روایت‌کننده: آقای دکتر مصطفی الموتی

تاریخ مصاحبه: ۱۰ مارچ ۱۹۸۳

محل‌مصاحبه: شهر لندن ـ انگلستان

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۲

 

 

ج- مرحوم منصور روحانی می‌گفت که ما وقتی‌که مطالعه کردیم به این نتیجه رسیدیم که آقای دکتر رضازاده شفق سنش از ۷۰ سال زیادتر است. می‌دانید که ماکزیمم سن هم در مجلس شورای ملی هفتاد است و ایشان اصلاً نمی‌تواند وکیل انتخاب بشود طبیعتاً وقتی کسی نمی‌تواند وکیل انتخاب بشود خب رئیس هم نمی‌تواند بشود. فکر کردند پس ایشان برود به مجلس سنا. آقای مهندس ریاضی هم فکر کرده بودند بیاید سناتور بشود از تهران، چون فکر کرده بودند که چندتایی از دانشگاه‌ها را بیاورند. ریاضی هم از استادهای بسیار خوش نام دانشگاه بود ایشان را هم گفتند بیاوریم به عنوان سناتور. آقای روحانی می‌گویند ما وقتی که دیدیم که آقای دکتر شفق که نمی‌تواند بشود فکر کردیم که چه کسی بهتر از آقای مهندس ریاضی، آقای شریف‌امامی هم که قرار بود رئیس سنا بشود به ایشان سمپاتی داشت و عده زیادی هم معتقد به آقای ریاضی بودند گفتند پس ایشان بیایند بشوند. و ایشان آمدند در انتخابات شرکت کردند و انتخاب شدند و بعد هم شدند رئیس مجلس. تا چند ماه قبل از انقلاب هم رئیس مجلس بودند که متأسفانه منجر شد به اعدام ایشان. مرحوم حسنعلی منصور وقتی آمد در مجلس، او معلوم بود که مجلس برای او یک پلکانی است برای نخست‌وزیری، چون قبلاً وزیر کابینه بود در دولت آقای دکتر اقبال من با ایشان همکاری داشتم این‌ها…

س- کانون مترقی تشکیل شده بود؟

ج- کانون مترقی تشکیل شده بود. یعنی یکی از پایه‌های کنگره آزادزنان و آزادمردان کانون مترقی بود.

س- شما هم عضو آن بودید؟

ج- من نبودم. من نبودم. و کنگره آزادزنان و آزادمردان وقتی که تشکیل شد این‌ها از آن‌جا شروع کردند نفوذ در داخل مجلس، و خیلی از اعضای کانون مترقی را از آن طریق وارد انتخابات کردند و این‌ها انتخاب شدند. وقتی که آمدند داخل مجلس ماها که قبلاً سابقۀ پارلمانی داشتیم هیچ قصد تمایلی به همکاری با این گروه نداشتیم. من خودم با حسنعلی منصور چون در دولت مرحوم دکتر اقبال با هم همکاری داشتیم بودیم خب نسبت به هم سمپاتی داشتیم. خیلی هم او دلش می‌خواست که من با آن‌ها همکاری بکنم. و حتی یادم می‌آید من شاید یک ماه قبل از این‌که ایشان نخست‌وزیر بشود یک روز توی مجلس با من صحبت کرد و گفت من حتماً نخست‌وزیر خواهم شد و دلم می‌خواهد که شما هم بیایید در دولت با من همکاری بکنید. که بنده به ایشان گفتم من به کار پارلمان علاقه‌مند هستم و نمی‌خواهم از مجلس بیرون بروم بنابراین چنین قصدی ندارم ولی ایشان را من مصمم دیدم اعتماد و اطمینان عجیبی داشت که به‌زودی نخست‌وزیر خواهد شد. جزو آدم‌هایی که من واقعاً دیدم خیلی با قاطعیت می‌گفت این را ایشان بود.

س- چه تیپ آدمی بود؟

ج- مرد بسیار فهمیده‌ای بود، مطلع بود، بسیار جاه‌طلب. حالا البته دور از مردم، چون از خانواده‌های سرشناس و متعین مملکت بود با طبقۀ تحصیل‌کرده ارتباط داشت ارتباط زیادی با مردم نداشت. و به هر حال ایشان وقتی آمد در مجلس شروع کرد یک فراکسیون درست کرد اسم فراکسیونش را اول گذاشت فراکسیون ششم بهمن. ششم بهمن که اسم به اصطلاح می‌خواست انقلاب سفید را در انحصار خودش قرار بدهد و منحصربه‌خودش بکند. ما هم که یک عده دیگری از وکلا در مجلس بودیم و موافقتی با آن‌ها نداشتیم…

س- دوستان شما کی‌ها بودند؟

ج- ماها اتفاقاً آقای رامبد بود آقای زهتاب بود، آقای پاینده بود، آقای سرتیپ پور بود این‌ها. ما هم یک فراکسیون درست کردیم به نام فراکسیون مستقل. آن‌ها فراکسیون ششم بهمن را داشتند عرض کنم که ما فراکسیون مستقل را تشکیل دادیم در داخل مجلس. در حدود ۵۰، ۶۰ نفر هم بودیم، ۵۰، ۶۰ نفر هم بودیم و به فعالیت ادامه می‌دادیم. اتفاقاً از رفقای روزنامه‌نگار هم در داخل مجلس بودند. آقای مهندس والا بود، آقای صفی‌پور بود، آقای کاظم مسعودی بود، این‌ها همه توی این فراکسیون بودند. ما این فعالیت را ادامه می‌دادیم تا این‌که آقای منصور خیلی از این فراکسیون ناراحت شده بود که این فراکسیون در مقابل ما دارد علم می‌شود. در صورتی که ایشان برنامه‌ای داشت برای نخست‌وزیری خودش. با اعضای فراکسیون که صحبت می‌کرد هیچ‌کدام اظهار تمایل نمی‌کردند که در فراکسیون ششم بهمن بروند نمی‌دانم چه اقدامی از خارج شد در این ضمن زمزمه‌ای شد که فراکسیون مردم دومرتبه تشکیل بشود. فراکسیون حزب مردم که مدت‌ها بود بعد از واقعۀ حزب ملّیون و حزب مردم این زمزمه پیش آمد. عده‌ای از اعضای فراکسیون مستقل عضو حزب سابق مردم بودند. این‌ها آمدند اظهار تمایل کردند که ما از فراکسیون مستقل می‌رویم. دوستان روزنامه‌نگار ما هم که هشت نه نفر بودند ایشان می‌گفتند که بهتر است که ما که روزنامه‌نگار هستیم اصلاً وارد این فراکسیون‌ها نشویم ما خودمان مستقلاً دور هم بمانیم. به این صورت فراکسیون مستقل تقریباً ضعیف شد. یک گروه روزنامه‌نگارش آمدند شدند گروه روزنامه‌نگارهای مجلس و گروه حزب مردمش هم شدند فراکسیون مردم که آقای رامبد از همان‌وقت شد رهبر آن گروه و فراکسیون مستقل ماند با یک عده شاید در حدود ۲۰ نفر از نمایندگان. آقای حسنعلی منصور هم فراکسیون ششم بهمن را تبدیل کرد به فراکسیون ایران نوین. یعنی دیگر آن‌جا حزب ایران نوین به وجود آمد. به وجود آمد و بعد خودش را هم به نام رهبر آن فراکسیون در مجلس اعلام کرد. عده وکلای آن‌ها هم زیاد بود شاید در حدود بیش از صد و سی چهل نفر وکیل بودند که در فراکسیون ایران نوین بودند. گروه کشاورزان رفتند، گروه کارگرها رفتند، دارودسته خود گروه مترقی رفتند این‌ها شدند فراکسیون ایران نوین. ما که به عنوان گروه روزنامه‌نگاران مجلس بودیم فراکسیون مردم هم بود در مقابل‌شان و فراکسیون مستقل. فراکسیون ایران نوین شروع کرد به مداخله کردن در کارهای داخلی مجلس یعنی در انتخابات هیئت رئیسه مجلس، من آن‌وقت عضو هیئت رئیسه مجلس بودم. در انتخابات بعدی مجلس در سال دوم این‌ها شروع کردند تمام هیئت رئیسه را بردند. یعنی دیگر در فراکسیون مردم و مستقل این‌ها هیچ‌کدام را به بازی نگرفتند. تنها کسی که از غیر از خودشان توی هیئت‌رئیسه ماند فقط من بودم، به من فراکسیون ایران نوین من در مسافرت هم بودم رأی دادند من توی آن فراکسیون ماندم.

