روایتکننده: آقای دکتر کریم سنجابی
تاریخ مصاحبه: هفدهم اکتبر ۱۹۸۳
محل مصاحبه: شهر چیکو- کالیفرنیا
مصاحبهکننده: ضیاءالله صدقی
نوار شماره: ۸
ادامه مصاحبه با آقای دکتر کریم سنجابی در روز دوشنبه بیستوپنجم مهر ۱۳۶۲ برابر با هفدهم اکتبر۱۹۸۳ در شهر چیکو ایالت کالیفرنیا، مصاحبهکننده ضیاءالله صدقی.
س- آقای دکتر سنجابی، امروز من میخواهم از حضورتان خواهش کنم که راجع به مظفر فیروز یک مقداری برای ما صحبت بفرمایید. مظفر فیروز را در اغلب مطالبی که نوشته شده است، یک شخص روسوفیل معرفی کردهاند. آیا واقعاً مظفر فیروز طرفدار ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم و شوروی و حزب توده بود یا نه. او فقط میخواست از این وسیله برای انتقامجویی از دستگاه پهلوی استفاده کند؟
ج- عرض کنم مظفر فیروز در آن زمان جوانی متحرک، پرجوش و خروش، فعال و ناآرام بود. به نظر بنده، فکر اصلی و اساسی او کینهجویی نسبت به شاه و کوشش در برانداختن سلسله پهلوی بود ولی مظفر فیروز را ما نمیتوانیم معتقد به اصول مارکسیستی و از این جهت عامل سیاست شوروی بدانیم. البته عمهی او تمایلات کمونیستی داشت، ولی خود مظفر فیروز اینطور نبود. مظفرفیروز اگر به خاطرتان باشد، در ابتدا با سیدضیاء همراهی کرد. سیدضیاءالدین کسی بود که در اوایل انتخابات دوره چهاردهم انگلیسها او را از فلسطین با سلام و صلواتی به ایران آوردند و از یزد در غیاب خودش انتخابش کردند و وکیل مجلس شد و او با تشریفاتی وارد تهران شد و چای نعناع و کلاه پوستی و عنعنات ملی به راه انداخت و عدهای از اشخاص فرصتطلب هم مانند جواهرالکلام دور و بر او جمع شدند و شروع به فعالیت و کوششهای سیاسی کردند.
کوشش سیاسی سیدضیاء در آن زمان مصروف مخالفت و مقابله با تودهایها و مقابله با سیاست شوروی بود. یعنی انگلیسها او را به همین منظور آوردند. در ضمن هم با مخالفت با شاه. بنده به خاطر دارم که در آن زمان ما یک سازمان به نام طرفدار عشایر ایران که تازه از زندانهای رضاشاه آزاد شده بودند. در تهران به وجود آورده بودیم که از عشایر مختلف نماینده داشت، کوشش ما بر این بود که دولت ایران در مقام استمالت و کمک مالی و اقتصادی و فرهنگی به این عشایری که در گذشته این صدمات را دیدهاند، بربیاید و از این راه میخواستیم این جمعیت را مؤثر قرار بدهیم. ولی سیدضیاءالدین یک شبی به وسیله مرحوم امیر جنگ بختیاری، که با بنده خیلی دوستی داشت، خواهان ملاقات با من شد، در منزل امیرجنگ با او ملاقات کردم. سیدضیاء صحبتهایی راجع به همین سازمان عشایری و امور عشایری کرد و بعد متوجه شدم که هدف اصلی او استفاده از عشایر در برابر شاه است. در آن زمان ما نسبت به شاه که یک پادشاه مظلوم و جوان نوکاری بود چنین نیتی نداشتیم و بلکه برعکس، در مقابل نیروهای اشغالگر و عوامل آنها میخواستیم او را تقویت کنیم. مظفر فیروز در آن زمان با سیدضیاء همراهی کرد و کارگردان اصلی کارهای سیدضیاء بود و تودهایها علیه سیدضیاء شروع به مبارزهی شدید کردند. اگر مظفر فیروز تمایلات کمونیستی داشت، یا واقعاً متکی به سیاست شوروی بود، این همکاری اولیه او که یکی، دو سال دوام داشت با سیدضیاء اصلاً بیمعنی جلوهگر میشد. بعداً در زمان قوامالسلطنه هم که عامل مؤثر و فعالی در کابینه او بود، کوشش و فعالیتش باز بر همان محور بود. یعنی از قدرت قوامالسلطنه و از همکاری با تودهایها میخواست به منظور هدف خودش استفاده کند که ضدیت با شاه بود. ولی بنده مظفر فیروز را به هیچ وجه متمایل به شورویها و دارای مسلک و مرام کمونیستی نمیدانم و نمیدانستم.
