روایتکننده: دریاسالار کمال حبیباللهی
تاریخ مصاحبه: ۱۵ دسامبر ۱۹۸۴
محلمصاحبه: فیرفاکس ـ ویرجینیا
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۲
جزیره فارسی را رفتیم پیاده شدیم گرفتیم. دوازده مایل پایینتر جزیره عربی بود که از منصف خلیج فارس آنطرفتر بود و مال عربستان سعودی بود آنموقع، الان هم هست رفتیم آنجا با توپخانه زدیم بعد پیاده شدیم. در حدود صد نفر از سربازهای عربستان سعودی اسیر کردیم.
س- چه سالی آقا؟
ج- سال ۳۶ ایرانی بود به نظرم. آنموقع من فرماندۀ ناوچه کیوان بودم.
س- ۱۳۳۶؟
ج- ۳۶ به نظرم، همین حدودها بود. و حدود ۱۰۰ نفر اسیر کردیم. عکس و اینهاش را من داشتم با این عکس گرفته بودیم. متأسفانه بعد از یک سال شاه فقید رفتند به عربستان سعودی، حالا سیاست بود ایشان جزیره را پس دادند و روزی که ما میخواستیم جزیره را تخلیه کنیم سربازها گریه میکردند، ملوانان حاضر نبودند تخلیه کنند. البته پس دادن آن جزیره عملاً فلات قاره ما را کم کرد، عملاً نصف خلیج فارس را داد به پایین و مخصوصاً بزرگترین اشتباهی که به نظرم ما کردیم در مورد بحرین بود. بحرین را وقتی ما از دست دادیم یعنی نصف خلیج فارس را دادیم، تنها بحرین نبود تمام فلات قاره بود تمام نفتش بود ماهیهایش بود و در آینده معلوم نیست چه چیزهای دیگر باشد، سیادتش بود ما عملاً از دست دادیم. البته شاه مرحوم یک دلایلی هم خودشان داشتند و چون احساس کردند که افسرهای نیروی دریایی ناراحتاند، آنموقعی که من رئیس ستاد بودم، آمدند نیروی دریایی سخنرانی کردند و گفتند، «ما مجبور بودیم، زمان آن زمان نیست هند را انگلیس از دست داد، الجزیره را فرانسه از دست داد. ما نمیتوانیم این ادعا را نگه داریم. سر هر کوچه سربازهای ما را آنجا میکشتند اگر…» ولی خوب به نظر من درست نبود به دلیل اینکه آن انتخابی هم که آنجا انتخابات به رأی عمومی مراجعه کردند همۀ ما میدانیم یک چیز قلابی بود، اصلاً به رأی آن… رفتند چهارتا کلاب از اعضای کلاب پرسیدند شما میخواهید چهکار کنید؟ قبلاً هم به اینها گفته بودند بگویید شیخ سلمان را میخواهیم. بعد یک جزیره سری بود، جزیره قشنگی بود و حتی معادن و اینها هم احتمالاً داشت، فلزات و اینها که من بعداً بردم دانشگاه تهران. من پیشنهاد کردم در این جزیره پیاده شویم بالاخره خودم را مأمور کردند پیاده شوم. و رفتیم پیاده شدیم و جزیره را گرفتیم. بعد سهتا جزیره استراتژیک تنب و ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی. در آنموقع من معاون عملیاتی نیروی دریایی بودم که بلافاصله بعد از ریاست ستاد که reorganize کردیم من معاون عملیاتی بودم فرماندۀ قسمتی شدم که در دوتا تنب میبایستی نیرو پیاده بشود. حتی این فرمانده آنموقع ناوگان بود و ابوموسی رفت. ابوموسی مسائل با صلح و صفا خاتمه پیدا کرد، روبوسی بود آنجا. برادر آن شیخ آمد و با عطایی دست دادند و از این صحبتها. قبلاً من بهعنوان معاون عملیاتی طرح دقیق پیاده شدن در این سه جزیره را تهیه کرده بودم ولی پس از اینکه صحبت این شد که قضیه با مسالمت باید انجام بشود خوب ما طرح را عوض کردیم ولی باز هم اصول طرح میبایستی اجرا بشود. و ساعت ۶ صبح روزی که الان تاریخش درست یادم نیست من فرمانده چندین کشتی و تعدادی هوورکرافت و تعدادی هلیکوپتر تفنگداران دریایی را من در جزیره پیاده کردم. قبلاً در بندرعباس در کوههای اطراف بندرعباس که شبیه ابوموسی و تنب بود همه نوع تمرینها را ما کرده بودیم. ۶ صبح اول، وقتی پیاده شدند هلیکوپترهای ما هم بلند شدند و برگههایی ریختند که تسلیم بشوند برای اینکه در مقابل یک نیروی خیلی superior کاری نمیتوانند بکنند. مدافعان تعدادی شورطههای رأسالخیمه بودند مثلاً. سربازهای ما شروع کردند به جلو رفتن و متأسفانه بیاحتیاطی میکنند. یعنی بیاحتیاطی هم تقصیر سرباز