مصاحبه با آقای مهدی موتمنی
تاجر و خزانه دار اتاق بازرگانی، صنایع و معادن ایران
روایتکننده: مهدی موتمنی
تاریخ: ۳۰ اپریل ۱۹۸۶
محل: سن مارتن، آنتیل هلند
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: ۱
س- خاطرات آقای مهدی موتمنی، ۳۰ آپریل ۱۹۸۶ درسن مارتین Netherlands Antilles مصاحبه کننده حبیب لاجوردی.
آقای موتمنی میخواستم خواهش کنم در آغاز ضبط خاطراتتان، خلاصهای از سابقه خانوادگی خودتان بفرمایید.
ج- نام من مهدی نام فامیلی من موتمنی است. متولد ۱۳۱۰ شمسی هستم و فعلا ۵۵ سال دارم. در یک خانواده بازرگان متولد شدم. پدرم بازرگان بود و فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی شرکت داشت. حدود ۲۰ سال است که فوت نموده است.
مادرم نیز در خانوادهای بازرگان متولد شده و در قید حیات است. تحصیلات من لیسانس در رشته ادبیات و زبان انگلیسی از دانشگاه تهران لیسانس در رشته علوم تربیتی و روانشناسی، لیسانس مدیریت و فوق لیسانس در رشته علوم اجتماعی و بالاخره دکترا در رشته اقتصاد از امریکا میباشد. از طفولیت به کارهای آزاد و بازرگانی علاقه داشتم و در مواقع بیکاری در تجارتخانه پدرم که کارهای بازرگانی او نظارت میکردم به تدریج راه و آینده خود را با این تماسها انتخاب نمودم و به همین جهت دانستن زبان خارجی را رمز موفقیتی برای خود میدانستم.
خصوصا برای امور تجارتی و صنعتی اولین مسیر خود را تعیین نمودم و زبان انگلیسی را در دانشگاه تهران آموختم. به علت اینکه حس میکردم راههای عملی تجارت را میآموزم رشته دیگر خود را علوم اجتماعی و روانشناسی که با جامعه و طبقات مردم کار داشت انتخاب نمودم و از آن فارغالتحصیل شدم. همینطور رشته دیگر مورد نیاز مدیریت و اقتصاد بود که آن را نیز در امریکا به پایان رساندم. با این ترتیب خود را آماده کار نمودند و ابتدا به تجارت پرداختم و مستقلا کار نمودم و نمایندگی چندین موسسه تولیدی را از اکناف دنیا به دست آوردم و در رشتههای چرخ خیاطی کاغذ کائوچو، تایر، لوازم یدکی اتومبیل و شاسی فعالیت نمودم. به تدریج ورود قطعات صنعتی به کشور من و عده ای از متخصصین فن را به سوی ایجاد کارخانه اتوبوسسازی و کامیونت سازی واداشت و بالاخره موفق به انتقال از رشته بازرگانی به رشته صنعتی شدم و کارخانه خودروسازان را با همکاری عدهای از اقوام و دوستان و متخصصین فن پایهگذاری نمودم و آن را توسعه و با کارخانجات ebeko که گروه صنعتی کارخانجات معظم فیات لانچیا، OM ایتالیا، یونیک فرانسه و ما دیریستویس آلمان مشارکت و کارخانه را به صورت یکی از واحدهای بزرگ صنعتی کشور در آوردم.
علاوه بر کارهای صنعتی و خصوصی به کارهای اجتماعی بسیار علاقه مند بودم و چون سرشت من بیشتر متوجه امور اقتصادی و تجارتی بود با وجودی که مدتی به کارهای تحقیقات اقتصادی در دانشگاه تهران به کار مشغول شدم و امکانات فراوانی برای ورود به کارهای دولتی داشتم و حتی پیشنهاداتی برای ورود به وکالت و وزارت شد، معهذا همیشه از ورود به کارهای دولتی پرهیز داشتم و به جای آن و برای پر کردن انرژی خود علاوه بر کارهای شخصی و اقتصادی و صنعتی به کارهای اجتماعی پرداختم و از بدو تشکیل اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران در انتخابات آن شرکت و از بین چندین هزار صاحب صنعت و بازرگان در دو دوره متمادی ۴ ساله ابتدا به عضویت اتاق بازرگانی تهران و در راند بعدی بلافاصله به عضویت اتاق بازرگانی ایران درآمدم و در انتخابات اتاق بازرگانی ایران در همان دوره به سمت عضو هیئت رئیسه هفتنفره اتاق بازرگانی و صنایع ایران انتخاب شدم.
فعالیتهای اجتماعی من علاوه بر اتاق بازرگانی و صنایع و معادن ایران و اتاق بازرگانی تهران هم وجود داشت که علاوه بر اتاق بازرگانی، اتاق صنایعی هم در آن موقع داشتیم که من در اتاق بازرگانی فعالیت داشتم به وسیله اتاق بازرگانی به سمت عضو اتاق بازرگانی بینالمللی انتخاب شدم و تا سمت نایب رئیسی کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بینالمللی پیش رفتم و در کلیه اجلاسیههای کنگرههای اتاق بازرگانی بینالمللی که در شهرهای استانبول ترکیه، وین در اتریش، مادرید در اسپانیا، برزیل و اورلندو در امریکا به عنوان نماینده کمیته ملی اتاق بازرگانی ایران در اجلاسیهها شرکت میکردم و به صورت فعالی در کنفرانسها شرکت داشتم و به مسائل و ارتباطات بینالمللی با ایران و توسعه امور اقتصادی و بازرگانی ایران میپرداختم.
از نظر فعالیتهای اجتماعی در اتاق بازرگانی بینالمللی پاریس، نقش کشورهای خاورمیانه و کشورهای جهان سوم را به بازی نمیگرفتند. ما با گروهی از دوستان کوشش کردیم که نقش ایران را در اتاق بازرگانی بینالمللی بشناسانیم و موافقت شد و در مسافرتهای متعددی که داشتم به خصوص در یکی از اجلاسیههایی که در کره تشکیل شد، که سیاست کمیته ایرانی اتاق بازرگانی بینالمللی بر این قرار گرفته بود که چون اتاق بازرگانی بینالمللی ایران را و سایر کشورها را به بازی نمیگیرد و روی ایران حساب نمیکند بهتر است که ما تحریم کنیم. من با این فکر مخالفت کردم و تصمیم گرفتم که در اجلاسیه کره اگر چه به تنهایی هم شده شرکت بکنم.
به کره که رفتم مسئله بسیار مهم در آنجا مطرح بود یکی مسئلهای که خدمتتان عرض کردم و یک مسئله دیگری که داشتیم، آقای علم وزیر دربار وقت من را خواست و اصراری هم بود که از طرفی چون این گونه شده بود و من از مسافرت دیگری که از طرف اتاق بازرگانی به سمت رئیس هیئت نمایندگی ایران به مصر رفته بودم از من خواستند که به کره هم بروم. من در آنجا اظهار داشتم که بهتر است کسی دیگر برود و گفتند مسائلی که آنجا دارد میگذرد که فکر میکنم شما اگر بروید بتوانید به بهترین وجه این مطلب را درست بکنید. من اطلاع نداشتم راجع به چه موضوعی هست و بر این خودم هم نظری داشتم که بروم و اعضای موثر اتاق بازرگانی را توجهشان را به کشور خودمان ایران جلب بکنم. این دو انگیزه باعث شد که من با وجودی که کارهای شخصیام لنگ میشد به آنجا بروم، سوال کردم که چه مطلبی هست و من در چه باری باید نظرشان را جلب کنم.
