روایت کننده: آقای هلاکو رامبد

تاریخ مصاحبه: هشتم آگوست ۱۹۸۳

محل مصاحبه: شهر نیس- فرانسه

مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۶

… افسر بسیار باهوش و با مشخصات جالبی بود. ایشان، مرحوم سرلشکر قرنی، به سبب آن مشخصات اخلاقی که داشت نفوذ زیادی بین دوستان خودش پیدا کرده بود. که یکی از این مشخصات این بود که به هر کسی که مغبون می‌شد بدون هیچ گونه تظاهر، خیلی کمک می‌کرد ولی هیچ‌وقت خودش بازگو کننده این مطلب نبود. به طوری که برای نمونه پیش می‌آمد که شما هم متوجه می‌شدید که جلسات متعددی این برای خاطر شما مبارزه دارد می‌کند ولی همان روز هم که شما را می‌دید هیچ موقع به شما نمی‌گفت که در یک همچین … خیلی مرد جالبی بود. و به خاطر همین مشخصات خب نسبتاً زود ترقی کرد و بعد از فرمانده تیپ گیلان رییس رکن دو ستاد ارتش شد. وقتی رییس رکن دوستدارتش شد ابتدا روابط خیلی حسنه‌ای با سپهبد بختیار و همکاران دوره بیست و هشت مرداد داشتند. ولی بعد که سازمان امنیت تشکیل شد و یک تغییراتی هم در ارتش پیش آمد به این ترتیب که آن ستاد ارتش سابق تبدیل شد به ستاد ارتش نیروی زمینی و یک ستاد ارتش کل تشکیل شد. سرتیپ حاجعلی خان کیا که از همکاران مرحوم رزم‌آرا بود و بازنشسته شده بود، در دوران مرحوم مصدق هم خودش تشکیلاتی به اسم کوک داده بود که از طریق این تشکیلات با مرحوم اعلی‌حضرت ارتباطاتی داشت که البته این بیشتر برای کسب خبر از شهرستان‌های مختلف بود و ارتباط با بعضی شهرستانی‌ها، با حمایت و کمک خود قرنی ایشان به ارتش برگشت و رییس اداره دوم شد که آن هم کار اطلاعاتی می‌کند. یک رقابت‌ها و حسادت‌هایی بین چهار مقام پیش آمد: بختیار، علوی مقدم که رییس شهربانی بود، تیمسار کیا و تیمسار قرنی که رییس رکن دو بود.

تیمسار قرنی به طوری که خودش اظهار کرد با نارضایتی از بعضی بی‌ترتیبی‌‌ها و ناجوری‌‌ها کار دولت و بعضی از احتمالاً مفاسدی که در بعضی دستگاه‌ها دیده می‌شد و در تماس کاری که با خارجی‌ها به خصوص آمریکایی‌‌ها می‌داشته، مذاکراتی پیش می‌آید که چون بیشتر هم آن موقع دخالت آمریکایی‌ها در ایران محسوس بود و آنها با قرنی صحبت می‌کنند و نظرخواهی می‌کنند که خب به نظر شما چه باید کرد؟

گویا تیمسار قرنی بدون اینکه ارتباط و آشنایی شخصی زیادی با آقای دکتر امینی داشته باشد، دکتر امینی را که یا از طرف آمریکایی‌ها عنوان شده بود یا خود او رأساً پیشنهاد می‌کند تأیید می‌کند که این آدم نسبتاً قوی و درستی است. ولی نه به صورت کودتا منحصراً به همین صورت که همان عواملی که مثلاً موجب آمدن آقای دکتر اقبال شده و تا حدی آماده کردن ذهن اعلی‌حضرت به اینکه احتیاج است برای امور مملکتی که این تصمیم را بگیرند دست به کار اقدام و دادن گزارشات و چیز‌هایی بشوند. در این ماجرا چند نفر تماس‌هایی با قرنی مرحوم داشتند که از جمله مرحوم دکتر ارسنجانی بود. و برای این نیت مرحوم دکتر ارسنجانی در موقعی که این احزاب حزب ملیون و حزب مردم به نظر اعلی‌حضرت آماده بود که تشکیل بشوند از طریق همین تیمسار قرنی اجازه تشکیل حزب سومی به نام جمعیت آزادی، یک چیزی در این حدود، می‌گیرند که آنها هم دوستان خودشان را جمع بکنند و مرحوم قرنی هم بعضی از دوستان نزدیکش را مستقیم و غیرمستقیم به آن جمعیت هدایت می‌کرد.

آقایان دیگری مثل جمشید بزرگمهر، خیر جمشید نه، آن برادر دیگرش، او هم یکی از کسانی بود که با مرحوم قرنی تماس می‌داشته و گویا برای ملاقات یکی از همین آمریکایی‌ها و متوجه کردن او به این نظرات سفری می‌کند به یونان، یا احتمالاً در یونان بوده او را می‌بیند، البته باز همه این‌ها در حد اینکه مثلاً این‌‌ها اگر اعلی‌حضرت را ملاقات می‌کنند مطالبی بگویند در همین حد. به نظر می‌رسد که انگلیس‌‌ها از این مسئله مطلع می‌شوند و این موضوع را به صورت حاد و شدیدی که جنبه کودتایی داشته به اطلاع اعلی‌حضرت می‌رسانند. اعلی‌حضرت دستور رسیدگی را به سازمان امنیت می‌دهد. این مقامات هم که با هم اختلاف قبلی داشتند دست به دست می‌دهند و سعی می‌کنند پرونده ‌هایی تشکیل بدهند.

