روایت‌کننده: آقای دکتر امیر پیشداد

تاریخ مصاحبه: ۳ مارس ۱۹۸۴

محل مصاحبه: شهر لوشن، فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۳

فکری که در این سؤال شما هست در خطوط درشت آن صحیح است. یعنی خلیل ملکی و دوستانش آرزو داشتند در همکاری سیاسی با دکتر بقایی و یاران او بتوانند به‌تدریج فکری را که چهار سال پیش از آن نتوانسته بودند بر آن جامه عمل بپوشاند یعنی تشکیل جمعیت سوسیالیست توده ایران در قالب حزب زحمتکشان ملت ایران پیاده کنند. در مذاکراتی که در طول و عرض چندماه با دکتر بقایی و دوستانش داشتند و همان‌طور که قبلاً گفتم برخی از سران نامدار نهضت ملی مثل مهندس رضوی با گرایش‌های چپ نیز در این مذاکرات آغازین شرکت داشتند، محتوایی که برای این حزب در نظر گرفته شده بود محتوایی ملی و در عین حال با گرایش چپ مستقل بود، هواداری از منافع و مصالح زحمتکشان یدی و فکری در واقع سوسیالیسم ایرانی بود.

در همان اساسنامه موقت که قبلاً درباره آن صحبت کردیم، در ماده‌ای تحت عنوان ماده پنجم صحبت از نکته‌ای است که در آن زمان لااقل یکی از وجوه مشخص‌کننده گرایش‌های سوسیالیستی مترقّی و دموکراتیک بود که به همین جهت من این ماده پنجم را از اساسنامه موقت حزب زحمتکشان ملت ایران می‌خوانم که هم جنبه ملی آن مورد توجه قرار گیرد، فرق عمده‌ای که با احزاب دست‌نشانده چه چپی چه راستی داشت و هم محتوای مترقّی و «سوسیالیستی» آن.

ماده پنجم: «حمایت و توسعه و تشویق صنایع خصوصی در مقابل رقابت صنایع بزرگ بیگانه و در عین حال حمایت از مصرف‌کننده با تعدیل و تثبیت عملی نرخ کالاهای صنعتی و غیره. (به عنوان تفسیر اشاره می‌کنم که این مطلب در حال حاضر یکی از مواد برنامه احزاب سوسیالیست دموکراتیک اروپای غربی است بعد از تغییرات و تحولاتی که در آن‌ها به وجود آمده و بعد از الوداع گفتن با مارکسیسم) قرائت ماده پنجم از اساسنامه موقت را دنبال می‌کنم و خواهش می‌کنم خوب به این نکته توجه کنید «اداره کردن صحیح و سالم صنایع دولتی و تشویق و توسعه آن براساس اداره کردن ملی (ناسیونالیزاسیون) سعی و کوشش برای بالا بردن مقدار تولید با تهیه برنامه عمران و آبادی وسیع به نفع طبقه تولیدکننده کشور و با پشتیبانی همان طبقات زحمتکش».

منظور از قرائت این ماده پنجم از اساسنامه موقت این بود که این درست یکی از افکاری‌ست که انشعابیون از حزب توده که دارای افکار چپ ملی و مستقل بودند می‌خواستند در سازمانی که هرگز به وجود نیامد به اسم جمعیت سوسیالیست توده ایران پیاده کنند و با همین افکار حزب زحمتکشان ملت ایران و ظاهراً با توافق دکتر بقایی و یارانش به وجود آمد. به احتمال قوی دکتر بقایی یا اطلاعات کافی درباره‌ی افکار و عقاید نداشت و به همین جهت با آن موافقت کرده بود یا به علت جاه‌طلبی و قدرت‌خواهی هیچ مانعی نمی‌‌دید که عده‌ای این افکار را به نفع او و به نفع سازمانی که او در رهبری آن قرار دارند به‌خصوص با استنباطی که او از حزب و سازمان داشت تبلیغ کند. اما در هرحال، این واقعیتی است که چندماه بعد از تشکیل این حزب بیش از نودوپنج درصد از اعضای آن این افکار را صددرصد می‌پذیرفت و حتی علاقه و عقیده داشتند که باید خیلی از این افکار پیش‌تر رفت و به‌طور جدی از سوسیالیسم صحبت کرد.

باید اضافه بکنم که حزب زحمتکشان ملت ایران تا زمانی که رهبری آن با دکتر بقایی بود پایگاه طبقات کارگری قابل ملاحظه‌ای نداشت و اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن از دانش‌آموزان، دانشجویان، کارمندان دولت، استادان دانشگاه یعنی آنچه معروف به روشنفکران و تحصیل‌کردگان و با سوادان هست بود بنابراین طبیعی است که این عناصر از چنین افکاری که الزاماً با منافع طبقاتی آنان در ارتباط تنگاتنگ نبود ولی با ذهنیات و آرمان‌های آن‌ها کاملاً سازگار و خوانا بود دفاع بکند.

به این دلیل سؤال شما با واقعیت و حقیقت تطبیق می‌کند که برای خلیل ملکی و دوستانش و بعد از تأسیس حزب زحمتکشان برای اکثریت قریب به اتاق اعضای این حزب این افکار یعنی پیاده کردن نوعی سوسیالیسم ایرانی مستقل از تمام کعبه‌های ایدئولوژیک ولی با همان آرمان‌های طبقاتی هوادار طبقات محروم و زحمتکش بودند وجود داشت و با همین امید این افراد که هیچ‌کدامشان جاه‌طلب و در پی مقام و قدرت سیاسی نبودند و شاید این یکی از نقاط ضعف‌شان بود وارد همکاری سیاسی با دکتر بقایی و علی زهری و یارانشان شدند برای پیاده کردن همین افکار سوسیالیستی ایرانی که در مرحله دوم فعالیت حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم، شاید فرصتی باشد درباره آن صحبت کنیم، با صراحت بیشتری مطرح شد چون تا زمانی که با دکتر بقایی همکاری سیاسی وجود داشت و با روابطی که دکتر بقایی با بازار و بخشی از روحانیت داشت و به احتمال قوی از طریق شمس قنات‌آبادی و سازمان مجاهدین اسلام امکان‌پذیر نبود که درباره برخی از مسائل ایدئولوژیک مثلاً سوسیالیزم ایرانی با صراحت صحبت شود، گرچه در همین مدت در هفته‌نامه نیروی سوم ارگان سازمان جوانان یا در جزو‌ه‌های تعلیماتی که به دست خلیل ملکی و یارانش تهیه می‌شد، راجع به این مسائل با صراحت مطالب ….

