روایتکننده: آقای ناصر پاکدامن
تاریخ مصاحبه: ۲۶ مه ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۴
ببینید، جبهه دموکراتیک، آهان راجع به جریان سوسیالیستها داشتیم صحبت میکردیم. این تماسهایی که آنموقع گرفتیم کاملاً نشان دهنده این بود که بین این دوستانی که آنجا هستند چندین گرایش مختلف بود. بعضی از اینها عقیده داشتند که اصلاً آن کارها و حرفهای سوسیالیستی اینها زیادی است و باید خلاصه یک حرفهای آزادی و از این حرفها بزنیم. بعضی از اینها عقیده داشتند که اصلاً، نمیدانم، اعتقاداتشان به مثلاً فرض کنید مارکسیسم یا سوسیالیسم به کلی اصلاً لق شده بود. بعضی از اینها عقیده داشتند که اصلاً حوصله فعالیت سیاسی نداشتند، درست. بعضی از اینها عقیده داشتند که فعالیتی اگر بوده فعالیت زمان مصدق بوده باید همان را ادامه داد. بعضی از آقایان دیگر بودند که عقیده داشتند نسلی در ایران یک چپی وجود داشته، الان هم عناصر چپ دیگری به وجود آمده و ما باید در کنار آنها باشیم، توجه میکنید؟ خوب، من در تماس با این بچهها بودم تا موقعی که رسید اصلی را من رعایت میکردم و همین الان هم میکنم. و آن عبارت از این است که اگر من در یک جایی بهعنوان، فرض کنید که، منفرد هستم که سعی میکنم بهعنوان منفرد باشم نمیآیم بعد مثلاً من از امروز منفرد نمیخواهم عضو آنها هستم، توجه میکنید. بنابراین از آن زمانی که من به صورت فردی وارد جبهه دموکراتیک شدم منطقی بود که دیگر من کاری به کار جامعه سوسیالیستها نداشته باشم. عدهای از بچهها آمدند، از بچههایی که مثلاً از جامعه سوسیالیستهای اروپا بودند فعالیتهایی اینجا داشتند و در تهران بودند مثل آریان مثلاً، مثل موسوی…
س- احمد موسوی؟
ج- احمد موسوی. مثل آن جوانی که الان مثل اینکه آلمان است و من نمیشناختمش اصلاً اینها هم به این جریان دومرتبه پیوستند به جریان کنار این بچهها. خوب، یک تیپی مثل منوچهر صفا اصلاً میگفت، «من حوصله فعالیت ندارم.» میگفت، «من گوشم ناراحت است تو جلسه که میآیم حرفها را نمیشنوم»، عرض کنم که، «و این مرا ناراحت میکند و من نمیآیم.» او یکی دو جلسه آمد دیگر نیامد. از آدمهای مختلفی چون شما اسم آوردید. یک جلساتی ما تشکیل دادیم که خانۀ این دوستمان کارگری که گرفته بودنش…
س- علی شانسی؟
ج- نه، نه آن آقای دیگر. هنوز هم هست آن دفعه صحبت میکردیم میگفتیم زندان هست و ولش کردند و اینها…
س- یادم نیست الان. حالا بههرحال.
ج- هان نه اینکه با این بچهها بود همیشه دیگر صفا و اینها را هم گرفته بودند زندان بود…
س- تحویلدار؟
ج- تحویلدار. خانۀ تحویلدار چندین جلسه ما تشکیل دادیم آنجا با همدیگر حرف زدیم و تحلیلی از اوضاع ایران و از این حرفها. تو آنها یکی دوتاش مثلاً آقای مهندس قندهاریان هم آمد. مهندس قندهاریان هم تو آن جریان کاروانسراسنگی کتک خورده بود، آقای دکتر وثیق هم کتک خورده بود.
س- ضیاء وثیق؟
ج- اسم کوچکش را نمیدانم، همان وثیقی که آنموقعها توی علم و زندگی هم چیز مینوشت
س- بله، بله میدانم، دکتر وثیق بله.
ج- آقای وثیق یک دفعه که آمد تو خانه صحبت کرد او نظرش این بود واقعاً تصورش و اعتقادش این بود که مهمترین اتفاقی که در خاورمیانه در ششصد و پنجاه سال اخیر افتاده تشکیل حزب نیروی سوم بوده و تمام اتفاقهایی که در جهان افتاده بر این بوده که این عمل مهم را به یک نحوی مواجه با شکست بکند. صمیمانه دارم میگویم یعنی اصلاً عقیدهاش این بود که مثلاً آنجا هم که فلانکس اینکار را کرد مثلاً اینطور بوده اگر آن یکی اینطور… یکهمچین تصوری را اهمیت… خیلی در گذشته دور قرار داشت و تماسش با واقعیتها و اینها خیلی خیلی کم بود و، عرض کنم که، مختصر و اغلب نامفید. دوستان دیگری که از آن جبهه نیروی سومیهای قدیم بودند حالا که میآمدند میدیدند که دارد یک فعالیتی میشود و میآمدند شروع کنند که ان لا شریک، اغلب دیدشان حرفهای همان سال ۱۳۳۲ و اینها بود، میدانید؟عرض کنم که در جریان فعالیتها فکر میکنم شایان و اینها یک کمی فاصله گرفتند با این بچهها و از طرف دیگر هم بعضی از آدمها مثل مثلاً مهندس قندهاریان من خودم حضور داشتم گفت، «آقا من همانموقع هم که رفتم تو حزب توده برای چه رفتم و من یک آدم خیلی دموکراتی بودم، برای این مسائل علمی تعریف کرد که چطور علاقههای او و بهاصطلاح آن انگیزههای اصلی او و رفتن به حزب توده انگیزههای، نمیدانم، بیشتر بهاصطلاح دموکراتیک و اینها بوده تا چیزهای دیگر.» و درهرحال میگفت، «من در این حد بیشتر حاضر نیستم که بکنم. من زن دارم بچه دارم اینها، دیگر من از سن کتک خوردن و دستم شکستن پام شکستن گذشته.» یک گروهی کموبیش تشکیل شدند که بعد آمدند تو جبهه دموکراتیک. من شخصاً تصمیمم این بود که بعد از این چندین جلسه که رفتیم آنجا نشستیم و صحبت کردیم و اینها، هان یک آدمهایی هم مثل داریوش آشوری و اینها هم که گفتند اصلاً ما موافق با این کارها نیستیم. او هم آمد خارج و گفت، «من فکر میکنم باید یک کارهای دموکراتیکی کرد و دموکراسی و از این اینها.» بعد وقتی جبهه دموکراتیک تشکیل شد این بچهها به عنوان جامعه سوسیالیستها آمدند پیوستند.
