روایتکننده: آقای محسن پزشکپور
تاریخ مصاحبه: ۳۰ مارس ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۴
ج- و اندیشهها نهضت را ارائه بکند تشخیص داده نشد به مرور و اشاره کردم که یکی از روزها مجلۀ آینده را مطالعه میکردم. مجلۀ آینده مجلهای بود که تقریباً از قبل از جنگ بینالملل دوم یعنی قبل از شهریور ماه ۱۳۲۰ که متفقین به ایران حمله کردند در زمان رضاشاه در ایران آغاز به انتشار کرد. این مجله که مجلهای بسیار غنی و پربار از نظر تاریخی، مسائل فکری، مسائل ایدئولوژیکی و مسائل مربوط به تاریخ ایران بود توسط شادروان دکتر افشار انتشار پیدا میکرد. دکتر افشار محققی بزرگ بود، متمکن بود ولی به راستی تمامی امکانات مالی و وقت خودش را مصروف میکرد به توسعۀ فرهنگ ایران و کوشش برای باروری فکری و اندیشهای نسل متفکر ایرانی. به همین مناسبت که در این مصاحبه که حالا فرصتی پیش آمده درواقع ضرور میدانم از این مردی که غالباً امثال او در جامعۀ ایرانی بسیار بودند یاد بکنم و او در زمان حیات خودش تمامی اموال و زندگیاش را وقف کرد برای توسعۀ فرهنگ و گسترش تاریخ تحولات جامعۀ ایرانی و بنیادی برپا کرد به نام بنیاد افشار که هنوز هم خوشبختانه ادامه دارد که تا آنجایی که اطلاع دارم گویا ایرج افشار که یکی از محققین بههرحال جوان و به نام کشور ما است فرزند او است که این برنامههای پدر را دنبال میکند.
س- اسم اول آقای افشار چه بود؟
ج- به خاطرم نمیآید. بنابراین این مجله را من مطالعه میکردم و در این مجله مجلهای بود که مربوط به دوران قبل از حملۀ متفقین به ایران بود. در این مجله من مقالهای را خواندم یعنی سرمقالهای را که شادروان دکتر افشار نوشته بود و عنوان این سرمقاله پانایرانیسم فرهنگی بود. بنابراین من برای اولین بار در زندگی خودم برخورد کردم با عنوان پانایرانیسم. و دکتر افشار در این سرمقاله درواقع جنبۀ فرهنگی این نهضت را بیان کرده بود و به دولتها و ملتها و مردمی که در جهان فرهنگ فارس قرار دارند اشاره کرده بود و بر این نکته تأکید کرده بود که ما همه وارثان یک فرهنگ مشترک و عظیم هستیم این فرهنگ به هیچ گروه خاص از این جامعۀ بزرگ تعلق ندارد بلکه متعلق به همگی آنها است. او در این مقاله مروری کرده بود از کابل رفته بود تا تاشکند، از تاشکند رفته بود تا گنجه که نظامی گنجوی هست آنجا، آمده بود تا خراسان کنونی، آمده بود تا اصفهان، رفته بود تمامی این مناطقی از این منطقه از جهان را که کانون فرهنگ فارسی است به مفهوم وسیع خودش، کانون فرهنگ ایرانی است و او پیشنهاد کرده بود که درست است که امروز گروههایی از این جامعۀ بزرگ در کادرها و شکلهای مختلف حکومتی قرار دارند ولی اینها همه یک فرهنگ مشترک دارند بنابراین برای حفظ این فرهنگ در این جهانی که هر ملتی سعی میکند، هر گروهی سعی میکند فرهنگهای پربار را از بین ببرد و فرهنگ خودش را تحمیل بکند یک هماهنگی و وحدتنظر به وجود بیاید و درنتیجه او پیشنهاد کرده بود که از سوی همۀ دولتها و مردم جهان فرهنگ فارسی که در واحدهای مختلف سیاسی حضور داشتند تأسیس یک فرهنگستان بزرگ بشود که اینها در جهان کنونی برای حفظ فرهنگ فارسی فرهنگ ایرانی از نظر فلسفی از نظر زبان از نظر نحوۀ نگارش از نظر انتشار روزنامهها از نظر بههرحال حفظ و برقراری آن روابطی که به کل کولتور و فرهنگ به مفهوم بزرگ ارتباط پیدا میکند وحدتی را ایجاد کنند. در نتیجه نام یکچنین پیشنهاد و یکچنین جنبشی را گذارده بود «پانایرانیسم فرهنگی.» من وقتی این مقاله را مطالعه کردم و به این نام برخورد کردم دیدم آنچه را که ما دنبالش میگردیم همین است، آنچه که چند سال بود که به دنبالش میگشتیم که بتواند ظرفی باشد که این مظروف را در خودش قرار