روایت‌کننده: آقای محمد یگانه

تاریخ مصاحبه: ۱۶ جولای ۱۹۸۵

محل مصاحبه: شهر نیویورک، ایالت نیویورک

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۱۵

در هر حال، ولی خوب اینها اصرار کردند و من گفتم. «نظر خودتان چیست؟ می‌خواهید چه کار کنید؟» نظر خودشان را گفتند که، «ما می‌خواهیم در عالی‌ترین مقامات شکایت خودمان را ببریم پیش شاه.»

س- پیش شاه؟

ج- بله، یعنی مسئله را بکشند به عالی‌ترین مقامات.

س- بله، بله.

ج- در شوروی و این مسئله بین دو کشور تلقی بشود. پاسخ من این بود که، «شما مصلحت خودتان را خودتان می‌دانید ولی آیا فکر می‌کنید که این مسئله‌تان را حل می‌کند یا نه؟ یا گرفتاری‌ها بیشتر می‌شود؟ یا این دخالتی از جانب شما تلقی خواهد شد در امور داخلی ایران که شما با این فردی که مورد اطمینان دستگاه هم هست نمی‌خواهید همکاری بکنید این شخص کنار برود. شاید بهترین راه حل برای شما این باشد در عین حالی‌که کارهای اجرایی‌تان از این طریق است از طریق وزارت اقتصاد است شما ممکن است یک channel و یا راه دیگری برای گزارش و یا تماسی پیدا کنید و آن هم چه بسا یک راه بهتر از طریق وزارت خارجه ایران و یا از طریق سفیری است که در این جا وجود دارد.

س- بله.

ج- ایشان هم می‌خواهند کار بکنند و وظیفه‌شان توسعه روابط است که شاه در جریان امور قرار بگیرد نه از طرف تنها وزارت امور اقتصاد و دارایی و از طرف وزیر اقتصاد بلکه از طریق وزارت خارجه ایران از طریق سفیر ما در اینجا از طریق سفیر خودتان در ایران.»

البته این راه را پذیرفتند و به این ترتیب سعی شد که جریان ادامه پیدا بکند. ولی بایستی این را هم اضافه بکنم که با وجود این تا موقعی که آقای انصاری آنجا حضور داشتند روابط در پایین‌ترین حد ممکن بود همکاری بین دو کشور و هر روز گرفتاری‌های جدیدی به‌وجود آمد.

بعد از اینکه ایشان کنار رفتند و من وزیر دارایی شدم یک هفته بعد می‌بایستی من در رأس یک هیئت mix commission که وجود داشت کمیسیون مختلط همکاری‌های اقتصادی و فنی بین دو کشور می‌بایستی بروم به شوروی، حتی به من پیشنهاد کردند اینها اگر می‌خواهم این را به عقب هم می‌توانم بیندازم چون تازه سرکار آمدم، من قبول نکردم. به آنها گفتم چون دولت اهمیت زیادی برای همکاری به شما می‌دهد من هم وارد جریانات هستم همان تصمیم که قبلاً گرفته شده هفته آینده می‌آیم به شوروی. و رفتم آنجا و وقتی که رفتم به ملاقات آقای کاسیگین ایشان اولین حرفی که زدند عبارت از این بود، به‌طور شوخی البته به من می‌گفتند که، «من می‌خواهم شکایت شما و وزارت‌خانه شما را به پیش شاه ببرم که گرفتاری‌هایی که برای ما ایجاد شده است.» بعد در آنجا بلافاصله در جوابش گفتم که، «قربان Excellency من تازه یکی دو هفته‌ای بیش نیست که در این وزارت‌خانه هستم چطور ممکن است؟» گفت، «منظورم البته شما نیستید و ما شما را خوب می‌شناسیم و به همکاری‌های شما ارزش قائل هستیم و غیره و فلان، که درباره پیشرفت همکاری‌ها طبق مصالح خودتان اقدام کردید و ما هم راضی بودیم.» ولی این نشان‌دهنده عدم رضایت‌شان و اینکه آن همکاری‌هایی که ایران با شوروی به وجود آورده بود در جهت عکس آن بود.