س- چه کسانی بودند آقا اینها؟
ج- نمایندگانی که آنجا بودند عباس عاقلی زاده را میفرستادند، تحویلدار را میفرستادند شما باید توجه داشته باشید که بچههای جامعه سوسیالیستها آن هستهشان که فعال بود که بیشتر تحویلدار بود و عباس بود و اینها. آدمهای شناخته شدهای بودند یعنی توی مخالفین ایران اینها را میشناختند، بچههای چریک میشناختنشان، بچههای مجاهد میشناختنشان، بچههای نمیدانم، همه این گروهها و همه هم با احترام اینها را میشناختند، توجه میکنید؟ یعنی هیچ مسئله این نبود که مثلاً شکی داشته باشند چیزی داشته باشند، نه. اینها را واقعاً…
س- این دو نفر بهعنوان نماینده میآمدند.
ج- این نه، میخواهم بگویم که این رگه شناخته شده بود. شانسی مثلاً آدم خیلی معتبر و محترمی بود. آنموقع یک قسمت اعظم نیروی سیاسی ایران تشکیل شده از این چپی بود که در سالهای ۱۳۴۶ به بعد به وجود آمد. چپی که، دوستانی که در ایران نبودند با آن به کلی بیگانه هستند، توجه میکنید؟ نمیشود به اینها گفت آقا شما بچه هستید و نمیفهمید و چهارتا بچه جزقلی و اینها. این یک چیز تازهای به وجود آمده به دنبال جریانات قبلی، من نمیخواهم بگویم تعالی آن است، تکامل آن است، نتیجه آن است یک مرحلۀ دیگر است و مشخصات و عرض کنم که خصوصیات خاص خودش را دارد، توجه کردید؟ بچههای جامعه سوسیالیستها با عدهای از گروههای دیگری که همسن و سال خودشان بودند تماس داشتند مثلاً آن گروه جامی که گروهی بود که آن کتاب گذشته راه آینده را نوشت و اینها الان هم یکی از مسئولانش هنوز در زندان هست و یک هستهای از این. بعضی از این گروههایی که تودهایهای سابق بودند با اینها در تماس بودند. همه تماسهای خیلی محترمی، دوستانهای که تا یک مقداری نزدیک میشدند و از این حرفها. خوب، اینها آمدند تو جبهه دموکراتیک یکی دوتا از آن گروههای دیگر هم آمدند تو جبهه دموکراتیک. بحثی که توی داخل خود اینها مطرح شد عبارت از این بود که ما بالاخره مارکسیست هستیم یا نیستیم؟ این زمان ملکی هم مطرح شد، یادتان هست؟
س- بله.
ج- که بچههای صفا و اینها یک اعلامیهای داده بودند که خیلی اعلامیۀ مارکسیستی بود اعلامیۀ مربوط به آن جمله مارکس که، نمیدانم، وقایع دوبار تکرار میشود و اینها شروع میشد که آن لحن به کلی لحن متفاوتی بود با لحن اعلامیههایی که قبلاً داده میشد. خوب اینها یک مقدار طرف دنبال آن رفتند، آن رویه را دنبال کردند. مسلم است که وقتی شما آن رویه را دنبال کنید کسانی که شک کردند اصلاً به سوسیالیسم، کسانی که اعتقاد دارند که اصلاً سوسیالیسم به درد ایران دیگر نمیخورد مثلاً ملت ما هنوز صغیر است این حرفها به دهنش گنده است، نمیدانم و اینها، خوب مسلم است که اینها خودشان را کنار خواهند کشید. اما حالا یک مسئلۀ دیگری که مطرح میشود این است که آیا آدمهایی که این حرفها را هم داشتند میزدند آدمهایی بودند که بهاصطلاح چقدرش رو مد روز است این حرفها را میزدند و چقدرش رو علاقه حرف میزدند و با اعتقاد حرف… این واقعاً باید در جریان مبارزه کشف میکرد آدم نمیدانست، نمیدانست چه بگوید. یک رگهای وجود داشت که خیلی علاقهمند به این بود که یک نوع چپ بهاصطلاح سوسیالیست دست چپ در ایرن به وجود بیاورد، میدانید؟ فکر خیلی تحت تأثیر تمام مباحث چپ مارکسیستی اروپا بود، توجه میکنید؟ که آقا مثلاً مسئله، چه میدانم، شوروی، مسئله استالین، مسئله اینها را یک جور دیگر هم میشود مطرح کرد و نمیدانم استقلال. یکهمچین طرز تفکری. خوب برای یک عده دیگر از این گروهها همچین عقیدهای نداشتند دیگر. از طرف دیگر این گروه با تمام صمیمیتی که داشت و با تمام احساسی که باید یک گذشتهای را ادامه بدهد از نیروی زنده خالی بود، نیروی زنده جوانهای ۲۰، ۲۵ ساله به طرف این نمیرفتند ۲۲ ساله، همانطور که طرف جبهه ملی هم نمیرفتند، توجه میکنید؟ بنابراین این با یک نکتۀ دیگری هم روبهرو بود که چهکار بکند که این حرفش را آنها قبول بکنند یا بتواند مقبولیت پیدا بکند. این مسئله تمام این گروههایی بود که گروهکهایی بود که از آدمهای نسل من و پیرتر از من تشکیل شده بودند، توجه میکنید؟ که یک کاری بکند که یک ارتباطی با بهاصطلاح این نیروهای زنده به وجود بیاورد. من فکر میکنم که، بله بعد آنوقت اینها آمدند در تابستان ۵۸ مثل اینکه مدتها منتظر بودند که یک سروصورتی به بهاصطلاح مبانی تئوریک خودشان بدهند. فکر میکردند بعضی از رفقایشان که از اروپا بیایند اینها به این مسائل میتواند کمک کنند به حل این مسائل. خیلی انتظار این قضیه… من توی این جریانات نبودم ولی از دورادور هم همینطور جملات جستهگریخته از این و آن میشنیدم اینطور اینها را سرهم بکنم اینطور به نظرم میآید. دوستانی که از اروپا آمدند نتوانستند، حالا به مناسبت مختلف من وارد نیستم، آن توقعات را ارضا بکنند. نتیجه این شد که آنها انتظار یک کسانی