س- صحبت می‌شد.

ج- گفته می‌شد و صحبت می‌شد.

س- حتی در حوزه‌های حزبی؟

ج- حتی در حوزه‌های حزبی تعلیم و تربیت در همین مایه بود. من از دو جزوه خیلی خوب می‌توانم صحبت بکنم. یکی درباره «اصول اساسی اقتصاد» بود که در واقع اقتصاد مارکسیستی را مطرح می‌کرد.

س- نوشته دکتر محمدعلی خنجی

ج- بله. به قلم، به احتمال قوی البته امضاء ندارد ولی تا آنجایی که من اطلاع دارم از دست‌پخت‌های دکتر محمدعلی خنجی است و یکی از جزوه‌‌هایی است که در حوزه‌ها تدریس می‌شد و بسیار مورد توجه قرار داشت و جزوه دیگری تحت عنوان «ملی کردن صنایع یا ناسیونالیزاسیون» که از جزوه‌های آموزشی حزب زحمتکشان ملت ایران بود. بنابراین آری انشعابات و به‌ویژه خلیل ملکی و همکاران و همفکران سیاسی او به این امید در حزب زحمتکشان ملت ایران شرکت جستند تا آن افکاری را که نتوانسته بودند نه در حزب توده به علت وابسته بودند و دنباله‌رو بودن دستگاه رهبری این حزب نسبت به دولت شوروی نه در سازمانی که هرگز تولد نیافت، یعنی جمعیت سوسیالیست توده ایران پیاده کنند در حزب زحمتکشان ملت ایران به‌تدریج بدون شتاب‌زدگی و از هول حلیم توی دیگ افتادن پیاده کنند.

س- آقای دکتر پیشداد در این دوره از فعالیت حزب زحمتکشان نفوذ حزب زحمتکشان میان دانشجویان دانشگاه تهران چگونه بود؟ من بیشتر این را از این سؤال می‌کنم که چون این دوره مصادف است با آغاز نهضت ملی و دانشجویان دانشگاه تهران نقش عمده‌ای در این جریان داشتند، ارتباط آن‌ها با حزب زحمتکشان ملت ایران چگونه بود؟

ج- من با جمعیت خاطر به این سؤال می‌توام پاسخ بدهم برای اینکه در همان زمان خود دانشجو بودم و در حزب مسئول دانشگاه و عضو هیئت تحریریه و گرداننده نشریه دانشجویان دانشگاه تهران بودم به نام «دانشجویان ایران». بنابراین با توجه به این چند نکته که به هیچ‌جه قصد خودستایی در آن نیست، فقط اشاره‌ای است به مسئولیت‌‌هایی که در چهارچوب حزب زحمتکشان و دانشگاه داشتم به این سؤال پاسخ می‌دهم.

در آن سال‌ها احزاب ملی و مترقّی بیشتر از سوی دانشجویان و دانش‌آموزان و برخی از کارمندان دولت و برخی از استادان دانشگاه پشتیبانی و حمایت می‌شد، توده مردم نه در «حزب ایران» نه در «حزب ملت ایران بر بنیاد پان ایرانیسم» و نه حتی در «حزب زحمتکشان ملت ایران» که منظم‌ترین، وسیع‌ترین و جدی‌ترین حزبی بود که در دوران نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق به وجود آمد شرکت فعال و مؤثری نداشتند. اما سه، چهار ماه بعد از تشکیل حزب به‌تدریج شرکت دانشجویان در حزب زحمتکشان ملت ایران رشد و سرعت تکامل یافت. منظورم این است که گرچه قبل از تشکیل و در مرحله تشکیل حزب زحمتکشان نقش عمده با دانشجویان و دانش‌آموزان بود، ولی پس از تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران نفوذ این دانشجویان فعال به عنوان اعضای یک حزب سیاسی در دانشگاه بیشتر شد. علی‌الخصوص که به موازات تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران فعالیتی که از چندین ماه پیش در چهارچوب دانشگاه تهران آغاز شده بود هم از نظر افقی و هم از نظر عمودی یعنی هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی تکامل یافت و اکثریت دانشجویان که در فعالیت‌های اجتماعی سیاسی قبل از نهضت ملی شرکت نمی‌‌کردند عادت کردند به شرکت تدریجی در فعالیت‌های اجتماعی سیاسی. برای اینکه این بحث به درازا نکشد فهرست‌وار به چند نکته اشاره می‌کنم. یکی این که قبل از آغاز نهضت ملی تقریباً در تمام دانشکده‌های دانشگاه تهران، سازمان‌های دانشجویی بالکل در اختیار حزب توده بود تنها حزبی که در دانشگاه تهران توانسته بود میخ خود را بکوبد و سازمان دانشجویی تشکیل بدهد حزب توده بود که البته با فراز و نشیب‌های اجتماعی سیاسی این حزب این سازمان‌های دانشجویی هم فراز و نشیب‌‌هایی داشتند.