دهد زیرا مظروف مشخص شده بود برای ما. همانطور که گفتم اصول و مبادی نهضت شکل گرفته بود. آن هم اصول مبادی نبود که ما خلق کرده باشیم بلکه در یک بررسیهای عمیق به خوبی متوجه شدیم که این اصول و مبادی است که طی تاریخ ایران همواره بهعنوان اصول و مبادی و پایگاههای اندیشهای استمرار موجودیت ملت ایران وجود داشته. چون فوراً به این موضوع اشاره بکنم که برای ملتها به آن مفهوم وسیع که در تاریخ هست که منظور از این ملتها دولتهای ساختگی نیستند، ملتهایی است که شناسنامهشان را، برگ هویتشان را تاریخ به آنها داده نه براساس قراردادهایی ایجاد شدند نه براساس سیاستهای خاص. چنین ملتهایی در جهان چندتا هستند، معدود هستند که از جمله ملت ایران است. مثلاً ملت چین هم چنین وضعی دارد. ملت ژاپن هم چنین وضعی دارد، ملت هند هم چنین وضعی دارد و بیایید در اروپا ملت فرانسه هم چنین وضعی دارد البته آن قدمت را ندارد و ملتهای دیگر. در جهان آن مقولههایی که بهعنوان ملت شناخته میشوند مقولههای تاریخی و اجتماعی هستند درواقع به بیانی دیگر ملت عبارت است از یک مقولۀ تاریخی و اجتماعی، ملت عبارت است از یک پدیدۀ تاریخی و اجتماعی. خلقالساعه نیست موجودیت ملت. دولتها ممکن است خلقالساعه باشند، سیاستهای مختلف در شرایط مختلف ممکن است ملتها را تجزیه کنند و از آنها دولتهای متعدد به وجود بیاورند، دولتهای ساختگی ممکن است به وجود بیاید ولی ملت را کسی و هیچ سیاستی نمیتواند ایجاد کند. ملت یک پدیدۀ تاریخی و اجتماعی است و در این رده با این تقسیمبندی ملت ایران در ردیف معدود ملتهای جهان است که موجودیتش، هویتش با گواهی تاریخ است و پدیدهای است تاریخی و اجتماعی. وقتی ملت به این کیفیت شناخته شد که حالا به بحثش نمیپردازیم اصول زیستش یکسان است جز با تغییراتی در زمانهای گوناگون آنوقت اصول ادامۀ حیاتش مربوط با موقعیت ژئوپولیتیکیش است، مربوط به موقعیت فرهنگیاش است، مربوط با گروهها و اقوامی است که او را احاطه کردند مربوط است با نقشی که فرهنگش در جهان میتواند داشته باشد که در نتیجه اینها یک اصول ثابت است منتهی در زمانهای مختلف با توجه به شرایط مختلف نحوۀ جلوۀ این اصول فرق میکند. بنابراین آنچه را هم که این نهضت بر آن تکیه داشت اصولی نبود که ما در آن زمان یا در این زمان بیان بکنیم، این اصول اصول هزارها سالۀ تاریخ زندگی ما است که تاریخ هزار سالۀ ملت ما نشان میدهد هر زمانی که هر جنبش آزادیبخش و میهنپرست به وجود آمده بر آن اصول تکیه کرده نمیتواند تکیه نکند. مثلاً ازجمله اصول غیرقابل تردید و غیرقابل گذشت ادامۀ زندگی ملت ایران از نظر ژئوپلیتیکی این است که خلیج فارس شاهرگ حیاتی ملت ایران است. این از قبل از هخامنشیان بوده بعد از هخامنشیان هم بوده در هر زمانی به همین کیفیت بوده تا امروز. هر زمانی هم هر قدرت متجاوزی خواسته به منطقه تعدی کند به موجودیت ملت ایران تعدی کند سعی کرده چه کند؟ این شاهرگ حیاتی را در اختیار خودش بگیرد، تعدی کند و حق تاریخی را که ملت ایران در آنجا دارد که از طریق آن حق میتواند تنفس کند آن حق را از ملت ایران بگیرد. این در تمام تاریخ چندهزار سالۀ ایران هست. یا فرهنگ ایرانی، فرهنگ ملت ما، فلسفۀ ملت ما چون قوی بوده بارور بوده انسانی بوده، اینکه میگویم انسانی بوده چون یک فرهنگ انسانی است در این فرهنگ خشونت نیست، در این فرهنگ دگماتیسم نیست، در این فرهنگ قبول افکار و اندیشههای مختلف هست، این است که آنوقت فلسفه و عرفان ایران حرکت میکند میرود تا چین میرود تا اسکندریه، میرود تا قونیه ترکیه، میرود به همۀ مناطق مسکونی و متمدن جهان وقت نفوذ پیدا میکند. اما آنهایی که نمیخواستند آنوقت سعی میکردند این فرهنگ را بکوبند محدودش کنند.
