روایت‌کننده: آقای دکتر امیر پیشداد

تاریخ مصاحبه: ۳ مارس ۱۹۸۴

محل مصاحبه: شهر لوشن، فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۲

س- داشتید راجع به مقالات ملکی در روزنامه شاهد به امضای «دانشجوی علوم اجتماعی» صحبت می‌کردید و می‌گفتید که دکتر بقایی نمی‌‌شناخت. این چه شخصی است و علاقه‌مند بود بداند که او کیست؟

ج- وقتی اقلیت مجلس چهاردهم مخالفت خود را با لایحه دولت برای تمدید قرارداد نفت آغازکرد، هنوز مسئله ملی کردن صنایع نفت در ایران مطرح نشده بود. این‌طور که خود مرحوم جلال آل‌احمد برای ما و از جمله برای شخص من بارها گفت و من کوچک‌ترین تردیدی در این روایت ندارم این است که شبی کار روزنامه شاهد به پایان رسیده و دکتر بقایی طبق معمول در حدود ساعت ۹ به دفتر چاپخانه آمده برای نوشتن سرمقاله چون تقریباً تمام سرمقاله‌های شاهد را تا زمانی که ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران نبود شخص دکتر بقایی با امضاء می‌نوشت و قاعده او این بود که شب‌ها در حدود ساعت نه که سایر مقالات روزنامه فراهم آمده بود چیده شده بود به چاپخانه می‌رفت و در همان جا پشت یکی از میزهای محقّر چاپ‌خانه فی‌البداهه مقاله‌ای برای سرمقاله شاهد می‌نوشت و ضمناً سایر مقالات روزنامه را هم قبل از دادن توافق خود به چاپ نگاه می‌کرد.

در یکی از این مقالات که اگر اشتباه نکنم در پاییز سال ۱۳۲۹ بوده است درست روز و ماه آن به یادم نیست مقاله‌ای می‌بیند دکتر بقایی تحت عنوان «صنایع نفت ایران باید ملی شود» یا عنوانی شبیه به این مثلاً «ضرورت ملی کردن صنایع نفت ایران» باز به قلم دانشجوی علوم اجتماعی. دکتر بقایی بعد از مطالعه این مقاله به جلال آل‌احمد می‌گوید: «خواهش می‌کنم این مقاله را از این شماره بیرون کنید و فعلاً دست نگه دارید تا من درباره آن با دوستانم صحبت کنم». باید اضافه کنم که هسته نخستین جبهه ملی تشکیل شده بود و در این هسته مهندس حسیبی حضور داشت یا به عنوان مشاور نفتی جبهه ملی شناخته شده بود و دکتر بقایی در توضیحاتی که به جلال آ‌ل‌احمد می‌دهد به این نکته اشاره می‌کند که «انتشار مقاله‌ای در این زمینه بدون مشورت با دوستان جبهه ملی و مشاور فنی جبهه ملی در این زمینه صحیح نیست». جلال آل‌احمد طبق معمول، خونش به جوش می‌آید و استعفای خود را در مقابل دکتر بقایی می‌گذارد و چاپ‌خانه را ترک می‌کند. چندین روز، شاهد بدون سردبیری جلال آل‌احمد انتشار یافت تا دوباره دکتر بقایی با جلال آل‌احمد تماس گرفت «من آن مقاله را به دوستانم نشان داده‌ام مورد توجه آن‌ها قرار گرفته است و دکتر حسین فاطمی این مقاله را برای مطالعه از من گرفته و قرار است درباره آن با دکتر محمد مصدق گفت‌وگو بکند. بنابراین خواهش می‌کنم شما از قهر کردن صرف‌نظر کنید و دوباره به سر کار خود در شاهد بازگردید. مخالفت من با اصل انتشار این مقاله نبوده است، بلکه من از نظر سیاسی ملاحظاتی داشتم و ناچار بودم که قبل از انتشار این مقاله را به نظر دوستان دیگر خود برسانم». خلاصه جلال آل‌احمد به سر کار خود بازگشت و تحت فشار دکتر بقایی ناگزیر شد البته پس از به دست آوردن توافق ملکی، که نام نویسنده را فاش کند، چون علاوه بر شخص دکتر بقایی، عده‌ای از همکاران سیاسی او از جمله دکتر حسین فاطمی، مهندس حسیبی و دیگران علاقه داشتند که نویسنده این مقاله را بشناسند. این جور که جلال آل‌احمد هم شفاهی برای ما گفت هم بعدها در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» کتباً نوشته است، چندین‌بار به خلیل ملکی مراجعه می‌کند و به او می‌گوید: «دوست عزیز؛ استاد گرامی؛ مبارزه سیاسی که مثل شترسواری نیست که دولا دولا داشته باشد. اگر شما قصد فعالیت سیاسی دارید چاره‌ای جز همکاری با عناصری نظیر دکر بقایی نیست». باید اشاره کرد برای کسانی که در مورد دکتر بقایی اطلاعات و معلومات کافی ندارند که در سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ دکتر مظفر بقایی شخص دوم سیاسی نهضت ملی ایران بود، بعد از دکتر مصدق بزرگ‌ترین رهبر ملی ایران که در میان هم روشنفکران هم توده مردم نفوذ و جاذبه داشت و واقعاً لیاقت و صلاحیت این نفوذ و جاذبه را هم داشت دکتر بقایی بود و به این دلایل و به دلایل دیگر خلیل ملکی قبول می‌کند که با دکتر بقایی در خانه کوچکی که جلال آل‌احمد بعد از ازدواج اجاره کرده بود، شامی صرف کند.

