روایتکننده: آقای دکتر امیر پیشداد
تاریخ مصاحبه: ۴ مارس ۱۹۸۴
محل مصاحبه: شهر لوشن، فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۹
پس چگونه میخواهید مخارج زندگی مرا در اینجا فراهم بکنید». من فکر میکنم ملکی مایل نبود تنها بدون همسرش صبیحه ملکی در خارج از کشور زندگی و کار تحقیقی کند و تا آنجا که اطلاع دارم صبیحه ملکی هم مایل نبود زندگی و خانهاش را در تهران رها کند و به اروپا برای اقامت طولانی بیاید. ما همه اطمینان داشتیم که اگر ملکی در یکی از شهرهای اروپا مستقر شود و از فعالیت روزمره سیاسی خودداری ورزد و به مطالعات و ترجمه بپردازد. برای جنبش سیاسی ملی و مترقی و آزادیخواه در ایران از هر جهت مفیدتر و راحتتر خواهد بود.
ما به علت علاقه سرشاری که به شخصیت خلیل ملکی داشتیم عقیده داشتیم که او به اندازه کافی برای مبارزات سیاسی در ایران از خود مایه گذاشته و این چند سال آخر عمر را حق دارد که از شرایط مساعدی برای مطالعه و تحقیق و تحریر سیاسی استفاده کند. این امکان وجود داشت که اگر بیست یا سی نفر از اعضای جامعه سوسیالیستها شرکت بکنند در ماه مخارج زندگی نه تنها خلیل ملکی بلکه اگر صبیحه ملکی هم میپذیرفت و میآمد فراهم سازند. ولی مناعت طبع ملکی به او چنین اجازهای نمیداد که به خرج دوستان سیاسی خود در خارج از کشور
س- زندگی کند.
ج- زندگی کند. این مسائلی بود که در این رابطه بود. بعد از مدتی ملکی به ایران بازگشت و مصادف شد با نامههای دکتر مصدق به جبهه ملی دوم و کوشش برای تشکیل جبهه ملی سوم که …
س- آقای دکتر پیشداد قبل از اینکه بپردازیم به این جریان جبهه ملی سوم من میخواستم از شما تقاضا کنم که یک مقداری برای ما توضیح بدهید که بازتاب تشکیل جبهه ملی دوم در سازمانهای اروپایی و بالاخص در سازمان شما چه بود؟
ج- تشکیل جبهه ملی دوم و میتینگ میدان جلالیه در اروپا در میان بسیاری از افراد که سوابق سیاسی روشنی نداشتند، ولی بهطور مبهم طرفدار و نهضت ملی و دکتر مصدق بودند بسیار قابل ملاحظه بود و موجب شد که در طول چند ماه سازمانهای اروپایی جبهه ملی وسعت قابل ملاحظهای پیدا کنند.
وقتی جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا به وجود آمد، هیچ گروه و سازمان سیاسی قابل ملاحظهای در آن زمان در اروپا وجود نداشت و یکی از علل رشد و نمو مطلوب و مساعد جامعه سوسیالیستها همین بود که تنها سازمان موجود بود. البته مواضع سیاسی و فکری اصولی هم شرط دیگر این پیشرفت بود ولی باید به این نکته هم اشاره کرد با واقعبینی که چون تنها سازمانی بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد به وجود آمد. عدهای را بیآنکه اعتقاد آگاهی نسبت به سوسیالیسم داشته باشند، به سوی خود جلب کرد. بهترین مثال در این زمینه آن است که وقتی جبهه ملی در اروپا شروع به تجدید فعالیت کرد. برخی از افرادی که اشتباهاً وارد جامعه سوسیالیستها شده بودند بلافاصله جای اصلی خود را یافتند و به سازمانهای اروپایی جبهه ملی پیوستند چون آنها فقط ملی بودند و حتی انتقاد از دولت ملی را نمیپذیرفتند. به هرحال، سازمانهای اروپایی جبهه ملی به وجود آمد از نظر کمی تعداد زیادی در این سازمانها که اروپایی بود و حتی در آمریکا هم عدهای از آنها حضور داشتند، کنفدراسیون دانشجویان را هم تصاحب کرده بودند و چون خودشان یک سازمان سیاسی شسته و رفتهای نداشتند از سازمان کنفدراسیون به عنوان یک سازمان سیاسی استفاده میکردند و در این سازمانهای اروپایی گرایش عمده طرفدارای از جبهه ملی دوم بود، البته در آن زمان جبهه ملی دوم به عنوان ادامهدهنده مبارزات نهضت ملی ایران شناخته شده بود. ما سوسیالیستهای ایرانی در اروپا در ارتباطات با دوستانمان در ایران نسبت به جبهه ملی دوم بسیار انتقاد داشتیم. یکی از انتقادات جدی ما این بود که جامعه سوسیالیستای نهضت ملی را به جبهه ملی دوم نپذیرفته بودند. انتقاد دیگر ما در همین رابطه این بود که سران جبهه ملی دوم جبهه و حزب را با هم اشتباه میکردند. برداشت صحیحی از حزب و جبهه نداشتند. برای ما این دو کلمه معنای متفاوتی داشت. ما حاضر بودیم با حفظ هویت تشکیلاتی و مواضع عقیدتی خود، براساس یک برنامه سیاسی مشترک در یک مبارزه جبههای شرکت کنیم و بارها و بارها به دوستان جبهه ملی در اروپا این پیشنهاد را میکردیم. ماهنامه سوسیالیسم و مجله سوسیالیسم پر است از پیشنهاداتی که ما درباره ضرورت یگانگی نیروهای ملی مطرح کردهایم.
