روایت‌کننده: آقای مصطفی لنکرانی

تاریخ مصاحبه: ۲۱ می ۱۹۸۵

محل‌مصاحبه: وین ـ اتریش

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۱۱

 

 

س- آقای لنکرانی آقای اروند آبراهامیان در صفحه ۳۲۵ کتاب‌شان که به نام «ایران مابین دو انقلاب» در آمریکا چاپ شده راجع به ۲۸ مرداد نوشته‌اند که «همزمان با آمدن نیروهای نظامی به خیابان‌ها رهبران حزب توده با تلفن به مصدق اطلاع دادند که حامیان نظامی آن‌ها مدارکی در دست دارند که ثابت می‌کند افسران طرفدار شاه می‌خواهند از دستور نخست‌وزیر برای برقراری نظم استفاده کرده و دولت جبهه ملی را ساقط کنند. رهبران حزب توده درعین‌حال مصدق را تشویق به تشکیل جبهه مؤتلفه وسیع کردند و از او خواستند که به وسیله رادیو از مردم بخواهد با مقاومت مسلحانه جلوی کودتا را بگیرد. مصدق پاسخ داد که چنین عملی منجر به خونریزی خواهد شد. مصدق پیشنهاد حزب توده را رد کرد و حزب توده موفق نشد که جلوی کودتا را بگیرد.» شما که از اعضای خیلی پرکار و نزدیک به رهبران حزب توده بودید آیا این موضوع را تأیید می‌کنید؟ آیا این با خاطرات شما از آن روز تطابق دارد؟

ج- به نظر من این بیان اولاً یک تناقضی دارد با ادعای دکتر کیانوری. کیانوری می‌گوید در آخرین لحظات به وسایل مخصوصی تلفن زدم با دکتر مصدق تماس گرفتم و او گفت، « از من کاری ساخته نیست و وظیفه ملی و میهنی‌تان را انجام بدهید.» این‌جا تناقض است. و اما این مسئله تشکیل بجهه واحد حرف دیروز و پریروز حزب توده نیست، یک حرفی است بسیار قدیمی و شعاری است آشنا و در روی این شعار هم سال‌ها کار شده، دست دوستی دراز شده، این‌جا و آن‌جا توفیق‌های محدود داشته، برخورد با مخالفت‌هایی، بجا یا نابجا، آن بماند.

س- بله.

ج- بنابراین یک شعار خلق‌الساعه نیست یک شعار کهنه مداوم مستمری است متأسفانه به نتیجه مطلوب و مثبت نرسید، این یک. و اما مسئله ۲۸ مرداد این‌طور است که درست است که حزب توده ایران مسئله کودتای ۲۸ مرداد را به مرحوم دکتر مصدق اطلاع داد و خودش هم در دادگاه می‌گوید به من تلفن زدند افراد، اشخاص، تمام برنامه‌شان را حزب توده داده بود به مصدق‌السلطنه، این کاملاً دقیق است. و به همین جهت بود که مصدق‌السلطنه هوشیارانه با سرهنگ نصیری برخورد کرد دستور توقیفش را داد، خلع سلاح‌شان کردند و متوجه شد و می‌دانیم که فاطمی و زیرک‌زاده هم که در توقف کودتاچی‌ها بودند در سعدآباد آن‌ها هم آزاد شدند، این تا این‌جا درست است. و اما می‌ماند مسئله فاصله سه روز. در این سه روز البته تظاهراتی بود که باید قبول کرد قسمت اعظمش را جناح چپ رهبری می‌کرد که حزب توده هم حتماً سهم شایسته و بسزایی داشت. و اما بیاییم روز حادثه، من به شما قبلاً گفتم روز حادثه من در همدان بودم.

س- بله.