شاید این یکی از نکات تاریخی باشد که غیر از من این را کسی نمیداند و من سعی میکنم مطالبی را که سایرین در این تاریخ شفاهی اعلام کردند از آنها پرهیز بکنم و نکاتی را بگویم و به خاطر بیاورم که نسبتاً تازگی داشته باشد. ایشان موقعی بود که نفت بازارش بسیار آشفته شده بود و در حال ترقی بود. شاید امروز این وقایع در ایران اتفاق افتاده است آن وقت خود من هم نمیدانستم این نکات را روشن میکند که منابع تحریک ایران از کجاها شروع میشد. بنابراین نکته تاریخی ما اینجاست ایشان گفتند که اطلاعاتی رسیده که عدهای از کشورهای غربی درصدد هستند که به کشورهای عضو اوپک و خصوصاً ایران حملاتی بکنند، و ایران و سایر کشورهای نفتخیز را از نظر بالا بردن قیمت کالاهای صنعتی در جهان ملامت بکنند و تقصیر آن را به گردن نفت بگذارند و چون اتاق بازرگانی بینالمللی عضو دولت و یا دولتیها عضوش نیستند و نمیتواند بپذیرد و شما در بخش خصوصی هستید و کارهایتان خوب بوده است فکر میکنم که اگر شما بروید و از این مسئله دفاع بکنید نکته بسیار خوبی برای ایران خواهد بود.
البته من آن روز توجهی نکردم که تحریکات چه هستند ولی وقتی که قبول کردم و البته از آنها پرسیدم من که اطلاعاتی از نفت ندارم و در کار دولتی نبودهام و در شرکت نفت نبودهام بهتر است که کسان دیگری که در کار نفت هم بودهاند در این کار شرکت میکردند. ولی چون طبیعتاً من در چندین اجلاس تولیدی به عنوان نماینده اتاق شرکت کرده بودم و الان هم یک مسئله ملی برای من به که ما مطرح بود که اتفاق افتاد لذا قبول کردم. راهنمایی ازشان خواستم. گفتند که دیگر من وقتی ندارم خودت هرجور که فکر میکنی باید به بهترین نحو این موضوع را انجام بدهی و نتیجهاش را به مملکت برگردانی. من با این دو ایده به کره رفتم. هواپیما که سوار شدم کوشش کردم … اولین نشست هواپیما در دهلی بود در کراچی بود در پاکستان بعد در دهلی و بعد درسریلانکا و بالاخره از آنجا طیاره میرفت به هنگ کنگ و کره.
چون من در اجلاسیههای قبلی شرکت کرده بودم سعی کردم که و میدانستم که با این طیاره و من هم عضو هیئت رئیسه بودم میدانستم که با این طیاره روسای هیئتهای نمایندگی، احتمالاً پرواز خواهند داشت و پیشبینی من به همین ترتیب انجام شد.
در کراچی آقای راندین والا سوار هواپیما شد که رئیس هیئت مدیره پاکستان بود. در دهلی رئیس هیئت نمایندگی و اعضای کمیته ملی هندوستان سوار شدند و همینطور در سریلانکا و هنگ کنگ. من کوشش کردم پایه فکری خودم را خصوصاً این کشورهای که عضو جهان سوم بودند ولی نفت هم نداشتند با این حال در میان بگذارم. در آنجا به اطلاع ایشان رساندم آنهایی که موثر بودند که چرا قیمت کالاهای صنعتی به این ترتیب در دنیا دارد بالا میرود و این بحرانی را برای کشورهای جهان سوم به وجود میآورد و نظر اینها را در طیاره خواستم که آیا اینها چه فکر میکنند. آیا مربوط به نفت هست؟ آیا مربوط به ناآرامی ممالک هست؟ یا مربوط به رکود اقتصادی هست که در کشورهای صنعتی هست به این ترتیب جبران میکنند؟ و با مذاکراتی که در طیاره با آنها کردم کمکم آنها را ذهن شان را آماده کردم، گفتم میبایستی ما از حقوق خودمان دفاع کنیم.
البته به عرضتان برسانم که در آنجا جزء دستور جلسه این مسئله به طور رسمی نبود و طبق اساسنامه اتاق بازرگانی بینالمللی هیچیک است اعضا اگر چیزی جز دستور نبود نباید حرف میزدند. بنابراین من به ناچار خودم زمینه را به این ترتیب فراهم کردند که اگر پیشنهادی کردم اقلاً چند کشور بتواند ما را ساپورت بکند. اینها همه موافق شدند از من پرسیدند آیا مطلبی داری؟ گفتم مطالب زیاد است اگر شما در کشورهای جهان سوم ساپورت بکنید حتما ما یک ؟ بدست خواهیم آورد. آنها به من قول دادند که این کار را خواهد کرد ولی از محتویات سخنرانی من که احتمالاً هم به علت بالا رفتن قیمت نفت ممکن بود که مخالفتی داشته باشند صحبتی نشد.
به کره که وارد شدیم من با نمایندگان کشورهای انگلیس فرانسه و ایتالیا و بعضی کشورهای دیگر که دوست بودیم صحبت کردم به طور خصوصی. در شامی که شب اول برای اعضای هیئت رئیسه اتاقهای بینالمللی میدادند.
در آنجا به خاطر دارم که بعضی از کشورها از کشورهای صنعتی از همان جلسه شروع کردند که قیمت نفت شان بالا رفته است بنابراین این بحران دارد موجب یک بحران صنعتی و بحران افزایش قیمتها در دنیا میشود در اینجا بود که من میفهمیدم که بسیار ایران مطلع از این جریان بوده است و یک چیزهای زیر پرده در شرف تکوین است.
شام آن شب به اتمام رسید و اجلاسیه روز بعد شروع شد. من پیشنهاد کردم که از شب قبل مدیر کل اتاق بازرگانی بینالمللی صحبت کردم و از او خواستم که من باید فردا صحبتی داشته باشم. و با او هم صحبت کردم که اگر شما اجازه چنین صحبتی ندهید همانطور که میبینید سالهای قبل نسبتاً هیئت نمایندگی ایران که همیشه سی- چهل نفر بود ولی این دفعه با اعضای دو سه نفره آمده است ما اتاق بازرگانی بینالمللی را تحریم خواهیم کرد. مگر اینکه شما اولا این اجازه را به من بدهید که مطالبی را بیان کنم و مطالبی هم دارم قرار نیست که کنفرانس اتاق بازرگانی بینالمللی فقط کشورهای سرمایهداری و غربی برود. باید به کشورهای جهان سوم هم حتما بیاید و منجمله ایران برای اینکه ایران از نظر صنعتی بسیار بسیار داشت پیشرفت میکرد و با آمدن چندین هیئتی توجه آنان را بیشتر به پیشرفت صنعتی و اجتماعی و اقتصادی ایران معطوف میداشت و ما میتوانستیم به این وسیله جهت سرمایههای خارجی بکنیم و بالنتیجه مقدار استخدام خودمان را در ایران سطح استخدام خودمان را بالا ببریم. گو اینکه آن روزها سطح استخدام به اندازه کافی بود و ما ناچار بودیم که از پاکستان و هندوستان و سایر کشورها مثل بنگلادش و کره کارگر بیاوریم و همین کار شده بود.
معهذا توسعه اقتصادی ما ایجاد میکرد که چنین اقداماتی را بکنیم و به آنها گفتم که اگر یکی باید کنفرانس توی ایران بیاید و اینکه رئیس هم که لااقل هر ۵۰ سال ممکن است به یک کشور برسد رئیس هم باید از کشورهای جهان سوم باشد و ایران هم داوطلب ممکن است باشد و اگر این کار را نکنید من سایر کشورها هم مذاکره خواهیم کرد و تحریم خواهیم کرد.