را داشتند که بیایند و خیلی بهاصطلاح قوام ایدئولوژیک به جریان بزنند. کسانی که رفتند آنجا کسانی بودند که خیلی دنبال این بودند که آقا این جریانی که در ۱۳۳۲ متوقف شده همان را دنبال بکند، جبهه ملی و شخصیتهای تاریخی و فلان و اینها. حالا این شخصیتها اغلبشان زخم معده گرفتند بعضیهایشان بواسیرشان را دو دفعه عمل کردند، یک عدهای لوزهتین دارند، یک عده فلان بعضیها هم فوت کردند درهرحال، نتیجه این شد که این آب این حضرات مثل اینکه در یک جوی نرفت و آن دوستان جمع شدند در یک پلنومی که اینجا در این مدرکی که شما دارید به آن اشاره شده و در آن مواضعی را آنجا قبول کردند. آن مواضع را که آنجا قبول کردند، عرض کنم که، و بعد هم گفتند که اصلاً جامعه سوسیالیستهای ایرانی که در اروپا هست عضو ما هست، کسی حق ندارد به جز این صحبتی بکند. یکی از مسائلی که در تهران من یادم هست موجب خیلی ناراحتی شده بود عبارت از این بود که میگفتند که، هو افتاده بود در تهران که آقای بختیار که اینجا شروع کرده به فعالیت کردن بعضی از آقایان سوسیالیستها رفتند با این همکاری کردند که این خوب در مورد آقای ملک صدق میکند..
س- و مولود خانلری و اینها.
ج- مولود خانلری. و این خوب برای آن بچهها خیلی گران تمام میشد دیگر. شاید این مسئله هم یکی از علل این موضعگیری بود که اینها در این زمینه کردند.
س- حالا برگردیم به خود جبهه دموکراتیک ملی. من میخواستم از شما سؤال بکنم که آیا برخوردی به وجود نیامد بین جبهه دموکراتیک ملی و سازمان، خدمت شما، مجاهدین خلق در مورد رفراندوم جمهوری اسلامی که جبهه دموکراتیک تحریم کرد و آنها شدیداً حمایت کردند؟
ج- نه، نه. اولاً آنها شرکت کردند یعنی رأی نگفتند که این تحریم نکردند.
س- تحریم که نکردند شرکت کردند و تعریف کردند و اینجا هم تبریک گفتند
ج- خوب بله کردند اینکار را.
س- هیچ اختلافی به وجود نیامد؟
ج- نه، اختلافی…
س- بحث و گفتوگویی چیزی نشد؟
ج- نه، ببینید… نه برای ما،
س- راجع به مجلس خبرگان چطور؟ مجلس خبرگان را جبهه دموکراتیک ملی تحریم کرد درحالیکه مجاهدین خلق در آن شرکت کردند و همچنین چریکهای فدایی خلق در آن شرکت کردند.
ج- خوب کردند
س- یعنی میگویید هیچ اختلافی، صحبتی، گفتوگویی چیزی به وجود نیامد؟
ج- نه، ببینید…
س- خیلی عجیب است این قضیه.
ج- نه اجازه بدهید مسئله مجلس خبرگان من دقیقاً به شما میگویم که چطور شد. مجلس خبرگان بحث در این بود که آیا ما باید تحریم بکنیم یا نباید تحریم بکنیم در خود جبهه دموکراتیک هم اظهارنظرها، موضعها متفاوت بود. بعضیها عقیده داشتند که یک ضرب ما باید تحریم بکنیم.
س- شما هم جزو آن گروه بودید؟
ج- نخیر. بعضیها عقیده داشتند که نه ما باید در این شرکت بکنیم. بعضیها عقیده داشتند که باید..
س- شرکت بکنیم و افشاگری کنیم.
ج- ما در این داستان از اول تحریم نکنیم، شرکت بکنیم در آخرین مرحله تحریم بکنیم بکشیم کنار، چرا؟ چون اگر ما اینکار را بکنیم هر کدام از اینها یک استدلالهایی داشتند دوستان دستۀ اول که میگفتند باید شرکت بکنیم استدلالشان این بود که مبارزه علنی ما داریم میکنیم و باید از این استفاده بکنیم. دوستان دسته دوم که میگفتند باید تحریم بکنیم، میگفتند آقا این آقای خمینی است، عرض کنم که، این حکومت حکوت فاسدی است و هیچ ما که از ابتدا این نظام را قبول نکردیم هیچ دلیل دیگری ندارد که ما (؟؟؟) دستۀ سومی هم که، تقریباً حالا من تقسیمبندی میکنم، این حرف را میزند میگفتند حالا بالاخره ما شترسواری دولا دولا نمیشود. یا باید برویم فعالیت مخفی بکنیم یا اگر میخواهیم فعالیت علنی بکنیم در چارچوب رژیم این را باید چیز بکنیم، خودمان را در چارچوب این رژیم قبول. ما کار نداریم رژیم مشروع است یا مشروع نیست، زمان شاه هم کسی از من نپرسیده بود که من به دنیا آمده بودم شاه وجود داشت، ما میخواستیم در چهارچوب او بلکه یک کاری بکنیم. علاوه بر این اگر الان ما بیاییم اینکار را بکنیم یکضرب بگوییم که محکوم است از آن امکانات نمیتوانیم استفاده بکنیم در دیگران نمیتوانیم تأثیر بکنیم. اگر بیاییم این عمل را انجام بدهیم روزی که آنوقت ما خودمان را بکشیم کنار دیگران مجبور میشوند خودشان را بکشند کنار. متأسفانه استدلالی که آنجا مورد قبول قرار گرفت، بعد از بحثهای خیلی زیاد مسئله تحریم بود. با رفقای چریک هم ما در رابطه بودیم حتی تا آن روز آخر آنها هی نشستند بحث کردند اینها آخرسر تصمیم گرفتند که آنها شرکت بکنند. بچههای مجاهد هم مثل اینکه همین تصمیم را گرفتند. اما نتیجه عملی این شد که مثل اینکه بعد از چند روز فدائیان مجبور شدند اعلام بکنند که ما شرکت نمیکنیم، توجه میکنید؟ یعنی برگشتند به همان موضعی که
س- بله من جزوهشان را من الان اینجا دارم. که نوشتند «چرا در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کردیم….»
