سر ما آوردی». یعنی تمام بدرفتاری‌ها و ناجوانمردی‌‌هایی که دستگاه رهبری حزب توده به انشعابیون از جمله حسین ملک کرده بود، مطرح شده بود که «من باید بروم راجع به این مسائل صحبت کنم».

س- این جلسه شما در پاریس بود این موقع حتماً.

ج- بله. حسین نظری از سال‌ها پیش مأمور حزب توده در پاریس بود و البته مأمور حقوق‌بگیر و در محافل ایرانی به عنوان آجان حزب توده معروف بود.

س- غیر از شما و آقای حسین ملک چه کس دیگری در این ملاقات و مذاکره شرکت داشت؟

ج- در این ملاقات کسی حضور نداشت، چون هم تقاضاکننده اصرار داشت که این ملاقات مخفی و سرّی باشد، و هم ما صلاح نمی‌‌دانستیم که او از شرکت دوستان دیگر ما در مدیریت جامعه سوسیالیست‌ها اطلاع پیدا کند. چون همان‌طور که ابتدا گفتم ولی شاید به اندازه کافی روشن نبود از آغاز این فعالیت سیاسی در اروپا ما یک شکل علنی نیمه علنی، علنی-نیمه مخفی پیش گرفتیم. برخی از فعالان جامعه ناگزیر بودند که خود را معرفی بکنند. برای این که ارتباط بگیرند در جلسات سخنرانی شرکت بکنند، ولی تا آنجا که ممکن بود ما می‌کوشیدیم آن عناصری را که در بدنه مخفی این جامعه حضور داشتند لو ندهیم. به این دلیل بود که فقط دو نفر که از طرف بسیاری از مخالفان آشنایی شده بودند در این ملاقات شرکت داشتند، اما طبیعی بود که این دو نفر نمی‌‌توانستند در این زمینه تصمیم بگیرند. ما این دعوت را که شفاهی بود قبول کردیم و قول دادیم که درباره آن در کمیته مرکزی جامعه که ظاهراً آقای حسین نظری از ترکیب آن و محل اقامت آن اطلاع نداشت، ولی به احتمال قوی می‌دانست که در پاریس هست و چه کسانی در آن شرکت می‌کنند، به میان بگذاریم و تصمیم خود را اعلام کنیم. اما قبل از پایان این ملاقات ما پیشنهاد کردیم که برای بررسی چنین تقاضایی ما احتیاج به یک دعوت کتبی داریم و احساس کردیم که این تذکر ایجاد گرفتاری برای مأموری حزب توده ایجاد کرد و قول داد که حتماً این کار را خواهد کرد و ما گفتیم: «تا زمانی که به صورت کتبی از ما دعوتی نشود و چهارچوب مذاکراتی که باید انجام داد معلوم نباشد ما شرکت نخواهیم کرد و نمی‌‌توانیم پاسخی بدهیم. از کجا معلوم آقای نظری که این دعوت از جانب خود شما نباشد؟ ما احتیاج داریم به یک دعوت کتبی با امضای مسئولان حزب توده». اما یقین داشتیم که این دعوت صورت گرفته و در ارتباط با نامه سرگشاده‌ای‌ست که خطاب به اعضای ساده حزب توده از طرف ما انتشار یافت. در جلسه کمیته مرکزی بیش از سه ساعت درباره پذیرفتن یا نپذیرفتن این دعوت صحبت کردیم و اکثریت اعضای کمیته مرکزی با قاطعیت با قبول این تقاضا مخالفت کردند. به چند دلیل یکی این که ما با آن‌ها به هیچ قیمتی نمی‌‌توانیم کنار آییم و بنابراین سفر ما به آن دیار فقط برای این که مخالفت خود را ابراز کنیم فایده ندارد. دلیل دوم اینکه هیچ اطمینانی وجود ندارد که ما وقتی به آنجا رسیدیم بتوانیم باز آییم و آن‌ها هم نه به‌صورت کتبی نه به‌صورت شفاهی چنین اطمینانی به ما نمی‌‌توانند بدهند.

