روایت کننده: آقای حبیب نفیسی

تاریخ مصاحبه: چهاردهم فوریه ۱۹۸۴

محل مصاحبه: کمبریج – ماساچوست

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره : ۹

ج- در دخانیات چه کسانی را شما گفتید؟

س- هیچ‌کس را.

ج- یکی را که گفتیم پسر شازده بود.

س- آقای عضد…

ج- شازده عضدالسلطان.

س- آن موقع شغل آقای عضد چه بود؟

ج- در دخانیات کارمند بود.

س- با وجودی که شازده بودند؟

ج- بله دیگه. کارمند بود و به او کار داده بودند. آن موقع شازده بودن عیبی نداشت ایرج اسکندری هم شازده بود.

س- نه منظور این است که فکر کردم وضع مالی‌اش طوری بود که احتیاج نداشت در دخانیات کارمند باشد.

ج- خب شازده عضدالسلطان‌ هم زیاد پولدار نبود. این‌ها تقریباً ثروتشان از بین رفته بود بعد از…

س- ایشان واقعاً طرفدار توده‌ای‌ها بود؟

ج- یک آدمی بود که در فرانسه تحصیل‌ کرده بود و روشنفکر بود و طرفدار این‌جور چیزها بود به‌طورکلی، طرفدار کارگران بود.

آن‌وقت عباس میرزائی هم شازده بود، آیا می‌دانید؟

س- نخیر نمی‌دانستم.

ج- او هم از فامیل عباس میرزا بود.

س- همین عباس میرزائی که ریش داشت و وکیل مجلس شد؟

ج- بله. او هم نژاد شازده بود یعنی خودش به من گفت ما شازده هستیم ولی خب به وضعیت حقیری درآمده بودند و کارگر شده بودند. او حقیقتاً کارگر شده بود و حقوق می‌گرفت برای زندگی کردن.

س- او چه نقشی داشت زمانی که سرکار توی وزارت کار بودید؟

ج- او خیلی آدم روشنفکر و خوش‌بیانی بود، خیلی حرف می‌زد، خوب بلد بود حرف بزند و ما عضو شورای عالی کارش کردیم. شورای عالی کار را نمی‌دانم برایتان گفتم یا نه؟

س- بله

ج- یک مرجعی بود که سه رکن در آن بودند: نمایندگان کارگران یک ‌طرف میز می‌نشستند، نمایندگان کارفرماها یک طرف دیگر میز می‌نشستند و نمایندگان صنایع دولتی و وزارتخانه‌های صنعتی این‌ها هم یک ‌طرف دیگر می‌نشستند. بالای میز هم وزیر کار می‌نشست و بنده. آن‌وقت یک مشاورینی هم که داشتیم آن‌ها از وزارتخانه‌های مختلف بودند. حالا نمایندگان کارگران را اتحادیه‌های کارگری برای عضویت در شورای عالی کار معین می‌کردند. در شورای عالی کار هم هر مقرراتی وزارت کار می‌خواست بگذراند آن‏جا با مشورت این سه گروه تصویب می‌کرد و بعد هیئت عالی مستشاری هم ما داشتیم که آن‏جا این چند نفری که گفتم عضو آن‏جا بودند مثل دکتر محمود مهران و جلالی و نیرنوری و این‌ها هیئت عالی مستشاری.

س- به چه معنا؟

ج- هیئت عالی مستشاری یک هیئتی بودند برای مشاورۀ وزیر کار. وزیر کار هر چیزی را می‌خواست مطالعه بشود، ترجمه بشود، نوشته بشود به هیئت عالی مستشاری می‌فرستاد که آن‏جا یک عده‌ای از اشخاص تحصیل‌کرده بودند و مطالعه می‌کردند. از اشخاص تحصیل‌کرده و فهمیدۀ وزارتخانه‌های دولتی بودند. این هیئت عالی مستشاری مغز وزارت کار بود و برای محل مشورت وزارت کار و ضمناً محل مشورت شورای عالی کار و چیزی بود که مطالبی که باید به شورای عالی کار برود در هیئت عالی مستشاری تدوین می‌شد.

س- پس این عباس میرزائی جزو شورای عالی کار بود…

ج- بله جزو شورای عالی کار بود نمایندگان کارگر. نمایندگان کارگر، نمایندگان کارفرما در شورای عالی کار بودند.

به عقیدۀ بنده عباس میرزائی یک آدم خیلی فهمیده خیلی پخته‌ای بود و تا آخر هم بود و تا آخر هم با وزارت کار همکاری می‌کرد تا این آخر آخر. ولی بعد دیگر کم‌کم این اواخر که دیگر وزارت کار نقش مهم و مؤثری نداشت.

س- وزارت کار نقش نداشت یا میرزائی نداشت؟

ج- نه وزارت کار هم دیگر نداشت. اصلاً شاه دیگر ارزشی برای وزارت کار قائل نبود. اصلاً برای قانون کار و سازمان کار و کارگران و جنبش کارگری و این‌ها دیگر این اواخر شاه ارزشی برایش قائل نبود.

س- جزو یادداشت‌هایتان چیز دیگری نیست؟

ج- نخیر.

س- خب حالا که یادداشت‌هایتان تمام شد بنده می‌خواهم دومرتبه برگردم به تاریخ وزارت کار و تقریباً دوره به دوره جلو بیاییم و در ضمن اگر مطالب به‌خصوصی هم به نظرتان می‌رسد بفرمایید خیلی ممنون می‌شوم.

برگردیم به آن اولین وزیر که آقای مظفر فیروز باشد. آقای مظفر فیروز چه جور وزیری بود؟ چه ‌کارهایی در زمان او انجام شد؟

ج- خیلی آدم جاه‌طلبی بود، خیلی آدم تند و با حرارتی بود و خیلی باهوش بود. انگلیسی را فوق‌العاده خوب می‌دانست، تحصیلات عالیه در انگلستان کرده بود یا در کمبریج یا در آکسفورد…

س- در Harrow مثل‌اینکه.