س- این رهبران آن ایران نوین کی‌ها بودند غیر از منصور دیگر کی‌ها بودند که کارگردان بودند؟

ج- منصور بود. آقای محسن خواجه‌نوری بود، آقای حیدرعلی ارفع بود این‌ها پایه‌های اصلی فراکسیون بودند. و بعد فراکسیون ایران نوین به کار خود ادامه داد. فعال شد، فعال شد. تا این‌که آقای دکتر عاملی بود که بعد وزیر دادگستری شد.

س- باقرعاملی؟

ج- باقرعاملی. بعد آقای حسنعلی منصور مأمور تشکیل کابینه شد. وقتی مأمور تشکیل کابینه شد، خب طبیعتاً دولت را در دست گرفت. یک عدۀ از اعضای مجلس هم به عنوان وزیر کابینه برد از داخل مجلس. به جای ایشان آقای محسن خواجه‌نوری شد رئیس فراکسیون. و کار فراکسیون افتاد دست آقای محسن خواجه‌نوری و یک آدم هم بسیار خوبی هم بود طفلک هم در جریانات اخیر اعدام شد. و فراکسیون مردم هم در مقابلش و بقیه هم منفرد، ماها هم که به عنوان یا روزنامه‌نگار یا منفرد در داخل مجلس بودیم. هرچه به آخر دوره نزدیکتر می‌شد تمایل به اجزاب زیادتر می‌شد دلیلش هم این بود که این‌جور انعکاس داشت که انتخابات بعدی منحصراً انتخابات حزبی خواهد بود. یک کسانی می‌توانند در انتخابات شرکت کنند که عضو یکی از این احزاب باشند. یا حزب ایران نوین، یا حزب مردم، یا حزب این پان ایرانیست. در این ماجرا خب کسانی که در داخل مجلس بودند باید تصمیم می گرفتند یا باید از انتخابات صرف‌نظر می‌کردند یا به یکی از این احزاب ملحق می‌شدند. بنده رفتم وارد حزب ایران نوین شدم و دعوتم کردند کراراً. و دیدم مصلحت این است که بروم، چون حوزه انتخابی مشخصی بود در حوزۀ انتخابی من می‌دانستم که برنده هستم ولی اگر عضو حزب نباشم و نتوانم در انتخابات شرکت بکنم حقی از من ضایع خواهد شد در حوزۀ انتخابیم. به‌هرحال رفتم عضو حزب ایران نوین شدم. بقیه دوستانم هم بعضی از آن‌ها رفتند در حزب مردم. عده‌ای از رفقای روزنامه‌نگارمان رفته بودند حزب مردم شدند بعضی‌ها هم آمدند در حزب ایران نوین. فراکسیون مستقل هم اعضای آن به همین صورت بین این دوتا حزب تقسیم شدند. و بالمآل آخر دوره در داخل مجلس فقط دو فراکسیون بود. فراکسیون ایران نوین و فراکسیون مردم. که من هم عضو فراکسیون ایران نوین بودم. و بعد هم گفتم تنها کسی هم که عضو حزب ایران نوین یا مردم نبود مدتی در هیئت رئیسه شرکت داشت و بعد هم شد رئیس کمیسیون برنامه من بودم. که هم ایران نوین هم مردم همه به من رأی دادند من شدم کمیسیون برنامه مجلس. این وضع ادامه داشت تا انتخابات بعدی انجام شد و باز هم از طرف حزب ایران نوین به عنوان کاندیدای نمایندگی از حوزۀ الموت معرفی شدم در انتخابات بعدی هم که دورۀ ۲۲ بود توفیق پیدا کردیم آمدیم به مجلس. وقتی آمدیم به مجلس، در مجلس خب پس از گذشت مدتی در داخل فراکسیون هم تجدیدنظر شد. آقای محسن خواجه‌نوری از ریاست فراکسیون کنار رفت آقای مهندس ارفع آمد شد رئیس فراکسیون. وقتی او شد رئیس فراکسیون، او من را به عنوان قائم‌مقام انتخاب کرد. یعنی با من صحبت کرد که من خواهش می‌کنم شما بیایید بشوید قائم‌مقام رئیس فراکسیون. من تمایلی نداشتم. به هر حال بعد از مذاکراتی آمدند در فراکسیون به رأی گذاشتند رأی دادند من آمدم شدم قائم‌مقام رئیس فراکسیون. و بودیم در حزب و فعالیت می‌کردیم. دبیرکل حزب هم که قبلاً عطاءالله خسروانی بود تغییر کرد و آقای دکتر کلالی دبیر کل حزب شد. دکتر کلالی البته آدم تشکیلاتی، حزبی، متفکر و به نظر من آدم بسیار خوبی هم بود.

س- علت این تغییر چی بود؟

ج- بین آقای خسروانی و آقای هویدا اختلاف‌نظرهایی بود. خسروانی جزو پایه‌گذارهای حزب بود. در آن کنگره آزادزنان خسروانی هم نقشی داشت. کارهایی که انتخاب شده بودند اکثراً به توصیۀ ایشان بود. و او خودش را در حزب مقدم بر هویدا می‌دانست. حتی مدتی دبیرکل حزب رئیس دفترسیاسی بود. قبل از این‌که هویدا چیز بشود. نخست‌وزیر رئیس دفتر سیاسی اتوماتیکمان بشود قبلاً دبیرکل حزب بود. اختلافاتی بین دبیرکل بین آقای خسروانی و آقای هویدا بود و بالمآل در این میان آقای کلالی شد دبیر کل حزب آقای خسروانی با سمت وزیر در کابینه به شغل خود ادامه مبدأ دو همکاری می‌کرد. خب کلالی طبیعتاً می‌خواست تغییراتی در حزب به وجود بیاورد. و چون سوابق دوستی هم با من از داخل مجلس داشت و خود آقای ارفع هم که رئیس فراکسیون بود تمایلی داشت که برود کنار. و خودش هم اصرار داشت که من بشوم رئیس فراکسیون در فراکسیون رأی گرفتند من شدم رئیس فراکسیون. در یک مدت کوتاهی البته این مسیر را طی کردم شدم رئیس فراکسیون. در فراکسیون ما آمدیم واقعاً یک فکر اساسی در کار قانون‌گذاری کردیم. البته کار واقعاً فراکسیون خیلی حسابی بود اگر ادامه پیدا کرده بود حزب ایران نوین به عقیدۀ من شاید خیلی از مسائل در مملکت ما پیش نمی‌آمد. چون حزب کم‌کم در مملکت نفوذ پیدا کرده بود تشکیلات داشت قدرت پیدا کرده بود مردم آمده بودند در حزب بشوند. آشنا می‌شدند به تربیت حزبی. ما در فراکسیون برای این‌که مسائل مملکتی به اطلاع وکلا برسد فراکسیون آمد در داخل حزب یک تشکیلاتی داد. وکلا و سناتورها کلاً بودند عضو فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین. هر کدام از مجلسین برای خودشان در داخل فراکسیون‌ها حوزه‌های پارلمانی داشتند. یعنی ما مثلاً ۲۲۱ وکیل عضو فراکسیون پارلمانی می‌شدند تبدیل می‌شدند به ۱۵ حوزۀ پارلمانی. این حوزه‌های پارلمانی هرکدام یک رئیس داشت یک نایب رئیس داشت و چندتا عضو. و این‌ها جلسات مرتبی بین خودشان داشتند که تمام مسائل پارلمانی و حزبی را مطرح می‌کردند و گزارش می‌کردند می‌فرستند برای رئیس فراکسیون‌ها.