ج- کردیم ولی بعد مثل اینکه اعلامیه دادند که ما شرکت نمیکنیم آخرسر یعنی در آن رأی دادن و اینها گفتند دیگر ما شرکت نمیکنیم، این را من یادم هست. ببینید، آن اتفاقی که افتاد عبارت از این بود که در چهارشنبه آخرش خلاصه گروههای مختلف اعلان کردند که ما در انتخابات شرکت نمیکنیم. این مال مثلاً ده روز پیش است. ده روز پیش گفتند ما شرکت میکنیم بعد یک فاصلهای بود که در آن روز باید بیایند از، چه میدانم، رادیو استفاده بکنند، تلویزیون استفاده بکنند یک اتفاقاتی در آن ده روز اتفاق افتاد که اینها هم تحریم کردند گفتند ما شرکت نمیکنیم. مخصوصاً جبهه ملی یادم است که آخرینش بود اینها هم فکر میکنم بودند.
س- به هر حال این عنوان سازمان چریکهای فدایی خلق میگوید، «چرا در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کردیم.»
ج- حالا درهرحال بنده من اینجا که ندارم که روزنامه کار و اینها ندارم که به شما بگویم ولی اینکه از حافظهام دارم میگویم فقط بهاصطلاح یک دعوتنامهای است برای شما که این را چک بکنید. میتوانم من بپرسم از بعضیها.
س- نه، ما روزنامههای کار را داریم.
ج- نه اینجا برای من یکی دوتایشان هستند فردا پسفردا میتوانم از آنها دقیقاً بپرسم. درهرحال بعد اتفاقی که افتاد جبهه دموکراتیک یک مرحلۀ دومی از، بهاصطلاح اگر فعالیتهایش را تقسیم بکنیم دو مرحلۀ متفاوت دارد. عرض کنم مرحله اولش را میتوانیم بگوییم که تقریباً تا ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، از آغاز تشکیل تا ۲۸ مرداد. در این مدت کارهای عمدهای که جبهه دموکراتیک کرد خوب به جز آن مراسم آغازین سرخاک مرحوم مصدق نامهای به آقای خمینی، نامهای به آقای بازرگان، عرض کنم که درآوردن روزنامه آزادی، فعالیتهایی از این نوع و کوشش کردن برای طرح یک نوع پرابلماتیک دیگری به جز پرابلماتیک حزب توده و پرابلماتیکی که آخوندها مطرح میکردند. ما از ابتدا در آنجا مطرح کردیم که آقا دموکراسی، توجه کردید؟ برای اینکه مبارزه ضد امپریالیستی موفق بشود باید مبارزه دموکراتیک پیروز بشود. وجود دموکراسی یک پشتوانۀ، عرض کنم که، پیروزی مبارزات ضد امپریالیستی است و به دنبال این برداشتی که یک برداشت بهاصطلاح ترقیخواهانه بود از مسائل مختلف در ایران. به من اولین گروهی که علیه رژیم موضع گرفت و این موضعگیری دنبال میشد و هر چه زمان میگذشت و موضعگیری روی حرفهای حزب توده بیشتر میشد مسلم این بود، و این حرفهای حزب توده تو سازمان چریکهای خلق تأثیر بیشتری میگذاشت مسلم این بود که فاصله ما با بچههای چریکها بیشتر میشد، درست است؟ من یادم هست که در تابستان آن سال، هنوز این مسئله خیلی محسوس نبود اما آن فحاشی هم که شما میگویید من دقیقش باید تاریخش را ببینم دقیقاً کی است….
س- من روزنامه کار را تو هتلم دارم نشانتان میدهم….
ج- یعنی تاریخش کی است.
س- راجع به همین مسئلهای که شما الان گفتید تقدم مبارزه برای آزادی و دموکراسی آنها شدیداً به این قضیه حمله کردند و به جبهه دموکراتیک ملی به نام حمله کردند.
ج- بله ممکن است. اما اینها مال این تواریخی که من دارم میگویم نیست برای اینکه من از حافظه دارم حرف میزنم. ببینید ما در مورد….
س- مال سال ۱۳۵۸ است.
