روایت کننده: آقای علیرضا محفوظی

تاریخ مصاحبه: هفتم آوریل ۱۹۸۴

محل مصاحبه: پاریس – فرانسه

مصاحبه کننده: ضیاء الله صدقی

نوار شماره: ۳

…سوم رسول، چهارم اکبر، پنجم منصور، اینها رهبری اقلیت را در آن زمان می‌ساختند که بعد به آنها محسن شانه‌چی، کاظم و بعد هم نظام افزوده شدند. در این زمان رهبری اقلیت سعی می‌کرد که بر مبنای مخالفت با رژیم ارتجاعی خمینی یک استراتژی و تاکتیک معینی را در حقیقت اتخاذ بکند. منتها بر سر اینکه واقعاً برنامه سیاسی و برنامه عمل چه می‌باید باشد در این دوران باز هم ناروشنی در اقلیت وجود داشت و می‌شود گفت که اقلیت برای یک سال از حیات بعدی خودش هرگز یک برنامه صریح و روشنی در مورد مسائل مختلفی که اتفاق می‌افتاد نداشت چه در ربط با احزاب سیاسی و چه در ربط با خود حکومت، چه شیوه‌هایی از مبارزه را باید اتخاذ می‌کرد و چه اهدافی برای مبارزه می‌باید اتخاذ می‌کرد و چه برنامه عملی را در این مبارزه ارائه می‌داد. این موجب این شد که همواره بر سر مسایل جزئی که در درون تشکیلات پیش می‌آمد اختلافات بروز می‌کرد. مثلاً بر سر اینکه ما چه شعارهایی را می‌باید اتخاذ کنیم؟ آیا باید شعار مجلس مؤسسان جزو شعارهای ما باشد یا نباشد؟ می‌بینیم که بر سر این، اختلاف در درون تشکیلات به حد اعلای خودش می‌رسد. یا اینکه جناح چپ باید وارد تشکیلات بشود یا نه؟

س – منظورتان از جناح چپ کدام است؟

ج – در همین زمان در اکثریت باز هم یک جناحی شکل گرفت، در خود اکثریت فدایی، که اسم خود را جناح چپ گذاشت که این هم بعد از مدت شش ماه از اکثریت جدا شد و یک موضعی بین اقلیت و اکثریت داشت.

س – این چه موضعی بود؟

ج – آن موضع عبارت از این بود که در خود حکومت هم گرایش ارتجاعی را تشخیص می‌داد و هم گرایش انقلابی را. مرتب می‌گفت که نمی‌شود به اصطلاح حکومت را به یک چوب راند برخلاف اقلیت که حکومت را عملاً ارتجاعی می‌دانست و اکثریت می‌خواست به سمت همکاری با حکومت جمهوری اسلامی برود، جناح چپ در حقیقت یک موضع میانه‌ای را اتخاذ می‌کرد. بخشی از اقلیت خواهان این بودند که جناح چپ به اینها بپیوندد و بخشی هم مخالف یک چنین موضع‌گیری در مقابل وحدت جناج چپ و اقلیت بودند و همین طور این مسئله تا آخر فیصله نیافته باقی ماند. تا اینکه مبارزات درونی بر سر مسایل جزئی به حد اعلای خودش رسید بدون اینکه این مبارزات درونی هرگز انعکاس علنی پیدا بکند. هنگامی که کنگره سازمان تشکیل شد این اختلافات دیگر به حد انفجار رسیده بود. در کنگره یک چند نفری استعفا دادند که عبارت بودند از: حیدر، رسول و نسرین رضایی و پرویز و دو سه نفر دیگر که اینها استعفا دادند و از تشکیلات بیرون رفتند. اینها به مستعفی‌های اقلیت مشهور شدند. ما که در کنگره باقی مانده بودیم در حقیقت بر سر مواضع مختلف، بر سر برنامه استراتژی و غیره مخالفت‌های خودمان را ابراز داشتیم و قرار شد که بعد از گنگره یک بولتنی به نام بولتن بحث علنی منتشر کنیم که در این بولتن بحث علنی اختلافات خودمان را در معرض بحث علنی بگذاریم که برای این بولتن ما مقاله نوشتیم. اما در همین دوران یک سلسله ضرباتی بر سازمان فرود آمد. یعنی در اسفند ماه خیلی از بچه‌های رهبری یعنی تقریباً تمام رفقایی که با ما بودند و با همدیگر هم نظر بودیم در اسفندماه دستگیر شدند و خیلی از آنها کشته شدند. دو سه نفر هم از رهبران که از آن طرف بودند یعنی از طرف جناج دیگر کنگره آنها هم در این دستگیری از بین رفتند. کسانی که باقی مانده بودند حاضر به یک بحث علنی نشدند و بحث علنی را زیر پا گذاشتند، به این دلیل بود که ما از اقلیت جدا شدیم و یک گروهی را درست کردیم به نام “گرایش سوسیالیسم انقلابی” که یک سلسله از مقالات و مطالبی را نوشتیم در نقد اعمالی که اقلیت در این دوره انجام داده بود. این کاری بود که ما در آن دوران کردیم.