س- این حوزه‌ها براساس تقسیم‌بندی جغرافیایی بود؟

ج- نه اوایل با انتخاب اشخاص بود خود آن‌ها. ولی بعد چون دیدیم که تبدیل می‌شود به حوزه‌های دوستانه تبدیل شد به قرعه. یعنی اول هر دورۀ پارلمانی قرعه می‌کشدیم که کی‌ها در این حوزه‌ها باشند. پانزده فرض کنید که حوزۀ پارلمانی با قرعه هر کس حوزۀ یک، دو، سه، چهار می‌آمدند عضو این حوزه‌ها می‌شدند. بعد خودشان رئیسشان را انتخاب می‌کردند. دبیرشان انتخاب می‌کردند. رؤسای این حوزه‌ها می‌آمدند در یک جلسه‌ای که رئیس فراکسیون پارلمانی و دوتا قائم‌مقامش از مجلس شورای ملی و رئیس فراکسیون پارلمانی از سنا و دوتا قائم‌مقامش می‌آمدند آن‌جا این می‌شد کمیتۀ مرکزی فراکسیون پارلمانی. لوایحی را که دولت می‌خواست به مجلس بدهد قبلاً می‌فرستاد برای رئیس فراکسیون، رئیس فراکسیون بین حوزه‌های پارلمانی تقسیم می‌کرد. حوزه‌های پارلمانی سنا و شورا نظرشان را اظهار می‌کردند رئیس حوزه‌ها می‌آمدند در جلسۀ فراکسیون نظر افراد را مطرح می‌کردند. مثلاً فرض کنید لایحه‌ای داشتیم مربوط به مالیات‌ها هرکدام از این حوزه‌های پارلمانی اعضا نظرشان را می‌دادند مخالفین، موافقین می‌گفتند به این دلیل با این لایحه مخالفیم موافقیم نظر تمام وکلا به این صورت می‌آمد در کمیته مرکزی مطرح می‌شد. کمیته مرکزی با حضور نمایندگان دولت تشکیل می‌شد در داخل حزب اگر این لایحه، توضیح می‌داد نماینده دولت به این دلایل ما این لایحه را آوردیم نمایندگان مجلس آزادانه حرف‌هایشان را می‌زدند مخالفیم نمی‌خواهیم دلایل ما این است چند صورت پیش می‌آمد دیگر، با این لایحه در کمیته مرکزی تصویب می‌شد اگر تصویب می‌شد می‌رفت به خود فراکسیون. اگر لایحه رد می‌شد برمی‌گشت به دولت که آقا این لایحه را فراکسیون قبول نکرده اصلاحش بکنید به این‌صورت بیاورید. اگر تصویب می‌شد ما در جلسۀ فراکسیون که همۀ وکلا و سناتورهای عضو حزب شرکت داشتند در جلسۀ علنی بحث می‌کردند اگر در آن جلسه تصویب می‌شد دولت حق داشت آن لایحه را به مجلس تقدیم بکند. اگر در آن جلسه رد می‌شد دولت آن لایحه را حق نداشت به مجلس تسلیم بکند. به همین دلیل وقتی یک لایحه‌ای از طرف دولتی و حزبی به مجلس داده می‌شد تمام وکلا و ستاتورهای حزب قبلاً اظهارنظرشان را در داخل حزب کرده بودند نسبت به این لایحه. یعنی می‌دانستند این لایحه چیست منطقش چیست و چرا آمده. و به همین دلیل بود که رئیس فراکسیون در جلسۀ علنی به این لایحه رأی می‌داد و همۀ اعضای فراکسیون رأی می‌دادند و لایحه تصویب می‌شد. و عده‌ای می‌گفتند که پس اعضای فراکسیون چشم بسته لوایح را تصویب می‌کنند. واقعاً چشم بسته نبود. ما اطلاع قبلی از این مسائل داشتیم. منتها عده‌ای به ما ایراد می‌گرفتند می‌گفتند که شأن مجلس این نیست که لایحه در فراکسیون تصویب بشود. شما مجلس را حق ندارید ببرید در داخل حزب تشکیل بدهید. باید بیایید در داخل مجلس وکلا نظرشان را بدهند. ما جلوی نظر وکلا را نگرفته بودیم. ما می‌گفتیم چون دولت حزبی است با وکلا و سناتورها همکاری دارند این لایحه را مشترکاً تهیه کرده‌اند و مشترکاً به مجلس می‌دهند و بالمآل مشترکاً پشتیبان این لایحه هستند. ولی مع‌هذا گفتند در کمیسیون تغییراتی که می‌خواستند می‌آمد به این صورت لوایح در داخل مجلس تصویب می‌شد. حزب ایران نوین سعی داشت در سراسر مملکت تشکیلات خود را توسعه بدهد وسعت بدهد و در انتخابات انجمن شهر، شهرستان این‌ها هم دخالت می‌کرد تمام به اصطلاح مقامات محلی را هم در داخل حزب داشت می‌آورد و حزب داشت واقعاً پایه‌ای می‌گرفت تا این‌که دو سه تا کنگره حزب ایران نوین تشکیل داد که کنگره سوم آن‌که آخرین کنگره بود من خودم رئیس آن کنگره بودم. و این سومین کنگره‌ای که در حدود ۱۴هزار نفر از سراسر ایران انتخاب شده بودند از همۀ استان‌ها و شهرستان‌ها و روستاها به تهران آمده بودند و در حدود ۴۵ دلیگاسیون هم ما از کشورهای مختلف حزب دعوت کرده بود شخصیت‌های حزبی توی‌شان آدم‌های خیلی مهمی بودند مثلاً کامیل شمعون رئیس‌جمهور سابق لبنان را ما دعوت کرده بودیم به حزب آمده بود و خیلی از نخست‌وزیران سابق و وزرای سابق که در کشور خودشان کارهای حزبی و تشکیلاتی داشتند این‌ها همه را با کمک وزارت خارجه و سفارتخانه‌هایمان که آدم‌های معروف حزبی در داخل انگلستان آمریکا، کی و کی‌ها هستند این‌ها را که دعوت کردیم که بیایند واقعاً در آن کنگره شرکت بکنند. و خیلی این‌ها تحت‌تأثیر آن کنگره قرار گرفتند من که به عنوان رئیس آن کنگره بودم با این‌ها صحبت می‌کردم همه باورشان نمی‌شد که ما یک همچین تشکیلاتی در ایران داشته باشیم. و یادم می‌آید که بعد به عنوان رئیس کنگره تلگرافی حضور اعلی‌حضرت مخابره کردند، اعلی‌حضرت در سفر مصر بودند به قاهره ایشان هم جواب تلگراف را دادند به من، خیلی گرم و صمیمانه خیلی به اعضای حزب اظهار مهربانی و تفقد این‌ها ما هم این را در جلسۀ کنگره خواندیم. این کنگره با یک موفقیت فوق‌العاده‌ای برگزار شد. برگزار شد خب ما چون در آستانۀ انتخابات جدید بودیم فکر می‌کردیم که این‌بار هم باز حزب ایران نوین در انتخابات توفیق خواهد داشت. و به این جهت داشتیم پیش می‌رفتیم. در همین ماجرا مسئلۀ انتخابات شهسوار پیش آمد یعنی یکی از، آقای دکتر یزدان‌پناه نمایندۀ شهسوار شد وزیر مشاور در کابینۀ پارلمانی و انتخابات حوزۀ انتخابیش انجام شد آقای آموزگار هم شده بود وزیر کشور و ترمیم کابینه و صحبت از این بود که در این انتخابات، آقای وزیر کشور اعتقادش این بود که ما باید تمام کاندیدها بیایند در انتخابات با هم مبارزه کنند و هرکی توفیق پیدا کرد او نمایندۀ محل باشد.

س- او در حزب ایران نوین بود خودش یا نبود؟

ج- نبود. نخیر. عضو حزب نبود. عضو حزب نبود و پنهانی هم رقابتی با آقای هویدا برای نخست‌وزیر‌ی داشت. این رقابت پنهانی هم وجود داشت. و یکی از دلایل این بود انتخابات شهسوار انجام شد. حالا از خوب حادثه یا از بد حادثه من هم از طرف دفتر سیاسی حزب مأمور شدم بر این انتخابات نظارت بکنم از طرف حزب ایران نوین.

س- این زمانی بود که آقای آموزگار چندتا جوان را به عنوان معاون آورده بود؟

ج- بله بله آقای علیخانی، آقای افخمی را فرستاد برای همین…

س- عالیمرد.