س- خیلی ممنونم. یک مسئله دیگری که من میخواستم از شما سؤال بکنم راجع به مسئله آذربایجان و اعتبارنامهی پیشهوری بود. همانطوری که شما اطلاع دارید اعتبارنامه پیشهوری در مجلس شورای ملی رد شد. من میخواستم ببینم که آیا دکتر مصدق هم مخالف ورود پیشهوری به مجلس بود و با اعتبارنامهی او مخالفت کرد یا نه، ترجیح میداد که او را در مجلس نگه دارد؟
ج- در واقع من این نکته را شخصاً به خاطر ندارم که در رأیای که درباره پیشهوری گرفته شد، چه اشخاصی دفاع از او کردند و چه اشخاصی با رد کردن اعتبارنامه او مخالفت کردند. ولی بهطوری که به خاطر دارم که از مصدق بعدها میشنیدم که در بعضی موارد میگفت که یکی از کارهای بیمعنی و بیاساس مجلس چهاردهم، رد اعتبارنامهی پیشهوری بود، برای اینکه اگر پیشهوری در مجلس باقی میماند و کارها و فعالیتش را از طریق مجلس ادامه میداد، شاید متوسّل به عمل دیگری که همان قضایای آذربایجان و خودمختاریطلبی آذربایجان باشد، نمیشد. تا اندازهای که من به خاطر دارم این است. ولی در آن رأیگیری مجلس نمیدانم چه اشخاصی با او موافقت داشتند و چه کسانی مخالفت کردند.
س- مسئله دیگری که من دوست دارم راجع به آن توضیحاتی بفرمایید مربوط به ائتلاف حزب ایران با حزب توده و با فرقه دموکرات آذربایجان است و بعد این ائتلاف شکسته شد. من میخواستم ببینم که این شکسته شدن ائتلاف قبل از ورود قوای دولتی به آذربایجان بود یا بعد از بازپس گرفتن آذربایجان بود؟ و اگر لطف بفرمایید یک مقدار بیشتری توضیح بفرمایید راجع به چگونگی این ائتلاف و همچنین راجع به شکسته شدن آن.
ج- عرض کنم این ائتلاف اصولاً فقط با حزب توده بود و با حزب آذربایجان یا دموکرات کردستان حزب ایران ائتلافی نداشت. این ائتلاف موقعی صورت گرفت که اقدامات و کوششهایی از طرف دولت برای بیرون راندن قوای روس از ایران و خاتمه دادن به غائله آذربایجان شروع شده بود و قوامالسلطنه در مقام تدبیرهایی بود که با استمالت از تودهایها و وارد کردن آنها به کابینه و با مذاکره و صحبت با پیشهوری و نمایندگان کردستان و بعد با خود دولت شوروی و با پشتیبانی که از مقامات بینالمللی نسبت به ایران میشد، این امر را فیصله بدهد و وسیله خروج قوای شوروی را از ایران فراهم بیاورد و به غائله آذربایجان خاتمه بدهد.
گمان میکنم در مذاکرات دیروز تذکر دادم که خود قومالسلطنه به ما نصیحت و راهنمایی میکرد که با آنها مدارا کنیم و گرم بگیریم و حتی خود او یک وقتی از ما خواست که به ملاقات پیشهوری که برای مذاکره با قوامالسلطنه به تهران آمده بود، برویم و با او مذاکره بکنیم. ما هم این کار را کردیم و در آن مدت ائتلاف حزب ایران فقط با حزب توده به این منظور بود که ما هم میخواستیم به سهم خود زمینه را برای این کار فراهم بکنیم. ولی ائتلافی با حزب دموکرات آذربایجان اصلاً صورت نگرفت. منتهی در آن ایام جلساتی در دفتر مظفر فیروز تشکیل میشد، جلسات متعددی که نمایندگانی از حزب ایران، از حزب توده، از فرقه دموکرات آذربایجان و از دموکرات کردستان در آن شرکت میکردند. چند شب هم شبنشینیهایی داشتیم، جلسات شبانهای که یک وقت در داخل حزب ایران، یک وقت در محل حزب توده و یک وقت در محل حزب دموکرات تشکیل میشد و این صحبتها و این مذاکرات همه برای گرم کردن این موضوع و به دنبالهی آن بود. به هم خوردن ائتلاف از زمانی شروع شد که قوامالسلطنه کابینه خودش را تغییر داد و اللهیار صالح و تودهایها را از کابینه اخراج کرد. در آنموقع، ما در حزب ایران مذاکره کردیم به اینکه اکنون که تودهایها از قوامالسلطنه مأیوس شدهاند، چارهای جز این ندارند که با فرقه دموکرات آذربایجان پیوستگی خودشان را بیشتر بکنند و محققاً در اینباره با ما مذاکره خواهند کرد و ما باید از فرصت استفاده کنیم و راه مستقل خود را پیش بگیریم. صلاح ما نیست که در چنین ائتلافی و چنین مذاکراتی وارد بشویم. اتفاقاً یک یا دو روز بعد از تغییر کابینه آنها به ما مراجعه کردند و از ما خواستند که در یک ائتلاف بزرگ و وسیع وارد بشویم، ولی حزب ایران قبول نکرد و وارد نشد. ولی خود فرقه دموکرات آذربایجان یک نامهای نوشت که به آن ائتلاف ما پیوسته است ولی ما به آن ترتیب اثر ندادیم و از آن تاریخ دیگر همکاری و ارتباط ما با حزب توده و با آنها قطع شد.
