روایت‌کننده: آقای دکتر مصطفی الموتی

تاریخ مصاحبه: ۱۰ مارچ ۱۹۸۳

محل‌مصاحبه: شهر لندن ـ انگلستان

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۴

 

 

ج- من خودم در عین حال که واقعاً یکی از کسانی که طرفدار محمدرضا شاه پهلوی بودم و هستم و معتقدم که خیلی برای ایران خدمت کرده و زحمت کشیده و این اعتقاد را دارم نسبت به بقیه افراد خاندان سلطنت زیاد چیزی نداشتم یعنی واقعاً سمپاتی نداشتم. من فقط شخص خود اعلی‌حضرت را خیلی شخصاً به عنوان یک آدم مترقی، پیشرو، صاحب فکر. من با ایشان یک سفر کردم به سه تا کشور به یوگسلاوی، مراکش، و رومانی دیدم واقعاً به عنوان رئیس مملکت یک آدمی است که می‌تواند افتخار برای مملکت ایران به وجود بیاورد. گفتم آن نقاط ضعف در رژیم ما وجود داشت ولی به هر حال نمی‌شود این نقاط مثبت را فراموش کرد که واقعاً پادشاه بسیار خوبی برای ایران بود به عقیدۀ من. منتهی خب نقاط ضعفی هم داشت. این نقاط ضعف هم باید قبول کرد.

س- این کمیسیون شاهنشاهی که تشکیل می‌شد شما هم مثل این‌که گفتید که مطرح کرده بودید که خوب است این بیاید مجلس یا…

ج- نه همین‌طوری بین دوستان‌مان هم که صحبت می‌کردیم می‌گفتیم این خب این چه کاری است این بهتر است که یک همچین کاری اگر واقعاً می‌خواهند بکنند اگر پخته بود بیاید کمیسیون ارز مجلس می‌کرد توی داخل مجلس هم می‌نشستند رئیس کمیسیون هم می‌نشست آن‌جا همین کار و همین سؤال را او می‌کرد. حالا دل‌شان می‌خواست رئیس کمیسیون یک آدم خیلی معتبرتری را می‌آوردند رئیس کمیسیونش می‌کردند. یا رئیس مجلس این‌کار را می‌کرد. یک‌چیز به هر حال نمایندگان مجلس منتخب مردم هستند رئیس مجلس هم منتخب نمایندگان مردم است. این خیلی مردمی‌تر بود تا این‌که رئیس دفتر شاه…

س- فرصتی شد مثلاً با مرحوم مهندس ریاضی راجع به این صحبتی کنید یا نه؟

ج- مهندس ریاضی متأسفانه خیلی در این مسائل ساکت بود. و یعنی آن سردار فاخر حکمت خیلی به این کارها به مشروطیت، استحکام مبانی مشروطیت این‌ها اعتقاد داشت. مرحوم ریاضی معلوم بود و ریاضی‌دان این‌ها اصلاً این‌جور چیزها او می‌گفت هر کاری که مثلاً شاه مملکت می‌کند به صلاح مملکت است. او خیلی تسلیم بود. از این جهت خیلی تسلیم بود.

س- خودش را در موقعیت نمی‌دانست که برود و

ج- نه نمی‌گفت اصلاً اصلاً.

س- مطلب را پیشنهاد کند؟

ج- نخیر. اگر هم به او می‌گفتیم نمی‌کرد. چقدر هم مسائل را به او گفتیم حتی مثلاً یک مدتی من خودم اعتقادم این بود که به هر حال… چند دفعه مطرح کردم که به هر حال به عنوان رئیس اکثریت ما بتوانیم با شاه مملکت در تماس باشیم که برویم حرف‌هایمان را به ایشان بزنیم و فکر می‌کردیم که می‌شود ولی نشد به هر حال. نمی‌شد نمی‌گذاشتند.

س- یک وقتی باشد که بتوانید

ج- بله برویم حرف‌های‌مان را بزنیم بگوییم آخر چی فلان. ولی نمی‌شد محدود کرده بودند این را منحصر به چند نفر، می‌گفتند خیلی خوب مسائل حزبی را مثلاً به دبیرکل حزب می‌گویند، مسائل پارلمان را به رئیس مجلس می‌گویند، مسائل مثلاً دولت را به نخست‌وزیر می‌گویند. این را منحصر به یک عده خاصی کرده بودند.

س- با خود هویدا چی، با او صحبت نشده بود راجع به این کمیسیون شاهنشاهی که با او خودش هیچ‌وقت اشاره‌ای نکرد که خودش ناراحت است، حرفی ندارد؟

ج- نه ما هیچ‌وقت با او صحبت نکردیم. دیگر این اواخر دیگر اصلاً شل‌وول شده بود همه‌چیز دیگر، می‌دانید دیگر شل‌وول شده بود و بعداً این وسط جایی مطرح نمی‌شد. سابقاً یک مدتی در دفتر سیاسی حزب مطرح می‌شد دیگر دفتر سیاسی حزب هم دیگر از این صورت خارج شده بود دیگر.

