روایت‌کننده: سرهنگ عیسی پژمان

تاریخ مصاحبه: ۴ مارچ ۱۹۸۳

محل‌مصاحبه: شهر پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۱

 

خاطرات جناب سرهنگ عیسی پژمان ۴ مارچ ۱۹۸۳، پاریس، مصاحبه‌کننده حبیب لاجوردی.

س- جناب سرهنگ اگر امکان داشته باشد این مصاحبه را این‌جوری شروع کنیم که از شما خواهش کنم آغاز به‌اصطلاح کارتان را در دولت ایران شرح بدهید و بعد اتفاقات جالب، مسئولیت‌های مهمی که داشتید مطرح بفرمایید بعد اگر بنده نکته‌ی مبهمی بود برایم سؤال می‌کنم و شما اگر صلاح دانستید جواب بدهید.

ج- خوشبختانه خدمت من از دانشکده‌ی افسری و وقتی که دانشجو بودم با دولت شروع شد. مبنای این خدمت موقعی بود که عده‌ای از کمونیست‌های ایران سعی می‌کردند که در سازمان‌های نظامی نفوذ بکنند. چون در دانشکده‌ی افسری هم نفوذ کرده بودند یکی از فرماندهان من من را تشویق کرد به این‌که به‌عنوان یک فرد نفوذی در حزب کمونیست ایران آن شاخه‌ای که مربوط به دانشکده‌ی افسری بود عضویت پیدا بکنم. صرف نظر از جزئیات خدماتی که در آن مورد به‌خصوص من انجام دادم ظاهراً من به صورت کلی آنچه که در سازمان‌های دولتی ایران کار انجام دادم به اطلاع‌تان می‌رسانم و بعد در هر موردی که خواستید می‌توانید سؤال بکنید. بعد از این‌که افسر شدم داوطلبانه برای شرکت در ستونی که عازم شیراز بود و در آن‌موقع به‌اصطلاح نهضت فارس به چا شده بود به فارس عزیمت کردم. بعد از غائله‌ای که در فارس وجود داشت به‌طورکلی خاتمه پیدا کرد در آن‌جا ماندگار شدم با این‌که داوطلبانه رفته بودم و می‌باید که به محلی که قبلاً که کرمانشاه هم موطن من و محل متولد من می‌باید می‌رفتم ولی در زمان رئیس ستاد ارتشی رزم‌آرا موافقت نکردند و اصرار بر این داشتند که من در فارس بمانم. ناچاراً در آن‌جا ماندم بعد به کازرون و شیراز منتقل شدم و به‌طورکلی مدت ۹ سال در فارس ماندم تا این‌که جریان ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاد که از فارس به تهران رفتم در آن جریان مداخله کردم و امتیازاتی هم گرفتم.

بعد از آن فرمانداری نظامی تهران به وجود آمد چون در مسائل اطلاعاتی و مسائل قضایی تا حد و حدودی آشنایی داشتم ضمناً رئیس ستاد وقت فرمانداری نظامی که بعدها رئیس شهربانی شد سپهبد مبصر که آن‌وقت درجه‌ی سرهنگی داشت من را به فرمانداری نظامی احضار کرد و من از آن‌موقع در آن‌جا مشغول به کار شدم در قسمت‌های تحقیقاتی و بازجویی مشغول کار شدم.

بعد از این‌که ساواک به وجود آمد بدون این‌که داوطلب باشم ساواک من را از ارتش درخواست کرد و من به ساواک مأمور شدم. در آن‌جا هم متصدی بخشی از سازمان اطلاعات خارجی شدم که مسئولیت بررسی به‌اصطلاح کسب اطلاعات دقیق از مناطق کردستان ایران، کردستان ترکیه، کردستان عراق کردستان سوریه و کردستان شوروی اگر امکان می‌داشت و سایر فعالیت‌های سازمان‌های سیاسی اکراد در خارج از کشور. این‌کار را به همین صورت انجام دادم تا این‌که به سمت مسئول سازمان امنیت یعنی سازمان اطلاعاتی در عراق با سمت اوایل معاون وابسته‌ی نظامی و بعداً به سمت وابسته‌ی نظامی ارتقا پیدا کردم. در آن‌جا علاوه بر هدفه‌هایی مثل فعالیت‌های اکراد در سایر هدف‌هایی که به من ارجاع شده بود در آن‌جا منشأ خیلی خدماتی قرار گرفتم به نحوی که چندین بار شخصاً به حضور اعلی‌حضرت فقید شرفیاب شدم و همیشه مورد لطف و عنایت ایشان بودم و امتیازات زیادی هم در آن دوران به دست آوردم از قبیل نشان و مدال و درجه.