ولی در سال‌های ۱۳۲۹ و اوایل ۱۳۳۰ این سازمان‌ها رشد و نمو کرده بودند و از نو به فعالیت آغازیده بودند و رهبری این سازمان‌ها تقریباً بدون اغراق در دست فعالان حزب توده بود. روزنامه‌ای داشتند به نام «دانشجو» که در سراسر دانشگاه پخش می‌شد توزیع وسیعی داشت برای اینکه از امکانات مالی و فنی وسیع حزب توده برخوردار بود و از نظر انسانی هم تعداد کسانی که در پخش و توزیع یا چاپ و انتشار آن شرکت داشتند چندین برابر امکانات انسانی یک‌یک احزاب وابسته به نهضت ملی بود.

اما به‌تدریج که نهضت ملی ایران از زمان ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور و حتی چندین ماه پیش از به کرسی نشانده شدن این تز این طرز تفکر و مقابله غیراصولی حزب توده با این شعار چندین ماه قبل از این که این قانون ملی کردن صنایع نفت به تصویب برسد، در دانشگاه فعالیت‌‌هایی به نفع ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور آغاز شده بود و دانشجویان ملی و مترقّی و آزادی‌خواه که برخی از آن‌ها عضو حزب زحمتکشان یا هوادار حزب زحمتکشان بودند به‌تدریج و به صورت خیلی دموکراتیک یعنی بر اثر انتخابات آزادی که صورت می‌گرفت، رهبری سازمان‌های دانشجویی را از دست حزب توده بیرون آوردند. یعنی به عبارت دیگر به‌تدریج که نهضت ملی ایران رشد و نمو می‌کرد و جاذبه بیشتری در مردم و دانشجویان و دانشگاهیان می‌یافت، تعداد دانشجویانی که از این نهضت هواداری و پشتیبانی می‌کردند، افزوده می‌شد و امکانات سازمانی ملیون در دانشگاه افزایش می‌یافت و حتّی بر تعداد اعضای احزاب ملی و به‌خصوص و از همه‌ مهم‌تر و نه فقط به این دلیل که من عضو این حزب بودم، بر تعداد اعضای حزب زحمتکشان اضافه می‌شد.

من به خاطر دارم در همین سال ۱۳۳۰ منتها در ماه آذر ۱۳۳۰ یعنی چندین ماه بعد از تشکیل حزب زحمتکشان انتخابات سازمان دانشجویان دانشکده پزشکی رخ داد و ابتدا توده‌ای‌ها تصور می‌کردند که در این انتخابات بدون تردید برنده خواهند شد، چون حداکثر نیروها و هواداران خود را بسیج کرده بودند. ولی ملیون و از جمله فعالان زحمتکشان ملت ایران نیز بسیج کرده بودند، به‌طوری که سالنی که برای انتخابات در نظر گرفته شده بود غلغله بود. بسیاری سرپا بودند، جا برای همه نبود که بنشینند و وقتی توده‌ای‌ها اعضاء و هواداران خود را شماره کردند و دیدند اگر کار به رأی کشیدن برسد، اکثریت با آنان نخواهد بود، سیاست به عقب انداختن لحظه رأی دادن را در پیش گرفتند و وقتی ساعت از نیمه شب گذشت، بسیاری از عناصر نیم بند و متمایل به نهضت ملی شروع به بازگشتن به خانه خود کردند و علی‌رغم از دست دادن عده زیادی از این‌گونه افراد در حدود ساعت دو بعد از نیمه‌شب وقتی رأی دادن آغاز شد و در حدود ساعت سه بعداز نیمه‌شب وقتی قرائت آراء آغاز شد و توده‌ای‌ها پی بردند که اکثریت را ندارند، با کمال وقاحت صندوق آراء را جلوی چشم همه دانشجویان دزدیدند و فرار کردند. طبیعی است که ملیون به این عمل وقیح اعتراض کردند و چون کوشش آن‌ها به نتیجه نرسید، روز بعد خود جلسه‌ای تشکیل دادند از عناصر معروف به بی‌طرف نیز دعوت کردند، انتخابات به صورت آرام انجام شد و تمام نامزدهای ملیون و هواداران نهضت ملی انتخاب شدند و سازمان دانشجویان دانشکده پزشکی تهران برای اولین بار بعد از تأسیس آن فکر می‌کنم بعد از هشت سال که از تأسیس آن می‌گذشت، به دست ملیون افتاد و تا زمانی که من در ایران بودم، یعنی تا دو سال با انتخابات بسیار سالم و علنی و با رأی مخفی همیشه در اختیار دانشجویان هوادار نهضت ملی بود.

س- یعنی تا زمانی که شما در ایران بودید یعنی تا سال ۱۳۳۲.

ج- ۱۳۳۲ بله. این نکته را به عنوان قصه‌ای برای این گفتم که قبل از نهضت ملی دانشجویان دانشگاه تهران یا آن عده از دانشجویان دانشگه تهران که برای فعالیت سیاسی ارج و منزلتی قائل بودند و حاضر بودند از خود مایه بگذارند برای فعالیت سیاسی به حزب توده می‌پیوستند و حزب دیگری را نمی‌‌شناختند که به آن بپیوندند، با آنکه سال‌ها از تأسیس حزب ایران گذشته بود، هیچ‌یک از سازمان‌های دانشجویی دانشگاه تهران به این حزب گرایش و تمایلی نداشتند و بدون مبالغه و اغراق فکر نمی‌‌کنم تعداد سازمان دانشجویان وابسته به حزب ایران از پنجاه نفر تجاوز می‌کرد. در حالی که حزب زحمتکشان که در اوایل سال ۳۰ تشکیل شد که در کمتر از دو سال تعداد اعضایش در دانشگاه تهران فقط از چندهزار تجاوز کرد. این یکی از نکاتی است که نفوذ و جاذبه حزب را البته در جوّ سیاسی خاص آن روز ایران، یعنی نهضت ملی به رهبری مصدق، مبارزه مردم بر ضد استعمار انگلیس نشان می‌دهد.

س- و مخالفت حزب توده با نهضت ملی و دکتر مصدق.