ولی متأسفانه جبهه ملی دوم، به احتمال زیاد، تحت تأثیر تحلیلهایی که مسعود حجازی و محمدعلی خنجی میکردند شرط عضویت در جبهه ملی دوم را انحلال سازمان سیاسی قرار میداد. به این ترتیب که از هر سازمان سیاسی که تقاضای عضویت میکرد میخواست که ابتدا سازمان خود را منحل کند و بعد اعضای آن به صورت انفرادی و شخصی به جبهه ملی دوم بپیوندند. ما با این طرز تفکر به کلی هم از نظر اصولی، هم از نظر سیاسی مخالف بودیم و طبیعی است که نمیتوانستیم با جبهه ملی دوم نه در ایران نه در سازمانهای اروپایی جبهه ملی دوم در خارج از کشور همکاری کنیم.
اما روابطی بین رهبران جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا و برخی از فعالان سازمانهای اروپایی جبهه ملی وجود داشت. علت آن هم این بود که سازمانهای اروپایی جبهه ملی ایران یکدست و یکپارچه نبود و از چندین جناح گوناگون به وجود آمده بود. در فرانسه با کسانی که در همان زمان ما ارتباط داشتیم، یکی ابوالحسن بنیصدر بود که در ایران نماینده سازمان دانشجویان بود در جناح مخالف رهبری جبهه ملی دوم قرار داشت با دوستان سیاسی ما در ایران و جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران روابط حسنهای داشت و وقتی به اروپا آمد، از طرف دوستان به او توصیه شده بود و نامهای به او سپرده شده بود که با عدهای در اینجا تماس بگیرد از جمله با امیر پیشداد. به همین مناسبت، روابطی با بنیصدر و دوستان بنیصدر و با نماینده حزب ملت ایران و نماینده نهضت آزادی ایران به وجود آمد و جلساتی تشکیل میشد برای یافتن راهحلی برای متحد ساختن هر چه بیشتر عناصر مبارز ملی. اما با خود سازمان جبهه ملی دوم در اروپا که نام اصلی آن سازمانهای اروپایی جبهه ملی در اروپا بود روابط بسیار تیره و تار بود و آنها تا آنجا که میتوانستند کوچکترین کوششی برای بهبود روابط نمیکردند. این جریان ادامه داشت تا انتشار نامههای دکتر مصدق بر ضد جبهه ملی دوم که در اروپا اولین نشریهای که این نامهها را منتشر کرد، ماهنامه سوسیالیسم و مجله سوسیالیسم بود و این موضوع نیز در تیره و تارتر شدن روابط با آن جناح از ملیون ایرانی در خارج از کشور که طرفدار سازمان واحد بودند، بیتأثیر نبود.
س- اتحاد سازمانهای سیاسی وقتی که در ایران مطرح شده بود به آن شکل در جبهه ملی دوم در آنجا بازتابش چگونه بود آقای دکتر پیشداد؟ شما هم اینجا جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا را منحل کردید و به سازمانهای جبهه ملی پیوستید؟
ج- نخیر. همانطور که گفتم
س- مجله سوسیالیسم را تعطیل کردید؟
ج- نخیر. همانطور که گفتم؛ من فکر میکنم در سؤال شما ابهامی وجود داشت و شاید با این اشاره روشن شود. همانطور که گفتم در تمام طول عمر جبهه ملی دوم ما در موضع دفاع از ضرورت وحدت جبههای اتحاد عمل بهصورت یک جبهه گسترده بودیم با حفظ هویت تشکیلاتی
س- درست ولی این را …
ج- استدلال این بود که وقتی گروههای سیاسی و احزاب مختلف بر سر یک برنامه مشترک توافق بکنند هریک از این گروهها با خود فعالان خاصی را میآورد که سایر گروهها نمیتوانند آن فعالان را جلب و جذب بکنند. بنابراین گروهها و سازمانها و احزاب باید مستقل باشند، حق حیات داشته باشند ولی در یک جبهه وسیع شرکت کنند.
س- درست، این نظر سازمان شما بود، ولی کار به یک جایی رسید که شما مجله سوسیالیسم را تعطیل کردید.
ج- نه.
س- یا روزنامه سوسیالیسم را.
ج- نه در این مرحله نبود. اگر موافق باشید من به سؤال شما این پاسخ را باید بدهم که در ایران بر اثر انتشار نامههای دکتر مصدق جبهه ملی دوم خود را تعطیل کرد.
س- بله.
ج- اللهیار صالح در آخرین پاسخی که به نامه دکتر مصدق نوشت با اینکه برگزیده کنگره جبهه ملی بود استعفا کرد.
س- بله.
ج- و دلیل مضحک کبر سن و بیماری پروستات را آورد که برای یک مرد سیاسی واقعاً مضحک و خندهدار و شاید تراژیک است.
س- گذشته از این آقای دکتر آذر هم از طرف شورای مرکزی جبهه ملی پاسخی دادند به آقای دکتر مصدق و نوشتند که «فقط در این شرایط موجود و با این ترتیب موجود که مصوب کنگره جبهه ملی هست ما میتوانیم کار بکنیم و اعضای جبهه ملی و رهبران جبهه ملی از شرکت در سازمان نوع دیگری معذورند و بنابراین ما جبهه ملی را به این شکل که شما به اصطلاح تجویز میکنید، نمیتونیم بپذیریم و معذوریم و چون نمیخواهیم در مقابل شما قرار بگیریم، ناچاریم که استعفا بدهیم و بنابراین سازمان جبهه ملی منحل شد.