بسیار ناراحت شدند و سعی کردند که از من استمالت بکنند که چرا هیئت نمایندگی ایران که همیشه۳۰ نفر میآمد این دفعه این گونه آمده است. دلایلش را به آنها گفتم و گفتند که پس اجازه بدهید که ما با هم جلسهای داشته باشیم یا در پاریس و بتوانیم که اساسنامه را… باید تغییر بدهیم گفتم که هر تغییری را چیز کنید منجمله اینکه رئیس دو سال یکبار انتخاب میشد کنفرانس سه سال یکبار تشکیل میشد. پیشنهاد کردم کنفرانس دو سال یکبار تشکیل شود که به ممالک بیشتر برسد. چون ۷۰-۸۰ تا کشور عضو داشت و از طرف دیگر ریاست هم که دوسال یکبار بود هر یک سال یکبار به این کشورها بچرخد. اصل این فکر مورد پذیرش واقع شد و واقعاً هم یک رسالت بسیار بزرگی بود که من توانستم به تنهایی در یک مسافرتی که کردم انجام بدهم و بالاخره موفق شدیم که اساسنامه اتاق بازرگانی بینالمللی را تغییر بدهیم و کنفرانسها را هر دو سال یکبار بکنیم و ریاست راهم یک سال یکبار.
در رایگیری هم که شد خوشبختانه قرار شد که ایران رئیس انجمن انتخاب شود و البته [برای] رئیس از ایران انتخاب شدن باید هفتاد هشتاد کشور و رأی میدادند هم باید آن شخص را قبول میداشتند و هم میبایستی که آن کشور را از نظر ثبات آرامش و به حساب آوردن قبول داشته باشند. و من توانستم خوشبختانه این دو وظیفه تمام را انجام بدهم و یکی از دوستانمان به نام آقای دکتر محسن لک که رئیس کمیته بینالمللی هیئت ایران بود ایشان را به سمت رئیس انتخاب شدند. متاسفانه ایشان وقتی انتخاب شدند و وقتی به کرسی ریاست نشستند که مواجه با انقلاب ایران شد و به یاد دارم که با سختی در همان اوایل که دوره ریاست ایشان شروع میشد و میبایستی در پاریس بروند و بنشینند به سختی توانستند از ایران در بیایند و البته دوران بسیار بدی برای ریاست ایشان بود. برای اینکه پایگاه مملکتی و کمیته ملی خودشان را متزلزل دیدند یا از دست داده بودند. معهذا دوره ریاست خودشان را به پایان رساندند که واقعاً من از ایشان به عنوان یک مرد ارزنده یاد میکنم که زحمات بسیاری را هم در کمیته ملی ایران کشیدند که البته در این موقع من نایبرئیس بودم.
مذاکراتی هم داشتیم که به ایران بیاید که البته بعد بر اثر این جریانات فیلیپین داوطلب شد بود و فیلیپین شد میزبان بعدی و ایران هم موافقت کرده بود که ما بتوانیم این کنفرانس را به ایران بیاوریم، در حدود ۲۸۰۰ نفر میآمدند و شخصیتهای تمام دنیا که برای صاحبان صنایع بازرگانی دنیا بسیار خوب بود که متاسفانه دیگر بر اثر انقلاب ایران این امر نشد.
از من خواستند که در فیلیپین شرکت بکنم به اطلاع آنها رساندم که من متاسف هستم نمیتوانم شرکت بکنم برای این که عضو کمیته ملی ایران به آن ترتیب ما میآمدیم و الان من فرد هستم. از من خواستند که حتما باید شما شرکت کنید برای اینکه شما بسیار فعال بودید و همه شما را میشناسند و ما چهره شما را نه به عنوان وابستگی به یک کشور و کمیته ملی نمیشناسیم بلکه به عنوان فردی خود میشناسیم و از من دعوت کردند که در کنفرانس سال ۱۹۸۲ در مانیل هم شرکت کنم. با شروطی پذیرفتم.
برای اینکه من اگر به عنوان نماینده ایران به آنجا میرفتند چون همه چهره من را میشناختند و سالها شرکت کرده بودم و طبیعتاً از من سوالاتی راجع به اقتصاد، صنعت، ملی شدن، مصادره، قتل و غارتی که حاصل شد میپرسیدند و من جوابی نداشتم بدهم. اگر من تایید میکردم به حب ملی من که در هر حال ایرانی هستم بر میخورد و اگر تکذیب میکردم، وقایع حقیقی اتفاق افتاده بود و قابل تکذیب نبود. بنابراین قبول کردند که من به عنوان مهدی موتمنی و با عنوان HQ یعنی Head quarter در آنجا شرکت بکنم من به این ترتیب پذیرفتم و شرکت کردم.
یکی از اجلاسیههای پر هیجان اجلاسیه مانیل بود که در آن جا صحبت از اعضایی بود کشورهایی بود که حق عضویت خودشان را ندادند. متاسفانه ایران هم یکی از آنها بود و چون من را باز به نام ایران میشناختند ولی به عنوان ایران شرکت نکرده بودند رای گرفتند که کسانی که حق عضویت ندادند از جلسه خارج بشوند و من در یک وضعیت بسیار خاصی قرار گرفتم. خوشبختانه وقتی که رسید به ایرلند و اینها جلسه متشنج شد و به هم خورد و یک یک هم هیچوقت اینگونه رای نمیگرفتند و من جلسه را ترک کردم و فردا هم شرکت نکردم. ولی بعداً در اجلاسیه که در پاریس بود این مسئله حل شد و کشورهایی از قبیل ایران که عضویتشان را نپرداخته بودند آنها را از از دوره خارج کردند که البته توقعی از من داشتند و من با چهره دیگری این بار شرکت کرده بودم.
در مورد، پس این قسمت بینالمللی و نقش ایران را شاید با این مطلب توانسته باشند برایتان تشریح کرده باشم که ما را که اصلا به حساب نمیآوردند، در اواخر به چه حد به حساب آورد و همه جور آمادگی همه کشورها داشتند که با ایران همکاری بکند و ما از نظر بینالمللی و تجارت بینالمللی و کمیته بینالمللی ایران، بسیار نقش فعال و ارزندهای داشتیم.
از نظر قسمت اول که در کنفرانس موضوع نفت بود من فلو را که به دست گرفتم در آنجا سوالاتی را مطرح کردم در نظقم که گندم چرا مثلاً اگر اشتباه نکنم از ۲۰۰ دلار باید به ۴۰۰ دلار برسد و مقدار زیادی از صنایع کشاورزی و محصولات کشاورزی را مثال زدم و نتیجهگیری کردم که نفت نمیتواند عامل موثری در بالابردن قیمت گندم باشد برای اینکه قیمت گندم… فرضا آن دهقانی که نفت را مصرف میکند یا برای تراکتور یا چراغ شبی که روشن میکند. اثر زیادی ندارد ولی قیمت گندم به این ترتیب بالا رفته و سایر کالاهای صنعتی. و در اینجا ثابت کردم که کشورهای صنعتی این را بهانهای قرار دادند و [قیمت] کالاهای صنعت خودشان را بالا بردند و در واقع کشورهای صنعتی جهان خودشان را روی دوش نفت ارزان قیمت کشورهای تولید کننده نفت گذاشتند و ما هستیم و حقمان هست و میبایستی قیمت نفت را بالا ببریم تا بتوانیم صنایع خودمان را با بالا بردن منابع طبیعی خودمان در کشور خودمان احیا بکنیم و آمادگی هم داریم به کشورهای جهان سوم هم اگر ظلمی از نظر بالا رفتن قیمت نفت بشود باید کمکهایی از این طریق بکنیم. که این با دست زدن کشورهای جهان سوم خصوص نتوان شد و به نتیجه من به این ترتیب موفق شدند که ثابت بکنم نفت اینجور نیست و بالاخره خود من به عنوان عضو کمیته قطعنامه انتخاب شدم و در کمیته قطعنامه هم رفتم و نگذاشتم که این مسئله عنوان بشود بلکه از نظر نفت آوردیم که باید پی اکتشاف بیشتر جهان بر بیاید و کشورهای صنعتی بربیایند و اگر احتمالا [قیمت نفت] بالا میرود عرضه رقابت جهانی با همدیگر بتوانند قیمت متعادلی داشته باشند و همین طور برای پیدا کردن انرژی دیگری کشورهای صنعتی و همه کشورها کوشش بکنند.