ج- مردم همدان با همان مشکلی روبه‌رو شدند که مردم تهران یعنی تا دو بعد از ظهر من و مهندس ابراهیمی که در سبزه‌میدان همدان سخنرانی می‌کردیم منتظر بودیم که رفقای حزبی بیایند متأسفانه نیامدند. من مراجعه کردم به دوستان حزبی در همدان از قبیل زیرک و دیگران که قبلاً اسمش را آوردم، او گفت، «والله تا صبح ارتباط داشتیم ارتباط قطع شد و دستوری به ما ندادند جز این‌که در ساعت سه بعد از ظهر گفتند که باشد تا ارتباط بعدی.» به‌هرحال حالا، بیاییم به تهران، ما آمدیم تهران تماس گرفتیم تجسس کردیم کاوش کردیم آقا چه شد؟ یک حزب انقلابی که می‌نوشت ضربه را با ضربه جواب می‌دهیم کودتا را با ضد کودتا خنثی می‌کنیم. و آن نیروی شگرف نظامی در اختیارش بود، آن خلق انبوه را تحت سیطره و رهبری خودش داشت، و آن ملت آماده برای حرکت را چطور تنها گذاشت؟ به ما جواب دادند که بورژوازی ملی سازش کرده و ما در دولت نبودیم و قدرت نبودیم. بعد از احمد برادرم من این‌طور شنیدم، گفت، « من و قدوه» عضو کمیته مرکزی حزب توده ایران که این اواخر مرحوم شد.

س- بله.