یکی از وکلای مجلس آن دوره که وکیل گیلان بود و با یکی از منسوبین سپهبد بختیار هم شرکت مقاطعه کاری داشتند، گویا او را می‌خواهند که در سازمان امنیت ورقه اول پرونده قرنی را به عنوان اینکه قرنی من را خواسته و هدایت کرده به آن جمعیت آزادی ارسنجانی و امثال این مطالب تشکیل می‌دهند و بعد این اتهام به این صورت در می‌آید که در حالی که نظامی بوده و حق دخالت در امور غیر نظامی و سیاسی را نداشته این دخالت‌ها را کرده است. نتیجتاً اتهامی به آن صورت برای قرنی مسلم نشد که این قصد کودتایی داشته، بلکه همین تلاشی که در اقدام خودسرانه بدون اطلاع اعلی‌حضرت می‌کرده مورد بی‌محبتی اعلی‌حضرت قرار گرفت. در یکی از این جلساتی که ما شرفیاب می‌شدیم که مرحوم آقای حبیب‌الله آموزگار راجع به وضع بد ژاندارمری صحبت می‌کردند که سفری به فارس کردند و در آنجا دیدند ژاندارمری چه بی‌ترتیبی‌‌هایی دارد و در این ردیف صحبت‌ها، اسمی از آقای سرلشکر اردوبادی برده شده که گویا از آن فرمانده آن موقع ژاندارمری فارس حمایت می‌کرد. در آن موقع سرلشکر اردوبادی به اتهام دیگری در زندان بود. اعلی‌حضرت فرمودند که بله، البته نیت این بود که از این صحبت اشاره‌ای به موضوع قرنی ایشان بکنند، «این اردوبادی که می‌گویید این‌ طور آدم فاسدی است و از رییس ژاندارمری فارس هم رشوه می‌گیرد و اینها، این کسی بوده است که در لیستی که در حکومت قرنی به دست آمده، یعنی حکومت موردنظر قرنی، می‌خواسته است این را بگذارد رییس ژاندارمری و اصولاً این آدم آدم خیلی احمقی بوده برای اینکه خب ما این‌همه به این کمک کردیم و دستش را از هیچی گرفتیم و آوردیم.»

س- آن شخص یعنی …

ج- قرنی. «اینقدر صحبت کردیم و این چشم ما بود. بعد خودش تازه چه می‌خواست بشود توی این تشکیلات؟ معلوم شد خودش می‌خواست بشود وزیر کشور. مگر وزیر کشور اصلاً چکاره است، چه سمتی دارد؟ کار او که خیلی مهمتر از وزیر کشور بود. آن وقت تازه کسی را بیاورند سرکار؟ امینی عاقد قرارداد نفت. مگر می‌شود کسی که این قرارداد نفت را به مردم ایران تحمیل کرده و امضاء کرده و به مردم ایران تحمیل کرده.» خب این اشاره اعلی‌حضرت همایونی نشان می‌داد که نسبت به جمع آن موضوع و اقداماتی که در جهت زمینه‌چینی برای آمدن امینی می‌شد بدون اطلاع ایشان ناراضی بودند و در همین حد هم او را ابتدا دوسال زندان کردند.

س- قرنی را.

ج- ولی بعد قرنی که از این ماجرا در واقع باید گفت بیگناه این‌ طور مورد بی‌محبتی قرار گرفته بود از آن به بعد سخت دشمن شد و در صدد اقدام واقعی برآمد. نتیجتاً تماس‌هایی با کسانی که احتمال می‌داد که مخالف باشند می‌گرفت که در دفعه دوم مجدداً محکوم به سه سال زندان شد.

س- عجب پس دوباره ایشان زندانی شدند.