اولین ملاقات خلیل ملکی و دکتر بقایی در آپارتمان کوچک جلال آل‌احمد صورت می‌گیرد و در آنجا در واقع نطفه یک سازمان سیاسی بسته می‌شود. خود دکتر بقایی به ضرورت ایجاد یک حزب سیاسی چندان اعتقاد نداشت و در تمام مدتی هم که رهبر حزب زحمتکشان ملت ایران بود، فعالیت سازمانی سیاسی منظم به عنوان رهبر یک حزب سیاسی نداشت. ولی بعد از چندین ملاقات با خلیل ملکی و دوستان خلیل ملکی که اغلب از انشعابیون حزب توده بودند، تن به قبول این فکر داد که تا زمانی که یک سازمان سیاسی جدی و منظم به وجود نیاید، نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق که در آن زمان حتی برای دکتر بقایی رهبری بلامنازع بود به موفقیت و پیروزی ن‌هایی نخواهد رسید.

به این دلایل و به نظر شخص من به مناسبت جاه‌طلبی کم و بیش مشروعی که در دکتر بقایی وجود داشت، حزب زحمتکشان ملت ایران چندین ماه قبل از تأسیس علنی آن نطفه خود را بست و در بهمن ماه ۱۳۲۹ جلسات غیررسمی تشکیلات و سازمان جوانان این حزب، هفته‌ای یک‌بار تشکیل می‌شد و ما فعالیت منظم داشتیم قبل از تأسیس علنی حزب. اما وقتی قرار شد برنامه برای این حزب تدوین و تنظیم و اعلام شود و به‌خصوص وقتی نام این حزب می‌بایستی انتخاب شود،

س- نام این حزب.

ج- بله چون این حزب نام نداشت و اصل تشکیل یک سازمان سیاسی مورد توافق قرار گرفته بود، اما هنوز نامی برای آن انتخاب نشده بود. وقتی از طرف ملکی نام حزب زحمتکشان ملت ایران پیشنهاد شد، سخت مورد انتقاد و مخالفت دکتر بقایی قرار گرفت، دکتر بقایی و دوستان دکتر بقایی، چون همین جا باید اضافه بکنم که گرچه در آن زمان من در جلسات بالای تشکیلات حزب یا آنچه قبل از اعلام رسمی حزب موجود بود شرکت نداشتم ولی کم و بیش می‌دانستیم که گذشته از علی زهری و دکتر عیسی سپهبدی، برخی از رهبران یا سران نهضت ملی در جلسات آغازین تأسیس این سازمان شرکت داشتند.

س- مثلاً کی‌ها؟

ج- از جمله حسین مکی، از جمله مهندس رضوی و بسیاری از شخصیت‌‌هایی که با دکتر مصدق همکاری و همگامی داشتند و عضو حزب ایران نبودند.

س- بله.

ج- چون تمام سران حزب ایران، با تأسیس یک سازمان سیاسی دیگر سخت مخالف بودند و تا آنجا که می‌توانستند چوب لای چرخ این فعالیت می‌گذاشتند و حتی بعد از تأسیس این حزب گذاشتند. در داخل پرانتز باید اضافه بکنم که یکی از سران جوان حزب ایران در آن زمان شاپور بختیار نام داشت و او یکی از مخالفان سرسخت تشکیل سازمان سیاسی دیگری بود تحت هر نام یا اسمی که باشد، بگذریم.

وقتی صحبت از نامگذاری شد، بسیاری از جمله خود دکتر بقایی با نام حزب زحمتکشان ملت ایران به علت اینکه این نام بوی توده‌ای می‌دهد، مخالف کردند و چندین هفته تأسیس و اعلان تأسیس حزب فقط به این مناسبت به تأخیر و تعویض افتاد و این نشان می‌دهد که در آن زمان توافق‌های اصولی و جدی درباره محتوی، خیلی کمتر از توافق بر سر نامگذاری بوده است. وقتی چنین اختلاف بر سر نام که وسیله‌ای بیش نیست، وسیله‌ای برای ارتباط با توده مردم پیش می‌آید، بنابراین به احتمال قوی درباره محتوای برنامه و فکر سیاسی اختلافاتی بوده است. به هرحال، به عنوان نمونه خواستم به این نکته اشاره بکنم که حزب زحمتکشان در اواخر سال ۱۳۲۹ که امواج مبارزات مردم برای ملی کردن صنایع نفت که در واقع یک مبارزه ضداستعماری و ضداستبدادی بود، به اوج خود رسیده بود، عملاً به وجود آمده بود و صرفاً به علت ناز کردن یا محافظه‌کاری یا تقاضاهای غیرمشروع عده‌ای از سران نهضت ملی که بعد در تأسیس این حزب شرکت نکردند از جمله حسین مکی و مهندس رضوی و دیگران و من اذعان می‌کنم که همه کسانی که در جلسات سرّی قبل از تأسیس این حزب شرکت می‌کردند نمی‌‌شناسم و جز این افرادی که بعدها پی بردم شرکت داشتند، نام دیگری را نمی‌‌توانم بر زبان آورم ولی به احتمال قوی محمود نریمان هم یکی از کسانی بود که در این فعالیت‌ها شرکت داشت، دکتر حسین فاطمی به احتمال نزدیک به یقین یکی از کسانی بود که این فکر را تشویق و ترغیب می‌کرد و هیچ بر من معلوم نیست به چه دلیل جزو مؤسسین این حزب اعلام نشد.