س- آقای پزشکپور این زیرساخت اقتصادی که ایدئولوژی پانایرانیسم برای جامعۀ ایرانی در نظر داشت و یا دارد چیست؟
ج- آهان حالا این زیرساخت اقتصادیاش متکی است بر همان اصلی که ما به آن اعتقاد داریم یعنی جهانبینی ما ناسیونالیسم است، اصل اصالت ملت. در نتیجه ما در کل جامعۀ بشری نه یک ملت برتر میشناسیم نه یک طبقۀ برتر. پس آنچه که اصل است اصیل است آن ملت است و در نتیجه کلیۀ برنامههای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی باید با توجه به قبول اصالت ملت، موجودیت ملت پیاده بشود. درواقع زیرساز اقتصادی نظام اقتصادی پانایرانیسم همان چیزی است که در آغاز قبل از اینکه دچار انحراف مارکسیسم ـ کمونیسم بشود بهعنوان سوسیالیسم از آن نام برده میشد. یعنی اصالت اجتماع. اصولاً سوسیالیسم یعنی مکتب اصالت اجتماع. اما یک زمانی مارکس آمد و این را منحرفش کرد، آن زمانی که به غلط میگویند سوسیالیسم علمی شکل گرفت. درواقع آنجا دوران منحرف کردن به اصطلاح نهضت اجتماعیون بود، نهضت اصالت دادن به اجتماع بود. آنها آمدند و مسئلۀ طبقات جهانی را مطرح کردند و در نتیجه اینکه باید یک حکومت جهانی پرولتاریایی شکل بگیرد که البته این طرز فکر آنوقت عملاً در اختیار یک سیاستهای استعماری قرار گرفت که بهترین بهرهگیریاش را بعد درواقع در تبدیل استعمار تزاری روسها کردند به استعمار سرخ درحالی که هردوتایشان استعمار ملت روسیه است، درواقع آنها تزارهای سفید بودند اینها تزارهای سرخ ولی هردو تزارند. حالا شاید این با خشونت بیشتر. حالا از نظر اقتصادی نظام اقتصادی پانایرانیسم یا نظام اقتصادی هر جنبش ملی و ناسیونالیسم که ناسیونالیسم را بشناسد براساس حفظ اصالت ملت و درنتیجه براساس سوسیالیسم است یا عدالت اقتصادی کامل. درنتیجه در یک نظام ناسیونالیستی به مفهوم واقعی…
س- میشود درواقع این را جمعبندی کرد و گفت که ایدئولوژی پانایرانیسم یک ایدئولوژی ناسیونال سیوسیالیست است منهای آن عقیدۀ برتری نژادی؟
ج- هرگز اینکه میگویم نه برای اینکه آن اصولاً یک ترکیب صحیحی نبود. درواقع آنموقع هیتلر خواست از دو نام استفاده کند، آن فقط یک تمهیدی بود برای استفاده از این دو موضع این جالب است یکی عنوان ناسیونالیسم بود یعنی همان جنبش ملتگرا. دوم عنوان سوسیالیسم بود یعنی آن جنبش عدالتخواه. درواقع هیتلر این را یک شکل فریبندهای کرد برای یک تفکری که آن تفکر ضد هردوی اینهاست که آن راسیسم بود.
س- بله، من به همین جهت عرض کردم منهای آن اعتقاد برتری نژادی.
ج- یعنی آن نمیتواند باشد نه هرگز حتی میخواهم بگویم آن نمیتواند باشد و درنتیجه چون آن نمیتواند باشد اصولاً واقعاً میبایست در این نوع جنبشها آن اصطلاح را گذاشت کنار برای اینکه او اندیشه راسیسم را داشت. حق به همان کیفیت که انترناسیونالیسم فرض کنید پرولتاریا مغایر با ناسیونالیسم و موجودیت ملتها است به همان کیفیت و خیلی در وجه خشنتر راسیسم که عبارت است از مکتبی که برای نژاد اصالت قائل است. راسیسم عبارت است از مکتب اصالت نژاد. پس او قائل به موجودیت ملتها در یک محدودۀ نژادی نیست. ناسیونالیسم عبارت است از مکتب اصالت ملت. پس ناسیونالیسم تعارض دارد با راسیسم یعنی راسیسم تعارض دارد با ناسیونالیسم. همچنانکه انترناسیونالیسم تعارض دارد با راسیسم. البته انترناسیونالیسم یک فریب تبلیغاتی جهانی بیشتری را تحمیل میکند چون غالباً هر انسانی ممکن است فکر کند اگر که جوامع جهانی در یک واحد زندگی میکردند چه خوب بود. خوب بله، ولی بسیار چیزهایی است که نیست یا حالا به آن نمیرسیم و درنتیجه آنوقت یک ملتی میبایست سرنوشت خودش را دنبال کند. اما ما به یک برادری جهانی فکر میکنیم یعنی به یک همزیستی جهانی که آن همزیستی جهانی به چه نحوه میتواند تأمین بشود با قبول حاکمیت ملتها با شناخت اینکه هر ملت حق دارد سرنوشت خودش را تعیین کند و آنوقت در این جامعۀ جهانی با قبول این حاکمیت ملتها در نتیجه در یک صلح و دادی زندگی کنند. پس اگر بخواهیم با توجه به این مسائلی را که توضیح دادیم یک جمعبندی ساده بکنیم پانایرانیسم از نظر سیاستهای داخلی و بینالمللی بر سه اصل متکی است. ۱) مبارزه با استعمار، استعمار که عبارت است از اینکه هر دولتی یا هر ملتی به خودش حق بدهد بر حقوق ملت دیگر تعدی و تجاوز کند. پس ما معتقد هستیم به برقراری یک نوع نظام حاکمیت ملی و عدالت اجتماعی حتی در سطح بینالمللی. ۲) مبارزه با استثمار یعنی مبارزه با آن نوع نظام حکومتی یا اقتصادی که به نفع گروهی خاص منافع و نتیجۀ کار اکثریت مردم را بههرحال غارت میکند. ۳) مبارزه با استبداد. یعنی اینکه به هر دلیلی یک عدهای خودشان را بخواهند قیم مردم بدانند حالا این هر شکلی داشته باشد زیر عنوان پادشاه باشد یا زیر عنوان ولی فقیه یا زیر عنوان یک حکومت نظامی میلیتاریسم یا حکومت تکنوکراتها. اصولاً اعتقاد ما این است بهخصوص در مورد ملت ایران هیچ نیرویی سوای ملت ایران بیشتر شایستگی و صلاحیت تعیین سرنوشت خودش را ندارد. پس مبارزه و موضعگیری در برابر استعمار، استثمار و استبداد. این کل مسائل پانایرانیسم را با خودش دارد چه در سطح ملی چه در سطح منطقهای و چه در سطح بینالمللی.