ج- بله در Harrow مدرسۀ عالی تحصیل ‌کرده بود ولی انگلیسی را فوق‌العاده خوب می‌دانست، خیلی خوب حرف می‌زد. خیلی هم جاه‌طلب بود مثل پدرش. این‌ها جاه‌طلب بودند و می‌خواستند به مقامات بالایی در ایران برسند و روی این جاه‌طلبی هم پدرش و هم خودش با شاه اختلاف پیدا کردند، با شاه‌ها اختلاف پیدا کردند.

س- آن سه ماهی که ایشان وزیر کار بود چه قدم‌هایی برداشته شد و چه‌ کارهای اساسی انجام شد در وزارت کار؟

ج- در وزارت کار همین قوانین را توانست از هیئت دولت بگذراند و آئین‌نامه‌ها و این‌ها را بگذراند. خیلی صاحب نفوذ بود، توانست همه را به وزارت کار بکشاند، کارفرماها را به وزارت کار بکشاند، نفوذ وزارت کار را در کارخانه‌جات در شهرستان‌ها زیاد کند و اشخاص سرشناس و متنفذی مثل بختیاری‌ها، قشقایی‌ها، این‌ها همه را با فعالیت‌های وزارت کار آشنا بکند و نفوذ وزارت کار را در آن شهرستان‌ها زیاد کند.

س- در زمان ایشان بود که اسکی به وجود آمد؟

ج- بله، اتحادیه‌ها در زمان ایشان بود. اتحادیه‌های توده‌ای هم در زمان ایشان به وجود آمد.

س- بعد چه باعث شد که مظفر فیروز مستعفی شد؟

ج- رقابت با شاه می‌کرد و رقابتش طوری شد که شاه یک‌قدری نسبت به او سوءظن پیدا کرده بود و به قوام‌السلطنه تکلیف کرد که او را سفیر کند و به مسکو بفرستد.

س- ولی قوام‌السلطنه به ایشان علاقه داشت.

ج- بله علاقه داشت. اول خیلی علاقه داشت، خیلی اعتقاد داشت.

س- قوام‌السلطنه تیپ آدمی بود که کارهایش را از کانال‌های مختلف انجام بدهد به این معنا که مثلاً مطالبی به آقای فیروز بگوید و بگوید تو برو این کار را بکن ولی مثلاً ضدش را به کس دیگری بگوید و مظفر فیروز اطلاع نداشته باشد؟

منظورم بیشتر آن نقشی است که آقای علا در سازمان ملل بازی می‌کرد و نقشی که آقای فیروز در تهران بازی می‌کرد و تا یک حدی باهم تضاد داشتند و این روشن نیست که آیا این هر دو سیاست در آن واحد به دستور قوام‌السلطنه انجام می‌شد یا اینکه از طرف دیگری بوده است؟

ج- هر دو. مظفر فیروز بدون شک توده‌ای‌ها را هم تقویت می‌کرد ضمن اینکه با توده‌ای‌ها هم مبارزه می‌کرد ولی یک نقش تقویت حزب توده را هم داشت. قوام‌السلطنه صددرصد با حزب توده مخالف بود و نقش مخالف بازی می‌کرد ولی مظفر فیروز کج‏دار‌ومریز بازی می‌کرد. توده‌ای‌ها تا آخر نفهمیدند که مظفر فیروز بر علیه آن‌ها تحریک می‌کند و یا آن‌ها را تقویت می‌کند.

س- ولی این را خب به قوام‌السلطنه هم نسبت داده بودند که با روس‌ها دارد می‌لاسد و به توده‌ای‌ها دارد راه می‌دهد.

ج- آن جنبۀ مظفر فیروزیِ قوام‌السلطنه بود. تا آن‏جایی بود که از نظر او تابعیت می‌کرد و او را تقویت می‌کرد، آن جنبۀ توده‌ای قوام‌السلطنه با مظفر فیروز بود. ولی آن‌وقت قوام‌السلطنه اشخاص دیگری داشت مثل اعزاز نیک‌پی مثلاً. او دیگر صددرصد رل انگلیسی داشت. آن‌ها همکاران دست راستی‌اش بودند. به عقیدۀ من آرامش خیلی دلش می‌خواست طرفدار دست راستی‌ها باشد، نقش توده‌ای هیچ‌وقت بازی نمی‌کرد. شما عقیده‌تان چیست؟ ما آرامش را این‌طوری بحث کردیم؟ آرامش را چه طوری بحث کردیم؟ دست چپی بحث کردیم یا دست راستی؟

س- من در این مورد بحثش یادم نیست که دست چپی بوده یا دست راستی.

ج- آرامش با روس‌ها و با دست چپی‌ها بازی می‌کرد ولی تقویتشان نمی‌کرد و طرفدارشان نبود. برعکس تا آن‏جایی که زورش می‌رسید طرفدار انگلیسی‌ها و دست راستی بود. او یزدی بود و یزدی‌ها و اصفهانی‌ها عموماً طرفدار انگلیسی‌ها هستند. وکلای یزدی مجلس همه طرفدار دست راستی‌ها بودند.

س- حالا که صحبت از آرامش شد سرکار راجع به سوابق آرامش چه اطلاعی دارید؟ ایشان اصولاً از چه جور خانواده‌ای بود و چه تحصیلاتی داشت و چه سوابقی داشت قبل از اینکه بیاید و وزیر کار بشود؟

ج- انگلیسی بلد بود و حرف می‌زد. تحصیلات فارسی و عربی و چیز نوشتن و اینهاش خوب بود ولی تصور نمی‌کنم تحصیلات خیلی بالایی مثلاً در حقوقی، در ادبیاتی داشته باشد. یک تحصیلات متوسطی داشت و در فارسی و عربی خوب بود ولیکن انگلیسی هم دیدم حرف می‌زند، حالا انگلیسی را در کجا یاد گرفته بود نمی‌دانم لابد همان یزد آن‏جاها یاد گرفته است ولی می‌دیدم که با انگلیسی‌ها حرف می‌زد.