این یکی از ماموریتهای من بود که من برگشتم به ایران و با موفقیت هر دو قسمت را گفتم و همه بسیار بسیار خوشحال شدند و به وسیله برای پاداش این کار به من نشانی را دادند. این یکی از خاطرات سیاسی اقتصادی بود که بود و این میرساند که عوامل تحریک کننده جهان غرب از سالهای… چندین سال… پنج شش سال هشت سال قبل از انقلاب داشت صورت میگرفت.
س- من چند تا سوال دارم که هر وقت شما گفتید مطرح میکنم از اگر شاید داستان دیگری هست بفرمایید بعد بعد که مطرح کردید من چندین سوال برایم پیش آمد که سر موقعش میپرسم.
ج- خواهش میکنم. مسافرتهای دیگری را من به عنوان رئیس هیئت نمایندگی ایران از طرف اتاق بازرگانی کردم یکی به مصر بود و و به عراق بود که مسئولیت هیئتها را خود من داشتم. به پاکستان بود یکی به سریلانکا بود مربوط به سالهای ۱۹۵۸ میشود که قراردادهای بازرگانی را از طرف اتاق بازرگانی وزارت فرستادم چون دیدم که به تجارت و زبان [تسلط داشتم] خیلی هم جوان بودم دادند و آنها را هم به نحو احسن انجام دادم. عدهای ایرانی در آنجا داشتیم که به آنها اجازه ورود نمیدادند. من با دولت پاکستان که مذاکره کردم به اطلاع آنها رساندم که اگر آنها تضییقاتی را برای ایرانیهای مقیم اینجا قائل شوید ما ناچار خواهیم بود همین تضییقات را در ایران برای آنها بکنیم و با این حربه آنها موافقت کردند که چون ما ایران تجارتمان آزاد بود، آنها هم کُته به آن میگفتند یا سهمیه، سهمیه ایرانیها را هم دادند که پس از برگشتن من به ایران ایرانیان مقیم پاکستان بسیار از من اظهار رضایت کردند و این هم یکی از کارهایی بود که من در سطح خارج از کشور به عنوان نماینده اتاق بازرگانی تهران آن موقع انجام دادم. این مسافرت ما به پاکستان هندوستان و بنگلادش بود. تا بنگلادش رفتیم و از آنجا با رئیسجمهور آن موقع عبدالرحمان بود اگر اشتباه نکنم ملاقات داشتم که آن هم داشت خیلی تلاش میکرد برای کشورش و بعد به ایران برگشتم.
مسافرت دیگری داشتم به مصر، وقتی بود که روابط ایران و مصر بسیار بد بود و جنگهای تبلیغاتی دو کشور بر علیه هم [داشتند]. معمولاً اتاق بازرگانی سیاستش این بود که دعوتهایی فارغ از این مسائل دو کشور از نظر سیاسی به آن میرسید و به یاد دارم که مصر از اتاق دعوت کرد و به جلسه دعوت شدم و از من خواستند که هیئتی را تعیین کنم و به عنوان رئیس هیئت نمایندگان ایران به مصر بروم.
ما با وزارت خارجه معمولاً به صورت نه دستوری و نه این که آنان به ما دستوری ، صحبت کردیم، هماهنگ کردم مشورت میکردیم که آیا مصلحت هست یا نه. باز به یاد دارم که وقتی که شفاهاً چیز کردیم گفتند مانعی ندارد. ولی خوب ما روابطمان آن چنان حسنه نیست ولی خوب این هم یک وظیفه خطیر بود من به مصر رفتم و مذاکرات مان را شروع کردیم با یک هیئت ۱۰- ۱۵ نفره.
رئیس هیئت نمایندگی مصر شخصی بود به نام حسن مراد و اگر اشتباه نکنم که ایشان در اتاق بازرگانی و ساخت و صنعت بود و نماینده مجلس هم بود. مذاکرات ما بیشتر در جنبه ایجاد توسعه روابط بازرگانی بین دو کشور بود و من تشریح کردم که وجه اشتراک زیاد داریم، اصولاً چرا باید دو کشور این جوری با هم جنگ تبلیغاتی سرد داشته باشند. بهتر نیست که ما چیز کنیم؟ چون آنها هم میزبان بودند و خودشان از من دعوت کرده بودند از این حرف من بسیار استقبال کردند و تایید کردند که بله ما باید این کار را بکنیم.
در ضمن حرفها ایشان خیلی از ایران تجلیل کردند و از صنایع ایران و از بخش خصوصی ایران و بازرگانی ایران و از من خواستند که اینها را تشریح کنم و من هم با اعداد و ارقام برای آنها تشریح کردم معمولاً در این مسافرتها میرفتیم با خودمان میبردیم و احیاناً وظیفه من این بود که به عنوان نماینده بخش خصوصی اگر مثلاً روغن نباتی میخواستند یا شکر میخواستند یا کالاهایی میخواستند که ما داشتیم یخچال میخواستند ما میرفتیم اینها را با آن کارخانهای که در ایران بود تماس میگرفتیم اسم و آدرس آن شرکت متقاضی را میدادیم در نتیجه به این وسیله توسعه و ارتباط بازرگانی برقرار میشد. اظهار خوشبختی میکردند که صنایع شما چگونه پیشرفت کرده؟ و من برای آنها تشریح کردم که صنایع ما چه بوده به چه وسیله و با چه پشتوانه اسکناس آمدیم این کار را کردیم و چه سیاستهای صنعتی شدن مملکت ما چه بوده و نقش بخش خصوصی چیست. تمام اینها را یادداشت میکرد موقعی که نوبت به او رسید اظهار کرد که الگوهای شما را دلمان میخواهد پیاده بکنیم و دلمان میخواهد که بیایم از صنایع شما بازدید بکنیم و سیاست اقتصادی شما را میپسندیم.
من با وجود اینکه یک مرد سیاسی نبودم، چون طرف مذاکرات من یک مرد سیاسی بود این را به فال نیک گرفتم. به ایران که برگشتم گزارش به اتاق و به وزارت خارجه دادم که برخلاف جنگ سردی که هست روحیهای که در اهالی مصر است این چنین است و بد نیست که ما دعوتی از آنها بکنیم هم بیایند برای توسعه صنعتی و بازدیدش کشور ما را ببینند و هم بتوانیم در مقابل جنگ تبلیغاتی پایان بدهیم. این امر با استقبال مواجه شد. به عرض مقامات بالا و بالاخره به اعلیحضرت رسید. دستور داده شد که دعوت بشوند. ما آنها را دعوت کردیم و پس از این بازدید پایه شد که جنگ تبلیغاتی به شدت کاهش یافت و بعد موجب شد که هیئت سیاسی در سطح دولت بروند آنجا و باز هم من خوشحال هستند و بدون اینکه این نکته را کسی بداند موجبات این امر را به عنوان یک ایرانی وطنپرست فراهم کردم.
مسافرتی به عراق باز هم تقریباً به این ترتیب درست به خاطر دارم وقتی من به اتومبیل میرفتم برای اینکه یکی از نزدیکان من فوت شده بود مجبور شدم طیاره را از دست بدهند و دیگر طیاره نبود تا هفته دیگر و نمایشگاهی در آنجا بود و ما به صورت رسمی هم میرفتیم در آنجا مذاکرات بسیار خوبی داشتیم و سیاست ما این بود که بتوانیم مبادله کالا بکنیم مخصوصا کشاورزی من گفتم ببین دجله و فرات محصولات کشاورزی منطقه را میداده است چرا شما تقویت نمیکنید که بدهید. اینها از این پیشنهاد بسیار خوشحال شدند و بعد هم گفتند که ایرانیان که زائر هستند مایل هستند که در صنعت بعضی از صنایع مخصوصاً صنعت هتل سرمایهگذاری بکنند.