ج- نه بستگی دارد تاریخش کی باشد. سر قضیه آیندگان آنها آمدند تو میتینگ ما، سرکلانتری خبرگان ما با هم در تماس بودیم آنها آمدند آخر من یادم هست حتی، خدابیامرزه آن کلانتری بود که اعدامش کردند، او آمد نماینده آنها بود. آمد به ما گفت، «ما نشستیم و بالاخره این تصمیم را گرفتیم.» سر قضیه ۳۰ تیر خوب با هم تماس داشتیم و از این حرفها ولی تماسهای دشمنانه و خصمانه نبود که مثلاً ما با شما حاضر نیستیم کار بکنیم. حالا موارد دیگری که من یادم میآید میتوانم برایتان…. این چیزهایی که شما دارید میگویید میتواند مسائلی باشد که این موضعگیریها مسائلی باشد که مال پاییز آن سال باشد. حتی من یک حرف دیگری به شما بزنم. در همان تابستان ما یک جلساتی گذاشتیم تو یک خانۀ یکی از دوستان برای اینکه بحث بکنیم که چه مرحلۀ انقلاب است و نمیدانم از این حرفها و نمایندگان چریکها آمدند آنجا باز همین رفیق کلانتری آمد و دو سه تا از گزارشهای داخلی خودشان را که برای کنگره تهیه کردند برای ما خواند که موضعهایشان را بگوید که هر کدام ما کجا هستیم چه هستیم و هر کدام حرف بزنیم. بنابراین میخواهم بگویم که آنموقع اصلاً حالت تاریخی خیلی مهمی در آنموقع، فکر نمیکنم مال آن زمان باشد. در این مرحله اول فعالیتهای جبهه دموکراتیک مبارزه برای مثلاً قضیه آیندگان که خیلی مهم شد، مبارزه برای خودمختاری خیلی مهم شد. عرض کنم که تظاهرات در مورد جریان آقای طالقانی خیلی مهم شد و آخرینش مواجه شد با حمله حزباللهیها در ۲۶ یا ۲۵ مرداد ۱۳۵۸. این حمله که به دنبالش حمله به سازمان چریکها را داشت و دنبال سازمان چریکها بود، بعد به متیندفتری شدیداً حمله کردند و آن مجبور شد که قایم بشود و خانهاش ریختند و هر کدام ما یک کمی دست به عصا راه رفتیم فلان و اینها کموبیش نشان داد که جبهه دموکراتیک دیگر به آن صورت سابق نمیتواند کار بکند. آمدیم نشستیم بحث کردیم. بحث کردیم راجع به اینکه ما چه باید بکنیم؟ آنجا هم نظریات متفاوتی مطرح شد. عدهای از این. ما افرادی که در آن شورا بودیم یا هیئت اجرایی یادم نمیآید یک عدهمان به صفت فردی آنجا بودیم مثل هزارخانی و مثل متین دفتری و مثل من و شکرالله پاکنژاد و آن منفردینی را که میگویم میخواهم بدانید که چه کسانی را میگویم. فکر میکنم یک آدم دیگر هست که من اسمش یادم نمیآید. یک عده آدمهای دیگر هم بودند مثلاً در یک دورهای دامغانی بود، در یک دورهای آقای صادق وزیری بود، عرض کنم که یک عده آدمهای دیگر هم بودند که نمایندههای این احزاب، اتحاد چپ بود و عرض کنم که جریان همین جامی بود و…
س- وحدت کمونیستی؟
ج- وحدت کمونیستی هم یک مرحلهای بود بله. جامی بود و جامعه سوسیالیستها و یکی دوتای دیگر حالا کاری نداریم. مسئلهای که آنجا مطرح شد این است که از این به بعد چه باید بکنیم؟ همه یک مقدار انتقاد داشتند نسبت به کارهایی که شده بود و این سؤال را از خودشان میکردند که آیا ما چپ رفتیم یا نرفتیم؟ آیا حادثهجویی کردیم یا نکردیم؟ آیا سنگ بزرگتر از خودمان برداشتیم یا برنداشتیم. آیا زیاده از حد نخواستیم که خودنمایی بکنیم بیشتر از آن چیزی که هستیم. درهرحال، حالا آنچه که کردیم یا نکردیم، از این به بعد چهکار میتوانیم بکنیم؟ بعضیها گفتند،«راه را به همین صورتی که هست باید ادامه بدهیم.» بعضیها گفتند، «نه، از این به بعد ما نمیتوانیم به صورت علنی فعالیت بکنیم.» تقریباً این یک تزی بود…
س- و باید کار مخفی بکنیم؟ مسلحانه؟
ج- باید بپردازیم به کار… نه مسلحانه نه
س- ولی مخفی.
ج- بله، کار مخفی باید بکنیم برای اینکه دیگر در این رژیم، رژیمی که ما توی اعلامیه تحریم انتخابات مجلس خبرگانمان گفته بودیم این رژیم حقانیت ندارد یعنی گفته بودیم که legitimacyاش را از دست داده. عرض کنم که یک نظر هم این بود. به دنبال این نظر عبارت از این بود که از این به بعد جبهه دموکراتیک تبدیل بشود به جبهه احزاب و نه جبهه افراد.
س- که مجدداً با جبهه ملی و با آن حزب خلق مسلمان هم تماس برقرار کردند راجع به همین موضوع؟
ج- نه، نه. جبهه یعنی همین افرادی که در داخل وجود دارند. خلق مسلمان یک مسلئه دیگری است. نه این افرادی که در داخل هستند بالاخره اگر قرار است یک دسته تصمیم بگیرند من آنجا بروم یک رأی بدهم که چه؟ هان؟ فرض کنید ما تو جلسه نه نفره هستیم چهار به پنج رأی میدهند من هم نفر… رأیم تعیین کنده است من نماینده چه کسی هستم که رأی میدهم، توجه میکنید؟ باید اگر پنجتا جریان حزبی هستند آن پنجتا بیایند بنشینند تصمیم بگیرند، توجه میکنید؟ خوب، این یک بحثی شده بود، اختلافات بحث خیلی بالا گرفت و اینها. قرار شد که یک اعلامیهای داده بشود و جبهه دموکراتیک ذکر بکند که ما این مرحله از فعالیت خودمان را پایان یافته تلقی میکنیم. این در مرداد ۵۸ بود. و بعد قرار شد که آن عدهای که میخواهند که بهاصطلاح حساب این بود یک مفاصاحسابی به افراد بدهیم که اگر افراد خواستند تحت تعقیب قرار بگیرند گرفتاری برایشان… میگوییم آقاجان ما تا تاریخ فلان بودیم حالا نیستیم و بعد از آن به بعد کار مخفی بشود که باز اگر رفتند افراد قبلی را بگیرند که آقا این اعلامیه را شما درآوردید؟ ما بگوییم آقا به ما مربوط نیست من تا آنموقع بودم حالا نیستم. یکهمچین اعلامیهای هم نوشتند و این اعلامیه را هم یکی از گروهها قرار شد که منتشر بکنند. گفتند که، ارزیابی کردند که این خیلی ممکن است، وقتی همه تصمیم گرفتند که این باید دربیاید بعضیها رفتند گفتند اگر این دربیاید اخلاق روحیه مردم ضعیف میشود و اینها جلویش را گرفتند ولی خوب اعلامیه را یک عدهای چاپش کردند، از آن جامی و اینها منتشرش کردند. به دنبال این قضیه بچههای جامعه سوسیالیستها و بچههای جامی از جمله خودشان را کشیدند کنار. خودشان را کشیدند کنار اما دوستان دیگری…. من هم آمدم کنار. من و آقای مجتبی مفیدی و آقای سرویش و پنج شش نفر بودیم. ما گفتیم که باید جریان مخفی بشود و فلان بشود ما آمدیم. بچههای دیگر این را ادامه دادند. آزادی درآوردند و فلان و از این حرفها به صورت نیمه مخفی و نیمه علنی بعد از یک مدتی هم رفتند و مرتبه سراغ این جامعه سوسیالیستها و سراغ آن جامی و اینها من بمیرم تو بمیری آنها دومرتبه آنها رفتند. بعد از اینکه آنها دومرتبه رفتند بعد از مدتی دومرتبه دعوایشان شد جامعه سوسیالیستها و اینها آمدند بیرون. آن اعلامیهای را که شما به آن اشاره میکنید آن حکایت بر این جریان میکند، توجه میکنید؟ یعنی حکایت بر فعالیتهایی میکند که از ماه مرداد ۱۳۵۸ به بعد، از ماه شهریور ۵۸ است.