در دوره بعدی ما متوجه این شدیم که بسیاری از مسایلی را که ما مطرح کردیم، بسیاری از مطالبی را که ما در مورد مسایل گروهی و غیره و غیره در حقیقت در پیش پای خودمان قرار دادیم کاملاً خام و ناپخته بوده و بسیاری از اشتباهات را در درون خودش دارد. به این دلیل که ما بدون روشن کردن یک سلسله از مسایل اساسی مربوط به پروبلماتیک مارکسیسم که مسایل بین‌المللی است، درست کردن هر گونه گروهی در حقیقت تبدیل شدن ما به یکی از گروه‌های موجودی است که در سطح جامعه هستند و به این دلیل ما این راه را در پیش گرفتیم که بیشتر به سمت روشن کردن مسائل مارکسیسم از دریچه بحث‌های مختلف برویم و به جای اینکه یک گروه مارکسیستی در ایران به راه بیاندازیم درحقیقت یک مکتب فکری را حاملش باشیم توی ایران تا یک گروه و یک تشکیلاتی که در حقیقت دست به یک اعمال خاصی می‌زند و غیره و غیره. به این دلیل ما کم‌کم شروع به در آوردن زمان نو و برنامه ارتباطات و تشکیلات و گروهی و اینها را مطلقاً کنار گذاشتیم و به رفقای خودمان هم گفتیم که در حقیقت در ایران جایی که هستند به مثابه تشکیلات خاص دیگر عمل نکنند بنشینند و شروع به یک مطالعه و آموزش کنند و معلوم نیست آیا ما فردا دور هم جمع خواهیم شد یا نه. مسئله عبارت از این است که در این دوره ما می‌باید پروبلماتیک‌های اصلی پاسخ بدهیم. این وضع ما بود. دراقلیت که به اصطلاح اینها یک گروهی بودند و بیشتر در کردستان متمرکز شده بودند باز یک انشعاب دیگری صورت گرفت که این انشعاب بیشتر بر سر مسایل امتیاز طلبی گروهی بوده که مهدی سامع از اینها جدا شد و به سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت پیوست، یک بخشی از اقلیت، و باز هم امروزه اقلیت با اینکه از رهبریش سه چهار نفر باقی نمانده باز در درونش یک انشعاب دیگر پرورانده می‌شود. به این ترتیب می‌شود گفت که در حقیقت از آن سازمانی که اقلیت را می‌ساخت عملاً چیزی باقی نمانده بلکه برخی از این رهبرانی که باقی ماندند چه جزو مستعفی‌ها هستند و چه جزو ما هستند و چه منفرد هستند و غیره و غیره این‌ها هیچ نقش و نفوذی دیگر به عنوان پایه‌های تشکیلاتی و غیره و غیره ندارند. گرچه افراد بسیاری هنوز به عنوان فدایی وجود دارند که وابسته به اقلیت بودند یا کار می‌کردند یا هنوز در درون کارخانه‌ها وجود دارند و غیره و غیره ولی اینکه اینها یک تشکیلاتی را می‌سازند مطلقاً دراین دوره نمی‌سازند. این ماجرای انشعاب در درون اقلیت بود.

س – آقای محفوظی از آقای پنجه‌شاهی که شما صحبت کردید که یکی از رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق بعد از آن نسل احمدزاده و حمید اشرف و اینها بود، ایشان ازچه خانواده‌ای می‌آمد؟ چه تحصیلاتی داشت؟ و چه سن و سالی داشت؟

ج – حقیقتش سن و سال فکر می‌کنم بیست و شش هفت سالش بود.

س- این را که می‌گویید در چه سالی است، ۱۳۵۵؟

ج – بله. از لحاظ تحصیلات خب از دانشگاه بیرون می‌آمد.

س- در چه رشته‌ای؟

ج – فکر می‌کنم در رشته فنی و مهندسی و اینجور رشته‌ها بود. از لحاظ خانواده پدرش بازاری بود و از خانواده نسبتاً مرفه‌ای بود، نمی‌شود گفت مرفه کامل ولی نسبتاً مرفه بودند. پدرش یک دکانی در بازار داشت.

س – آقای فرخ نگهدار چی؟

ج – فرخ نگهدار از خانواده مرفه‌ای بیرون می‌آمد. مادرش توده‌ای بود و خانواده‌اش از یک خانواده شدیداً توده‌ای بودند.

س- ایشان هنوز در قید حیات هستند؟

ج – بله.

س- کجا هستند؟

ج – در ایتا لیا است و سازمان اکثریت را رهبری می‌کند.

س- ایشان تحصیلاتش در آن زمان چه بود؟

ج – والله ایشان هم جزو کسانی بود که از دانشکده فنی می‌آمد بیرون.

س – پس اینها همه دانشجویان دانشکده فنی بودند؟

ج – خیلی‌ها دانشجوی دانشکده فنی بودند.

س – پس مثل اینکه در دانشکده فنی همانطور که نهضت آزادی و مذهبی‌ها قوی بودند چریکهای فدایی خلق هم در آنجا قدرت داشتند؟

ج – قوی‌ترین گروه چپ بود.

س – من در حال حاضر دیگر سوالی ندارم و خیلی ممنون و متشکر هستم که لطف کردید و با ما حاضر به این گفتگو شدید. خیلی ممنونم.