ج- عالیمرد و افخمی این‌ها. عالیمرد و افخمی آمده بودند در انتخابات شهسوار نظارت می‌کردند. این‌ها هم تازه آمده بودند و مصدر کار شده بودند. البته در انتخابات، این حقیقت را هم باید ما قبول بکنیم(؟؟؟) که بین ایران نوین و حزب مردم بود خب تفاهم‌هایی بین دو حزب به وجود می‌آمد کاندیدها معرفی می‌شدند از هر دو حزب ولی خب مسلماً چون تفاهمی وجود داشت تقریباً مشخص بود که کدام کاندیداها در کدام حوزه‌ها، چون غیرحزبی‌ها که شرکت نداشتند شرکت نمی‌کردند و این دوتا حزب شرکت داشتند و اکثراً هم مشخص بود که کی‌ها را این‌جا توفیق خواهند داشت. این‌بار هم که بین این دوتا حزب کاندیدها معرفی شده بودند دیگر به اصطلاح آن تفاهم به وجود نیامده بود. آخر این دوتا حزب با هم نبرد کنند مبارزه کنند هرکس توانست ببرد. البته می‌دانید در انتخابات عوامل مختلف دخالت دارد. دستگاه‌های دولتی می‌توانند اعمال نفوذ بکنند، انجمن‌های محلی می‌توانند اعمال نفوذ بکنند، سازمان‌های مختلف، اصناف، کارگر، پیشوه‌ور تعاونی‌ها این‌ها دخالت دارند. و چون معتقد بودند در گذشته گروه‌های کارگری که وابسته به حزب بودند و کشاورز از کاندیدهای دولتی حمایت می‌کردند در این انتخابات این‌حا همه بی‌طرف باشند. افراد حزبی بروند رأی‌شان را بدهند به هر کسی که دلشان خواست. وزیرکشور هم تعهد کرده بود قبول کرده بود که تمام رعایت‌ها را بکند که این انتخابات در کمال بی‌طرفی انجام بشود. و به اصطلاح این‌جا شده بود مرکز زورآزمایی دو حزب ایران نوین و مردم در آستانه انتخابات بعدی.

س- این زمانی است که آقای ناصر عامری دیرکل حزب مردم بود؟

ج- دبیرکل حزب مردم در آن‌موقع نه مثل این‌که ناصر عامری نبود آن‌موقع فوت کرده بود. بله فوت کرده بود.

س- بعد از او بود؟

ج- بعد از او بود بله. و در این انتخابات زورآزمایی این دوتا حزب به نحو کامل بود. کاندیداهای حزب مردم آقای کبیری بود که خیلی نفوذ محلی داشت بین کشاورزان به خصوص. کاندیدای حزب ایران نوین آقای دکتر خلعتبری بود که بسیار آدم خوش‌نامی بود محلی بود این دوتا منتها من این حقیقت را باید قبول بکنم که اگر این دوتا کاندیداها خودشان در محل با هم می‌رفتند مبارزه می‌کردند آقای کبیری از کاندیدای حزب ایران نوین می‌برد. اما وقتی دوتا حزب آمدند به میدان زور حزب ایران نوین به حزب مردم چربید با فعالیتی که ما در منطقه کردیم خیلی تلاش شده بود در آن انتخابات که حزب ایران نوین توفیق پیدا نکند. گروه‌های مختلف حزب ایران نوین همه در آن منطقه تجهیز شده بودند که به کاندیدای حزب مردم کمک بکنند ولی سرانجام توفیق پیدا نکردند آن انتخابات را ما برنده شدیم. عده‌ای به ما ایراد می‌گیرند و می‌گویند که از همان‌جا بود که به هر حال عده‌ای معتقد شدند که بایستی حزب ایران نوین منحل بشود و از بین برود برای این‌که این حزب اگر بماند در انتخابات بعدی تمام حوزه‌ها را خواهد گرفت. از این‌جا بود که به قول معروف پایه‌گذاری انحلال احزاب در مغز بعضی‌ها به وجود آمد. حالا این گروه در خود دولت بودند در حزب مخالف بودند در مخالفین بودند در ساواک بودند در سازمان‌های مختلف هم بودند این‌ها همه تجهیز شدند. خب طبیعتاً در دربار هم بودند ذهن شاه ملکه سازمان‌های مختلف را برای این کار آماده کردند که به هر حال مملکت به سمت یک حزبی پیش برود این احزاب مختلف که شاید هم این‌طوری عنوان شده بود که خوب همۀ این احزاب که سلطنت‌طلب هستند چه لزومی دارد که چندتا حزب باشند پس یک حزب باشد و همه سلطنت‌طلب منتها چون افکار مختلف دارند این‌ها در داخل حزب جناح‌های مختلف باشد که، همین فکری که بعد در رستاخیز به وجود آمد.

س- آن نطق‌های نسبتاً انتقادی مرحوم ناصر عامری هم یک یادآوری از آن صحبت‌های دبیرکل حزب ملّیون…

ج- تقریباً یک‌همچین پایه‌گذاری داشت می‌شد و می‌خواستند یک خرده حزب مردم را جدی‌تر بکنند. چون به جایی نرسید و مدتش هم کوتاه بود و آن‌ بیچاره‌ هم تصادف کرد مرد آن اصلاً منتفی شد. می‌دانید حقیقت را باید قبول کرد در ایران دلشان می‌خواست احزاب وجود داشته باشد پوپولر هم باشد ولی با دستگاه هم هماهنگی داشته باشد. این یک‌خرده مشکل بود. چون عدم رضایت مردم وجود داشت این عدم رضایت باید در حزب مخالف واقعاً تبلور پیدا می‌کرد منعکس می‌شد به صورت حاد. ولی می‌خواستند این را به صورت تعارف برگزار بکنند این نمی‌شد نتیجه این می‌شد که مخالفین می‌رفتند و بالاخره هم که دیدیم توی آخوندها تو مساجد توی حزب توده توی همین مارکسیت اسلامی توی این گروه‌ها می‌رفتند. در صورتی که اگر در داخل حزب مخالف که سلطنت‌طلب بود منعکس می‌شد شاید این وضع پیش نمی‌آمد. متأسفانه این‌کار نشد. عرض کنم که ما در این فکر و اندیشه بودیم که به هر حال انتخابات بعدی را هم توفیق پیدا کنیم خیلی هم خوشحال بودیم که انتخابات شهسوار برنده شدیم. یادم می‌آید که حتی وقتی‌که، شبی که ما انتخابات را بردیم آقای هویدا از کرمانشاه به من تلفن کرد و خیلی اظهار خوشحالی که به هر حال ما روی سفید شدیم نشان داد که نه حزب ایران نوین قوی است هیچ دولت هم بهش کمک، دولت هم باید در مقابلش بایستد. چون واقعاً دکتر آموزگار و همکارانش جلوی ما می‌ایستادند خیلی دلشان می‌خواست که ما توفیق پیدا نکنیم روی آن تزی که خودشان داشتند ولی خوب البته نقش بی‌طرفی را بازی می‌کردند و شاید ته دلشان بدشان نمی‌آمد که بگویند که ما وزیر بی‌طرفی هستیم حتی دولت هم در این‌کار توفیق پیدا نکرد ولی خب ما برنده شدیم. حس می‌کردند که اگر این وضع در انتخابات بعدی پیش بیاید پس حزب ایران نوین همه کرسی‌ها را خواهد برد و این فکر را به وجود آوردند که به هر حال این حزب باید منحل بشود. بعد یادم می‌آید که آقای هویدا این اواخر من را می‌خواست ببرد در دولت عضو کابینه بکند. من هم میلی واقعاً نداشتم. خیلی دلش می خواست وزیر اطلاعات بشوم علاقه نداشتم وزیر پارلمانی بشوم نمی‌خواستم. به هر حال سفری به کره جنوبی من رفته بودم. آقای دکتر کلالی به من تلفن کرد که شما پا شوید بیایید به تهران برای این‌که ایشان علاقه دارند شما در ترمیم کابینه باشید و شرکت بکنید. بنده به ایشان گفتم که شما که نظر من را می‌دانید من علاقه‌ای ندارم در دولت باشم در مجلس را ترجیح می‌دهم… و وقتی که به هر حال با عجله ایشان ما را خواستند به تهران آمدیم من که رفتم با آقای هویدا دیداری کردم ایشان به من گفتند که چون آقای دکتر کلالی دبیرکل حزب می‌خواهند بروند کنار می‌خواهم از شما خواهش بکنم که شما بیایید بشوید وزیر مشاور دبیرکل حزب ایران نوین. بنده یک‌خرده ابا داشتم می‌گفتم که اجازه بدهید آقای دکتر کلالی باشند برای این‌که من به ایشان خیلی سمپاتی دارم و با ایشان هم کار می‌کنم. و به هر حال این ایام هم بگذرد انتخابات هم برگزار بشود حالا بعد از انتخابات بله ایشان گفتند نه ایشان عجله دارد و علاقه دارد که از دبیرکلی استعفا بدهد و خلاصه نمی‌خواهد ادامه بدهد به این‌کار.

