روایت‌کننده: آقای محمد یگانه

تاریخ مصاحبه: ۳۰ آوریل ۱۹۸۵

محل مصاحبه: نیویورک، ایالت نیویورک

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۲

بعد در این انجمن ایران و آمریکا که من منشی‌اش بودم و همچنین تجار و مأمورین دولت و سیاستمداران سابق و محصلین و غیره وجود داشتند بیشتر ما سالانه دور هم جمع می‌شدیم و یا اجتماعات چندماهه‌ای با هم داشتیم، انتشاراتی داشتیم برای شناساندن ایران به آمریکایی‌ها که خیلی محدود بود در آن موقع، خیلی موفقیت‌آمیز بود این فعالیت‌های ما. در هرحال بعد از اینکه من در سازمان ملل خیل کارم بیشتر شد و یواش‌یواش مسئولیت بیشتری به‌دست آوردم در این رشته خاورمیانه موضوع مطالعاتی که می‌کردم دیگر از این فعالیت‌ها خودم را کشیدم بیرون و متمرکز کردم کوشش خودم را در سازمان ملل.

س- آقای یگانه شما در دوره ۳۷ ماهه حکومت دکتر مصدق یک بار تشریف آوردید به ایران.

ج- بله.

س- دقیقاً چه سالی بود آقا؟

ج- نه در این صورت بایستی بگویم که دوبار رفتم به ایران.

س- بله.

ج- یکی قبل از اینکه مصدق نخست‌وزیر بشود تقریباً یک ماه قبل از آن بود که زمینه فراهم می‌شد و در آن موقع فکر تعدادی افراد مانند مکی و بقایی و شایگان و غیره و اینها دنبال ملی کردن نفت بودند که از آن موقع اطلاعات خیلی‌خیلی کمی داشتند و من آشنایی داشتم در آنجا خردجو، قاسم خردجو که در بانک ملی کار می‌کرد وقتی با من مواجه شد و از این اطلاعات من اطلاع پیدا کرد بعد ما را به وسیله خودشان و فریاد کشیدند به اینکه به این آقایان در آن موقع اطلاعات لازم را در اختیارشان بگذاریم تا بدانند چه کار دارند می‌کنند. و این اولش بود منتها دو سال این در سال هزارونهصد و اواخر ۵۰ اوایل ۵۱ بود. دو سال بعد که در ۱۹۵۳ می‌شد در حدود، اگر اشتباه نکنم در حدود خرداد ماه ۱۹۵۳ بود.

س- یعنی تقریباً دو ماه قبل از سقوط دولت دکتر مصدق.

ج- بله، این بود که آقای چیز هم در آنجا به من گفتند که صلاحت نیست در حال حاضر

س- آقای دکتر مصدق.

ج- نه دکتر علی‌اکبر اخوی.

س- بله.

ج- ایشان که وزیر اقتصاد بودند اوضاع قدری مغشوش بود و اینها که ایشان گفتند که هنوز قدری صبر کن تا ببینیم چه می‌شود.

س- پس شما در کودتای ۲۸ مرداد در ایران تشریف نداشتید؟

ج- نه، نه، من در آنجا نبودم. در هر حال این فعالیت ما در اینجا که بیشتر شد و کارمان دائمی‌تر و مسئولیت بیشتری به‌عهده من گذاشتند، یک روزی آمدند چون از کارم نسبتاً راضی بودند و غیره، گرفتاری برایشان پیش آمده بود برای سازمان ملل در تونس، تونس تازه مستقل شده بود از سازمان ملل کمک می‌خواست که برای تهیه برنامه‌های اقتصادیٰشان کمک بکند.

س- بله.

ج- اینها چند نفر چهار پنج نفر فرستاده بودند اروپایی و استرالیایی و انگلیسی و غیره، و اینها با آن نظرهایی که نسبت به کشورهای درحال توسعه دارند که اینها قابلیت ندارند نمی‌توانند کاری انجام بدهند گزارش‌های خیلی منفی داده بودند از امکانات تونس و تونسی‌ها هم خیلی ناراحت و نظر خودشان را به معاون دبیر کل گفته بودند و اینها هم می‌خواستند یک فردی را بفرستند که بتواند امکانات را دقیقاً مطالعه بکند ببیند چه هست؟