بعد از برگشتن از عراق با آن‌که مدت مأموریت من بیش از چهار سال نبود یک سال دیگر در آن‌جا اضافه ماندم و به ایران برگشتم و متصدی یکی از ادارات ساواک شدم، باز هم جمع‌آوری اطلاعات در سطح خاورمیانه. بعد از مدتی به سمت معاون اداره کل بررسی‌های اطلاعات خارجی منصوب شدم و مدت دو سال در آن‌جا خدمت کردم و کل اطلاعات جهان در آن‌جا مورد بررسی قرار می‌گرفت و به صورت بولتن‌هایی برای اطلاع شاهنشاه ارسال می‌شد. و این‌کار در نهایت دقت و تحت نظر من انجام می‌شد تا آن‌که مسائل مهمی به وجود آمد که اعلی‌حضرت قصد و نظر داشت که خارج از ساواک هم این مسائل هم از نظر اطلاعاتی و هم از نظر بررسی‌ها اقدام بشود. این بود که دستور دادند که من به شهربانی کل کشور مأمور بشوم و تصدی اداره کل اطلاعات آن‌جا را به عهده بگیریم. به‌طورکلی اطلاعات شهربانی خیلی کهنه و افراد آموزش ندیده و دارای یک سازمان اطلاعاتی واقعی و حقیقی نبود. در ظرف مدت بسیار کوتاهی آن‌جا را به‌طورکلی رفورمه کردم و بولتن‌های جالبی چه روزانه و چه ماهیانه برای اطلاع اعلی‌حضرت به دفتر مخصوص‌شان می‌فرستادم. بعداً ارتقا پیدا کردم و به سمت معاون گروه اطلاعات که شامل پنج اداره بود منصوب شدم. در ظرف این مدت کارهایی خارج از وظایف شهربانی به وسیله تیمسار پاکروان و یا به صورت مستقیم اعلی‌حضرت به من ارجاع می‌کردند و من آن‌ها را انجام می‌دادم و همین مسئله باعث شد که تیمسار ارتشبد نصیری مرحوم با آن‌که نهایت درجه به من علاقه داشت آزرده بشود ناراحت بشود که من در مسائل مربوط به ساواک مداخله می‌کنم و این موضوع را هم اعلی‌حضرت اطلاع داشتند. ناچار من تقاضای بازنشستگی کردم و بدون این‌که اعلی‌حضرت اطلاع داشته باشد که من شخصاً این‌کار را کردم در لیستی به عرض ایشان رسید و من بازنشسته شدم. علاوه بر تحصیلات نظامی من لیسانس تاریخ و جغرافی و لیسانس حقوق قضایی دارم و کلیه دوره‌های ارتشی و حتی اطلاعاتی را هم در خارج از کشور دیدم. بعد از این مدت مأمور شدم که با تیمسار مرحوم پاکروان که آن‌وقت مشاور سیاسی شاهنشاه بود همکاری داشته باشم. مأموریت‌هایی که از طرف ایشان ارجاع می‌شد انجام می‌دادم، ناچاراً به خاطر آن‌که احساس ناراحتی می‌کردم که با سمتی که تیمسار نصیری داشتند ممکن است مشکلاتی برای من به وجود بیاورند این بود که تقاضا کردم که به خارج از کشور بروم و چون دو پسرم در آمریکا مشغول تحصیل بودند پیشنهاد کردم که برای ادامه‌ی تحصیلات قضایی به آمریکا بروم. اعلی‌حضرت با علاقه‌ای که به من داشتند من را احضار کردند و ضمن استمالت گفتند، «من فکر می‌کنم که شما که این مدت زیادی در قسمت‌های اطلاعاتی به‌خصوص سیاسی تجاربی دارید من ترجیح می‌دهم که شما حقوق یا به‌اصطلاح علوم سیاسی بخوانید.» من به نیویورک رفتم خوشبختانه در Long Island University به‌طورکلی رشته قضایی را داشت و فوق‌لیسانس سیاسی را در این‌جا شروع کردم یک سال در نیویورک ماندم سال بعد رفتم به کالیفرنیا در سانفرانسیسکو مقیم شدم و در Hayward University اسم نویسی کردم یک سال هم در آن‌جا درس خواندم. تا آن‌که به فکر افتادم که برای نجات میهنم اگر ممکن است مفید واقع بشوم. مدت دو سال و نیم فعالیت‌هایی داشتم سالی یک‌بار بیشتر به آمریکا مراجعت نکردم. چون به‌طورکلی عقیده و ایمانم نسبت به این گروه‌های سیاسی خارج از کشور سلب شده ناچاراً تا چند روز دیگر پاریس را ترک می‌کنم و به یکی از کشورهای عرب‌نشین خلیج فارس برای کار تجارتی که با دامادم که مقیم زوریخ هست در آن‌جا به کار اشتغال پیدا می‌کنم.

س- خب حالا نمی‌دانم چه جور میل دارید که من سؤال را مطرح کنم ممکن است از همان اول مثلاً راجع به نهضت فارس این‌جوری که در تاریخ گفته می‌شود این است که یک عکس‌العمل به‌اصطلاح دست‌جمعی عشایر بوده برای جلوگیری از نفوذ توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها در آذربایجان و به این علت اینها به‌اصطلاح یک قیامی راه انداخته بودند. آیا در این مورد شما در موقعیتی بودید که ببینید که به‌اصطلاح این برنامه‌ها و هدف اینها چه است و تا چه حدی که آن چیز‌هایی که در تاریخ گفته شده است صحت دارد؟

ج- من جز آن‌چه که به‌اصطلاح به‌عنوان تاریخ در آن‌موقع که یک ستوان بیشتر نبودم دقیقاً اطلاع دیگری غیر از تاریخ ندارم برای این‌که من درجه‌ام و یا آن‌که شغل و مقامم در آن‌موقع ایجاب نمی‌کرد که بتوانم از فکر اینها از طرح‌های اینها و یا خواست نهایی اینها اطلاعی داشته باشم.

س- طرف‌تان کی‌ها بودند قشقایی‌ها بودند؟

ج- قشقایی‌ها بودند و سایر عشایری که در منطقه جنوب بودند به‌طورکلی آنچه که روز و بعدش هم البته در نوشتجات یا مدارکی که در ساواک جاهای دیگری که بود و علاقه داشتم بفهمم بیشتر اینها می‌گفتند با عوامل انگلیسی مربوط بودند و اینها بودند که این نهضت جنوب را به پا کردند. به‌خصوص برادران قشقایی یا فرض بفرمایید که آقای حیات داودی که بعدها یکی از دوستان من شد یا سایر ایلات و طوایف فارس.

س- چه مدت طول کشید آن زدوخوردی که بود؟

ج- چیزی طول نکشید برای این‌که به محض این‌که ستون به شیراز که رسید در منطقه‌ی آب باریک هست در آن‌جا یک زدوخورد کوچکی انجام شد و اینها به‌اصطلاح شهر را در کنترل داشتند دررفتند و ستون که آن‌وقت به فرماندهی مرحوم سرتیپ هوشمند افشار بود با نهایت موفقیت وارد شهر شد و بعدها هم منطقه کازرون که قبل از این‌که ما به آن‌جا وارد بشویم به‌طورکلی تیپ کازرون را خلع سلاح کردند مجدداً تیپی به آن‌جا اعزام کردند گردان بوشهر به‌طورکلی دوباره به‌اصطلاح سازمان‌دهی داده شد. تیپ جهرم همان‌طور یک گردانی هم که در لار بود به همین صورت به تمام منطقه ارتش مسلط شد و امنیت را در آن‌جا برقرار کرد.

س- پس حالا برگردیم به دوره‌ای که در فرمانداری نظامی تهران مشغول خدمت بودید و آن‌موقع آیا می‌توانستید یک ارزیابی بکنید که این خطری که از نفوذ و در دست گرفتن قدرت توسط توده‌ای‌ها در دوره‌ی آخر مصدق صحبت می‌شد این تا چه حدی واقعیت داشت و واقعاً تا چه اینها نفوذ و رخنه کرده بودند در سطوح مملکت و در چه حدی این خطر واهی بود و واقعاً چیز مهمی نبود؟