ج- دوبار زندان شد، به فاصله دو سه سال. ملاقاتی با مرحوم میلانی کرده بود آیت اله میلانی، حالا نمی‌دانم مرحوم شده یا نشده، حالا ما برای همه این‌ها می‌گوییم مرحوم و اتهامش این بود که باز یک مواضع سیاسی داشته و می‌خواسته یک کاری بکند. در این جریانات مرحوم دکتر اقبال که نخست‌وزیر بود خیلی بی‌اطلاع و سطحی به موضوع برخورد می‌کرد کما اینکه یک خاطره کوچکی پیش می‌آید. خاطرم هست که سپهبد باتمانقلیچ شده بود وزیر کشور و در آن موقع لایحه‌ای در مجلس تصویب شده بود که نظام وظیفه از وزارت جنگ منتزع بشود و کار نظام وظیفه را بخشدار‌ها و فرماندار‌ها یعنی وزارت کشور انجام بدهد. البته وکلای مجلس علاقمند به اجرای این لایحه بودند برای اینکه از طریق بخشدار‌ها و فرماندار‌ها بیشتر می‌توانستند احتمالاً به کسانی اگر محبت داشتند آنها را معاف بکنند. ولی تیمسار باتمانقلیچ که از اشکالات کار اطلاع داشت و خودش می‌دانست موضوع نظام وظیفه به وسیله بخشدار و فرماندار عملی نیست در ایران لایحه‌ای آورده بود که به وزارت کشور مهلت داده بشود تا موقعیکه امکاناتش فراهم نشده کماکان این کار وزارت جنگ انجام بدهد. من هم چون مخبر کمیسیون کشور بودم با دوستی و آشنایی که با تیمسار باتمانقلیچ داشتم خیلی تلاش کردیم که زودتر این لایحه مهلت وزارت کشور تصویب بشود و شد در کمیسیون و به مجلس آمد. در مجلس هم تصویب شد. بعد از تصویب لوایح مرسوم بر این است که وزیر فقط تشکری می‌کند. تیمسار وثوق هم که وزیر جنگ بود و حضور داشت در جلسه بود. یکی از آقایان که الساعه خاطرم نیست کی بودند یکی از وکلای خیلی آرام و متین که هیچ‌وقت صحبتی هم نمی‌کرد با خیلی زبان نزاکت و ادب در پشت تریبون عنوان کرد این لایحه که حالا تصویب شده خوب است مراعات بشود که بعضی وقت‌ها شایعات نامناسبی راجع به سوء جریانات داخل نظام وظیفه و رفتار افسر‌ها هست این مطلب پیش نیاید. برای اینکه این لباس پادشاه مملکت هست، لباس سرباز‌های ما است باید همیشه مقدس باشد، خوب نیست اصلاً به ارتش اتهامی وارد بشود.

خدا رحمت کند مرحوم تیمسار وثوق خیلی بی‌سیاستی کرد و عوض اینکه بگوید توجه می‌شود، شاید الهامی بود از برداشتی که باید ارتشی‌‌ها داشته باشند در آینده، رفت پشت تریبون و خیلی جواب تند و زننده‌ای داد که اگر اشتباه نکنم یک عبارت‌هایی شبیه اینکه «ارتش تحت فرماندهی مستقیم اعلی‌حضرت همایون شاهنشاه فرمانده کل انجام وظیفه می‌کند. هرکس در هر مقام هر ادعایی دارد با مدارک مثبت به مراجع صالحه مراجعه بکند.» من که خودم مدافع این لایحه بودم و از دوستانمان خواهش کرده بودیم رأی بدهند چند نفر از دوستان ما مثل اینکه مرحوم ارسلان خلعتبری و دکتر شاهکار و امثال این‌ها که با هم نشسته بودیم آن ته مجلس به کنایه گفتند هنوز تصویب نشده بفرمایید و ببینید که نتیجه کار شما چه شد. خب من درصدد اصلاح کار رفتم در جواب‌گویی آقای وثوق یک قدری تند صحبت کردم و ایشان را ضمن صحبت متهم به این کردم که در حد کلاس ششم ابتدایی هم سواد سیاسی ندارند و نمی‌دانند که وکیل مجلس برای صحبتش احتیاج به مراجعه به دادگاه و دوکومان ندارد. وزیر را مجلس می‌آورد و برنامه‌ای را ازش می‌خواهد انجام داد داد، نداد رأی عدم اعتماد می‌دهد و ردش می‌کند. و این صحبت یک قدری با عبارت‌های تند انجام شد، به طوری که این عبارت گویا بود در صحبت که حالا صورت مذاکرات هست، که نحوه صحبت این نوع وزیر جنگ است که باعث می‌شود که پاسبان می‌خواهد جگرک مفت بخورد می‌گوید به نام مبارک اعلی‌حضرت همایونی و می‌زند زیر گوش کبابی در جنوب شهر، که به جقه‌ی اعلی‌حضرت توهین کردی و آن وقت هم انتظارش را داشته باشید یک روزی اگر دستش رسید آن کبابی هم سیخ کبابش را توی شکم آن پاسبان خواهد کرد و مسئولش شما هستید که این برداشت را توی مملکت به وجود می‌آورید. خب چون صحبت یک قدری برای آن زمان تند بود شب در هیئت دولت دکتر اقبال مرحوم عنوان می‌کند که بله چون رامبد دوست قرنی است و حالا که قرنی را گرفتند بر اثر آن ناراحتی این مسئله را پیش آورده. درحالی که خب حالا مسئله گذشت. من کلامی با مرحوم قرنی در آن مسائل و کارش با وجود نزدیکی شخصی زیادی که داشتیم هیچ اطلاع نداشتم و بعد هم همیشه از این قدم غیر معقولی که برداشته بود اصولاً آن مرحوم را واقعاً شماتت می‌کردم. استدلال من برای او این بود که اگر قرار باشد به کمک خارجی‌‌ها شما بخواهی اصلاحی بکنید که خب معلوم می‌شود خارجی‌‌ها یک توقعات بیشتر از آن چیزی که الساعه دارند می‌برند از آن دولت بعدی انتظار دارند. معلوم می‌شود از دولت کنونی آن قدر استفاده را نمی‌کنند که می‌خواهند دولت بعدی را بیاورند. حالا آن مسئله که جداگانه است اینجا بحثی از طرز برداشت مرحوم دکتر اقبال بود در مسائل. ظاهراً دیگر بعد از این مسئله گویا در این دوره هنوز توجه مرحوم اعلی‌حضرت به مسائل اصولی که مطرح می‌شد باقی بود. به خاطر دارم در دولت، یعنی دوره نوزدهم که مرحوم علا نخست‌وزیر بود و این دولت معروف به مبارزه با فساد شده بود این را هم نوعی در واقع علیه دولت مرحوم سپهبد زاهدی عنوان کرده بودن. چون طبیعی است دیگر وقتی که دولت سپهبد زاهدی مرحوم به عنوان فعالین بیست و هشت مرداد آمده بودند یک مقداری بهره‌برداری هم هر کسی می‌خواست از موقعیتی که به دست آورده بکند. آقای گلشاییان وزیر دادگستری بود.