س- در آن زمان ایشان با خواهر آقای شریف امامی ازدواج کرده بود وقتی‌که وزیر بود؟

ج- بله.

س- آن موقع متأهل بود؟

ج- بله.

س- انتخاب ایشان به‌عنوان وزیر کار یک امر طبیعی به نظر شما رسید وقتی‌که انجام شد یا غیرمنتظره بود؟

ج- نه دیگر، جزو همان انتخاباتی بود… آن موقع فراکسیون یزدی‌ها در مجلس خیلی قوی بودند مثل آسید کاظم، دکتر طاهری و این‌ها فراکسیون قوی بودند خب خیلی کارها را آن‌ها می‌کردند و طرفدار سید ضیاءالدین بود.

س- کی؟

ج- آرامش.

س- آن‌وقت ایشان از معاونت وزارت پیشه و هنر هم ارتقاء پیدا کرد به وزارت کار.

ج- بله.

س- رابطۀ شما و ایشان چطور بود؟ آیا قبلاً باهم کار کرده بودید و آشنا بودید؟

ج- باهم آشنایی داشتیم، در وزارت پیشه و هنر آن موقع من رئیس کارخانه بودم و ایشان رئیس حسابداری بودند ولی باهم دوستی داشتیم.

س- از آن دوره‌ای که ایشان وزیر کار بودند شما چه خاطره‌ای دارید؟

ج- مثلاً در وزارت دارایی، ایشان تمام سوابقشان در حسابداری در وزارت دارایی بود و حتی رئیس حسابداری وزارت پیشه و هنر هم شد و آمد آن‏جا و با ما مهندسین روی‌هم ریخت و طرفدار مهندسین شد و به ما کمک می‌کرد و ما او را تقویت می‌کردیم.

س- ایشان عضو حزب دموکرات بود؟

ج- بله عضو حزب دموکرات بود. اول که طرفدار حزب عدالت بود، طرفدار سید ضیاء بود و خودش هم یزدی بود جزو طرفداران سید ضیاء بود.

س- آن دوره‌ای که ایشان وزیر کار بود شما چه خاطره‌ای از آن دوره دارید؟ چه وقایعی و یا چه اقداماتی؟ یکی آمدن آن هیئت از نمایندگان کارگران بین‌المللی بود به ایران.

ج- بله و یکی هم فرستادن ما به کنفرانس بین‌المللی کار و آمدن آن هیئت و فرستادن ما.

س- راجع به دستگیری رضا روستا که در زمان ایشان اتفاق افتاد شما چه خاطره‌ای دارید؟ گویا رضا روستا با یکی دو تا از توده‌ای‌ها به شهربانی رفته بود که درخواست بکنند که یکی از دوستانشان آزاد شود و همان‏جا خودش را دستگیر می‌کنند.

ج- بله این بود.

س- در آن مورد خاطرۀ به‌خصوصی دارید؟

ج- خاطرۀ به‌خصوصی ندارم. رضا روستا از این کارها می‌کرد و خودش را به خطر می‌انداخت و توی کارها وارد می‌کرد، از حبس شدن هم نمی‌ترسید.

س- او چه جور آدمی بود؟

ج- رضا روستا؟

س- آدم خیلی غدی بود و خیلی نترس بود و خیلی وارد به امور کارگری، خیلی مبارز. او آدمی بود که برای این کار ساخته ‌شده بود اصلاً برای این کار تعلیمش داده بودند.

س- از آن نوع توده‌ای‌ها بود که به ایران‌ هم علاقه داشت یا از نوعی بود که به‌اصطلاح طرفدار شوروی بود؟

ج- طرفدار شوروی بود. از آن‌هایی بود که صددرصد تابع نظرات شوروی‌ها بود و هر چه از این جهت پیش می‌آمد طرفدارش بود.

کلنل کاظم خان سیاح.

س- علت کلنل چه هست؟

ج- این‌ها کلنل ژاندارمری بودند. چند نفر بودند که کلنل ژاندارمری بودند و بعد موقعی که سید ضیاءالدین آمد و کودتا کرد این‌ها جزو همراهان سید ضیاءالدین در کودتا آمدند. یکی ماژور منصورخان کیهان بود، اسم او را شنیده‌اید؟

س- بله. این‌ها چه نقشی داشتند با زمانی که شما وزارت کار بودید؟

ج- این‌ها دوستان پدر بنده در کابینۀ سید ضیاءالدین بودند، وقتی سید ضیاءالدین آمد و کودتا کرد پدر بنده را هم آورد که وزارت بهداری و امور خیریه را درست کند. اولین وزارت بهداری و صحیه و امور خیریۀ ایران را پدر بنده درست کرد زمان کابینۀ سید ضیاءالدین. آن‌وقت این‌ها هم یکی‌شان رئیس ژاندارمری بود یکی‌شان فرماندۀ نظامی بود، و جزو دوستان سید ضیاءالدین بودند و اشخاصی که کودتا کرده بودند و بعد هم با سید ضیاءالدین بودند. یکی‌شان در شهرداری تهران با او همکاری می‌کرد، یکی‌شان در دستگاه دولتی با او همکاری می‌کرد. این‌ها جزو همکاران سید ضیاءالدین بودند. بعد هم که سید ضیاءالدین حزب را درست کرد این‌ها جزو حزب بودند و بعد هم این‌هایی که جزو حزب عدالت شدند همه طرفدار سید ضیاءالدین شدند از همکاران و دوستان ایشان بودند. این است که این آقایان مثل جمال امامی، سیاح، کیهان این‌ها تمام حزب عدالت و گروه‌های دست راستی را تشکیل دادند و بعد هم کارگران دست راستی. مثلاً سیاح به وزارت پیشه و هنر آمد و مدیرکل شد و امور صنایع و تک‌وتوک کارخانه‌جات با او بودند و همین‌طور بچه‌ها و مهندسین و جوانان را هم دور خودش جمع کرده بود همان تاج‌بخش و این‌ها همه جزو دوستان سیاح شده بودند. آن‌وقت ماژور مسعودخان کیهان ‌هم همچنین. او هم خیلی به امور صنایع در همان وزارتخانه نزدیک شده بود و بعد هم به اتحادیه‌های کارگری. و بعد هم این‌ها خیلی طرفدار این دو نفر شده بودند همان اشخاص دست راستی را که برایتان اسم بردم مثل جمال امامی و دشتی و سدهی و تمام آن‌هایی که دست راستی بودند و این دو نفر هم جزو اشخاصی هستند که در صنعت ایران خدمت کردند و هم در کارخانه‌جات دربار این‌ها کار کردند، در دربار کار کردند به‌عنوان مطلع در امور صنایع و امور کارگری.