ج- و مخالفت حزب توده با نهضت ملی، به‌طور کلی با مصدق و به کار بستن شیوه‌های وقیح، زننده و غیرقابل قبول برای عناصر کم و بیش فهمیده در مقابل سیاست روشن و صریح نهضت ملی ایران به رهبری دکتر مصدق.

به عنوان مثال، شعاری که حزب توده بالاجبار در مقابل شعار ملی کردن نفت اختیار کرده بود یعنی لغو قرارداد نفت جنوب، به هیچ‌وجه از نظر پیشرفت در افکار به قوزک پای شعار نهضت ملی که ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور بود، نمی‌‌رسید. نکته دوم اینکه حزب توده چون از خود سیاست مستقلی نداشت، ناچار بود در فواصل تاریخی نزدیک شعارهای متفاوت و گاهی متناقضی انتخاب بکند و به همین جهت از تأثیر شعارهای خود می‌کاست. البته باید به این نکته نیز توجه داشت که بر اثر امکانات تبلیغاتی وسیع و به علت فقر فرهنگ سیاسی-اجتماعی و به علت من فکر می‌کنم این یک دلیل روان‌شناختی باشد در ایران به علت جاذبه‌ای که قدرت در میان توده مردم و حتی توده تحصیل‌کرده ایرانی دارد حتی در این دوره تاریخی عده قابل ملاحظه‌ای از روشنفکران و تحصیل‌کردگان و کارگران و زحمتکشان ایرانی تحت نفوذ سیاسی و تشکیلاتی حزب توده قرار داشتند و اگر قرار باشد روزی حساب زیان‌‌هایی را که این حزب به نهضت ملی ایران زد، یکی از آن‌ها باید رسیدگی به دزدیدن بخش عمده‌ای از نیروهای زنده و زبده ملت ایران در دوران نهضت ملی و هرز دادن توان و قدرت آن‌ها باشد.

س- آقای دکتر پیشداد، شما قبلاً اشاره کردید به این جریان ناخشنودی دکتر بقایی و دوستان او. حتی از نام این سازمان سیاسی به نام حزب زحمتکشان ملت ایران و از آن موقع بنابراین یک: می‌شود گفت نارضایی در حزب زحمتکشان ملت ایران بین این دو گروه یا این دو جناحی که با همدیگر متّفق شده بودند و این حزب را تشکیل داده بودند و این کاملاً فرض بفرمایید در اولین شماره نیروی سوم، عرض کنم، معذرت می‌خواهم، بله، روزنامه نیروی سوم که چاپ شد،

ج- هفته‌نامه

س- هفته‌نامه نیروی سوم که منتشر شد و در آنجا

ج- ارگان سازمان جوانان.

س- ارگان سازمان جوانان که در آنجا از دکتر بقایی تجلیل شده بود وقتی که آدم آن تجلیل را می‌خواند می‌بیند که با یک، عرض کنم نمی‌خواهم این کلمه را به کار ببرم ولی ناچارم، چون کلمه دیگری به ذهنم نمی‌‌رسد در حال حاضر، لحن موذیانه‌ای نوشته شده بود. در عین حال که تجلیل از دکتر بقایی بود، ولی یک مطالبی داشت که زننده بود و حکایت از این می‌کرد که یک ناراحتی‌‌هایی بین این دو جناح بوده که البته بعد که صحبت می‌کنیم می‌رسیم به جریان مقدماتش، به جریان سی تیر و این حرف‌ها. من می‌خواستم یک مقداری شما راجع به این مسئله توضیح بدهید که این ناراحتی‌ها از چه زمانی به وجود آمد و چگونه در حزب زحمتکشان توسعه پیدا کرد تا ظاهر شد بعد از جریان سی تیر؟

ج- برای اینکه پاسخ من به سؤال شما هم روشن و هم دقیق باشد، ناگزیر باید به چند نکته توجه کرد. یکی این که توافق و تفاهمی که بین خلیل ملکی و دوستانش از یک‌طرف و دکتر بقایی کرمانی و دوستانش از طرف دیگر به وجود آمد یک توافق و تفاهم ایدئولوژیک-تئوریک و حتی یک تفاهم و توافق سیاسی-اجتماعی جدی و اصولی نبود. یعنی تا آنجا که من اطلاع دارم طرفین این معامله خود را ملزوم به امضای قرارداد می‌دیدند چون هیچ‌یک، بی‌دیگری نمی‌‌توانست یک فعالیت ارگانیزه یعنی سازمان‌یافته را شروع کند و به انجام برساند و به همین جهت اصراری برای رسیدن به این توافق اصولی و جدی گویا از هیچ طرف رخ نداد.

نکته دوم این که هم خلیل ملکی و دوستانش و هم دکتر بقایی و دوستانش این توهّم و پندار و این نقشه نهانی به معنای خوب کلمه، این تصور را داشتند که بعد از تشکیل حزب چنان برآن مسلّط خواهند شد که طرف دیگر بالاجبار نظرات آنان را دربست قبول خواهد کرد. نکته دیگر اینکه هم دکتر بقایی و یارانش ارتباطات اجتماعی و سیاسی ویژه‌ای داشتند از جمله با آیت‌الله کاشانی که در آن زمان یک رهبر سیاسی ضداستعماری و ضداستبدادی بود. اما در عین حال می‌خواست از برنامه حداکثر و برنامه مذهبی و عقیدتی خویش نیز دفاع کند و سازمانی که به نام سازمان مجاهدین اسلام وجود داشت که گویا و این نکته را من با احتیاط بیان می‌کنم، نماینده آن در ارتباط با دکتر بقایی و یارانش شمس قنات‌آبادی بود.

س- رهبر اصلاً سازمان مجاهدین اسلام بود.