س- آیا کسی هم با شما تماس گرفته بود و هشداری به شما داده بود درباره این سفر به آلمان شرقی؟

ج- نه ولی خود ما دوستان، خود ما دوستانی که در این زمینه با آن‌ها مشورت شد، یعنی اعضای کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست‌ها، هشدار می‌دادند که رفتن به این سفر صحیح نیست.

س- شما در آن موقع هنوز با دکتر فریدون کشاورز تماسی نداشتید؟

ج- نه. ما حتی از جدایی دکتر کشاورز از حزب توده اطلاع نداشتیم.

س- بله. بعد آقای ملکی مثل این که سفری به اروپا کردند؟

ج- بله. ولی اگر اجازه بدهید من چند کلمه دیگر درباره روابط با حزب توده…

س- تمنا می‌کنم.

ج- در رابطه با همین تقاضای ملاقات …

س- من فکر کردم که …

ج- صحبت کنم. وقتی تقاضای ملاقات از طرف ما رد شد و چون هیچ تقاضای کتبی نشده بود، ما هم به‌صورت شفاهی به همان حسین نظری پاسخ منفی خود را دادیم. حزب توده نامه‌ای خطاب به کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست‌ها نوشت.

س- نامه سرگشاده؟ منتشر کردند این را؟

ج- بله. نامه‌ای بود که البته قبل از انتشار در روزنامه مردم به دست ما رسید، ولی بلافاصله در شماره بعد روزنامه مردم منتشر شد. لحن نامه بسیار دوستانه بود و چکیده آن این بود که: «ما مواضع سیاسی شما را مطالعه کردیم. شما خود را سوسیالیست می‌دانید، ما هم سوسیالیست هستیم. شما ضد رژیم کودتا هستید، ما هم ضد رژیم کودتا هستیم». بنابراین این وجوه مشترک را تک‌تک برشمرده بودند از جمله اینکه «شما ضدامپریالیست هستید، ما هم ضدامپریالیست هستیم. شما هوادار حقوق زحمتکشان هستید، ما هم هوادار حقوق کارگران و دهقانان و پیشه‌وران هستیم». به این نتیجه رسیده بودند در این نامه سرگشاده که هدف اصلی‌اش خنثی کردن تأثیرات نامه سرگشاده ما به اعضای ساده حزب توده بود که «حالا که ما در این وجوه اجتماعی، سیاسی مشترک هستیم، پس بیایید با هم بر سر این وجوه توافق کنیم و یک جبهه واحد ضداستبداد و ضداستعمار تشکیل دهیم». آن‌ها هم این نامه را در سطح وسیعی در اروپا منتشر کردند و از رادیو پیک ایران هم در بخش سخن‌پراکنی‌ فارسی خواندند. در آن زمان این یکی از رادیو‌هایی بود که در ایران گرفته می‌شد. طبیعی است که ما به این نامه در اولین فرصت ممکن یعنی پس از دو یا سه هفته در شماره ماهنامه سوسیالیسم پاسخ دادیم. به نظرم شماره هفتم ماهنامه سوسیالیسم. اما مردم زودتر پخش شده بود و ما ناگزیر در شماره هفتم هم نامه کمیته مرکزی حزب توده به کمیته مرکزی جامعه سوسیالیست‌ها را منتشر کردیم، هم پاسخ جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا به نامه کمیته مرکزی حزب توده. مجموعه این مکاتبات و تماس‌ها در برخی از محافل سیاسی ایران و حتی در میان دوستان نزدیک ما این توهّم را به وجود آورد که جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا مشغول مذاکره و کنار آمدن و ائتلاف با رهبری.

س- حزب توده .