ج- من فکر نمی‌کنمم خطر واهی بود به خاطر آن‌که در اواخر حکومت مصدق ایشان روی سیاست خاص خودش به توده‌ای‌ها به اندازه‌ای میدان داده بود که اینها به واقع یعنی نفوذ کرده بودند و احساس خطر می‌شد. به خاطر آن بود که از یک سال قبل به‌اصطلاح افسرانی که شاغل شغل نبودند و با آن‌که در داخل ارتش بودند و علاقه‌مند به‌اصطلاح رژیم شاهنشاهی و علاقه‌مند به شخص شاهنشاه بودند با اینها تماس‌هایی گرفته شد و در داخل تیپ‌ها در داخل لشکرها سازمانی داده شد که من شخصاً در کازرون که بودم با من تماس گرفتند بعد از آن هم در فارس تماس گرفته شد این بود که وقتی که یک هفته قبل از ۲۵ مرداد من به تهران آمدم و منجر شد به این‌که آن روز ۲۵ مرداد البته اعلی‌حضرت خارج بشوند و همه ناامید و فکر می‌کردند به‌طورکلی حالا خیلی کس‌ها آن را به‌عنوان کودتا یک عده به‌عنوان قیام ملی یک عده به‌عنوان هر چه که اسم‌گذاری می‌خواهند بکنند بالاخره موفق شد و توانستند که به‌اصطلاح نگذارند که آن‌که البته من معتقد شدم بر این‌که مصدق‌السلطنه نیت حقیقی و واقعی‌اش براندازی حکومت شاه بوده و کمونیست‌ها می‌خواستند ابتکار را از دست بگیرند و آن‌ها مسلط بشوند و خوشبختانه موفق نشدند. بعدها هم که من در رکن ۲ فرمانداری نظامی کار می‌کردم روی تعداد بازداشت شدگان و اشخاصی که به واقع کمونیست بودند و اغلبش مورد بازجویی من قرار گرفتند اینها به عضویت خودشان در حزب کمونیست اعتراف کردند و این است که آن یک جنبه‌ی واهی نداشته و واقعیت داشته.

س- آن‌وقت وسعت این دستگیری‌ها چیزی هست که لازم باشد ذکر بشود. تعداد مثلاً

ج- وسعت دستگیری‌ها فقط مربوط به تهران که من در آن‌جا این‌کار را می‌کردم نبود و مربوط به سراسر کشور بود این است که من به حقیقت رقم…

س- مثلاً صدها نفر بودند، هزارها نفر بودند؟

ج- باید گفت، بله باید گفت هزارها نفر، باید گفت هزارها نفر در سراسر کشور در حزب توده عضویت داشتند و یا آن‌که به صورت دیگری با اینها همکاری یا افراد…

س- منظورم تعداد دستگیرشدگان بود کسانی که برای اقلا بازجویی مقدماتی احضار شدند آن‌ها تعدادشان….

ج- اگر سؤال شما مربوط به تهران باشد

س- تهران بله.

ج- اگر مربوط به تهران باشد باید بگویم بیش از ۱۰۰۰ ولی اگر در سطح کشور باشد باید گفت هزارها.

س- آن‌وقت چند درصد اینها بعد از بازجویی مقدماتی آزاد می‌شدند چند درصدشان

ج- باید فکر بکنم که کمونیست واقعی آنچه که در فرمانداری نظامی اعتراف می‌کردند بیش از ده درصد نبود. بیش از ده درصد نمی‌تواند باشد. و بعد البته در همان زمان منجر شد به آن کشف شبه‌ی نظامی حزب توده که در حدود ششصد و چند نفر از افسران که حتی در دربار شاهنشاهی از جمله سرهنگ خیرخواه که فرمانده‌ی آن‌وقت گارد شاهنشاهی بود شد و تعدادی‌شان هم البته فرار کردند به شوروی رفتند که بعد از این انقلاب اخیر آن‌طوری‌که من شنیدم و می‌شناختم اینها به ایران برگشتند و فکر می‌کنم مشغول فعالیت شدید بودند با دستگیری‌های اخیر ممکن است که آن‌چه که شنیدم تعدادشان هم، تعداد قابل توجه‌شان قبل از دستگیری‌ها اصولاً از مرز خارج شدند و دوباره به شوروی برگشتند.

س- آن‌وقت یادتان هست به چه ترتیبی این سازمان کشف شد؟ چیزهای مختلفی گفته شده که…

ج- بله. این موضوع با نفوذ رکن ۲ ستاد ارتش در آن‌موقع در داخل افسرها به‌اصطلاح سرنخی گیر آوردند و دفترچه‌ای که در اختیار یک سروانی بود آن‌وقت محققی بود آن را پیدا کردند و به صورت معادلات مثلثاتی درآورده بودند و به‌طورکلی اینها کشف کردند و تمام‌شان را و بازداشت کردند. ولی فرمانداری نظامی در آن‌موقع آن‌چنان نفوذی به‌اصطلاح آن‌چنان اطلاعاتی نداشت که بتواند یک همچنان عمل مهمی را انجام بدهد.

س- شما خودتان از هیچ‌کدام از اینها را از آن‌ها بازپرسی کرده بودید این افسرهایی که…

ج- ابداً من نخیر نخیر.

س- چون بعضی‌ها ادعا می‌کنند می‌گویند اینها بیشترشان آدم‌های وطن‌پرستی بودند ولی خب چون حزب توده تنها تشکیلاتی بوده که به‌اصطلاح تشکیلات سیاسی بود به این علت بوده و الا کمونیست نبودند.

ج- سروان محققی را مخصوصاً آن شخصی که خب این دفترچه را در اختیار داشت و این را من از شیراز می‌شناختم ایشان اهل کازرون بود و همان‌موقع که من ستوان بودم ایشان سعی می‌کرد که من را تحت‌تأثیر خودش قرار بدهد و من دیگر چون آن فعالیت قبلی که به شما گفتم برای نفوذ در حزب توده در دانشکده‌ی افسری کرده بودم و عملیاتی هم کرده بودم به‌طورکلی می‌باید فراموش می‌کردم و دستوری در این مورد نداشتم اصولاً هم علاقه‌ای به این‌کار نداشتم متنفر شده بودم از این‌کار به‌طورکلی من روی خوشی به اینها نشان ندادم ازجمله کسی که به واقع می‌شناختم که کمونیست است همین شخص سروان محققی بود.

س- اصولاً راجع به کارهایی که در مورد اکراد می‌شد چه چیزهایی هست که فکر می‌کنید دانستنی است.