ج- بله عملاً جبهه ملی دوم منحل شد و پیشنهادی که دکتر مصدق کرده بود (یکی از کارهای مثبت آقای بنیصدر و دوستانش در خارج از کشور و جمع و جور کردن و انتشار نامهها و مکتوبات دکتر مصدق و رهبری جبهه ملی دوم بود. انتشارات دکتر مصدق در یکی از مجلدات خود مجموعه نامههایی که در این زمینه بین دکتر مصدق و رهبری جبهه ملی دوم رد و بدل شده منتشر ساخته). به هرحال، دکتر مصدق شاید براساس تجربه تلخ شکست نهضت ملی در ۲۸ مرداد به این نتیجه رسیده بود که بدون یک سازمان وسیع و تودهای و بدون یک رهبری جدی و قاطع، نه رهبری بهصورت رهبری سنجابی یا اللهیار صالح یا مهدی آذر، نمیتوان در جهت تأمین و تضمین خواستهای مردم گامی برداشت و پیشنهادی که کرده بود با استنباطی که قبل از ۲۸ مرداد از تحزب داشت، به کلی متفاوت بود و این نکته قابل مطالعه است که دکتر مصدق نیز با آن که آفتاب عمرش به لب بام رسیده بود، در تغییر موضع سیاسی در این موضوع به خصوص امتناع نورزید. در آخرین نامهای که به سران جبهه ملی دوم نوشت این عبارت در ذهن من باقی مانده است که «جبهه ملی مرکز تجمع احزاب و دستهجات و سازمانهایی است که از خود مرام و تشکیلاتی دارند و هدفی جز استقلال و آزادی ایران ندارند» یعنی در یک عبارت نسبتاً کوتاه، فلسفه سازمانی و سیاسی جبهه ملی را پیشنهاد کرده بود.
س- این نظر دکتر مصدق با نظر دکتر مصدق قبل از ۲۸ مرداد تفاوتی نمیکرد. برای اینکه آنچه که در آن زمان به دکتر مصدق پیشنهاد میشد و او نمیپذیرفت تشکیل یک حزب به اصطلاح فراگیر بود که در رأسش شخص دکتر مصدق باشد وگرنه اتحاد و گردهمایی سازمانها و دستجات گروههای ملی را که قبل از ۲۸ مرداد هم او با آن مخالفتی نداشت.
ج- من مایل نیستم در این بحث وارد شویم برای اینکه بحث بسیار مفصلی است.
س- بله.
ج- من عقیده دارم که دکتر مصدق مایل نبود به ایجاد یک جبهه ملی به معنای دقیق و واقعی کلمه یعنی با همان …
س- قبل از ۲۸ مرداد.
ج- قبل از ۲۸ مرداد، با همان تعریفی که بعدها داد. چون ما بارها در دوران نهضت ملی نه برای تشکیل یک حزب فراگیر، بلکه برای تشکیل یک جبهه وسیع با دوستان او صحبت کرده بودیم و به نتیجهای نرسیده بودیم و به هرحال این
س- من قبول دارم که این مسئله ما را وارد مسائل فرهنگی و چیزهای دیگر میکند چون در ایران …
ج- بله. من میتوانم اشاره بکنم که جبهه ملی در ایران وقتی تشکیل شد و دوازده عضو داشت، یک اساسنامهای در اختیارش بود که بعد از مدتی میبایستی چنین و چنان بکند و رهبریاش چنین و چنان بشود و رهبری جمعی مطرح بود و برخی از این افراد عضو احزاب ملی بودند ولی بعد از رسیدن دکتر مصدق به دولت وقتی دولت ملی دکتر مصدق تشکیل شد، حتی آن اساسنامه کوچکی که برای جبهه ملی تنظیم شده بود، هرگز عملی نشد و تمام رهبری در دست توانای دکتر مصدق خلاصه شد و او هم انتظارش از همه هم از توده مردم و هم از احزاب دیگر هوادار نهضت ملی، فقط پشتیبانی و حمایت بیقید و شرط از دولت ملی دکتر مصدق بود و به اهمیت سازمان و رهبری جمعی و روابط تشکیلاتی و روابط جبهه ملی با توده مردم بهنظر من آگاهی نداشت.
باری در آخرین نامهای که به سران جبهه ملی دوم نوشت چنین تعریفی از جبهه ملی به دست داد و رسماً اعلام کرد که این جبهه ملی به این شکلی که به وجود آمده تاکنون حتی یک گام و یک قدم در جهت منافع مردم برنداشت، یعنی بهتر است که تعطیل شود و همینطور هم شد. رهبران بیشخصیت جبهه ملی دوم به جای اینکه پیشنهادات و انتقادات دکتر مصدق را بپذیرند یا پاسخهای قانعکنندهای به او بدهند، ترجیح دادند که میدان را ترک کنند و مقدمات تشکیل جبهه ملی سوم در ایران به وجود آمد.
س- بله. من یک سؤالی از شما دارم. این ماهنامه سوسیالیسم را شما به صورت مجله درمیآوردید ولی به نظر میآید که شما یک چیزی هم به نام هفتهنامه به نام سوسیالیسم داشتید که منتشر میکردید در آن زمان و بعد انتشار آن را متوقف کردید. من میخواستم توضیح بدهید که چرا آن را متوقف کردید؟
ج- بعد از کوششهایی که در ایران برای تشکیل جبهه ملی سوم شد، ما هم در اروپا با انتشار نامههای دکتر مصدق و با افزایش روابطی که با جناح مصدقی جبهه ملی ایران در اروپا داشتیم، کوشیدیم براساس پیشنهادات دکتر مصدق جبهه ملی سوم را در اروپا به وجود آوریم. اولین گامهایی که در این زمینه در ایران برداشته شد، فوقالعاده امیدبخش بود، اولین اعلامیهای که جبهه ملی سوم داد و اساسنامه جبهه ملی سوم از طریق جامعه سوسیالیستهای ایران در اروپا انتشار یافت و بسیاری آمادگی این را داشتند که در اروپا آنچه در ایران در شرایط سختی صورت میگیرد خیلی سریع به وجود آید. ما هم در ارتباط با دوستان ایران مشغول فراهم آوردن مقدمات تشکیل اتحاد ملیون ایران در چهارچوب جبهه ملی سوم در اروپا بودیم.