ج- بله. این روابط باعث می‌شد که دکتر بقایی و یارانش از به کار بردن اصطلاحات و از پشتیبانی از افکاری که موجب نارضایتی این نوع ارتباطات آنان گردد، خودداری کند. مخالفتی که بر سر انتخاب نام حزب زحمتکشان ملت ایران به وجود آمد، نمونه کوچکی از این درگیری‌ها بود. از طرف دیگر، خلیل ملکی و یارانش هم نه در آن موقعیت ممتاز سیاسی و اجتماعی بودند که از روز اول قبل از تأسیس حزب زحمتکشان بتوانند کلیه افکار، عقاید و آرمان‌های خود را به دکتر بقایی و دیگران تحمیل کنند و شرط همکاری سیاسی خود را از جانب آنان قبول این افکار بدانند. اینان نیز تصور می‌کردند بعد از تشکیل حزب به چنان موقعیتی با شناختی که از بقایی داشتند، دست خواهند یافت که به‌تدریج این افکار و عقاید جای خود را باز خواهد کرد و نیازی به جرّ و بحث قبل از تشکیل حزب بر سر آن نیست. اگر نهضت ملی ایران، حزب زحمتکشان ملت ایران و دکتر بقایی برای مدت چندین سال به فعالیت خود در این زمینه ادامه می‌دادند، به احتمال قوی حق با برداشتی بود که خلیل ملکی و یارانش داشتند. چون در همان عمر کوتاه حزب زحمتکشان اینان بودند که موفق شدند افکار و تحلیل‌ها و برداشت‌های خود را به پیش ببرند و به‌صورت کاملاً دموکراتیک اکثریت حزب را با این نوع تحلیل‌ها و برداشت‌ها موافق و همگام سازند.

س- بنابراین تمام آن جوانان و تحصیل‌کرده‌‌هایی که جذب حزب می‌شدند، در واقع به‌صورت نیروهای هوادار آقای خلیل ملکی و دوستان ایشان درمی‌آمدند. طبعاً برای اینکه حوزه‌ها و تعلیم و تربیت آن جوانان و آن نیرویی را که حزب جذب می‌کرد در واقع در اختیار دوستان و هم‌فکران آقای خلیل ملکی بود برای دکتر بقایی چیزی در واقع باقی نمی‌‌ماند در حزب؟

ج- نه به این صورت من با طرز سؤال شما موافق نیستم. بهتر است که بشکافیم. دکتر بقایی همان‌طور که قبلاً گفتیم؛ در توده مردم ایران در میان بازاری‌ها، در میان کارمندان دولت به عنوان یک شخصیت ملی نفوذ و جاذبه‌ای داشت که خلیل ملکی هرگز از چنین ….

س- نه من آن را منکر نیستم.

ج- نفوذ و جاذبه‌ای برخوردار نبود، ولی …

س- آن سؤال من مربوط به کسانی می‌شد که وارد حزب زحمتکشان ملت ایران می‌شدند از قبیل دانش‌آموزان و به عنوان مثال دانشجویان دانشگاه و سایر آدم‌‌های به قول خود شما تحصیل‌کردگان که وارد می‌شدند می‌رفتند در حوزه‌های حزبی، حوزه‌های حزبی در اختیار دوستان آقای ملکی و اینها بود. بنابراین تمام اینها جذب آن افکاری می‌شدند که در حوزه‌های حزبی به آن‌ها تعلیم می‌دادند و در نتیجه نیرویی برای دکتر بقایی، در واقع در داخل حزب ساخته نمی‌شد جز آن جذبه عمومی که دکتر بقایی در خارج از حزب و تا حدودی هم در داخل حزب داشت.

ج- درست است با شکل کنونی این سؤال موافقم. مع‌ذلک بایستی یک مقدار توضیح داد تا این سؤال و پاسخ آن دقیق‌تر شود. عده‌ای که از دانشجویان و دانش‌آموزان و کارمندان دولت، تحصیل‌کردگان، باسوادها در حزب زحمتکشان شرکت می‌کردند، به خاطر خلیل ملکی نبود. به خاطر بیشتر دکتر بقایی و نفوذی که دکتر بقایی داشت و به خاطر شعارها و تحلیل‌ها و مقالاتی که در شاهد و هفته‌نامه نیروی سوم بود و بر اثر فعالیت‌‌هایی که اعضای جوان حزب فعالان سازمان جوانان در دبیرستان‌ها حتی دبستان‌ها و در دانشگاه انجام می‌دادند، بود و در آن زمان همان‌طور که قبلاً هم گفتم و هیچ اشکالی ندارد که تکرار کنیم دکتر بقایی جاذبه غیرقابل انکاری در جامعه ایران داشت به‌طور کلی.

بنابراین وقتی کسی به حزب می‌پیوست هیچ نوع اکراهی از این که دکتر بقایی رهبر حزب هست، نداشت. ولی همان‌طور که شما در سؤال خود مطرح کردید، در داخل حزب گویندگی‌ حوزه‌ها به دست کسانی بود که بیشتر یا از دوستان مستقیم و هم‌فکران سیاسی خلیل ملکی بودند یا از دست‌پروردگان سیاسی خلیل ملکی بودند. من یادم هست که بسیاری از جوانانی که هنوز خود به تعلیم و تربیت سیاسی احتیاج داشتند، به علت فقدان کادر سیاسی در داخل حزب مسئولیت گویندگی حوزه بر عهده‌شان گذاشته می‌شد. این افراد چه دوستان خلیل ملکی، خود خلیل ملکی، مرحوم محمدعلی خنجی، ناصر وثوقی، علی‌اصغر حاج سیدجوادی، هوشنگ ساعدلو، جلال آل‌احمد و دیگران، طبیعی است وقتی تعلیم و تربیت سیاسی می‌دادند در جهت افکار ملهم از سوسیالیسم دموکراتیک بود. خواهش می‌کنم به این اصطلاح خوب توجه کنید. من مخصوصاً می‌گویم افکار و عقاید ملهم از سوسیالیسم دموکراتیک، یعنی این عده در فکر پیاده کردن الگوی سوسیالیستی خاصی نبودند، بلکه افکار و عقایدی را از برنامه‌های سوسیالیستی می‌گرفتند و می‌کوشیدند این افکار و عقاید و برنامه‌ها را با خصوصیات اجتماعی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی ایران تطبیق و تطابق دهند.