ج- بله، به‌طورکلی باید به گذشته یک کمی توجه بکنیم اگر سکرت این، یعنی بخواهیم به صورت کلی برای‌تان بگویم این است که مردم کرد در حدود ۱۵۷ سال است مشغول مبارزه هستند. برای این‌که اینها از لحاظ جغرافیایی از لحاظ زبان از لحاظ سنت‌ها و از لحاظ عادات اینها به‌اصطلاح خودشان، خودشان را ملت خاصی می‌دانند اگرچه از لحاظ هم نژادی که به حقیقت و واقعیت خودشان را نژاد آریایی و جزو ایران می‌دانند ولی اینها به‌طورکلی چون بعد از جنگ اول جهانی با تقسیماتی که کردند مقداریش به ایران مقداریش به عثمانی مقداریش به دولت جدیدالتأسیس آن زمان عراق و سوریه تعلق گرفته اینها مرتباً در این فکر این بودند که بتوانند که یک استقلال داخلی به‌اصطلاح جنبه‌ی تاکتیکی داشته باشند ولی مرتبا دولت‌های وقت بر ضد اینها عملیاتی کردند و سازمان‌های سیاسی اینها را از هم پاشاندند و اولین حزب سیاسی که در بین اکراد به‌خصوص از زمان‌های گذشته به وجود آمد حزب هیرا بود که از ترکیه شروع شد و بعد آتاترک بر علیه سازمان نظامی اینها که قیام کرده بودند بر علیه ترکیه اینها را تار و مار کرد. از جمله کسی که در این جریانات دخالت داشت به‌اصطلاح احسان نوری پاشا بود که ناچاراً از آرارات تقاضای پناهندگی کرد و طبق دستور رضاشاه فقید به ایران آمد و تا سال ۱۹۷۴ ایشان در ایران زندگی می‌کرد و بعد در اثر یک تصادف اتومبیل ایشان فوت کرد. و چه در ترکیه و چه در عراق و چه در ایران و چه در سوریه همیشه سازمان‌های حزبی که در بین اکراد به وجود آمده، به‌اصطلاح به نام یک سازمان‌های کمونیستی قلمداد شده و اینها را به‌اصطلاح به‌عنوان مبارزه بر علیه کمونیسم در خاورمیانه این دولت‌ها همیشه قراردادهایی با هم داشتند که این مردم را به این‌صورت سازمان‌های سیاسی‌شان مضمحل بکنند. ولی این عمل خودش بیشتر این افراد را تشویق می‌کرده که بیشتر به زیر زمین بروند و فعالیت سیاسی داشته باشند و حتی به خاطر این‌که بتوانند به قدرت برسند بتوانند به‌اصطلاح خواسته‌ی خودشان را از نظر تاکتیکی در یک کشوری مثل ایران یا عراق یا ترکیه یا سوریه داشته باشند با هر گروهی هر سازمانی اعم از غربی اعم از شرقی تماس داشتند و از آن‌ها استفاده کردند که بتوانند به واقع این امتیازات را که به‌اصطلاح خودشان می‌گویند خودمختاری است در داخل این کشورها به دست بیاورند. اگرچه استقلال کردستان یعنی کردستان بزرگ ممکن است هدف دورودرازی باشد ولی باید من اقرار بکنم بر این‌که اینها همیشه به فکر استقلال کردستان بزرگ هستند و این خواست‌های فعلی اینها یا گذشته‌های اینها به‌اصطلاح یک نقطه‌های اتکایی است به خاطر گرفتن خودمختاری و بعد تشکیل کردستان بزرگ.

س- آن‌وقت سیاست دولت ایران در مورد برخورد با کردها روی‌هم‌رفته چه بود؟

ج- سیاست دولت کردستان…

س- دولت ایران.

ج- ببخشید دولت ایران تا قبل از تشکیل ساواک به همان صورت بوده که من به اطلاع شما رساندم. ولی بعد از تشکیل ساواک و مخصوصاً من که تصدی این موضوع را پیدا کردم به اتفاق مرحوم پاکروان و یک شخصیت دیگر نظامی سرهنگ دکتر پاشایی که رئیس آن‌وقت من بود ما بررسی کردیم که اینها که در سراسر جهان که هستند از لحاظ نژادی خود اینها خودشان را مربوط به ایران می‌دانند و اگر ایرانی نیستند ولی به واقع خودشان را هم نژاد ایران می‌دانند. این بود که ما طرحی تهیه کردیم این طرح به‌اصطلاح شعارش همبستگی و وابستگی اکراد با ایران و نژاد ایرانی و به خاطر این ما یک طرح‌های بسیار بزرگی را در سراسر مناقع کردستان ایران و حتی در داخل عراق که آن‌وقت البته انقلاب ۱۹۵۸ اتفاق افتاده بود و عبدالکریم قاسم با ما روابط خوبی هم نداشت ما در داخل کردستان عراق هم این تبلیغات را می‌کردیم و در مناطق مختلف کردستان ایران چه در کرمانشاه، سنندج، مهاباد، رضائیه و حتی در مناطق مشهد یعنی قسمت‌هایی یعنی در خود رادیو مشهد ما برنامه‌ی کردی گذاشتیم علتش این بود که در مناطق قوچان و سایر نقاط دیگر آن‌جا تعداد زیادی در حدود ۲۰۰ الی ۳۰۰ هزار نفر کرد بودند و اینها اکثراً گوش به رادیوهای کردی شوروی می‌دادند. ما به خاطر این‌که اینها را از این مسیر برگردانیم و به حقیقت یک تبلیغ مثبتی کرده باشیم از این لحاظ یک‌همچین کارهایی کردیم. حتی در اوایل کار هم یک نشریه‌ای به نام کردستان به زبان کردی منتشر کردیم چه در داخل ایران و چه در سایر کشورها. و البته در ترکیه به صورت زیرزمینی. در سوریه هم به همان صورت برای این‌که خیلی کنترل می‌شدند ولی در داخل منطقه‌ی کردستان عراق به علت نفوذی که کردیم می‌توانستیم که این نشریات را به آن‌جا برسانیم. خاصه این‌که بعدها که من مأموریت پیدا کردم که در داخل عراق در آن‌جا یک شغل سیاسی داشته باشم این امکانات بیشتر برای من به وجود آمد که با سران اکراد عراقی تماس داشته باشم و اینها را تشویق و ترغیب بر این بکنم که با دولت ایران مناسبات حسنه داشته باشند و بتوانند با ایران مربوط و ارتباط داشته باشند نه با گروه‌ها و سازمان‌های کمونیستی که به‌هرحال اینها نظر مساعدی اگر امروز به آن‌ها دارند ولی برای فردای آن‌ها قطع و یقین مقید نخواهد بود.