بنابراین آمدند دنبال من که رئیس ما director آن قسمت که آقا ما فکرش را کردیم و از شما خواهش می‌کنیم که اگر برای‌تان امکان دارد بروید آنجا برای تهیه این برنامه، منتها شما که می‌روید در آنجا پلی وجود نخواهد داشت برای برگشتن حتماً بایستی موفق شد برای سازمان ملل. به این ترتیب ما را فرستادند هر طوری شده بایستی موفق بشویم. در آنجا گرفتاری‌های زیادی وجود داشت. فرانسوی‌ها هنوز وجود داشتند در آنجا همکاری نمی‌کردند اطلاعات را در اختیار نمی‌گذاشتند و می‌بایستی از کوچکترین اطلاع برای برنامه‌ریزی همه چیزش را تهیه کرد که من رفتم دنبال تهیه national accounts حسابداری ملی و بعد از آنجا به sector مطالعاتی انجام دادم جداول داده‌ها و ستاده‌ها را تهیه کردم input output table و بعد براساس اینها projection‌هایی کردیم برای آینده که در داخل اینها البته پروژه‌ها وجود داشت که اینها با تقریباً هفت هشت تا از این تونسی‌های جوان را پیدا کرده بودم در وزارت‌خانه‌های مختلف در وزارت صنایع، کشاورزی و غیره و اینها با من همکاری می‌کردند این اطلاعات را جمع‌آوری کردیم و توانستیم برایشان یک برنامه ده ساله و در داخل این یک برنامه پنج ساله بنده تهیه بکنم. به‌طوری‌که بورقیبه انتظار داشت که ما چند سال حبیب بورقیبه رئیس جمهوری‌شان

س- بله.

ج- که ادامه بدهیم و به معاون دبیرکل مجدداً گفته بود که ما از ایشان راضی هستیم و ایشان از ما از تونسی‌ها تونسی‌تر هست و با نهایت فشار و در شرایط بد این کارها را کرده و علاقمند هستیم برای چند سال حداقل باشد در تونس.

این برای من چنان موفقیتی شد که ما را جزو در سازمان ملل جزو rising starsها starهایی که تازه، از آن جوان‌هایی که به‌سرعت داشتند جلو می‌رفتند. بعد از برگشتن مسئولیت‌های جدیدی به‌عهده من گذاشتند رئیس دو سه قسمت کردند و در حدود من صد و پنجاه تا پروژه در اختیارم داشتم در رشته صنعتی. رفتم به‌طرف رشته کمک به industrialization توسعه صنعتی در کشورهای در حال توسعه، و آن دو قسمتی که در زیر نظرم بود یکی industrial programing بود برنامه‌ریزی صنعتی و دوم Industrial Economics اقتصاد صنعتی، صنعت به صنعت اینها اقتصادشان چه است. آن وقت با این صد و چهل پروژه کمک‌های فنی از شیلی گرفته تا اندونزی در جاهای مختلفه که در حدود دویست تا کارشناس در محل در کشورها می‌بایستی به من گزارش می‌دادند و یا من اینها را انتخاب می‌کردم و brief می‌کردم و بروند به کارشان.

این تا حدی مرا کشاند به‌طرف متخصص کردن اول با چیز شروع شد تخصصم در سازمان ملل با نفت و انرژی، بعد روی توسعه اقتصادی، تهیه برنامه‌های اقتصادی و بعد به‌تدریج رفتم به‌طرف Industrialization توسعه صنعت. این در حدود ۱۹۶۲ اینها بود که یکی از دوستان ما جهانگیر آموزگار در کابینه دکتر علی امینی ایشان وزیر بازرگانی شده بودند. آمدند به اصرار که شما بایستی برگردید به ایران. با آن سوابقی که وجود داشت ما هنوز اطمینان نداشتیم در مملکت می‌شود کاری کرد انجام داد یا نه گفتیم، «آقا ما در اینجا یک کار دائم داریم و انجام می‌دهیم اگر می‌خواهید برای مدت شش ماه یک سال بیاییم همکاری بکنیم آماده هستیم، منتها شما بایستی اجازه بگیرید تا سوابق ما محفوظ باشد. خواستند اجازه بگیرند جواب منفی شنیدند که بله در حال حاضر نمی‌شود این شخص را گذاشت احتیاج داریم. کابینه دکتر امینی رفت کنار و کابینه چیز آمد سرکار

س- آقای علم.