س- زمان علا.

ج- علا. لایحه‌ای برای اختیارات ایشان آمده بود که بیشترش برای بازگرفتن یک زمین‌هایی اطراف شهر تهران بود که به عنوان بند «ز» درآمد، جزییاتش خاطرم نیست. در هرحال گویا کسانی ثبت‌‌هایی داده بودند اراضی‌ای که مجهول المالک بود و می‌خواستند آنها را باز بگیرند و این‌‌ها قیمت‌‌های زیادی پیدا کرده بود و امثال این مسائل. کمیسیون دادگستری مجلس با آن اختیارات وزارت دادگستری مخالف بود که همه پیغام‌‌ها به جایی نرسید تا اینکه بالاخره کمیسیون دادگستری را خود اعلی‌حضرت خواستند و این‌ها رفتند حضور اعلیحضرت. در آن جلسه کمیسیون دادگستری معارض بودن مفاد و مواردی از این لایحه را با مواد قانون اساسی به عرض اعلی‌حضرت می‌رسانند. آقای گلشاییان تغییر دیگری می‌کند که این‌ طور نیست. بحث طولانی می‌شود و بالاخره قانون اساسی را می‌خواهند و مراجعه به قانون اساسی می‌کنند. اعلی‌حضرت قانع می‌شوند و قبول می‌کنند که حرف وکلا درست است و نتیجتاً نظر وکلا مورد قبول واقع می‌شود و اصلاحاتی انجام می‌گیرد. این باز یک اشاره دیگری است به اینکه شخص مرحوم شاه طبیعتاً این وضع را داشتند که اگر مطلبی را می‌قبولاند به ایشان که مصلحت نیستی از جهت طرفداری منطق و واقعاً حق بودن یا لااقل از جنبه اینکه نمی‌خواست وارد مبارزه و شدتی بشود فوری قبول می‌کرد این مسئله باز یک نمونه دیگری است در کار ایشان.

در همین دوره بود که تشکیل احزاب به وجود آمد. این دو حزب به گفته مرحوم آقای علم از فکر اعلی‌حضرت همایونی برای بعد از خودشان سرچشمه می‌گیرد که آقای علم تعریف می‌کردند که اعلی‌حضرت در پیست اسکی یک روزی به من فرمودند که من همه‌اش نگران این هستم که با وقایعی که برای هر فردی ممکن است پیش بیاید از طیاره بیافتد یک روز سکته بکند چه بشود بالاخره بعد از من باید مملکت بقایی داشته باشد. آن موقع هم هنوز ایشان ولیعهدی نداشتند یعنی فرزندی نداشتند، والاحضرت شهناز بود ولی پسری نداشت، به این عنوان تشکیل احزاب را مطرح کردند. این دو حزب که یکی از آن حزب ملیون بود و به وسیله مرحوم دکتر اقبال نخست‌وزیر قرار شد تشکیل بشود و آقای دکتر کاسمی …

س- اسم اولشان به خاطرتان هست؟

ج- اسم برادر کوچک ایشان که وکیل بود عزت است ولی خود ایشان را من فقط به اسم دکتر می‌شناسم حالا شاید اسمش یادم بیاید، که در سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی کار می‌کرد. دکتر کاسمی که آدمی اهل ادبیات و نطق و خیلی با حرارت است در سمت دبیر کلی زیر نظر آقای دکتر اقبال به تشکیل حزب ملیون پرداخت. بیشتر طبقه دست در کار و بهتر بگوییم محافظه کار روز در آنجا جمع شدند. مرحوم جناب علم هم شخصاً در سمت دبیرکلی به تشکیل حزب مردم پرداخت. که ایشان هم بیشتر لیبرال‌‌ها و شاید چپ‌گرا‌ها یا شاید روشنفکران را تلاش داشتند که جمع بکنند. نتیجتاً این دو حزب یکی به صورت متجددین و یکی هم به صورت واقعیت متقدمین تشکیل شدند. ولی طبیعی است که خب خاصیت تمام احزابی را که از بالا تشکیل بشوند داشتند. نتیجتاً همه وکلایی که به هر کدام از احزاب پیوستند به حوزه‌‌های انتخابیه‌شان رفتند که این‌ها هم در شهرستان خودشان حزب خودشان را تشکیل بدهند. ضمن فرمایشات‌شان خود اعلی‌حضرت هم فرمودند که بعضی از اشخاص را از تشکیل این احزاب منع کردند ولی آنها اشتباه می‌کنند و با این احزاب تشکیل بشوند. این احزاب طبعاً در مجلس هم صف‌بندی پیدا کردند و طرفداران حزب ملیون دولت را تأیید می‌کردند و طرفداران حزب مردم هم جزو مخالفین دولت قرار گرفتند.