این حرف البته به آنها قدری برخورد و گفتند ما خودمان این کار را میکنیم و قرار شد که همینطور باشد. وقتی به ایران برگشتم با من مصاحبه کردند به همین ترتیب که خدمتتان گفتم، ما گفتیم که ایران میتواند کار توریست را اگر دولت عراق بخواهد سرمایهگذاری بکند روزنامه با تیتر بزرگ نوشت که موتمنی گفت که ایران در عراق هتل خواهد ساخت برای زائران. در حالی که عراقیها داوطلب شدند و تاکید کردند که فردا این ماجرا برای من گران تمام شد و سفیر تلفن میزند به وزارت خارجه و من و میگوید که مذاکرات به غیر از این بود در حالی که من خبر نداشتم. روزنامه را که دیدم دیدم درست میگوید. به روزنامه تلفن کردم و گفتم که من چنین چیزی نگفتم چرا اینگونه نوشتید؟ اگر ممکن است تصحیح کنید گفتند که چون نوشتیم دیگر قابل تصحیح نیست. من زرنگی کردم و به روزنامه دیگری که داشتیکیهانم کدامشان یادم نیست اطلاعات یا تهران به آن تلفن کردم به من خبرش گفتم که من مسافرت بودم و آمدم. چطور شما را ندیدم اخبار خوبی برایتان دارم. گفت خب بگو گفتم که به شرطی که تیترش راا آنچه که من میگویم بگذارید نه چیزی که خودتان میخواهید. گفت چی است؟ من تیتر را تصحیح کردم و گذاشتم و به این ترتیب آن ماجرا که ممکن بود یک قدری به روابط دو کشور هم صدمهای بزنند و به نحو احسن خاتمه پیدا کرد.
اینها قسمتی از فعالیتهای خارج از کشور من در ارتباط با توسعه تجارت خارجی ایران بود که خدمتتان عرض کردم. البته خاطرات دیگری هم از نظر بحران قیمتها که در ایران حاصل شد و مسائلی که برای صاحبان صنایع از نظر تبعید و تهدیدهایی که صاحبان صنایع را میکردند که موجباتش را خوب میدانم هست در مراسمی که یا جشنهای ملی که بود خاطراتی دارم. نسبت به عکس شاه مثلا از اتاق بازرگانی خواسته بودند که در خیابان تخت جمشید که محله اتاق بازرگانی بود آنجا را تزیین بکند و وزارت اطلاعات اینجا هم اتاق بازرگانی باید از آن به این ترتیب یاد بکنم که عکس زدند در خیابان و این عکس البته من در این جریان نبودم، رئیس روابط عمومی ما متصدی این کار بود. آن جلساتی با مامورین وزارت اطلاعات داشت شرکت میکرد و آن خبر آورد که ما باید این کار را بکنیم در هیئت رئیس و من در این کار وارد شدند غیرمستقیم با وجودی که کار اجرایی روزمره نداشتم همانطور که عرض کردم با هیئت رئیس درگیر بودیم و تصمیمات کلی و یا مشورتهای اقتصادی و یا لوایح اقتصادی که میرفت بیشتر از آن جنبه آن نگاه میکردیم و مشورت میدادیم.
ولی در اینجا تابستانی بود من با من در تماس شدند صبح ساعت ۸ بود که دیدم تلفن زنگ زد. تلفن را برداشتم گفتند این عکسها را چی هست جمع کنید. من پرسیدم شما از کجا تلفن میزنید معلوم شد از سازمان امنیت بود و برای اولین بار تماسی به این ترتیب با من میگرفتند. در آن روزها بسیار سخت بود که ما خوب اگر بنده بروم دستور بدهم جمع کنید میگفتند که چرا جمع کردید اگر خودشان گفتند بگذارید خود گذاشتیم. گفتم به چه مناسبت جمع کنیم؟ گفتند که عکس خراب است و سایه دارد و مثل اینکه غده است.
س- مال چه سالی است؟
ج- فکر کنم سال 51-52 باشد به مناسبت جشن بود یا دیگر تولدی بود چیزی. فکر میکنم خب خیلی حساس بود من به تنهایی نمیتوانستم این کار را تصمیم بگیرم. رئیس روابط عمومی را خواستم که جریان چی است؟ گفت بله من در وزارت اطلاعات بودم، تقسیم کار شده و قرار شده است دولت که این کار را بکنیم اتاق بازرگانی هم به عنوان قدردانی این کار را بکند و ما این عکسها را چیز کردیم. گفتم برو پرونده را بیار. پرونده را خواندم دیدم یک تلفن دیگری شد این تلفن از وزارت دربار بود که آقا این عکسها چیست شما زدهاید؟ فوری این عکسها باید جمعآوری شود.
من دیگر یک قدری از حد خودم تجاوز کردم سوال کردم که شما که هستید؟ مامور سازمان امنیت را پرسیدم. سمت و مقام آن کسانی که به من تلفن میکردند را پرسیدم که اگر مسئولیتی باشد یعنی تا این حد ما سعی میکردیم اتاق بازرگانی و بخش خصوصی را حفظ کنیم. چون اتاق بازرگانی یک موسسهای بود که صرفاً غیر انتفاعی بود، ما یک حق عضویتی میگرفتیم و در راه خودشان هم خرج میکردیم، در راه مشورتهایی که بود یا در راه گذاشتن نماینده در کمیسیونهای مالیاتی و سایر کمیسیونهایی که مربوط به بازرگانان و صاحبان صنایع میشد. وزارت کار، وزارت بازرگانی، وزارت صنایع وزارت اقتصاد احتمالاً وزارت کشاورزی وقتی که مربوط به مسائل کشاورزی میشد.
در اینجا باز به من دستور داده شد که حتماً این کار را بکنید و من رئیس روابط عمومی را خواستم که پرونده را بیاورد که من از زیر بخوانم و همه را که خواندم دیدم که رئیس روابط عمومی ما هم که الان فوت کرده مبرا است، چون او رفته و آن عکس را هم به تصویب رسانده بود و امضا هم داشت. من دستور پایین آوردن را ندادم نه این که مخالف بودم ونه اینکه موافق بودم با هر دویش. برای اینکه گفتم در یک امری واقع شدهام تلفن کردم به وزارت اطلاعات که آقا شما این چنین میگوید، سیاه و سفید است چه هست غده دارد، خودتان تصویب کردهایم البته معلوم شد که یک مسائل دیگری بوده است ولی خوب ما ناچار شدیم که عکسها را برداریم. برداشتیم همان روز.
س- نمیشد تغییر داد و عکسها را به آن ترتیب عوض میکردید؟
ج- نمیشد برای اینکه ما به اون تعداد نداشتیم. و یک کارهای این چنینی در مملکت هم میشد که واقعا اگر مردم و رهگذران میدهند چرا بالا رفت چرا پایین آمد در صورتی که هنوز مراسم تمام نشده. اینها سوالاتی بود. حالا دیگر نمیدانم بعدا خود دستگاه چه کار کرد آورد خودش گذاشت این را من دیگر اطلاع ندارم.
س- این راجع به دستگیری بازرگانان که ذکر کردید فکر میکنم اگر فعامایلل باشید و برای ما بگویید جالب باشد.
ج- بله. ما دولت همانطور که خدمتتان گفتن مسائل نفت که به آن شکل شروع شد که آن قسمت خارجیاش بود، طبیعتاً اثراتی روی کالاهای صنعتی ایران هم میگذاشت برای این که مواد اولیه را ما گرانتر میخریدیم قیمتها به شدت بالا رفت کارگر کم داشتیم کارگر از خارج وارد کشور میشد. طبیعتاً اینها جا هتل یا روزهای اول میخواستند یک جایی که اتاقشان بدهند. یک ناهماهنگیهای بسیاری در این زمینه به وجود آمد که خود این ناشی از توسعه سریع اقتصادی ما بود. بعد قیمتها که بالا رفت کارخانهها هم طبیعتاً باید قیمت مواد اولیه شان بالا میرفت قیمتها را بالا میبردند. در قیمت بالا رفتنها جلسات متعددی در دولت تشکیل میشد که کنترل بکنند. منجمله نقش این کار را به دست اتاق بازرگانی [نه اتاق] اصناف دادند اتاق اصناف چون متصدی خردهفروشان و مغازهها و اصناف بود آنها را به شدت تحت کنترل قرار داد و شاید من به عنوان یک شخص اقتصادی بتوانم بگویم که یکی از ریشههای نارضایتی ایران را میشود در اتاق اصناف پیدا کرد و اتاق اصناف پیستون قوی خودش را برای این که دستگاه را راضی نگه دارد به شدت روی اصناف فشار آورد که متاسفانه ممکن است نظرات بدی هم دراین بود که ماچون من همیشه معتقد به سازندگی هستم بنابراین وارد آن مسائل نمیشوم. ان شاءالله که چیزی نبوده است ولی در هر حال آنچه که به گوش ما میرسید میدیدیم که دل انگیز نیست و شایسته شأن یک ایران ملی نیست.