س- ولی خب مردم شب‌ها نگاه می‌کردند به تلویزیون می‌خندیدند.

ج- نگاه می‌کردند بله می‌خندیدند بله یک کار مضحکی بود دیگر. کار مضحکی بود واقعاً.

س- عده‌ای هم که سر کار بودند ناراحت بودند.

ج- منتهی نحوه مثل همان تشکیل حزب رستاخیز تصمیمات خلق‌الساعه عرض کنم که این را خود اعلی‌حضرت بهترین کسی است که در کتاب خودش اعتراف کرده است که تشکیل حزب رستاخیز این‌ها اصلاً اشتباه بزرگی بود و واقعاً هم همین‌طور است. من همیشه معتقدم حزب رستاخیز کار، من خودم آن‌جا سمت هم داشتم عضو دفتر سیاسی… من کارم فرق نکرده بود ولی واقعاً خیلی آن حزب قبلی بهتر از این بود. یا احزاب اصلاً مختلف. چندتا حزب می‌شدند: حالا لزومی نداشت که یک حزب ایران نوین بماند. هیچ همچین یک دانه هم حزب مردم می‌آمد نخست‌وزیر‌ش انتخاب می‌شود مگر این‌جا حزب کارگر نمی‌آید؟ مگر این‌جا حزب سوسیالیست نمی‌آید؟ خب می‌آمدند. شاه هم سلطنتش را می‌کند. ما اساس فکریمان، بنیاد فکریمان به هر حال این سیستم‌ها هست که می‌بینیم. این‌ها بی‌خودی این سیستم‌ها به وجود نیامده مطالعه شده است. خب این بنیاد را ما در ایران نتوانستیم پیاده کنیم دیگر نتوانستیم و نشد. خب رضاشاه مثبت بود، قوی بود، نیرومند بود ولی آن عیب را داشت دیکتاتور بود. این شاه دمکرات بود باهوش بود دنیا دیده بود، زبان‌دان بود، فهمیده بود ولی خب این هم دیگر به هر حال رفته بود مملکت در یک مسیری که اتخاذ تصمیم در یک مرجع می‌شد بقیه مجری بودند دیگر، چه مجلس‌ چه دولت چه قوۀ قضائیه.

س- یک تصمیم دیگر هم که خیلی راجع به آن بحث است این مسئله تغییر سال بحث آن هست؟ از هجری شمسی به شاهنشاهی.

ج- این هم باز چیز بی‌مطالعه‌ای بود. اصلاً چه هست؟ این چه اثری داشت. فرض کنید برای حفظ رژیم چه اثری داشت این؟ ضررش خیلی زیاد بود.

س- و این چون از مجلسین گذشت شما یادتان نیست که این چه‌جوری آخر، چه‌جوری؟

ج- هیچی. آخر می‌دانید سابقاً همین مجلسین به این صورت بود که آقای شریف‌امامی و مهندس ریاضی می‌رفتند حضور اعلی‌حضرت…

س- دوتایی با هم؟ یا جدا جدا؟

ج- بیشت آقای شریف‌امامی می‌رفت حتی. کمتر آقای ریاضی هم می‌رفت گاهی ایشان مطالبی رامی‌گفتند، می‌گفتند که ما این‌جور فکر کردیم می‌گویند اگر این‌کار را بکنیم خوب است. ما هم حقیقتاً فکر نمی‌کردیم که مثلاً یک تاریخ شاهنشاهی درست بشود. این‌همه مثلاً، چون سال هجری و قمری که به جای خودش محفوظ هست کسی به آن دست نزده که. خب ایران است بالاخره یک رژیم شاهنشاهی هم بوده خب یک تاریخ قدیمی هم ما داشته باشیم. وجودش. ما هم فکر نمی‌کردیم که این‌قدر مثلاً در یک عده‌ای عکس‌العمل بد دارد. این را آن دستگاه‌های امنیتی باید قبلاً به قول معروف تست می‌کردند. یک چیزی این‌قدر بد است خوب چرا، این را باید آن‌ها می‌گفتند که نکنیم این کار را ما که اصلاً خبر نداشتیم که این ممکن است این‌قدر بد باشد و اقعاً. من هنوز هم فکر نمی‌کنم این مثلاً وجود یک تاریخ شاهنشاهی چطور این‌قدر مثلاً ممکن است که این‌طور ناراحت کننده باشد منتها من در طبقۀ روشنفکر می‌گویم ها لابد طبقاتی هم هستند که ناراحت می‌شوند این‌جور دیگر. بسیار می‌گفتند که تاریخ هجری که بود. قمری هم که بود این‌که به آن‌ها دست نزده بود که این‌همه اضافه شده بود. که یک روزی خب بعد آقای شریف‌امامی لغوش کرد اوضاع به حال عادی برگشت؟

س- این از داخل سنا درآمده بود یا از داخل مجلس؟

ج- والله آقای شریف‌امامی رفته بود به عرض رسانده بود تصویب کرده بودند بعداً که اجرا شده بود دیگر. چیز. گفتم ببینید تصمیمات در قوۀ مقننه بیشتر تصمیمات آن از طریق رؤسای مجلسین گرفته می‌شد آن‌وقت که فراکسیونی بود خب به رؤسای فراکسیون‌ها هم می‌گفتند این‌ها. قوۀ مجریه هم به رئیس دولت، مال احزاب هم به رؤسای احزاب این‌ها دیگر بقیه در اختیار بودند دیگر. این کل این ؟؟؟کار جوری بود که به این صورت حل می‌شد.