س- این مجلس نوزدهم است.

ج- مجلس نوزدهم است. ولی این مخالفت البته به صورت خیلی ساز شکارانه انجام می‌گرفت به طوری که خود مرحوم آقای علم اکثر وکلا را از مخالفت‌های شدید بازمی‌داشتند و یک‌نوع مخالفت هدایت شده‌ای بود. اما در ترکیب و تشکیل انتخابات داخلی مجلس البته این حزب‌‌ها باز نقشی داشتند و در این مورد مطلبی پیش آمده که در خاطرم گذشت خیلی مرحوم علم، خود ایشان البته از حزب و حزب‌سازی اطلاعی نداشتند بیشتر دوستانی که سابقه احتمالاً حزب توده قبل را داشتند و اطلاعاتشان هم مبتنی برهمان نوع حزب بود راهنمای ایشان بودند.

س- بجز دکتر باهری دیگر کی‌‌ها بودند؟

ج- آقای دکتر باهری خیلی در این مورد در آن موقع هنوز نقشی نداشتند. گرچه خب آدم باسواد و متین و آرامی بودند ولی مرحوم رسول پرویزی به نظر می‌آید که با مرحوم علم نزدیکتر باشد. آقای دکتر خانلری که در وزارت کشور هم معاون مرحوم علم بود او و امثال ایشان. حالا چه اشخاص دیگری …

س- دکتر کنی هنوز وارد نشده بود.

ج- نخیر دکتر کنی آن موقع به کلی یک جوان تازه واردی بود که شاید هم آشنایی نداشت با مرحوم علم، در حدی که من می‌دانم، بعداً نزدیک‌تر شدند. مقید به انضباط شدید حزب شده بودند و به نحوه همان احزاب دست چپ. نتیجتاً در داخل مجلس مقید بر این بودند که هرچه حزب تصمیم گرفته باید آرا همان داده بشود و لاغیر. از این جهت در انتخابات هیئت رییسه کمیسیون بودجه مجلس، حزب مردم آقای فرود را که عضو حزب هم نبود در نظر گرفته بودند، یعنی آقای علم در نظر گرفته بودند که او انتخاب بشود و حزب ملیّون هم آقای حسام دولت‌آبادی عضو حزب ملیون بود می‌خواستند انتخاب بکنند.