س- آقای دکتر این تاریخ را شما به یاد میآورید؟
ج- درست بایستی بفرمایید که کابینه دوم یا سوم قوامالسلطنه که تودهایها را اخراج کرد چه موقعی بود. تقریباً از همان زمان و همان اوان بود. یعنی عملاً این ائتلاف دیگر صورت عملی و ارتباطی نداشت.
س- ولی یک مسئلهای بود که همیشه علیه آقای اللهیار صالح عنوان میکردند که ایشان به سلامتی پیشهوری جام بلند کرده و مشروب خورده است.
ج- بله. عرض کنم در آب شبها که مهمانیها و پذیراییهایی بود، اجتماعی میشد، ولی حقیقت امر این است که اللهیار صالح اصلاً مشروبخور نبود و هیچوقت لب به مشروب نمیزد. اللهیار صالح هم در همین زمینه و به منظور تحبیب آنها صحبت کرد. به منظور اینکه فرقه آذربایجان خواستههایش را و مطالبی را که در نظر دارد بر تمام ایران عمومیت بدهد و آزادی و دموکراسی برای همهی ایران بخواهند، ولی اینکه مشروبی به سلامتی ایشان نوشیده باشد، به کلی غیرحقیقی و نادرست است.
س- یک موضوع دیگری را که من میخواستم از حضور شما سؤال کنم مربوط به همان زمان نخستوزیری قومالسلطنه و آن جنبش فارس و همچنین جنبش قاضی محمد و آن به اصطلاح ناراحتیهایی که در عشایر و ایلات ایران به وجود آمده بود، میشود. من میخواستم ببینم که شما از این حوادث چه خاطراتی دارید و همچنین از شما سؤال بکنم که آیا ایل سنجابی هم در این جریانات شرکت داشته یا نه؟
ج- بله. در آن زمان که در کردستان و در آذربایجان این نغمهها به نام خودمختاریطلبی بلند شد، برای نشان دادن واکنشی علیه آنها چه از ناحیه مقامات خارجی، چه از ناحیه مقامات داخلی مملکت و شاید غیرمستقیم خود قومالسلطنه ولی علیالتحقیق به وسیله عوامل ارتشی ایران و با موافقت شاه اشاراتی به این عشایر جنوب قشقاییها، بویراحمدیها و غیره شد که آنها هم تظاهراتی راه بیندازند و جمعیتی تشکیل بدهند و تقاضاهایی بکنند یک نوع تهدیدی علیه این نهضت ساخته و پرداختهی روسها باشد، ولی این عمل یک اساس قوی و محکم و حسابی نداشت، فقط قشقاییها بودند که در آن باره تظاهراتی کردند و جنبش و حرکتی نمایش دادند ولی ایل سنجابی در این عمل شرکت نکرد و حتی عشایر غرب هم در آن شرکتی نداشتند.
س- خیلی ممنونم. پس حالا برمیگردیم به همان دنباله مطالب گذشته که شما راجع به اشغال ایران میفرمودید و قوای متفقین.
ج- بله. صحبتهای دیروز ما به اینجا رسید که چگونه تدابیر قوامالسلطنه و پشتیبانیهای بینالمللی به نتیجه رسید و روسها هم ایران را تخلیه کردند و غائله آذربایجان و کردستان خاتمه یافت. بلافاصله بعد از اینکه روسها از ایران بیرون رفتند، رژیم آذربایجان و کردستان خودبهخود فرو ریخت.
اینکه گاهی بعضی از فرقههای چپ و بعضی از عناصر جاهل و یا تحریک شده از آن دوران با تجلیل و تکریم یاد میکنند و آن را به عنوان یک نهضت اصیل معرفی مینمایند این واقعاً کذب محض و جعل تاریخ است. پیش از آنکه نیروهای نظامی ایران به آذربایجان برسد، آن دستگاهها خودبهخود پاشیده شده بودند. برای اینکه پایگاه واقعی در میان مردم محل نداشتند و تکیهگاه و پشتیبانشان نیروی خارجی بود که در آنجا وجود داشت. وقتی که آن تکیهگاه از پشت آنها برداشته شد، بلافاصله سقوط کردند.
در آن زمان دستگاه حکومت ایران و ارتش ایران میبایستی توجه به این نکته کرده باشند که یک نهضت صوری و مصنوعی که پشتیبانی از طرف مردم نداشت، نباید با مردم و با افرادی که شاید از روی اکراه به آن آلوده شدهاند، با خشونت و کینهتوزی رفتار کنند. متأسفانه از ناحیهی ارتش در آذربایجان و در کردستان تعدی و خشونت زیاد شد، جمعی را گرفتند و کشتند. از آن جمله سران فرقه دموکرات کردستان قاضی محمد و صدر قاضی برادر و برادرزادههایش بودند که اعدام شدند. به نظر بنده، این یک اشتباه مطلق بود اگر قاضی محمد و دیگران را نگه میداشتند. بعداً میتوانستند از آنها استفاده بکنند. حتی خود قومالسلطنه هم آنطوری که ما اطلاع داشتیم با آن تندروی و خشونت و اعدامها موافق نبود. نکته دیگری که باید تذکر داده شود این است که افتخار این پیروزی از ناحیه ایران هر چه بود، میبایستی به سیاست قوامالسلطنه نسبت داده شود، ولی شاه برحسب شیوهی معمولش در رژههای بیموردی که هر سال ترتیب میداد، تنها خود را عامل آن معرفی میکرد و اسمی از قوام نبود.