س- در یک مرحلهای قرار شده بود که جبهه دموکراتیک ملی یک میتینگ مشترکی گویا با حزب جمهوری خلق مسلمان ایران برقرار بکند و بعدش هم گویا با آقای شکرالله پاکنژاد مصاحبهای شده بود و ایشان صحبت کرده بودند که اصولاً انقلاب ایران میبایستی که از کانال لیبرالیسم عبور بکند. راجع به این مسائل چه خاطراتی دارید شما؟
ج- عرض کنم که راجع به مسئله از قسمت اولش که خوب من خودم مستقیماً شرکت داشتم در آن و شاید آن اعلامیهها و اینها اصلاً به انشا خود من باشد. اما قسمت دومش را هم من خواندم. عرض کنم که مرحوم پاکنژاد این تز جبهه دموکراتیک را از آن دفاع میکرد مرتب و توی چندین مصاحبه از جمله تو آن مصاحبهای که با خانم گرگین کرد و اینها که مبارزه دموکراتیک، همان چیزی که من گفتم، پشتوانه پیروزی مبارزه است. بله این نظر او بود. حزب خلق مسلمان در تابستان آن سال الان من تاریخش را نمیدانم تصمیم به یک راهپیمایی گرفت، اعلان کرد که ما میخواهیم این راهپیمایی را بکنیم، من الان تاریخش تو تابستان آن سال بود. عرض کنم که بعد آمدند با جبهه دموکراتیک هم تماس گرفتند گفتند، «آقا، ما میخواهیم یکهمچین راهپیمایی بگذاریم. شما حاضرید از ما دفاع بکنید یعنی شما هم حاضرید دعوت کنید که در این راهپیمایی شرکت بکنید. ما یک اعلامیهای نوشتیم و گفتیم که، الان من موضوعش یادم نیست….
س- حالا آن مهم نیست.
ج- نه آخر. یعنی آنها میخواستند فرض بکنید که اعتراض بکنند فرض بکنید به بالا رفتن مالیات و قانون مثلاً بالا رفتن مالیات. ما یک اعلامیهای نوشتیم و گفتیم که آقا از آنجایی که قانون بالا رفتن مالیات کار بدی است ما از هر کسی که را جع به این قضیه تظاهراتی بکند پشتیبانی خواهیم کرد بدون اینکه اسم حزب خلق مسلمان را بیاوریم. اما آن چیزی که مهم بود عبارت از این بود که این آقایان خلق مسلمان، و این دفعه اولی نبود که اتفاق افتاد با اینکه آنموقع میتوانستند که یک بهاصطلاح تبلورکنندهای یا متشکل کنندۀ یک نیروهایی باشند وسط کارزه زدند. امروز کسانی که به انقلاب ایران آنهایی که در انقلاب شرکت کردند انتقاد میکنند به آنهایی انتقاد میکنند که یک کارهایی کردند به آنهایی که هیچ کاری نکردند یک کارهایی که میبایستی بکنند و نکردند آنموقع هیچی نمیگویند. حزب خلق مسلمان که قرار بود این تظاهرات را انجام بدهد ۴۸ قبلش اعلان کرد که ما این تظاهرات را انجام نمیدهیم برای، نمیدانم جلوگیری از….
س- بینظمی.
ج- بینظمی و از این حرفها. این بنابراین ارتباط جبهه دموکراتیک بود با آنها که آنها آمدند گفتند، «ما میخواهیم در این مورد مشخص یک راهپیمایی بدهیم شما حاضرید از این دفاع کنید؟» ما یک اعلامیهای دادیم و توی اعلامیه نوشتیم که ما از هر کسی که در این زمینه تظاهرات، نمیدانم، اقداماتی بکند فعالیت میکنیم و از مردم میخواهیم در آن شرکت کنند. مسئله مصاحبه شکرالله با آن قضیه روزنامه خلق مسلمان حال آن مرحله دوم جبهه است، توجه کردید؟ در آن مرحله دوم فعالیتهای جبهه دموکراتیک من تویش نبودم، میدانید؟ و من نمیخواهم راجع به آن اصلاً حرف بزنم ولی من آن مصاحبه را خواندم. مصاحبۀ خیلی خیلی تندی است علیه جمهوری اسلامی. مثلاً یک جوری اینطوری که این مثلاً جمهوری اسلامی مثلاً کلۀ ننگ است بر دامان مثلاً بشریت یکهمچین حرفهایی اینطوری. خیلی مصاحبه تندی است. نمیدانم مثل اینکه ما این را پیدا کردیم توی این قرار است یک نشریهای دربیاید راجع به شکرالله پاکنژاد و تو آن خواهد بود همۀ اینها.
س- بله من مصاحبه را دارم.
ج- تو تمام آن چیز در خواهد آمد.
ج- آقای دکتر پاکدامن، حالا برگردیم به جریاناتی که بعدها در خارج از کشور شروع شد و من علاقمندم که شما یک مقداری صحبت بکنید راجع به شورای مقاومت ملی و چگونه شد که شورای مقاومت ملی به وجود آمد و آیا اینطور که معروف است هژمونی سازمان مجاهدین خلق واقعاً یک نیروی مسلطی است در شورای مقاومت ملی یا نه؟
ج- والله پیدا شدن شورای ملی مقاومت و اینها که خیلی روشن است.
س- اینها روشن است بله من این مسئله دوم را دلم میخواهد که شما راجع به آن صحبت کنید.