اصناف و خرده فروشها به این ترتیب درصدد دفاع خودشان برآمدند که ما گران میخریم و گران میفروشیم، که البته آن حدهایی هم که آنها برای خودشان میگذاشتند قابل بحث بود و تمام سیستمهایی که اتاق اصناف گذاشت به عنوان یک پیستون منفجرکننده به نظر من بود. در آن سطح و موجبات آن طغیان و موج نارضایتی و راهپیماییها شروع شد که یواشیواش کل ایران را به طرف اضمحلال برد.
طبیعتاً به اتاق بازرگانی رجوع شد که چرا شما گران میفروشید که اینها گران بفروشند؟ اتاق بازرگانی هم با اسناد و مدارک اعضای خودش و خانهها با دولت در تماس بود. در اینجا مسائل صنایع فولاد، صنایع فلزی که فولاد به شدت در خارج بالا رفته بود مطرح شد. یادم است وزیر وقت آقای انصاری در این زمینه بسیار فعالیت میکردند که کارخانهها نخوابد برای اینکه اطلاعات به ایشان داده میشد که فلان کارخانه بر اثر مواد نرسیدن قیمت… دارد میخوابد و وقتی هم این جور بود هزینههای سرانه باقی میماند کارگران باقی میماندند و باز قیمتها بالا میرفت و در نتیجه موج نارضایتی داشت بیشتر میشد.
در این زمینه دولت با ما تماس گرفته اتاق صنایع و کارخانجات چگونه کنترل بشوند. ما همیشه پرهیز داشتیم از این سیاست که خودمان را به کارهای اجرایی کارخانهها وارد بکنیم. نمیتوانستیم. چون اتاق بازرگانی چنین چیزی نبود ولی در یک وضعیتی قرار گرفتیم که مجبور شدیم از صنایع باز دفاع بکنیم و آنها را روی پای خودشان نگه داریم. توافق به عمل آمد با دولت که صاحبان صنایع برای اینکه آنچه اجحافاتی که داشت در اتاق اصناف میشد و داشت یواش به کار صنایع آن دخالت میکرد و در حدش نبود از نظر قانونی تشکیل اتاق اصناف، اتاق بازرگانی ایران به اعضای خودش رسیدگی بکند.
جلسات متعددی در اتاق بازرگانی تشکیل شد و بالاخره قرار شد که شرافتمندانه، قیمتها را صاحبان صنایع به اتاق اعلام و اتاق اینها را به عنوان مثل این سیستمهای این جا به عنوان یک مدرک در آنجا نگه دارند که اگر بالاتر از این شد عملا با امضای نفر اول یا مدیر عامل کارخانه در یک جایی محفوظ باشد که این بنا به مصالح روز مملکت هم که در ارتباط با مصرف روزانه همگانی بود قیمتها را اعلام میکردند که قیمت عمده فروش یا کارخانه چی هست در روزنامهها که آنها با قیمتپایه بتوانند یک حدی را برای مصرف کننده یا مغازه دار سودی را تعیین بکنند و به دست مصرف کننده برساند.
در اینجا شاید بیش از ۳۰۰ هزار رقم کالا به اتاق بازرگانی اعلام شد که من و آقای قاسم لاجوردی و آقای دکتر بنکدار پور و آقای خیامی دراین زمینه کار میکردیم،
س- کدام خیامی؟
ج- آقای احمد خیامی که معاون اتاق بود. من و آقای لاجوردی خصوصاً خود من در پشت جبهه که اتاق بود، این اسناد را چیزی میکردم. آقای احمد خیامی قرار شد با دولت در تماس باشد و آقای قاسم لاجوردی هم نظارت داشت و مراقبت میکرد که به نحو ملی و مملکتی مسائل جلو برود که ما با هم این کار را انجام میدادیم. روزی اتاق اصناف شروع کرد به بستن مغازههای هرکسی که تخلف دارد. این که سوال کردید حالا دارم بهش میرسم، مجبور بودم این مقدمه را بگویم. روزی ما جلسهای داشتیم در نخستوزیری با حضور آقای لاجوردی و آقای ضیائی و بنده. رفته بودیم ما را خواسته بودند.
در آن جلسه آن جلسه را ما یک وضع غیرعادی دیدیم. یک چهرههایی که آنجا هستند که ما نمیشناسیم، چون ما معمولاً چهرههای اقتصادی مملکت را اعم از بخش دولتی و خصوصی میشناختیم. در آن جلسه صحبت شد که چرا قیمتها بالا میرود؟ ابتدا از اتاق اصناف شروع شد آنها توضیحاتی دادند و بعد گفتند که ما و آماری دادند که گفتند ما داریم مغازهها را میبندیم من معتقدم در یک چنین اقتصادی باید تسهیل به وجود آورد تا قیمتها را شکست نه بست. بنابراین خود بستن آنها هم موجب افزایش تقاضا نسبت به مغازه مجاور میشود آن هم قیمت را به دلخواه میبرد بالا و موجبات انفجار و نارضایتی بیشتر فراهم میشود. بنابراین اتاق بازرگانی با این سیاست مخالف بود که به بنده… ولی ما نمیتوانستیم کاری بکنیم میگفتند خب تخلف شده. تخلف نشود و به علاوه آنها هم عضو ما نبودند. ما سعی میکردیم که صاحبان صنایع را راهنمایی بکنیم هدایت بکنیم که قیمت هایشان را حتی المقدور بالا نبرند مگر این که واقعاً در یک وضعیت بودند که متزلزل میکرد آن صنعت را. که البته آن را هم افزایش را ما دستور نمیدادیم. سایر مرکز بررسی قیمتها بود آنها را رسیدگی میکردند و قیمتها را افزایش میدادند.
چون در آن روز از من آقای مرحوم هویدا پرسید که اتاق بازرگانی چه کار کرده است؟ آقای دکتر ضیائی به من نگاه کرد. من گفتم که ما تصمیم گرفتیم که اگر تخلفی به وجود بیاید کارت بازرگانی را باطل کنیم و این مذاکرات را کرده بودیم. شخصی که مقابل من نشسته بود و من او را نمیشناختم زد روی میز و گفت که آقای نخستوزیر اتاق جگرکیها را زندان میکنند و شلاق میزنند. اتاق بازرگانی چرا اینگونه باید باشد گردنکلفتها و اینها. چون من نمیشناختم اجازه خواستم افرادی که دور میز هستند معرفی بکنند خودشان را و خودم را قبلاً معرفی کردم گفتم موتمنی نماینده اتاق بازرگانی و صنعت. خواهش میکنم شما هم خودتان را معرفی کنید. طبیعتاً مجبور شد خودش را معرفی کند خودش را معرفی کرد نماینده مجلس بود و عضو کمیته حمایت از مصرفکننده وقتی که من چهره ایشان را به این ترتیب شناختم و دیدم واقعا مسئله باطل شدن کارت بازرگانی را دیدم نمیداند مجبور شدم تشریح کردم که کارت بازرگانی باطل کردن یعنی چه. یعنی اگر ما کارت بازرگانی را باطل بکنیم دیگر اجازه واردات به آن واحد داده نشده نمیتواند کالایش را ترخیص کند. نمیتواند کارخانهاش را اداره بکند و قس علی هذا.