ج- «رفتیم پیش سرهنگ اشرفی نزدیک‌های ظهر روز ۲۸ مرداد،» گفت، « با یک ژست خیلی جدی و کمی به خشونت نزدیک ما را از اطاقش بیرون کرد. ما تعجب کردیم با آن سوابق و آشنایی چطور این‌کار می‌شود.» گفت، « ما آمدیم بیرون و گفت، « بروید.» بعدها معلوم شده که حسینقلی اشرفی روی ارادتی که به این‌ها، چون هنوز هم حسینقلی اشرفی جمله معترضه عرض کنم، شب و روز با احمد برادر من و خانواده من است، یک آشنایی خانوادگی است با خاندان اشرفی. بعد احمد می‌گوید که، «بعد از اشرفی پرسیدم چرا این‌کار را کردی؟» گفت، « همان لحظه‌ای که شما آمدید پیش من مأمورین شهربانی و نظامی‌ها تحت رهبری سرتیپ دفتری آمده بودند محل فرماندار نظامی را اشغال کنند برای این‌که کشته نشوید خشونت کردم بروید با من چانه نزنید.» حالا، حزب توده ایران در یک لحظه تاریخی که وظیفه‌اش بوده منتظر بورژوازی ملی نباشد که بنا به تعریف خودش سازشکار است و مردد، غفلت خودش را می‌خواهد به حساب عدم موافقت مصدق بگذارد. اولاً این خبر کاملاً دروغ است چون کیانوری مدعی است که، «من از جلسه خارج شدم رفتم با تلفن مخصوص تنهایی صحبت کردم.» چون می‌دانست نه کسانی هستند که شهادت بدهند بر دروغ بودن این و نه مصدقی هست که تأیید بکند یا تکذیب بکند. و ضمن این‌که ما می‌دانیم دکتر مصدق حزب توده را به دو گروه تقسیم می‌کرد، یکی گروه توده انگلیسی، توده روسی، من نمی‌دانم چه‌قدر حق داشت؟ ولی من با این تقسیم دقیقاً مخالفم. خطاها مسئله‌ای‌ست اشتباهات مسئله‌ای‌ست ولی وابستگی مسئله‌ای است که باید دقیق رویش تأمل کرد با احتیاط صحبت کرد. حالا به‌هرصورت بنابراین گروه کیانوری که شعار ملی شدن را در ایران مطرح، در جنوب مطرح می‌کردند نه در تمام ایران حتماً و حتماً جزو آن گروهی هستند که مصدق انگلیسی می‌دانست‌شان. معتقد بود که طرح «نفت جنوب» و فراموش کردن «همه نفت در ایران» این یک نوع شعاری است که به نفع انگلستان تمام می‌شود. و بنابراین کیانوری در رأس توده انگلیسی است. مصدق در وجود کیانوری وطن‌پرستی سراغ نداشت تا به او بگوید، «بروید به وظیفه میهنی‌تان را انجام بدهید.» و من یک سند زنده‌تر دارم. دکتر فاطمی مأمور می‌شود مراجعه کند به مرحوم دکتر مصدق، این اسنادش را جای دیگر هم خواهید خواند، که «به توده‌ای‌ها پنج هزار تا تفنگ بدهید.» دکتر مصدق می‌گوید، «خیر این کار را نمی‌کنم.» و تفنگ نمی‌دهد، یک. و ضمنی که از صبح ۲۸ مرداد رفقای من در تهران به من اطلاع دادند، بله من شاهد عینی‌ام، من مثل این‌که خودم مداخله داشتم باشم، به من اطلاع دادند که تا ساعت یازده صبح ۲۸ مرداد با ما ارتباط بود بنا بود هر لحظه دستور بدهند ما چه بکنیم، از ساعت یازده به آن ور ارتباطات قطع شد و ما بلاتکلیف ماندیم. بنابراین با قرائن و دلائل و اسناد غیرقابل انکاری که در دست هست حزب توده تصمیم قیام نداشته تا از دکتر مصدق کسب اجازه بکند یا تقاضای کمک. و باز خطای دیگری که حزب توده کرده یا دست‌های نامرئی‌ای این جهت غلط را ارائه دادند یا در داخل حزب یا نیرویی موفق شده بفریبد حزب را. زاهدی در تهران توطئه می‌کند، روزنامه‌های حزب توده می‌نویسند که، «زاهدی در خوزستان مشغول توطئه است.» حواس دولت متوجه خوزستان است کودتا از تهران سر درمی‌آورد، که خود همین مسئله‌ای است که به نظر من به موقع مقتضی باید روشن بشود که این گزارش از کجاست؟ این اطلاع از کجا آمده بود که حزب توده بی‌باکانه در روزنامه‌هایش می‌نویسد؟ حزبی که از تمام دقایق حرکت ارتش تا شب ۲۵ مرداد مطلع بوده. آیا این‌جا از افسرهای داخل حزب فریبش دادند که با کودتاچی‌ها کار می‌کردند؟ یا این‌که در مجموع این خبر دروغ که کودتا از خوزستان شروع می‌شود و زاهدی رفته خوزستان، خیلی لطمه زد یعنی دولت را غافلگیر کرد. مصدق انتظار نداشت که اگر هم کودتا می‌شود از تهران بشود چون به نوشته‌های حزب توده اعتقاد اشت. حالا به‌هرصورت، من به شما نکته‌ای را صمیمانه می‌گویم قبلاً هم گفتم من به نام عضو ساده حزب توده ایران با شما صحبت می‌کنم، نه من با ایدئلوژی قهر کردم، نه با مجموع، نه با جبهه صلح و کمونیسم جنگی نزاعی ندارم، این‌جا و آن‌جا اختلافات خانوادگی داریم، گله‌مند هستیم، معتقد هستیم اتحاد شوروی در بعضی از موارد به نظر ما بعضی موارد به‌عنوان حفظ منافع صلح جهانی یا انقلاب جهانی تاکتیکی داشته که آن تاکتیک به ضرر ملت ما بوده. حالا آن‌ها تصور می‌کردند عقب‌نشینی کوچک در یک موضعی برای موقت مهم نیست به خاطر پیشروی در مواضع بزرگ‌تر در کادر جهانی. حالا من نمی‌دانم چه شده بود که همیشه این برادر کوچک‌تر بایستی این

س- جور عقب‌نشینی.

