روایتکننده: دکتر عبدالرحمن برومند
تاریخ مصاحبه: ۳ جون ۱۹۸۵
محلمصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبهکننده: ضیا صدقی
نوار شماره: ۲
ادامۀ مصاحبه با آقای دکتر عبدالرحمن برومند در روز دوشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۶۴ برابر با ۳ ژوئن ۱۹۸۵ در شهر پاریس، فرانسه. مصاحبهکننده ضیاء صدقی.
س- آقای دکتر برومند میخواهم از حضورتان تقاضا بکنم که امروز بپردازیم به رابطۀ بخشخصوصی با رژیم سابق ایران و درعینحال میخواهم از حضورتان تقاضا بکنم که یک مقداری صحبت بفرمایید راجع به آن معاملۀ مربوط به زمینهای شاهینشهر که آقایان دیگر صحبت کردند گویا آقای طوفانیان و علم و اینها هم در این کار شرکت داشتند.
ج- عرض کنم حضورتان که مسئلۀ شاهینشهر از این قرار است که محلی که بعداً اسمش شد شاهینشهر یک مزرعهای بود که ما مالکش بودیم به نام امیرآباد در سیکیلومتری شمال غربی اصفهان که یک قنات بسیار بزرگی داشت با تقریباً بیش از شصت لیتر آب در ثانیه که این قنات را پدر ما احداث کرده بود و در تمام مدت حیات خودش و بعد از او تا آخرین روزی که ما ایران را ترک کردیم دائم در این قنات کار میشد یعنی حتی یک روز کار پیشرفت کار در این قنات به عهدۀ تعویق نیفتاد. وجود این آب موجب شد که در سال ۱۳۴۸ یا ۴۹، که خوب به خاطرم نیست، آقای اسدالله رشیدیان یک مسافرتی به اصفهان کردند.
س- بله.
ج- که ما اصولاً ایشان را جز با اسم جور دیگر نمیشناختیم، و آنجا یک مطالعاتی را اطراف اصفهان کرده بود برای خرید یک زمینی و احداث یک شهرک. جاهایی را که دیده بود یکیاش ملک ما بود که بدون اطلاع ما رفته بود دیده بود و بعد با ما تماس گرفت که «شما بیایید و این ملک را بفروشید به من که من میخواهم اینجا شهرسازی بکنم.» البته ما حاضر برای فروش این ملک نبودیم به ایشان و اصرار ایشان زیاد که، «حالا که نمیفروشید یک شرکت درست کنیم و اینجا شهرسازی کنیم.» ما کار اصلی فامیل من در نسلهای گذشته زراعت بود در ایران و ملکداری. خیلی اکراه داشتیم برای این کار. ایشان استدلالاتی داشت از جمله اینکه زراعت با این وضعی که شما میبینید، جهش صنعتی که در مملکت شده، این کارهای عمرانی مختلفی که در مملکت میشود دائم کار کشاورزی را فلج میکند کشاورزها با دریافت یک کارمزد خیلی سنگینتر از آنچه که در کار کشاورزی بهدست میآورند ول میکنند میروند به شهرها. گذشته از آن دولت سیل محصولات کشاورزی را از خارج وارد میکند به هر قیمتی، ولی جنس کشاورز ایرانی را به قیمت پایین میخرد.» البته تمام صحبتهایش درست بود، «و این کار بالمآل برای شما صرف ندارد. ولی یک شهرسازی اگر موفق شد خیلی فایده دارد و شما شرکت کنید در این کار.» البته خوب در یک شرایط آنچنانی و با آن وضعی که بود استدلال ایشان از لحاظ مالی یک استدلال صحیحی بود. ما حاضر شدیم که نصف این ملک را به ایشان بفروشیم و پولش را از ایشان دریافت کنیم. فکر خودمان هم این بود که با این فروش نصف این ملک و دریافت وجهش ما تا حدود زیادی couvert میشویم. یعنی اگر ریسکی هم در آینده باشد ریسک ما روی نصف ملک است نه روی همۀ ملک. از اینجهت آن شرکت را با ایشان تشکیل دادیم و یکی از برادرهای من برادر بزرگ من مدیرعامل شرکت شد، ایشان هم رئیس هیئتمدیره و این شرکت شروع کرد به کار. کار این شرکت خانهسازی بود و فروش خانه، نه فروش زمین و نه مقاطعهکاری.
س- بله.