س- میخواستم از حضورتان خواهش کنم که بپردازیم به رویدادهای سیاسی ایران.
ج- بله. حالا این نام را میگفتم که به آن بپردازیم بنابراین وقتی این مقاله را من خواندم دیدم ایشان جنبۀ فرهنگی این نهضت را کاملاً بیان کرده و در نتیجه خوب پس نام پانایرانیست را دریافتم که میتواند آن نام جامع و مانع برای نهضت باشد. این در انجمن مطرح شد مدتها به طول انجامید موافق و مخالف داشت. نظرات مختلف مورد بررسی قرار میگرفت تا اینکه دو حادثه اتفاق افتاد که حادثۀ مهمتر و دومش که حالا به آن اشاره میکنم، چون حادثۀ اول مربوط بود به اینکه با همین داریوش همایون ما برای انجام مأموریتی رفتیم که یکی از مینهایی را که اطراف امیرآباد بود و آنموقع مرکز نیروهای آمریکایی بود که ترک کرده بودند رفته بودند ولی اطراف امیرآباد که بعد شد کوی دانشگاه مینگذاریها مانده بود. ما رفتیم یکی از این مینها برداریم برای برنامههایی که داشتیم. آنموقع ما سال چهارم یا سوم دبیرستان بودیم ـ چهارم بودیم ـ ۱۵ اردیبهشت، فکر میکنم، ۱۳۲۶ بود جمعهای بود که رفتیم برای انجام این مأموریت که بههرحال شرحی مبسوط دارد که در آنجا یکی از این مینها منفجر شد و پای چپ داریوش همایون از آرنج به کلی متلاشی کرد.
س- منظورتان از زانوست.
ج- نه، نه از…
س- از مچ پا؟
ج- از مچ پا بله. که البته ما سه نفر بودیم یک نفر سومی هم با ما بود که او وقتی این صحنه را دید نتوانست تحمل کند گریخت و رفت که رفت و آنجا من بودم و تنها او، آنوقت هم هنوز آنجا هیچ ساختمان و چیزی نبود که با اینکه منطقه مینگذاری شده بود من به خوبی یادم هست درواقع چشمهای او را بستم و خودم را تسلیم ارادۀ خداوند کردم و رفتم و او را بغل کردم و آوردم بیرون که بعد حالا شرحی دارد که به بیمارستان رساندم او را در بیمارستان سینا که دیگر وقتی پدر مادر او را خبر دادیم از وقوع این حادثه که دکتر منصور که دستیار پروفسور عدل بود دیگر پای او را عمل کرد یعنی درواقع آن قسمت را به دور انداختند که درنتیجه پای مصنوعی گذارد و شرحی مبسوط دارد که خوب اگر اینکار نشده بود او از بین رفته بود. متعاقب این موضوع که خوب انجمن مواجه با اشکالاتی شد، متعاقب این موضوع در خرداد ماه همان سال علیرضا رئیس که همانطوری که بیان کردم قسمتی از کارهای فنی انجمن را انجام میداد وقتی آخرین امتحان خودش را میدهد در ششم طبیعی و به منزل میآید یکی از نارنجکهایی را که ما این را از یکی از انبارهای تسلیحاتی ارتش که منفجر شده بود سرخ حصار میرفتیم از توی این دخمهها اینها را با قبول خطرات عجیب برمیداشتیم از زیر خاک پیدا میکردیم میآوردیم او مشغول بود که آن را آماده کند برای مواردی که میبایست مأموریتهایی اعضای انجمن انجام میدادند در مورد همان لیست سیاهی که یادآور شدم. وقتی مشغول اینکار بود یکی از این نارنجکها که زنگ زده بود و این میخواست آن را باز کند تا فیتیله بگذارد منفجر شد که در نتیجه علیرضا رئیس قطعه قطعه شد بدنش و اتاق مسکونیاش منفجر شد. این سبب شد که آن شعبه مورد پیگرد قرار گرفت و اعضای آن شعبه نه بهعنوان اینکه دلایلی پیدا کرده باشند چون نزدیکترین دوستان رئیس را پرسیدند که چه کسانی هستند و همانهایی بودند که مدام به خانۀ او آمد و شد داشتند بازداشت شدند.