به هرحال، این حزب در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۰ یعنی در بحبوحه مبارزات ملت ایران تحت رهبری مصدق برای ملی کردن صنایع نفت تأسیس شد و روزنامه شاهد که تا این زمان یک روزنامه مستقل ملی و آزادی‌خواه بود، با گرایش‌های کم و بیش مذهبی و بازاری و طرفدار جناح ملی روحانیت مبارز از جمله آیت‌الله کاشانی از این تاریخ تبدیل شد به ارگان رسمی روزانه حزب زحمتکشان ملت ایران و من خوب به خاطر دارم که اولین شماره‌ی که شاهد به عنوان ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران انتشار یافت تاریخ پنج‌شنبه بیست‌وشش اردیبهشت ۱۳۳۲ را دارد و شماره مسلسل آن ۳۸۴ است.

س- ۳۰ منظورتان است شما فرمودید ۳۲.

ج- نه معذرت می‌خواهم منظورم ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی بود.

س- متشکرم.

ج- در همین شماره چند مقاله هست که باید به آن توجه کرد. من فقط می‌توانم عنوان‌های این مقالات را برای شما بیاورم.

س- خواهش می‌کنم.

ج- بعد درباره نخستین اعلامیه یا بیانیه و بعد اساسنامه موقت حزب زحمتکشان به اختصار صحبت خواهم کرد.

س- لطفاً بفرمایید که اعضای هیئت مؤسس هم کی‌ها بودند؟

ج- تا آنجا که من می‌دانم اعضای هیئت مؤسس حزب زحمتکشان ایران متأسفانه غیر از دکتر بقایی هیچ‌یک از سران نهضت ملی نبودند.

س- حتی آقای خلیل ملکی هم امضاء نکرده اسمش را آنجا؟

ج- توضیح خواهم داد. منظور من از سران نهضت ملی کسانی هستند که در این تاریخ یعنی در سال‌های ۱۳۲۹، ۱۳۳۰ بین مردم ایران توده مردم ایران،

س- بله.

ج- تحصیل‌کردگان، روشنفکران، کارمندان دولت به عنوان همکاران دست اول دکتر مصدق معروف و مشهور بودند و قرار بود دست کم پنج یا شش تن از این عناصر که در تأسیس این حزب که می‌بایستی مظهر سازمانی نهضت ملی ایران باشد و به ما می‌گفتند که دکتر مصدق هم چراغ سبز، البته این اصطلاح در آن زمان وجود نداشت حتی OK هم وجود نداشت، ولی می‌گفتند که دکتر مصدق علی‌الاصول با تشکیل چنین سازمانی موافقت کرده. باید بگویم که دکتر بقایی بسیار مورد توجه و علاقه دکتر مصدق قرار داشت و همچنان‌که حسین مکی و همه فکر می‌کردند و سال‌ها بعد از سال‌ها منظورم دست کم یک سال یک سال و نیم بعد از تأسیس رسمی و علنی حزب زحمتکشان هم همه جانشین دکتر مصدق را دکتر بقایی می‌دانستند، منظورم از همه نه فقط اعضای حزب هست، بلکه توده مردم،

س- بله.

ج- بازار، دانشگاه و دیگران، به هر حال، در این نخستین شماره شاهد به عنوان ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران سرمقاله‌ای هست به عنوان «شما مردم ایران شمایی که از طفیلی‌گری عار دارید روی سخن ما با شماست» و در این سرمقاله درباره ضرورت و فوریت تشکیل یک سازمان سیاسی و ویژگی‌های آن به تفصیل سخن رفته است. سرمقاله دوم یا مقاله اول همین شماره، بیانیه حزب زحمتکشان ملت ایران است که وقتی به عنوان این بیانیه نگاه کنیم تا اندازه‌ای به سؤال پیشین شما پاسخ می‌دهیم که علاوه بر شخصیت‌‌هایی که در تأسیس این حزب شرکت داشتند، چند گروه اجتماعی سیاسی نیز حضور داشتند که اسامی آن‌ها در این بیانیه آمده است از جمله «سازمان نظارت آزادی انتخابات» و این همان سازمانی است که من قبلاً از آن نام بردم که برای نظارت بر آزادی انتخابات به‌خصوص تهران به وجود آمده بود و اغلب فعالان آن از دانشجویان و دانش‌آموزان و کارمندان وزارت‌خانه‌های ایران بودند. دومین سازمان، سازمان دیگری است که با همکاری و همگامی داشت ولی جدا از ما بود، مستقل بود به عنوان «سازمان نظارت آزادی» و عقیده داشت که انتخابات موسمی است، فصلی است و سازمان ما باید طویل‌المدت‌تر باشد. نوعی سازمان حربی بود، ولی البته هیچ‌وقت تبدیل به حزب نشد، بلکه یکی از شاخه‌های تشکیل‌دهنده حزب زحمتکشان بود به نام «سازمان نظارت آزادی». «سازمان نگهبانان آزادی» این گروه نیز بیشتر از استادان دانشگاه، عده‌ای دانشجو و دانش‌آموز و کارمند دولت بود که نوعی فعالیت سازمانی حزبی داشتند و از هیچ‌یک از احزاب موجود راضی و خرسند نبودند و با تشکیل یک حزب سیاسی و ملی و مترقی موافق بودند. متأسفانه هیچ‌یک از رهبران این سازمان که نامشان در ذهن من نیست و تصور نمی‌‌کنم در صحنه اجتماعی سیاسی آن روز ایران شهرت و معروفیت قابل ذکری می‌داشتند، ولی باید اضافه کنم که برخی از انشعابیون حزب توده از قبیل عباس دیوشلی از قبیل میرحسین سرشار، از قبیل میرعلی شاهنده که دیگر با خلیل ملکی فعالیت منظمی در زمینه مسائل سیاسی نداشتند، با یکی از این سازمان‌ها در ارتباط بودند و آن‌ها هم از این طریق بدون ارتباط مستقیم با گروه خلیل ملکی در تأسیس حزب زحمتکشان شریک و سهیم شدند.