ج- رهبری حزب توده است و به همین مناسبت بود که مرحوم جلال آل‌احمد بدون بررسی دقیق موضوع، شتاب‌زده نامه بسیار جالبی برای اداره‌کنندگان ماهنامه سوسیالیسم نوشت که در شماره هشتم یا نهم این ماهنامه منتشر شد و در آن نامه موضع‌گیری بسیار شدیدی نسبت به ائتلاف با حزب توده کرده بود و اعلام کرده بود که «حزب توده همان حزبی است که ما در ایران شناختیم و اگر از نو بیاید و بساطش را پهن بکند، اولین کسی که در مقابل آن‌ها برخواهد خاست و توی پوزه آن‌ها خواهد زد من خواهم بود. چون من هنوز سوزش ناجوانمردی‌ها و بدکاری‌های این حزب را نسبت به خودمان می‌دانم» و به اعضای جوان جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا هشدار داده بود که چنین کاری نکنید. البته این ائتلاف اصلاً مطرح نبود و ما در یک مبارزه سیاسی و تبلیغاتی با حزب توده قرار داشتیم و فکر می‌کنم در مجموع این مبارزه به سود جامعه سوسیالیست‌های نهضت ملی تمام شد. به این ترتیب که بعد از دو یا سه ماه که از انتشار این نامه‌ها گذشت، اولین انشعاب تشکیلاتی در خارج از کشور در حزب توده به وجود آمد و ابتدا عده‌ای از جوانان و کادرهای حزب توده جدا شدند. بعد سه تن از رهبران عضو کمیته مرکزی یعنی غلامحسین فروتن، احمد قاسمی و سغائی، و اینها پس از مدتی سازمان انقلابی حزب توده در خارج از کشور را به وجود آوردند.

س- آقا این سغائی است یا سخائی است؟

ج- من تصورم این است که سغائی است ولی در اغلب مطبوعات به سخائی آورده شده.

س- سخائی نوشته شده.

ج- به هرحال، این مکاتبات فکر می‌کنم این تأثیر را بخشید که حقیقت حزب توده را بهتر نشان داد و موجب اختلافاتی در درون آن حزب شد یا اختلافات موجود را دامن زد و کار به انشعابات گوناگونی رسید. در رابطه با حزب توده این مقالات ادامه داشت و یکی از بهترین مقالاتی که در مجله سوسیالیسم که به عنوان یک مجله تئوریک با سطح سنگین بود تحت عنوان روابط ایران و شوروی زمانی نوشته شد که کمیته مرکزی حزب توده شعار «زنده باد دوستی ایران و شوروی» را می‌داد و ما را محکوم می‌کرد که با مخالفت با این دوستی شما به سود امپریالیسم

س- ضد شوروی هستید.

ج- ضد شوروی هستید و آب به آسیاب امپریالیسم جهانی که برای آن‌ها البته فقط آمریکا بود، می‌ریزند. در رابطه با این تبلیغات دو مقاله بسیار جالب منتشر شد که یکی را ملکی نوشته بود، بدون نام با امضای مستعار البته تحت عنوان «دوستی کدام ایران با شوروی زنده باد؟» و تجزیه و تحلیلی کرده بود که «ایران نهضت ملی چرا هیچ‌وقت برای دوستی با آن شوروی شما فعالیت نکردید و زنده باد نگفتید؟ ولی برای دوستی ایران شاه با شوروی چنین هیاهویی برپا کرده‌اید» و یک مقاله بسیار دقیق و تحلیلی در چندین صفحه در شماره پنجم مجله سوسیالیسم به بررسی تاریخی روابط شوروی با ایران پرداخت و به روشنی نشان داد که همیشه دولت شوروی منافع آنی خودش را بهترین موجب برای بهبود روابط خود با ایران یا تیره و تار کردن روابط خود با دولت ایران ساخته و هرگز کوچ‌ترین دغدغه خاطری برای منافع توده زحمتکشان ملت ایران نداشته است. در تحریر این مقاله دوست عزیز از دست رفته‌ام حمید عنایت سهم قابل ملاحظه‌ای داشت، یادش بخیر.