س- این دوستان ایران کیها بودند؟
ج- دوستان ایران جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران که از طرفداران جدی تشکیل جبهه ملی سوم بودند و …
س- به تنهایی؟
ج- و از اینکه جبهه ملی دوم نه جامعه سوسیالیستها را پذیرفته، نه نهضت آزادی را پذیرفته.
س- نهضت آزادی که عضو جبهه ملی دوم بود آقا
ج- و بعد ترک کرد
س- اینجا جدا شد؟
ج- بله.
س- ترک کرد و سازمان دیگری به وجود آورد.
ج- بله. ولی به علت مشکلاتی که جبهه ملی دوم داشت و خرابه کاریهایی که مسعود حجازی و محمدعلی خنجی و شاید شاپور بختیار میکردند، اشاره میکنم به واقعه اول بهمن دانشگاه، جبهه ملی دوم میتوانست به حیات خود ادامه دهد و مبارزات مردم ایران را بر ضد رژیم کودتا رهبری کند. منظور من از دوستان ایران ما در ارتباط کم و بیش منظم با دوستان جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران بودیم و آنها از هواداران پر و پا قرص تشکیل یک جبهه به معنای صحیح کلمه یعنی جبهه ملی سوم. ولی حزب ملت ایران و نهضت آزادی و حتی حزب ایران نیز با تشکیل جبهه ملی سوم موافقت داشتند و اولین کوششهایی که در ایران شد عدهای را گرد هم آورد و نطفه جبهه ملی سوم در ایران بسته شد.
متأسفانه به علت خطری که سازمان امنیت، دربار و شاه از سوی جبهه ملی سوم احساس میکردند، تصمیم گرفتند که جبهه ملی سوم را در نطفه خفه کنند و به همین جهت فعالان عمده آن را و از جمله خلیل ملکی، علی جان شانسی، رضا شایان و میرحسین سرشار را دستگیر کردند و پرونده بسیار پربرگی به عنوان ارتباط با چین کمونیست و مبارزه برای برانداختن رژیم مشروطه سلطنتی برای آنها ترتیب دادند و محاکمهای از آنها کردند که لابد در جای دیگری به آن اشاره خواهیم کرد. اما برای پاسخ دادن به سؤال شما کوششها ما در خارج از کشورهای اروپا برای تشکیل جبهه ملی سوم به اینجا رسید که آن عده از جبهه ملیهای مصدقی در اروپا که با تشکیل جبهه ملی سوم موافق بودند از قبیل ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده، حسن حبیبی و دیگران ارتباط خود را با ما به جایی رساندند که ما وارد مذاکره برای ایجاد وحدت سیاسی شدیم. در این مذاکرات، یکی از شرایطی که آنها برای صورت گرفتن این اتحاد عمل سیاسی قرار دادند این بود که طبق تعریفی که دکتر مصدق از جبهه ملی داده، شما جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا را خواهید داشت. فقط نمایندگانی برای شرکت در جبهه ملی سوم اروپا خواهید فرستاد، شما نشریه تئوریک سازمان خودتان را حفظ خواهید کرد که مجله سوسیالیسم باشد، اما ما از شما تقاضا میکنیم از انتشار ماهنامه سوسیالیسم که ارگان خبری سیاسی شماست، خودداری کنید و به جای آن، با ما در انتشار ایران آزاد که ارگان خبری و سیاسی مجموعه نیروهای ملی هوادار جبهه ملی سوم خواهد بود، شرکت کنید. به چند دلیل این تقاضا صورت گرفت. یکی این که ماهنامه سوسیالیسم در میان مطبوعات سیاسی فارسی جای بزرگی برای خود باز کرده بود. دوم اینکه تا آن زمان انتشار ایران آزاد در اختیار جناحی از جبهه ملی ایران در اروپا بود که با پیشنهادات دکتر مصدق و با تشکیل جبهه ملی سوم موافق نبود و عناصری مثل بنیصدر، قطبزاده، حبیبی و دیگران میدانستند که به تنهایی قادر به اداره ایران آزاد به صورت آبرومندانهای نخواهند بود. بنابراین این تقاضای آنها برای تعطیل ماهنامه سوسیالیسم نه مجله سوسیالیسم تا اندازهای مشروع بود و تا اندازهای نامشروع بود. ولی یکی از مشکلات در راه ایجاد اتحاد بود و رهبری جامعه سوسیالیستها در اروپا را مجبور کرد به تشکیل یک کنگره فوقالعاده برای تصمیمگیری در این جهت. چون کمیته مرکزی جامعه حق داشت بدون نظر اعضای جامعه یا نمایندگان اعضای جامعه در کنگره یکی از ارگانهای جامعه را تعطیل کند. در این کنگره فوقالعاده ما استدلالهای قرص و محکمی کردیم که هدف از انتشار ماهنامه سوسیالیسم، صرفاً این نیست که ما ماهنامه سوسیالیسم را ادامه بدهیم، بلکه برای پیشبرد مقاصد سیاسی ماست و این مقاصد سیاسی تا زمانی که یک اتحاد وسیعی از نیروهای ضداستبداد و ضداستعمار به وجود نیاید، تازمانی که جبهه ملی سوم در اروپا تشکیل نشود، ممکن نیست به صورت فرقهای به موفقیت بیانجامد و بنابراین اکثریت اعضاء کنگره فوقالعاده را قانع کردیم به تصویب این پیشنهاد که ماهنامه سوسیالیسم تعطیل شود و همینطور هم شد و پس از قبول این تقاضا، اتحاد هم در عمل و هم روی کاغذ به امضا رسید و از امضاکنندگان این اتحاد از سه نفری که قبلاً نام بردم باید نام ببرم بنیصدر از مدافعین سرسخت جبهه ملی سوم و مصدق و استنباط مصدق از جبهه ملی بود. صادق قطبزاده به گمان من دودوزه باز بود ولی در این زمینه تصور میکرد که جبهه ملی سوم برنده خواهد شد، چون پیشنهاد دکتر مصدق است و در مقابل مصدق کسی مخالفت نخواهد کرد. نفر سومی که در امضاء قرارداد اتحادیه بین جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا و سازمانهای اروپایی جبهه ملی مشارکت داشت، حسن حبیبی بود که با وجود گرایشهای غلیظ مذهبی در آن زمان مصدقی و تا مغز استخوان ملی بود و لااقل در ظاهر خود را از هواداران اتحاد نیروهای ملی معرفی میکرد.
