سؤال: چه چیزی از سرکوب جبهه ملی به خاطر دارید؟ ظاهراً در اوایل دوران امینی یا زمانی که شریف امامی نخستوزیر بود، جبهه ملی تقریباً نسبت به آنچه در سال 1978 قبل از انقلاب اتفاق افتاد، جان تازه ای یافت. به طوری که تجمع بزرگی در تهران داشتند و قرار بود در انتخابات شرکت کنند. بعد از یک تظاهرات در دانشگاه تهران، شکافی به وجود آمد و بیشتر رهبران ارشد جبهه ملی به زندان افتادند. آیا این رویداد را به خاطر دارید؟ یا هر نوع واکنشی را که افراد شما در سفارت در مورد این موضوع داشتند، به خاطر دارید، یا کارهایی که خودتان انجام دادید، یا حتی بحثهایی را که با شاه در مورد آن داشتید، به خاطر دارید؟
جواب: من در رابطه با این موضوع هیچ بحثی با شاه به خاطر ندارم. به یاد دارم که جبهه ملی در آن زمان توسط سفارت به عنوان یک نیروی سیاسی جدی مورد حمایت قرار نگرفت. مطمئن نیستم که این اتفاق افتاده باشد. به نظر میرسید که به دلایل قابل درکی این جبهه تقریباً سایهای از خود سابقش بود، زیرا هنوز هم با حاکمیت مخالفت داشت. جبهه ملی و بقایای آن از نظر ما اهمیت خاصی نداشت. تا جایی که من میدانم ما چیزی به شاه در مورد دستگیری اعضای این گروه نگفتیم.
[۱]
البته آنطور که به یاد دارم، افراد متعاقباً آزاد شدند. بنابراین حدس میزنم که ما این رویداد را یک اتفاق مهم نمیدانستیم.
سؤال: فکر میکنم قبلاً گفتید که خودتان را درگیر این نوع امور سیاسی داخلی نمیکردید. درست است؟
جواب: نه در این امور مداخله نمی کردم. واقعاً منع درگیر شدن سفارت با مسائل مربوط به جبههٔ ملی وجود داشت.
سؤال: چه زمانی شروع شد؟
جواب: فکر میکنم این منع از مدتی قبل شروع شده بود. تصورم این است که شما با بیل میلر صحبت کرده اید، درست است؟
سؤال: بله صحبت کرده ام.
جواب: او موضع قدرتمندی در مورد تعامل با جبههٔ ملی داشت. اما این سیاست سفارت بود که ارتباطات با جبهه ملی باید بسیار محتاطانه باشد، زیرا به خاطر مشکلی که برای شاه از طریق جبههٔ ملی ایجاد شد، او متوجه شد که سفارت در این زمینه محتاط نبوده است. بنابراین من کاملاً مطمئن هستم که هیچ کس در مورد دستگیری اعضای جبهه ملی چیزی به شاه نگفت.
سؤال: آیا تدارکات و دیدارها با شاه را در آوریل 1962 که به واشنگتن سفر کرد به یاد میآورید، از اولین باری که او با رئیس جمهوری کندی و همسرش ملاقات کرد، چیزی به خاطر دارید؟ از شرایط آن دیدار و اهمیت نتیجهٔ آن و مسائل این چنینی چه چیزی به خاطر دارید؟
جواب: خوب من نمی توانم وقایع آن روز را دقیق به خاطر بیاورم، اما فکر میکنم در آن زمان شاه ازدواج نکرده بود، درست است؟
سؤال: بله همین طور است.
جواب: به هر حال، پذیرایی بسیار پر زرق و برقی در کاخ سفید از شاه ایران صورت گرفت. من عکسهای خانم کندی و رئیس جمهوری را با شاه به یاد دارم و فکر میکنم که تأثیرگذار بودند.
[2]
سؤال: آیا در آن زمان در تهران بودید؟
جواب: بله در تهران بودم.
سؤال: چه کسانی شاه را همراهی کردند؟
جواب: سفیر برگشت. فکر میکنم جولیوس هولمس بود. آنطور که من به یاد میآورم، این سفر به عنوان یک بازدید موفقیت آمیز در نظر گرفته شد.
سؤال: با توجه به سوء ظن و احساس شاه نسبت به دولت کندی، به نظر میرسد که این ملاقات رو در رو بسیار مهم تلقی میشد. درست است؟
جواب: شما ممکن است این برداشت را داشته باشید اما من یادم نمیآید که اتفاق دراماتیکی رخ داده باشد. این دستورالعملهایی که در مورد ایرانیان وجود داشت و ما دربارهٔ آنها با شاه صحبت کردیم، قبل از آمدن شاه به واشنگتن رخ داد. یادم نمیآید شاه و رئیسجمهوری در مورد چه چیزی صحبت کردند. اما به یاد هم ندارم که شاه ناراضی بوده باشد.
س: اساساً سفارت آمریکا در تهران چقدر از آنچه در واشنگتن رخ میداد، اطلاع داشت؟ آیا سفارت از مسائل مهمی که در آنجا اتفاق میافتاد اطلاع داشت؟
جواب: خوب این موضوع به چیزهایی که وزارت امور خارجه به سفارت میفرستاد، بستگی داشت. ایده این بود که معمولاً هر گفتوگویی که برای سران دولتها در نظر گرفته میشد، اگر وزارت امور خارجه از آن مطلع بود که معمولاً اطلاع داشت، نسخههایی از آن باید به تهران ارسال میشد.
سؤال: در واقع به نظر میرسد که چند ماه پس از آن دیدار، شاه یک سرکوب سیاسی کلی را علیه مخالفان انجام داد که طی آن امینی مجبور به استعفا شد. از دیدگاه ایرانیان، شاه با رئیس جمهوری کندی ملاقات کرده بود و به نوعی مطمئن شده بود که تحت حمایت قرار دارد و از این پس میتواند دست آزادتری در انجام امور داخلی آنطور که صلاح میداند، داشته باشد. جالب است به عقب برگردیم و به آن وقایع نگاه کنیم، زیرا این تصور وجود دارد که وقتی پرزیدنت کندی بر سر کار بود، نوعی فشار بر شاه برای دموکراتیزه کردن ایران و مسائل اینچنینی وجود داشت. در حالی که در حقیقت زمانی که او هنوز روی کار بود، روند یک سرکوب کوچک در ایران آغاز شد.
