روایت‌کننده: آقای تیمسار منوچهر هاشمی

تاریخ مصاحبه: ۶ می ۱۹۸۵

محل مصاحبه: لندن، انگلستان

مصاحبه‌کننده: شاهرخ مسکوب

نوار شماره: ۱۱

این از دوستان سیدضیاء طباطبائی بود. در کودتای ۱۲۹۹ در دربار این به صورت کف‌بین و دست‌بین در دربار قاجاریه نفوذ داشته و یک روزی درباری‌ها را تحریک می‌کرده که من خواب دیدم که رضاخان شاه می‌شود. این مسئله پخش می‌شود رضاشاه که سردار سپه بود، آن روز می‌فرستد این را پیدایش بکنند. این قایم می‌شود تا پس از مدتی که قاجاریه سقوط می‌کند. اینا می‌روند می‌گویند که این همان آخوندیست که

س- یک همچین خوابی دیده.

ج- خوابی دیده و اینها. اعلی‌حضرت او را می‌فرستد به بلژیک شانزده سال می‌آید آنجا تحصیل می‌کند آنجا می‌ماند. بعد از وقایع که برمی‌گردد به ایران ۱۳۲۰ سفیر می‌شود، می‌رود به بلژیک مدتی هم بلژیک در همان جا سفارت سفیر بوده، بعد هم می‌آید در چیز وکیل می‌شود و وزیر می‌شود و زمان مصدق هم وزیر پست و تلگراف بود قبل از چیز، وزیر پست و تلگراف قوام‌السلطنه بود و توی آن کابینه‌ای که سه چهار روزه. ‌

س- به سی و یک تیر برخورد کرد.

ج- به سی و یک تیر برخورد کرد.

س- به سی تیر برخورد کرد.

ج- تنها کسی که استعفا نداد این بود.

س- استعفا نکرد؟

ج- نه، نه تا آخرش هم استعفا نداد. هنوز هم استعفا نداده، این بوده، یک آدم فوق‌العاده.

س- مخصوصی.

ج- جالبی بود اصلاً مال آن دورانی نبود که این مقدار کشمکشی در خراسان با هم داشتیم که من طرف خطاب اعلی‌حضرت قرار گرفتم که: «این مرد چه می‌گوید؟ حرفش چیست؟ آیا مالک است؟» گفتم: «نخیر این من خبر ندارم مالک باشد، ولی خیلی آدم درستی است، پاکی است». افکارش خیلی خیلی قدیمی بود. سنش الان فکر می‌کنم نزدیک صد باشد آن موقع بالای هشتاد سن داشت. یک آدم مذهبی عجیبی بود. آن قمی اینها را با اسم کوچک‌شان خیلی عادی صدا می‌کرد. تحصیلات بسیار علوم دینی داشته. از همان وقت‌ها بود به نجوم و اینها چیز منجم شده بود و اینها.

بعد در فارس دکتر پیراسته را دیدم و خیلی آکتیو بود با اینکه اولین دفعه‌ای بود که استاندار شد در وزارت کشور کار می‌کرد، بسیار بسیار خوب کار کرد. اصلاً یک تحولی در بهداشت و نظافت شهر و زیبایی شهر برداشت که قبل از او اصلاً به هیچ‌وجه در ایران سابقه نداشت. یک استانداری برای نانواها کلاس تشکیل داد. برای میوه فروش‌ها و نمی‌دانم، تمام کسبه، بعد آموزش داد تمام نانوایی‌ها را به صورت، داد تشویق کرد مردم خودشان به صورت مدرن درآوردند. دیوارها نمی‌دانم کاشی و قصابی‌ها، خلاصه خیلی در زیبایی شهر چون شهر توریستی هم بود تلاش کرد. آن مدتی که آنجا بود، تعدادی یک مقدار نزدیک شهر، جنگل و اینها داد زدند در تخت جمشید و اینها، خدمات خیلی خوب کرد و غیر از ای دو تا، آن فولادوند هم مدت خیلی کوتاه بود چیزی نمی‌دانم از او چون من …

س- فولادوند استاندار فارس بود؟

ج- امیرقاسم. بله. استاندار فارس بود. خیلی مدتش کوتاه بود. من نمی‌دانم. ولی می‌دانم که به علت اینکه خودش جزو عشایر بود با عشایر نزدیک بود و این غائله که پیش آمد، مورد بی‌مهری قرار گرفت و عوض کردند. یک آدم خیلی معتدل و ملایم بود.

دیگر از رؤسای سازمان امنیت را می‌شناسم که بختیار را کم و بیش یادم هست. بسیار شجاع و سخی، پرقدرت از این تبلیغاتی هم که می‌شود یک نظامی به تمام معنی خوب بود. من شجاع‌تر از آن نامی شاید یکی، دو نفر بیشتر ندیدم در طول عمرم. فوق‌العاده شجاع، فوق‌العاده آن سخی خصوصیات عشایر را داشت، عرض بشود، خوب، یک وقتی هم به فکر کودتا مودتا هم بود که تبلیغاتی هم شد. اینها آخرش هم که به دست دولتی‌ها از بین رفت.