در داخل حزب بر اثر تماس در حوزه‌ها در جلسات بحث و انتقاد یا بحث آزاد در شورای فعالان که راجع به آن بعد صحبت خواهیم کرد. در مذاکرات خصوصی که در حاشیه حزب تشکیل می‌شد، جوانان و روشنفکران و تحول‌طلبان و آزادی‌خواهان دربست تحت تأثیر افکار و عقاید جناح چپ حزب که خواهی نخواهی رهبری آن بر عهده خلیل ملکی بود، بدون اینکه او چنین رهبری را داوطلب بوده باشد و تقبل کرده باشد، یا به‌طور نهانی کوششی برای به دست آوردن چنین رهبری‌ای کرده باشد، افتاده بود. به عنوان نمونه وقتی دکتر بقایی کودتای خود را در حزب زحمتکشان ملت ایران کرد، تمام سازمان جوانان به هیئت اجتماع از دکتر بقایی جدا شد. به جز یک نفر به عنوان نمونه و خوب یادم هست چون یک نفر بود، اسمش در ذهنم باقی مانده، جوانی بود به اسم معین‌فر دانشجوی حقوق بود و او تنها عضو سازمان جوانان بود که در حزب دکتر بقایی باقی ماند. بقیه به حزب زحمتکشان ملت ایران نیروی سوم که مجبور شد محل خود را تغییر دهد به دلایلی که بعد خواهیم دید، پیوستند بدون تردید و این همان‌طور که فرنگی‌ها می‌گویند «استثنائی است که قاعده کلی را تأیید می‌کند». بنابراین، قاعده کلی پشتیبانی و حمایت از برداشت‌ها و تحلیل‌‌هایی بود که خلیل ملکی و یارانش چه در صفحات نشریات حزب، چه در جزوه‌های تعلیماتی، چه در جلسات بحث و انتقاد و سخنرانی‌ها منعکس می‌ساختند.

س- مطبوعات حزب غیر از روزنامه شاهد که ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران بود و یکی دو تا نشریه‌ای که شما به آن اشاره کردید مثل «اصول علم اقتصاد» و اینها دیگر چه بود؟

ج- نشریات عمده و معروف حزب زحمتکشان ملت ایران عبارت بود از:

۱) ارگان حزب زحمتکشان ملت ایران تا زمان کودتای دکتر بقایی، شاهد، که قبلاً به‌صورت مستقل منتشر می‌شد. همان‌طور که گفتیم و از تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۳۰ به عنوان ارگان حزب زحمتکشان. بعد از مدتی که سازمان جوانان قوام و قدرتی گرفت یک هفته‌نامه تحت عنوان «نیروی سوم» پیدا کرد که این هفته‌نامه تحت نظارت مستقیم سازمان جوانان بود. اینجا باید یک توضیحی بدهم و آن اینکه وقتی حزب زحمتکشان تشکیل شد، یک اساسنامه‌ای موقت منتشر کرد و قرار بر این گذاشته شد که یک سال بعد از تأسیس علنی حزب یعنی در بهار ۱۳۳۱، اولین کنگره حزب تشکیل شود و کمیته مرکزی هیئت اجرائی یا دفتر سیاسی حزب و رهبری جمعی را تعیین کند. قبل از تشکیل و بعد از تأسیس حزب زحمتکشان همه بر سر این تاریخ توافق کرده بودند. به همین جهت هم حزب زحمتکشان تا زمانی که ما با بقایی بودیم، رهبری جمعی نداشت. رهبر داشت که رهبر صوری و علنی و رسمی حزب دکتر مظفر بقایی بود، در حالی که در داخل حزب کسی که از محبوبیت و جاذبه بیشتری برخوردار بود و اگر رأی‌گیری می‌شد به عنوان رهبر معنوی حزب انتخاب می‌شد، خلیل ملکی بود. تنها نهادی که در داخل حزب بعد از چند ماه پس از تأسیس علنی آن به وجود آمد و دارای رهبری انتخابی و دموکراتیک بود، سازمان جوانان بود. بنابراین سازمان جوانان هیئت اجرایی و رهبری خودش را داشت و ارگان خودش را که کاملاً مستقل بود و یکی از اختلافاتی که بعد به جدایی کشید همین بود که دکتر بقایی و یارانش کوچک‌ترین کنترل و نظارتی بر هفته‌نامه «نیروی سوم» نداشتند.

در سؤال پیشین، شما به نکته‌ای اشاره کردید که من فرصت نیافتم به آن اشاره کنم و پاسخی بدهم و فکر می‌کنم لازم باشد. وقتی تصمیم به انتشار هفته‌نامه نیروی سوم گرفته شد (که افتخار عضویت در هیئت تحریه آن را داشتم) ما برای چندین شماره برنامه‌گذاری کرده بودیم و یکی از مطالبی که پیش‌بینی کرده بودیم معرفی رهبران حزبی بود و به‌طور خیلی طبیعی ما از دکتر مظفر بقایی شروع کردیم و قرار شد که یک عده‌ای مأمور بشوند برای نوشتن بیوگرافی رهبران حزب و ما در حدود بیست نفر را روی کاغذ آورده بودیم برای اینکه به‌تدریج یکی پس از دیگری و به قول معروف هر یک به فراخور مقامی که در حزب اشغال کرده بودند یا برعهده داشتند، یعنی به قدر مراتبهم گویا می‌گویند،

ج- بله.