[3]
جواب: من در این مورد نمی توانم کمک زیادی به شما بکنم. دلیل خاصی را به خاطر نمی آورم که شاه بر اساس آن فکر کند که چراغ سبزی از سوی کندی دارد و هر طور که صلاح بداند میتواند عمل کند. به نظر میرسد، با توجه به مقتضیات آن زمان میتوان گفت که شاه احساس میکرد مخالفتی وجود نخواهد داشت، اما صادقانه بگویم که من در مورد آن دیدار هیچ چیز بسیار مهمی را به خاطر ندارم.
سؤال: آیا شما ارتباطی بین دیدار شاه و کندی با استعفای امینی به خاطر دارید؟
جواب: نه.
سؤال: در مورد روزها یا هفتههای قبل از استعفای امینی، چه چیزی را به یاد دارید؟ آیا استعفای امینی امر ماندگاری به حساب میآمد؟ آیا تمایلی برای آشتی دادن شاه و امینی و حفظ او در سمت نخستوزیری که شما او را به عنوان شخصیتی امیدوارکننده در قدرت میدیدید، وجود داشت؟
جواب: هیچ مداخلهای از سوی سفارت در این زمینه به خاطر ندارم. آنطور که به یاد دارم، رابطه بین این دو نفر بدتر شد و شک همیشگی شاه تقویت شد که امینی بیوفا بوده است. اما به یاد نمی آورم که دلایل و شرایط واقعی چه بوده است.
سؤال: آیا چیزی از دستگیری و زندانی شدن ابتهاج به خاطر دارید؟
جواب: ابتهاج مرد جالبی بود. او هیچ نگرانی ای در مورد چیزهایی که میگفت، نداشت و چندین بار او را به زندان انداختند. او در انتقاد از شاه بسیار سختگیر بود. فراموش کردهام که آن دفعه ای که شما میگویید دستگیر شد، برای چه بود. اما مطمئناً او دستگیر شد. با این حال، او کسی نبود که علیه شاه توطئه کند.
[4]
او هیچ نمی ترسید که در جمع صحبت کند و مطمئناً این کار را -مخصوصاً خارج از کشور- انجام میداد.
سؤال: …
بله، به نظر میرسد انتقاد وی از رژیم بهویژه سیاستهای اقتصادی آن در یک سخنرانی عمومی در ایالات متحده آمریکا همان چیزی بود که منجر به دستگیری او شد. او تا زمانی که به خاطر انتقادهایش در زندان بود متحمل درد و رنجی نشد و از شرایط ممتازی برخوردار بود. به نظر من او حتی از داخل زندان هم به ایراد سخنان انتقادی میپرداخت. او فرد بسیار جالبی بود.
سؤال: در این مورد هم سفارت هیچ نیازی به مداخله نمی دید؟
جواب: خوب بله. در مورد ابتهاج ما وارد عمل شدیم. او دوستان زیادی در واشنگتن داشت. اکنون که به آن فکر میکنم، ما نقش کاملاً فعالی در تلاش برای آزادی او داشتیم. مستقیماً با شاه وارد گفتوگو شدیم.
سؤال: چگونه این کار انجام میشد؟ میتوانید برایمان بگویید که نحوهٔ گفتوگوی شما با شاه چطور بود؟ از چه کلمات و عباراتی استفاده میشد؟ برای ما که آنجا نبودیم اینها جالب است. چقدر غیر مستقیم با او صحبت میکردید؟
جواب: خوب من چیزی نمی گفتم چون با شاه ارتباط نداشتم. سفیر در این مورد با شاه ارتباط داشت.
سؤال: میتوانید برایمان توضیح دهید که سفیر چنین موضوعی را چطور با شاه مطرح میکرد؟
جواب: خوب احتمالاً بر اساس پیامی از واشنگتن، تحت کنایههایی مبنی بر این که ابتهاج فردی است که در عرصهٔ بینالمللی شناخته شده است و مردم ایران و آمریکا برایش ارزش قائل هستند، با شاه صحبت میشد. احتمالاً به شاه گفته شد، برای اعتبار رژیم خوب نیست که او را به دلیل اظهار عقاید شخصی خود در ایالات متحده به هر دلیلی که بوده در زندان قرار دهد. امیدواریم که امکان آزادی او وجود داشته باشد. من فکر میکنم سفیر کاملاً مستقیم با شاه صحبت کرد. حالا که به آن فکر میکنم، میبینم که این تنها نمونهای بود که میتوانم به یاد بیاورم که ما بین شاه و رابطهاش با یک سیاستمدار ایرانی دخالت کردیم.
[5]
ابتهاج متعاقباً آزاد شد و به انتقادات خود ادامه داد. به نظر نمی رسید که او اصلاً ترسیده باشد.
سؤال: تغییری که در نخستوزیران صورت میگرفت، مانند زمانی که امینی در اواسط کارش استعفا داد و سپس اسدالله علم به عنوان نخستوزیر منصوب شد، چگونه و چه زمانی سفیر از این موضوع مطلع شد؟ مثل یک ایرانی معمولی از این موضوع اطلاع مییافت یا این که شاه یا کسی قبل از اعلام خبر او را از این موضوع مطلع میکرد؟
جواب. خوب، معمولاً او قبل از اعلام خبر یا از سوی شاه یا از سوی فردی به نیابت از شاه در این مورد اطلاع مییافت.
سؤال: آیا این تغییر خاص را به خاطر میآورید؟
جواب: نمیتوانم جزئیات را به خاطر بیاورم، اما معمولاً ما از خیلی قبل، از تغییرات مطلع نمی شدیم، معمولاً دو سه روز زودتر از اعلان خبر از آن اطلاع مییافتیم.
سؤال: آیا در مدتی که در ایران بودید، موردی وجود داشت که شاه نظر سفیر را در مورد آن جویا شود؟
جواب: مورد خاصی یادم نمی آید که در مورد آن شاه نظر سفیر را پرسیده باشد اما مطمئن هم نیستم که چنین اتفاقی رخ نداده باشد. آیا تا به حال به این فکر کرده اید که با سفیر مایر تماس بگیرید؟
سؤال: باید این کار را بکنیم.
جواب: بله من فکر میکنم شما باید با او صحبت کنید. شاه زمانیکه سفیر مایر در ایران بود، قابل دسترستر شد.
سؤال: واقعاً! چرا اینطور بود؟
جواب: نمی دانم چرا این اتفاق افتاد. فکر میکنم صحبت با سفیر مایر در این زمینه برای شما مفید باشد.
سؤال: آیا او هنوز در واشنگتن زندگی میکند؟
[6]
جواب: بله.