س- آقای دکتر، من میخواستم یک سؤال دیگر که الان به نظرم آمد از حضورتان بکنم و آن در رابطه با همان ناراحتیهایی بود که در ایل قشقایی و جریان قاضی محمد است و این دخالت شخصی به نام چارلز اچ وات که مسئول امور شرقی سفارت انگلیس در ایران بود. او از طرف قوامالسلطنه و دولت ایران متهم شده بود که در این امور دخالت داشته و آنجا دیگران را تشویق به سرکشی علیه دولت میکرد. آیا شما در این مورد اطلاعی دارید؟
ج- نخیر. بنده اطلاع دقیقی در اینباره ندارم. ولی خیال نمیکنم مخالفت قوام با آن تظاهرات جدی و منظور اصلی او بوده باشد، بلکه چون از ناحیه شورویها به او اینطور اطلاع داده میشد و او در جریان سازش و توافق با دولت شوروی بود، مطلب را به این صورت عنوان میکرد و مورد اعتراض قرار میداد ولی بسیار محتمل است که خود او هم کم و بیش با این حرکت صوری و نمایشی موافق بوده باشد.
س- البته بوین وزیر امور خارجه آنوقت انگلستان هم در مجلس عوام انگلستان این قضیه را تکذیب کرد.
ج- عرض کنم به این ترتیب قضیه آذربایجان خاتمه پیدا کرد و در این موقع با رفتن نیروهای انگلیس و آمریکا و روس از ایران و خارج شدن آنها و خاتمه یافتن غائله آذربایجان و کردستان طبعاً چه در محافل دولتی و چه در افکار و آمال مردم ایران مسائل داخلی مورد توجه قرار گرفت و آن یکی توجه به استقرار دموکراسی و استقرار نظام مشروطیت در ایران و دیگر توجه به نوسازی و عمران و پیشبرد وضع اقتصادی ایران بود. بهتدریج فکرها و نهضتها نضج میگرفت.
از زمانی که توافقنامهی معروف قوام –سادچیکف درباره نفت شمال ایران مورد موافقت مجلس قرار نگرفت، متوجه شدند که به صورت عمل متقابل و برای ایجاد موازنه حالا که از دادن هرگونه امتیازی به همسایه بزرگ شمالی خودداری شده باید در مقام استیفای حق ملت و دولت ایران از شرکت نفت انگلیسی که یکی از مهمترین منابع ثروت ملی ما را آزمندانه در اختیار خود گرفته و به منزلهی دولت و قدرتی در داخل کشور ما شده است، برآییم. و در همان موقع این مطلب در مذاکرات مجلس آنوقت هم مطرح شد. به مناسبت همین امر و توجه به نوسازی ایران در فکر این برآمدند که یک برنامههای اقتصادی و عمرانی برای ایران ترتیب داده شود. در همان زمان کابینه قوامالسلطنه بود که سازمان برنامه هفتساله تشکیل شد و بنده هم یکی از افراد شرکتکننده در همان برنامه بودم. برای هیئت شورایعالی برنامه عده کثیری از افراد تحصیلکرده و کارشناس در رشتههای مختلف مهندسی و طب و حقوق و اقتصاد انتخاب شده بودند. سازمان برنامه در ابتدا تحت ریاست مستقیم دکتر علی امینی بود و شاهپور عبدالرضا هم بر آن نظارتی داشت.
س- رئیس افتخاری سازمان بود.
ج- بلی. رئیس افتخاری بود و ما اغلب اتفاق میافتاد که جلساتی در منزل و یا دفتر او تشکیل بدهیم و راجع به این مسائل صحبت بکنیم.
س- آقای دکتر اینجا من میخواهم یک سؤالی از شما بکنم و آن مربوط به همین برنامه هفتساله است. آقای ابتهاج میگویند که ایشان اصولاً مبتکر این برنامه هفتساله بودند و تمام جزییات آن را ایشان در زمانی که رئیس بانک ملی ایران بودند در آنجا ترتیب دادند. ولی گذشته از این، من در مطالبی خواندم که این فکر را اصولاً آمریکاییها در ایران تلقین کردند و از طریق Overseas Consultants Inc. این مسئله در ایران به اصطلاح تدوین شد. از شما میخواستم تقاضا کنم که راجع به این مسائل یک مقداری توضیح بفرمایید.