س- معرفی بشوند. طبیعی بود که می‌باید از دکتر بقایی شروع کرد با اینکه سازمان جوانان دربست از نظر فکری و سیاسی و حتی عاطفی به خلیل ملکی علاقه داشت و وابسته بود و او پشتیبانی می‌کرد و او را آموزگار خردمند خود می‌دانست، ولی رهبر رسمی حزب دکتر بقایی بود و در آن شماره‌ای که نخستین شماره هفته نامه «نیروی سوم» بود، هیچ‌گونه مخالفتی ظاهر نشده بود ولی اکثریت فعالان سازمان جوانان می‌دانستند که هم دکتر بقایی و هم دوستان نزدیک او مثل علی زهری، عیسی سپهبدی و حتی یکی از انشعابیون سابق به نام دیوشلی با شیوه و روال کار سازمان جوانان در حزب زحمتکشان موافق نبودند. مع‌ذلک این تصمیم گرفته شده بود که بیوگرافی رهبر حزب دکتر مظفر بقایی نوشته شود.

خوب یادم هست در جلسه هیئت تحریریه یکی از فعالان نامدار سازمان جوانان به نام مسعود حجازی که بعد نقش بسیار خرابه کارانه‌ای هم در حزب زحمتکشان، هم بعدها در جبهه ملی دوم بازی کرد به نام مسعود حجازی، داوطلب تحریر بیوگرافی دکتر مظفر بقایی شد و چون کسان دیگری علاقه‌ای و اشتیاقی و اصراری برای پذیرفتن این مسئولیت نداشتند، با کمال میل این پیشنهاد را قبول کردند. من حدس می‌زنم بدون اینکه اطمینان دقیق داشته باشم که مسعود حجازی از همان زمان در درون حزب زحمتکشان ملت ایران طبق نقشه‌ای عمل می‌کرد و آنچه شما گفتید در داخل حزب تأثیر بسیار بدی گذاشت. همان‌طور که اشاره کردید بیوگرافی دکتر مظفر بقایی حتی به آن صورتی که سازمان جوانان حزب میل داشت درنیامد و بعضی از عبارات حتی توهین‌آمیز بود و این یکی از بهانه‌‌هایی بود که بعد دکتر بقایی به دست گرفت برای کوبیدن سازمان جوانان و بعد کودتا بر ضد حزب زحمتکشان. در شماره دوم همین نشریه، بیوگرافی خلیل ملکی توسط یکی از وفادارترین و علاقه‌مندترین دوستان او به نام هوشنگ سعادت که در آن سال دانشجوی اگر اشتباه نکنم سال

س- پزشکی بود.

ج- چهارم پزشکی بود و از مریدان مخصوص و از شاگردان بسیار فهمیده و باشعور خلیل ملکی بود نوشته شده بود که درست برعکس مقاله‌ای که مسعود حجازی درباره زندگی‌نامه مظفر بقایی کرمانی نوشته بود، این خلیل ملکی را به عرش اعلاء رسانده بود و در این بیوگرافی واقعاً ملکی را چنان‌که حق او بود ولی به‌صورت مبالغه‌آمیزی به‌خصوص با توجه به مقاله‌ای که قبلاً درباره بقایی نوشته شده بود معرفی کرده بود. البته این اشارات مربوط می‌شود به سال ۱۳۳۱ یعنی یک سال بعد از تأسیس حزب زحمتکشان ملت ایران و اگر اشتباه نکنم در اوایل سال ۱۳۳۱ به نظرم در فروردین ۱۳۳۱. بنابراین چندین ماه بود که از فعالیت‌ها می‌گذشت. سازمان جوانان جا افتاده بود، هم دکتر بقایی، هم دوستان همفکر او به‌تدریج احساس می‌کردند که کنترل جریان در داخل حزب از دست‌شان خارج شده و به‌ویژه در سازمان جوانان هیچ نوع یار و همدستی ندارند و هیچ موافقتی نمی‌‌توانستند داشته باشند. شاید مقاله‌ای که در شرح احوال بقایی نوشته شده بود در این جوّ خاص تحریر شده و مخالفت سازمان جوانان را نشان می‌دهد. من شخصاً با گذشت زمان و امتحانی که مسعود حجازی در صحنه سیاسی داد، سخت به این فکر افتاده‌ام که مسعود حجازی می‌دانست که چه می‌نویسد. البته این احتیاج به تحقیق و بررسی دارد.

س- بله.

ج- غیر از این دو نشریه که نشریات رسمی حزب بود، در کنار نشریات رسمی مجله «علم و زندگی» به وجود آمد که شادروان جلال آل‌احمد سردبیر آن بود تا اگر اشتباه نکنم شماره ششم و این مجله بلافاصله جای خودش را باز کرد. صاحب امتیاز و مدیر آن خلیل ملکی بود و سطح مقالات مجله در آن روزگار از بسیاری از مجلاتی که تا آن زمان و در آن زمان انتشار یافته بود و می‌یافت، خیلی بالاتر بود و در محافل دانشجویی، دانشگاهی و روشنفکرانه نفوذ و جاذبه بسیاری پیدا کرد، به‌طوری که از اولین شماره‌اش فکر می‌کنم هزارنسخه منتشر شد. بعد در آن زمان تیراژش به پنج‌هزار رسید که به نظر من در میان مطبوعات ایران به‌خصوص مطبوعات سیاسی با سطح بالا فوق‌العاده قابل توجه است. این مجله وابسته به حزب زحمتکشان نبود، ولی از زمره نشریات این مجموعه سیاسی بود.

علاوه بر «علم و زندگی» باید از جزوه‌های تعلیماتی صحبت کرد که همان‌طور که گفته شد از طرف کمیسیون تبلیغات و انتشارات حزب انتشار می‌یافت و در حوزه‌ها مطالعه می‌شد و تدریس می‌شد. تا آنجا که من به خاطر دارم بیش از پنج یا شش جزوه انتشار نیافت و بعد گرفتاری‌های گوناگون از جمله جدایی از دکتر بقایی گسترش سریع حزب، نداشتن امکانات مالی و انسانی باعث شد که فعالیت‌های انتشاراتی کاهش یابد.