سؤال: او هنوز با جورج تاون ارتباط دارد؟
جواب: نه، او از آنجا بازنشسته شده است. مایر به عنوان مشاور برای برخی از شرکتهای آمریکایی کار میکند. او مرتباً به خاورمیانه سفر میکند. وقتی که او در ایران بود، من حدود سه ماه با او بودم. تصورم این است که احتمالاً شاه در زمان حضور مایر در تهران نظر او را در مورد افراد مختلف میپرسید. شاه نظر فرد دیگری را در مورد اسدالله علم که یک رفیق قدیمی برای مایر بود، نمی پرسید. هیچ دلیلی هم وجود ندارد که ما مثلاً در مورد قدس نخعی نظری داشته باشیم.
سؤال: دربارهٔ چه کسی؟
جواب: قدس نخعی؟
سؤال: کسی که وزیر دادگستری شد.
جواب: بله، او مدتی نخستوزیر نبود؟
سؤال: نه.
جواب: شریف امامی کسی نبود که ما با او ارتباط صمیمانه ای داشته باشیم.
سؤال: آن زمان را به یاد میآورم، زمانی که برای اولین بار به ایران بازگشتم و بیل مایر را ملاقات کردم. در آن زمان به شدت از شریف امامی انتقاد میکرد. سخنانی که او در مورد او میگفت در آن زمان واقعاً باعث تعجب من شد. این که یکی از مقامات سفارت آمریکا علناً چنین چیزهایی را بیان میکرد، عجیب بود.
جواب: خوب، البته بیل مایر چنین بود…. همه اینطور صحبت نمی کردند.
سؤال: این غیرعادی است. چه خاطره ای از 15 خرداد دارید؟ قیامی که به شورشهای خرداد 1342 اشاره دارد؟
جواب: اوه من میتوانم چیزهایی را که مربوط به یک واقعهٔ فیزیکی است به وضوح به خاطر بسپارم. تیراندازی در خیابانها، این که ما را در سفارت محصور کردند و گفتند که بیرون نرویم و تبعید متعاقب خمینی. ولی ما به اندازهای که لازم بود به این وقایع و آنچه در ادامه رخ داد، اهمیت ندادیم.
[7]
در واقع، به نظر من، ما احساس میکردیم که شاه به خاطر برداشتن چنین گامهای سنگدلانهای در برابر آنچه که بوی عناصر مرتجع ضد اصلاحات میداد، شایسته تقدیر است. البته در آن زمان افراد زیادی در تهران کشته شدند.
سؤال: منظورتان این است که اهمیت حوادث را به عنوان مراجع رسمی دست کم گرفته بودید؟
جواب: نمی دانم. فکر میکنم ما هیچ توجهی به آنچه در خیابانها رخ میداد، نداشتیم. در واقع فکر میکنم این احساس وجود داشت که شاه در تبعید خمینی و اعدام نکردن او نسبتاً بزرگوار بوده است.
سؤال: گفته میشود که سپهبد پاکروان و علم در ترغیب…
جواب: ممکن است این طور بوده باشد. چیزی در این باره نمی دانم. پاکروان مرد جالبی بود. به نظر من تاریخ باید او را عنصری مثبت در موقعیتی حساس و دشوار بداند، برعکس بختیار که فردی بسیار بیرحم بود. پاکروان چه شد؟ اعدام شد؟
سؤال: بله.
جواب: دیدگاه شما نسبت به او چیست؟ به نظرتان او کسی بود که…
سؤال: خوب میتوانم به شما بگویم که او یکی از معدود افرادی است که برای شاه کار میکرد و پست بسیار مهمی داشت، با این حال بیشتر کسانی که با آنها مصاحبه کرده ام، از او به خوبی یاد میکنند. فقط چند نفر مانند او هستند که مورد حمایت دو طرف یعنی شاه و مخالفان بودند.
جواب: بله، من فکر میکنم او به عنوان یک افسر نظامی در موقعیتی مانند آنچه او در آن قرار داشت، یک فرد نجیب زاده و کاملاً هوشیار بود.
سؤال: اما هنگامی که شورشی مانند قیام 15 خرداد رخ داد، آیا سفارت آمریکا احساس نکرد که باید بفهمد چه چیزی در حال وقوع است و چه کسی پشت آن است؟ تصور این که شما به عنوان افراد محبوس در سفارت، فقط نشستهاید و به رادیو گوش میدهید یا منتظر هستید که یک مقام ایرانی به شما بگوید چه اتفاقی در حال رخ دادن است، سخت است.
[8]
جواب: خوب اینطور نبود که ما از اوضاع مطلع نباشیم. فهمیدن این که چه اتفاقی افتاده کار سختی نبود. اما همه چیز به سرعت اتفاق میافتاد، عناصر مذهبی در بازار برای برانگیختن یک شورش متحد شدند. به همین سادگی بود. آنطور که من به یاد میآورم،
مداخله در این موضوع برای مقامات خارجی در حالی که اتفاقات جدیدی در حال رخ دادن بود، عقلانی به نظر نمی رسید.
سؤال: آیا شما احساس میکردید که سرویسهای اطلاعاتی به درستی به شما هشدار داده اند که چه اتفاقی در شرف وقوع است؟
جواب: نه فکر نمی کنم که در آن زمان به خوبی به ما در این باره هشدار داده شده بود. در آن زمان این طور تصور میشد که وقایع به صورت خودجوش در حال پیشروی است. به نظر میرسید که رژیم غافلگیر شده است.
سؤال: آیا بعداً برای جلوگیری از تکرار این اتفاقات بحث هایی انجام دادید. مثلاً به تقویت شبکه اطلاعات و کسب اطلاعات بیشتر در مورد آنچه در جریان است، پرداختید؟
جواب: فکر میکنم ما این ایدهٔ اشتباه را داشتیم که این یک اتفاقی بود که رخ داد و تمام شد، به همین دلیل به دنبال واکنش به آن نبودیم.
سؤال: گفته میشود که واقعاً این اسدالله علم بود که توانست در برابر شورشها موضع محکمی بگیرد و شاه به تنهایی نمیتوانست این کار را انجام دهد. آیا تجربه و یا اطلاعات شما از این نظریه حمایت میکند؟
جواب: فکر میکنم همین طور است که میگویید. علم به شاه توصیه کرد که باید با قدرت به این موضوع واکنش نشان دهد. شاه در مورد این که چه کاری باید انجام دهد، مردد بود. فکر میکنم این که علم باعث شد که شاه واکنش محکمی به این وقایع داشته باشد، درست است.