ج- عرض کنم بله. از اینکه در آنموقع آقای ابوالحسن ابتهاج رئیس بانک ملی در این کار مؤثر بود، شکی نیست. در اولیه جلسهای که با حضور بعضی از وزرا تشکیل شد، صحبتکنندهی اصلی و گردانندهی آن جلسه، ابتهاج بود و حتی به خاطر دارم که ما به اصطلاح اعضای آن سازمان برنامه بودیم که میبایستی مطالعه کنیم و برنامه را تدوین نماییم، پرسیدیم که اعتبارات برنامه از کجا تأمین میشود و در چه حدودی خواهد بود که ما برنامه را متناسب با آن ترتیب بدهیم. ابتهاج از طرف دولت به ما جواب داد که راجع به منبع درآمد و مقدار آن شما کاری نداشته باشید. شما برنامهای را که متناسب و ممکن میدانید ترتیب بدهید. دولت خود در فکر تهیه منابع و محل آن خواهد بود. در همان موقع، آمریکاییها هم محققاً توجه کرده و وعدههایی به دولت داده بودند. راجع به آن هیئتی که شما اشاره کردید، یعنی هیئت ماوراء البحار، که برای مطالعه برنامههای تدوین شده به ایران آمدند، بعداً بنده توضیح میدهم که چطور شد آمدند و چه کارهایی کردند. ولی قبل از اینکه آنها به ایران بیایند و قبل از اینکه این سازمان تشکیل بشود چه اقداماتی در دولت و در ارتباط با خارجیان صورت گرفته تا این کار ترتیب داده بشود، بنده از جریان آن اطلاعی ندارم.
سازمان برنامه را ما بعد از چندین روز مذاکره و تعیین خطوط اصلی آن به شعباتی تقسیم کردیم مانند قسمت فرهنگی، قسمت بهداری، قسمت راهسازی، قسمت کشاورزی، قسمت ارتباطات، قسمت بازرگانی، قسمت صنایع و غیر. در هر یک از این شعبات یک یا چند نفر از اعضای شورای عالی که مسئول بررسی و تهیهی برنامههای مربوطه بودند. بنده مسئول تهیه اولین برنامهی صنعتی شدم. علاوه بر یکی دو نفر از خود همان هیئت اصلی که با من همکاری میکردند، چندین نفر از مهندسین سرشناس و کارشناسان امور صنعتی ایران را دعوت کرد. از جمله آنهایی که به خاطرم هست، مرحوم مهندس علی زاهدی بود. ما مشغول مطالعاتی راجع به توسعهی صنایع ایران شدیم مثلاً درنظر گرفتیم که ما فعلاً چه صنایعی داریم و این صنایع موجود تا چه میزان مصارف داخلی ما را تأمین میکند و به چه ترتیب میتوانیم آنها را تا حد خودکفائی برسانیم. مانند صنایع نساجی، صنعت قند و صنعت سیمان و غیره. بعد به فکر صنعت ذوب آهن و صنایع دیگری که امکان دایر کردن آن در برنامهی اول بود، افتادیم و طرحی اجمالی تهیه کردیم.
رفقای دیگر هم در قسمتهای دیگر کشاورزی و بهداری و ارتباطات و راهسازی و فرهنگ و غیره برنامههایی تدوین کرده و بر روی هم یک کتابی در حدود پانصد یا ششصد صفحه تهیه شده بود که از جمله پیشبینی تأسیس یک شرکت ملی نفت بود. بعد از آنکه علی امینی، نمیدانم به چه جهتی از آن کار برکنار شد، دکتر مشرف نفیسی از طرف دولت انتخاب و سرپرستی این کار را بر عهده گرفت و در همین زمان بود که دو هیئت از آمریکا برای مطالعه این برنامه به ایران آمدند. یک هیئت اول آمد. چند روزی ماندند، مطالعاتی کردند و رفتند و رویهمرفته غیر از تعارف چیزی نشان ندادند. هیئت دومی که وارد شد به نظرم همان هیئت ماوراء البحار بود. نکته جالبی که باید بگویم این است که این هیئت قریب بیست روز یا دو هفته در ایران ماندند. آنها افراد متعددی بودند که در رشتههای مختلف تخصص داشتند. برای ارتباط با هر یک از آنها در هر رشته یک یا دو نفر از شورای عالی برنامه برگزیده شدند. یکی از آنها که میخواست در امور حقوقی و قوانین لازم مربوط به اجرای برنامه مطالعاتی بکند، خواسته بود که یک نفر از اعضای حقوقدان سازمان برنامه با او مرتبط بشود. برای ارتباط با او مرا انتخاب کردند. شما تصور میکنید آن شخص چه کسی بود؟
س- نمیدانم.
ج- آن شخص آقای آلن دالس برادر جان فوستر دالس و رئیس آیندهی سازمان سیا CIA آمریکا بود. بنده قریب دو هفته روزی حداقل دو ساعت با این شخص قوانین موجود ایران را مطابق سؤالاتی که او میکرد و مطالبی که میخواست مورد مطالعه قرار میدادیم. از جمله قوانین و مقررات مربوط به کشاورزی و کشاورزی ایران، قوانین مربوط به مالکیت و انواع آن و مواردی که دولت حق دارد برای مصالح عمومی سلب مالکیت بکند و قوانین راجع به سازمانهای اداری و شرکتهای دولتی و قوانین اساسی ایران و قانونهای انجمنهای ایالتی و ولایتی و بلدی ایران، همهی این مسائل را ما مورد بحث قرار میدادیم و او مرتب یادداشت میکرد.