س- این لوایح که می‌آمد تا چه حدی معلوم بود که چی‌های آن را می‌شود تغییر داد چی‌های آن را نمی‌شود؟

ج- بله ببینید مثلاً بعضی لوایح مربوط به وزارت جنگ نظامی‌ها این‌ها بود نفت بود این‌ها تقریباً معلوم بود که به هر حال رویش حساب شده است این‌ها را تقریباً به طور دربست تصویب می‌شد. البته گفتم در فراکسیون مجلس هم توضیحات هم می‌دادند این‌ها. بقیه لوایح رویش خیلی تعصب نبود منتها وزراء خودشان تعصب پیدا می‌کردند. می‌رفتند یک کلیاتی را به عرض اعلی‌حضرت می‌رساندند بعد می‌آمد توی مجلس برای نرساندن وکلا می‌گفتند ما به عرض رساندیم ایشان فرمودند یک واو آن تغییر نکند. ولی خیلی چیزها را ما تغییر می‌دادیم صدای کسی درنمی‌آمد. خیلی مسائل یا این نظام وظیفه را می‌گفتند از سر تا ته ما عوض کردیم. آن سپهبد رئیس نظام‌وظیفه هم می‌آمد می‌گفت آقا من به عرض رساندم، می‌گفتیم این حرف‌ها چیست قرار شد چیزی به عرض برسانند به ما بگویند ما خودمان. بعضی چیزها چرا بعضی چیزها که خب می‌آمد آن هم. ولی بیشتر این‌ها در دستگاه اجرایی بودند این‌ها برای تحمیل نظرات خودشان می‌رفتند قدرت سازمان را می‌گرفتند پشت سر خودشان و کارشان را اجرا می‌کردند مسئله این بود.

س- شما که این وسط بودید از کجا تشخیص می‌دادید خب این از کدام نوع است، آیا نوعی است که اگر دست بزنید باعث دردسر می‌شود…

ج- بعضی‌ها را به رئیس مجلس می‌گفتیم بعضی‌ها را به نخست‌وزیر می‌گفتیم یعنی من که تصمیم این‌جوری بود. چون خودم که دسترسی به شاه نداشتم. من یا به نخست‌وزیر می‌گفتم یا به رئیس مجلس، یا یادداشت می‌کردم در دفتر سیاسی مطرح می‌کردم این‌جا…

س- که آیا می‌شود؟

ج- می‌شود این کار را کرد یا نکرد، راجع به این به ما بگویید چه کار بکنیم این‌ها آن‌ها می‌گفتند به ما. به طور کلی، به طور کلی مسئله این بود که شما، راجع به همۀ مسائل نظراتتان را بگویید اگر یک چیز خاصی باشد ما به شما می‌گوییم این‌جوری بود. اکثر مسائل بود خب وزراء می‌آمدند می‌گفتند آقا ما رفتیم چیز کردیم. این‌ها بستگی به روابط دوستی وزراء و کمیسیون‌های مجلس هم داشت. فلان وزیر با کمیسیون روابط دوستانه داشت لایحه‌اش زودتر می‌گذشت این‌ها هم بود. ولی من ندیدم هیچ‌وقت وکیلی را به خاطر این‌که ایرادی گرفته باشد روی لایحه‌ای توبیخش کرده باشند هیچ بحث این‌جوری مطرح نشد. اکثراً وکلا راه می‌آمدند. واقعاً راه می‌آمدند. یعنی دستگاه مجریه، مقننه با هم خیلی راه می‌آمدند. این برای آن‌ها حل شده بود که مملکت در این کانال بهتر به جلو می‌رود که چوب لا چرخ همدیگر نگذاریم. یک جوری گذشت می‌کردند.

س- لایحه بودجه چی آن در آن‌جا می‌شد…؟

ج- خیلی کمیسیون بودجه بالا می‌برد پایین می‌برد ارقام را کم می‌کرد. منتهی آن مال البته نظام را نه خرید تسلیحات را نه این‌ها را نه فرهنگ و راه‌سازی و اوضاع انتخابی‌شان این‌ها را پس و پیش زیاد می‌کردند  بله. مخصوصاً کمیسیون بودجه این چند سال آخر دکتر دادفر رئیس آن شده بود دستگاه‌های مختلف مملکت را می‌خواست احضار می‌کرد می‌آورد و یک جنبۀ مردمی پیدا کرده بود و خیلی شویش خوب بود قشنگ بود بد نبود.