[9]
سؤال: شما در مورد شکل گیری و یا توسعهٔ گروهی بر گرد حسنعلی منصور چه چیزی به خاطر دارید؟ اول از همه برایمان بگویید که اولین بار چه زمانی او را ملاقات کردید؟ او چه شخصیتی داشت؟
جواب: خوب، وقتی به تهران رسیدم، او را ملاقات کردم، زیرا ما در خانهٔ او زندگی میکردیم که اجارهای بود و در واقع به پدرش تعلق داشت. این خانه توسط سفارت برای ما اجاره شده بود. آنجا محل سکونت وزیر بود تا این که ساختمان جدید ساخته شد و خانهٔ علی منصور دقیقاً در مجاورت آن قرار داشت، بنابراین ما به طور منظم با منصور ارتباط داشتیم. همانطور که قبلاً گفتم نظر ما این بود که در بافت جنبشها و گروههای سیاسی ایران، اصیلترین و مستقلترین افراد حضور داشتند. آنها دارای امکانات بودند و شامل افراد حرفهای جوانتر میشدند که مرتباً با هم ملاقات میکردند تا دربارهٔ همه چیز به روشنی صحبت کنند. من فکر میکنم که ما تا حدی این امیدواری را داشتیم که انتخاب منصور ممکن است مثبت باشد. تصورمان این بود که اگر شاه بیش از حد در کار او دخالت نمی کرد، ممکن بود انتخاب منصور منجر به تحولات مثبت شود. زیرا منصور جزو افرادی بود که به خوبی آموزش دیده بودند و به نظر میرسید که انگیزه خوبی داشتند و مطمئناً چنین بودند. منصور در دستهٔ سیاستمداران سنتی ایران مثل اقبال یا شریف امامی نبود، بنابراین ما نسبتاً امیدوار بودیم در شرایطی که محدودیت هایی وجود داشت و اقتدار سلطنتی همچنان ادامه دار بود، چنین دولتی بتواند تفاوتی در اوضاع ایجاد کند و جان دوباره ای به همه چیز ببخشد. حالا که حرفش شد باید بگویم، فکر میکنم منصور واقعاً متوجه نبود که دارد چه میکند، به این معنا که پیچیدگیهای ادارهٔ کشوری مانند ایران را درک نکرده بود. یکی از دلایلی که فکر میکنم ما به خاطر آن با ایرانیها مشکل داشتیم، بر سر این واقعیت بود که میخواستیم خود ایالات متحدهٔ آمریکا راجع به نظامیانش صلاحیت قضایی داشته باشد و بر اساس آیین دادرسی آمریکا در مورد آنها قضاوت شود و رسیدگی به امور آنها در دادگاههای ایران نباشد.
سؤال: من قصد داشتم در مورد این موضوع هم از شما سؤال بپرسم.
[10]
جواب: شما به خوبی میدانید که این احساس نه تنها در مورد ایران بلکه دربارهٔ تمامی کشورهای خارجی وجود داشت که سیستم قضایی آن قدر متفاوت است که احتمال این که ما یک رفتار را غیر مناسب بدانیم، بسیار زیاد بود. بنابراین ما یک تلاش طولانی را برای شکل دادن به توافق وضعیت نیروها با ایران آغاز کردیم و به ویژه پنتاگون به آن علاقهٔ زیادی داشت. در قالب این توافق به واشنگتن این اجازه داده میشد که به جرائم نیروهای نظامیش علیه ایران در دادگاههای نظامی ایالات متحده رسیدگی شود نه این که آنها به مثابهٔ افراد غیرنظامی در ایران مورد قضاوت قرار بگیرند.
سؤال: آیا این روند در کشور دیگری هم وجود داشت؟
جواب: این یک موضوع مهم در کل جهان بود و ما در واقع در همه جا با آن مواجه بودیم. آنطور که من به یاد میآورم، با کشورهای عضو ناتو که ما در آنها نیرو داشتیم، این توافق را داشتیم که سربازان ما، به عنوان افراد نظامی در آمریکا مورد قضاوت قرار بگیرند. این یک استاندارد بود. لیکن ما در به دست آوردن موافقت دولت هایی که پی در پی در ایران روی کار میآمدند، مشکل داشتیم. این موضوع تا زمانی که منصور روی کار آمد و در مورد این موضوع موافقت کرد، وجود داشت. احساس من این است که او به خاطر این توافق جانش را از دست داد. به طوری که عامل ترور وی با قاطعیت گفت که فکر میکند بخشی از حاکمیت ایران به یک قدرت خارجی اعطا شده است و منصور در این زمینه مسئول است. به این خاطر میگویم منصور نمی دانست دارد چه کار میکند که به یاد دارم وقتی به او گفتم که اگر یک ایرانی به صورت عمدی یا غیرعمدی توسط یک شخص نظامی آمریکایی کشته شود، جرم آن فرد در مراجع قانونی ایران قابل رسیدگی نیست. او در پاسخ گفت: من این را نمی دانستم.
سؤال: او این موضوع را نمی دانست؟!؟
جواب: او متوجه این موضوع نشده بود. همین باعث شد که من نتیجه بگیرم که او واقعاً متن توافق را نخوانده بود. اما به هر حال، او یا فرد دیگری در دولت این توافق را امضا کرده بود و ما این امتیاز را به دست آورده بودیم. به نظر من، امضای این توافق نقش مهمی در ترورش داشت.
[11]
سؤال: آیا میخواهید بگویید که مقداری فشار از سوی آمریکا بر او وارد شد تا به امضای توافق بپردازد؟
جواب: خوب، فشار ما فقط این بود که مدام این درخواست را از او مطرح میکردیم. او میدانست که ما خواستار چنین چیزی هستیم و من حدس میزنم این امر در نظر گرفته شده بود که این درخواستهای مکرر برای ملزم کردن ایران به پذیرش این توافق، مفید است. من فکر میکنم این که ما با آن شدت خواستار این توافق بودیم و آنطور فشار میآوردیم، اشتباه بود، زیرا این چیزی نبود که در کشوری مانند ایران قابل درک باشد. یا اگر قابل درک بود، از آن نوع چیزهای قابل قبول نبود. من فکر میکنم که مقامات سیاسی در واشنگتن باید مانع از فشار شدید پنتاگون بر این موضوع میشدند، اما این امر برای آنها اهمیت زیادی داشت، عمدتاً به دلیل رابطهٔ آنها با خانوادههای پرسنل نظامی و به دلیل تجربیات بسیار ناگوار در سایر کشورها. باید توجه داشت که در کشورهای جهان سوم، افراد بدون این که محاکمه شوند، سالها در زندان بودند.