س- آقای دکتر، کجا با ایشان ملاقات میکردید؟
ج- در همان سازمان برنامه و در یک اتاقی که مخصوص خود بنده بود، با او ملاقات داشتم. او به زبان فرانسه آشنا بود و آشنایی عمیقی با من پیدا کرد و بعد موقعی که از ایران میرفت و ما برای بدرقهی او رفتیم در جلوی دیگر رفقا، شرحی از من تعریف کرد. معلوم بود که حرفهای من در او مؤثر واقع شده بود.
برنامهای که ما تدوین کرده بودیم با نداشتن منابع کافی در آن زمان بسیار محدود و در حدود پانصد، ششصد میلیون دلار بود، ولی آنها در عملی بودن آن برنامه اشکالاتی کردند. ما انتظار داشتیم مطابق وعدهای که به ایران در زمان جنگ جهانی داده شده بود، برای جبران خسارتها و پاداش کمکهایی که به آنها کردهایم، آمریکا در برنامهی احیای اقتصادی ایران کمک بکند. ولی این هیئتهایی که میآمدند و شاید ارتباطات سیاسی دیگری هم داشتند، در اینباره آن موافقت و همراهی کاملی که تأمین منابع و اعتباراتی برای این کار بکند، نشان نمیدادند.
در این موقع، بهتدریج مخالفت شاه با قوامالسلطنه و کارشکنی درباره او شروع شده بود. شاه با قوامالسلطنه مخالف شده بود، زیرا وی در تخلیه ایران از نیروی شوروی و خاتمه دادن به غائله آذربایجان و مهاباد پیروزی یافته و با تشکیل حزب دموکرات و انتخاب همهی نمایندگان منتسب به آن حزب قدرتمند شده بود. کمکم تحریکاتی از ناحیه دربار در میان مجلس صورت میگرفت، مجلسی را که خود قوامالسلطنه انتخاب کرده و مانع از انتخاب دکتر مصدق شده بود، رأی اعتماد به او نداد و حکومتش را ساقط کرد. محققاً سیاست انگلیس هم در این امر بیتأثیر نبود. در موقع سقوط حکومت قوامالسلطنه به دوستان و یاران مطمئنی که در مجلس داشت سفارش کرد که رأی تمایل به دکتر مصدق بدهند. آنطور که به خاطر دارم از صد نفر نمایندهای که رأی تمایل دادند، پنجاه رأی مصدق داشت و پنجاه رأی حکیمالملک و چون شاه با مصدق مخالف بود آقای سردار فاخر هم که در آنموقع رئیس مجلس بود و رئیس مجلس معمولاً رأی نمیداد، او هم رأی خود را به آراء حکیمالملک اضافه کرد و بدین ترتیب حکیمالملک با اکثریت فقط یک رأی فرمان نخستوزیری گرفت و کابینه را تشکیل داد.
س- من اینجا دو تا سؤال از شما دارم آقای دکتر. یکی اینکه قوامالسلطنه چرا سفارش کرد که به مصدق رأی بدهند و اصولاً آیا از نظر قوامالسلطنه دربارهی دکتر مصدق اطلاع دارید و یک مقداری راجع به این موضوع برای ما صحبت بفرمایید. دیگر اینکه علت خصومت شاه آنموقع با دکتر مصدق چه بود؟
ج- عرض کنم باز هم موارد دیگری پیش میآید که ما به این نوع سؤال جواب بدهیم و وارد بحث آن شویم. محمدرضا شاه اصولاً با هر کسی که شخصیتی و قدرتی داشت و میتوانست در مقابل او ایستادگی کند، ولو اینکه بسیار کارآمد و بسیار وطندوست و بسیار درستکار و خدمتگزار باشد، مخالفت میکرد. شاه با دو نوع افراد مخالف بود. یکی با افراد قوی و محکم و صاحب اراده و دیگر با افراد درستکار و صدیق و به همین جهت در طول حکومتش با اغلب رؤسای دولتی که دارای قدرت وشخصیت بودند، مخالفت میکرد. با کابینه اول قوامالسطنه که در سال ۱۳۲۲، در سالهای اول جنگ بینالمللی در ایران تشکیل شد از در مخالفت درآمد و توطئههایی بر علیه او ترتیب دارد و تظاهراتی به وسیله ایادیاش و از جمله مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات به راه انداخت. دانشجویان دبیرستانها به خیابان ریختند و بر علیه قوامالسلطنه تظاهر کردند که زد و خورد و تیراندازی صورت گرفت که بعد قوامالسلطنه روزنامه اطلاعات را توقیف کرد و حکومت نظامی اعلام نمود. پیدا بود که این کار تمام به تحریک خود شاه بود و قوامالسلطنه هم آن را نه علناً در مجلس و مطبوعات ولی بهطور خصوصی به همه میگفت، چون در آن روز چند نفری کشته شده بود و شاه علاوه بر صفاتی که گفتیم یک صفت دیگرش این بود که ترسو بود و از اینکه یک تظاهراتی صورت گرفته و اشخاصی کشته شده و قوامالسلطنه با وجود آن تظاهرات بر سر کار مانده، خوفناک بود که مبادا مسئولیت و دخالت او در این تظاهرات منتهی به قتل و کشتار مطرح بشود. به خاطر دارم روزی که فردوست مرا به دیدن شاه میبرد، مطلبی را که در بین راه به من تذکر داد، یکی این بود که اگر شاه دربارهی آن تظاهرات سؤالاتی کرد، شما او را تقویت کنید که ناراحتی و نگرانی نداشته باشد.