البته اینجا خواهید فرمود که خوب شما که راجع به بستن مغازه مخالف بودید چگونه با باطل کردن کارت و بستن کارخانه موافق بودید؟ اینجا هم ما موافق نبودیم برای اینکه کارخانه باز باید کار میکرد چون ما کمبود کالا حاصل شده بود. [باطل کردن] کارت را با ما پیشنهاد میکردیم وزارت دادگستری میبایستی محکمه تشکیل بدهد رسیدگی بکند اگر که درست بود به وزارت بازرگانی ابلاغ بکند که کارت را باطل بکنید. این راه قانونی ابطال یک کارت بازرگانی است. بعضیها به اشتباه خیال میکردند در حیطه قدرت هیئت رئیسه اتاق بازرگانی است. در صورتی که ما صادر کننده اش بودیم ولی ما مراتب قانونی را از این نظرها حتما رعایت میکردیم. دیگر ایشان چیزی نگفتند. در آخر آن جلسه آقای نخستوزیر گفت «هر کس در هر مقامی هست تخلف کرد ببندید» و جلسه تمام شد و ما آمدیم بیرون.
روز بعد آقای القانیان که ایشان را بعدا از بین بردند، پهلوی آقای دکتر ضیایی رفتند. آقای دکتر ضیایی مرا صدا کرد چون من میرفتم یک مقدار این مسائل برای هماهنگی و جلساتی که تشکیل میشد در نخستوزیری. در آنجا گفتند که آقای القانیان ده مغازه خوردهفروشیهایشان بسته شده بود و اظهار کردند اگر وضع همینطور پیش برود کارخانه به این ترتیب بسته میشود کارخانههای من فلج میشود و تعهدات را نمیتوانم بدهم. چه کار بکنم؟ نظر من بر این قرار گرفت و ایشان گفتند و آقای ضیائی هم گفتند به نظر من باید سکوت کرد وضع بحرانی است و دیروز آخرین جمله این بود که مخصوصاً بزرگان را دراز بکنید چون میخواهند آبروی آتش بریزند. بنابراین یک فدایی میخواهند شما سعی کنید این فدایی نشوید و شما چندین کارخانه دارید. ایشان قانع نشد. به من گفت که شما که نماینده ما شدی باید بروید دفاع کنید. من گفتم شما از کجا میدانید که من دفاع نمیکنم؟ من اتمسفر آنجا را خیلی خوب میدانم. من دفاع زیاد و بیش از حدی که شما برایش متصور هستی و منطقی میکنم ممکن است که دفاع از یک فرد خاص با اسم نکنم ولی وقتی صحبت از یک صنعتی پیش میآید و در ارتباطش با مصرف کننده و اینها من مسائل را تشریح میکنم و میگویم. قانع نشد و گفت باید یک کاری برای من بکنی. من هم قانع نشدم جلسه را ترک کردم. در غیاب من آقای دکتر ضیایی تلفن میکنند به اتاق اصناف و میگویند که چرا مغازههای ایشان را بستید؟ این اقدام صحیح نبود.
بلافاصله اتاق اصناف تازه میفهمد برای اینکه اینها درسطحهای پایین مغازهها بسته میشد و کارمندهای پایین میرفتند و اختیار داشتند که این کار را بکند. بلافاصله تلفن میزنند به آقای نخستوزیر چون آنها هم میخواستند اتاق اصناف و کسبه که میگفتن همیشه تقصیر آنهاست بگویند از آنها هم برای ما فرقی نمیکند بلافاصله دستور داده میشود که خیلی خوب بگیرید. آقای القانیان من با ایشان قرار گذاشتم یک روز بعد ایشان را ببرم به قانع شدم گفتم اقدامی نمیکنم برای اینکه میدانم وضع را بدتر میکند ولی اگر خودت دفاعیاتی داری خود شخصاً بیا و بگو. گفت من را نمیگذارد بیایم آنجا. گفتم من ساعت ۴ که قرار است بروم آنجا میایستم و شما را میبرم. قرار بود که ساعت چهار من ایشان را ببرم به آن کمیسیونی که این کارها انجام میشد و بررسی میکردیم. ایشان هم دلایل قانعکننده خودشان را برای کمیسیون بگویند که به چه علت مثلا قیمتهای ما بالا رفته است و بنابراین بیخود مغازههای ما را بستهاید و ایشان اصرار داشتند مدارکی هم دارند که من ندیدم که این مدارک چی هست؟
روز بعد که ما ساعت ۴ باید این کار را میکردیم ساعت ۹ صبح من از کارخانه میآمدم بیرون، کارهایم را کرده بود معمولا صبح [ساعت] شش میرفتم آنجا بازرسی و رسیدگیهایم را میکردم دستوراتی میدادم و میآمدم به شهر زمانی که پیچ رادیو را باز کردم گفتند که دیشب کمیسیون امنیت اجتماعی تشکیل شد و افراد زیر تبعید شدند. یک حبیب القانیان دو کی سه کی…
س- چه کسانی بودند آنهای دیگر؟ معروف بودند؟
ج- معروف بودند. یکی آقای رزازیان بود یکی آقای ساربانها بود اگر اشتباه نکنم که در کار حمل و نقل بودند و این امر برای من خیلی غیر عادی بود که چطور شد به یکباره اینگونه شد بنابراین دیگر ما ساعت ۴ ایشان نیامد ولی من با روحیه بسیار بدی در جلسه شرکت کردم و چون میدانستم به ما حمله خواهد شد. در جلسه که شرکت کردم معاون وزارت دادگستری بود، عضو انجمن امنیت ملی هم یکی از وزارت دادگستری باید امضا میکرد از ایشان پرسیدم کمیسیون تشکیل شده؟ گفتند که نه برای ما شب آوردن در خانه گفتند که اینها باید بروند و القانیان هم جزو آنها بود. گفتم کجا رفتند؟ گفت که نمیدانم مثل اینکه سنندج. این هم ماجرای قیمتها بود که البته یکی هم صحبت بود لایحه تیرباران ببرند که آقای انصاری مخالف این کار بودند برای اینکه وزیر مسئول بودند. باز شبی ایشان به من تلفنی کردند و گفتند که شما برو به اتاق بازرگانی و یک موردی است رسیدگی بکنن و نتیجه را بگو.
روایتکننده: مهدی موتمنی
تاریخ: ۳۰ اپریل ۱۹۸۶
محل: سن مارتن، آنتیل هلند
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: ۲
ج- من رفتم پاکتی را باز کردند و دیدم که از اتاق اصناف فرستادن برای اتاق اصناف آقای انصاری برای رسیدگی برای من فرستاده است. یادداشتی هم رویش بود که شما این را رسیدگی بکنید که تخلف هست یا نه؟ من پرونده را باز کردم نگاه کردم دیدم تخلفی نیست. ولی زیر این فاکتور ده ریال یا یک همچین چیزی به عنوان غلامانه نوشته بودند. فرض بفرمایید که اگر این فاکتور ۲۰۰ تومان بوده است برای یک مغازه ۱۰ ریال یا 5 ریال به عنوان غلامانه نوشته بودند. اتاق اصناف این را به عنوان تخلف یکی از صنایع بزرگ گرفته بود گویا مذاکراتی بود که آن شخص که… وکلا چه داشتند؟
س- مصونیت پارلمانی
ج- که آن شخص مصونیت پارلمانی هم داشت میخواستند آن را بگیرند. بعدها من مطلع شدم که حتی رفته بودند این کار را بکنند و آن شخص از مصونیت پارلمانی استفاده کرده بود و تلفن کرده بود و منتفی شده بود در آن محل ولی این را فرستاده بودند به عنوان تخلف. من در زیر این باز به عنوان حفظ یک واحد بزرگ صنعتی که اگر آن شخص را میگرفتند، چندین هزار نفر بیکار میشد و با اعتقادی که داشتم خیلی سالم کار میکردم نوشتم تخلفی صورت نگرفته است. این غلامانه مربوط به صاحب صنعت و و صاحب کارخانه نیست. بین کارمندها جمع میشود و در جایی بین آنها تقسیم میشود و این عرف تجارت ایران از زمانهای بسیار قبل بوده. حالا اگر کمیسیون و یا مرکز بررسی قیمتها مصلحت نمیبیند این را مسئولینش تصمیم بگیرند و امضا بکنند و ابلاغ بکنند و ما هم به صاحبان صنایع ابلاغ بکنیم و مسلماً صاحبان صنایع هم در این زمینه رعایت خواهند کرد.