ج- عقب‌نشینی جورش را بکشد. حالا، نه قربان این نوشته ایشان همان‌طور که قبلاً عرض کردم منافات دارد با ادعای دروغ کیانوری که می‌گوید «از طریق خصوصی با مصدق تلفن زدم، می‌گفت به وظیفه ملی‌تان انجام بدهید.» نمی‌تواند درست باشد. چون ما دلایلی داریم اسنادی داریم آقایان در آن جلسه‌ای که کرده بودند برای تصمیم‌گیری تصمیم قیامی نداشتند تا مراجعه‌ای بکنند. حالا خاصیت غیرانقلابی‌شان بود؟ بی‌اطلاعی‌شان از اوضاع ایران؟ آیا مصالحی که من نمی‌دانم ایجاب می‌کرد در چنین لحظه حساسی حزبی با تمام عظمتش وظیفه تاریخی‌اش را فراموش بکند یا نکند، آن بحثی است علیحده. ولی آنچه را که من با صمیمیت به شما می‌گویم گروه کیانوری همان‌طور که به ما دروغ گفتند به مردم ایران هم در این مسئله دروغ می‌گویند. چون این‌جا در مسئله طلاها هم دروغ گفتند این‌ها، در مسائل طلاهایی که ما در اتحاد شوروی در زمان جنگ بابت پولی دادیم ذخیره کردیم، این‌جا هم دروغ گفتند. استالین پول‌های ما را نمی‌داد آقا، در یک کلام، به این عنوان که ما قیم می‌خواستیم یا نمی‌خواستیم، به این عنوان که ما این پول‌ها را می‌گیریم اسلحه می‌خریم. در صورتی که این وظیفه ما بود که نگذاریم این پول‌ها در داخل خرج اسلحه بشود، ولی این وظیفه شوروی نبود پول یک دولتی که به رسمیت می‌شناسد به او پس ندهد. حالا بعد برداشت خیزانی داستان طلاها را کتاب نوشت که ما حزبی‌ها می‌دانیم چقدرش صحیح است چه‌قدرش خلاف است.

س- بله.

ج- و بنا ان علیهذا

س- همین کتابی که به نام «م. جوانشیر» نوشته شده.