به غیر از قوامالسلطنه با شخصیتهای دیگری هم که قدرتی داشتند از آن جمله با مصدق که یک مرد قویالاراده، ملی، محکم و درستکار بود، طبعاً شاه مخالفت میکرد، بهخصوص که سیاستهای خارجی هم با مصدق همراهی نداشتند. بعد شاه با زاهدی هم مخالفت میکرد، با علی امینی هم مخالفت کرد، با هر کسی چه خوب و چه بد که در مقابل او ایستادگی میکرد، مخالفت داشت. بنابراین، حالا که قوامالسلطنه یک حزبی تشکیل داده به نام حزب دموکرات و اینکه موفق شده که غائله آذربایجان را خاتمه بدهد و اعتباری در داخل مملکت پیدا کرده، شاه درصدد آن برآمد که به قدرت او پایان دهد و حزب دموکراتش را متلاشی کند. این بود که با کارگردانی نمایندگان مجلسی که با دستیاری ارتشیها انتخاب شده بودند و با تحریکات پشت پردهی بعضی از سیاستهای خارجی شاه موفق شد که همان مجلس خودساخته قوامالسلطنه را علیه او وادار بکند و حکومتش را ساقط سازد. اما علت اینکه قوامالسلطنه محرمانه و مخفیانه تمایل به این پیدا کرده بود که دوستان و یارانش در مجلس رأی تمایل به مصدق بدهند؛ این به علت دوستی و اعتقاد به مصدق نبود، بلکه به این جهت بود که از منشاء تحریکات علیه خودش خبر داشت میدانست تنها کسی که در آن زمان میتوانست در برابر هوسهای شاه بایستد فقط مصدق است ولی سفارش او تأثیر کافی نداشت و حکیمالملک آمد و حکومت شاه استقرار پیدا کرد.
بهطوری که میدانید در همان تاریخ سوءقصدی نسبت به شاه شد. آنطوری که به نظرم میآید ظاهراً در ۱۵ بهمن ماه ۱۳۲۸ یعنی فوریه ۱۹۴۹ بود. این اتفاق در جشن سالیانه دانشگاه تهران و در محل دانشکده حقوق رخ داد و ضارب شاه در همان محل کشته شد.
س- فخرآرائی.
ج- بلی. فخرآرائی. اتفاقاً آن روز بنده به دانشکده حقوق نرفته و شاهد تیراندازی نبودم. دستگاه سلطنت و حکومت از آن پیشامد سوء استفاده کردند و حکومت نظامی به وجود آوردند و شروع به دستگیری عدهای از افراد کردند. از آن جمله آیتالله کاشانی را همانوقت توقیف و بعداً تبعید کردند.
س- نظر شما نسبت به این واقعه چیست؟ آیا واقعاً این واقعه آنطور که صحبتهای مختلف راجع به آن هست، بعضیها حزب توده را متهم میکنند که در این جریان دخالت داشته و کیانوری راجع به این مسئله خودش صحبتهایی کرده است. دکتر کشاورز در کتابش کیانوری را متهم کرده است که در این جریان دخالتهایی داشته است. از آنطرف آیتالله کاشانی را در این جریان دخالت میدهند. این ملغمه عجیب و غریبی است، نظر شما راجع به این جریان چیست؟
ج- عرض کنم این جوان فخرآرائی را بنده میشناختم. او در چند سال پیش عضو حزب ما بود ولی بعد از حزب ما رفت.
س- در حزب ایران.
ج- نخیر. حزب میهن. او از حزب ما بیرون رفت و وابستگی به حزب توده پیدا کرد. کاشانی هم در اینکه مردی بود که از این نوع ماجراها بدش نمیآید شکی نیست او اهل این بود که فتوای قتل و کشتار بدهد. اما آیا کاشانی در اینباره مداخله داشت؟ ما بعداً با او از نزدیک ارتباط و دوستی داشتیم. هیچوقت بنده از او ندیدم و نشنیدم که در اینباره صحبتی بکند و نامههایی هم که به مجلس شانزدهم نوشت و اعتراضاتی که به حکومت کرد، یکی هم رد و انکار این اتهام بود. بنابراین حقیقت واقعی این توطئه مکشوف نشد که آیا تحریک تودهایها بود، تحریک کاشانی بود یا ساخته و پرداختهی خود حکومت. چون این مطلب را هم میگفتند. این گلولههایی که چهار، پنج تا به شاه خورد …
س- بله. راجع به رزمآرا گفتند که در این کار دخالت داشت، راجع به برادر شاه علیرضا گفتند.
ج- بلی. حرفها و اتهامات زیاد بود. این چهار، پنج تا گلوله چه گلولههایی بودند که هیچگونه اثری نکردند. به هرحال، مطلبی بود که در پس پرده ابهام باقی ماند مگر اینکه بعداً واقعیتش کشف بشود.
س- راجع به دستگیری اشخاص بعد از این واقعه میفرمودید.