س- چطور شد که آقای احمد آرامش را از وزارت کار برداشتند؟

ج- آن اشخاصی که زیاد پیش می‌روند، زیاد بالا می‌روند این‌ها عموماً این‌طوری می‌شوند. فرانسوی‌ها مثالی دارند که می‌گویند:

«این حباب هوا آن‌قدر روی آب بالا می‌آید تا یک‌دفعه می‌ترکد.» حالا این‌ها هم همین‌طور. اشخاصی هستند که خیلی در جنبه‌های اجتماعی پیش می‌روند هی پیش می‌روند تا یک جایی که دیگر می‌ترکد.

س- ولی او که شش ماه بیشتر وزیر نبود؟

ج- ولی خب همان شش ماه خیلی تند رفت.

س- چه‌کار کرد؟

ج- خیلی همه کار و در همۀ ‌کارها می‌خواست دخالت کند، به همۀ ‌کارها رسیدگی کند، در همۀ کارها اظهارنظر کند و پیش همه برود. پیش شاه برود، پیش قوام‌السلطنه برود، پیش این برود پیش آن برود. خب هم شاه نسبت به قوام‌السلطنه حسادت می‌کرد و هم قوام‌السلطنه نسبت به شاه.

س- کی از او ناراضی شده بود؟

ج- هم شاه و هم قوام‌السلطنه. همه سوءظن پیدا کرده بودند. و خیلی هم به انگلیسی‌ها نزدیک شده بود. به خیلی‌ها همین نمایندگان انگلیسی‌ها در شرکت نفت خیلی نزدیک شده بود. با وابسته‌های کار سفارت انگلیس خیلی نزدیک شده بود.

س- آیا وقتی‌که بعداً ایشان را به زندان انداختند و بعد هم آن‌طور که شهرت داشت توسط مأمورین ساواک توی پارک فرح به قتل رساندندش، آیا ایشان تغییر شخصیت داده بود که این اتفاقات افتاد یا اینکه ریشۀ این افکار و این طرز فکر در زمانی هم که با شما کار می‌کرد مشهود بود؟

ج- نه دیگر این اواخر جداً مخالف با شاه شده بود، مبارزه با شاه می‌کرد.

س- شما اطلاعی دار‌ید که ایشان چطوری به این سمت رفت و چه باعث شد؟ آیا افکار به‌اصطلاح…

ج- او را کنار می‌گذاشتند و او هم آدمی ‌بود که نمی‌خواست کنار برود و می‌خواست همه‌کاره باشد و می‌خواست در دستگاه دولتی باشد. منتهی این اواخر موضوع کارگری فقط نبود، او خودش را می‌خواست به تمام امور مملکت وارد بکند.

س- ایشان به مقام ریاست سازمان برنامه هم رسید بعد از آن‏جا …

ج- بله تا آن‏جا هم رسید ولی خودش را قانع نمی‌دانست.

س- پس روی افکار سیاسی نبود که ایشان مخالفت را پیش کشید این‌طوری که شما می‌فرمایید…

ج- نخیر، یعنی او همیشه داوطلب سیاست دست راستی بود ولی به مقامات سیاسی‌اش قانع نبود و همیشه می‌خواست بیشتر از آن باشد، همیشه می‌خواست توی همۀ ‌کارها دخالت کند و توی همۀ کارها باشد. و این جاه‌طلبی هم قوام‌السلطنه را از او رنجانید و هم شاه را و همه را، ابتهاج را هر کس را که بگویید. خیلی باهوش و کاری و فعال بود و روی این اصل خودش را می‌رساند ولی قانع نبود و می‌خواست مقامات دیگر هم داشته باشد.

س- این شایعات که ایشان با مقامات عراقی در تماس بود و حتی مطالبی می‌نوشت که در رادیو بغداد برعلیه شاه می‌خواندند…

ج- بله می‌گفتند. از او به عقیدۀ من هر کاری برمی‌آمد. با آن جاه‌طلبی که داشت به همه کاری ممکن بود دست بزند.

س- پس احتمال اینکه با چپی‌ها روی‌هم ریخته باشد کمتر بود؟

ج- این را تصور می‌کنم برعکس او همیشه می‌خواست با دست راستی‌ها برعلیه دست چپی‌ها سازش بکند. اصلاً سیاستش این بود، سیاست آنگلوفیلی یزدی‌ها و اصفهانی‌ها را داشت.

س- جزو فراماسون‌ها هم شده بود یا اطلاعی ندارید؟ آن زمان که وزیر کار بود؟

ج- آن را نشنیدم. او تابع کسی نمی‌شد. مثلاً برود تابع شریف امامی ‌شود که شریف امامی خودش تابع رئیس فراماسون‌ها باشد از این‌طور نبود.

س- آدم سرکشی بود.

ج- آدمی بود که می‌گفت چرا خودم نباشم، همه‌چیز دست خودم باشد. خیلی سرکش بود. حالا وزرای وزارت کار را ذکر می‌کنم و هرکدام برای شما بیشتر جالب است که درباره‌اش بحث شود می‌گویم. اول آن سه چهارتایی که ذکر کردیم یعنی محمدولی میرزا فرمانفرمائیان و قبل از او مظفر فیروز و بعد آرامش و بعد از آرامش شما چه کسی را ذکر کردید؟

س- سلمان اسدی.