س- علتش چی بود این‌که واقعاً قابل قبول نیست…

ج- یک مقدار خودش ناراضی بود عرض کنم که یک مقدار هم دستگاه‌هایی بر علیه او عمل می‌کردند یک خرده هم خود هویدا هم زیاد شاید ته دلش چیز نبود من حیث المجموع یک اوضاع و احوالی پیش آمده بود که ایشان ترجیح می‌داد یک شغلی در خارج از ایران داشته باشد چون زنش هم فرانسوی بود آمادگی برای این کار داشت. من خیلی علاقه‌مند به این کار نبودم ولی دیدم ایشان مصمم است که این کار را بکند. ما چون هفته‌ای یک روز که ناهار روزهای سه‌شنبه دفتر سیاسی حزب ایران نوین داشتیم گاهی خصوصی هم این مسائل را با هم صحبت می‌کردیم توی اتاقش می‌نشستیم.

س- توی نخست‌وزیر‌ی؟

ج- توی نخست‌وزیری. این هفته که این حرف را به من زد هفتۀ بعد که من با ایشان دیدار کردم به من گفتش که آن حرفی که با هم زدیم راجع به دبیرکلی حزب وزیر مشاور این‌ها این یک خرده‌ای به اصطلاح متوقف شده است. گفتم به هر حال من که تمایلی ندارم. گفت من نمی‌دانم دلیلش چیست که اعلی‌حضرت به من گفتند که فعلاً برای حزب دبیرکل انتخاب نکنید خود شما به عنوان به طور موقت دبیرکل حزب باشید مثل این‌که ایشان یک برنامه‌ای برای حزب و احزاب دارند. گفتم شما از نحوه‌اش اطلاعی ندارید؟ گفت من اصلاً نمی‌دانم چیست ولی می‌دانم یک تغییری در این سیاست احزاب ایشان در فکرشان هست ولی آنچه من فکر می‌کنم به ضرر ما نخواهد بود. یعنی شاید آقای هویدا فکر می‌کرد این‌طور که یک برنامه‌ای هست که سایر احزاب شاید در حزب ایران نوین ادغام بشوند این‌جور ایشان فکر می‌کرد. مدت‌ها چند جلسه این ماجرا گذشت در دفتر سیاسی حزب هم وقتی بحث شد ایشان اظهار عدم اطلاع کرد. گفت من هیچ اطلاعی ندارم از آینده احزاب، ولی ایشان فرمودند که من به طور موقت دبیر کل حزب ایران نوین بشوم. چنانچه می‌دانید وقتی دکتر کلالی استعفا کرد خود آقای هویدا آمد دبیرکل حزب شد آن آخر قبل از انحلال. این مسئله هم گذشت تا این‌که ما یک روز دعوت شدیم حالا یا به عنوان رئیس فراکسیون یا به عنوان روزنامه‌نگار به دربار شاهنشاهی به کاخ صاحب‌قرانیه، نیاوران آن روز عصر رؤسای مجلسین بودند آقای هویدا نخست‌وزیر بود، عرض کنم وزیر دربار بود، نمایندگان تمام احزاب بودند، آقای پزشکیپور بود گویا آقای دکتر صدر مال حزب ایرانیان گویا بود. یادم می‌آید تمام این‌ها که در احزاب بودند این‌ها همه آن‌جا حضور داشتند، روزنامه‌نگاران و خبرنگاران خارجی بودند. همان روز بود که اعلی‌حضرت همایونی فکر تأسیس حزب رستاخیز را عنوان کردند.

س- شما مطلع نبودید برای چی دارید جمع می‌شوید؟

ج- هیچ ما اصلاً نمی‌دانستیم. اصلاً نمی‌دانستیم. فقط گفتند ایشان فرمودند بیایید. منتها همه وقتی رفتند فکر می‌کردند که یک فکری ایشان دارند. ولی مثل این‌که…

س- راجع به احزاب؟

ج- هیچ نمی‌دانستیم. ما این‌طور شنیده بودیم که دارند ولی این فکر چیست واقعاً کسی نمی‌دانست. وقتی اعلام کردند تقریباً به نظر من برای همه آدم‌هایی که آن‌جا بودند غیرمنتظره بود. و خب منتها مسلماً در آن شرایط مملکت ایشان وقتی یک مطلبی را عنوان می‌کردند خب همه هم تأیید می‌کردند دیگر کسی مخالفتی نمی‌کرد. و در آن جلسه یک آدم‌هایی پا شدند صحبت کردند. از جمله آدم‌هایی که خیلی من خوشحال توی آن جلسه می‌دیدم یکی‌اش آقای داریوش همایون بود که بعداً آمدند توی عضو دفتر سیاسی هیئت اجراییه شدند و بقیه که به اصطلاح از حزب ایران نوین دل خوشی نداشتند همه اظهار شادی و خوشحالی می‌کردند. که بعد از اعلام می‌دانید توی آن جلسه هم حتی اعلی‌حضرت گفتند که مثلاً اسم، یک اسمی چیزی رستاخیزی هم می‌توانیم بگذاریم، این کلمه رستاخیز هم از همان‌جا به وجود آمد. بعد هم عده‌ای را دعوت کردند و آقای هویدا هم به طور موقت دبیر کل آن حزب شد. و آن هیئت ۵۰۰ نفری را دعوت کردند در سالن وزارت کار توی راه شمیران در آن جلسه آقای رضا، برادر پروفسور رضا پا شد اعلام کرد که من تعجب می‌کنم اعلی‌حضرت در یکی از کتاب‌های خودشان مرقوم فرمودند که کشورهای یک حزبی، یعنی کشورهای دیکتاتوری، چطور ایشان این مملکت را به آن جهت دارند می‌برند و به آن سمت دارند می‌برند که گفته شد بله این یک حزبی هست ولی در داخل حزب جناح‌های مختلف خواهد بود و به این دلیل این با آن احزاب فرق دارد. به هر حال یک جوابی این شکلی به ایشان داده شد. روی‌هم‌رفته حزب رستاخیز وقتی تشکیل شد چون از تمام گروه‌ها دعوت شده بودند طبیعتاً نمی‌توانستند همفکری و همگامی داشته باشند. آدم‌هایی دیدم من چون عضو هیئت اجراییه آن بودم بعد عضو دفتر سیاسی هم شدم، همیشه شاهد این اختلاف فکری در داخل هیئت اجراییه حتی دفتر سیاسی بودم. چون گروه‌های مختلف بودند هیچ با هم، یک عده مال حزب مردم بودند مال حزب ایران نوین بودند، حزب پان ایرانیست بودند، یک عده با ساواک خلاصه نزد یکی داشتند این‌ها همه آدم‌هایی بودند که یک‌جور فکر نمی‌کردند. یک عده از چپی‌هایی بودند که بعد آمده بودند از طریق ساواک در داخل سازمان‌ها این‌ها هم آن‌جا وجود داشتند. خلاصه یک چیز عجیب و غریبی شده بود این حزب رستاخیز.

س- معلوم شد که این بالاخره این فکر حزب رستاخیز کجا پخته شده بود؟ کجا کی‌ها در جریان بودند.

ج- والله تا ان‌جایی که من می‌دانم غیر از خود، البته غیر از خود اعلی‌حضرت کسی در جریان نبوده است. ولی دستگاه ساواک و آقای علم و آقای شریف‌امامی و آقای آموزگار و آن گروه‌ها و خیلی از درباری‌ها که با حزب ایران نوین مخالف بودند این فکر را به وجود آورده بودند که حالا که همۀ احزاب و گروه‌ها سلطنت‌طلب هستند ما برای تحکیم اساس سلطنت خوب است همه را زیر یک چتر بیاوریم و در زیر این چتر این‌ها با هم شروع کنند به مخالفت. و حتی بعد که مصاحبه‌های مطبوعاتی شده بود خود علیاحضرت هم گفتند که من هم خبر نداشتم که اعلی‌حضرت چنین فکری دارند. آقای هویدا هم که به خود ما گفت اطلاعی از جریان نداشته است. آقای مهندس ریاضی هم به من گفتند به کلی بی‌اطلاع بودند. آقای شریف‌امامی هم همین‌طور اظهار اطلاع می‌کردند.