در همین شماره شاهد، یعنی شماره ۳۸۴ مورخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۰ اساسنامه موقت حزب زحمتکشان ملت ایران منتشر شده است که پس از یک مقدمه کلی و عمومی به چند اصلی کلی اشاره می‌کند که در هیچ یک از این اصول صحبت از سوسیالیسم یا ایدئولوژی دیگری یا مخالفت با سلطنت نیست و در همه جا سخن از ضرورت فعالیت دسته‌جمعی و ایجاد پیوند قرص و محکم بین زحمتکشان فکری و زحمتکشان یدی است که یکی از اولین مضمون‌های اجتماعی سیاسی بود که در این روزنامه شاهد حتی قبل از اینکه ارگان رسمی حزب زحمتکشان ملت ایران بشود از طریق مقالات خلیل ملکی و دوستانش در ادبیات سیاسی ایران رواج یافت.

در این اساسنامه موقت به چند نکته که هنوز به قوت و اعتبار خود باقی است، اشاره شده که به عنوان نمونه و برای ضبط در تاریخ من به آن اشاره می‌کنم. سازمان‌‌هایی که نام آن قبلاً آورده شد، یعنی سازمان نظارت آزادی انتخابات، سازمان نظارت آزادی، سازمان نگهبانان آزادی، سازمان مبارزه برای ملی کردن نفت در سراسر ایران، سازمان دانشجویان و جوانان مبارز، حزب زحمتکشان ملت ایران را به وجود می‌آورند و کلیه زحمتکشان ایران اعم از کارگر و دهقان و پیشه‌ور و روشنفکران مترقی را دعوت می‌کنند که با پیوستن به صفوف این حزب نهضت ملی ایران را تقویت کنند. ما فعلاً اصول کلی هشت‌گانه زیر را قبول کرده‌ایم و پس از بحث در حوزه‌ها و کمیسیون‌های مخصوص که از این پس تشکیل خواهد شد، در کنگره سالانه آینده حزب برنامه مشروح آن را به تصویب خواهیم رساند،

(۱) برای تأمین و تثبیت کامل استقلال تمام و تمامیّت ارضی کشور ایران و برای برقراری حاکمیت ناشی از ملت، مبارزه با هرگونه سلطه استعماری و با هرگونه اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانه به هر اسم و رسم و بهانه که باشد، لازم و ضروری است. ملی کردن صنعت نفت در سراسر ایران یکی از برجسته‌ترین مظاهر این نهضت ضد استعماری‌ست که تا اجرای کامل قوانین مصوبه رسیدن به این هدف در رأس برنامه روز ما قرار خواهد داشت. در داخل پرانتز به عنوان تفسیر از این ماده باید اضافه بکنم که در آن روز برای کلیه مبارزان ضداستبدادی و ضداستعماری بزرگ‌ترین مسئله قطع نفوذ سیاسی و اقتصادی و استعماری شرکت نفت جنوب یعنی استعمار انگلیس بود و همه رهبران و رهروان عقیده داشتند که پس از بریدن دست و نفوذ استعمار انگلستان غلبه ما بر استبداد داخلی که پایگاه خارجی خود را از دست داده است، بسیار تسهیل و تسریع خواهد شد. به همین جهت بود که عده‌ای آگاهانه مثل دکتر مصدق و یاران نزدیک او و عده‌ای به‌طور غریزی بدون آگاهی عمیق سیاسی از این تِم و مضمون سیاسی دفاع می‌کردند که بزرگ‌ترین مسئله در این روز و در این سال، مبارزه با استعمار و ملی کردن نفت در سراسر کشور است. طبیعی است که نه مبارزات دکتر مصدق و جبهه ملی به رهبری او نه مبارزات حزب زحمتکشان ملت ایران به رهبری دکتر بقایی و خلیل ملکی و یاران او در این زمینه خلاصه و محصور نمی‌شد، بلکه در این رأس مبارزه قرار داشت و همه ما می‌دانستیم که پس از قطع نفوذ استعمار انگلیس، تازه امکانات برای مبارزه با دشمنان داخلی از جمله دربار و زمین‌داران بزرگ و ارتجاع باز خواهد شد.

بنابراین اگر در آن مرحله تاریخی ما توجه بیشتری به این مبارزه می‌کردیم، به این دلیل بود که ما دشمن اصلی خود را نه هیئت حاکمه که در مجموع ضعیف بود، بلکه سیاست استعماری انگلیس که پشتیبان اصلی هیئت حاکمه بود می‌دانستیم و عقیده داشتیم که ابتدا می‌باید هیئت حاکمه را از این پشتیبانی محروم سازیم، بعد خدمت آن برسیم. اینجا پرانتز را می‌بندم و از اصل اساسنامه موقت حزب زحمتکشان ماده دوم را می‌خوانم.