س- وقتی که دولت هویدا بالاخره بعد از ۱۳ سال افتاد شما این جنبه غیرمترقبه داشت یا این‌که زمزمه آن بود معلوم بود؟

ج- نه دیگر هویدا دیگر. معلوم بود که سال‌ها بود که می‌رفت دیگر هویدا واقعاً هم زیاد مانده بود. ببینید ۱۳ سال نخست‌وزیر‌ی مردم هم خسته می‌شوند چه لزومی داشت ۱۳ سال ایشان بماند؟ پنج سال می‌ماند خودش هم محبوب‌تر بود وضع او هم بهتر بود لزومی نداشت که ۱۳ سال بماند.

س- پس روزی که عوض شد شما برایتان چیز مهمی نبود.

ج- بله برای ما آسان. نه چیز مهمی نبود. نه نه.

س- آن‌وقت در همان اواخر دولت هویدا بود که آن نامه‌نگاری‌ها و نامه‌هایی که به اعلی‌حضرت می‌نوشتند شروع شد، آن نامۀ سنجابی و عرض کنم…

ج- از توی آموزگار، از تو آموزگار شروع شد.

س- بله همان آقای سیدجوادی نامه‌ای نوشتند.

ج- بله آن‌ها از زمان آموزگار این‌ها شروع شد دیگر. از اواخر آموزگار شروع شد که دیگر کشید…

س- این نامه‌ها که درمی‌آمد شما چه احساسی داشتید چه می‌گفتید؟

ج- من اتفاقاً می‌خواندم همه را.

س- چه اهمیتی می‌دادید به این موضوع؟

ج- می‌خواندیم همه‌ را این‌ها، اتفاقاً برای من می‌آوردند من می‌خواندم خب می‌دیدم عدم رضایت هست ولی فکر نمی‌کردم که این‌قدر ریشه عمیق داشته باشد. می‌دانستم این عدم رضایت‌ها هست بعضی حرف‌هایشان واقعاً درست است. مثلاً ایراداتی که می‌گرفتند که نمی‌دانم فلان والاحضرت تریاک کای دارد یا فلان والاحضرت از بودجه مملکت، ما بعضی‌ها خود ما می‌گفتیم منتها نه به صورت پشت تریبون صریح این‌ها. بعضی‌ها را خودمان هم مخالف بودیم می‌گفتیم نباید این‌جور باشیم معتقد بودیم که این‌ها به اساس سلطنت لطمه می‌زند. خاندان سلطنت وضع مالی آن‌ها خوب است پول هم دارید زندگیتان را بکنید حالا دیگر چه کار دارید که می‌روید می‌نشنید توی سازمان ملل متحد رئیس کمیسیون می‌شوید نمی‌دانم چرا سفیر انتخاب می‌کنید این‌ها دیگر اصلاً، این‌ها خیلی بد بود. این‌ها را باید قبول کنیم که بد بود. منتها می‌دانید اشکالش این بود که اگر آن قدرت‌ها قوای خودشان را داشتند مجلس و مطبوعات این حرف‌ها را می‌زدند خب تعدیل می‌شد چون فلان والاحضرت چه حقی دارد سفیر انتخاب برود بکند مستقیم یا غیر مستقیم. و ابایی هم نداشتند عمل می‌کردند دنبالش هم می‌دویدند. یک فلان نمی‌دانم شهرام نمی‌دانم این‌ها مثلاً خب خیلی در کارهای اقتصادی مملکت دخالت بی‌جا می‌کردند. والله من یک موردش هم خودم برایم پیش آمد وقتی معاون نخست‌وزیر و رئیس بازرسی بودم یکی از والاحضرت‌ها یکی از اراضی خانه سر را گرفته بود من رفتم پس گرفتم. خیلی اعلی‌حضرت اظهار خوشوقتی هم کردند از این کار و ندیدم که ایشان ناراحت بشوند. ولی البته باز هم آن اراضی را برگردانده شد به همان والاحضرت. حالا چه کسی در این کار مؤثر بوده بنده نمی‌دانم. ولی ایشان را من ندیدم خیلی در این مسائل پافشاری داشته باشند. ولی در مورد بعضی از والاحضرت‌ها پافشاری می‌گویند داشتند.

س- از چه موقعی شما، ماه‌های قبل از انقلاب احساس کردید که به اصطلاح این بحران با بحران‌های قبلی فرق دارد و واقعاً نگران شدید که ممکن است یک اتفاقی بیافتد؟

ج- من از زمان ازهاری. از زمان ازهاری.

س- در آن زمان.