ج- بله، بله. میزانی م. جوانشیر، بله جوانشیر. حالا، و بنا ان علیهذا هم این دروغ است هم آن. پیشنهاد وحدت صبح ۲۸ مرداد کمی مسخره به نظر می‌آید، دسترسی به مصدق نبود. خود دولت سراسیمه بود، هیئت دولت متفرق بود. با کی؟ کجا؟ چه‌جوری؟ و بعلاوه چرا نیامدید توی خیابان این وحدت را عملی کنید؟ و اما آن‌جایی که می‌نویسد که، «رهبران جبهه ملی یا اعضای جبهه ملی مردم را برحذر می‌داشتند از خطرات کمونیسم.» اجازه بدهید، من اگر نه با این بیان، در یک کادر دیگری موافق باشم. برای این‌که همیشه این مشکل را ما داشتیم که زعمای جبهه ملی و یا مردان اجتماعی‌شان سخنگوهای‌شان معمولاً کوششی داشتند که از نیروی کمونیست‌ها که در واقع تداعی مجانی می‌کرد حزب توده را، مردم را بترسانند و به آن‌ها این‌جور دیکته کنند که اگر تند برویم شدت، مل به خرج بدهیم، فرصتی است که دادیم به کمونیست‌ها کمونیستی رو به میدان می‌آیند. و حالا آیا صبح ۲۸ مرداد چنین مقاله‌ای منتشر شده یا نشده، من به نام یک ایرانی که با روزنامه‌ها سروکار داشت من نخواندم ولی برای این‌که از اطاله کلامم جلوگیری بشود من به شما صمیمانه می‌گویم به نام یک عضو ساده حزب توده ایران که امیدوارم بتوانیم یک حزب بهتری با شرایط دیگری در کشورمان سروسامان بدهیم که بتواند با ملت ما گذشته‌ها را حل کند برای فردا هم مرتکب خطاهای منکری نشود که باز هم موجب درویش از توده‌ها بشود. ولی من به شما می‌گویم خبر دقیقاً این‌جور نیست و عمیقاً دروغ است. حزب ما تصمیم قیام نداشت و نسبت به این مسئله هم در پلنوم چهارم صحبت شده، در حوزه‌های حزبی در تهران صحبت شده. کتابی هم که جهانگیر باغدانیان راجع به ۲۸ مرداد نوشت استدلال کرد که حق داشتیم ما رد کردیم، خیر، حق نداشتید قیام نکنید. و بنابراین مسئله در تعلل کمیته اجرایی تهران نهفته است نه این‌که مصدق گفت. به فرض هم دکتر مصدق روی سازشکاری به شما اجازه نداد، چطور شد آن روز که اعتصاب راه می‌انداختیم بدون اجازه رهبر جبهه ملی آن‌جا اجازه نمی‌خواستیم امروز که مسئله قیام است و وظیفه ملی و انقلابی است دست‌بوس، «آقا اجازه می‌دهید ما دست به اسلحه ببریم؟» خیر آقا خیر، خیر، خیر. بگذارید من این‌جا به نام یک عضو باشرف ساده حزب توده با شما حرف بزنم. من برای دفاع از تنه معصوم حزب، آن انسان‌های باشرفی که با یک دنیا امید با ما آمدند منطق ما را پذیرفتند، ایدئولوژی ما را با گوشت و پوست لمس کردند و به خاطر تحقق‌اش همه‌ چیزشان را دادند هیچ‌چیز نگرفتند و هنوز هم با تقوی و شرف در میدان هستند و فردا امیدوارم بتوانیم باز هم از مردم با مردم با مردم تجدید حیات کنیم. خیر، خیر. با توجه به مطالبی که در این نوارها با آن آشنا شدید و ظاهراً برای ضبط تاریخ است یک نکته از محتوی بیانات من این‌ور و آن‌ور استنباط می‌شود که من آنتی کمونیسم نیستم. ولی درعین‌حال کوشش می‌کنم یک مرد معتقد به اصول مارکسیسم باشم که موجودیت خودش را لمس می‌کند و با هرگونه وابستگی و پیوستگی مخالف است. ولی طرفدار هماهنگی بدون ابهام است، طرفدار یک نوع همفکری صمیمانه با تساوی کامل حقوق هستم در مسائل جهانی و مخصوصاً مسائل کمونیسم جهانی. من چون پنج سال آینده قرار است این نوارها اگر که کسی خواست بشنود یا بخواند در اختیارش گذاشته بشود می‌خواهم جمله‌ای بگویم، مشکلی که حزب کمونیست ایران از بدو تأسیس تا آخر با آن روبه‌رو بود، این بود که سیاست داخلی حزب ما جزئی از سیاست خارجی اتحاد شوروی بود درحالی‌که بایستی سیاست داخلی ما هماهنگ با سیاست داخلی شوروی باشد که عبارت است از اعتلای کشور، پیشرفت مقاصد اقتصادی، فرهنگی باشد. این مشکل را من همیشه به آن انتقاد داشتم. در بیان فشرده‌ای این‌طور نتیجه می‌گیرم کوشش کنیم با حفظ روابط سالم انترناسیونالیستی تصمیم گیرنده ما باشیم ولی با یک تفکر علمی جهانی اگر ضرورت داشته باشد. ولی اگر قرار باشد در آینده هم سیاست داخلی حزب ما سهمی از سیاست خارجی اتحاد شوروی باشد یا دنباله آن سیاست باشد تصمیمات ما اقدامات ما در مسائل ملی، قومی، مملکتی ناظر به مقتضیات خارجی شوروی باشد باز هم با همین بلایا با همین مسائل روبه‌رو خواهیم بود که دیروز بودیم، هم امروز گرفتارش هستیم و امیدوارم فرداهایی بیاید که ما بتوانیم در کادر جهان جزو خانواده باشیم ولی با حفظ حقوق فامیلی بدون لطمه زدن به حقوق فامیل‌های دیگر.

س- پایان نوار شماره ۱۱.