ج- بله. بعد از این واقعه، عدهای را توقیف کردن و یک جوّ اختناقی در ایران به وجود آوردند و این در زمانی بود که دولتهای وقت میبایستی بنا بر تصمیمی که در مجلس اتخاذ شده بود و بنابر انتظارات عمومی برای استیفای حق ملت ایران از شرکت غاصب نفت مشغول کار و فعالیت بشود. دولت وقت شروع به مذاکراتی با شرکت نفت کرد و اختلافاتی که با شرکت در موارد متعدد وجود داشت، مورد بحث قرار گرفت. همین که این امر جزو مسایل اصلی ممکلت مطرح گردید ما در حزب ایران متوجه شدیم که وظیفه ملی بزرگی بر عهده داریم که باید نسبت به این مسئله نفت مطالعات دقیقی به عمل بیاوریم. این بود که با مذاکراتی که در داخل حزب شد، دوست عزیز و همکارمان آقای مهندس حسیبی را مأمور کردیم که به این مسئله نفت رسیدگی کند، چون خود او مهندس معدن و صاحبنظر بود. منابع و مدارکی که میتوانستیم به دست بیاوریم. از آن جمله انتشارات خود شرکت نفت و از آن جمله منابعی که در بانک ملی و در کتابخانه بانک ملی وجود داشت مورد استفاده او قرار گرفت. همچنین با ارتباط با وزارت دارایی و اداره نفت آن وزارتخانه هر اندازه اطلاعات که در دسترس بود، مورد استفاده و مطالعه قرار داد. از طرف دیگر، بنده در همین موقع متوجه یک نکته حقوقی بودم و آن اینکه میدیدم آن عملی که رضاشاه در مورد قرارداد دارسی کرده بود، یعنی الغای یکجانبهی قرارداد و اعلام لغو یا بطلان آن، ممکن است از لحاظ حقوقی و از لحاظ بینالمللی ما را با مشکلاتی مواجه کند. این فکر به ذهنم رسیده بود که بهترین و سادهترین طریق ملی کردن است بهخصوص تجربیاتی از ملی کردن بسیاری از صنایع در خیلی از کشورها به دست آمده بود، از آن جمله بعد از پایان جنگ بینالمللی فرانسه تعدادی از صنایع را مثل صنعت اتومبیلسازی رنو یا صنعتهای دیگری را ملی کرده بود. در خود انگلستان ذغالسنگ و فولاد ملی شده بود. در مکزیک بعضی از صنایع را ملی کرده بودند و در قانونی بودن آن تردیدی وجود نداشت. درصدد برآمدیم که از بعضی از کتابهای خارجی راجع به ملی کردن و راجع به ترتیب پرداخت غرامت مطالعاتی بکنیم و بنده هم در قسمت حقوقی به این مطالعه پرداختم.
در مجلس پانزدهم عرض کردم که تقریباً همه وکلا با موافقت و پشتیبانی قوامالسلطنه و به عنوان حزب دموکرات انتخاب شده بودند ولی اکثراً پشت پا به تعهد و وفاداریشان به قوامالسلطنه زدند و با سیاست شاه و حکومتی که او برگزیده بود، همکاری داشتند. فقط در این مجلس چند نفر پیدا شدند که به صورت اقلیت در آغاز آرامآرام و بعد با شدت شروع به مبارزه با دولت بهخصوص بر سر مسئله نفت کردند و این چند نفر عبارت بودند از: دکتر مظفر بقایی، حسین مکی، حائریزاده و عبدالقدیر آزاد. در موقعی که مذاکرات مربوط به نفت بین دولت و شرکت نفت ادامه داشت، گلشائیان که وزیر دارایی بود و با گس نماینده شرکت ترتیب قراردادی داد، آنطور که گفته میشد اختلاف ایران با شرکت در حدود هفده مورد مختلف راجع به مسائل مختلف بود، راجع به عدم پرداخت حقالسهم کافی به ایران، راجع به مخفی نگاه داشتن صورتحسابها، راجع به اینکه از بعضی از منابع طوری استفاده میشود که ایران از آن اطلاع ندارد، راجع به سوءرفتار با کارگران ایرانی، راجع به عدم استخدام کافی ایرانیان و استخدام بیشتر خارجیها و وضع بد کارگران ایرانی و بهطور کلی، عدم نظارت و عدم مداخله دولت ایران در رسیدگی به حسابهای شرکت نفت و راجع به مطالبات گذشته ایران و از این قبیل مسائل. گلشائیان که به هیچوچه مقام و محبوبیتی در بین عامه مردم نداشت، قرارداد و توافقنامهای با نمایندهی شرکت غاصب ترتیب داد که معروف به قرارداد گس-گلشائیان گردید. این قرارداد مورد اعتراض و مخالفت عامه مردم ایران قرار گرفت و در مجلس هم بهتدریج شروع به بحث دربارهی آن شد. وقتی این قرارداد را به مجلس آوردند که خوشبختانه عمر مجلس پانزده نزدیک به اتمام بود. کسی که در مجلس مردانه علیه این قرارداد قیام و ایستادگی کرد و باید از این حیث از او ممنون باشیم و یادش را گرامی بداریم، حسین مکی بود.
Leave A Comment