س- چه کسانی بودند آقا؟
ج- مهمترینشان علینقی عالیخانی بود ولی مرحلهای بود با تمام این اوصاف هیچ قسمت دیگر از این انجمن لو نرفت یعنی اینطور با دقت کار میشد. درنتیجه موضوع شهادت رئیس که پیش آمد درواقع شرایطی آماده شد برای اینکه آن پیشنهادی را که من داشتم دوباره مطرح کنم که نام نهضت را پانایرانیسم بگذاریم و درنتیجه بحث و بررسیهای بسیاری که شد و ضمناً دریافت شد که اصولاً ایجاب میکند که دیگر نهضت با این مسائلی که بر او گذشته با یک نام جامع و نیرومند و کامل حرکت بکند پذیرا شدند اعضای انجمن که این نام انتخاب بشود و خود من شرحی را تهیه کردم که نام آن شرح با آن قطعنامه را گذاردیم «فرمان رئیس» بنابراین «فرمان رئیس» عبارت است از اولین سندی که به موجب آن سند از سوی هیئت مرکزی انجمن نام نهضت پانایرانیسم گذارده شد. در آن سند بیان شده است که کلیۀ کسانی که به این نهضت معتقدند و فرزندان ایران به دنبال این نهضت آزادگیبخش و وحدتها که حرکت میکنند میبایست نام پانایرانیسم را بهعنوان نامی بیان کنندۀ آرمانهای ملت ایران پذیرا بشوند و در همان آمده است که ما روی درفش ملی ایران یک نوار مشکی را میآوریم که همینطور هم شد آرم پانایرانیست همواره با نوار مشکی است که این نوار نشانۀ ماتم و عزاداری ما است یعنی تا وقتی که جامعۀ بزرگ ایرانی در هر حال پراکندگی و تفرقه است و حقوق او همچنان توسط سیاستهای ضد ایرانی غصب شده ما ماتمدار و عزادار هستیم و هر پانایرانیستی این هدف والا را میبایستی دنبال بکند که یک روزی این نوار سیاه از روی درفش ملی ایران برداشته بشود و آن زمانی است که جامعۀ بزرگ ایرانی دوباره آن انسجام و یگانگی و موضع به حق خودش را در کل جامعۀ بشری پیدا میکند بنابران نام پانایرانیست به این کیفیت بهعنوان نام نهضت انتخاب شد. خوب حالا بفرمایید در این زمینه یا موارد دیگر اگر…
س- من میخواستم از شما سؤال کنم که در آغاز نهضت ملی شدن صنعت نفت نهضت پانایرانیسم چه نقشی در آن مبارزات داشت؟
ج- هنوز نهضت ملی شدن نفت آغاز نشده بود که بعد از انتخاب نام پانایرانیسم برای نهضت به موجب فرمان رئیس در سازمان خارجی تلاش وسیعی شروع شد برای اینکه ما افکار و اندیشههای نهضت را با توجه به نامی که برای نهضت انتخاب شده بود شکل بدهیم و درواقع دیگر جهانبینی نهضت دریافت شده بود، نام نهضت دریافت شده بود انتخاب شده بود، فصول افکار مشخص بود پس میبایست دیالکتیک نهضت یا منطق نهضت و اصول افکار و عقاید نهضت را تنظیم بکنیم. درنتیجه یک گروه سه نفری برگزیده شدند در نظر گرفته شدند برای انجام این کار که این گروه سه نفری عبارت بودند از دکتر عاملی، خود من و دکتر عالیخانی، نام این هیئت گذارده شده «کانون آرمانشناسی». پس کانون آرمانشناسی مسئولیت تعلیم و ضمناً تنظیم و جمعآوری اصول افکار و اندیشههای نهضت را به عهده گرفت. کانون آرمان شناسی شاید بیش از چند ماه کار کرد و در نتیجه ما آنچه را که از شعارهای نهضت قطعنامههای نهضت «ما چه میخواهیم»، و مسائل دیگری که در این مدت تعلیم داده شده بود داشتیم یکجا گرد آوردیم. به جهت احاطۀ خاصی که دکتر عاملی داشت وظیفۀ تنظیم و تألیف این امر مهم به عهده دکتر عاملی گذارده شد. دکتر عاملی در نتیجه تمامی این مسائل را گردآوری میکرد و ما هم طی جلسات متعددی که غالباً در هر هفته داشتیم این مسائل مختلف را بررسی میکردیم، او دستاوردهای این مذاکرات را هم میگرفت بعد تنظیم میکرد و میآورد. درنتیجه منجر شد به تنظیم یک جزوه بسیار مهم که در واقع میشود گفت به صورت قانون اساسی فکری و ایدئولوژیکی پانایرانیستها است که بعد نام او را گذاشتیم بنیاد مکتب پانایرانیسم. پس بنیاد مکتب پانایرانیسم یک رسالۀ بسیار فشردهای است که غالباً حاوی سرفصلهای این نهضت است در چند فصل و شاید در حد خود یک نشریۀ ایدئولوژی و علمی بیمانند باشد که البته آن ذهن بسیار گسترده و باز و علمی دکتر عاملی عامل اصلی بود برای تنظیم بنیاد. بنابراین بنیاد مکتب پانایرانیسم که ۱۳۲۶ تنظیم شد، در ۱۳۲۷ انتشار پیدا کرد و اولین نشریۀ رسمی پانایرانیست بود. و در نتیجه نام، در این مرحله، نهضت شد مکتب پانایرانیسم یعنی نام تشکیلات نهضت شد مکتب پانایرانیسم. پس نهضت شد نهضت پانایرانیسم، تشکیلات نهضت شد چی؟ مکتب پانایرانیسم. پس ما از مرحلۀ گذشته وارد مرحلۀ جدیدی شدیم، درنتیجه سازمان خارجی و انجمن هم به مرور کارش متوقف شد تمامی اینها منتقل شد به مکتب پانایرانیسم و در خود بنیاد هم پیشبینی شده بود در تعلیمات هم پیشبینی شده بود که ما تا مرحلۀ حزب حالا زمانی فاصله داریم و مکتب نقش تعلیم دهنده و سازندگی گروههایی را به عهده دارد تا وقتی شرایط آماده شد آنوقت تشکیل حزب بدهد. در این زمان ضمناً اولین نشریۀ وابسته به پانایرانیستها منتشر شد که این روزنامۀ «ساسانی» بود. روزنامۀ «ساسانی» روزنامهای بود که صاحب امتیاز آن آقای صادق بهداد بود که آنموقع از وکلای دادگستری بود، چون ما در پانایرانیست هیچکس را نداشتیم که از نظر سنی در آن حد باشد که بتواند امتیازی بگیرد چون آنوقت تا آنجا که یادم هست بالاتر از ۳۰ سال ما نداشتیم و یکی از شرایط اینکه کسی امتیاز بگیرد این بود که حداقل ۳۰ سال داشته باشد. آقای صادق بهداد یک مرد میهن پرست و ناسیونالیستی بود حالا هم مشغول انجام مطالعاتی است و تحقیق میکند و استنباط من این است که همان ویژگی فکری را هنوز هم دارد. ایشان امتیاز روزنامۀ «ساسانی» را گرفته بود به کیفیتی ما آشنا شدیم و او آماده شد که با امکانات خودش عملاً روزنامه را در اختیار نهضت بگذارد. بنابراین روزنامۀ «ساسانی» منتشر شد. در این زمان ما در دانشگاه بودیم. حضور ما در دانشگاه انتشار روزنامه «ساسانی» مصادف شد با آغاز مبارزات ملی شدن نفت یعنی قبل از آن هم یک چنین همکاری بود زیرا قبل از او دورۀ پانزدهم مجلس بود که مصدق در مجلس حضور داشت و در نتیجه ما پانایرانیستها نسبت به مبارزاتی که او در مجلس انجام میداد به اتفاق تنی چند دیگر از همکارانش، البته ببخشید دورۀ چهاردهم بود…
س- دوره چهاردهم باید بوده باشد.
ج- بله اشتباه کردم دورۀ چهاردهم. دورۀ چهاردهم یکچنین هماهنگی میان ما و مبارزات دکتر مصدق بود بهخصوص گذشته از جنبههای دیگر مهمترین موضوعی که در دورۀ چهاردهم مطرح شد از طرف دکتر مصدق پیشنهاد شد موضوع منع اعطای امتیاز نفتی به هر کشور خارجی بود که درواقع او مقدمه و بهاصطلاح مرحلۀ اول و غیرقابل تفکیک از نهضت ملی شدن نفت است.
س- تعقیب سیاست موازنه منفی دکتر مصدق.
ج- تقریباً تعقیب سیاست موازنۀ منفی او ولی بههرحال صریحاً این پیشنهاد عبارت بود که به هیچ کشور خارجی نفت داده نشود. البته باز قبل از این هم مراحلی بود، مراحل قبلیاش هم این بود که نمیدانم به خاطرتان هست یا نه؟
س- اینها ثبت است در مذاکرات مجلس چهاردهم.
ج- کافتارادزه آمد از طرف روسها و حزب توده دمونستراسیونی را برقرار کرد برای دادن نفت به روسها که همانموقع که دانشآموز بودیم در یک مبارزاتی قرار گرفتیم با همین تظاهرات حزب توده. بنابراین از این پیشنهاد دکتر مصدق که خوب در خارج هم ابعادی پیدا کرده بود و موافق و مخالف با این پیشنهاد بودند موافقین که ملت ایران بودند و مخالفین هم عبارت بودند، مخالفین این پیشنهاد، از حزب توده، عوامل نفتی شرکت نفت همانچه بعد شد جبهۀ توده نفتی. پس این پیشنهاد را ما به شدت تأیید میکردیم و در دانشگاه و محیطهای مختلف ما با مخالفان پیشنهاد دکتر مصدق مبارزه داشتیم. تا موضوع منجر شد به تحصنی که در مورد انتخابات در دورۀ شانزدهم یعنی قبل از انتخابات…
س- سال ۱۳۲۸.