در این کمیسیون آقایی به اسم مهندس سلطانی وکیل یکی از حوزه‌‌های خوزستان جوانی بود خدا رحمت فوت کرده او هم، پسر مرحوم سلطانی وکیل آنجا، گویا روی روابط آقای دولت آبادی با دایی خودش که آقای اسدالله موسوی آن موقع وکیل بود و بعداً هم سناتور شد و در این وقایع اخیر ایران او را کشتند، مرد بسیار خوبی بود. گویا تحت تأثیر هدایت دایی خودش آقای اسدالله موسوی که او هم حزب ملیون بود به آقای دولت‌آبادی رأی می‌دهد بعوض اینکه به آقای فرود رأی بدهد. یکی از آقایان رأی‌‌ها را جمع می‌کنند و از روی خط‌‌ها تشخیص می‌دهند که آقای سلطانی این رأی را به این ترتیب داده است. جلسات متعددی در حزب داشتیم برای اینکه می‌خواستند سلطانی را محاکمه بکنند. همین کار را هم کردند و برای یک مدتی از احزاب اخراجش کردند و نتیجتاً دفعه بعد هم وکیلش نکردند برای اینکه می‌خواستند انضباط حزبی را برقرار بکنند. ولی تمام این مقدمات حزب برای آماده کردن صورت‌هایی جهت شرکت در انتخابات بود. چون شاید این فرم به نظرشان رسیده بود که شاید از طریق دوحزبی بشود آن انتخاباتی را که شبیه دوره نوزدهم خیلی جنبه فرمایشی پیدا می‌کرد به صورت حداقل ظاهر طبیعی درش بیاورند. ولی این کار خیلی زود عکس‌العمل پیدا کرد به این معنی که خیلی قبل از شروع انتخابات منعکس شد که بین آقای علم و آقای اقبال جلساتی هست و این‌ها سر مناطق مختلف توافق‌هایی می‌کنند که کجا مال حزب مردم باشد و کجا مال حزب ملیون و بی‌خودی این مردمم را به جنگ هم می‌فرستند. خاطرم می‌آید که در حزب مردم یک روزی، مقارن انتخابات بود، مرحوم علم عنوان کردند که بله این انتخابات در نهایت آزادی مبارزه بین دوتا کاندید حزب انجام خواهد گرفت. من که بعضاً آدم محتاطی نیستم در آن جلسه شورا به مرحوم علم عنوان کردم که دیر یا زود این برملا می‌شود که انتخابات آزاد بود یا آزاد نبود. برای اینکه در دوران قبل با وجود اینکه کاندیدای که فکر می‌کرد رأی دارد و نگذاشته بودند وکیل بشود عملاً شرکت نمی‌کرد در انتخابات مردم هم شرکت نمی‌کردند. مع‌هذا صد‌ها مطلب برای اینکه انتخابات ساختگی است شایع می‌کرد. اما در این دوره اگر کسی به محل برود و مبارزه هم بکند و مردم را هم پای صندوق بکشد ولی بعد وکیل نشود برای هر قدم به قدمش داستان‌‌ها می‌سازد و ول کن معامله نیست و این خیلی بدتر برملا می‌کند. حتی به عبارتی برای واقعاً خدمت به مرحوم اعلی‌حضرت و یا اصلاً حفظ مصالح مملکت این مطلب را گویا آنجا مطرح کردم که اگر حالا فکر می‌کنید در انظار بین المللی انتخابات ما آزاد نیست با این ترتیب یک وصله دغلی و، حالا شاید این عبارت نبود ولی در هر حال به این منظور و مفهوم، دروغگویی هم به اعلی‌حضرت نسبت داده خواهد شد که ایشان با این ظاهر در انتخابات دخالت می‌کنند. مرحوم علم خیلی ناراحت شد. البته کسانی در آن جلسه به انتظار وکیل شدن خیلی در جهت تأیید آقای علم که ایشان فرمودند درست است، درست است. البته خودشان کسانی بیشتر بودند که یک دانه رأی هم در محل نداشتند ولی خواستند به این اسم که انتخابات آزاد است دولت وکیلشان بکند. بعد از آن جلسه مرحوم علم هم به من، گویا با هم رفتیم در اتومبیل ایشان به طرف منزل ایشان، خیلی نصیحت می‌کردند که تو چرا از این طرز حرف زدن دست برنمی‌داری، تو که بالاخره در محلت به هرصورتی بشود وکیل می‌شوی. خب تلویحاً این بود که یعنی ما هم مخالف نکردیم.

خب مطالب من مورد قبول واقع نشد و این انتخابات به آن صورت راه افتاد و همان نتیجه را داد که پیش بینی می‌شد. یعنی تمام کاندید‌هایی که رفته بودند به محل و وکیل نشده بودند حالا بعضی‌‌ها به حق وکیل نشده بودند و بعضی‌‌ها به ناحق وکیل نشده بودند. آنچنان شایعاتی در نادرستی انتخابات راه انداختند که این مطلب زمینه‌ای برای ابطال آن انتخابات شد، آن انتخابات را آخر باطل کردند.

س- چه جور این کار را عمل کردند؟ اگر طرف می‌رفت و بر فرض رأیی هم می‌آورد ترتیب چه جور بود که می‌توانستند تغییراتی بدهند بدون اینکه خیلی واضح باشد یا اینکه خیلی واضح بود؟

ج- انجمن نظارت بر انتخابات صندوق‌‌ها را در اختیار دارد.

س- ولی خب کاندیدا نماینده‌ای چیزی نداشتند؟

ج- دفاتر هم می‌نویسد. بنابراین امکان اینکه هرچقدر بخواهند رأی غیرواقع بریزند آن تو یا در آن آخر جلسه صورتجلسات را درست بکنند یا آن نمایندگانی هم که دارند تحت تأثیر مأمور دولت دیگر سکوت بکند، این همیشه هست. بعضی جا‌ها هم که خیلی خب جاروجنجال برقرار می‌شد و انتخابات توقیف می‌شد.

س- یک طوری بود که هر کاندیدی بتواند یک مأمور داشته باشد آنجا، یعنی این ترتیب داده شده بود؟

ج- داده شده بود و نشده بود. خب فرماندار بعضی وقت‌ها به عنوان اینکه این آدم صلاحیت ندارد قبولش نمی‌کرد، بعضی وقت‌‌ها می‌کرد. بستگی به محل داشت. مثلاً محل خودمان یک آقایی که اهل محل نبود ولی آدم شری بود این را چون به حزب ملیّون و آقای دکتر کاسمی خدماتی کرده بود و کمک‌های مالی کرده بود برای تشکیل حزب در بعضی محل‌‌ها انتخابات کرده بودند که آنجا کاندیدای آنها باشد.