س- به غیر از این برنامه‌های به‌اصطلاح روابط عمومی و انتشاراتی دیگر از چه راه دیگری شما می‌توانستید اینها را جلب‌شان کنید؟

ج- جلب البته نمی‌شود گفت که به این صورت می‌توانستیم به‌طورکلی اینها را جلب کنیم مشکلاتی داشتیم ما از آن طرف البته بعد از انقلاب ۱۹۵۸ به‌طورکلی آن قراردادی که بین سنتو به‌اصطلاح بود…. چون بعد از ۱۹۵۸ عراق از سنتو خارج شد ما ناچاراً با ترکیه همبستگی سیاسی و اطلاعاتی بیشتری داشتیم و به خاطر آن‌ها ما کمتر می‌توانستیم در ۱۵ میلیون کرد ترکیه نفوذ داشته باشیم یا آن‌که بتوانیم به صورت علنی با آن‌ها به‌اصطلاح روابطی داشته باشیم. اگر چه به ظاهر من عقیده‌ام این بود و حتی پاکروان و آن آقای سرهنگ پاشایی معتقد بودند که اینها کردها به هیچ عنوان نسبت به ترک‌ها نظر مساعدی نخواهند داشت. ۱۵ میلیون را اینها از زمان آتاترک معتقد شده بودند که اصلاً اینها کرد نیستند و اصلیت اینها به‌طورکلی یعنی منکر اصلیت اینها بودند و اینها را ترک جبلی و یا ترک کوهستانی می‌نامیدند و معتقد بودیم که اینها خودشان را از نژاد ایران می‌دانند و اینها به مراتب به ما رغبت بیشتری دارند تا به ترکیه. و همچنین سوریه، اینها به هیچ عنوان امکان نداشت که خودشان را مربوط به عرب‌ها بدانند و از این لحاظ که تحت سیطره و نفوذ اعراب قرار گرفته بودند چه در سوریه و چه در عراق این بود که تمایل به این‌کار داشتند. ما از نفوذ در داخل کردهای عراق بر ضد عبدالکریم قاسم استفاده کردیم. عبدالکریم قاسم به کمونیست‌ها خیلی میدان داد و وضعیتی برای خودش و مملکتش به وجود آورد که حقیقتاً این خطر هم متوجه ما بود و هم متوجه ترکیه، این بود که من در زمانی که آن‌جا مسئولیت داشتم پیشنهاد کردم که ما با سران کرد از جمله ملامصطفی بازرانی ارتباط برقرار بکنیم و بتوانیم از عامل کرد استفاده کنیم هم بر ضد عبدالکریم قاسم و هم بر ضد کمونیست‌ها. و تا حد و حدودی از نفوذ کمونیست‌ها در داخل کردستان هم بتوانیم اطلاع داشته باشیم که به این صورت اگر اینها بخواهند در داخل ایران هم نفوذ بکنند حداقل بتوانیم جلوگیری بکنیم. البته این طرح من و نقشه‌ی من مورد تصویب ساواک قرار گرفت و بعدش هم حضوراً جزئیات کار را به اطلاع اعلی‌حضرت رساندم ایشان اوایل خیلی تعجب کردند ملا مصطفی و نظیر ایشانی که بر علیه ایران در زمان تشکیل حکومت کردستان درمهاباد و حکومت آذربایجان بر علیه ارتش ایران جنگیدند و اینها محکوم به‌اصطلاح اعدام هستند چطور می‌شود ما با اینها روابطی داشته باشیم و تا چه حدی می‌توانیم به اینها اصولاً اعتماد داشته باشیم. ما به اطلاع‌شان رساندیم که ما با اینها مسائل سیاسی که در میان نمی‌گذاریم ما سرّواسرار مملکت‌مان را با اینها به هیچ عنوان در میان نمی‌گذاریم ما در حقیقت اگر قصد و نظر این را داشته باشیم که عملیاتی بر علیه دولت عراق بکنیم به‌اصطلاح یک دادوستدی است و کافی است که ما به همین صورت عمل کنیم و اکراه از این داشته باشیم که اینها قابل استفاده هستند ولی قابل اعتماد نیستند. این بود که این‌کار شروع شد و تا مدت سیزده سال با آن‌که دولت‌های مختلف بعد از عبدالکریم قاسم عبدالسلام عارف بعد عبدالرحمان عارف و بعد همین بعثی‌ها سر کار آمدند تا سال ۱۹۷۵ ادامه داشت و ایران توانست از به‌اصطلاح به‌عنوان یک عامل کوبنده در داخل عراق عمل بکند. البته سیاست کلی یا روی جزئیاتی که من اطلاع ندارم شاه سابق با صدام حسین تکریتی در الجزایر قراردادی امضا کرد که همان قرارداد سبب آزردگی ۳۰ میلیون کرد جهان شد و ناچاراً در آن‌موقع مجدداً من را احضار کردند طبق یک طرحی به تمام کشورها رفتم به‌خصوص سازمان‌های کردها که در اروپا بودند با اکثر سران‌شان ملاقات کردم و بررسی کردم و همه بالاجتماع می‌شود گفت که مخالف این قرار داد بودند و این قرار داد را یک نوع توطئه‌ای بر علیه خودشان قلمداد کردند و می‌کنند. در حقیقت می‌شود گفت که اگر این قرارداد به این‌صورت تنظیم نمی‌شد و یا اگر هم تنظیم می‌شد به آن صورت عمل نمی‌کردند به این صورت که در این انقلاب اخیر اینها با انقلابیون همکاری بسیار نزدیکی داشتند و منجر شد به این‌که حکومت شاه سقوط کند به این صورت سقوط نمی‌کرد.

طبق اطلاعات دقیقی که دارم مقدار بسیار زیادی اسلحه از ازمیر تا مناطق شرق ترکیه که وارد مناطق کردستان ایران می‌شود از همین راه در داخل کردها کردهای ترکیه به صورت قاچاق و در داخل کردستان ایران به ایران وارد شده و از آن نقطه بوده که به سایر نقاط ایران فرستادند. و هنوز هم که هنوز است باید متأسفانه اقرار بکنم که اکثریت قریب به اتفاق مردم کرد نسبت به اعلی‌حضرت فقید و خاندان پهلوی به‌اصطلاح نظر بسیار نامساعدی دارند و به هیچ عنوان آمادگی ندارند برای این‌که روزی با اینها همکاری داشته باشند.

س- هیچ مشورتی نشده بود قبل از بستن این قرارداد با سرکار و یا کسانی که جای شما را در آن سمت‌ها داشتند؟

ج- من آن طوری که از مرحوم پاکروان شنیدم حتی نخست‌وزیر، البته نخست‌وزیر در این مسائل مداخلاتی نداشت، حتی ساواک هم که در آن‌موقع به‌اصطلاح در مسئله کرد و کردستان به صورت عملی کلیه‌ی امور را در اختیار داشت به هیچ عنوان با اینها مشورت نکرده بود و شخصاً خودش تصمیم به این‌کار گرفته بود.