ج- در آن زمان. و وقتی هم که خود شاه را رفتیم دیدیم و دیدم که ایشان خیلی مضطرب و نگران است فهمیدیم که دیگر رژیم نمی‌تواند بماند. تا آن‌وقت فکر نمی‌کردم. آن ملاقات ما با اعلی‌حضرت که مسبب آن خود من بودم خیلی مرا روشن کرد. واقعاً تا آن ساعت و تا آن روز من نمی‌دانستم.

س- یعنی در حدی بود که مثلاً بیایید منزل به خانم خودتان بگویید که وضع خراب است…

ج- بله. و همان روز تنها روزی بود به خانم آمدم گفتم که دیگر ما باید برویم. او گفت کجا برویم؟ گفتم پاشو برویم لندن پیش بچه‌ها. گفت آخر توی این زمستان این توی این سرما؟ گفتم به هر حال من نمی‌بینم این وضع بماند با این سمت برای این‌که ایشان با داشتن این قدرت و این نیرو این مناسبات این‌ها را تزلزل و وحشت است. ما اصلاً چه کار داریم بدون گارد و بدون امنیت همین توی این اوضاع و احوال و خیلی اوضاع را من آن روز وحشتناک دیدم. و زمانی بود که من دیگر تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم دیگر. بقیه خارج شدند.

س- بعضی از دوستان خارجی ما از ما می‌پرسند خب شماها که آن‌جا بالاخره ایران بودید و جزو طبقۀ ممتاز بودید این‌ها چطور هیچ‌کدام از هم طبقات شما نایستاد بجنگند برای به اصطلاح رهبرتان و این را من هیچ‌وقت نتوانست.

ج- نه چرا. نه ببینید. نه ببینید ما اعتقاد ما این بود که اقلاً که ما که تروریست نبودیم، بنده که، بنده قلم دارم زبان دارم… ولی من جنگ نمی‌توانم بکنم برای این کار تربیت نشدم. ما فکر می‌کردیم که امنیت مملکت با دستگاه نظامی مملکت است آن‌ها امنیت را تأمین می‌کنند در سایۀ امنیت ما داریم کار می‌کنیم. هرچه هم بودجه و اعتبار می‌خواستند برایشان تصویب ما می‌کردیم برای این‌که اعتقادمان این بود که امنیت مملکت را این‌ها باید تأمین بکنند. ولی وقتی آن‌ها کارشان را نکردند خب ما چه‌کار می‌توانستیم بکنیم؟ شما از طبقه فرض کنید لاجوردی، اما آقای لاجوردی به او می‌گفتند آقا بیا یک میلیون تومان پول بدهد دو میلیون تومان بدهد پول می‌توانست بدهد. ولی بگویند آقا تفنگ بردار و برو بجنگ که تو بلد نبودی این کار را. این کار را نکرده بودی. قبلاً به ما اگر می‌گفتند که آقا این مملکت احتیاج به این دارد که هر کسی از خودش دفاع بکند ده تا چریک در اختیار بگیرد خب بنده این کار را می‌کردم. بنده حقوق ده‌تا چریک را تأمین می‌کردم می‌گفتم آقا دفاع کنیم از خودم. چون ملوک الطوایفی که نبود مگر شما در انگلستان مگر بنده در این‌جا زندگی می‌کنم این‌جا من گارد مگر من دارم. بنده متکی هستم به قانون که در این مملکت هست و نیروی امنیتی این مملکت. راه می‌افتم بدون اسلحه می‌روم توی خیابان. اگر کسی فردا زد توی مغز من بنده را کشت خب بنده کاری از من برنمی‌آید که. این است که جواب آن‌ها این است که مگر شما در این مملکت زندگی می‌کنید خودتان گارد دارید؟ نیرو دارید؟ اسلحه دارید؟ ما با یک دستگاهی، متأسفانه آن دستگاه (؟؟؟) به هر حال به هر دلیلی نتوانستند آن کاری که باید بکنند می‌کردند. یعنی امنیت را باید حفظ می‌کردند که ما در سایه امنیت کارمان انجام می‌دادیم. این اشکال کار ما این شد.

س- آن زمانی که تیمسار مقدم سر کار آمد در مدتی که شما تهران بودید هیچ احساس داشتید که ایشان ممکن است دارد مثلاً یک اعمالی بازی‌هایی می‌کنند که شاید عادی نیست؟

ج- نه. من مقدم را خیلی آدم خوبی می‌دانستم. خیلی اصلاً امیدوار شدم. من اصلاً مقدم را به هیچ‌وجه با نصیری مثلاً در یک عرض نمی‌دانستم مقدم یک آدم خوب، خوش‌نام، باهوش، فهمیده، حالا مسائلی می‌گویند من نمی‌دانم این‌ها تا چه اندازه درست است. من اصلاً فکر نمی‌کردم که مقدم روابطش با جبهه‌ملی چی چی آن حرف‌هایی که می‌زنند من امروز حالا امروز می‌فهمم.