ج- پروژۀ شهرسازی را ما به وسیلۀ مهندسین مشاور انگلیسی انجام دادیم که خوب، پروژۀ شهرسازی را یک مؤسسۀ انگلیسی برای ما انجام داد. یعنی اول مشاور ایرانی داشتیم بعد از چند ماه که کار کردند کار صحیحی ارائه ندادند. از اولین به اصطلاح زیربناهایی که ما شروع کردیم به ساختن غلط بودن و ناصحیح بودن کار اینها آشکار شد. از اینجهت یک شرکت انگلیسی را به عنوان تهیهکننده ماسترپلان استخدام کردیم قرارداد بستیم که پلان اینجا را آنها تهیه کردند و ما شروع کردیم به کار زیربنایی. از قبیل لولهکشی آب، تصفیهخانه، آسفالت خیابانهای اصلی، انداختن خیابانها و پروژه برای چهلهزار واحد مسکونی پیشبینی شده بود با تمام خصوصیاتی که یک شهرسازی مدرن از لحاظ جوابگویی به خواستهای مردم و نیازمندیهای مردم کافی باشد. خوب، این کار بسیار سنگینی بود و از همان بدو امر ما به هرکدامیک از این بهاصطلاح، مراجع دولتی که باید تسهیلاتی برای این کار قائل بشوند مراجعه کردیم با جواب منفی روبهرو شدیم و با کارشکنی. خیلی روشن بود که این کارشکنیها به چه علت است، مثلاً برق که یک مجموعۀ چهلهزار واحد مسکونی احتیاج به برق دارد دیگر. برق میخواستیم بگیریم میگفتند نمیتوانیم بدهیم. برق خصوصی میخواستیم نصب کنیم میگفتند غدغن است. و غدغن هم بود یعنی برق را باید دولت میداد. پس کار ما به این ترتیب فلج میشد. آبرسانی را خوب خودمان آبش را داشتیم با وجود این کار آبرسانی و تصفیهخانه و اینها را همه را ساختیم و در اختیار دولت گذاشتیم چون که کار دولت بود کار ما نبود. این مشکلات از اولین روز کار ما شروع شد و شروع شد با وجود اینکه شرکای ما فامیل رشیدیان ارتباطاتی داشتند مستقیم با شاه.
س- بله.
ج- با وجود این این مشکلات دائم و یکی پس از دیگری بروز میکرد که خوب، برای یا باید این پروژه بهکلی تعطیل میشد بعد از اینکه بالاخره در همان وهلۀ اول آلودگی سنگینی ما پیدا کرده بودیم، یا باید مشکلات را به هر تقدیر رفع میکردیم. برای رفع هر یک از این مشکلات از آن پایین گرفته تا بالا و هر چه بروید شما به بالا ما مجبور بودیم که پول بدهیم و مشکلات را با پول حل کنیم. البته مدیرعامل شرکت مسئول این کارها بود انجام میداد. از کموکیف و چگونگیاش من هیچ اطلاعی ندارم همینقدر در مجموع میدانستم که باید با پرداخت این قبیل پولها این قبیل مشکلات را از بین برد. تا اینکه ما شروع کردیم به خانهسازی. اولین اقدامی که کردیم ما دوهزار خانۀ ارزانقیمت، یعنی در سال ۵۰ خانهها را به دانهای سیوپنج هزار تومان سیصدمتر زمین یک ساختمان یک طبقه، سه اتاق خواب، یک اتاق نشیمن، یک سالن پذیرایی با نهارخوری، آب و برق و تمام وسایل حتی کولر برای تابستانها، آماده خانهای سیوپنجهزار تومان ما به مردم فروختیم که از شروع ساختمان روی نقشه بود. یک پیشقسط ده درصد میگرفتیم و تا برود خانه تحویل بشود به تدریج بقیۀ پولش را میگرفتیم و این خانهها را در ظرف یکسالونیم به خریدارها تحویل دادیم. که این خریدارها کسانی بودند که هرگز تصور اینکه در عمرشان صاحب یک چهاردیواری متعلق به خودشان بشوند نداشتند و البته سیوپنجهزار تومان برای ما سودی نداشت البته ضرر نداشت ولی سود نداشت بههیچوجه و ما این را جزو سرمایهگذاری کار خودمان حساب میکردیم برای اینکه بههرجهت دو هزار خانه وقتی مسکونی شد آنجا یک حالت شهریت بیشتری پیدا میکند. در این گیرودار بود، خوب البته یک عدهای هم میآمدند زمینهای مختلف نه قطعات کوچک، پنجاههزار متر بیستهزار متر، بعد از اینکه این خانهها شروع شد به ساختن، از ما میخریدند و خودشان تمامشان سازنده بودند. خودشان خانههایی میساختند برای خودشان و میفروختند. در این گیرودار شرکتهای، دولت ایران یک قراردادهایی با کمپانیهای بل هلیکوپتر و گرومن، قراردادهایی منعقد کرد برای نیروی هوایی. یکی با گرومن بود که یک عدۀ زیادی کارشناس آمریکایی برایشان استخدام کرد که بیایند برای تعلیمات اف-۱۴ در اصفهان مرکز پایگاه هواپیماهای اف-۱۴ اصفهان بود. و فرودگاه تازهای که الان فرودگاه اصفهان آنجاست، آنوقت میساختند به همین منظور که پایگاه هوایی اف-۱۴ باشد، این نزدیک همین شهرسازی ما بود. بنابراین اینها برای خانههای کارمندانشان احتیاج داشتند به خانه، بههیچوجه نمیتوانستند اینها را متفرق برایشان خانه بگیرند و لازم بود که در یک مجموعۀ متمرکز خانه بگیرند. کی باید برای اینها خانه فراهم کند؟ صنایع نظامی ایران که در رأسش ارتشبد طوفانیان بود. ارتشبد طوفانیان با ما وارد مذاکره شد که، «ما میخواهیم شما یک مقداری خانه برای ما بسازید ما از شما اجاره کنیم.» گفتیم، «ما توانایی این کار را نداریم که «در حدود دوهزار خانه میخواستند،» دوهزار دوهزار و پانصد تا خانه ما برای شما بسازیم که شما از ما اجاره کنید و شما اگر هرقدر هم اجارهتان سنگین باشد این برای ما عملی نیست و کار ما خانهساختن برای اجاره نیست. کار ما فروختن خانه است.» بعد از مذاکرات بسیار طولانی به این نتیجه رسیدیم که موافقت اینها حاصل شد که از ما این مقدار خانه را بخرند. نقشه و مشخصات بدهند، قیمت طی کنند و این خانهها را از نو بسازند. مهندس و مشاور هم بگذارند و به تدریج که کار ساختمان پیش میرود به ما پول بدهند. این اولین معاملهای بود که ما با سازمان صنایع نظامی کردیم. و من وارد جزئیاتش نمیشوم، که در طول کار ساختمانی چه بامبولها چه گربهرقصانیها، چه کارها که میشد و برای هر روزی مشکلاتی و برای حل هر مشکلی احتیاج به پرداخت وجوهاتی بود که باید پرداخته میشد. بعد هم قراردادی با بل هلیکوپتر بستند برای ساختن یک کارخانۀ هلیکوپترسازی. چون مجموعۀ خانههای گرومن شان در شهرک ما بود برای اینکه این آمریکاییها یکجا باشند اینها تصمیم گرفتند که یک زمینی بخرند در نزدیک شاهینشهر برای ساختمان کارخانه و خانههایشان را در آنجا بسازند. برای آن کارها هم با ما وارد مذاکره شدند و قرارداد بستند. ما البته برای تشویق، زمینی که برای کارخانه میخواستند بخرند ما مجانی در اختیار دولت گذاشتیم. در حدود دو میلیون متر زمین ما این را هدیه کردیم به دولت برای ساختن کارخانه بیرون شهرک خودمان که هیچ تعهدی برای تأسیسات شهری ما رویش نداشتیم به قیمت خیلی ارزان در حدود متری چهار پنج تومان آن زمین را که خودمان هم همین حدود خریده بودیم، در اختیار کارخانه گذاشتیم که کارخانهشان را آنجا بسازند. خوب، این به اصطلاح یک اگر اسمش را بخواهید بگذارید، یک سیاست business بود. وقتی کارخانهشان اینجا بود طبیعتاً خانههای کارکنانشان کارمندانشان هم باید در این شهر تأمین کنند. آنها هم مصلحتشان بود چون یک مقداری دوهزار خانه قرار بسته بودند و بقیهاش هم قرارداد بقیه را هم بستیم که آن قرارداد هرگز عملی نشد و منجر شد به، که آن خیلی بزرگ بود در حدود چهار پنج هزار خانه بود، عرض کنم حضورتان که، پا به پای این قراردادها ما خانههای دیگر هم میساختیم برای مردم، خود مردم میساختند. بهطوریکه وقتی ما ایران را ترک کردیم شاهینشهر در حدود سیهزار نفر ساکن داشت. آب و برق مرتب، تلفن مرتب، تلفن مایکروویو برایش گرفته بودیم یعنی شما از همین پاریس مستقیم میتوانستید با آنجا تماس بگیرید آنجا با اینجا. و در کل کار یک عمل واقعاً سازندهای بود در ایران که ما انجام میدادیم و اگر فرصت داده بودند و این کار تمام میشد شاید یکی از بهترین نمونههای شهرسازی در ایران بود که هرگز شما این را مقایسهاش نکنید با شهرکهای قلابی که دیگران میساختند. چهارتا خط میکشیدند روی زمین و فقط کارشان فروختن زمین بود، این نبود. ما وقتی آنجا را ترک کردیم ماشینآلاتی که برای شهرسازی داشتیم شاید بیش از سیصد میلیون تومان قیمت داشت که تمامش را بردند اینها فروختند معلوم نشد چه کردند. باغاتی که ما در آنجا داشتیم، ما در حدود دویست هکتار باغ پسته زیربار داشتیم که اینها را بهکلی از چیز شهرسازی خارجاش کردیم به عنوان یک هم باغی باشد در جوار شهر، و هم پسته میدانید یک درخت ذیقیمت است.