س- خود اعلی‌حضرت؟

ج- خود اعلی‌حضرت و وقتی هم که برگشته بود بعداً با تیمسار نصیری و تیمسار پاکروان و مرحوم هویدا صحبت کرده بودند و ترتیبی دادند که ملامصطفی و سران دیگر کرد به تهران بیایند و موضوع را با آن‌ها در میان گذاشتند. حتی بعد از این‌که مصطفی بارزانی موافقت بر این کرد که دست از این عملیات در شمال عراق بردارد و به ایران بیاید و در ایران ساکن بشود ولی مع‌ذلک سران دیگر حزب مثل جلال طالبانی، ابراهیم احمد و عمرد دبابه و سایری آمادگی نداشتند و حتی به ملامصطفی گفتند که ما به هیچ عنوان زیر بار این نمی‌رویم و ما به عملیات خودمان ادامه می‌دهیم. ولی البته با تهدید دولت ایران و با مذاکراتی که بین من و اینها انجام شد ناچاراً دست از عملیات برداشتند و ملامصطفی به ایران آمد با خانواده‌اش و هنوز هم که هست بعد از این‌که خودش در آمریکا فوت کرد پسرانش مسعود و ادریس هنوز در ایران هستند و اینها هم با حکومت خمینی فعلاً همکاری دارند و با پول و اسلحه و سایر وسایل بر علیه دولت عراق و حتی بر علیه اکراد ایرانی هم می‌جنگند.

س- نقش این آقای دکتر قاسملو در این ماجرا. او چه جهتی گرفته یا داشته است؟

ج- دکتر قاسملو به محض این‌که مسئله‌ی آن جمهوری کردستان به‌اصطلاح به هم خورد ایشان مخفی شد به خاطر این‌که در آن‌موقع جزو حزب دموکرات کردستان بود کردستان ایران و بعد از مدتی که مخفی بود فرار کرد، فرار کرد و به خارج از ایران آمد و در کشورهای به‌اصطلاح بلوک شرق در آن‌جاها تحصیل کرد و تا درجه‌ی دکترا آمد. من ایشان را یک شخص به‌اصطلاح کمونیست حقیقی می‌دانم. اگرچه ممکن است به ظاهر خودش را طرفدار شوروی و یا آن‌که کمونیست نداند و در همه‌جا طبق مصاحبه‌هایش خودش را یک فرد ناسیونالیست می‌داند ولی من اطلاع دارم که ایشان و رهبران امروزی سیاسی و نظامی حزب دموکرات کردستان ایران اکثراً کمونیست هستند.

س- آن اسمش را فراموش کردم مثل این‌که عزیز حسینی است اسمش یا آن شیخی که

ج- عزالدین، شیخ عزالدین حسینی، شیخ عزالدین حسینی یکی از به‌اصطلاح معممین یا یک آخوند سنی مذهب روشنفکری است و اوایل انقلاب بسیار مورد توجه اکراد قرار گرفته ولی متأسفانه یا خوشبختانه ایشان به‌طورکلی طرفدار حزب کومله شد. کومله یعنی گروه به کردی یعنی گروه این حزب کومله که به وجود آمد اکثر قریب به اتفاق‌شان مارکسیست‌ها هستند و با طرفداری از اینها ایشان به‌طورکلی آن وجهه‌ی ملی و موقعیت محلی خودش را از دست داد و امروز به‌اصطلاح می‌توانم بگویم که تک‌وتنهاست نه حزب کومله او را قبول دارند و نه آن‌که حزب دموکراتی که قبلاً ایشان به‌طورکلی از آن‌ها کناره گرفت قبولش دارند. اخیرا هم به این‌جا یعنی به پاریس آمده بود مصاحبه‌هایی کرده بود ولی به‌طورکلی الان نه نفوذ روحانی دارد و نه نفوذ اجتماعی و یا ملی دارد.

س- آن خواست کلی که کردها مطرح کردند به‌عنوان خودمختاری شما اشاره‌ای به آن کردید این از نظر شما یک هدف نهایی است یا یک هدف به‌اصطلاح مقدماتی است برای به‌اصطلاح استقلال.

ج- بله این یک حقیقتی است همان‌طور که قبلاً به اطلاع شما رساندم این یک هدف تاکتیکی است یک هدف تاکتیکی است. البته این خودمختاری را به‌اصطلاح آقای صدام‌حسین در حدود پنج شش سال پیش به کرد عراقی داده. قبل از قرارداد ۱۹۷۵ که با اعلی‌حضرت فقید امضا کرد ایشان آن خودمختاری را به آن‌ها داد به ظاهر ولی به حقیقت عملاً در داخل کردستان آن خودمختاری که به‌اصطلاح باید انجام بشود انجام نشده. اوایل کار یک دو نفر فرض بفرمایید که استانداری سلیمانیه و یا اربیل و جاهای دیگر فرمانداران را از کرد گذاشتند ولی به تدریج تمام اینها را دوباره عرب‌زبان‌ها را گذاشتند و حتی اغلب مناطق کردنشین را خالی کردند و اینها را به مناطق جنوب تبعید کردند و به جای‌شان عرب‌زبان آوردند. در داخل ایران، ایران در حال حاضر موقعیت خاصی دارد. به خاطر این‌که نه فقط کرد در آن‌جا ما داریم آذری داریم و قسمت‌های جنوب خوزستان اینها عرب‌زبان هستند عرب نیستند عرب‌زبان هستند و بلوچستان هست و قسمت‌هایی که به‌اصطلاح ترکمن‌صحرا هست.