س- کی بود کاندیدا ملیون در طالش؟

ج- آقایی به اسم مهدی احمد که از منسوبین مرحوم قائم‌ مقام‌الملک بود و اهل رشت بود. خود مرحوم دکتر اقبال هم چون خیلی زودرنج و حساسی بود و به سبب مخالفت‌هایی که وقت‌ها من در مجلس می‌کردم با وجود اینکه خیلی هم شدید نبود این مخالفت‌ها به اصطلاح دل پری از من داشت و می‌خواست تصفیه حسابی بکند. هر از چندی هی تلفن می‌کرد به رؤسای عشایر طالش، خودش شخصاً، که من دارم به شما می‌گویم که آقای رامبد وکیل آنجا نیست بستگی دارد که شما به کی رأی بدهید، غیرمستقیم، چون خب مال حزب ملیون بود. البته من هم کار‌هایی که در محل می‌کردم مخالفینی هم داشتم که آنها از آن کار‌ها ناراحت بودند از جمله همان مسائل مبارزه با منتقدین محلی برای اینکه آن امنیت آنجا برقرار بشود و اینها. این کاندیدای حزب ملیون چون می‌دانست که خب رأی این خیلی کم ممکن است بیاورد حتماً موفق نمی‌شود، ترتیبی داده بود که به محض تشکیل اولین جلسه یک عده‌ای بریزند و صندوق‌ها را بشکنند.

س- جلسه شمارش.

ج- نخیر جلسه رأی دادن نه جلسه شمارش. حالا اگر جلسه شمارش کرده بود باز عاقلانه‌تر بود، جلسه رأی، شروع اخذ آراء. نتیجتاً در جلوی هر صندوقی، ما که خبر نداشتیم، یک ده پانزده نفری جمع شده بودند و به محض اینکه در را باز کرده بودند توی هر چهار پنج تا صندوقی که بود توی محل‌‌های مختلف، این‌‌ها ریخته بودند که صندوق را بشکنند و اعضای هیئت نظارت را مضروب بکنند. چون شنیده بودند که اگر صندوق بشکند انتخابات باطل می‌شود و نیتشان این بود که موفق بشوند لااقل حالا که وکیل نمی‌شود انتخابات را باطل بکنند. این هجوم بی‌مقدمه این‌ها تا در جلسه باز شد یک عده‌ای با چوب و چماق و چاقو حمله کرده بودند به زور باعث شد که در بعضی از این حوزه‌‌ها آن ژاندارم‌ها و این‌ها خیال کردند که این‌‌ها می‌خواهند بکشند یک عده‌ای را، تیراندازی بکنند. یک چند نفر کشته شدند سرهیچ، نه اینکه دعوایی بین دو جمع در بگیرد. خب البته آن چند ساعت اول که گذشت جلسه دو مرتبه تشکیل شد و صندوق را دو مرتبه گذاشتند و آن عده هم که متفرق شده بودند دیگر، یعنی متواری شده بودند، شروع به اخذ آراء کردند. اما بعد که انتخابات تمام شد و تهران آمدیم دیدیم که نارضایتی‌‌های زیادی در بین مقامات هست. یعنی گویا در این سفره انداخته صاحبان نفوذ نتوانسته بودند کسانی را که می‌خواهند برای خودشان لیستی تهیه بکنند و این بیشتر بین آقای علم و اقبال انحصار پیدا کرده بود. آقای علوی مقدم رییس شهربانی، بختیار رییس سازمان امنیت، کیا رییس اداره دوم مرحوم علا وزیر دربار این‌ها خیلی شدیداً علی الظاهر جزو مخالفین این انتخابات بد بودند.

س- انتخابات به دست کی انجام شد؟ وزیر کشور آن موقع گرداننده بود؟ یعنی عضو مؤثر کی بود یا چه مقامی…

ج- وزیر کشور آن موقع مرحوم اتابکی بود. مرحوم اتابکی اخلاق خاصی داشت. آدم مصری در این مسائل نبود، عوالم دیگری داشت که خود آن داستان جداگانه‌ای است. ولی سازمان امنیت بیشتر حامل پیغام‌‌ها بود چون اتابکی خودش عضو حزب یعنی دوست نزدیک مرحوم دکتر اقبال بود طبعاً نمی‌توانست مورد اعتماد حزب مردم هم قرار بگیرد نتیجتاً سازمان امنیت که بی‌طرف بود قاعدتاً حامل پیغام‌‌ها بود که کجا کی باشد. ولی ظاهر امر این بود، باطن امر شایع بر این گردید که آمریکایی‌ها از این انتخابات ناراضی هستند و احتمال می‌دهند که بیشتر وکلا طرفدار سیاست انگلستان باشند، در ظاهر این شایعات در تهران بود. نتیجتاً به این راه حل افتادند که این مجلس مجلس خوبی نیست، یعنی باز نشده بود، که انتخابات انتخابات صحیحی انجام نگرفته و شاید هم همان شکایت‌هایی که اشاره کردیم یک کلاغ و چهل کلاغ در تهران هر کدام از کاندیدای شکست خورده عنوان کردند و اعلی‌حضرت به این عنوان اظهار نارضایتی کردند و بعد از نارضایتی ایشان دولت دکتر اقبال به عنوان اینکه اعلی‌حضرت ناراضی هستند استعفاء داد، به همین سبب. و این وکلا هم به استثناء یکی دوتایشان همه استعفاء دادند.