س- آقای آموزگار چی؟

ج- آقای آموزگار هم اظهار بی‌اطلاعی می‌کردند. هیچ‌کس را من ندیدم که اظهار اطلاع بکند از این‌که از این ماجرا اطلاعی داشته. مثل این‌که خود اعلی‌حضرت مدت‌ها نشسته فکر کرده مطالعه کرده از گزارش‌های مختلف این‌طور استنباط کرده که این‌کار را بکند بهتر است.

س- یک تشکیلاتی یک کمیته‌ای بود که آن آقای گنجی اداره می‌کرد به عنوان کمیته مشارکت مردم و این حرف‌ها آن…؟

ج- بله، نه ممکن بود این‌ها گزارشاتی به حضور اعلی‌حضرت می‌دادند. و دیدید اعلی‌حضرت توی کتاب خودشان هم بعداً نوشته‌اند یکی از اشتباهات تأسیس حزب رستاخیز بود. این در کتاب پاسخ به تاریخ نوشته‌اند و این را اشاره کرده‌اند. واقعاً هم همین‌طور بود. چون به نظر من هم حزب ایران نوین داشت یک پایه‌ای می‌گرفت هم حزب مردم داشت یک اساسی پیدا می‌کرد اگر سیاستی بود، همان حزب پان ایرانیست باز یک دسته‌ای داشت این‌ها بودند. همه هم واقعاً سلطنت‌طلب بودند خب خود این‌ها تقویت می‌کردند چه لزومی داشت همه را بیاورند زیر یک سقف. اصلاً امکان‌پذیر نبود. به طور ظاهر این‌ها برای اطلاعات از مقام سلطنت آمده بودند ولی در دلشان واقعاً زیر یک سقف نبودند همه بر علیه هم تلاش می‌کردند. من می‌دیدم من شاهد بودم توی دفتر سیاسی توی هیئت اجراییه این‌ها واقعاً یک‌پارچه. در صورتی که ما در حزب ایران نوین بودیم واقعاً یک‌پارچه بودیم. حقیقتاً یک‌پارچه بودیم. این اواخر که من شاهد بودم یک‌پارچه بودیم. به هر حال وقتی حزب رستاخیز شروع شد به فعالیت خب طبیعتاً آن احزاب منحل شد رفتند. و متأسفانه در داخل حزب رستاخیز هم یک عنادی نسبت به حزب ایران نوین وجود داشت و چنانچه در انتخابات که برای کاندیداها تصمیم می‌گرفتند عدۀ زیادی از آدم‌های فعال حزب ایران نوین را این‌ها کنار گذاشتند با این‌که وضع محلی آن‌ها خوب بود این‌ها. در انتخابات حزب رستاخیز هم می‌دانید تصمیم این‌جوری گرفته شد چون انتخابات مجلس بیست‌وسوم دیگر تنها کاندیداهای حزب رستاخیز شرکت کردند. در انتخابات این‌جور صحبت شد که خوب ما برای این‌که انتخابات واقعاً آزاد باشد بین کاندیداها برای هر حوزه انتخابی سه نفر را ما در نظر بگیریم. گفتند نحوۀ انتخاب این سه نفر چی باشد؟ این‌جور فکر شده بود که هیئت اجراییه که ۵۵ نفر بودند تقسیم شدند به ده کمیسیون، هر پنج نفر شش نفری توی یک کمیسیون من هم بودم رئیس یکی از آن کمیسیون‌ها، آدم‌های دیگر هم آقای داریوش همایون رئیس یک کمیسیون بود، صفاری رئیس یک کمیسیون بود، قریشی رئیس یک کمیسیون بود، آقای جواد منصور رئیس یک کمیسیون بود، آقای گنجی رئیس یک کمیسیون بود، آقای آزمون رئیس یک کمیسیون بود این‌ها همه رؤسای این کمیسیون‌ها بودند. هر پنج نفری مأمور بررسی یک چند استان شدند. که مثلاً استانی که من مأمور، کمیسیونی که من رئیس آن بودم مأمور رسیدگی شده بود مال کرمانشاه بود، کردستان بود و ایلام و همدان این چهار استان. ما در این‌جا سوابق افراد را بررسی می‌کردیم قطعاً از این‌که عضو کدام حزب بودند و کدام حزب نبودند. یک مسئله هم در، باید این حقیقت را قبول کرد در آن‌جا مطرح شده بود که ما از سازمان مختلف اطلاع بگیریم. از خود سازمان حزب اطلاع بگیریم و هم از سازمان‌های سیاسی مملکت هم از ساواک.

س- کی محبوبیت…؟

ج- کی وضعش خوب است و آن محل، کی محبوب است، کی خوشنام است، کی بدنام، چون ما اطلاعی از همۀ آدم‌ها نداشتیم. این سازمان‌ها می‌توانستند به ما اطلاع بدهند. سازمانی که در آن منطقه دقیق‌تر می‌توانست اطلاع بدهد ساواک بود که همه جا شعبه داشت و خوب احتمالاً خالی از نظر هم نبود. یک پرسشنامه‌هایی بود که در آن نوشته بودند که اسم اشخاص که این‌ها وضعشان در محل چیست محبوبیت محلی‌شان چه اندازه است، وضع اجتماعی آن‌ها چیست؟ ادم درست هستند نادرست هستند. روی این‌ها علامت می‌گذاشتند برای ما می‌فرستادند. ما توی آن کمیته‌ها مطرح می‌کردیم بر آن اساس و اطلاعاتی که خودمان داشتیم تصمیم می‌گرفتیم. سعی ما این بود که از هر منطقه‌ای یک آدم‌های مطلعی هم باشند آن‌ها به ما اطلاع بدهند که این کاندیداها چه وضعی در آن حوزه انتخابی دارند. بر این اساس تصمیم گرفته شد و سه برابر عده‌ای که برای هر حوزه انتخابی لازم بود ما انتخاب کردیم دادیم به هیئت اجراییه و هیئت اجراییه هم یک عده‌ای را از این‌ها کم و زیاد کرد این‌ها معرفی شدند از طرف حزب رستاخیز و از توی آن‌ها به هر حال وکلای لازم انتخاب شدند به مجلس…

س- واقعاً انتخابات آن‌وقت آزاد بود بین آن سه تا…؟

ج- بین آن سه تا تقریباً بله. بین آن سه‌تا حقیقتاً هیچ ناظر خاصی اگر مثلاً استانداری نمی‌دانم فرمانداری این‌ها شرکت…

ولی واقعاً حزب نسبت به آن سه نفر دیگر اصلاً نظری نداشت هر کدام شدند. در صورتی که قبلاً در زمان حزب ایران نوین بین آن دوتایی که می‌شدند خب تقریباً مشخص بود کدام یکی از این‌ها در کدام حوزه انتخاب می‌شوند فرض کنید مثلاً در حوزۀ ایکس که ما می‌دیدیم دو نفر هستند این مال حزب ایران نوین آن مال حزب مردم آن‌هایی که در جریان بودند می‌دانستند که این حوزه حزب ایران نوینی انتخاب می‌شود آن حوزه حزب مردمی و توافق تقریباً بین دو حزب بود ولی در این انتخابات واقعاً نبود آن سه نفر تقریباً آزاد بودند.

س- توافق در چه سطحی می‌شد بین آقای علم و آقای هویدا می‌شد یا…؟

ج- مثلاً در آن حدودها، بین رهبران حزب و دبیران کل این‌ها تقریباً توافق می‌شد در آن زمان. و با این طرز مجلس بیست‌وسوم تشکیل شد که به اصطلاح اسم آن شد مجلس رستاخیز. خب مجلس رستاخیز وقتی اول که تمام احزاب منحل شد طبیعتاً فراکسیون‌های پارلمانی هم منحل شد. دو سه روز بعد از انحلال فراکسیون‌ها و احزاب‌ها بود که بنده دیدم که آقای هویدا آمد به مجلس رفتیم در دفتر مرحوم آقای مهندس ریاضی نشستیم صحبت کردیم. ایشان پیشنهادشان یان بود که حالا که من دبیر کل موقت حزب هستم بهتر این است که شما هم تمام فراکسیون‌های مجلس را یکی بکنید خود من هم باشم رئیس فراکسیون‌ها به طور موقت تا حزب ببینیم چه کار می‌خواهد بکند. و این‌کار را کردیم و در مجلس هم اعلام شد که فراکسیون‌های پارلمانی منحل شدند همه می‌شوند عضو یک فراکسیون و فراکسیون رستاخیز فلان‌کس هم رئیس آن هست تا تکلیف مجلس و فراکسیون‌ها مشخص بشود.