عرض بشود بعد از آن پاکروان بود که یک مقداری از خصوصیاتش را گفتم. بسیار مرد آزادی‌خواه، وطن‌پرست، دانشمند، سه چهار زبان به خوبی مثل زبان مادری‌اش می‌دانست. بیشتر از زبان مادریش انگلیسی و فرانسه، ترکی اسلامبولی و وقتی اصلاً به ایران آمده بود که افسر شده بود سن سیر دیده بود به ایران آمده بود، فارسی بلد نبود، ولی بسیار خوب چیز می‌نوشت. مادرش ایتالیایی بود، آن کتاب‌هایی نوشته شما قطعاً خواندید.

س- بله بلژیکی است خیال می‌کنم بوده.

ج- ایتالیایی.

س- امینه پاکروان؟

ج- بلژیکی بوده؟

س- بله، بله.

ج- بلژیکی.

س- بلژیکی بود و به همین مناسبت کتاب‌ها را در اصل به فرانسه نوشته.

ج- به فرانسه نوشته بله. عرض می‌شود، البته نصیری یک آدم خیلی عمیقی نبود. نظامی خیلی خشک بود، نسبت به اعلی‌حضرت سرسپرده بود. وقایع را آنچه اعلی‌حضرت دلش می‌خواهد در آن حدود حاضر بود گزارش‌ها را ببرد. متأسفانه سازمان امنیت وظایفش را انجام می‌داد آنجا وقتی که مسئله می‌رفت گیر می‌کرد. وقایع مملکت را تصویر خوبی تهیه می‌شد از آنچه که در مملکت بود. متأسفانه این جرأت نمی‌کرد یا نمی‌خواست اعلی‌حضرت ناراحت بشود یا اعلی‌حضرت اواخر نمی‌خواست معایب مملکت گفته بشود. یک مقدار ما آنجاها، خوب، تقصیر داشتیم اما این تقصیر فقط متوجه رئیس دستگاه بود و مغزش هم خیلی یک آدم پرمغز و قوی و باسواد نبود. بعد هم که مقدم اصلاً این کاره نبود.

س- در مورد مقدم چه فکر می‌کنید تیمسار؟ یعنی چگونه رئیس سازمان امنیتی بود؟

ج- من فکر می‌کنم این را از خارج تحمیل کردند. یعنی به تحقیق قرائنی هست که این را از خارج تحمیل کردن حالا وقتی، چون قبل از آن اصلاً حکم یعنی تصویب شده بود چیز بشود، ابلاغ هم شده بود. معتضد رئیس سازمان امنیت بشود. یکهو در ظرف ۴۸ ساعت وضع عوض شد که او را فرستادند سفیر شد رفت سوریه. من هم قائم‌مقامش بودم. بله را همین جریانش را می‌دانم اما ضرورتی نمی‌بینم بگویم اینجا. عرض کنم از رجال مملکت من اقبال را خیلی اعتقاد داشتم به او، مرد پاک و درست و وطن‌پرست، مردم‌داری بود. او شاید زنده بود یک مقداری می‌توانست این انقلاب را به عقب بیندازد. برای اینکه با آخوندها خیلی خیلی نزدیک بود. حتی خود علم. این دو نفر مملکت را خوب می‌شناختند. تمام آن مملکت را می‌شناختند. این دو نفر وقتی رفتند دیگر کسی نبود که و نصیری را هم که عوض کردند دیگر سازمان امنیت کسی نبود اصلاً مملکت را بشناسد. بله. این‌ها بودند دیگر. به من اجازه می‌دهید دیگر.

س- خوب تیمسار. خیلی متشکرم از طرف هاروارد که دعوتش را پذیرفتید و همین‌طور از طرف خودم از شما تشکر می‌کنم که حوصله فراوان به خرج دادید و مزاحمت‌های ما را هم قبول کردید و مصاحبه نسبتاً مفصلی در دو دور و در چند جلسه انجام دادید.

ج- بنده خیلی متشکرم. خوب، باید قبول بکنید در این سن و با این مشکلاتی که برای مملکت و برای خود ما پیش آمده، غالب مسائل را فراموش کردیم. از گذشته، متن مسائل چهل سال خدمتم نمی‌شود در یک جلسه، دو جلسه به اضافه اینکه انسان اگر مطلبی را از او سؤال بکنند، ممکن است جزییاتش یادش بیفتد، اما وقتی بخواهد یک خاطره تعریف بکند، خیلی جاهایش می‌افتد. کامل نمی‌شود. در بیان مطالب اشتباه می‌کند. جملات غالباً ناقص می‌شود. این است که اگر نقصی باشد من معذرت می‌خواهم. تا آنجایی که فقط فکر کردم شاید یک قسمت از مطالبی که موردنظر هست کمک کرده باشم.

س- قطعاً، خیلی متشکرم مجدداً.