متن اطلاعیه اتحاد در شماره هفدهم ماهنامه سوسیالیسم مورخ مهرماه ۱۳۴۴ به ترتیب زیر انتشار یافت. «اطلاعیه: در اجرای نظریههای جناب آقای دکتر محمد مصدق رهبر نهضت ملی ایران که در نامههای خود به سازمان دانشجویان دانشگاه تهران و به شورای سابق جبهه ملی و به سازمانهای اروپایی جبهه ملی توضیح دادهاند و با توجه به مصوبات کنگره سوم و کنگره فوقالعاده سازمانهای اروپایی جبهه ملی ایران و کنگره هفتم جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا به تاریخ ۱۳۴۴ برابر ۱۹۶۵ و براساس لزوم اتحاد سازمانی احزاب و جمعیتهایی که از خود استقلالی دارند و مرامی جز آزادی و استقلال ایران ندارند، هیئت اجرایی کل سازمانهای اروپایی جبهه ملی ایران و کمیته مرکزی جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا اتحاد سازمانی سازمانهای مزبور را اعلام میکند. با قبول عضویت جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا، جامعه مزبور از این تاریخ عضو سازمانهای اروپایی جبهه ملی ایران محسوب میشود. از جانب هیئت اجرایی کل جبهه ملی ایران در اروپا، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده، حسن حبیبی. از جانب کمیته مرکزی جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا، امیر پیشداد».
سرمقاله همین شماره ماهنامه سوسیالیسم تحت عنوان «اتحاد امیدبخش درباره اتحاد جامعه سوسیالیستهای ایرانی با جبهه ملی ایران در اروپا» نوشته شده و ضرورت این اتحاد را و امیدهایی که به آن میتوان داشت، ذکر کرده. درباره تعطیل ماهنامه نیز در رابطه با همین اتحاد مقاله دیگری به صور نامه سرگشاده به خوانندگان ماهنامه سوسیالیسم وجود دارد. باری، این اتحاد متأسفانه امیدهایی را که ما به آن بسته بودیم پاسخ نداد و به علت اختلافات شدیدی که در سازمانهای اروپایی جبهه ملی ایران به وجود آمد به همان سرنوشتی دچار شد که جبهه ملی سوم ایران در تهران. یعنی پس از مدتی عملاً این اتحاد از بین رفت و از این تاریخ به بعد بود که هم در جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا تحول فکری و سیاسی قابل ملاحظهای به وجود آمد. بیشتر به سوی فعالیتهای سوسیالیستی و با قطع امید از ایجاد اتحاد عمل سیاسی میان همه نیروهای نهضت ملی ایران و در جبهه ملی ایران در اروپا این تحول به صورت گرایش برخی از فعالان به سوی انجمنهای دانشجویان اسلامی و تغییر مواضع سیاسی بسیاری از سرشناسان جبهه ملی در اروپا از قبیل بنیصدر، قطبزاده، حبیبی از همین سال آغاز شد و همانطور که میدانیم بنیصدر و حبیبی فعالیت چهارچوب جبهه ملی ایران را قطع کردند و به همکاری با انجمن دانشجویان اسلامی پرداختند و از این پس این انجمنهای دانشجویان اسلامی در اغلب شهرهای اروپا جای هستههای جبهه ملی را گرفتند و با ایجاد ارتباط به احتمال قوی از سال ۱۹۶۸ یا ۱۹۶۹ به بعد با نجف و آقای خمینی به صورتی درآمدند که فعالیتهای آنها در ۱۳۵۷ در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفت.