ماده دوم اساسنامه موقت حزب زحمتکشان ملت ایران از این قرار است: «برای استقرار کامل آزادی سیاسی و رژیم حکومت ملی، ما قانون اساسی را محترم شمرده و قانون اساسی را از دستبرد آن‌‌هایی که عوض سوق دادن به ترقّی، می‌خواهند سیر قهقرائی به آن بدهند، محفوظ نگاه خواهیم داشت. ما توسعه فرهنگ و تعمیم حداقل آن یعنی خواندن و نوشتن را در مدت حتی‌الامکان کوتاه به‌منظور منع سوءاستفاده متنفذین از آراء ملت ایران لازم می‌شماریم.

درباره این ماده دوم در داخل پرانتز این توضیح و تفسیر را باید بدهم که در آن زمان هم دکتر مصدق و یاران نزدیک او در جبهه ملی هم رهبران حزب زحمتکشان ملت ایران یعنی دکتر بقایی و دوستانش از یک‌سو، خلیل ملکی و یارانش از سوی دیگر، به دستبرد‌هایی که هیئت حاکمه در هیئت اجتماع و در رأس آن دربار به قانون اساسی ایران که دستاورد مبارزات مردم در صدر مشروطیت بود، وارد کرده بودند کاملاً آگاه و واقف بودند. اشاره‌ای که در اینجا در ماده دوم به دستبرد عناصر به قانون اساسی هست، اشاره به همین دستبرد‌هایی است که هیئت حاکمه و دربار و شاه به قانون اساسی مشروطه می‌بردند. اشاره به تأسیس دستوری مجلس مؤسسان یک‌بار در ۱۳۲۵ پس از شکست نهضت قلابی دموکرات‌های آذربایجان زیر سایه ارتش سرخ و در بار دوم پس از توطئه بر علیه شاه در دانشگاه تهران در بهمن ۱۳۲۷ و تأسیس مجلس مؤسسان بود که در بدترین شرایط اجتماعی و در جوّ خاصی که خود هیئت حاکمه تا اندازه زیادی به وجود آورده بود. دو مجلس مؤسسان پشت سر هم به وجود آمد و دستبرد‌هایی به قانون اساسی علاوه بر دستبردهای رضاخان که بعد رضاشاه شد، ایجاد کرد و در این ماده ملیون ایران که در حزب زحمتکشان ملت ایران جمع شدند از یک طرف، احترام و هواداری خود را نسبت به قانون اساسی مشروطه ایران که همان‌ست که در ۱۹۰۶ به تاریخ میلادی به تصویب رسیده است، اعلام می‌کند که در این قانون اساسی شاه مسئولیت ندارد. مجلس شورای ملی است که مسئول است. حتی در تعیین و تصویب بودجه مملکت تا چه برسد به تعیین وزرا و از جمله نخست‌وزیر.

در حالی که برداشت و تفسیر و استنباط هیئت حاکمه و دربار از همین قانون اساسی به کلی متفاوت است و این ابهام و گنگی تا کودتای ۱۳۳۲ ادامه خواهد داشت. مصدق و یاران او و حزب زحمتکشان و دکتر بقایی و خلیل ملکی به درستی از قانون اساسی مشروطه که دستاورد مبارزات مردم ایران بود دفاع می‌کنند و مخالفت خود را با دستبردهای هیئت حاکمه اعلام می‌دارند، در حالی که هیئت حاکمه ارتجاعی و استبداد و شاه و دربار دائم درصدد دستبرد به همین قانون اساسی هستند. این اختلاف در برداشت و استنباط از قانون اساسی تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ادامه خواهد داشت که شاه با خلع یا عزل دکتر مصدق از نخست‌وزیری، دشمنی و خصومت خود را با قانون اساسی مشروطه ایران علنی می‌کند و از آن تاریخ برای ملیون ایران شاه قانونی شاه قانون اساسی ایران نیست.

اما در سال ۱۳۳۰ طبیعی است که ملیون ایران با وجود اختلافاتی که با هیئت حاکمه و دربار و شاه داشتند لبه تیز حمله را صحیح نمی‌‌دانستند، متوجه دربار و شاه و هیئت حاکمه کنند چون مبارزه با استعمار که پشتیبان همین هیئت حاکمه و شاه و دربار بود وجود داشت و ملیون آگاه ایران قصد نداشتند دو مبارزه را با هم طرح کنند. به همین جهت من فکر می‌کنم از لحاظ هم استراتژی و هم تاکتیک روز صحیح و صلاح این بود که مبارزه با دستبردهای هئیت حاکمه و سلطنت محمدرضا شاه را مقارن و هم‌زمان با مبارزه با استعمار انگلیس و شرکت نفت جنوب نکنند.