نسبت به این وضعیت خاص کردها البته از بدایت کار گفته‌اند که ما خودمختاری می‌خواهیم و این بستگی دارد که دولت فعلی، رژیم فعلی یا رژیم‌ها و یا حکومت‌ها و دولت‌های بعدی تا چه حدی قدرت داسته باشد که با خواست اینها موافقت و یا مخالفت کند. موافقت با اینها به‌اصطلاح می‌شود گفت که یک امتیازی خاصی به کردستان داده شده ولی سایر به‌اصطلاح می‌گویند اقلیت‌ها با سایر اقوام ایرانی از این استفاده نکردند آن‌وقت دولت آینده مشکلاتی با آن‌ها خواهد داشت. به نظر من اگر این دولت و یا هر دولت دیگری و یا هر رژیم دیگری بتواند یک سیستم عدم تمرکز اداری در آن‌جا به وجود بیاورد به‌اصطلاح می‌تواند که این شعار را از دست کردها بگیرد و به آن صورت یا امتیاز و یا آن‌چه اجرای یک قانون حقیقی واقعی طبق قانون اساسی می‌تواند که به کلیه‌ی اقلیت‌ها و یا اقوام ایرانی حاکم باشد و مشکلاتی نداشته باشد. برای آن‌که من معتقد هستم حل مسئله‌ی اکراد یک کار نظامی نیست به خاطر این‌که از زمان آتاترک حسابش را بخواهیم بکنیم تا به امروز در زمان اعلی‌حضرت فقید رضاشاه در زمان خود اعلی‌حضرت آریامهر یا دولت‌‌هایی که از بدایت در عراق به وجود آمده تا به امروز سوریه به همین صورت به صورت نظامی یا از لحاظ نفوذ اطلاعاتی و گرفتن، اینها اعدام کردن‌شان، زندانی کردن‌شان به هیچ عنوان نتوانسته کوچک‌ترین تأثیری در وضع اینها داشته باشند. و هر اندازه به همین صورت عمل کنند من معتقد هستم نفوذ کمونیست‌ها در داخل اینها بیشتر خواهد شد. امروز باید حقیقتی را برای شما اقرار کنم که همین زور و همین ضعف و همین ناراحتی‌هایی که قبل داشتند و همین ناراحتی‌هایی که بعد برای‌شان به وجود آمده با آن‌که معتقد هستم که مردم کرد به‌طورکلی نمی‌توانند اصولاً کمونیست بشوند باید به شما بگویم که بیش از پنج درصد کمونیست شدند ولی بیش از ۵۰ به علاوه یک درصد طرفدار کمونیست هستند و به خاطر استفاده از موقعیت از لحاظ اسلحه از لحاظ پول، از لحاظ مهمات، از لحاظ این‌که اینها بالاخره امرار معاش بکنند و همه درها را خمینی و حکومت خمینی به روی اینها بسته است اینها امروز طرفداری از حزب کمونیست و طرفداری از حزب دمکرات کردستان ایران می‌کنند که به حقیقت و واقعیت کمونیست هستند.

س- این موضوع یا طرح پیاده کردن عدم تمرکز هیچ‌وقت در داخل ساواک مطرح شده بود به عنوان راه‌حل؟

ج- خوشبختانه چندین بار این موضوع مطرح شد و قصد و نظر شاه هم به همین بود که باید همان به‌اصطلاح که در قانون اساسی مطرح است که آن انجمن‌های ایالتی و ولایتی تشکیل بشود به ظاهر هم انجام دادند ولی متأسفانه نحوه‌ی کار به نحوی نبود که رضایت مردم را جلب کند. اگر چه فرض بفرمایید که شهردار مهاباد یا سنندج می‌باید که کرد باشد و کرد بود ولی مع‌ذلک  حتماً می‌باید که منتخب ساواک باشد و یا قبلاً همکاری با ساواک داشته باشند و نمی‌آمدند در آن‌جا یک انتخابات آزادی بگذارند به واقع اگرچه کمونیست هم باشد یک نفر بیشتر نیست بگذارید آن کمونیست بیاید کاری بکند. اگر تحت کنترل شما هست شما حاکم به این مملکت هستید و حتی ادعا می‌کنید که بله ما در این‌جا نشستیم ارتش ما و ملت ما آن‌چنان قوی است که می‌توانیم که به‌اصطلاح صلح خاورمیانه را تضمین بکنیم. بنابراین سه میلیون کرد چیزی نیست و آن‌وقت تازه یک نفر کمونیست در مهاباد شهردار باشد. شما که آن‌چنان تسلط به اوضاع دارید اگر این کمونیست درست کار کرد که به نام شما تمام شده است، این کمونیست کرد زبان که اگر کار کرد به نفع شما است. اگر بد کار کرد برای همیشه همان کمونیست برای همیشه همان کرد مفتضح است دیگر هیچ‌وقت کرد ادعا نمی‌کند که من بله به بهترین نحو خدمت می‌توانم بکنم. متأسفانه به آن صورت عمل نکردند و نتوانستند پیاده کنند، اگر چه نیت واقعی و حقیقی شاه این بود ولی دستگاه ساواک خوب عمل نکرد و به همین صورت نتیجه‌اش را هم دیدیم.

س- یعنی پس این‌جور استنباط می‌کنم که یک عده‌ای از شماها این نظر را داشتید ولی یا نمی‌توانستید بقبولانید یا این‌که به مرحله اجرا دربیاورید؟

ج- ما قبولاندیم ولی متأسفانه در زمان نصیری، در زمان ارتشبد نصیری خوب عمل نمی‌کردند. امنیت داخلی آن‌جا جز از راه جاسوسی و از لحاظ، به نام به ظاهر مسئله البته مخالفبا کمونیست مخالفت با همین دسته‌های تروریست مثل مجاهد و امثال اینها ولی به واقع این نبود به واقع این نبود و آن چیزی که شاه می‌خواست انجام بشود در عمل پیاده نمی‌کردند. اکثراً دوستان خودشان رفقای خودشان کسانی که با ساواک مربوط بودند کسانی که قبلاً ارتباط داشتند و یا آن‌که مأموریتی انجام دادند و یا عناصر و عواملی بودند که با ساواک همکاری داشتند اینها بودند در این مناطق به‌اصطلاح حکومت می‌کردند و اینها کسانی بودند که شناخته شده بودند وقتی که می‌دیدند که یک شهرداری در سنندج این اصولاً فرد ساواکی است با نمایندگی مجلسش ساواکی هستند چه‌جور می‌توانستند ایمان و اعتقاد به این داشته باشند اینها برای کردستان و برای مردم کردستان مفید فایده می‌شوند؟

س- حالا اگر برویم به آن زمانی که سر کار وابسته نظامی در عراق بودید اگر لطف بفرمایید چه سال‌هایی آن‌جا تشریف داشتید؟

ج- من از سال ۱۹۶۰ تا سال ۱۹۶۵ در آن‌جا مأموریت داشتم. درست دو سال بعد از این‌که انقلاب ۱۹۵۸ اتفاق افتاد من به آن‌جا رفتم و سال ۱۹۶۵ به ایران برگشتم.