س- این یک کار خیلی جدیدی بوده استعفای نمایندگان.

ج- بله.

س- چون در مشروطه سابقه نداشته است.

ج- نخیر، که خود وکلا قبل از تشکیل مجلس استعفاء بدهند. همه استعفاء دادند. حالا اگر هم استغفاء ندادند گفتند همه استعفاء دادند.

س- به غیر از این آقای امیر کیوان

ج- به غیر از این آقای امیر کیوان که گویا به سازمان ملل شکایت کرد. هیچی دیگر، آقای امیر کیوان از اصفهان، ایشان استعفاء نداد. بقیه هم شاید استعفاء ندادند ولی نگفتند استعفاء ندادیم. ولی این یکی استعفاء نداد و گفت که استعفاء نداده. و بعد از آن دولت آقای شریف‌امامی پیش آمد ولی مطالب جالب که درباره حزب مردم و حزب ملیون و این مبارزه انتخاباتی درگرفت، سفر‌هایی بود که به نحوه رهبران احزاب خارج راه افتاده بود. دولت و آقای علم هر کدام به مراکز استان و جا‌هایی سفر می‌کردند و تبلیغ می‌کردند. جنبه جالبی که پیش آمده بود خب هر دو تا خودشان را مستظهر به مراحم اعلی‌حضرت می‌کردند و تبلیغ، تبلیغ خدمت به اعلی‌حضرت بود. دولت که می‌گفت ما برنامه ‌هایی که اعلی‌حضرت ارائه فرمودند اجرا می‌کنیم. حزب مردم نمی‌توانست بگوید که خب این برنامه‌‌ها بد است. پیدا کرده بودند، حالا این ابتکار از کی بود، این بود که منویات مبارک اعلی‌حضرت را درک نکردند. اینقدر این مطلب هی تکرار شد که یک بار خصوصی من به آقای علم گفتم که اگر یک کسی این وسط پیدا بشود و بگوید خب اعلی‌حضرت یک مقداری مطالب را ساده‌تر بگویند که دولت درک بکند پس این اشتباه از خود اعلی‌حضرت همایونی است که مطالب را طوری غامض می‌فرمایند که دولت درک نمی‌کند. ولی خب دولت هم از آن طرف هر چقدر که آقای علم احتیاط می‌کردند و مطالب را یک جوری برگزار می‌کردند ناگزیر باید یک ایراد‌هایی به دولت می‌گرفتند دیگر، اعلی‌حضرت ناراحت می‌شدند به طوری که نطق‌‌های آقای علم اعلی‌حضرت را مکدر کردند. و خود مرحوم آقای علم یک دفعه تعریف می‌کردند که در نوشهر شرفیاب شدند و اعلی‌حضرت خیلی مکدر به ایشان عنوان کرده بودند که شما هم که ما را ناراحت می‌کنید، دیگران را هم که همین‌ طور. مرحوم علم گفتند: «من مثالی از واقعه شیخ عطار آوردم. یک شعری خواندم که شیخ عطار از کسی ناراحت شد و او برای رضایت شیخ گفت ناراحتی ندارد من نیستم. شیخ دست زد و دید او مرده. اینقدر راحت از صحنه خارج شد. من هم که باعث ناراحتی اعلی‌حضرت باشم در همان حکم پس نیستم دیگر قربان که دیگر اعلی‌حضرت ناراحت نشوند.» آقای علم هم به این ترتیب خودشان را از حزب کنار کشیدند.

س- این قبل از انتخابات است یا اینکه بعد از انتخابات است؟

ج- نخیر این بعد از انتخابات است. و نتیجتاً هر دو دبیر کل کنار رفتند.

س- آقای کاسمی هم مثل اینکه…

ج- آقای کاسمی هم روی نطق‌‌های تندی که می‌کرد و به آقای علم حمله می‌کرد او هم از کار برکنار شد و استعفاء داد یعنی از وزارت اصلاً برکنار شد. البته از همین موقع عبارت‌ها شیوه روند کار را نشان می‌داد که در مورد همین آقای کاسمی نگفتند استعفاء داده است گفتند برکنار شدند. یکی از وزرای کابینه دکتر اقبال مرحوم تعریف می‌کرد که در شرفیابی خدمت اعلیحضرت، اعلی‌حضرت اظهار نارضایتی از جریان کار‌ها کرده بودند و او که گویا وزیر دادگستری بود گفته بود که خب اگر اجازه بفرمایید کسانی که باعث ناهمواری کار‌ها می‌شوند و جار و جنجال راه می‌اندازند ما می‌توانیم آنها را به عنوان مخل آسایش و امنیت جلب‌شان کنیم که از جمله آقای علم را عنوان کرده بود. مرحوم اعلی‌حضرت گفته بودند که علم که دوست شخصی من هست این که صحیح نیست. معلوم می‌شود که واقعاً نسبت به مرحوم علم اعلی‌حضرت یک علاقه شخصی از قبل داشتند قبل از این سمت‌های اخیر.