س- آقای دکتر پیشداد، از همین زمان بود که بهتدریج جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا تعطیل شد؟
ج- نه. درست برعکس. از وقتی این اتحاد عمل سیاسی بر هم خورد، جامعه سوسیالیستها به فعالیتهای خود ادامه داد و ماهنامه سوسیالیسم که قربانی این اتحاد عمل سیاسی شده بود، از نو فعالیت انتشاراتی خود را از سر گرفت و در شمارههای سال ۱۳۴۵ دوره دوم توضیح داد که به چه مناسبتی ماهنامه سوسیالیسم دوباره منتشر میشود و همگان از شکست اتحاد نیروهای نهضت ملی در اروپا آگاه شدند. از این پس، جامعه سوسیالیستها بیشتر به جهت متحد ساختن عناصر چپ ملی و چپ مستقل پرداخت و در اولین کنگرهای که بعد از شکست این کوشش
س- کوشش برای اتحاد
ج- کوشش برای اتحاد صورت گرفت، آن جناح از اعضاء جامعه سوسیالیستها که علیالاصول با همکاری سیاسی با جبهه ملی موافق نبودند و عقیده داشتند که ما میبایست در پی پی انداختن یک حزب سوسیالیست واحد باشیم، اکثریت آرا را به دست آوردند و چیزی تحت عنوان هدف و استراتژی ما در این کنگره به تصویب رسید که شعار تشکیل حزب طبقه کارگر ایران را مطرح میکرد و این یکی از نتایج قابل فهم گرچه غیرقابل قبول در جامعه سوسیالیستها بود. جامعه سوسیالیستها از این پس فعالیتهای خود را تا سال ۱۹۷۰ یعنی پنج سال پس از شکست کوشش برای اتحاد با سایر نیروهای ملی ادامه داد و روز به روز گرایش به سوی یک سوسیالیسم خالص و خلّص بیشتر میشد، در حالی که در ایران شرایط فعالیت سوسیالیستی بهخصوص بعد از محاکمه سران جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی و محکوم شد آنها به چند سال حبس کمتر میشد به همین دلیل …
س- آقای پیشداد، معذرت میخواهم. من میخواهم از حضورتان خواهش کنم که این موضوع را همین جا بگذاریم. چون دوباره به آن برمیگردیم. برویم یک کمی عقبتر. چون من میخواهم راجع به یک موضوع دیگر از شما سؤال بکنم.
ج- با کمال میل .
س- آن جریان شکست فعالانه نیروهای مذهبی علیه رژیم حاکم در ایران بود که منجر به یا اولین تظاهر علنیاش در واقع واقعه ۱۵ خرداد بود. من میخواهم ببینم که بازتاب ۱۵ خرداد در جامعه سوسیالیستهای ایرانی در اروپا چه بود و نظرشان راجع به این موضوع چه بود؟
ج- همانطور که قبلاً گفتم ما در فعالیتهای سیاسی خود سعی میکردیم همیشه با دوستان جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران در ارتباط نزدیک قرار گیریم. ما میدانستیم که به عنوان عناصر دوره گود باید نیروهای مبارز داخل گود را حمایت و پشتیبانی کنیم. به همین جهت در مواضعی که جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران درباره مسائل ایران میگرفت ما همیشه از آن مواضع پشتیبانی و حمایت میکردیم، گرچه همیشه با آن مواضع موافق نبودیم.
بعد از قیام ۱۵ خرداد که ما از کمّ و کیف آن اطلاعات دقیقی نداشتیم، اعلامیهای به دست ما رسید با امضای جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی که در آن قیام را تأیید و حمایت کرده بود. البته باید اضافه بکنم وقتی این اعلامیه در تهران انتشار یافت، خلیل ملکی در اتریش بود و به احتمال قوی این اعلامیه به اصرار عدهای از فعالان جامعه سوسیالیستها و به قلم منوچهر صفا و با فعالیتهای عملی عباس عاقلیزاده نوشته شده بود. وقتی این اعلامیه به دست ما رسید، فوقالعاده ما را ناراحت کرد که از یک جریانی که سران جبهه ملی و دوستان جامعه سوسیالیستها در آن شرکتی نداشتند، برای فراهم آوردن مقدمات آن کوششی مسئولیتی نداشتند، چرا باید مورد تأیید قرار گیرد. معذلک چون جامعه سوسیالیستها در گود مبارزه قرار داشت و نسبت به این موضوع، موضعگیری کرده بود ما آن موضعگیری را جداگانه بدون انتشار در نشریات جامعه سوسیالیستها تکثیر و توزیع کردیم. در واقع، خدمتی به آنها کردیم برای تکثیر و توزیع اعلامیهای که داده بودند، بیآنکه درباره این اعلامیه و محتوای آن از نظر سیاسی در جامعه سوسیالیستها موضعگیری کنیم.
اما وقتی آیتالله خمینی از ایران تبعید شد یکی از همکاران ما مقالهای نوشت که در ماهنامه سوسیالیسم منتشر شده است تحت عنوان اینکه «چرا آیتالله خمینی را تبعید کردهاید؟» این را میتوان به عنوان پشتیبانی از یک مخالف رژیم تلقی کرد نه به عنوان همکاری و تأیید از مواضع آیتالله خمینی. مقالهای که اشاره کردم در شماره دهم ماهنامه سوسیالیسم مورخ آذرماه ۱۳۴۳ انتشار یافت تحت عنوان «آیتالله خمینی را چرا و به کجا تبعید کردهاید؟ برای آزادی آیتالله خمینی و دیگر زندانیان سیاسی همه مبارزان ملی و مترقی باید متحد و همگام شوند» و این امروز بعد از گذشت زمان نشان میدهد که ما در آن زمان اطلاع دقیقی از چند و چون مبارزهای که خمینی و اعوان و انصارش با رژیم شاه داشتند، نمیداشتیم و او را به عنوان یک مخالف رژیم تلقی میکردیم و فقط به این عنوان از او پشتیبانی کردیم.
س- مخالف رژیم که بود، ولی چه نوع مخالفی برای شما روشن نبود.