ج- شما مسئله دوم را به نظر من در ترکیب شورا که نگاه بکنید جواب تویش هست و بعد هم در تعریفی که از هژمونی بخواهید بکنید باید بگوییم یعنی چه. حالا بگوییم هژمونی یعنی چه؟ بعد هم بگوییم که خوب چقدرش هست توی شورا یا نیست. شورا به وجود آمد و الان هم یکی از محورهای اصلیش تشکیل دهندهاش مجاهدین خلق هستند. من نمیدانم تا کی میشود توقع داشت تا کجا میشود توقع داشت که در یک ائتلافی وقتی سی درصد چهل درصد پنجاه درصد یا، چه میدانم، پنجاه و پنج درصد از نیرو مال یک گروهی باشد این گروه خواه ناخواه از این پنجاه و پنج درصد نیروی خودش و از قدرتی که از این پنجاه و پنج درصد ناشی میشود عرض کنم که استفاده نکند. پس بنابراین به مجردی که شما میگویید که شورای ملی مقاومت یک شورایی است که از نیروهای متشکلش قسمت اعظمش کسانی هستند که مجا هدین هستند خواه ناخواه قبول میکنید که…. یعنی خواه و ناخواه منطقی است. من نمیدانم چه راهحل دیگری شما میبینید مگر اینکه برویم مثلاً من بمیرم تو بمیری بحث اقناعی بکنیم.
س- نه، حالا من میگویم که چرا این موضوع پیش میآید.
ج- هان؟
س- برای اینکه وقتی که برنامه دولت موقت خوانده میشود میبینید که در آنجا در هر صفحهای حداقل یکبار نوشته شده که ما مسلمانان راستین. بنابراین این فکر پیش میآید که این برنامه در واقع برنامه مسلمانان راستین است ولی بودن آدمهایی مثل شما و آقای هزارخانی و شورای متحد چپ قبول اینکه آنها مسلمانان راستین هستند یکخرده عجیب و عریب به نظر میآید برای خواننده.
ج- نه، این سؤال شما م سؤال به جایی است اما با سؤال اول متفاوت است، توجه کردید؟ من به این هم جواب میدهم. سؤال اول را بنابراین من یک کمی فکر میکنم که اصلاً توزیع نیروها در وضع فعلی آنهایی که در شورا هستند، در صحنه سیاسی هستند این را خواه و ناخواه به دنبال میآورد که هر که بامش بیش برفش بیشتر، توجه میکنید؟ باز اینجا ما بهعنوان نیروهای عرفی نیروهای لائیک در مقابل مسئولیت خودمان قرار گرفتیم. شما اگر توقع این را دارید که آقای ایکس یا آقای ایگرگ برود یک حزب تشکیل بدهد فعالیت بکند فلان بکند فلان بکند آخر سر بیاید بگوید آقا من غلام دست بسته شما هستم هر جا شما بگویید من گوش میدهم. دیگر من فکر میکنم که انجمن شیروخورشید سرخ و صلیب احمر هم همچین کاری نمیکند. اما یک چیز دیگر هست که مهم است و آن عبارت از این است که رابطهای که شما با این آدمها دارید چیست. آیا این رابطه شما با این آدمها رابطهای است که امیدوار کننده است به این مناسبت که آقا شما در این موردی یک حرفی بزنید، صحبتی بکنید مؤثر باشد، تأثیر بگذارد یا نه؟ اگر این تأثیر را هم نداشته باشد، هان، آنوقت مسئله یک جور دیگری مطرح میشود. اگر این تأثیر را هم داشته باشد یعنی شما ببینید که بالاخره مسئله گفتوگو است حالا اینجا شما یک خرده عقبی است، آنجا یک خرده او عقب است بالاخره هم باید یک چیزی به وجود آورد دست به دست نمیشود چون تمام کسانی که این حرفها را دارند میزنند متأسفانه هیچکدامشان هیچ کار دیگری نکردند، میدانید؟ معلوم هم نیست کاری بخواهند بکنند یا نکنند. حالا درهرحال این چیزی است که موجود هست و اگر مقاومتی هم در ایران هست این مقاومت را دارد در ایران رهبری میکند. بنابراین من اگر تجربهام را از این طرف نگاه بکنم یکی نگاه میکنم که خوب بالاخره این یک خط مقاومتی را که همه ما که اینقدر از خمینی بدمان میآید و ننگ داریم که این آمده بر سرما بالاخره این مقاومت را با آن دارد ادامه میدهد که دیگران اینکار را نمیکنند. دوم مسئله عبارت از این است که من در رابطهای که دارم جمعبندی که میکنم جمعبندی مثبتی میکنم ضمن اینکه نگرانیهایی که دارم نگرانیهایم هست، میدانید؟ من بههیچوجه، این را بارها هم گفتم هرجا هم رفتم صحبت هم کردم، سخنرانی کردم حرف زدم این را گفتم، گفتم من بههیچوجه من الوجه چک سفید دست کسی نمیدهم. شما بیایید به من بگویید که آقا شما مطمئن هستید که فردا این آدمها گردن نمیزنند؟ من بههیچوجه من الوجوه مطمئن نیستم آن روزی مطمئن خواهم بود که شما هم بیایید باشید با چشمهایت نگاه بکنی همینطور کنترل بکنی، من خودم هم مطمئن نیستم، درست است؟ من یک پشه الان جلویم بکشند ناراحت میشوم ولی نمیدانم اگر پس فردا من را کردند رئیس، نمیدانم، یک مملکت نمیدانم، هفتصد میلیونی و بعد من هر چه گفتم همه گوش کردند من چه میدانم من چه اعجوبهای خواهم شد ممکن است که من گردن شما را هم بزنم، توجه میکنید؟ آن روز من یک مقدار چیز میخواهم، من یک مقدار ترمز میخواهم. این ترمزها از امروز باید کار بکند. این تنوع است، این حضور آدمها است که خودشان را، عقایدشان را، زندگی سیاسیشان را مطرح بکنند. خطر وجود دارد بلکه، اما جلوگیری خطر. اما مسئله دوم که شما گفتید. ببینید، این هم به نظر بنده به اندازه کافی روشن است. اولاً که من و آقای هزارخانی و بچههای دیگر که هر کدام از ما که پیوستیم به شورا در آن نامهای که نوشتیم اختلاف نظر خودمان را هم گفتیم. پیوستن ما به شورا معنیاش این نبوده که ما صددرصد حرفهایی که آنجا زده ما قبول داریم. پیوستن ما به شورا این را بارها هم خود آقای رجوی و دیگران هم هر کدام… پیوستن ما عبارت از این بوده که ما گفتیم آقا این جهتی که شما گرفتید، این کاری که کردید، این ابتکاری که کردید این ابتکار را ما قبول داریم. ما میآییم توی آن اما میایستیم حرف میزنیم، هان بحث میکنیم گفتیم آنجاهاییاش را که موافق نیستیم عوض میکنیم. و همین کار را هم کردیم. آن چیزی که از آن شورای ملی مقاومت هست، آن چیزی که برنامه هست نیست. شورای ملی مقاومت الان یک ائتلافی است، یعنی کوششی است برای براندازی حکومت خمینی و جانشین کردن این حکومت به وسیلۀ یک ائتلافی است که در یک دوره شش ماه میخواهد شرایط مناسب را برای تشکیل مجلس مؤسسان و انتخابات مجلس مؤسسان فراهم بکند و روزی که مجلس مؤسسان تشکیل شد استعفا میدهد کنار میرود بقیۀ چیزها همه با مجلس مؤسسان است که تصمیمگیری کند و ما این وسواس را هم خیلی زیاد داشتیم که راجع به هیچ چیزی تعهدی قبول نکنیم و بپذیریم که دست و پای… اصلاً نمیتوانیم هم بپذیریم.