سؤال: فکر میکنم یک یا دو سال قبل از این توافق، یک مأمور نیروی هوایی آمریکا به خاطر …. در زندان بود.
جواب: بله، فکر میکنم او آزاد شد، اما این همان مشکلی بود که ارتش میخواست آن را حل کند و قربانی آن توافق، نخستوزیر ایران بود. این دیدگاه شخصی من است. فکر نمیکنم او متوجه شده بود که وارد چه مهلکه ای شده است. او مرد جالبی بود اما قوی نبود. منصور تقریباً یک مرد سختگیر بود و تفکراتش فراتر از میزان تحصیلاتش بود. او واقعاً فرد عجیبی بود. همسرش هم یک زن عصبی و ضعیف بود.
سؤال: همسر منصور سالها شاه را به قتل متهم میکرد. فکر میکنم هنوز هم صحبت هایی دربارهٔ این موضوع وجود دارد.
[12]
جواب: منظورتان این است که او فکر میکرد شاه نقشهٔ ترور منصور را کشیده است… اما این آیا تعصب مذهبی نبود که… این اتفاق پس از آن افتاد که… چه زمانی ترور رخ داد؟
سؤال: فکر میکنم سال 65 بود.
جواب: خوب من فکر نمی کنم این ادعا کلاً درست باشد. تنها چیزی که حقیقت دارد این است که شاه این کار را نکرده است. شاه با این توافق موافقت داشت.
سؤال: به نظر میرسد ارتباط منصور با شاه به نحوی شبیه ارتباط امینی با شاه بود. افراد قابل اعتماد و نزدیک به شاه میگویند که او خیلی نسبت به منصور به عنوان یک نخستوزیر احساس خوبی نداشت و شاید منصور در مقایسه با شاه جاه طلبی بیشتری داشت. شاید یکی از دلایلی که شاه منصور را به نخستوزیری منصوب کرد این بود که برخی از مقامات آمریکا او را پیشنهاد دادند. یا شاید شاه فکر میکرد که این کار باعث خشنودی آمریکاییها میشود. آیا شما نظری در این باره دارید؟ به ویژه در مورد روابط شاه با منصور.
جواب: بله. فکر میکنم مشکلی که در ارتباط با منصور وجود داشت این بود که شاه او را به عنوان فردی که به شدت به عناصر لیبرال نزدیک است، در نظر میگرفت.
سؤال: منظورتان عناصر لیبرال ایران است؟
جواب: بله در ایران. بر اساس دانستههای من، منصور به عنوان کسی در نظر گرفته نمی شد که روابط عمیقی با ایالات متحده دارد. او سابقهٔ برعهده داشتن مسئولیتی در آنجا را نداشت. او به صورت شخصی مانند امینی برای مقامات عالیرتبهٔ آمریکایی شناخته شده نبود. به همین دلیل من فکر میکنم که شاه او را مثل امینی به عنوان یک رقیب یا تهدید در نظر نمی گرفت. اما به صورت همزمان، با وجود تمام احترامی که منصور برای شاه قائل بود، او را به عنوان یک شخصیت سیاسی مقدس نمی دید. در حالی که منصور متهم شده بود که هر آنچه را که شاه میگفت، از جمله قانون اصلاحات ارضی را تمام و کمال میپذیرفت.
[13]
نمی دانم چه اتفاقی منجر به … شد. امینی وقتی ترور شد که در سمتش بود یا پس از آن بود؟
سؤال: منظورتان منصور است؟
جواب: منظورم منصور است، منصور. فکر میکنم او وقتی ترور شد که سمت سیاسی داشت.
سؤال: درست است. او وقتی ترور شد که داشت به مجلس میرفت.
جواب: بله. من هیچ چیزی از روابط شاه با منصور به یاد نمی آورم، به جز این که امکان نداشت که آنها دوستان نزدیکی برای هم باشند، به طوری که مثلاً علم و شاه دوست بود.
سؤال: آیا به غیر از این که خانه اش را اجاره کرده بودید، رابطهٔ نزدیک خاصی با سفارت آمریکا در تهران داشت؟
جواب: او به خوبی شناخته شده بود و هیچ رابطهٔ خاصی با سفارت نداشت جز این که او به عنوان یکی از جوانترهای صحنهٔ سیاسی ایران برای همه ما مطرح بود.
سؤال: آیا تلاشی برای ارتقای او انجام شد؟
جواب: چیزی در این باره به یاد ندارم.
سؤال: فردی به ما گفت که وقتی انتخابات برگزار شد این احتمال وجود داشت که منصور در لیست تهران نباشد و او سعی کرده از سفارت آمریکا کمک بگیرد تا از صندوقهای رأی با بالاترین آرا بیرون بیاید.
جواب: من چیزی به خاطر ندارم.
سؤال: آیا چیزی شبیه به این اصلاً درست است؟
[ 14]
پاسخ: نه، من چنین چیزی را به خاطر ندارم. فکر میکنم که ما درگیر چیزی مانند این نمیشدیم. این برنامه ای نبود که در ایران نتیجه بدهد. در تهران همه چیز معلوم بود و اگر این طور نبود، مشکوک بود. من در هیچ جای دیگری به جز ایران این را ندیدم که آن قدر یک شایعه تکرار شود که در نهایت مورد پذیرش قرار بگیرد. به طوری که بسیاری از چیزهایی که آشکارا نادرست بودند، در نهایت پذیرفته میشدند.