ج- علم، ایشان در این دوره شخصی را انتخاب کردند به‌عنوان وزیر اقتصاد دکتر علینقی عالیخانی، ایشان هم جوان بود با ایده‌هایی که تازه هم اوایل به اصطلاح White Revolution انقلاب سفید و عده‌ای می‌خواستند قدری مملکت را ببرند جلو و ایشان دنبال افرادی می‌گشت دینامیک باشند، ایده‌های جدید داشته باشند و بتوانند کمک بکنند. بدون اینکه مرا، نه ببخشید، یک بار مرا دیده بود در دفتر مستوفی در شرکت نفت من رفته بودم به ایران برای چند تا طرح سازمان ملل که از آن جمله یک طرح پتروشیمی بود که این را بخواهیم در یک کنفرانسی در ایران به‌وجود بیاوریم با این امکاناتی که ایران داشت صنایع پتروشیمی را توضیح بدهیم که چه است در ایران و حتی در کشورهای دیگر در حال توسعه.

در آن موقع در دفتر مستوفی یک جوانی آمد و نشست و دست هم دادیم و حرفی هم نزد و رفت. این شخص بعداً متوجه شدم که دکتر عالیخانی ایشان بودند، ایشان در آن موقع بنده را دیده بودند و از افرد دیگر هم شنیده بودند و پیغام به وسیله همان جهانگیر آموزگار که یگانه بیاید به ما کمک بکند اگر علاقمند است که می‌خواهیم از وجودش استفاده بکنیم. ما هم رفتیم به ایران چون هر دو سال یک بار به ایران می‌رفتیم، من پیغام دادم که دو سه ماه دیگر به ایران خواهم آمد برای دوره تعطیلاتم در آن موقع صحبتش را می‌کنیم. عالیخانی را در آنجا دیدیم و دیدیم نه این شخص واقعاً شخص جدی‌ست می‌خواهد به مملکتش خدمت بکند. منتها آن مطالبی هم که با هم صحبت کردیم اینها دیدم نه اختیاراتی خواهد داد که تحت آن اختیارات می‌شود کاری انجام داد منتها من نمی‌توانستم قبول بکنم به ایشان گفتم در حال حاضر انتخابات وجود دارد معلوم نیست بعد از این انتخابات که دو سه ماه بعد انجام خواهد گرفت آقای علم خواهند بود یا نه، و شما خواهید بود یا نه. در آن صورت من هم برای گرفتن مقام نمی‌آیم اگر بتوانم خدمتی بکنم این هم حداقل بایستی یک سال دو سال خدمت کرد در این صورت می‌توانم. پس بنابراین شما منتظر بشوید انتخابات تمام بشود آن وقت ببینیم نتیجه چه می‌شود و بعد. انتخابات شد و تمام شد و یکی دو ماه بعدش تلگرافی رسید که، آقا انتخابات هم تمام شده ما هم هستیم و تشریف هم بیاورید. گفتیم که، خیلی خوب، حالا باز بیایید از سازمان ملل اجازه بگیرید و ما بیاییم. از سازمان ملل اجازه گرفتند و این دفعه خودمان رفتیم دنبالش افتادیم که آقا این امکانی هست ما برویم در آنجا خدمتی بکنیم اینها هم، و من هم توانسته بودم در آن موقع دو سه نفر آن دفتری که داشتم در اینجا در حدود سی چهل نفر عضو داشتم. ولی در سطوحی نبودند که بتوانند کار مرا انجام بدهند ولی در طی این مدت یکی دو نفر پیدا کرده بودم. یکی اهل خاورمیانه بود یکی هم از یوگسلاوی، اینها در غیاب من می‌‌توانستند کارها را انجام بدهند. به این ترتیب قبول کردند و ما رفتیم به ایران و این خدمت ما در ایران از اینجا شروع می‌شود که به‌عنوان معاون اقتصادی وزارت اقتصاد، مسئول تهیه برنامه‌ها سیاست‌ها و طرح‌های صنعتی و معدنی و یا سیاست‌های بازرگانی و غیره در دو رشته فعالیت

س- این از چه سالی شروع شد و در چه سالی ختم شد آقا؟

ج- این در سال هزارونهصد و، ژانویه ۱۹۶۴ شروع شد و تا موقعی که عالیخانی آنجا بود تا ۱۹۶۸ اگر اشتباه نکنم اواسط ۶۸ ادامه داشت.