س- آقای دکتر پیشدادی جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا با کدام‌یک از سازمان‌های سوسیالیستی خارج از کشور یعنی اروپای غربی در ارتباط بود؟

ج- جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا با آن که یک سازمان سیاسی واحد بود. چندین شاخه داشت چون از نظر جغرافیایی فعالان این جامعه در کشورهای مختلف اروپا پخش و پراکنده بودند. بنابراین در هر کشور مسئولان واحد کشوری جامعه سوسیالیست‌ها به تشخیص خود با حزب یا گروه یا سازمان سیاسی که از نظر فکری نزدیک به آن‌ها بودند تماس داشتند. در آلمان دوستان ما با سازمان جوانان حزب سوسیال دموکرات آلمان ارتباط داشتند ولی این ارتباط هیچ‌گونه تعهدی برای آن‌ها ایجاد نمی‌‌کرد، بلکه بیشتر برای شرکت در جلسات بحث و انتقاد آن سازمان دانشجویان بود و در آن زمان سازمان دانشجویان حزب سوسیال دموکرات آلمان در جناح مخالف رهبری بود و به همین جهت سر و صدایی بر پا کرده بود و از نفوذ و جاذبه‌ای در میان دانشجویان خارجی برخوردار بود و به دوستان ما هم در آلمان کمک‌‌هایی از نوع قرض دادن ماشین پلی‌کپی یا تهیه سالن، در اختیار گذاردن محل‌‌هایی برای برگزاری کنگره‌ها، از این نوع کمک‌ها برخوردار می‌شدند. در اتریش دوستان ما از یک طرف با حزب سوسیالیست اتریش ارتباط داشتند و از طرف دیگر با سازمان جوانان وابسته به انترناسیونال سوسیالیست. موضوع همکاری ما با انترناسیونال سوسیالیست یکی از مشکلات بزرگی بود که در داخل جامعه مدام مطرح می‌شد و حل نمی‌شد عده‌ای از دوستان ما طرفدار عضویت جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در انترناسیونال سوسیالیست بودند، عده‌ای مخالف بودند و می‌گفتند: «عضویت ما در انترناسیونال سوسیالیست کوچک‌ترین سودی برای ما نخواهد داشت، بلکه وسیله‌ای به دست دشمنان و به‌خصوص حزب توده برای کوبیدن ما خواهد داد». رفقای ایران اصرار داشتند که «ما نمی‌‌توانیم اما شما هم برای خود هم به سهم ما در انترناسیونال سوسیالیست شرکت کنید و از پشتیبانی آن‌ها برای

س- برخوردار شوید.