ج- دورۀ شانزدهم دکتر مصدق و گروهی دیگر در دربار کردند در خیابان کاخ و دانشجویان میهنپرست [عبارت نامفهوم] و گروه بسیاری به حمایت از تحصن کنندگان برآمدند. در آن هنگام، بههرحال ما نقش فعالی را به عهده گرفتیم یعنی فعالانه در آن برنامه و آن تظاهرات و آن فعالیتها شرکت کردیم. پس این سابقه همچنان ادامه داشت که دورۀ شانزدهم مجلس که ما در دانشگاه بودیم یعنی من دیگر سال سوم، بله، دانشکده بودم و دیگر دانشجویان پانایرانیست هم که بودند و هنوز نه نام جبهه ملی مطرح شده بود نه شعار ملی شدن نفت بلکه موضوع مبارزه بر ضد شرکت سابق نفت آغاز شده بود مسئله مقارن بود با زمانی که دیگر مقدمات آمدن رزمآرا فراهم شده بود. در این زمان تقریباً آخرین سنگری که در اختیار حزب توده باقی مانده بود متأسفانه آنموقع دانشگاه تهران بود چون بعد از حوادث آذربایجان در بسیاری از محیطهای اجتماعی ایران دیگر موقعیت خودش را از دست داده بود، در روستاها، در کارخانهها اینها دیگر موقعیت نداشت. حقیقت این است که هنوز داشگاه در اختیار حزب توده بود یعنی قدرت عظیم اینها در دانشگاه داشتند و ضمناً هم تمامی نیرویشان را نهتنها آنها بلکه همانطوری که بیان کردم جبهه توده نفتی که بعد به حق این نام را به این جبهه دادند اینها تمام نیرویشان را مصروف کردند برای تقویت خودشان در دانشگاه یعنی میخواستند دانشگاه را در اختیار داشته باشند. خوب، پس ما در دانشگاه مبارزه سختی را با آنها پیدا کردیم و هستهای که آنموقع به صورت متشکل و مقاوم در برابر اینها قرار داشت پانایرانیست بود. درنتیجه این مبارزه میان پانایرانیستها و تودهایها خیلی سخت بود، یعنی روزی نبود که زد و خورد نشود، روزی نبود که مجروح نشوند کسانی و پانایرانیستها واقعاً با اتکا بر آن قدرت ایمانشان و تودهایها با اتکا بر گروههای بیشتری که در اختیار داشتند و حتی حمایتهایی که از خارج میشدند یعنی بسیار اتفاق میافتاد که مثلاً از کارخانه چیتسازی که هنوز در اختیار حزب توده بود از مراکز مهم فعالیت حزب توده بود و عملاً آنجا را آن کمیتههای خاص جبهه توده نفتی اداره میکرد گروههایی را میآوردند به دانشگاه برای مضروب کردن و مجروح کردن پانایرانیستها. سایر عناصر که هماهنگیهایی داشتند آنوقت هنوز بهعنوان ملیون نامیده میشدند یعنی هنوز نه نام جبهه ملی مطرح شده بود نه اصولاً شعار ملی شدن نفت. با تمام این اوصاف کار به جایی رسید که دیگر حزب توده نتوانست در دانشگاه برابر پانایرانیستها یا سایر دانشجویان دیگر که ملیون بودند و همه هماهنگ در مبارزه بر ضد شرکت نفت مبارزه را دنبال میکردند مقاومت بکنند. همانطوری که میدانید البته حزب توده ابتدا شعاری را که در این نهضت عظیم مردم ایران بر ضد شرکت نفت مطرح میکرد مثلاً این بود که حقوق کارگران تعدیل بشود زیاد بشود یا خانه به آنها داده بشود یا مسائل دیگر از این قبیل و بعد که مبارزات پیش رفت و مسئله شعار ملی شدن مطرح شد آنها شعاری را که مطرح کردند عبارت بود از شعار لغو قرارداد در حالیکه میدانید خیلی فرق است. لغو قرارداد یعنی باید یک قراردادی وجود داشته باشد تا بعد بگوییم لغو بشود درحالیکه شعار ملی شدن نفت از نظر حقوقی عبارت بود از اینکه اصولاً هیچ قرارداد نافذ و قانونی وجود نداشت و آنوقت اگر قرارداد پذیرفته میشد این آثار حقوقی که بر لغوش مترقب میشد مسائل دیگری بود که اصولاً با مسئله ملی شدن و اینها چه از نظر حقوق داخلی و چه از نظر حقوق بینالملل تغایر بسیار داشت. پس این مبارزات در دانشگاه نضج گرفت. ما برای اولینبار توانستیم که ترتیب یک دمونستراسیون وسیع و همگانی را در دانشگاه بدهیم که حتی اعضای حزب توده هم ناچار از حضور در آن دمونستراسیون شدند و در نتیجه کلیۀ دانشجویان دانشگاه حرکت کردند و رفتند مقابل مجلس و از موضع مصدق و دیگر نمایندگانی که با او همکاری میکردند دفاع کرد.
س- اقلیت مجلس شانزده.
ج- اقلیت مجلس شانزده. به مرور مبارزات بالا گرفت تا اینکه مسئلۀ ملی شدن نفت مطرح شد. وقتی مسئلۀ ملی شدن نفت مطرح شد از طرف مکتب پانایرانیست یک شعاری مطرح شد که البته این نه منباب این هست که درواقع بخواهیم سهم خاصی را برای خودمان قائل بشویم. استنباط من این مبارزه یک مبارزۀ وسیعی بود مربوط به ملت ایران، حتی مبارزهای نبود نهضتی نبود که شخص مصدق ایجاد کرده باشد منتها مصدق امانتدار ادامۀ این نهضت بود. و این امانتداری را هم در آن حد توانایی خودش به خوبی انجام داد. بههرحال، شعاری از طرف مکتب پانایرانیسم مطرح شد و منتشر شد و پخش شد زیر این عنوان که «صنعت نفت در سراسر ایران میبایست ملی شود». ما این شعار را پیشنهاد کردیم فرستادیم و یک کمیسیون نفت که در مجلس تشکیل شده بود. البته سایرین هم یکچنین پیشنهاداتی کردند و در نتیجه واقعاً لطف کار در همین است. با برداشت از این تمایل عمومی آنوقت کمیسیون طرح ملی شدن نفت را در سراسر ایران تنظیم کرد و به مجلس پیشنهاد کرد که آن طرح عبارت از این بود که صنایع نفت در سه مورد در سه مرحله و به طور غیرقابل استثنا در سرتاسر ایران چه در مرحلۀ اکتشاف، چه در مرحلۀ استخراج و چه در مرحلۀ تولید و باید بگویم که چه در مرحلۀ ارائه به بازارهای فروش که حالا این مسئلۀ بعدی است که البته این صریحاً در آن طرحی که به مجلس دادند آورده نشد ولی به عقیدۀ من موردی بود که بعد این جنبش ملت ایران را تکمیل کرد یعنی به طور قطع یکی از خواستهای ملت ایران بود میبایست ملی بشود. طرح بر آن سه مورد تأکید صریح داشت یعنی سه موردی که مربوط باشد به اکتشاف، استخراج و تولید و به جامعیتش در تمام ایران.