س- نمایندگان هم اعتراضی نداشتند؟

ج- نه آن‌ها دیگر همه یک فراکسیون شدند. یک فراکسیون شدند چون در آستانه انتخابات بودیم به طور موقت بود گذشت تا انتخابات شروع شد. بعد که انتخابات شروع شد خب همۀ وکلا انتخاب شده بودند. ما نمی‌دانستیم در داخل مجلس بعدی طرز کار ما چه خواهد بود؟ حزب یک‌دست چه‌جوری عمل می‌کند؟ مخالف چه‌جور؟ موافق چه‌جور این‌ها. آقای دکتر آموزگار که وزیر کشور بود یک دعوتی کرد در یکی از هتل‌ها خیال می‌کنم هتل اینترکنتیننتال بود. در آن‌جا آقای هویدا مثل این‌که دعوت کرده بود گویا آقای هویدا دعوت کرده بود. در آن‌جا مسئله جناح‌ها مطرح شد که گفتند که فکر تأسیس دو جناح در داخل حزب هست، جناح پیشرو که آقای آموزگار به قول معروف هماهنگ‌کنندۀ آن جناح هستند و جناح سازنده که آقای هوشنگ انصاری هماهنگ‌کنندۀ این جناح هستند. وکلا و سناتورها می‌توانند هرکدام دلشان خواست به هر کدام از این جناح‌ها که خواستند ملحق بشوند. چند روزی گذشت البته عده‌ای از وکلا رفتند وارد جناح پیشرو شدند، بنده و عده‌ای رفتیم وارد جناح سازنده شدیم. و فعالیت در داخل جناح‌ها شروع شده بود.

س- وجه مشترک هم بود از سابقۀ قبلی، افکار قبلی برای تفکیک بین این دوتا جناح؟

ج- البته خب مثلاً وکلایی که در حزب ایران نوین بودند خیلی دلشان می‌خواست با من باشند مثلاً. وکلایی که در حزب مردم بودند دلشان می‌خواست با آقای رامبد باشند. به همین دلیل آقای رامبد رفت در جناح پیشرو من رفتم در جناح سازنده. دوستان ما این‌جا آمدند و دوستان ایشان هم آن‌جا رفتند. این طرز. خب دوستان خود مثلاً آقای آموزگار و دوستان آقای انصاری هم دیگر هر کدام توی این جناح‌ها آمدند. در سنا هم همین‌طور. البته حقیقت هم باید قبول کرد که آقای هویدا و آقای شریف‌امامی علاقمند به جناحی بودند که آقای انصاری داشت. چون زیاد با آقای آموزگار نظر موافقی داشتند. و به همین دلیل این‌ها هم خیلی تمایلی به دوستی با هویدا و آقای شریف‌امامی داشتند در سنا. به همین دلیل جناح سازنده در سنا قوی بود و در شورا هم جناح پیشرو قوی‌تر از سازنده بود برای این‌که تعداد آن‌ها زیادتر بود. برای این‌که دوستان آقای آموزگار در شورا زیادتر شده بودند. این چیزها هم وجود داشت. این هم وجود این جناح‌ها و تشکیل این سازمان‌ها. بعد ولی در داخل مجلس رستاخیز این وحدت و هماهنگی هیچ‌وقت به وجود نیامد. آقای هویدا آقای آموزگار بعد آقای دکتر باهری این‌ها که دبیرکل حزب شدند می‌آمدند در جناح صحبت‌هایشان را می‌کردند ولی گروه‌هایی که قبلاً با هم بودند این‌ها همه با هم بودند. مثلاً جناح پان ایرانیست‌ها با هم بودند هر کجا بودند. ایران نوینی‌های قبلی تقریباً تا حدودی با هم بودند. یک عده‌ای هم که مختلف متفرق آمده بودند این‌ها هم سعی می‌کردند برای خودشان یک گروهی در داخل داشته باشند و تقریباً شکل منفرد داشتند. به تدریج که به سمت همین فتنه یا ماجرا هرچه به آن نزدیک می‌شدیم این آتش درونی این به اصطلاح گروه‌ها شعله‌ور می‌شد. و چنانچه دیدیم این اواخر حزب پان ایرانیست جدا شد ۴۰-۵۰ نفر از حزب رستاخیز جدا شدند. وقتی هم که آقای شریف‌امامی آمد سر کار اصلاً تقریباً فاتحه حزب رستاخیز خوانده شد. با این‌که ایشان خودش جزو پایه‌گذاران حزب رستاخیز بود ولی مع‌هذا حزب رستاخیز دیگر داشت کلکش کنده می‌شد. چنانچه دیدیم از داخل، در اواخر حکومت آقای آموزگار با این‌که آقای آموزگار دبیر کل حزب هم بود آقای بنی احمد که عضو فراکسیون بود شروع کرد به استیضاح آقای آموزگار. و بعداً آقای شریف‌امامی که آمد دیگر اصلاً گروه چیز به هم خورد آقای اخباری که دبیر حزب در تهران بود شروع کرد به استیضاح آقای شریف‌امامی و دیگر رفت تمام آن اساس به اصطلاح از هم پاشیده شد. عرض کنم که خب در این مدت که من در دفتر سیاسی حزب ایران نوین و دفتر سیاسی حزب رستاخیز هر دو شرکت داشتم دو سه نکته‌ای هست بد نیست که این‌جا ضبط بشود. حزب ایران نوین هفته‌ای یک روز سه‌شنبه‌ها ناهار در دفتر نخست‌وزیر که هویدا بود، دفتر سیاسی حزب را تشکیل می‌دادیم خب تمام مسائل را ایشان آن‌جا مطرح می‌کرد ما هم نظرمان را می‌گفتیم.(؟؟؟) به کار مملکتی حزبی، تنها حزبی نبود کار مملکتی هم آن‌جا مطرح می‌شد. البته خب حق این بود که ما معتقد بودیم که باید همۀ کارهای مملکت و حزب از طریق دفتر سیاسی حزب انجام بشود. واقعاً پولیت بوروبه معنی واقعه باشد. منتها خب بعضی از مسائل از اختیار ما خارج بود مثل تغییر دولت تغییر وزراء این‌ها خب نمی‌گذاشتند ما معتقد بودیم باید باشد. آقای هویدا معتقد بودند که به تدریج ما بایستی این کار را انجام بدهیم. البته مرحوم هویدا واقعاً مرد پخته‌ای بود، مرد باهوش بود، مردم‌دار بود همۀ گروه‌ها را سعی می‌کرد نگه‌دارد خب البته به پستش هم خیلی علاقه داشت دلش می‌خواست ادامه پیدا کند. ولی خب در حقیقت او مجری خاص دستورات شاه بود شخص اعلی‌حضرت و تا آن‌جا که خب من در این مدت می‌دیدم، نخست‌وزیرانی که من می‌دیدم در ایام همه سعی آن‌ها این بود که دستورات شاه را اجرا بکنند ولی ایشان نحوۀ کارش این بود که هر وقت حضور اعلی‌حضرت می‌رسید تمام نکات را یادداشت می‌کرد وقتی می‌آمد توی اتومبیلش، توی اتومبیلش با تلفن دستور می‌داد تا می‌رسید به نخست‌وزیر‌ی تمام کارها در حدود انجام بود بعد تلفن می‌کرد حضور اعلی‌حضرت و می‌گفت من یک دستورات که فرمودید به این صورت به این صورت گفتم و اجرا بشود. یعنی به این صورت علت این‌که توانست خودش را حفظ بکند این بود. یکی هم ارتباط خاص او با همه طبقات، سعی می‌کرد همه را راضی نگهدارد به یک صورتی که حتی مخالفین را. مثلاً اعضای حزب مردم هم ارتباط نزدیکی با آقای هویدا داشتند. با همۀ این‌ها هماهنگی داشت. خب گاهی مسائلی را به حسب شوخی و جدی هم در دفتر حزب ایران نوین می‌گفت. یادم می‌آید یک روز آقای دکتر ناصر یگانه شده بود رئیس دیوان عالی کشور البته این هم از کارهای جالب بود خب آقای یگانه رئیس شعبه دیوان کشور نبود باید حتماً رئیس شعبه می‌بود تا رئیس کل دیوان کشور می‌شد ولی خب درست کردند موقتاً رئیس شعبه‌اش کردند بعد هم رئیس دیوان کشور. مرد حقوقدان واردی بود ولی این سرعت خیلی جالب بود. وقتی ایشان عضو دفتر سیاسی بود وقتی آخر جلسه آقای ناصر یگانه از ایشان تشکر کرد گفت من خیلی از شما متشکرم که خب من مرد حقوقدان هستم این هم آرزویم بود به این مرحله برسم. هویدا خندید و گفتش که خب ما گفتیم شما بروید در دیوان کشور که اگر یک وقتی یک روزی ما از کار برکنار شدیم خواستند ما را محاکمه‌ای بکنند شما در آن‌جا به داد ما برسید به ما کمک کنید و بدانید که ما کار بدی نکردیم. البته بیچاره خبر نداشت که این مطلبی که به شوخی یک روزی گفته بود یک روز گرفتار خلخالی خواهد شد که بیاید در زندان می‌زند و می‌کشدش بدون این‌که هیچ محاکمه‌ای در کار باشد. این را من واقعاً همیشه توی مغزم هست که چطور انسان ممکن است فکر بکند که یک روزی هم ممکن است محاکمه‌ای بشود حسابی و کتابی این‌ها ولی خب یک همچین سرنوشتی برای ایشان پیش آمد. یک نکته‌ای که در دفتر سیاسی حزب رستاخیز مطرح شده بود یادم می‌آید وقتی مقالۀ روزنامۀ اطلاعات علیه آقای خمینی منتشر شده بود خب بنده وقتی این را در روزنامه خواندم به عنوان یک روزنامه‌نگار خوشم نیامد و واقعاً هم نمی‌دانستم چطور شد روزنامۀ اطلاعات یک همچین مطلبی را منتشر کرده به خصوص که پشت سرش هم یک هیجاناتی هم بود. خب بعد مطلع شدیم که این‌که دستوری است من هم چون سابقه روزنامه‌نگاری داشتم می‌دانستم که این سبک مقالات در روزنامه‌ها قطعاً جنبۀ دستوری دارد یکی از مقامات مملکتی این کار را کرده است. این را در دفتر سیاسی حزب رستاخیز این را من مطرح کردم که این مطلب چی بود در روزنامه به این صورت منعکس شد به دنبال من هم آقای سرتیپ صفاری و بعد هم مرحوم دکتر عاملی مطرح کردند. آقای جمشید آموزگار که نخست‌وزیر بودند و دبیرکل حزب ایشان گفتند که البته این مطلبی است که آقای داریوش همایون توضیح خواهند داد که ایشان هم وزیر اطلاعات بودند. آقای داریوش همایون همان‌طوری که در کتاب خودشان هم نوشتند خلاصه توضیح دادند که بله این مطلب را من نخوانده بودم و از دربار برای من فرستاده بودند من هم دادم به روزنامه اطلاعات و چاپ شد. که البته اعتراض شد که خب به هر حال یک همچین مطلبی صحیح نیست در یک همچین موقعیتی منعکس بشود البته سعی نخست‌وزیر و وزیر اطلاعات بود به یک صورت کلی از این مسئله بگذرند. یک مطلب دیگر این بود که باز چون من در دفتر سیاسی حزب رستاخیز گذاشته بودیم یک چند دقیقه‌ای قبل از دستور اعضای دفترسیاسی صحبت کنند مطالبی که به نظرشان می‌رسد. یک روز هم من مطرح کردم که به دنبال واقعۀ قم که این واقعه قم این‌ها چیست؟ بعد هم واقعۀ تبریز یک توضیحاتی بدهید ما در جریان قرار بگیریم. آقای دکتر آموزگار صحبت کردند و گفتند که بله در قم واقعه‌ای اتفاق افتاده تظاهراتی شده به دنبالش هم در تبریز، ولی دولت اقدام کرده خیلی چیز مهمی نبوده و تقریباً این مسئله ساکت شده است. در صورتی که روزی که واقعه تبریز اتفاق افتاده بود ما در نخست‌وزیر‌ی در هیئت اجرائیه حزب جلسه داشتیم. روزی بود که خانم مهناز افخمی یک طرحی آورده بود برای خانم‌ها و رأی بانوان و از این حرف‌ها مطرح کرده بود مورد بحث و گفت‌وگو بود. سؤالاتی در آن جلسه من کردم راجع به این طرح که ایشان توضیح بدهند در این ضمن آمدند آقای نخست‌وزیر را صدا کردند از جلسۀ هیئت اجرائیه رفتند بیرون، ایشان رفتند مدتی طول کشید نیامدند. بحث و گفت‌وگو بین من و خانم افخمی ادامه داشت سر همین لایحه تا آقای دکتر آموزگار برگشتند اقلاً یک ساعت یک ساعت و نیم طول کشید وقتی آمدند نشستند آن‌جا بسیار به شدت برافروخته و عصبانی خانم افخمی داشت توضیح راجع به حقوق زن، حقوق زن از این حرف‌ها که زن‌ها چه باید بکنند چه نکنند از این‌ حرف‌ها. بعد آقای آموزگار گفتند که خانم این حرف‌ها چی می‌زنید مگر شما نمی‌دانید مملکت چه خبر است، در چنین شرایطی چیست این مسئله را مطرح می‌کنید. مگر نمی‌بینید امروز در تبریز چه واقعه‌ای اتفاق افتاده که بعد توضیح دادند که امروز تبریز چی شده چی شده مردم چه کردند شلوغ کردند چه کردند از این حرف‌ها خود نخست‌وزیر تازه به عظمت تظاهرات و اقداماتی که علیه رژیم صورت می‌گرفت تازه واقف شده بود.