س- اگر پس چیزی بوده طوری پنهان بوده که…

ج- بله لااقل ماها نمی‌دانستیم ماها در جریان نبودیم. ولی توی کتاب آقای داریوش همایون بود که خواندم که حتی اعلی‌حضرت گفتند که این مقدم دیگر چرا این‌قدر. پس بگوید که با آن‌ها هست. تا این حد من دیدم که. خب چطور یک همچین آدمی را به عنوان رئیس سازمان امنیت آوردید؟ می‌گویم دیگر این ماه‌های آخر دیگر تمام. ببینید مملکت ما آمد کوشش شد یعنی خود اعلی‌حضرت کوشش کردند قدرت‌ها را در خودشان متمرکز کنند در طی چند سال. ولی یا به علت کسالت بیماری یا هر چیز دیگر این قدرت تصمیم‌گیری که در یک نفر متمرکز شده بود این قدرت از کار افتاد. حالا به هر دلیلی طبیعتاً همۀ کارها ماند. همه منتظر تصمیم‌گیری. چرا ارتش ما نتوانست تصمیم بگیرد مگر ترکیه ارتش کودتا نکرد؟ برای این‌که ارتش جدا از سایر مسائل مانده بود. هروقت در ترکیه حادثه‌ای پیش می‌آید ارتش می‌آید جلو امنیت را برقرار می‌کند باز انتخابات می‌شود پس از آن سیویل می‌آید می‌رود عقب، باز آماده بود برای یک روز مبادا. یعنی آن وظیفۀ ایجاد ا منیت و یک محیط آرام برای ابراز… چون مگر الان در ایران ابراز فعالیت سیاسی می‌شود کرد؟ فقط یک گروه هستند حاکمند بقیه لال هستند کاری نمی‌توانند بکنند ساکت هستند دیگر. اما اگر فردا یک قدرت امنیتی بالای سر این مملکت قرار بگیرد یا بالاخره آزادی بدهد هر کاری می‌توانید بکنید هر کی هم در خارج هست بیاید در ایران این‌جور می‌ماند وضع مملکت؟ محال است این‌جور بماند دیگر. آن قدرت قاهره‌ای که باید امنیت مملکت را برقرار بکند آن‌که از بین که رفت یکهو همچی روی هم خوابید دیگر. این‌ها را باید قبول بکنیم که به این صورت بود. وکیل مجلس کاری نمی‌‌تواند بکند روزنامه‌نویس کار نمی‌تواند بکند. وقتی روزنامه‌نویس، روزنامه‌نویس است که بتواند روزنامه‌اش دربیاید. وکیل مجلس وقتی می‌تواند چیز بکند که بتواند پشت تریبون حرف بزند نطق او منتشر بشود. وقتی این را از او بگیریم کار نمی‌تواند بکند که.

س- شما فرمودید که اولین به اصطلاح باری که واقعاً نگران شدید زمان ازهاری بود ولی زمان آقای شریف‌امامی ولی وقتی آن اخباری توی مجلس این صحبت‌ها را کرد.

ج- نه.

س- خب پهلوی خودتان چه گفتید؟ که این چیست؟

ج- خب گفته بودند چی دارد این‌ها سعی می‌کنند که خودشان از قافله عقب نیفتند. ما این‌جوری فکر می‌کردیم این‌ها را. چون من برای اخباری چیزی قائل نبودم که اخباری مثلاً باید آقای شریف‌امامی را استیضاح بکند که آخر چه بشود. مگر اخباری تطهیر می‌شود با این حرف‌ها تطهیر نمی‌شود که. گفتیم خب این‌ها دیدند قافله‌ای‌ست دارد می‌رود این‌ها هم دارند خودشان را به قافله می‌رسانند مطلب دیگری اتفاق نیفتاده است.

س- خب پس خود قافله دارد کجا می‌رود و…

ج- هیچ. خود در مصاحبه‌هایی که خود این‌ها دارند همین مقامات جمهوری اسلامی این‌ها می‌گویند که ما آن روزی که سپهبد رحیمی اعلام کرد حکومت‌نظامی چهار بعدازظهر است ما آقای خمینی را بردیم قایم کردیم ما کجا رفتیم مخفی شدیم. ما فکر کردیم که اگر ما خوب بجنگیم سه سال طول می‌کشد تا بتوانیم این‌ها را فلج کنیم. این‌ها خودش منتظر آن روزها نبودند اصلاً اصلاً فکر نمی‌کردند. وقتی یک دستگاهی آمد گفت ارتش بی‌طرف است ما از لحاظ بی‌طرفی تسلیم و ریختند غارت کردند یک همچین چیزی خب معلوم همچین وضعی پیش می‌آید. شما پلیس را برای چی نگه می‌دارید پلیس را نگه می‌دارید شب که اگر یک شب دزدی این‌جا به شما حمله کرد پلیس دفاع بکند. اگر خود پلیس یا خلع سلاح شد یا رفت کنار ایستاد خب دزده می‌آید شما را می‌کشد دیگر. وضع این شکلی شد در ایران دیگر.