س- ولی یک چیز از پیش مورد قبول قرار گرفت و آن اسم رژیم به نام جمهوری دموکراتیک اسلامی است.
ج- نه، این اسم دوره موقت آن، مجلس مؤسسان هم میتواند عوض کند این مسئله را.
س- حالا بگذریم که این مسئله اشکال حقوقی هم پیدا میکند.
ج- چرا؟
س- که یک چیز موقت چگونه میتواند اسم داشته باشد.
ج- ما برای خودمان میتوانیم بگوییم. ما میتوانیم بگوییم آقا ما آمدیم اسممان هم این است شش ماه هم میخواهیم بمانیم. بعد میگوییم مجلس مؤسسان هر کار دلش میخواهد بکند بکند. ما اصلا نگفتیم که مجلس مؤسسان… چه کسی گفته که مجلس مؤسسان حتماً با ید برای جمهوری دموکراتیک اسلامی باشد. نه، اصلاً بخواهد رژیم سلطنتی بیاورد، هر کار میخواهد بکند بکند.
س- چطور شد که این اختلافات اخیر پیش آمد راجع به آقای بنیصدر که قبلاً بهعنوان رئیسجمهور پذیرفته شده بود و آقای رجوی که بهعنوان نخستوزیر این حکومت موقت. حالا که رئیسجمهور کنار گذاشته شده بنابراین نخستوزیر هم خود به خود منتفی میشود. ممکن است که توضیح بدهید که این اختلافات برای چه بود؟
ج- والله این اختلافات به اندازه کافی فکر میکنم توی مدارکی که شورا منتشر کرده توی آنها هست، توجه میکنید؟ اینها هم یک مقدار دوستانی که خیلی استدلالهای خیلی صوری است که چون انتصاب از طرف آقای بنیصدر بوده بنابراین ایشان که برود کنار منتصب هم از بین خواهد رفت. نه، همچین چیزی نیست آقا این داستان… همان آدمهایی این استدلال را میکنند که بعد ضمناً میگویند آقا اینها چرا این دو نفر با هم آمدند اینکار را کردند. آخر آن روزی که این دوتا آمدند این را تشکیل دادند با امروز که فرق میکند. امروز یک شورایی هست. به جز آقای بنیصدر، به جز آقای رجوی حزب دموکراتی وجود دارد، نمیدانم، شورای متحد چپ وجود دارد، جبهه دموکراتیک وجود دارد، یک مقدار آدم دارد، نمیدانم، اقامه دارد فلان دارد. اینها آمدند نشستند که آقا ما حقانیت خودمان را از مبارزهای که در ایران صورت میگیرد کسب میکنیم برای ادامه حقانیت است که فکر میکنم آقای فلانکس در دوره نخستوزیر ما بشود و آقای فلانکس هم در آن دوره بشود رئیسجمهور ما. این اصلاً به آن استدلال قبلی….
س- آیا مسئله ارتباط با عراق در این موضوع اختلاف با آقای بنیصدر هم نقشی داشته؟
ج- نه، مسئله perspective کلی، دورنمای کلی. ببینید برای آقای بنیصدر من وارد این قضیه الان نمیخواهم بشوم، میدانید؟ برای اینکه از طرف شورا من فکر میکنم که یکی دوتا مدرک تا به حال درآمده…
س- در کجا منتشر شده آقا؟ در روزنامه مجاهد؟
ج- در بولتن شورا، در روزنامه مجاهد هم درآمده. بعد هم قرار است که بقیه مدارک دیگری چیزهای دیگری که با شد از طرف شورا دربیاید. بنابراین من… ضمناً هم ما با همدیگر قرار بود صحبت کنیم راجع به قضایای گذشته انقلاب بود نه…
س- خوب اینها قضیه گذشته است آقا، اینها قضیه یک ماه پیش است.
ج- نه، قضیه یک ماه پیش. نه درهرحال من حضور ذهن نداشتم چون راجع به…
س- بههرحال میل شما است اگر نمیخواهید صحبت بکنید که من شما را مجبور نمیکنم.
ج- نه، یک مسائلی هست که من شخصاً میتوانم راجع به آن حرف بزنم که راجع به آنها حرف میزنم. من فکر کردم قضایا قضایای ایران و نمیدانم از این حرفها. اما یک مسئلهای فرض کنید بعد از رفتن روشنک هم که نیمساعت پیش بود گذشته است. اما آن مقداری را که ما میتوانستیم حرف بزنیم صحبت کردیم اینها منتشر شده از طرف شورا. هست اسنادش.
س- خیلی ممنونم و متشکرم از اینکه به من این وقت را دادید و به سؤالات ما پاسخ گفتید متشکرم از شما.
ج- خواهش میکنم.
Leave A Comment