س- برگردیم به بقیه اساسنامه اگر می‌خواهید راجع به آن صحبت بفرمایید؟

ج- در بقیه موادی که در این اساسنامه آمده، نکته قابل توجه‌ای نیست. البته نکات قابل ذکری هست که تا آن زمان هیچ حزبی نبود که به این دقت و با این صراحت روی برخی از نکات از جمله بند سوم این اساسنامه که درباره اصلاحات است، انگشت گذاشته باشد. این از خصوصیات حزب زحمتکشان بود. ولی بعد از انتشار این اساسنامه چه در مقالات چه در جزوه‌های مستقل، این حزب موضع‌گیری‌های بسیار جدی‌تر درباره این مسائل کرد. به‌خصوص بعد از کودتای حزب بقایی در حزب زحمتکشان و جدا شدن او از این حزب و مستقل شدن فکری و سیاسی حزب زحمتکشان از این شخصیت سیاسی که به علت جاه‌طلبی و شهوت قدرت راه خود را از راه نهضت ملی جدا کرد. بعد از جدایی از دکتر بقایی که درباره آن بعداً صحبت خواهیم کرد. حزب زحمتکشان ملت ایران که شعار نیروی سوم را هم به دنبال خود آورد، برای تمیز دادن خود از جریان دکتر بقایی مواضع و موضع‌گیری‌های بسیار مشخص‌تری درباره مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران دارد، ولی جالب توجه است که در همین اساسنامه موقت در اوایل سال ۱۳۳۰ در بحبوحه مبارزات ملت ایران در ماده سوم می‌خوانیم: «اصلاحات جدی در تعیین روابط کارگر و کارفرما و تنظیم قوانین نوین و اصلاح قوانین موجود منظور قوانین کار موجود است، با درنظر گرفتن قوانین کشورهای صنعتی مترقّی یعنی کشورهای اروپای غربی و تطبیق آن قوانین با شرایط خاص ایران. بیمه حوادث کار برای کارگران و بیمه اجتماعی برای کارگران و کارمندان دولت و مستخدمین مؤسسات خصوصی. تثبیت وضع و تأمین رفاه کارمندان دولت، تشویق و تکمیل اتحادیه‌ها و سندیکاهای ناشی از توده‌های صنف‌های خود ملت ایران و خالی از هرگونه نفوذهای مضر و مبارزه جدی با بی‌کاری. ایجاد بیمه بی‌کاری، به تصویب رساندن قانون کار متناسب با تحولات اجتماعی مرحله کنونی، بالا بردن سطح زندگی و قدرت خرید زحمتکشان ملت ایران».

امروز یعنی سه سال بعد از تاریخ انتشار این اساسنامه موقت این ماده به نظر بدیهی و پیش پا افتاده می‌رسد، اما در سی سال پیش، اعلام این نکات در جامعه ایران یکی از موضع‌گیری‌های بسیار جسورانه و شجاعانه بود که یک سازمان سیاسی می‌توانست اتخاذ بکند. البته بسیاری از این آرزوها هرگز جامه عمل نپوشید، چون این حزب به درجه‌ای از رشد کمّی و کیفی نرسید که قدرت دولتی را به دست آورد و این برنامه‌ها را پیاده کند. اما همین که این مضمون‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی در جامعه ایران به وسیله یک حزب ملی یعنی مستقل از دولت‌های بیگانه برخلاف حزب توده که در وابستگی آن به سیاست شوروی دیگر شک و تردیدی وجود نداشت، بسیار جالب و قابل ملاحظه بود.

س- آقای دکتر پیشداد، رهبران حزب غیر از دکتر بقایی و خلیل ملکی و دکتر عیسی سپهبدی و تا حدی علی زهری که صاحب امتیاز روزنامه شاهد بود، کی‌ها بودند؟

ج- یکی از نکاتی که تاکنون تاریک و مبهم باقی مانده، به علت اینکه درباره آن مقاله‌ای نوشته نشده، همین موضوع است که حزب زحمتکشان ملت ایران با این که به دست قابل ملاحظه‌ترین عناصر روشنفکری جامعه آن روز ایران به وجود آمد، از داشتن یک رهبری منسجم جمعی بی‌بهره بود و این امر چند دلیل دارد که من فقط به ذکر دو دلیل اکتفا خواهم کرد در این بحث کوتاه. یکی شخصیت ممتاز دکتر بقایی بود، فراموش نکنیم که در سال‌های ۲۸، ۲۹ و ۳۰ منظورم سال‌های ۱۳۲۹ هجری شمسی است تا ۱۳۳۰ که حزب زحمتکشان ملت ایران تشکیل می‌شود در جامعه ایران دکتر بقایی بعد از مصدق، محبوب‌ترین و معروف‌ترین رهبر سیاسی بود. به‌خصوص در محافل روشنفکر و تحصیل‌کرده و فهمیده. ولی حتی در بازار بعد از تأسیس حزب زحمتکشان و همزمان با خلع ید از شرکت نفت جنوب بود که حسین مکی یک‌باره معروف به سرباز فداکار شد و شاید از نظر محبوبیت و شهرت از دکتر بقایی جلو افتاد، بی‌آنکه از نظر معلومات و شخصیت و لیاقت به قوزک پای دکتر بقایی آن زمان برسد. بنابراین وقتی حزب زحمتکشان در شُرُف تأسیس بود، همچنان‌که رهبری بلامنازع جبهه ملی با دکتر مصدق بود و شاید به علت اینکه دکتر مصدق رهبر بلامنازع جبهه ملی بود، رهبر حزب زحمتکشان هم به‌صورت غیرقابل تردید غیرقابل انکار و متأسفانه به‌صورت بلامنازع با دکتر مظفر بقایی کرمانی بود.