ایران از این راه همکاری‌ها می‌خواست یک جو سیاسی بهتری بین خود و کشور شوروی به‌وجود بیاورد در صورتی‌که این جو کاملاً عوض شده بود و این خود همکاری‌های اقتصادی سیاسی به بدتر شدن جو سیاسی کمک می‌کرد نه به آن کمک بکند که بهتر بشود آن جو سیاسی. ولی در آنجا البته ما سعی کردیم که من مدتی در وزارت اقتصاد و اینها بودم براساس تصمیماتی که قبلاً گرفته شده بود باز کارها مثل گذشته به روال عادی خودش بیفتد با توجه به حفظ منافعی که ما داشتیم.

س- شما در مصاحبه قبلی راجع به سیاست مبارزه با تورم صحبت کردید و موضع آقای هوشنگ انصاری که کاهش نرخ دلار از هفتادوپنج ریال یا هشتاد ریال به پنجاه ریال و خرده‌ای بود و مخالفت بانک مرکزی را با نظر ایشان. من می‌خواستم از شما تقاضا بکنم که موضع شاه را در این مورد توضیح بفرمایید و جزئیات این قضیه را برای ما شرح بدهید.

ج- در این باره وقتی که با هزینه‌های اضافی که در کشور می‌شد تورم تشدید شد،

س- بله.

ج- و دولت هم تحت فشار بود تا تورم را بیاورد پایین، راه‌حلی که به‌نظر وزرای اقتصادی مانند آقای هوشنگ انصاری که وزیر امور اقتصادی و دارایی بودند یا آقای مهدوی که وزیر بازرگانی بودند و یا آقای نجم‌آبادی که وزیر منابع بودند، اینها به نظرشان می‌رسید که ما با این ارزهای زیادی که به دستمان می‌رسد که می‌توانیم قیمت دلار را بیاوریم پایین و به این ترتیب ارزش ریال می‌رفت بالا و از این طریق واردات ارزان‌تر می‌آمد به ایران و قیمت کالاهای وارداتی کمتر می‌شد و در هزینه زندگی تأثیر داشت و تورم را قدری فشارهایش را از بین می‌برد. این ممکن بود از لحاظ تئوری تا حدی صحیح باشد ولی از نقطه‌نظر بانک مرکزی که آن موقع من رئیس بانک مرکزی بودم با منافع درازمدت ایران تطبیق نمی‌کرد. برای اینکه ما گرفتاری‌هایی داشتیم که دردش در یک جای دیگری بود و معالجه‌ای که می‌کردیم با دوایی بود که به آن درد نمی‌خواند. به این ترتیب گرفتاری ما علت عرض ما بالا رفتن تقاضاها به‌خاطر این هزینه‌های زیادی بود که دولت در پیش داشت و می‌بایستی اگر می‌خواستیم معالجه بکنیم این هزینه‌ها را کمتر بکنیم به حد توانایی خودمان به حد مقداری که می‌توانیم جذب بکنیم به آن حد برسانیم تا تعادلی در اقتصاد خودمان برقرار بکنیم تا اینکه برویم به‌خاطر اینکه asset خودمان را داریم از دست می‌دهیم یعنی نه یک asset یک دارایی و ثروتی است در زیرزمین این را داریم، این درآمد نیست،

س- بله.

ج- خیلی فرق می‌کند بین درآمد و ثروت. این درآمد نیست تا ما بیاییم براساس آن قیمت ارز را ببریم بالا و اینها. بلکه به این ترتیب ثروت خودمان را از دست می‌دهیم آن هم به قیمت سعی بکنیم ارزی که به‌دست آوردیم به قمیت ارزان‌تری به ریال بفروشیم. آن وقت تازه اگر این کار را می‌کردیم برای امسال سال آینده چه کار بکنیم؟ بازهم می‌بایستی وقتی از هفتادوپنج ریال آوریم به پنجاه ریال سال بعد هم می‌بایستی بیاویم روی چهل ریال روی سی‌وپنج ریال یا چه؟ این بود که در وزارت اقتصاد ببخشید در بانک مرکزی من صددرصد با این نظر مخالف بودم و بنا شد که این در شورای اقتصاد مطرح بشود.