سؤال: انتصاب منصور و تکنوکراتهای جوان اطراف او به سمتهای سیاسی، نقطه حساسی در تاریخ ایران است. در واقع افرادی که واقعاً هیچ ارتباط گسترده ای با سرزمین یا کشور نداشتند، تصمیمات را اتخاذ میکردند. در حالی که قبلاً با وجود تمام مشکلاتی که قدیمیها داشتند، حداقل در ایران بزرگ شده و با مردم عادی به صورت نزدیکتر زندگی کرده بودند و حساسیتهای مختلف آنها را بهتر درک میکردند. با وجود این که همه مطیع شاه بودند، راههای غیرمستقیم را برای اشاره به چیزها و ارائه پیشنهادها دنبال میکردند، اما این گروه جدید کاملاً متفاوت بود. آیا این موضوع از نظر شما اهمیتی دارد؟ آیا آن را نقطه عطفی میدانید؟
جواب: خوب مطمئناً تفاوتی وجود داشت، تکنوکراتها به عنوان ابزار کاملاً متفاوت دولت که بسیار مفید بودند، در نظر گرفته میشدند. زیرا پیچیدگی روابط اقتصادی و نظامی با ایالات متحده بسیار زیاد شده بود. بنابراین ما مجبور بودیم بپذیریم که وجود افرادی با پیشینه تکنوکراتیک که پیچیدگیهای روابط اقتصادی را درک میکردند، در مکانهایی مانند سازمان برنامه و وزارت اقتصاد بسیار مفید بود. افراد خیلی باهوشی مثل خداداد فرمانفرمائیان روی کار بودند، فردی که مدتها رئیس سازمان برنامه بود. آنها مشکلات موجود در مواجهه با یک اقتصاد مدرن و در حال گسترش را درک میکردند و میدیدند که واقعاً نوع بسیار مفیدی از حکومت برای مقابله با این مشکلات موردنیاز است. مطمئناً این یک حرکت از نوع عادی گروههای سیاسی قدیمی به سمت گروههای جدید بود.
سؤال: مفید از این جهت که آنها زبان یکسانی با شما داشتند؟
[15]
جواب: بله، وقتی هر دو طرف میفهمیدند که دربارهٔ چه چیزی صحبت میکنند، اعتماد به نفس پیدا میکردند، البته این مهم همیشه حاصل نمی شد.
سؤال: هیچ نگرانی ای در این مورد وجود نداشت که اگرچه مقامات ایران به زبان طرفهای غربی صحبت میکنند اما ممکن است به زبان مشترک و معمول ایرانیان حرف نزنند؟
جواب: فکر کردن به این موضوع جالب است. من حدس میزنم که هیچ نگرانی ای در مورد این واقعیت وجود نداشت. یک درک وجود داشت که بیشتر به عنوان یک عنصر مثبت و نه منفی تلقی شد. این که شما نمی توانید با انواعی از تعهدات اقتصادی که در نظر گرفته شده بودند بدون داشتن درک درستی از نحوه عملکرد آنها و این که در چه مسائلی دخیل هستند، مواجه شوید. این که آیا کشور باید در هر مرحله از توسعه درگیر تعهدات بزرگ و پیچیدگی میشد، مشکل دیگری است، اما اگر میتوانست رشد کند، این واقعاً یک خوش شانسی بزرگ بود. من معتقدم، تصور ما در آن زمان این بود که گروهی از جوانان ایرانی روی کار آمده اند که برای مقابله با این مشکلات مجهز شده اند.
سؤال: به نظر میرسد ابتهاج و امینی افرادی بودند که به زبان هر دو طرف (ایرانیها و آمریکایی ها) صحبت میکردند. آنها هم میتوانستند با وزیر خزانه داری غربی در آمریکا صحبت کنند و همدیگر را درک کنند و همزمان میتوانستند به قم یا کاشان بروند و در یک مراسم عزاداری یا یک جشن مذهبی بنشینند و دقیقاً بدانند چه باید بکنند و چه بگویند. درست است؟
جواب: درست است. این نکته بسیار خوبی است. درک آنها باعث شده بود که لازم نباشد ما کار زیادی انجام دهیم و فکر نمی کنم نگرانی زیادی دربارهٔ این موضوع در آن زمان وجود داشت. اما میدانید، یکی از مشکلاتی که به نظر من همیشه در مورد ایران وجود داشت، این بود که آنها این موضوع را که جوانان بیش از حد اقتدار داشته باشند، نادرست تلقی میکردند. این که باید به افراد مسنتری که مدتهاست روی کار بوده اند و به اوج رسیدهاند، احترام گذاشته شود.
بنابراین، بسیاری از جوانانی که در انگلستان، ایالات متحده، فرانسه و آلمان تحصیل کرده بودند و با انبوهی از جاهطلبی و اشتیاق به وطن بازگشتند، به این افراد مسن در رأس وزارتخانهها برخورد کردند که از نگرش «میتوانم» این جوانان به عنوان تهدیدی برای اقتدار خود رنجیدند. فکر میکنم این تکنوکراتهای جوان با چنین مشکلی مواجه بودند و اغلب با سنگاندازی افراد مسن و حسود در بروکراسی که احساس میکردند این جوانان مبتکر و بیش از حد خارجی تهدیدی برای اقتدار داخلی آنها هستند، روبرو میشدند. به طور کلی، این جوانان با سنتگراهایی که در بروکراسی کشور حضور داشتند، درگیر میشدند.
[16]
سؤال: از هویدا که جایگزین منصور شد چه خاطره ای دارید؟
جواب: هویدا یکی دیگر از همسایههای ما در تهران بود. مردی بسیار جالب، با حس شوخطبعی بسیار عالی، حداقل به نظر من او فردی صمیمی، سخت کوش و تحصیلکرده بدون کوچکترین تجملی بود. کسی که از اهمیت موقعیتش غافلگیر نشده بود و از نظر اقتصادی شرایط کاملاً مناسبی داشت. کسی که اصلاً نمیخواست برای شاه تهدیدی باشد، با این حال از صحبت کردن با شاه در مورد مسائل منفی و مشاوره و نصیحت به او نمیترسید.
سؤال: واقعاً این طور بود؟
جواب: من اینطور فکر میکنم. حداقل این برداشت ما از هویدا بود، شاید این برداشت در خدمت منافع ما بود، اما به هر حال ما این طور دربارهٔ او فکر میکردیم. او سالها و سالها به عنوان نخستوزیر باقی ماند. فکر میکنم بعضیها از مخالفت او با شاه سخن میگفتند، اما من با این حرفها موافق نبودم. حداقل زمانی که من آنجا بودم، چنین نبود.
فکر میکنم شاه او را فردی شاداب میدید و نه تهدیدی علیه خودش، به این معنا که او پایگاه سیاسی نداشت. هویدا نماینده مالکان، روحانیون یا بازاریها نبود. او واقعا نمایندهٔ خودش بود. این را به این دلیل میگویم که شما قبلاً گفتید او چنان به موقعیت خود علاقهمند شد که برای حفظ آن کارهایی انجام داد.
[17]
سؤال: خوب، این چیزی است که منتقدان او میگویند.
جواب: من نمی دانم که این درست است یا نه. این مربوط به زمانی است که من ایران را ترک کرده بودم.
سؤال: مدتی او و اردشیر زاهدی به رقابت مشغول بودند.