نبود تقصیر افسرشان بود. اصول پیاده شدن نیروها، پیاده کردن نیرو یک اصولی دارد که خیلی چیز ظریفی است و قدم به قدم اعم از اینکه کوچک یا بزرگ باشد باید رعایت بشود که از قبیل اینکه نیرویی پیاده شونده با ناو سرفرماندهی در ارتباط باشد پشتیبانی توپخانۀ دریایی هر آن به آن بتواند عملی بشود، از این مسائل. متأسفانه در آنموقع باز هم دریابد رسایی به جای اینکه یک افسر لایق و فرماندۀ نیرو پیاده شونده بگذارد یک سرهنگ صولتی بود مال ضداطلاعات. ضداطلاعات با ایشان بالاخره یک تفاهمی با هم داشتند در مورد مسائل مالی و اینها. نتیجتاً چون سرهنگ صولتی چون رستهاش مهندسی بود و نمیتوانست سرتیپ بشود محل نبود ایشان را گذاشتند فرماندۀ نیروی پیاده شونده که اصلاً اطلاعی از مسائل نداشت برای اینکه بعداً گزارش بشود که در عملیات نظامی بوده فرمانده بوده، جزیره را گرفته ایشان بتوانند سرتیپ بشوند. نتیجتاً ایشان هم دستورات اصلاً بلد نبود، شاید دستورات را نخوانده بود اصلاً، دستورات و عملیاتی که ما داده بودیم. و این سربازها مثل اینکه دارند تفریح میروند تفنگها را روی شانهشان گذاشتند و راه افتادند طرف شرطهخانه. نتیجتاً از رأسالخیمه دستور مقاومت میدهند. اینها هم شروع میکنند با تفنگهای اتوماتیک و مسلسل تیراندازی کردن و متأسفانه ما آنجا به نظرم سه نفر کشته دادیم. یکی سروان سوزنی بود که شب قبل آمد رو ناو پیش من مثل اینکه بهش الهام شده بود میمیرد. و گفت، «شما کی ما را تخلیه میکنید از این جزیره؟» گفتم سر دو ماه. گفت، «قبلاً هم ما تو این جزایر بودیم هی به ما گفتند دو ماه و ماهها طول کشیده.» گفتم نه حرف من همان چیزی که هست، سر دو ماه مطمئن باشید. بعد ایشان باز هم ماند. گفتم خوب باز هم اشکالی هست؟ چیزی هست؟ ساکت بود هیچچیز نگفت. همینطور ساکت خبردار ایستاد، بالاخره رفت. شب تا صبح مثل اینکه نماز میخواند و اینها و صبح شهید شد. جلوی چشمم بود من در ششصد یاردی بودم و اول رو زانو افتاد و بعد دراز شد دیگر رو زمین. البته ما میتوانستیم آن شرطهخانه را دودش بدهیم با توپخانه pointblank خط مستقیم ولی نمیتوانستیم برای اینکه این نیروی پیاده شونده رعایت نکرده بود همینطوری راه افتاده بود رفته بود درحالیکه این تاکتیک دارد، تاکتیکهای نیروی زمین و تفنگدار دریایی باید به کار برود در این پیشرفت. البته بعداً من جزو، بعداً خوب انتقادهایی هم در ایران شد که چگونه یک نیرویی اینجوری پیاده شد مثلاً تلفات داد؟ حق هم داشتند ما نمیبایستی تلفات بدهیم. آنموقع خوب نمیشد ما چیزی بگوییم و اگر هم میگفتی در نیروی دریایی میخوابید، یعنی در نیروی دریایی این را میخواباندند. ولی در آن تابستانی که من در بوشهر بودم جزو گزارشم نمونهای از بینظمیهای نیروی دریایی را در تنب به اعلیحضرت گزارش دادم. این بود که آن سه نفر کشته شدند و گرنه دلیل نداشت کسی کشته بشود. ما دودش میدادیم آن چیز را، چیزی نبود که، یک شرطهخانه بود یک ساختمان بود. یکی از چیزهایی که خیلی مورد نظر من بود تشکیل دوتا نیرو بود. نیروی زیردریایی و نیروی تفنگدار متخصص مثل marineهای آمریکا و انگلیس Royal Marine دربارۀ نیروی زیردریایی من با آد میرال Krachmer که قهرمان جنگ دوم زیردریایی آلمانی بود و شاید در حدود دو میلیون تن کشتی غرق کرده بود، چندین روز بحث کردیم. بندر عباس در مورد اینکه چگونه در اقیانوس هند ما بتوانیم فعالیت زیردریایی داشته باشیم. بعد نتایجی گرفتم که تقریباً از روی آن نتایج من شروع کردم بعداً تشکیل نیروی زیردریایی، آدمها فوقالعاده برای اینکه یک سازمان کاملاً متفاوت است، کاملاً فرق میکند با نیروی سطحی، بسیار دیسیپلین شدید میخواهد، تخصص میخواهد و من اولین، سهتا زیردریایی اول از آمریکا گرفتیم. زیردریایی بعدی را از نوع چی؟ الان یادم نیست آلمانی گرفتیم. این زیردریایی نمونۀ زیردریایی بود که در جنگ فالکلند که آرژانتین از اینها یک دانه داشت داخل ناوگان انگلیس شد. یعنی زیردریایی بود که تشخیصش خیلی مشکل بود نمیشد detectاش کرد و فهمید و ضمن اینکه این زیردریایی ما موشکهایی رویش میگذاشتیم harpoon از آمریکا برای کشتیهای سطحی ما گرفته بودیم، سهچهار ماه قبل از انقلاب آزمایش کردیم در اقیانوس هند harpoonهای سطحیمان را، افسرهای نیروی دریایی ترکیه و اینها با ما بودند آمده بودند یاد بگیرند، اسرائیل هم بعداً میبایستی بگیرد تازه و ما موفقانه کشتی را هدف قرار دادیم. متأسفانه با تمام دقتی که کردیم که شورویها نبینند و اعلان بینالمللی هم نداده بودیم شورویها بالا سر ما و تو دریا بودند و از همهچیز فیلمبرداری کردند. البته بعداً نوشته بودند اینها خیلی ورزیدهاند توی مجلههایشان. دیگر در این نیروی زیردریایی که نظر من بود در حدود اول ۲۴تا میشد این نیروی دریایی موشکها همین version, harpoon زیردریاییاش در سیرجان میبایستی ساخته بشود، در این مورد با اسرائیلیها ما همکاری داشتیم. من با ادمیرال Barkai صحبت کردم، همان تابستان انقلاب ادمیرال Barkai فرماندۀ نیروی اسرائیل مهمان من بود و صحبت کردیم که این توافق را کردیم که ما برای آینده این زیردریایی، harpoonها را دوگانه بسازیم در ایران. همانموقع ما به آنها هم بدهیم اگر میخواهند. اژدرش، آخرین اژدر در حد نیروی دریایی آمریکا بود که حتی بر علیه زیردریایی اتمی میتوانست به کار رود. از نظر safety سه نوع safety من برای این گذاشته بودم چون آبهای اقیانوس هند عمیق است و نجات پیدا کردن خیلی مشکل است. سه نوع safety بود که ملوانان ما بیجهت از بین نروند و یا روحیهشان را از دست ندهند. روزی که شاید در حدود سهچهار پنج ماه پیش از انقلاب بود اولین زیردریایی را در آمریکا ما تحویل گرفتیم شاید آن روز بهترین روز زندگی من بود چون من میدانستم دیگر به ما کسی زیردریایی نخواهد داد اگر یکروزی، اگر اینها را نگیریم. زیردریایی سلاح تهاجمی است و نمیدهند به یک کشوری که پتانسیل دارد و یاد میگیرد، بلد است این چیزها را میتواند به کار ببرد. انقلاب که آمد خوب این زیردریایی را تیمسار مدنی و اینها پس دادند، عیناً. به نظرم مفت پس دادند همه زیردریاییها را. زیردریاییای که با پرچم ایران بود، با ملوانان ما بود.
س- به کسی پس دادند آقا؟
ج- به خود آمریکا، گفتند نمیخواهیم خیلی ساده. تمام پولها تقریباً به نظرم همهاش از بین رفت. دربارۀ زیردریایی آلمانی، صادق طباطبایی رفت آلمان گفت، «ما نمیخواهیم ما تراکتور میخواهیم.» تنها یک نفر از جمهوری اسلامی عقل داشت و آن رینگو دیوانه بود. رینگو آمد گفت، «طباطبایی فلان خورده که برداشته زیردریایی را بخشیده و تراکتور میخواهد. به ما تراکتور همیشه خواهند داد ولی به ما دیگر زیر دریایی نخواهند داد.» آن رینگو دیوانه که کشته شد پسر همین منتظری…
س- آیتالله منتظری.
ج- بله، او این حرف را زد. یعنی تنها مغز او بود که اقلاً توی اینها این شعور را داشت. بقیه تراکتور میخواستند، عوامفریبی. حالا این زیردریایی ممکن است این تصور پیش بیاید که ما این زیردریایی را مگر پول مفت پیدا کرده بودیم؟ نه. ما از آمریکا کشتیهای Spruance class را گرفته بودیم، قبل از من گرفته بودند ششتا دانهای پانصد میلیون دلار. من عین همین کشتی کوچکتر از آن کشتی ولی با همان سلاحها ناوشکنهای ناتو که در آلمان و هلند ساخته میشد با اینها رفتم صحبت کردم دانهاش ۵۵ میلیون دلار، یکدهم قیمت ولی با همان سلاحها با همان قدرت آتش. منتهی آن قرارداد دیگر طول کشید زبانهای کامپیوتر نمیخواند و میبایستی کامپیوتر language با هم بخواند همان کشتیها با هم. مثل ناتو اشکال بین کشتیهای ناتو و آمریکایی نباشد یعنی اروپایی و آمریکایی نباشد که dateship گذاشتند آن