س- شما از اخباری نپرسید که آقا این مثلاً چه…؟

ج- چرا همه به او ایراد گرفتند فلان کردند چیزی نداشت بگوید. گفت بنده مخالفم.

س- از خودش بود یا این‌که به اصطلاح از بیرون به او…

ج- می‌گفتند بعضی می‌گفتند گروهی در ساواک تحریکش کردند بعضی‌ها می‌گفتند خودش است بعضی‌ها می‌گفتند. هیچ معلوم نشد. می‌گویم دیگر وقتی که یک چیزی از هم پاشید هرکسی یک طرفش را می‌کشد دیگر نمی‌شود اصلاً اداره کرد. ارگانیزه نیست هیچ چیزی.

س- آن‌وقت آن روزی که آن سری اول از وزراء را هویدا این‌ها را دستگیر کردند شما چه فکر کردید؟

ج- خب ما فکر کردیم که دستگاه سعیش این است که با گرفتن یک عده‌ای مردم را آرام بکند و فکر کرده که هرکدام از این کارهایی که بکند یک گروهی را تسکین داده و قدم به قدم می‌خواهد مردم را آرام بکند. خب واقعاً این‌جوری فکر می‌کرد. ولی چون او ولی آن گروهی که فعلا ما می‌بینیم حاکم بر ایران هستند چون برنامه‌های دیگری داشتند هدفشان هویدا و نمی‌دانم منصور روحانی این‌ها نبود هدف‌شان رژیم سلطنت بود و از بین رفتن آن رژیم بود و آن سر را می‌خواستند بزنند. شاید یک عده‌ای هم که در رأس مملکت بودند فکر می‌کردند با گرفتن مثل چهارتا مثل هویدا و روحانی اوضاع آرام بشود ولی ما می‌دیدیم که نمی‌شود مطلب دنبال خود اصل قضیه هستند که اصل رژیم را بزنند که زدند هم بالاخره.

س- یعنی در آن‌موقع شما احساس کردید که این ممکن است اقدام مفید باشد.

ج- ممکن است مثلاً شاید این‌ها بتوانند مردم را آرام بکنند ولی نشان داده شد که به‌هیچ‌وجه آن‌هایی که دنبال آن برنامه بودند حالا به هر دلیلی سیاست خارجی یا هر چی هم دنبالشان بود اصل این بود که رژیم را نابود بکنند.

س- یعنی فکر این را نکردید مثلاً یک کسی از دوستان بالاخره همکاران سابق خودتان توقیف کردند این ممکن است سرایت پیدا کند و احساس ناراحتی خطر؟

ج- خب من چرا. برای همه پیش می‌آمد این دیگر وقتی می‌دیدند که با گرفتن مثلاً فرض کنید سی‌تا آدم یک خرده اوضاع آرام شد و اگر پنجاه تاش را بگیرند پس بهتر است. چنانچه شنیدم بعضی از آدم‌ها که نمی‌توانم اسم آن‌ها را ببرم در مقامات عالی مملکت بودند اگر لازم است اوضاع آرام بشود سه هزار نفر هم بگیریم. پس بگیریم یعنی هدف این بود که پس این‌ها را بگیریم بگذارید ما بمانیم. در صورتی که مطلب این نبود مطلب این بود که اصل قضیه باید برود.

س- می‌خواستم ببینم در آن‌موقع به اصطلاح از…

ج- یک‌خرده هم ما حس می‌کردیم که خب این‌هایی که در دستگاه اجرایی هستند به هر حال مخالفین زیادی دارند امضاهای زیادی کردند قراردادهای زیادی بستند این‌ها را ممکن است که در دادگاه‌ها محاکمه بخواهند محاکمه چیزی بکنند ولی ما که در دستگاه مقننه بودیم ما که اصلاً کاری نداشتیم. ما خطر که به خودمان حس نمی‌کردیم ولی حس می‌کردیم که دامنۀ این کار ممکن است وسعت پیدا کند به جای این‌که مثلاً هشت تا وزیر بگیرند دویست‌تا وزیر را بگیرند. چون مجلسین هم که مادام که بود وکلا و سناتورها مصونیت داشتند کاری نمی‌توانستند بکنند اگر کسی را هم می‌خواستند بگیرند که لایحه سلب مصونیت می‌آوردند که مال چندتاشان را آوردند در سنا در شورا یک دو تا چند نفر را آوردند لایحه‌شان سلب مصونیت کردند و از این کارها گفتیم از این کارها خواهند کرد.

س- یک چندتا از وزراء این اظهار را کردند که این اقدام اولین‌باری بود که ما نسبت به مقام سلطنت متزلزل شدیدم و گفتیم ما که خدمتگزار بودیم اگر قرار باشد عده‌ای از ما را بگیرند بنابراین ما این‌همه سال برای چی خدمت کردیم.