جواب: بله. در همین ارتباط من سخنان انتقادی شدید و علنی ای از اردشیر زاهدی میشنیدم که در واشنگتن علیه هویدا میگفت.
سؤال: زمانی که سفیر بود اینها را میگفت؟
جواب: بله و زمانی که هویدا نخستوزیر بود.
سؤال: مبنای انتقاد او چه بود؟
جواب: این که هویدا تلاش داشت که روابط زاهدی را با شاه تضعیف کند. واقعاً هرگز نفهمیدم چرا او اینقدر از هویدا بدش میآمد. من فکر میکردم آن حد از انتقاد او مبنای مشخصی نداشت.
سؤال: پس زاهدی کاملاً در واشنگتن تأثیرگذار بود؟
جواب: زاهدی از نظر اجتماعی بسیار برجسته بود و بسیاری از آمریکاییها او را فردی جذاب میدانستند. به نظر من او وزنهٔ سنگینی نبود. او آن نفوذی را که نمایندهٔ کشوری به اهمیت ایران باید در دولت آمریکا میداشت، نداشت. به ویژه، هنری کیسینجر به ظرفیت فکری او احترام نمی گذاشت، اگرچه از معاشرت اجتماعی با وی بسیار لذت میبرد. زاهدی در واشنگتن شخصیت برجسته ای بود، اما از نظر من از آن سفرایی نبود که فردی جدی محسوب شود.
سؤال: کدام یک از سفرای ایران در واشنگتن را جدی تر میدانید؟
جواب: خوب علی امینی حتماً جزو این افراد است. او تنها فردی است که میتوانم به یاد بیاورم که به عنوان یک سفیر جدی در نظر میگرفتم.
[18]
سؤال. وقتی شما در واشنگتن بودید، هوشنگ انصاری سفیر بود؟
جواب: بله او در آن زمان سفیر بود. هوشنگ انصاری. من فکر میکنم او هم یک فرد توانمند در نظر گرفته میشد. البته او خیلی جذاب نبود، اما تا حدی این طور بود. میتوانم بگویم که او فرد صادقی بود. من در آن زمان در ایران حضور نداشتم و در واشنگتن بودم. انصاری فرد توانایی بود. به طور قطع، او حقایق اقتصادی را بسیار خوب میدانست و مورد احترام بود. من فکر میکنم جزو افراد بداخلاق هم به شمار میرفت.
سؤال: به نظر میرسید وقتی که او در واشنگتن بود، روابطی با هلمز داشت. این روابط وقتی که آنها در تهران بودند، ادامه یافت و به یکدیگر بسیار نزدیک شدند.
جواب: اینطور بود؟ خوب ما او را تا حد زیادی از طریق همسرش که دختر پناهی بود میشناختیم و ارتباط نزدیکی با هوشنگ نداشتیم.
سؤال: آنطور که گفته میشود، دیگران هم او را از همین طریق میشناختند. اما هلمز او را از طریق مادرزنش میشناخت.
جواب: من حدس میزنم که او یک همکار تواناست. او از آن نوع ایرانیان نبود که… من به افرادی مانند انصاری اهمیت نمیدهم، اما این یک امر شخصی است. او در شرایط حساسی که مسائل اقتصادی و کمکهای نظامی در هم گره خورده بود، به عنوان سفیر ایران منصوب شد. به هر حال او بسیار توانمندتر و از نظر حرفهای مجهزتر از اردشیر زاهدی بود. اما زاهدی از داشتههایش بسیار سود برد و از جذابیت اجتماعی خود استفاده کرد. سفارت ایران در واشنگتن یکی از مهمترین نهادهایی بود که تحت رهبری او بود.
سؤال: سؤالات من به پایان رسید، اگر موضوعی هست که میخواهید توضیح دهید، بفرمایید.
[19]
جواب: خوب، من فقط میخواهم بگویم پنج سالی که ما در ایران گذراندیم، از شادترین سال هایی بود که من مسئولیت دیپلماتیک داشتم. تصور میکردم که این کشور واقعاً شگفت انگیز است. ما ایرانیان را دوست داشتیم. ما بیشترین دوستان را در میان ایرانیان نسبت به سایر کشورها که در آنها خدمت کرده بودیم، داشتیم. این روابط را در سالهای بعد هم حفظ کردیم. انقلاب ایران یک تراژدی برای ما بود و همانطوریکه قبلاً گفتم شاه توسط بسیاری از ایرانیان مورد بدرفتاری قرار گرفت. کسانی که شاید الان آرزو داشته باشند که شاه به جای این رژیم در ایران میبود. باوجود معایبی که ممکن بود شاه داشته باشد، من فکر میکنم که او واقعاً دغدغهٔ ایجاد یک دولت مدرن به سبک غربی در ایران را داشت. او احساس میکرد که با توجه به خلق و خوی ایرانیان و سیستم سیاسی این کشور، تنها راه برای رسیدن به این هدف، وجود یک حاکم روشنفکر در رأس امور است. او نمیتوانست قبول کند که ایرانیان خودشان میتوانند امورشان را به گونه ای دموکراتیک مدیریت کنند. با توجه به میزان سواد، تجربه و دیسیپلین سیاسی ای که او در افراد سراغ داشت، تصور نمی کرد که بتوانند این کار را انجام دهند. این مسائل باعث شد که وی با روشنفکران ایران به مشکل بخورد. دومین مشکل، بی رحمی نیروهای امنیتی نسبت به کسانی بود که دیدگاههای لیبرال داشتند. به ویژه این موضوع در سالهای آخر روی کار بودن شاه مشاهده میشد و تبدیل به یک عامل مهلک شده بود. به نظر من، تراژدی شاه این بود که او نفهمید در حال ایستادگی بسیار شدید در مقابل یک جامعهٔ سنتی است. این موضوع باعث شده بود که او به عنوان یک فرد بسیار تحت تأثیر غرب که فرهنگ متفاوتی با ایران داشت، معرفی شود. تأثیرات انقلاب سفید و افزایش سطح رفاه مردم به بالا رفتن سطح توقعات ایرانیان منجر شد که با وجود ثروتمند بودن ایران، قابل برآورده شدن نبودند. من نمیدانم که در نهایت شاه چه کاری میتوانست برای نجات رژیمش انجام دهد. اما فکر میکنم تاریخ نشان خواهد داد که یکی از دلایلی که همه چیز به سرعت ویران شد، این بود که شاه احساس کنترل خودش را بر امور از دست داد. من فکر میکنم این موضوع تحت تأثیر شرایط بیماری شاه بود که از آن رنج میبرد. اما در نهایت فکر میکنم که تاریخ این موضوع را ثبت خواهد کرد که نقش شاه در ایران طی سالهای 1960 تا 1975 به لحاظ خدمت به منافع کشور مفید بود و نقش او به طور کلی منفی نبود. فکر میکنم این تمام چیزی است که میتوانم بگویم.