س- بله.

ج- معذرت می‌خواهم اواسط ۶۹ بود که می‌شود گفت که تقریباً در حدود پنج سال و نیم که من در این سمت بودم.

س- ممکن است خاطرات‌تان را از مسائلی که آنجا با آن روبه‌رو شدید برای ما توضیح بفرمایید؟

ج- در اینجا وقتی که من وارد این دستگاه شدم در وزارت‌خانه‌ای که وزارت اقتصاد بود اصلاً دستگاهی برای مطالعه وجود نداشت کسی طرح تهیه نمی‌کرد. اولین کارش این بود که من بتوانم یک گروهی را جمع کنم و به‌وسیله آن گروه بتوانیم این مطالعات را انجام بدهیم ما بنابراین احتیاج به افراد داشتیم احتیاج به مدارک و کتاب و اینها داشتیم. و تقریباً تا آن موقعی که من آنجا بودم من اولین کاری که انجام دادم ایجاد همان مرکز بررسی‌های توسعه صنعتی و تجارتی بود بازرگانی بود.

در اینجا شاید بیش از صد، صدوپنجاه نفر از برجسته‌ترین جوانان مملکت تربیت شدند که تعداد زیادی‌شان، تعداد زیاد نه، تعدادی از این‌ها به مقامات بالا رسیدند و وزیر و معاون وزیر و پایینش مدیرکل بود. ولی در دوره‌ای که با هم بودیم اینها تربیت شدند و من هم توانستم تعدادی از کارشناسانی که مجرب بودند از طریق سازمان ملل بیاورم، اینها بیشتر از کشورهایی بودند که مسائل ما را می‌دانستند کشورهای هم در حال توسعه هم شرقی و غربی و غیره. کتابخانه‌ای در آنجا درست کردیم و بعد رفتیم برای ایجاد زیربناها.

در این دوره کارهایی که انجام می‌دادیم در رشته صنعتی که هدف اولیه ما این بود که بتوانیم صنعت کشور را ببریم جلو در سه رشته فعالیت خودمان را متمرکز کردیم. یک رشته این بود که فعالیت‌های خصوصی را بتوانیم تشویقش بکنیم با سرعت بیشتری بروند جلو.

دوم مقدار زیادی از صنایع اساسی وجود داشت که اینها می‌بایستی به وجود بیایند در کشور ولی بخش خصوصی قادر نبود این را بایستی در بخش دولتی به‌وجود بیاوریم.

یک مقدار هم کارهایی بود که کارهای کوچک مانند صنایع دستی یا کارگاه‌های کوچک که بتوانند به این صنایع بزرگ کمک بکنند. و اینها لازم بود هم برنامه‌هایش تهیه بشود هم سیاست‌هایی که بتواند مشوق‌آمیز بشود برای به راه انداختن اینها و از همه مهمتر این بود که انسان بتواند آن رشته‌ها را آن صنایع را بتواند identify کند تشخیص بدهد آن کسی که می‌آید که آقا من چه کار می‌توانم من اینقدر پول دارم می‌خواهم سرمایه‌گذاری بکنم با رسیدگی به سوابق این می‌شد یکی از طرح‌ها را به‌دستش داد که، آقا بروید این کار را انجام بدهید.

با وجود اینکه من در این سه قسمت فعالیت خودم را متمرکز کردم به اضافه فعالیت‌های بازرگانی به اصطلاح export promotion به‌خصوص دکتر عالیخانی خیلی توجه داشت با همکاران دیگر خودش، ما هم staff work را برایشان انجام می‌دادیم. اولین کار مهمی که بعد از چند ماه ورود من به تهران به‌عهده من گذاشته شد این کار ذوب‌آهن بود و مذاکره با شوروی‌ها.

س- بله.

ج- این خودش حکایت‌های زیا دارد، ایران مدت‌ها می‌خواست ذوب‌آهن را ایجاد بکند.

س- از زمان رضاشاه.