س- آقای دکتر پیشداد، بعد می‌رسیم به یک مرحله‌ای که در واقع اختلاف بین ملکی و یاران او از جهتی و دکتر بقایی و یاران او آفتابی شد و آن بعد از قیام سی تیر بود. قیام سی تیر را کم و بیش، خوب، راجع به آن صحبت مفصلاً شده، ولی من می‌خواستم که شما یک مقداری بپردازید به این قضیه که چگونه بود که دکتر بقایی علی‌رغم تظاهراتی که می‌کرد به مبارزه با حکومت قوام در همان روزهای قبل از سی تیر، با قوام در ارتباط بود که این مسئله بعدها در حزب آفتابی شد و باعث جدایی ملکی و بقایی از همدیگر و یا آن‌طوری که شما می‌گویید کودتای بقایی در حزب شد؟

ج- هسته‌های اختلاف چه در زمینه سیاسی، چه در زمینه فکری از چندین ماه قبل از قیام سی‌ام تیر سال ۱۳۳۱ در داخل حزب زحمتکشان به وجود آمده بود. همان‌طور که قبلاً اشاره کردم تشکیل سازمان جوانان بدون کنترل دکتر بقایی و دوستانش انتشار هفته‌نامه «نیروی سوم» که صاحب امتیاز آن هیچ ربطی به دار و دسته دکتر بقایی نداشت و زیر نفوذ آنان نبود، در حالی که امتیاز شاهد متعلق به علی زهری بود، در حالی که باشگاه حزب اجاره‌نامه‌اش به نام یکی از یاران بقایی بود و اگر اشتباه نکنم همان علی زهری، سازمان جوانان انتشارات کمیسیون تبلیغات و انتشارات و جزوه‌‌هایی که درباره آن صحبت شد، بدون کنترل رهبری صوری حزب یعنی نظارت بقایی صورت می‌گرفت.

دکتر بقایی از مبارزان بسیار شجاع آغاز نهضت ملی بود. قبل از تشکیل جبهه ملی، چند نفر بودند که به صورت انفرادی مبارزه کرده بودند. البته در رأس آن‌ها و پیش از همه آن‌ها دکتر مصدق بود، ولی باید از حسین مکی و نقش مؤثری که در مجلس چهاردهم بازی کرد، اسم ببریم. از دکتر بقایی باید اسم ببریم به عنوان یکی از فعال‌ترین، شجاع‌ترین، متهورترین، خوش‌بیان‌ترین و خوش‌فکرترین سران ملی در ایران بود. وقتی جبهه ملی تشکیل شد طبیعی است که از دکتر بقایی هم برای همکاری با جبهه ملی دعوت شد ولی دکتر بقایی خیلی بیش از اینها می‌خواست. جبهه ملی قرار بود تبدیل به سازمانی شود، اساسنامه‌ای داشته باشد و رهبری جمعی. فکر می‌کنم دکتر بقایی از همان زمان می‌اندیشید یا امیدوار بود که پس از انتخاب رهبری جبهه ملی چون دکتر مصدق در رأس دولت قرار گرفت رهبری جریان بر دوش او خواهد افتاد. وقتی دولت ملی دکتر مصدق تشکیل شد، دکتر بقایی تسلیم تحلیل‌‌هایی شد که خلیل ملکی و دوستانش می‌کردند که برای پیشبرد هدف‌های نهضت ملی ایران حتماً باید یک زیربنای سازمانی به وجود آورد. ولی تشکیل حزب زحمتکشان ملت ایران علی‌رغم کوشش‌های مداومی که برای جان بخشیدن به فعالیت‌های نهضت ملی ایران می‌داد، به‌خصوص برای تنظیم و اداره میتینگ‌های عظیمی که در حمایت از دکتر مصدق و سیاست او انجام می‌داد، در این زمینه هیچ‌یک از احزاب وابسته به نهضت ملی، نقشی قابل ملاحظه در مقایسه با نقش حزب زحمتکشان نداشتند، هیچ نوع شرکتی در دولت، تصمیمات دولت و تقسیم کار در میان فعالان درجه اول نهضت ملی ایران نداشت.

نمی‌دانم آیا دکتر بقایی از قبول مسئولیت خودداری کرده بود یا دکتر مصدق به علت اینکه با حریف گردن کلفتی روبه‌رو بود و با کسی سر و کار داشت که برخلاف دکتر سنجابی و اللهیار صالح یا دکتر آذر یا امثالهم شخصیتی نداشتند که در مقابل دکتر مصدق مقاومت کنند و حرف خودشان را بزنند و متأسفانه دکتر مصدق هم علی‌رغم احترام و علاقه‌ای که من به او دارم، باید به این نکته اشاره بکنم که زیاد خوشش نمی‌‌آمد از کسانی که در مقابل او با قدرت از نظرات و پیشنهادات خود دفاع و پشتیبانی بکند. شاید مجموعه این دلایل باعث شد که دکتر بقایی سهمی را که باید در تقسیم کار در دولت ملی داشته باشد، نداشت. هیچ‌یک از پست‌های وزارت به دکتر بقایی یا پیشنهاد نشد یا شد و او نپذیرفت چون چندین بار خودش گفته بود که تنها پست مؤثر در دولت، نخست‌وزیری است و او فکر می‌کرد که وقتی مسئله نفت حل شد و همه ما تصور می‌کردیم که به محض اینکه دکتر بقایی به حکومت رسید و دشمنان خارجی و داخلی تشخیص دادند که مردم حمایت می‌کنند، پشتیبانی می‌کنند، کوتاه خواهند آمد و دکتر بقایی خودش را برای دور بعدی آماده می‌کرد و انتظار داشت که در همان سال ۱۳۳۰ دکتر مصدق به علت کبر سن، خستگی از کار کناره‌گیری کند بگوید «من برنامه‌ام حل مشکل نفت بود، انجام شد، خداحافظ شما. من از ملت ایران می‌خواهم که دکتر بقایی را در میان همکاران من یک سر و گردن از همه بلندتر هست، انتخاب بکنید»