چرا خلیل ملکی و یاران او این رهبری بلامنازع را پذیرفتند؟ بسیاری از دوستان ما چه در آن زمان و چه به‌خصوص بعد از کودتای بقایی در حزب زحمتکشان این ایراد را از خلیل ملکی و دوستان او و از ما به‌طور کلی می‌گرفتند که چرا مستقلاً حزبی تشکیل ندادید؟ چرا رفتید زیر چتر شهرت و خوشنامی و نیکنامی دکتر بقایی؟ شما که به اصولیت اعتقاد داشتید چرا زیر سایه شخصیت ملی دکتر بقایی رفتید؟ مگر نمی‌‌دانستید دکتر بقایی شهوت قدرت دارد، جاه‌طلب است و روزی منحرف خواهد شد؟

س- آقای دکتر پیشداد من منظورم این است که …

ج- اگر اجازه بدهید من این

س- تمنا می‌کنم بفرمایید.

ج- سخن را به اختصار به پایان می‌رسانم. خلیل ملکی و یاران او به این خطر کم و بیش آگاهی داشتند، اما هرگز تصور نمی‌‌کردند به این سرعت این چنین اتفاقی رخ دهد و دکتر بقایی از آن موضع مترقّی به موضع مخالف با نهضت ملی و رهبر آن دکتر مصدق تغییر موضع دهد، می‌بخشید سکته‌ای در این عبارت پیش آمد.

س- ایرادی ندارد.

ج- تصحیح آن با خود شماست.

س- زبان محاوره همیشه با زبان کتابت فرق دارد.

ج- هیچ‌کس در آغاز سال ۱۳۳۰ تصور نمی‌‌کرد این دکتر بقایی که ما می‌شناختیم که وکیل مجلس بود ولی به سبب داشتن مصونیت پارلمانی از فروش روزنامه در خیابان‌ها خودداری نمی‌‌کرد و بارها از خودش شجاعت و ارادت و شهامت نشان داده بود به این زودی تغییر موضع سیاسی بدهد، یکی به این دلیل. دیگر اینکه انشعابیون از یک پشتیبانی و حمایت اخلاقی و معنوی و اجتماعی در جامعه ایران برخوردار نبودند.

س- منظورتان انشعابیون حزب توده است.

ج- منظورم خلیل ملکی و کسانی است که هنوز با او مانده بودند و به فعالیت سیاسی دل‌بستگی و عقیده داشتند. چون باید اضافه کنم که بسیاری از انشعابیون پس از مدتی کم و بیش دراز دفتر فعالیت‌های سیاسی خود را بستند یا برای ادامه تحصیل به اروپا رفتند از جمله دکتر، که در آن زمان البته دکتر نبود، از جمله علینقی حکمی که در فرانسه دکترای حقوق گرفت، از جمله هادی هدایتی که بعد از پایان تحصیلات و بازگشت به ایران به هیئت حاکمه آریامهری پیوست و نادر نادرپور و دکتر محمدعلی خنجی و دکتر هوشنگ ساعدلو و اگر خوب در …

س- مهندس قندهاریان هم بود آقا با خلیل ملکی در آن زمان؟

ج- بله. این اسامی که بردم منظورم این بود که اگر کنج ذهن خود را کنج حافظه خود را به درستی بکاوم، تمام اسامی انشعابیونی که بعد از سال ۱۳۲۶ و ۲۷ به‌خصوص برای ادامه تحصیلات به خارج از ایران رفتند کم نیست. آن عده هم که در ایران ماندند، برخی به دنبال کار شخصی و زندگی خانوادگی رفتند و فعالیت‌های سیاسی را بوسیدند و کنار گذاشتند. بنابراین، تعداد انشعابیونی که با خلیل ملکی روابط سیاسی و اخلاقی و اجتماعی خود را حفظ کرده بودند، زیاد نبود حتی شاید با جرأت بتوان گفت از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌‌کرد.

س- آن‌‌هایی را که بودند لطفاً نام ببرید.

ج- بله. از آن‌‌هایی که باقی مانده بودند و من شخصاً می‌شناسم مهندس قندهاریان، غلامرضا وثیق، ناصر وثوقی بود که بلافاصله باید توی پرانتز اضافه بکنم که از انشعابیون نبود، بلکه قبل از انشعاب مثل دکتر اپریم ولی لابد به دلایل خاص خود از حزب توده کناره گرفته بود.

س- مهندس ضیاء موجدی هم بود؟

ج- مهندس ضیاء موجدی و شخصی که قبلاً اسم بردم که با ملکی در ارتباط نزدیک نبود، ولی از انشعابیون یا لااقل از توده‌ای‌های سابق بود و بعداً از او صحبت خواهیم کرد به نام عباس دیوشلی.

س- بله.

ج- برخی از دوستان و یاران ملکی که از انشعابیون هم بودند پس از تشکیل حزب زحمتکشان یا در عنفوان جوانی این حزب بازگشتند و به این حزب پیوستند که در میان آن‌ها باید از مرحوم دکتر محمدعلی خنجی نام ببریم. همچنان‌که از دوست عزیزم دکتر علی‌اصغر حاج سیدجوادی، دکتر هوشنگ ساعدلو که پس از پایان تحصیلات خود به ایران بازگشت و در حزب زحمتکشان ملت ایران به فعالیت پرداخت و مدت‌ها مسئولیت‌های قابل ملاحظه‌ای بر دوش داشت. حتی نادر نادرپور به عنوان یک هنرمند متعهد در آن زمان قبل از کودتای ۲۸ مرداد از پاریس برگشت و قبل از کودتای دکتر بقایی در حزب زحمتکشان سردبیر مجله ماهیانه «علم و زندگی» شد که بعد خواهم گفت پس از جدایی از دکتر بقایی برخی از این عناصر ترجیح دادند فعالیت سیاسی را رها کنند.