ج- از زمان رضاشاه و بعد از چون با کروپ بود و آن عملی نشد و مقداری پیش رفت و بعداً ناقص ماند. ولی کارخانه نسبتاً کوچکی بود پنجاه هزار تن قابل تبدیل به صدهزار تن، ولی دیگر در زمان حاضر این کارخانجات به آن کوچکی صرف نمی‌کرد که برویم دنبال تکمیل چنین کارخانه‌ای، می‌بایستی برویم حداقل روی پانصدهزار تن و بیشتر که بتواند اقتصادی باشد. و ایران مدت‌ها دنبال این بود که بتواند از شرق نه ببخشید از شرق نه، از طریق آمریکا، بانک بین‌الملل و یا آلمان کمک بگیرد کمک فنی بگیرد مالی بگیرد برای ایجاد

س- ذوب‌آهن.

ج- ذوب‌آهن. آمریکایی‌ها صددرصد مخالف بودند و حتی بانک بین‌الملل را هم discourage کردند که این کار در ایران عملی بشود و تمام توصیه‌هایی که می‌کردند این به صلاح شما نیست دنبالش بروید. این یک فیل سفیدی‌ست که برایتان …

شما بایستی بروید دنبال کشاورزی و غیره و اینها. ولی آلمان‌ها آمادگی را داشتند همان کروپ بیاید در یک جای دیگر یک کارخانه جدیدی در ایران بسازد. دکتر عالیخانی ایشان را دعوت کرده بود به ایران. ایشان بیست و چهار ساعت قبل از، رئیس کروپ قبل از آمدن به ایران لغو می‌کند عزیمتش را به ایران. دولت ایران خیلی ناراحت می‌شود البته این با اجازه شاه بوده با دستور شاه بوده و بعد علیقلی اردلان که آن موقع سفیر ایران در بن بوده به او می‌گویند که برود رسیدگی بکند.

ایشان که رسیدگی می‌کند به این نتیجه می‌رسند که بله دولت آلمان بنا به توصیه دولت آمریکا به رئیس کروپ توصیه کرده که صلاح نیست و شما هم نروید، و ایشان هم مجبور شده نیاید به ایران. این مسائل را در پرونده‌هایی که من می‌خواندم آوردند برایم روشن شد و این بار چون شاه در عین حال می‌خواست مملکت را به طرف صنعتی شدن ببرد صنایع اساسی ایجاد بکند و غیره، این پیش آمده بود که در موقعی که ایشان به روسیه می‌روند مسئله در آنجا مطرح بشود و روس‌ها به هندوستان و چند تا کشور دیگر کمک کرده بودند، روس‌ها کمک بکنند. ولی در آنجا می‌گویند که صلاح نیست شاه تقاضایی بکند. در شأن ایشان نیست که از آنها تقاضا بکند، ولی اگر برژنف مسئله را مطرح بکند شاه قبول می‌کند که بله این همکاری به‌وجود بیاید البته،

س- کی این را می‌گوید آقا؟

ج- در آنجا البته از وزراء و یا هر چی که هست درست …

س- در هیئت دولت ایران.

ج- بله در هیئت دولت ایران. در این مسافرت که ایشان در آنجا بودند در

س- شوروی.

ج- شوروی موقعی که همکاری‌ها مطرح می‌شود برژنف هم می‌گوید، بله این‌ها رشته‌هایی است که ما می‌توانیم همکاری بکنیم شاید هم شاه نمی‌خواسته که از نقطه‌نظر اینکه بعداً کلمه‌به کلمه این مسائل را آمریکایی‌ها خواهند دانست نرود یا اینکه برای اینکه امتیازی تلقی نشود که امتیازی داده به شوروی‌ها یا شوروی‌ها انتظار داشته باشند امتیازی بدهد خودش را آن اندازه علاقمند نداند درحالی‌که علاقه‌مند بود، علاقه‌مند نمی‌خواسته نشان بدهد، اینها ممکن است البته تفسیرهایی است. و وقتی که ایشان رشته‌ها را امکانات برای توسعه فعالیت همکاری‌ها اعلام می‌کند شاه هم قبول می‌کند، «آره در این رشته کارشناسان شما بیایند، مقداری ما کار کردیم و اطلاعاتی داریم و غیره و فلان، ببینیم که چه می‌شود راه انداخت و بعد چطور می‌شود پرداختش را کرد و غیره و آیا رشته‌های دیگر …» یکی این بود و بعد دو سه تا طرح دیگر هم صحبت کردند.

در این موقع بود که من تازه به ایران وارد شده بودم و آمدند گذاشتند این موضوع را به‌عهده من که البته رئیس هیئت خود عالیخانی بود. معاونش اصفیاء بود. نفر سوم محمد یگانه. منتها %