س- بله.
ج- اکثر این درختها را سازمان مستضعفین بریده و چوبش را فروخته. عرض کنم حضورتان، و خسارات عمدهای که اینجوری، آنجا دیگر نه آبش مرتب است، نه برقش، تمام کسانی که آنجا ساکن هستند گاهی با ما تماس میگیرند خیلی ناراحت هستند که اصلاً دیگر این شهر از آن حالت خارج شده. بههرجهت چیزی را که من میخواستم بگویم به شما این است که در زمان حکومت آریامهر هیچکار به اصطلاح، هیچ businessی که از یک درجهای از اهمیت برخوردار بود ممکن نبود بدون آلودگی و پرداختن رشوه بتواند عملی بشود و پیشرفت بکند.
س- اسم این شرکت چه بود آقای برومند؟
ج- شرکت عمران شاهینشهر.
س- شرکت عمران شاهینشهر. آقای علم و آقای هویدا در این جریان چه نقشی داشتند؟
ج- اینها آقای علم که هیچ نقشی نداشت ولی آقای هویدا آنچه که میتوانست برای این کار کارشکنی میکرد.
س- ما با این بحثی که با آقایانی که دستاندرکار توسعۀ اقتصادی ایران بودند داشتیم و مصاحبههایی که داشتیم، آقایان میگفتند که اصولاً سیاست اقتصادی رژیم مبتنی بر این قضیه بود که بخش خصوصی را تقویت بکنند و امکاناتی برای بخش خصوصی فراهم بکنند که درواقع بخش خصوصی بتواند که موجب بهوجود آوردن یک طبقه متوسط عظیم در ایران بشود که درنهایت بتواند که پایگاه اجتماعی رژیم قرار بگیرد. این چیزهایی که شما میفرمایید مثل اینکه متضاد است با آن تفسیری که میشود از سیاست اقتصادی رژیم. من میخواستم که از جنابعالی خواهش بکنم که یکمقداری بپردازیم به رابطۀ بخش خصوصی درواقع با رژیم که ببینیم که آیا این تفسیری که از سیاست اقتصادی رژیم میشود اساس و پایهای دارد یا نه؟
ج- عرض کنم حضورتان، علیالاصول سیاست اقتصادی رژیم گذشته همین است که شما میفرمایید و این آقایان ادعا میکنند.
س- بله.
ج- ولی این در صورتی این صحیح بود و به نتایج دلخواه رژیم منتهی میشد که اقلاً با پاکیزگی توأم باشد. صحبت بخش خصوصی بهطورکلی نبود صحبت این بود که آن بخش خصوصیای عملاً میتوانست کار انجام بدهد که تقاضاهای نامشروعی را برآورده کند، والا نه تنها سودی نمیتوانست ببرد، حتی امکان قدم اول برداشتن برایش نبود. و از آن گذشته مطمئن باشید که رژیم آریامهری را طبقات ندار و فقیر مملکت سرنگون نکردند، طبقات بسیار مرفه و متوسط بالای متوسط بودند که میلیونها به خیابان میآمدند. و حتی alimentaient میکردند جریانات انقلابی را. چرا؟ برای اینکه ناراضی بودند. چرا؟ برای اینکه برای ساختن و گرفتن یک پروانه خانهسازی از هزار بند باید بگذرند و در هر بندی مبالغی باید رشوه بدهند بهطوری که یک خانهای که به طور عادی برای یک آدمی ممکن بود سیصدهزار تومان دویستهزار تومان تمام بشود با این ریختوپاشها سر میزد به یک میلیون تومان.
س- خیلی متشکرم. من این بخش نوار دوم شما را در اینجا خاتمه میدهم. خیلی ممنون.
Leave A Comment