ج- بله درست است.

س- می‌خواهید یک‌کمی راجع به او حالا صحبت کنیم.

ج- بله. می‌خواستم یواش‌یواش به ترتیب…

س- بله حالا به ترتیب بنده این اسامی خدمتتان ذکر می‌کنم.

ج- راجع به آرامش به ‌اندازۀ کافی صحبت کردیم و راجع به آن‌های دیگر هم قبل از او ذکر کردیم ولی سلمان اسدی…

س- ایشان کی بودند و از کجا آمدند؟

ج- سلمان اسدی آدمی بود که البته از یک فامیل خیلی سرشناس و شناخته‌شده‌ای به نام اسدی‌ها که خیلی معروف بودند بعد هم در زمان رضاشاه یک غائله‌ای در خراسان پیش آمد که در آن غائلۀ خراسان که یک جا تظاهراتی برعلیه رضاشاه شد و کشف حجاب و ملکه برای زیارت حضرت رضا رفته بود آن‏جا یک تظاهراتی کردند و رضاشاه خیلی عصبانی شد و پا شد همین‌طور با چکمه رفت توی حرم و آن‏جا اسدی معروف که بزرگ این خاندان بود و آن موقع نایب‌التولیه بود او را گرفت و آورد تهران ابتدا حبس و این چیزها و بعد هم به قولی او را کشتند. تمام این فامیل اسدی همه مغضوب بودند. این فامیل اسدی ضمناً منسوب به فامیل فروغی بودند و دخترهای فروغی زن پسرهای اسدی بودند و ارتباط نزدیکی باهم داشتند. فامیل سرشناس خوبی بودند، معروف بودند. سلمان اسدی هم توی دستگاه دولتی بود و تحصیل‌کردۀ انگلستان بود و مدرسۀ آمریکائی‌ها و انگلیسی هم خوب می‌دانست و همین‌طور در مقامات دولتی هم بالا رفته بود. به وزارت دارایی آمد و معاون وزارت دارایی شد و در وزارت دارایی مقامات بالائی داشت. بعد هم یک مدتی با قوام‌السلطنه خیلی نزدیک بودند و قوام‌السلطنه به او پیشنهاد وکالت کرد ولی تا موقعی که به وکالت برسد وزیر کار شد. عقب وزیر کار می‌گشتند و او هم وزیر کار شد و بنده هم با او دوستی داشتم و از خدا خواستیم و آمد وزیر شد. آدم خیلی باهوشی هم بود. فقط یک عیب داشت خدا رحمتش کند خیلی دروغ‌گو بود، خیلی چاخان می‌کرد، دروغ می‌گفت ولی خیلی فهمیده و باهوش بود، آدم خوبی بود. در وزارتش هم سعی می‌کرد که چیز یاد بگیرد چیز بفهمد. ضمناً هوشش هم باز بود و با این وابسته‌های کار و این‌ها هم می‌توانست انگلیسی خوب صحبت کند، مجلات بخواند، کتب و قوانین و این‌ها را بخواند. روی‌هم‌رفته خوب بود و آدم فهمیده‌ای بود.

س- مدت وزارتش چقدر بود؟

ج- مدت وزارتش زیاد طول نکشید چون رفت دنبال وکالت.

س- چطور بود که آن زمان آقایان وکالت مجلس را به وزارت ترجیح می‌دادند؟

ج- بله برای اینکه وکالت می‌گفتند خب بعدازاین نخست‌وزیر بازهم هست، دیگر تا دو سال هستیم ولی آن روزها هی صحبت از این بود که نخست‌وزیری‌ها عوض شوند، حکومت‌ها کوتاه‌مدت باشد. این بود که همه ترجیح می‌دادند. به‌علاوه ریسکی نداشت، وکیل بودن کسی به آدم حمله‌ور نمی‌شد ولی وزیر بودن همۀ روزنامه‌ها و وکلا و همه‌ به آدم حمله‌ور می‌شدند.

س- آن‌وقت احترام وکیل مجلس هم در حد وزیر بود؟

ج- بله یک اندازه بود.

س- ولی دوران اخیر که وکالت مجلس یک کار خیلی سطح پائینی بود.

ج- حالا بله. این اواخر همه کار سطح پائین بود. وزارت بالاتر بود، وکالت خیلی پائین بود این اواخر، بله بعداً دیگر وکیل شد و در وکالتش هم موفق بود. صحبت می‌کرد و طرح‌هایی تهیه می‌کرد. آدم بافهمی بود، آدم باشعوری بود و کار هم تا حدی که می‌شد می‌کرد.

س- آن‌وقت ایشان که رفت…

ج- اجازه بفرمایید وقتی سلمان اسدی رفت به نظرم امیرتیمور کلالی آمد.

س- نه، وقتی اسدی رفت این‌طور که در مدارک منعکس است سرکار کفیل وزارت کار شدید و در همان ایام بود که گویا کارگران کوره‌پزخانه‌ها اعتصاب کردند و دومرتبه آن‌طور که مشهور است سرکار برای اولین بار اعتصاب آن‌ها را به رسمیت شناختید و با کمکی که از خود شخص قوام‌السلطنه گرفتید موفق شدید که این اعتصاب را به نحو رضایت‌بخشی خاتمه بدهید و حتی جلسۀ نهایی‌اش هم منزل خود آقای قوام‌السلطنه بود.