ج- به‌خصوص مبارزانی که در داخل ایران زیر فشار ساواک قرار دارند، استفاده کنید». به همین مناسبت ما رابطه‌ای با دفتر بین‌المللی انترناسیونال سوسیالیست که آن موقع به وسیله آلبر کارتی اداره می‌شد، برقرار کردیم. اما هرگز عضویت در انترناسیونال سوسیالیست در کمیته مرکزی یا در کنگره‌های جامعه سوسیالیست‌ها پذیرفته نشد. به دلایل مختلف از جمله اینکه بخشی از اعضاء و فعالان جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا گرایش‌های سوسیالیستی تند و تیزی داشتند و قضاوتی که از انترناسیونال سوسیالیست می‌کردند، بسیار نامساعد بود. نباید فراموش کرد که در آن زمان یکی از اعضاء انترناسیونال سوسیالیست حزب سوسیالیست گی موله بود که با سوابق جنگ‌های استعماری حمله به سوئز برای برانداختن ناصر با شرکت انگلیس و اسرائیل تأثیری در میان عناصر جوان چپ‌گرا نداشت. خود حزب سوسیالیست فرانسه هم با انشعابی در ۱۹۵۸ روبه‌رو شد و یک حزب سوسیالیست متحده به وجود آمد که به‌تدریج رشد و نمو کرد و از نظر مواضع سیاسی و بین‌المللی به آنچه در آن زمان ما فکر می‌کردیم، خیلی نزدیک‌تر بود. ما با این حزب سوسیالیست متحده روابط کم و بیش ارگانیک به وجود آوردیم و در کنگره‌های این حزب هئیت نمایندگی رسمی می‌فرستادیم که با حق صحبت و البته به عنوان ناظر شرکت می‌کردند، چون خارجی‌ها در فرانسه حق عضویت در احزاب سیاسی نداشتند و ما هم علاقه به عضویت در احزاب سیاسی خارجی نداشتیم. ولی هیئت نمایندگی جامعه سوسیالیست‌ها در کنگره حزب سوسیالیست متحده که به فرانسه PSU به آن می‌گویند و در آن زمان یکی از مسئولان جوان آن میشل روکار بود، که در حال حاضر وزیر کشاورزی دولت سوسیالیست فرانسه است با آن‌ها تماس داشتیم و پس از مدتی توافق آن‌ها را برای شرکت در آموزشگاه حزب در کلاس‌های تعلیم و تربیت سیاسی‌شان جلب کردیم و برخی از دوستان ما از این تعلیم و تربیت سیاسی در چهارچوب آموزش سوسیالیسم دموکراتیک برخوردار شدیم. دوستان ما در اتریش با سازمان جوان وابسته به انترناسیونال سوسیالیست همکاری داشتند بدون آنکه در این همکاری‌ها هیچ‌گونه امتیازی بدهند یا کمک مالی خاصی بگیرند. یک‌بار از طرف کمیته مرکزی من در کنگره این سازمان جوانان انترناسیونال سوسیالیست شرکت کردم و گزارش دقیقی درباره اوضاع و احوال ایران دادم. آلبر کارتی هم از طریق رابطه‌ای که با جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا داشت هم با شناختی که از خلیل ملکی و دوستان ملکی و فعالیت‌های آن‌ها در گذشته داشت، پس از سفری که به تهران کرد و ملاقاتی که با ملکی به عمل آورد از او دعوت کرد به عنوان ناظر در کنگره انترناسیونال سوسیالیست و در یکی از مجامعی که مربوط به مطالعه مشکلات اقتصادی کشورهای کم رشد بود شرکت کند. ملکی با توافق هیئت اجرایی جامعه سوسیالیست نهضت ملی به عنوان ناظر در کنگره انترناسیونال سوسیالیست در رم شرکت کرد و اگر اشتباه نکنم این مربوط به سال ۱۹۶۴ می‌شود. یکی از دوستان جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا که ضمناً عضو کمیته مرکزی هم بود، به نام خود و نه به عنوان عضو جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا به عنوان مأمور یعنی مسئول همراه خلیل ملکی در آن کنگره شرکت کرد. گزارش شرکت خلیل ملکی در کنگره انترناسیونال سوسیالیست در یکی از شماره‌های «علم و زندگی» چاپ شده است و در نامه‌ای که خلیل ملکی در ۱۳۴۱ به دکتر مصدق نوشته است به این شرکت و چگونگی آن و تماس‌‌هایی که با شرکت‌کنندگان متعلق به جهان سوم گرفته است، صحبت نموده است.

س- آقای ملکی وقتی که در آن زمان برای شرکت در این کنگره به اروپا آمدند مثل اینکه قصد اقامت در اروپا را داشتند. به شما راجع به این موضوع چیزی نگفتند؟

ج- چرا در این زمینه خیلی صحبت بود، قبل از اینکه ایشان از تهران بیاید ما اصرار داشتیم که برای مدت درازی بیاید. اما هدف اصلی سفر ملکی به اطریش برای این بود که پسر خود را برای ادامه تحصیل به آن کشور بیاورد و او را مستقر سازد و بعد به ایران بازگردد. در جلساتی که در پاریس تشکیل شد، اصرار ما این بود که آقای ملکی از مراجعت به ایران خودداری کند و بقیه ایام عمر را به مطالعه و تحقیق و تحریر در شرایط مساعدی بپردازد. خوب به خاطر دارم که وقتی صحبت از مشکلات مالی به میان آمد و یکی از رفقای جامعه سوسیالیست‌های ایرانی در اروپا پیشنهاد کرد که ما تمام مخارج شما را تأمین خواهیم کرد. ملکی باز عصبانی شد و گفت: «شما پول ندارید مجله خودتان را اداره کنید، هی پیغام می‌فرستید از تهران ما برای شما پول بفرستیم».