س- آن‌جا هم این مطرح شد که این مثلاً عوامل خارجی هستند یا این‌ها فقط در مجالسی که عموم بودند این صحبت می‌شد؟

ج- البته آن‌جا گفته شد که اطلاعاتی که به ما رسیده است این است که عده‌ای از خارج از مملکت هم آمده‌اند و با لباس‌های مختلف و دارند این آتش را دامن می‌زنند همان حرفی بود که بعداً آقای رامبد توی مجلس هم منعکس کرد و گفت. نخست‌وزیر معتقد بود که اطلاعاتی که به آن‌ها رسیده است از این مسائل بوده است. منظورم این است که دفتر سیاسی حزب که بایستی مهمترین و عالیترین مرجع سیاسی مملکت باشد و تمام این مسائل در آن‌جاها مطرح بشود و متأسفانه آن‌طور که باید و شاید نمی‌شد و این شاید مثلاً ماها که عضو دفتر سیاسی بودیم مقداری از مسائل مملکت غافل و بی‌اطلاع مانده بودیم درحالی‌که باید به ما اطلاع داده می‌شد و ما این مسائل با وکلا درمیان می‌گذاشتیم با نمایندگان درمیان می‌گذاشتیم و می‌گفتیم که مسئله چیست و متأسفانه نمی‌شد. و شاید مقداری از مسائل را خود نخست‌وزیر‌ها هم اطلاع نداشتند. خیلی از وزراء اطلاع نداشتند و دستگاه‌های امنیت که ما فکر می‌کردیم با آن بودجه‌های سنگینی که صرف آن‌ها می‌شد باید اطلاعاتشان خیلی دقیق‌تر از اوضاع مملکت باشد و متأسفانه می‌شود در بعضی از شرایط نبود.

س- یعنی حتی آن‌ها نمی‌دانستند چه خبر است؟

ج- به نظر من این‌طور به نظر می‌آمد. چون خیلی از مسائل بود در مملکت اتفاق می‌افتاد این‌ها که از جزئیات خبر داشتند از آن مسائل بی‌اطلاع بودند. آن‌ چطور ممکن بود یک همچین جریاناتی در داخل مملکت در داخل مساجد حسینه‌ها این‌ور آن‌ور اتفاق افتاد آن‌ها بی‌اطلاع مانده باشند. به هر حال این مطالبی بود که آن‌جا در دفتر سیاسی حزب مطرح می‌شد. وقتی که آقای شریف‌امامی نخست‌وزیر شد، بنده آقای شریف‌امامی را یک روز قبل از این‌که نخست‌وزیر بشوند در یک مهمانی دیدم با ایشان صحبت کردم از اوضاع داخلی مجلس گویا در جلسه خصوصی مجلس مطالبی مطرح شده بود بعضی از وکلا به مقامات دولتی حملاتی….