ج- بله. و کسی که رئیس کوره‌پزخانه‌ها بود کسی بود که اسمش را به شما گفتم و آن عیسی بهزادی بود. او رئیس اتحادیۀ کارفرمایی کوره‌پزخانه‌ها بود و او را گرچه ما اول های های کردیم و به کنفرانس بین‌المللی کار هم بردیمش جزو آن اسامی که به شما گفتم و جلو کشیدیمش ولی بعد دیدیم او می‌خواهد حقوق کارگران را کسر بکند و به نفع نامشروعی کسر بکند این بود که با او مبارزه کردیم که برای اولین مرتبه بنده جبهه گرفتم به نفع کارگران. معمولاً من سعی می‌کردم بین دو طرف بی‌طرف باشم و باهم آشتی‌شان بدهم که باهم بسازند. ولی این‏جا به ضرر کارفرماها و این عیسی بهزادی که با من دوست بود برعلیه او جبهه گرفتیم و طرف کارگران را گرفتیم.

در کاریر بنده دو قسمت هست که من ندیدم. شاید جزو بعدها باشد چیزهایی باشد که بعداً گفته شود. ولی باید بگویم که بنده ‌یک دفعه از وزارت کار استعفا دادم نمی‌دانم شما شنیدید یا نه؟

س- این در کابینۀ چه کسی بود؟

ج- این در کابینۀ فروهر بود.

س- پس به آن می‌رسم.

ج- وزیر فروهر بود که من به خاطر بختیار، چون بختیار رئیس ادارۀ کار در آبادان بود و خیلی هم برعلیه توده‌ای‌ها فعالیت کرده بود و خوب پیش برده بود. او وقتی‌که آمد که حالا تقاضای تشویق داشت فروهر تازه وزیر شده بود و آمده بود و می‌خواست قدرتی از خودش نشان بدهد سر او داد می‌زد. وقتی داد زد بختیار گفت چرا داد می‌زنی. او که گفت چرا داد می‌زنی فروهر هم بد منصب و تازه وزیر دارایی هم بود و آمده بود و بد منصب بود و یک‌دفعه حکم انتظار خدمت به بختیار داد. بنده هم که بختیار چشم‌وچراغم بود و نور چشمم بود و تازه هم از مأموریت جنوب هم آمده بود و انتظار داشتم که تشویق شود ولی یک‌دفعه اخراجش کردند. وقتی‌که او را بیرون کردند من هم آناً استعفا نوشتم و دادم. فروهر پا شد، چون با ما نسبتی هم داشتند و با فامیل ما هم دوست بود و با من هم دوست بود، و روی من را بوسید و گفت چرا این کار را می‌کنی؟ بد است و تو نباید موقعی که من وزیر هستم استعفا بدهی. گفتم شما یک کار بدی کردید یا این انتظار خدمت را لغو کنید و بختیار را دومرتبه دعوتش کنید یا من استعفا می‌دهم. گفت نه اگر من او را برگردانم آبرویم رفته است و او توی روی من ایستاده است و با من دادوبیداد کرده است و تو هم حالا بیا و صرف‌نظر کن و یک‌جوری از دلش درمی‌آوریم و برای او جای دیگر کار درست می‌کنیم. من استعفا دادم و از وزارت کار رفتم.

دیگر سروصدایی بلند شد و کارگران و کارفرماها و مردم همه چون دیدند کسی که این مدت وزارت کار را گردانده یک‌دفعه استعفا بدهد و کنار برود و با وزیر دربیفتد خیلی مهم بود. ولی من این کار را کردم. از معاونت استعفا دادم و رفتم. او هم کس دیگری را معین نکرد به‌عنوان معاونت و همین‌طور هی این‌وآن را سراغ من می‌فرستاد ولی من قبول نکردم وایستادم و دوتایی یعنی بختیار و من دست‌به‌هم کردیم و برعلیه وزیر شروع به مبارزه کردیم. آن‌قدر مبارزه کردم که در کابینۀ ساعد، ساعد فروهر را برداشت و من را کفیل کرد. یکی از آن دو دفعه‌ای که کفیل شدم یکیش آن موقع بود که کفالت در کابینۀ ساعد را گرفتم. آن‌وقت روز اولی که آمدم بختیار را به وزارت کار دعوت کردم و او را مدیرکل کردم و دوتایی باهم شروع به کار کردن کردیم. که همین‌طور باهم بودیم تا کابینۀ مصدق که آن‌وقت من رفتم به سازمان صنایع که وزارت صنایع را درست کردم و بختیار آمد در وزارت کار و کفالت وزارت کار را گرفت، در زمان مصدق. ولی این رفتن بنده خیلی جنجال و هیاهو به پا کرد. توی نوشته‌های هندلی یک جا دیدم صحبت از این اختلافات هست ولی خیلی همچین از ما طرفداری شده و به‌خصوص اخراج بختیار و برای چی من استعفا دادم و این‌ها ارزش بیشتر از این دارد چون او یکی از مهره‌های حساس وزارت کار در آن موقع بود که آن‌وقت با او این‌طوری رفتار کردند، با وزارت کار هم هر کس بدرفتاری می‌کرد دیگر من دشمنش می‌شدم. او هم آمد و با وزارت کار یکهو درافتاد و یکی از مهره‌های خوب بنده را اخراج کرد و بعد من هم استعفا دادم.

س- بعدازاینکه آقای سلمان اسدی از وزارت کار رفتند…

ج- به نظر من، امیرتیمور کلالی آمد.

س- امیرتیمور کلالی زمان مصدق آمد.

ج- بله درست است.

س- حالا بنده وقایعی را که بعدازآن اتفاق افتاد یعنی بعد از زمان اسدی برای سرکار می‌خوانم و ظاهراً برای مدت چهار پنج ماه وزارت کار وزیری نداشته تا اینکه دکتر محمد سجادی آمد.