س- آقای پزشکپور، بپردازیم رسماً و منحصراً به فعالیتهای مکتب پانایرانیسم در آنموقع. آقای داریوش فروهر آنموقع جزو شما بودند در آن زمان؟
ج- در آن تاریخ نه. آقای داریوش فروهر موقعی که من در دبیرستان دارالفنون بودم همانطور که یادتان باشد گفتم که مدتی در کلاس ششم ادبی دبیرستان دارالفنون بودم مصادف بود با زمان یعنی هنوز با آن مرحله از مبارزات ولی هنوز جنبش نام ملی شدن نفت را به خود نگرفته بود که در آنجا آقای داریوش فروهر و تعداد دیگر را که همکلاس من بودند در ششم ادبی من دعوت کردم و اینها آمدند عضو مکتب پانایرانیسم شدند ولی بعد از چندی ایشان به اتفاق آقای صارم کلالی و یکی دو نفر دیگر از مکتب پانایرانیسم جدا شدند.
س- این چه سالی بود آقای پزشکپور؟
ج- این فکر میکنم که همان ۱۳۲۸ بود شاید.
س- علت جدایی چه بود آقا؟
ج- علت جدایی این بود که بیشتر یک اختلاف سلیقه بود و آن به این کیفیت که بههرحال ما معتقد بودیم که نهضت پانایرانیسم یک نهضتی است، یعنی با این اعتقاد اصولاً شکل دادیم این نهضت را که یک نهضتی است که این از تاریخ ریشه گرفته در این مقطع زمان رسالت مهمی دارد و حوادث بسیاری را هم در پیش خواهد داشت. بنابراین میبایست به صورت یک نهضتی مستقل در ورای این مسائل سیاسی حرکت کند. همکاریهایی در هر زمان میتواند داشته باشد اما نمیبایستی این همکاریها به صورتی باشد که به طور کامل غرق در…
س- یعنی همکاری با دولت وقت منظورتان است؟
ج- با جنبشهای مختلف، با مسائل مختلف چه بسا با دولت وقت کما اینکه ما در مواردی همین کار را هم کردیم اما همکاریها یا مخالفتها برای یک نهضتی که دارای یکچنین ریشههای اصیل باشد اصالت تام ندارد یعنی نه تمام موجودیت نهضت غرق در آن مخالفت میشود نه تمام موجودیت نهضت غرق در آن همکاری میشود به همین دلیل بود که اشاره کردم که پانایرانیست یک نهضتی نبود که برای مبارزه با مارکسیسم ـ کمونیسم ایجاد شده باشد نه. آن در مسیری که حرکت میکردیم ما با مانعی برخورد میکردیم مبارزه میکردیم کما اینکه از نظر ما مثلاً فراماسونری در ایران یک تشکیلات ضد مصلحت ملی ایران است، با تشکیلاتی برابر ناسیونالیسم ایران بود با آن هم مبارزه داشتیم. آن هم یک تشکیلاتی بود که در ایران به استنباط ما در یک شرایطی نوعی دیگر از انترناسیونالیسم را دنبال میکرد و به سود سیاستهای ضد ایرانی دیگر. البته همانطور که بسیاری از کمونیستها یا کسانی که عضو حزب توده شدند اینها تمایل واقعی یا تمایلی برای مخالفت با مصلحتهای ملی نداشتند شاید برخی هم که عضو فراماسون شدند اینها هم یکچنین تمایلی نداشتند اما کل این تشکیلات به این کیفیت بود کما اینکه همین نقش را هم طی تاریخ ایران ایفا کرد از زمانی که تجزیه ایران شروع شد. یعنی هر کجا شما تجزیهای از ایران میبینید دست فراماسونری در کار بوده، آخرینش هم تجزیه بحرین بود.
س- که میرسیم به آن ماجرا.
ج- که کی انجام داد؟ که آنجا هم باز بالاخره یک عضوی از فراماسونری این برنامه را انجام داد، هویدا و سایرین. در هر یک از مرحله چیز، مرحله از تاریخ تجزیۀ ایران، از تجزیۀ قفقاز بگیرید تا بحرین که دست فراماسونری بههرحال به هر کیفیت مداخله داشته و آخرینش هم آن بود. اما بههرحال ما اعتقاد بر این داشتیم که پس این نهضت دارای یک وظیفه و رسالتی بالاتر است نمیبایست به طور کلی مستهلک بشود در هیچ تشکیلات دیگری. آقای فروهر و چند تن دیگر اینها تمایل به یک نوع همکاریها و یا اقدامات سریعتر و زودرستر داشتند و درنتیجه این نحوه و روش را خوب دنبال میکردند.
Leave A Comment