[20]
سؤال: شما دیروز به چیزی اشاره کردید که من فراموش کردم دربارهٔ آن از شما سؤال بپرسم. فکر میکنم صحبت کردن دربارهٔ آن جالب است. شما در مورد مقایسهٔ پادشاه حسن در مراکش و محمدرضا شاه صحبت کردید. سبک پادشاهی آن دو چه تفاوتها و شباهت هایی داشت؟
خوب البته، شباهت آنها این بود که هر دو به عنوان پادشاهانی اقتدارگرا بر کشورهایشان حکومت میکردند. به طوری که تمامی تصمیمات مهم و اغلب تصمیمات غیر مهم توسط یک فرد اتخاذ میشد. البته این دو کشور تفاوتهای زیاد هم با یکدیگر داشتند. یکی از آنها مسلمان شیعه بود و دیگری سنی مذهب. مراکش نسبت به ایران بسیار کوچکتر بود و ثروت کمتری داشت. این کشور نفت نداشت، حداقل زمانیکه من در آنجا بودم، نداشت. در آن زمان، مراکش افراد روشنفکر و تحصیلکرده و طبقهٔ متوسط قوی ای نداشت. البته شرایط به سرعت در این کشور در حال تغییر است. فکر میکنم، تفاوت اصلی این است که پادشاه حسن الان روی کار است و با دقت ارتباطش را با عناصر سنتی کشور حفظ کرده است. او همانطور که رئیس دولت است، رهبر افراد مومن و معتقد نیز به شمار میرود. اگرچه شاه نیز خود را همین طور در نظر میگرفت و تصور میکرد که کاری مشابه پادشاه حسن انجام میدهد. با این وجود، پادشاه حسن مراقب بوده است که با روسای قبایل و عناصر مذهبی به مشکل نخورد. او در حال حاضر هم یک حرمسرایی از عناصر گوناگون سیاسی و مهم کشور دارد. بنابراین، گروههای مختلف این تصور را دارند که در پایتخت این کشور نماینده دارند. تفاوت دیگر بین این دو پادشاه این است که مراکش مدت زمانی طولانی تحت سلطهٔ خارجیها و عمدتاً فرانسویها بوده است. بنابراین به نوعی تحت تأثیر غرب قرار دارد، اگرچه این موضوع شاید خیلی مورد استقبال عناصر سنتی نباشد، اما منعی نیز برای آن وجود ندارد. به طوری که گفته میشود مراکش تا حدی تحت تأثیر گروه موسیقی تستمنت آمریکا و هالیوود است. به این لحاظ، شرایط مراکش نسبت به ایران زمانی که من در تهران بودم، پیچیده تر بود.
[21]
نفوذ غرب در مراکش تقریباً به عنوان بخشی از رسم و رسوم این کشور پذیرفته شده است، زیرا در طول سالیان متمادی این کشور مستقل نبوده است. اگرچه مراکش ویژگیهای خاص خودش را دارد، مشابهت هایی هم با رژیم ایران دارد. در مراکش نیز یک نظام سلطنتی حاکم و وضعیتی مانند ایران حاکم بود. به طوری که شاه با عناصر دموکرات مشکل داشت. در این کشور نیز نارضایتی وجود دارد و روشنفکران از سلطنت ناراضی هستند. با این وجود، فکر میکنم میتوان با قطعیت گفت زمانی که من در مراکش بودم، اکثریت آنها میخواستند که یک شاه داشته باشند و از او انتظار داشتند که مانند یک پادشاه رفتار کند. کسی که در شکوه و جلال زندگی کند و حرمسرا داشته باشد و آنان نیز با احترام با او رفتار کنند. تنها چیزی که از پادشاه میخواهند این است که او نیز رفتار مناسبی داشته باشد. در این شرایط، پادشاه متوجه شد، دو بار به دلیل فساد و برخورد نادرست با پیمانکاران خارجی درست رفتار نکرده و علیه رژیم خودش عمل کرده است. اما تا زمانی که اوضاع در مراکش به طور قابل توجهی تغییر نکند و پادشاه از مرزهایی که به نظر میرسد برای رئیس دولت مناسب است، فراتر نرود، در خطری قرار نخواهد گرفت. این در حالی است که شاه ایران خودش را به واسطهٔ فشار بیش از حد بر ضد سنت گرایان و تزریق درآمدهای نفتی به کشور و بالا بردن انتظارات مردم به خطر انداخت. این چیزی است که در مراکش اتفاق نمی افتد.
سؤال: آیا میتوانید شخصیت آنها را با یکدیگر مقایسه کنید؟ آیا شباهت هایی وجود داشت؟
جواب: به نظر من آنها کاملاً شبیه به هم هستند، اگرچه پیشینه و ملیت بسیار متفاوتی دارند. آنها هر دو بسیار خوب تحصیل کرده اند و باهوش و شجاع هستند. من میتوانم بگویم که هر دوی آنها افراد نسبتاً خوبی بودند. اگرچه ممکن است از دیدگاه غربیها آنها افراد حیلهگری به نظر برسند. شاید حتی گفته شود که آنها افراد قابل اعتمادی نبودند، زیرا با توجه به اتفاقاتی که در آینده میافتاد، به توافقات متعهد نبودند.
[۲۲]
به ویژه حسن پادشاه مراکش، رژیمش به غیر قابل اعتماد بودن معروف است و طرفهای قرارداد در مورد پایبندی آنها به چیزهایی که تعهد کرده بودند، نگرانی داشتند. اما شکی وجود ندارد که شباهت هایی بین آن دو وجود داشت. به طوری که هر دوی آنها تلاش داشتند برای کشورشان خیر و نیکی را آن طور که خودشان تصور میکردند، به ارمغان بیاورند.
سؤال: آنها به لحاظ اعتماد به نفس و اطمینان به خود، شباهتی به یکدیگر داشتند؟
جواب: خوب فکر میکنم پادشاه حسن با عدم اطمینانی که پادشاه ایران را رنج میداد، روبرو نبود.
پایان نوار
[۲۳]
Leave A Comment