ج- دکتر نخعی چی؟

س- او بعد از او می‌آید. به‌این‌ترتیب است، برای اینکه از آن موقع بیشتر از سی سال گذشته است، که بعدازاینکه آقای اسدی رفتند‌ اعتصاب کارگران کوره‌پزخانه بود که من ذکر کردم. بعدازآن اقدامات شما در زمینۀ ایجاد یک نوع اتحاد و همبستگی بین اتحادیۀ اسکی و امکا و یکی دوتا دیگر بود و بعد تشکیل کنگره‌ای که این‌ها دورهم جمع بشوند و اگر خاطرتان باشد آن موقع بین امکا و اسکی اختلاف افتاد و امکایی‌ها از کنگره خارج شدند و کنگرۀ خودشان را تشکیل دادند و وساطت‌های آقای Hird هم مؤثر واقع نشده بود و گویا آقای اعزاز نیک‌پی در این امر با خسرو هدایت همکاری کردند که به‌اصطلاح امیرکیوان را از آن‏جا جدایش بکنند. در همین زمان بوده که آقای روستا را هم قوام‌السلطنه از زندان آزاد می‌کند و آقای فریدون کشاورز گویا صدهزار تومان وثیقه می‌سپارند و روستا آزاد می‌شود. در این موقع بود که به قوام‌السلطنه رأی عدم اعتماد می‌دهند و آقای حکیمی سر کار می‌آید و آقای حکیمی آقای دکتر محمد سجادی را به‌عنوان وزیر اقتصاد ملی و سرپرست وزارت کار معین می‌کند.

ج- درست است.

س- حالا در این مدتی که بنده بعضی از وقایع را خدمت شما عرض کردم در آن زمینه شما چی به خاطر دارید؟ مخصوصاً رفتن قوام‌السلطنه که البته به مسائل کارگری ارتباط پیدا نمی‌کند ولی چطور شد که بالاخره قوام‌السلطنه آن‌قدر وضعش ضعیف شد که برخلاف میل خودش او…

ج- یعنی دیگر پشتیبانی نداشت. شاه از طرفی فوق‌العاده قدرت پیدا کرده بود. شاه و نظامی‌ها در همه‌جا من‌جمله در اتحادیۀ کارگری قدرت پیدا کرده بودند. دیگر کارگران هر کاری می‌کردند با نظر شاه بود، دیگر همه‌اش نظرات دربار بود در همۀ کارها. این بود که دیگر قوام‌السلطنه میخ زوری نداشت یعنی کجا اعمال زور بکند، در بین کارگران که دیگر نمی‌توانست، در بین کشاورزان نمی‌توانست. همه‌جا دست او را کوتاه کرده بودند و همه‌جا ایادی شاه که اکثراً همۀ آن‌ها نظامی‌ها بودند قدرت پیدا کردند.

س- غیر از رزم‌آرا دیگر از ایادی شاه کی‌ها بودند؟

ج- همه دیگر هر کسی را بگویید. نظامی‌ها، فرمانده‌های قوا در شهرستان‌ها، فرمانده‌های نظامی در شهرها. همه‌جا نظامی‌ها همه‌کاره شده بودند. دیگر کم‌کم چند تا از وزرا امان‌الله‌میرزا جهانبانی و یک چند نفر دیگر از وزرا، انصاری وزیر راه، محمدحسین فیروز او هم نظامی ‌بود وزیر شده بود.

س- او هم میانه‌اش با شاه خوب بود؟

ج- بله. نظامی بودند این‌ها همه با قدرت شاه قدرت گرفته بودند. اول همه با شاه میانه‌شان خوب بود همه به زور شاه قدرت گرفته بودند. بعد که آمدند آن‌وقت یکی‌یکی خودشان را کنار کشیدند ولی اول همه طرفدار کمک به شاه بودند و شاه هم همه‌جا قدرت پیدا کرده بود.

س- چطور شد که آقای حکیمی برای وزارت کار وزیر تعیین نکرد و آقای سجادی را سرپرست کرد؟

ج- خب آن‌ هم بیشتر خواستۀ من بود. گفت، «وزیر می‌شوی؟» گفتم من وزیر نمی‌شوم بگذارید همین‌طوری بی‌وزیر بماند. ساعد هم به من گفت که بیا وزیر بشو. گفتم نه. همان موقع که سر بختیار فروهر را برداشت و من را معاون کفیل کرد. در حکمش اصلاً می‌نویسد، مادامی‌که وزیر تعیین نشده است شما در جلسات دولت شرکت می‌کنید. من سه تا حکم کفالت دارم یکی از آن‌ها از ساعد است، یکی از آن‌ها از دکتر مصدق است که او هم مرا تا مادامی‌که وزیر انتخاب نشده مرا به کفالت انتخاب کرد و یکی هم ‌زمان حکیمی ‌بود.

س- در همان موقعی که آقای سجادی سرپرست وزارت کار شدند گویا مأمورین اتحادیۀ اسکی می‌ریزند و مرکز اتحادیۀ امکا را تسخیر می‌کنند و این‏جا هم نوشته که سربازها هم ناظر بودند بدون اینکه دخالت کنند. علت اینکه می‌خواستند امکا را از بین ببرند چه بود؟

ج- همین باز یک سیاست غلطی بود که شاه در پیش گرفته بود که نوری آشتیانی و آشتیانی‏زاده و این‌ها طرفدار من نخواهند بود این‌ها طرفدار آخوندها هستند.

س- شاه می‌گفت؟

ج- بله شاه می‌گفت. و ما می‌گفتیم که نه آقا نصیحتشان می‌کنیم، هدایتشان می‌کنیم ولی او می‌گفت این‌ها طرفدار من نخواهند بود. خسرو هدایت و شاه این‌ها همه به نوری آشتیانی هیچ اطمینان نداشتند و می‌گفتند این‌ها طرفدار ما نخواهند بود.

س- نوشته شده است که نوری آشتیانی یک مقداری هنوز احساس همبستگی با قوام‌السلطنه داشت.

ج- بله تا آخر اعتقاد داشت به قوام‌السلطنه، خیلی نسبت به قوام‌السلطنه باوفا بود.

س- چه باعث شده بود که اصولاً آقای نوری آشتیانی توی خط امور کارگری بیاید؟ چه سوابقی ایشان داشت؟ آیا ایشان کارگر بود؟

ج- نخیر. آن موقع دیگر یک میخ زوری بود و قدرتی بود و او هم که قدرت مذهبی داشت چون…

س- من یادم ندارم راجع به سوابق خانوادگی ایشان چیزی فرموده باشید. ممکن است قدری توضیح دهید.