بردم دادم ایشان، ایشان خواند بسیار خوشحال شد گفتند میخواهند یک رایحه تیرباران را ببرند و من مجبورم این دفاعیه را بکنم. ساعت ۶ صبح رفتند پهلوی اعلیحضرت و گفتند حتی به آنجا هم رسیده بود 5 ریال به آن جا هم رسیده بود، اینها مسائل مهمی هست و و دستور داده بودند و اینها این موضوع هم به این ترتیب منتفی شد. پرسیدند پس چرا قیمتها بالا میرود؟ ایشان هم توضیح داده بودند و بنده هم به ایشان توضیح داده بودند تولید کارخانهها را اجازه توسعه بدهند مسائل آنها آب کمبود هست تامین بکنند که آنها بتوانند بیشتر تولید بکنند که این دستورها داده شد در آن موقع و بالنتیجه پس از گذشت یکی دو سال مسئله بحران قیمتها را هم پشت سر گذاشتیم. و اینها ضرباتی بود که به صنایع ایران با این ترتیب وارد شد و شتابزدگیهایی حاصل شد.
س- چند نفر هم زندان رفتند مثلا آقای علی خسروشاهی را که گرفتند. آن هم مربوط به همین کار بود؟
ج- بله مربوط به همینها بود. بعدا میگرفتند و میبستند و و این کارها را میکردند. در صورتی که خود ضربات هولناکی به صنایع ایران به این ترتیب وارد میشد. معهذا صاحبان صنایع ایران من معتقد هستم که بدون اینکه تعصبی داشته باشم یا خودم در آن گروه باشند در سازندگی ایران نقش مهمی داشتند و حالا هم که انقلاب شده است این افتخار برای آنها لااقل هست صرف نظر از اینکه چگونه بودند و چگونه به دست لااقل این شغلها را در ایران امروزمان ایجاد کردند که این شغلها به روایت یکی از دوستانمان که آقای قاسم لاجوردی باشد، ماشینها و این شغلها با میخها به زمین ایرانزمین چسبیده است. بنابراین این یکی از افتخارات کل جامعه صنایع ایران است که توانستند دو میلیون شغل در آن روز در ایران به وجود بیاورند که نسبتاً همه چیزش هماهنگ بود.
البته مسائل زیادی در مملکت بود. کمبود بود. مسئله کشتیرانی بود که خود من رفتم در جلفا، بنادر ما نمیکشید، یکسری ناهماهنگیها و نارساییهایی بود که مسئولین وقت هماهنگ آنچنان نمیکردند با بخش خصوصی آنچنان که باید مشورت نمیکردند اگر میکردند چون واقعاً بخشخصوصی رسالتی دارد و تاجر خوبی هست میتوانست کمک بکند ولی ریشههای توطئهها از چند از چند سال پیش به چشم میخورد حتی خارجیها و داخلیها را هم که دیدیم که این مسائل را به وجود آوردند.
س- اینطور که شما تعریف میکنید انگار بخش خصوصی نفوذ خیلی فوقالعادهای در مقابل دولت نداشته است، و برعکس دولت بوده است که مسلط بوده است بر بخشهای خصوصی.
ج- نه اتاق بازرگانی صنایع و معادن این نقش را داشت که رابطی بود به این مسائل و مشکلات بازرگانی صنعتی کشور را میدانست و اگر لایحهای میخواستند در ارتباط با قانون کار یا مالیاتها یا وزارت صنایع و معادن بنویسند این را فقط و صرفاً جنبه مشورتی داشت و آن هم دلخواه بود اگر دلشان میخواست مشورتی با ما میکردند اگر نمیخواست نمیکردند. و یک مطلب دیگری بود که برای تعیین مقررات واردات و صادرات ایران که همهساله تعرفه بیرون میآمد تغییر میکرد از ماه آبان که من هم خودم جزو کمیسیون صادرات و واردات بودن ما از بازرگانان میخواستیم پیشنهادهای خودشان را بدهند و صاحبان صنایع. اغلب اوقات صاحبان صنایع درخواست داشتند برای توسعه کارهای خودشان محدودیتهایی در واردات بشود و یا بالعکس وارداتچیها میخواستند که چون کالا کم هست اتاق بازرگانی با کمال بیطرفی اینجا مسئله شخصی را در نظر نمیگرفت و این مسئله کار را در نظر میگرفت یعنی اگر مثلاً صنعتی قیمتش بالا رفته بود بیجهت و داشت از یک محدودیتهای وارداتی استفاده میکرد ما پیشنهاد میدادیم که واردات کالا را اجازه بدهید و یا بالعکس و یا اگر واردات زیاد بود داشت به یک واحد صنعتی میزد این پیشنهاد را میدادیم. کمیسیون ما این کار را میکرد و به وزارت بازرگانی منتقل میشد و بعد کمیسیون هم در آنجا مجدداً تشکیل میشد از نماینده اتاق بازرگانی دعوت میکردند و میرفتند در آنجا و از او میپرسیدند که به چه دلایل میگوید؟ و دلایل ارائه میشد و آن کمیسیون هم یک تصمیم میگرفت که ممکن بود به موازات آن باشد یا مخالف آن باشد که در هر حال میرفت به هیئت دولت یک مرتبه میدیدیم شب آخر هیئت دولت بدون توجه به اینها بعضی چیزها در میآمد ولی بعضی چیزها را رعایت میکردند. ولی اینکه بخش خصوصی هادی دولت باشد اینگونه نبود
س- وزیری را تعیین کند یا اینکه…
ج- لااقل من سراغ ندارم برای اینکه در تاریخ کل تاریخ اتاق بازرگانی و صنایع ایران که دو دوره چهار ساله بود، بنده از اول در تمام جریاناتش بودم و قبلاً هم در بازرگانیتهران این چنین نبود. ولی یکی دو وزیر از اتاق بازرگانی و شاید بیشتر بیرون رفت. مثلاً آقای انصاری در بخش خصوصی اول بودند و چون مرد لایقی بود به سفارت منتقل شد و بعداً هم آمدند بخش دولتی و باز هم دو مرتبه برگشتند به سرجایشان. یا وزیر کشاورزی در نظر دارم که از اتاق بازرگانی انتخاب شد اینها به علت موفقیتهایی بود که در بخش خصوصی دولت میدید. خب طبیعتاً کسی که از اتاق بازرگانی میرفت مسائل اتاق بازرگانی را و صاحبان صنایع را بهتر میدانست.
س- وقتی شما صحبت کردید و میخواستید به کره بروید و در آنجا آقای علم شما را خواسته بودند یک خرده از نظر شنونده شاید نیاز به توضیح باشد که خوب این یک مسئله است یا مربوط به وزارت خارجه است یا مثلا وزیر اقتصاد باید به شما بگوید یا حداکثر نخستوزیر، چه بوده که وزیر دربار نسبت به این مسئله علاقمند بوده و شما را صدا کرده است؟
ج- تصور من… من البته این را نمیدانم همینطور که میفرمایید به این ترتیب باید باشد باید سلسله مراتب رعایت میشد ولی تصور میکنم که این خیلی گزارش سریع رسیده بود و وقت ضیق بوده که این ترتیب اقدام شد. شاید گزارشات محرمانهای بوده که هنوز به دولت و سایر مقامات نرسیده باشد، آیا سوال دیگری جنابعالی دارید؟ خیلی متشکر.
س- خیلی ممنونم از شما.
Leave A Comment