ج- به دلایل مختلف او برای ما روشن نبود و به علت سوابقی که آیتالله کاشانی در آغاز نهضت ملی در تأیید مبارزات ضداستبدادی و ضداستعماری ملت ایران داشت، این توهّم در عدهای از مبارزان خارج از کشور و حتی مبارزان داخل کشور به وجود آمده بود که یک روحانی فعال و مبارز دیگر میتواند مخالف رژیم باشد و ما از او پشتیبانی کنیم. اینجا باید به این نکته اشاره کنم که تنها کسی در میان دوستان و همفکران سیاسی ما که تحلیل واقعبینانهای از قیام پانزدهم خرداد کرد، خلیل ملکی بود که از اتریش بعد از دریافت اعلامیهای که از طرف جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران داده شده بود، نامهای به مسولان این جامعه نوشت که در حال حاضر در اختیار مرتضی مظفری است و به علت خطراتی که هنوز انتشار این نامه دربردارد از او تقاضا شده است که این نامه را فعلاً محفوظ دارد تا زمان انتشار آن برسد. ولی در سفری که در تیرماه ۱۳۵۸ به تهران کردم، مرتضی مظفری این نامه را برای من مطالعه کرد و این عبارت در آن نامه در ذهن من جای گرفته است که ملکی با لحن تندی از حمایت بیدریغ هیئت اجرایی جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران از قیام ارتجاعی پانزدهم خرداد انتقاد کرده بود و اشاره کرده بود که «این آیتالشیطان هیچ جنبه مترقّی ندارد و پشتیبانی از او به صورتی که شما انجام دادید، کار سیاسی نیست، بلکه یک گاف سیاسی بزرگ است، یک اشتباه سیاسی بزرگ است» و نصیحت کرده بود که «از این پس در موضعگیریهای سیاسی خود شتابزدگی به خرج ندهید. میتوانستید اعلامیهای در پشتیبانی از توده مردم بدهید بدون اینکه این قیام ر به این صورت دربست و بیقید و شرط تأیید و حمایت کنید».
س- میدانید که بعد از انتشار آن اعلامیه که تا آنجایی که من اطلاع دارم تحت تأثیر حسین سرشار و عباس عاقلیزاده و هرمز همایونپور انجام گرفت و منوچهر صفا هم این اعلامیه را نوشت و میدانید که بعد از انتشار آن اعلامیه عباس عاقلیزاده و منوچهر صفا زندانی شدند، ولی بعد از آزادی از زندان در سال ۱۹۷۵ من وقتی که منوچهر صفا را دیدم، او به من هشدار داد که از جریان مذهبی که آیتالله خمینی و در ایران مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی و دیگران راه انداخته بودند، حمایت نکنید. چون او میگفت که من با اینها سه سال در زندان بودم و اینها را میشناسم و اینها فاشیست مذهبی هستند. من اولین بار این اصطلاح «فاشیست مذهبی» را درباره این گروه از منوچهر صفا شنیدم و او فوقالعاده ناراحت بود و پشیمان بود که چرا در آن سال حاضر شده بود که اعلامیه را بنویسد و از آنها حمایت بکند و به من میگفت اگر امروز بود حتی دستش را میشکستند، ممکن نبود که چنین اعلامیهای را بنویسد. بله آنها هم از این موضوع بعداً پشیمان شده بودند، به هر حال، تمنا میکنم.
ج- بله. ولی پشیمانی دیگر سودی نداشت. در هر حال، در خارج از کشور بعد از شکست کوشش برای اتحاد نیروهای ملی، زمینه مساعدی برای فعالیت انجمنهای دانشجویان اسلامی فراهم آمد و جامعه سوسیالیستها آن نفوذ و جاذبه خود را بهتدریج از دست داد بهخصوص از سال ۱۳۴۸، ۱۳۴۹ به بعد که مسئله مبارزه مسلحانه در ایران مطرح شد و در خارج از کشور بسیاری از گروههای سیاسی را تحت تأثیر قرار داد. یکی از علل تعطیل تدریجی جامعه سوسیالیستها همین بود که برخی از واحدهای عضو این جامعه، پیشنهاد تأیید مبارزه مسلحانه و حتی شرکت در تعلیم و تربیتی که بعضی از کشورها از جمله کوبا، الجزایر،
س- چین
ج- چین برای این کار انجام میدادند، میکردند و ما هرگز در کنگرهها تن به قبول این کار نمیدادیم. برای این که از نظر تئوری مبارزه مسلحانه را در ایران به دلایل جغرافیایی و تاریخی صحیح نمیدانستیم و در خارج از کشور هم خود را آماده برای شرکت در چنین مبارزهای نمیدانستیم. البته این موضعگیری نیز در رابطه با جامعه سوسیالیستهای نهضتی ملی ایران بود که پس از درگذشت ملکی دیگر فعالیت چشمگیری نداشت و فقط به صورت محافل دوستانه و بحثهای بیشتر مارکسیستی، تحت تأثیری که جناح میرحسین سرشار و دوستانش در این سازمان سیاسی رواج داده بود. این که قبلاً سؤال کردید در چه سالی جامعه سوسیالیستهای ایرنی در اروپا تعطیل شد، باید بگویم که این تعطیل تدریجی از سال ۱۹۷۰ آغاز شد، ولی در واقع ما هنوز در سالهای ۷۱ و ۷۲ گردهماییهای سالانه خود را داشتیم، ولی روز به روز شرایط فعالیت سختتر میشد. به علت نفوذ عناصر جاسوس و دشمن در هستههای سازمانی جامعه سوسیالیستها و گرفتاریهایی که برای اعضای این جامعه در بازگشت به ایران فراهم میآمد که عدهای از آنها تحت بازجویی قرار گرفتند چند تا زندانی شدند و موفق شدند اطلاعاتی برای ما به دست بیاورند که در میان ما عناصر گزارشگر و جاسوس رخنه کردهاند.
س- هرگز توانستید بفهمید که آنها کیها بودند؟
ج- یکی از معروفترین آنها که بعد به ایران بازگشت و سردبیر کیهان شد و اسم مستعار امیرطاهری برای خود انتخاب کرد کرد، برای ما مسلم شد.