ج- او از یک خانوادۀ مذهبی بود و فامیل آشتیانی که یکی از این آقایان آشتیانی‌ها از عمو‌های ایشان شوهرخالۀ من است، این‌ها چند تا برادر بودند که همه روحانی بودند، یکی از آن‌ها آمیرزا ابراهیم آشتیانی بود، آمیرزا هاشم آشتیانی بود، آمیرزا محمدباقر آشتیانی بود، آمیرزا احمد آشتیانی بود. این‌ها برادرهای آشتیانی بودند که پدرشان یک مجتهد خیلی عالی‌قدری بود.

س- یک فخرالدین هم بود که وکیل مجلس شد.

ج- فخرالدین از برادران طراز اول نیست، از پسرهای آن‌ها است. او هم عموی همین آقای نوری آشتیانی است. از عموهای او است. او هم وکیل مجلس بود.

س- در آن موقع این وابستۀ کارگری انگلیس لابد متوجه بود که چرا اسکی می‌خواهد امکا را بکوبد و این از کجا آب می‌خورد؟

ج- بله آن‌ها می‌دانستند و خیلی هم با دخالت این‌طور روشن و یکسرۀ شاه در همۀ امور به‌خصوص در امور کارگری مخالف بودند.

س- آیا هیچ سعی و کوششی شده بود که سفیر انگلیس راجع به این مطالب با شاه صحبت بکند و او را متقاعد بکند که…

ج- حتماً. انگلیس‌ها علنی دخالت می‌کردند و اندرز می‌دادند ولی جدی آن‌طور دخالت نمی‌کردند که شاه دست بردارد. همه‌اش می‌گفتند Your Majesty بهتر است که توی این کارها دخالت نکنید.

س- به نظر شما چرا جدی‌تر نمی‌گفتند؟

ج- خب دیگر یک‌خرده رودربایستی می‌کردند. انگلیسی‌ها همیشه یک‌خرده رودربایستی می‌کنند و آن‌طور به صراحتی که روس‌ها و آمریکائی‌ها صحبت می‌کنند صحبت نمی‌کنند.

س- آمریکائی‌ها راجع به این موضوع نظرشان چه بود؟

ج- همیشه با دخالت شاه مخالف بودند. با دخالت شاه، دخالت اشرف جداً مخالف بودند.

س- آمریکائی‌ها؟

ج- بله.

س- خب آن‌ها چرا یک کاری نمی‌کردند؟ آن‌ها چرا نمی‌رفتند به شاه بگویند…

ج- لابد می‌گفتند.

س- یعنی شاه آن‌قدر در آن زمان قدرت داشت که باوجود اینکه سفیر آمریکا به او می‌گفت فلان کار را نکن بازهم می‌کرد؟ چطور بود؟

ج- خب رودربایستی می‌کردند. شاه می‌گفت نه و ما نمی‌کنیم ولی بعد می‌کرد و آن‌ها هم خجالت می‌کشیدند بگویند که شما دخالت می‌کنید.

س- عرض کنم یکی از مطالبی که خیلی جالب است توی همین اسناد هم انگلیسی‌ها و هم آمریکائی‌ها اصراری بوده که سفیر آمریکا و سفیر انگلیس به نخست‌وزیران جدید در مورد حمایت از وزارت کار می‌کردند و تأکید می‌کردند مثلاً موقعی که آقای حکیمی نخست‌وزیر شد که شما دست از حمایت وزارت کار برندارید. علت علاقۀ این‌ها به وزارت کار چه بود؟

ج- همان تذکری بود که بنده به آن‌ها می‌دادم که این‏جا یک مرکزی است، یک نیروی کارگری است و این نیروی کارگری دست‌نخورده است، یک نیرویی است که اگر خوب تشکیل بشود یک نیروی قوی‌ای خواهد بود. من خیلی راجع به تقویت وزارت کار کوشش می‌کردم و در آن موقع هم دستگاه‌های مختلف دولتی هی به بنده کارهای خوب پیشنهاد می‌کردند که بابا بیا و این‏جا را ول کن و بگذار ما این را به هم بزنیم و شما هم ول کن. شما هر کاری که بخواهید من هم می‌گفتم نه. یا وزارت کار و یا هیچی، من هیچ کار دیگری جز وزارت کار قبول نمی‌کنم. تا آن موقعی که دیگر آن‌قدر کلافه شدم که خودم استعفا دادم.

س- آن‌وقت دراین‌بین شرکت نفت نظرش راجع به وجود یا عدم وجود وزارت کار چه بود؟

ج- آن‌ها هم موافق بودند. بالاخره همه پی یک مرجعی می‌گشتند. یک مرجعی باشد، مرکز قدرتی باشد که اختلافات را رفع کند و کارگران را هدایت کند و مملکت را در این راه پیش ببرد همه موافق بودند چون همه‌اش می‌ترسیدند که توی این خط‌ها بیفتد ولی به دست یک آدم ناشی و یا از یک راه غیر صحیحی. همه‌اش می‌ترسیدند از راه اتحادیه‌های غیرمسئول یا از راه مقامات دولتی غیرمسئول و غیرمطمئن توی این خط بیفتد این قدرت‌ها پیش بیاید ولی دست یک آدم‌های ناحسابی.

س- می‌شود گفت که فکر می‌کردند که وزارت کار یک سپر بلایی برای شرکت نفت می‌شود؟

ج- یعنی دلشان می‌خواست یک سپر بلایی بشود، همیشه دلشان می‌خواست که یک سپر بلایی باشد که اگر یک‌وقت یک اشکالی بین شرکت نفت و کارگران پیش آمد وزارت کار بیاید وسط یعنی همان چیزی را که من همیشه می‌خواستم. من همیشه می‌خواستم وزارت کار ما یک مرجعی بین کارگر و کارفرما باشد برای رفع اختلافات.