س- در آن زمان اتفاق‌های جالبی افتاد و شما مأموریت‌های جالبی داشتید؟

ج- بله اتفاق جالب همین مسئله برپا کردن شورش کردها بر علیه عبدالکریم قاسم. علتش هم آن بود که به واقع ما می‌خواستیم که مناسبات بسیار حسنه‌ای با ایشان داشته باشیم و فکر می‌کردند البته در سطوح بالا که اینها بیایند مثل همان رژیم سابق با ما مناسبات داشته باشند. از جمله چیزهای خیلی جالبی که باید به اطلاع شما برسانم روزی بود که من به اتفاق آقای عباس آرام نمی‌دانم حقیقتاً حالا زنده است مرده است مدتی در تهران بازداشت بوده حالا هیچ خبر از او ندارم آن‌وقت سفیرکبیر وقت بود و یک آقای مترجمی ما به دفتر عبدالکریم قاسم رفتیم، من شخصاً عبدالکریم قاسم را مرد میهن‌پرستی برای مملکتش می‌دانستم یک سرباز بسیار پاکدامن و درستکاری می‌دانستم و به حقیقت می‌خواست که برای مملکتش مفید فایده باشد. ما رفتیم به آن‌جا و گفتیم پیامی از طرف اعلی‌حضرت هست که شما سلام رسانده است و خیلی علاقه‌مند است که با دولت شما که ما همسایه شما هستیم مناسبات بسیارخوبی داشته باشیم. از لحاظ مذهبی ما حرفی نداریم ۶۵ درصد مردم مملکت شما شیعه هستند و غیر از آن در حدود ۱۵۰ هزار نفر ایرانی در داخل خاک شما مقیم هستند. امکان متبرکه‌ای که مورد احترام مردم ایران است در عراق قرار گرفته و ما می‌توانیم بهترین روابط سیاسی و اقتصادی با شما داشته باشیم. ایشان ما را به اتاق خواب خودش که جنب اتاق یعنی دفترش بود که همیشه در آن‌جا زندگی می‌کرد در وزارت دفاع‌شان راهنمایی کرد. گنجه‌ای را باز کرد و وقتی دیدیم لباس‌هایی که آغشته به خون بود. گفت من با این وضعیت روبه‌رو هستم این لباس‌ها لباس‌‌هایی بود که در موقعی که به او سوءقصد شده بود به وسیله همین بعثی‌ها و جان سالم به در برده بود با آن‌که راننده‌اش و آجودانش کشته شده بودند گفت، «من در داخل عراق با این وضعیت روبه‌رو هستم. به‌اصطلاح ما شکننده‌ی رژیم سلطنت هستیم، ما شکننده‌ی آن پیمان سنتو هستیم، شما چطور از من انتظار دارید هنوز دولت من هنوز سازمان ما جا نیفتاده هنوز در حال انقلاب هستیم ما با شما روابط حسنه داشته باشیم؟ این انتظار زیادی است که از من دارید سلام و احترام من را به شاه برسانید بگویید که یک کمی صبر کنید بگذارید این دوره انقلاب را تمام بکنیم.» ما گفتیم خب، این مسئله کمونیست‌ها و به‌خصوص که شما به حقوق کرد. در ماده‌ی ۳ همان اعلامیه انقلاب اعتراف کرده‌اید این مشکلاتی برای ما به وجود می‌آورد، گفت که بله کردها البته دارای حق و حقوقی هستند. سال‌های سال من روی این مسئله، قبل از آن‌که به این مقام برسم، مطالعه کردم در مناطق کردستان من خدمت کردم من مادرم کرد است و می‌دانم اینها تحت فشار قرار گرفتند باید اینها را راضی نگه داشت. اما تحت چه فرمولی چه وضعیتی این بستگی دارد ما بتوانیم چه‌کار بکنیم. در مورد کمونیست‌ها البته ما حزب کمونیست در این‌جا آزاد است اما نه آن آزادی به واقع که شما در آن‌جا فکر می‌کنید. من از شما پنهان نمی‌کنم به شما می‌گویم ما کنترل کار را داریم آن‌طور فکر نکنید که می‌گذاریم که مملکت ما در دست کمونیست‌ها قرار بگیرد.

س- در این سال‌هایی که سر کار آن‌جا بودید مثل این‌که در همان‌موقع بود که آیت‌الله خمینی هم تبعید شد به عراق.

ج- اجازه بدهید که در این‌جا آن سؤال قبلی شما تمام نشد.

س- بله.

ج- وقتی که دیدیم ایشان به‌اصطلاح به‌هیچ صراطی مستقیم نیست و درعین‌حال تبلیغات زیادی بر علیه ما چه از رادیو عراق و چه به وسیله‌ی نشریاتی که به وسیله کمونیست‌ها و به وسیله اکراد در عراق منتشر می‌شد بر علیه مملکت ما می‌کردند ما ناچار شدیم که بر علیه آن یک عملیاتی انجام بدهیم. من در عراق به فکر افتادم که بهترین کار این است که ما عامل کرد را در دست داشته باشیم با توجه به شناسایی دقیقی که در ظرف مدتی که ساواک تشکیل شده بود روی مناطق مختلف و با ارتباطی که با سران کرد گرفته بودم این پیشنهاد را کردم و همان‌طور که قبلاً گفتم مورد تصویب قرار گرفت و مدت ۱۳ سال ما توانستیم از این عامل استفاده کنیم و همین عامل باعث شد که آقای صدام‌حسین تکریتی آمادگی پیدا بکند که در آن قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را به آن صورت که مورد خاص اعلی‌حضرت فقید بود امضا بکند. البته من در مأموریتی که داشتم بررسی بکنم به ایشان گفتم که کردها خیلی ناراضی و ناراحت هستند از این وضعی که برای‌شان به وجود آمده، گفت که کردها انتظار داشتند که من منافع و مصالح مملکتم را به خاطر آن‌ها زیر پا بگذارم؟

س- این را کی گفت؟

ج- شاه گفت. گفتم به‌هیچ عنوان همچین انتظاری نداشتند همچین انتظاری ندارند. انتظار این را داشتند شما که با صدام حسین موافقت کردید و می‌باید که کردهای شمال عراق دست از زد و خورد بردارند به نحوی خیلی بهتر و راحت‌تر می‌توانستید این‌کار را بکنید. نه آن‌که شما ارتش عراق را از منطقه‌ی سومار و مهران به داخل ایران بیاورید و از داخل ایران در داخل مناطق کردستان بیاورید و در پشت نیروهای شورشی قرار بدهید. این را به عنوان یک توطئه و به عنوان یک ناجوانمردی و نامردی تلقی کردند. آن‌وقت از من سؤال کردند چه‌کار باید بکنیم؟ گفتم وقتی که در یکی از دانشگاه‌های آلمان یا یک استاد تاریخی که یک سازمان سیاسی در عراق اداره می‌کند صحبت می‌کردم ضمن انتقاد شدید از شما من از ایشان خواستم به عنوان دو نفر کرد خارج از مسائل سیاسی مربوط به مملکتمان راجع به این‌که به واقع و حقیقت اگر تو یک فرد متخصصی بودی در ایران هم بودی ترمیم این‌کار را به چه صورت انجام می‌دادید البته من آن‌جا فکر کردم وقتی این‌همه مشکلات را من برای شما شمارش خواهم کرد آن‌وقت می‌گویید چه کار باید بکنم؟ من آن‌موقع سؤال کردم من طرحی در این مورد دارم مشروط بر آن است که ساواک در این‌کار مداخله نکند. اگر بنا باشد ساواک در این‌کار مداخله بکند به‌طورکلی اثر معکوس پیدا می‌کند و شما نمی‌توانید از این طرح استفاده بکنید.