بنابراین مجموعه انشعابیون و خلیل ملکی در رأس آن‌ها نه از نظر کمّی، نه از نظر روابط اجتماعی و نفوذ در توده مردم در موقعیتی نبودند که بتوانند رأساً و مستقل از یک شخصیت نامدار حزبی تشکیل بدهند. من با شناختی که از جامعه ایران در آن زمان دارم، با جرأت می‌توانم این نکته را اعلام کنم که اگر چنین کاری می‌کردند با هیچ موفقیتی روبه‌رو نمی‌شدند و بهترین راه همین بود که با یک شخصیت ملی فعالیت سیاسی علنی و سازمانی را آغاز کنند. اما البته خیلی بهتر می‌بود اگر دکتر بقایی تغییر موضع سیاسی نداده بود و در رهبری حزب زحمتکشان باقی می‌ماند.

به این دلیل وقتی صحبت از تشکیل حزب زحمتکشان شد انشعابیون سابق حزب توده و از جمله زنده‌یاد خلیل ملکی اصراری در شرکت در رهبری صوری حزب نداشتند. حتی عقیده داشتند با نام مستعار در نشریات حزب باید مقاله بنویسند تا بهانه‌ای به دست حزب توده برای کوبیدن حزب ندهند. باید اضافه کنم که من با این قسمت از تحلیل‌ها و برداشت‌های آن‌ها موافق نبودم، اما باید طرز تفکر آن‌ها را در آن روز مورد توجه قرار داد که هنوز وحشت‌زده از حملات رادیو مسکو و حزب توده و تبلیغات عظیم و وسیع دستگاه تبلیغاتی شوروی بودند و فکر می‌کردند شرکت آن‌ها به صورت علنی در یک حزب سیاسی آسیب‌پذیری چنین حزبی را بیشتر خواهد کرد. بنابراین هیچ نوع توقع و انتظاری برای شرکت در رهبری علنی حزب نداشتند، برعکس آقای دکتر بقایی را کیش می‌کردند برای این که او در صف اول باشد و در روی صحنه و به عنوان رهبر بلامنازع.

نکته دیگری در رابطه با همین موضوع متأسفانه چه در آن زمان و چه هنوز در جامعه ایران توده مردم علاقه و اعتماد خود را در یک شخصیت سیاسی خلاصه و مجسّم می‌کردند نه در یک رهبری جمعی و تاریخ شصت، هفتادساله اخیر ایران همیشه نشان داده است که رهبری جمعی حزبی یا اجتماعی در ایران از آن نفوذ و اعتبار و جاذبه‌ای که رهبری فرهمند یا به قول فرنگی‌ها.

س- کاریسماتیک.

ج- کاریسماتیک دکتر مصدق یا همین خمینی جلاد و آدم‌خوار داشته برخوردار نبوده. این هم یکی از دلایلی است که خلیل ملکی و یارانش اصراری به شرکت مستقیم در رهبری نداشتند و تصور می‌کردند که با دکتر بقایی راه درازی را طی خواهند کرد.

البته وقتی حزب زحمتکشان تشکیل شد به صورت یک تشکیلات موقت بود به رهبری بقایی ولی همه می‌دانستند که نقش عمده تشکیلات و تعلیم و تربیت سیاسی و فکری در داخل این حزب بر دوش خلیل ملکی و دوستان سیاسی او بار شده است و دکتر مظفر بقایی کرمانی و دوستان او که عبارت بودند از دکتر عیسی سپهبدی استاد دانشگاه به نظرم در رشته زبان فرانسه، علی زهری دوست قدیم و مریم دکتر بقایی و عده‌ای دیگر از این دست که نام و نشان چندانی نداشتند، تجاوز نمی‌‌کرد.

باید اضافه بکنم که هرگز ما اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران از حضور شمس قنات‌آبادی در جلسات رسمی نیمی از رهبری حزب یعنی دکتر بقایی و دوستانش خبر نداشتیم. بعد از کودتای دکتر بقایی معلوم شد که عناصری از قبیل شمس قنات‌آبادی در برخی از جلسات رسمی یا نیمه رسمی حزب زحمتکشان ملت ایران ولی بدون شرکت خلیل ملکی و یارانش حضور داشتند و تصمیماتی می‌گرفتند که بعد به دست دکتر بقایی یا دوستان نزدیک دکتر بقایی در حزب می‌شد.

س- آقای دکتر پیشداد قضیه به این شکل نبود که بعد از این که خلیل ملکی و دوستانش و یارانش از حزب توده انشعاب کردند و قصد این را داشتند که حزب سوسیالیست ایران را تأسیس بکنند و مورد تهاجم لفظی رادیو مسکو قرار گرفتند بعد از آن فعالیت‌شان را تعطیل کردند و این فکرشان را کنار گذاشتند ولی بعدها با ارتباط با دکتر بقایی و با استفاده از نفوذ و محبوبیت دکتر بقایی می‌خواستند آن حزب را در واقع در قالب حزب زحمتکشان ملت ایران پیاده بکنند؟

ج- این فکر در خطوط درشت خود کاملاً صحیح است.