ج- خب بله دیگر عرض کردم دیگر این‌ها همچی از هم گسیخته شده بود دیگر کسی نمی‌دانست چه کار باید کرد. به هر حال همه این‌ها دست به دست هم داد که یک رژیم به قول معروف سقوط کرد. و اگر نمی‌شود که شاید رژیم سقوط نمی‌کرد به این صورت.

س- چون این آخرین سؤال من این است که اگر که قرار بود که ساعت برگردد به چه‌می‌دانم ده سال پنج سال پانزده سال آیا هیچ قدمی هست که شما مثلاً یک‌جور دیگری انجام می‌دادید؟

ج- بله من الان فکر می‌کنم که اگر مجلس و مطبوعات می‌توانستند خودشان را حفظ بکنند و آن قدرت قانونی که داشتند اجرا بکنند خیلی از این وقایع پیش نمی‌آمد. یعنی در حقیقت آن اصولی که در قانون اساسی ما هست اجرا می‌شد و من مخصوصاً به قدرت مجلس و مطبوعات اعتقاد دارم. اگر مطبوعات قدرت واقعی خودشان را اعمال می‌کردند که قوه مقننه قدرت واقعی خود را ابراز می‌کرد خیلی از این کثافت‌کاری‌ها واقعاً پیش نمی‌آمد شما ببینید یک‌وقتی مثلاً یک کسی فرض کنید پسرعمویش را می‌آورد معاون خودش می‌کرد یک وزیری روزنامه‌هایی هو می‌کردند که آقا وزارتخانه که ارث پدرت نیست که چرا پسرعمویت را آوردی چرا برادرزنت را آوردی. مجلس هم فردا می‌خواستش احضارش می‌کرد که آقا توی این‌همه آدم تحصیل‌کرده چرا برادرزنت را آوردی. ببینید به هر حال چهار دفعه این کار را می‌کردند این‌ها که در دستگاه مملکت بود حساب کار را می‌کردند یک جایی یک مرکزی هست برای بازرسی رسیدگی. اما مثلاً فلان آدم مرتکب شد که آقا بنده مثلاً به فلان آدم وابسته به فلان مقام متکی هستم هر کاری کردم بقیه هم غلط می‌کنند خب نتیجه همین می‌شود دیگر. این‌جور شده بود. ما آدم‌هایی داشتیم که توی دستگاه بودند تندروی زیاد می‌کردند وابسته به دستگاه بودند کسی جلو آن‌ها را نمی‌توانستند بگیرد. قرارداد می‌بستند نمی‌دانم این‌ها بودند این‌ها خب. در صورتی که اگر مجلس و مطبوعات این قدرت را داشته جلوی این‌ها را می‌گرفتند با سؤال با استیضاح با مقاله نوشتن جرأت نمی‌کردند این‌کار را بکنند. آخر چه قرارداد شیلا را مثلاً با یک نفر سال‌های سال ببندند که وابسته به دستگاه هست. چرا؟ این‌ها بود که به نظر من به هر صورت…

س- احتیاج به کار دسته‌جمعی نداشتید که خود فرد می‌توانست مثلاً یک قدمی برندارد یا بردارد…

ج- آخر نه دیگر ببینید شما وقتی که مجلس این قدرت را می‌داشت یک فرد می‌توانست مطرح بکند. آخر فرد وقتی کارش به ثمر می‌رسد که اگر یک وکیلی در مجلس سؤال کرد وکلا حمایتش بکنند کنترل و رسیدگی به سؤالات حمایتش بکنند این قدرت قانونی پیدا کند اگر وزیری آمد یک تخلفی کرد ولو نخست‌وزیر بخواهد ولو شاه بخواهد ولو ملکه بخواهد این را عزلش بکنند. بقیه حساب کارشان می‌کردند که آقا پس فایده ندارند ما باید مجلس را به هر حال حسابش را داشته باشیم مطبوعات را باید حسابش را داشته باشیم. ولی این قدرت‌ها را به قول معروف همه دندان‌هایش را کشیده بودند این‌ها دیگر بی‌ضرر شده بودند یعنی بی‌مداخله شده بودند. یک فیگورهایی بود که از نظر رژیم وجود داشت ولی آن اصل خاصیتش را تا حدودی از دست داده بود این را باید قبول بکنیم. انشاءالله اگر مملکتی دومرتبه شد به آن‌صورت که باید این‌ها را قبول کرد. این‌ها را ما الان می‌بینیم دیگر: دیگر این‌جاها می‌بینیم هست دیگر این‌جا خب حتی شاه و ملکه دستگاه و سلطنت مصون از این حملات و انتقادات و ایرادات نیست این است که خب ناچارند خودشان را جمع‌وجور بکنند دیگر. منتها احترام هم دارند حریم‌شان را رعایت می‌شود این‌ها هم حریم قانون اساسی و اصول مملکت را رعایت می‌کنند دیگر. این اصل اگر حفظ بشود یعنی هر قوه‌ای جای خودش هر کس به جای خودش. همان روحانیت هم به جای خودش احترام آن هم محفوظ است آن هم باید حقوقش حفظ می‌شد…