س- اسم اصلیاش چه بود آقا؟
ج- اسم اصلیش محمد طاهری دزفولی. یکی از کسانی بود که از ایران با مأموریت به اروپا آمد. ابتدا در پاریس چند هفتهای به سر برد و موفق نشد خود را در میان فعالان جامعه سوسیالیستها جا بیاندازد. بعد به لندن رفت و در آنجا خود را مرید مرحوم حمید عنایت تلقی کرد و از طریق او بود که وارد جامعه سوسیالیستها شد و در اغلب کنگرهها همیشه به صورت داوطلب از طرف گروه سوسیالیستهای ایرانی در انگلستان شرکت میکرد.
یکی از گرفتاریهای تشکیلاتی جامعه این بود که چون کادر حرفهای نداشت، اغلب اعضای آن هزار و یک گرفتاری شغلی و تحصیلی و خانوادگی داشتند، نمایندگانی که برای شرکت در کنگره تعیین میشدند، اغلب کسانی بودند که خود را داوطلب میکردند و مأموران سازمان امنیت به سادگی میتوانستند با داوطلب شدن برای شرکت در کنگره به عالیترین مرجع سازمانی که راجع به همه اسرار تشکیلاتی صحبت میکرد دست یابد. این یکی از دلایل اصلی برای تعطیل فعالیتهای جامعه بود چون نه تنها ما کوچکترین کار مثبتی برای مبارزان داخل گود نمیتوانستیم از راه دور انجام دهیم بلکه مزاحمتهایی برای دوستان ایران و هم اعضای جامعه که پس از پایان تحصیلات به ایران بازمیگشتند فراهم میساختیم.
اما علت اصلی به نظر من بحران تحلیل سیاسی بود که ما با آن روبهرو شدیم. از یکسو تئوری جنگ مسلحانه مورد قبول عدهای از اعضاء ما قرار داشت که اعضای مسنتر و باتجربهتر با سابقهتر هرگز نمیتوانستند بپذیرند در حالی که اعضای جوان شعار میدادند «ما از تئوریبافی خسته شدهایم زندهباد جنگ مسلحانه» و فروکش مبارزات سیاسی در داخل ایران بهخصوص بعد از درگذشت ملکی علت دیگری بود که ما در خارج از کشور نمیتوانستیم بدون یک ارتباط نزدیک و منظم و زنده با ایران به فعالیتهای خود ادامه دهیم.
از طرف دیگر هم نه تنها قدرت جاذبهای در میان جوانان و فعالان سیاسی نداشتیم، چون گروههای سیاسی گوناگونی به وجود آمده بودند با شعارهای تند و تیز و فریبا بلکه بسیاری از اعضای خود را که بر اثر استیصال و اجبار به ایران بازمیگشتند از دست میدادیم و در واقع بنیه سازمانی جامعه سوسیالیستها بهتدریج از بین رفت. اما ما هرگز صلاح و صحیح ندانستیم که رسماً تعطیل جامعه سوسیالیستها را در بیانیهای یا اعلامیهای اعلام کنیم و تنها دلیل آن این بود که اولاً عدهای هنوز باقی مانده بودند و کوششهایی میکردند. ثانیاً به نظر ما اعلام تعطیل جامعه سوسیالیستها جز ایجاد خرسندی و خوشوقتی برای دشمنان ملت ایران فایدهای نداشت. به همین جهت ما سیاست سکوت را ترجیح دادیم. اما عملاً از ۱۹۷۲ جامعه سوسیالیستها فعالیت چشمگیری در اروپا نداشت و عدهای از فعالان آن از ۱۹۷۴ مثل خود من به فعالیتهای دفاع از حقوق بشر پرداختند و از جمله در پاریس کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن با شرکت خانم مولود خانلری، حسین ملک، ابوالحسن بنیصدر، احمد سلامتیان، مهدی عسگری، امیر پیشداد و احمد فاروقی، حسین لامعی و عدهای دیگر به وجود آمد که تا ۱۹۷۹ به فعالیتهای خود ادامه میداد.
همین جا باید اضافه کنم که در نخستین جلساتی که برای تشکیل این کمیته به وجود آمد و صحبت از امکانات مالی بود، آقای بنیصدر اعلام کرد که پنجاه درصد از مخارج فعالیتهای این کمیته را بدون کوچکترین قید و شرطی به عهده خواهد گرفت. یکی از دوستان نیم شوخی، نیم جدی از او سؤال کرد که «شما این وجوه را از کجا خواهید آورد؟ و چطور میتوانید پنجاه درصد مخارجی را که از میزان آن اطلاع ندارید با این اطمینان بپذیرید؟» بنیصدر هم با لحنی نیمشوخی نیمجدی پاسخ داد: «از حق امام». من شخصاً اطلاعاتی از سال ۱۹۷۱ در زمینه ارتباط نزدیک و مستقیم ابوالحسن بنیصدر با نجف و خمینی داشتم. بنابراین این اظهارنظر برای من حیرتآور نبود. باید اذعان کنم که بنیصدر تا پایان عمر این کمیته به عهد خود وفا کرد و پنجاه درصد از مخارج فعالیتهای این کمیته را بدون برو برگرد پرداخت. پس از ورود خمینی به پاریس اختلافاتی بین اعضای این کمیته به وجود آمد که منجر به ازهمپاشیدگی و از بین رفتن آن شد. البته مولود خانلری که دبیر این کمیته بود علیرغم این ازهمپاشیدگی حتی پس از پیوستن به سازمان سیاسی نهضت مقاومت ملی ایران چند اعلامیه با امضاء دبیر کمیته حقوق بشر در پاریس داد که از نظر اخلاقی و تاریخی صحیح نبود. چون این کمیته برای دفاع از حقوق بشر و پیشبرد آن در ایران قبل از پایان سال ۱۳۵۸ یعنی یک سال بعد از انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ و در هرحال، قبل از تشکیل نهضت مقاومت ملی ایران از بین رفته بود.
Leave A Comment