رفتیم شورای مقدماتی آقای هویدا هم مأمور کرد که یک کمیسیون کوچکتری این تشکیل بشود که در آن کمیسیون کوچکتر فقط وزرای اقتصادی باشند به اضافه رئیس بانک مرکزی به اضافه وزیر مشاور که آقای اصفیاء بودند. بنابراین غیر از سه چهار نفری که قبلاً اشاره کردم انصاری و مهدوی و نجم‌آبادی در آنجا مجیدی و اصفیاء و من هم بودم به اضافه قائم مقام آقای انصاری که آقای حسنعلی مهران باشند. اصفیاء سعی کرد که از اوضاع و احوال اطلاع پیدا بکند اطلاعات بیشتری به‌دست بیاورد ببیند که وضع چیست تا بر آن اساس تصمیم گرفته بشود. ولی مجیدی که بیشتر وارد اوضاع و مسائل ارزی و غیره بود بلافاصله از پوزیسیون بانک مرکزی دفاع کرد یعنی نظر خودش را اعلام داشت که به‌نظر می‌رسد که بانک مرکزی حرف‌هایش صحیح است. این جلسه که به هم زده شد بنا شد که جلسه بعدی‌مان در منزل آقای مجیدی باشد. و در عین حال سعی کرده بودند سایر وزرا که ممکن بود طرف بانک مرکزی را بگیرند اینها را در کنار بگذارند من‌جمله جمشید آموزگار و یا بعضی از وزرای دیگر. و به‌علاوه می‌بایستی در نظر گرفت که نه تنها ما یک ثروتی را از دست می‌دادیم با پایین آوردن این قیمت دلار بلکه این تأثیر هم داشت در توسعه اقتصادی کشور در تولیدات و هم صادرات. چون صادرات ما زیاد نبود ممکن بود بگویند که این اهمیت ندارد ولی از لحاظ تولیدات هم چون وقتی که کالایی ارزان تمام می‌شود آوردنش پس چه احتیاجی دارد که در کشور تولید بشود، در کشور خیلی گرانتر تولید می‌شد.

س- بله، بله.

ج- بنابراین حتی توسعه اقتصادی ما هم ضرر می‌کرد ارز،

س- مورد تهدید بود.

ج- متأثر می‌شد. بله، مورد تهدید بود و متأثر می‌شد. در هر حال در جلسه بعدی که در منزل آقای مجیدی بود صبح جمعه‌ای، صبحانه هم آنجا خوردیم. و آقای اصفیاء دیگر شرکت نکردند در آنجا، این آقایان وزرای اقتصادی بودند. فشار زیادی روی من بود که قبول بکنم این پایین آمدن قیمت ارز را حتی به‌جایی رسید که آقای هوشنگ انصاری گفتند که این خواسته ما و دستور من است که این کار عملی بشود.

پوزیسیون من این بود که در عین حالی‌که هر چه هست شما وزیر اقتصاد هم هستید رئیس بانک مرکزی مسئولیت خودش را دارد و این جزو مسئولیت‌های بانک مرکزیست و رئیس بانک مرکزیست و این به صلاح تشخیص داده نمی‌شود بنا به این دلایل.‌ اگر هم می‌خواهید این کار عملی بشود بروید رئیس بانک مرکزی‌تان را عوض بکنید. و در آن موقع هم چون مجیدی تا حدی موافق نظرات ما بود حتی مجیدی را هم ایشان شروع کردند به تهدید کردن که می‌خواهند تکلیف ایشان را هم روشن بکنند در این مورد که ایشان حرفش چیست؟ پوزیسیون قطعی خودش را روشن بکند. و در آنجا هم برای اینکه مجیدی بیشتر از این درposition embarrassing قرار نگیری من بلافاصله گفتم به ایشان اصلاً مربوط نیست به سازمان برنامه

س- این را قبلاً شما توضیح دادید.

ج- قبلاً هم. بعد وقتی که …

س- و قرار گذاشتند نظر شاه را بدانند در این مورد.

ج- در این مورد آره. بعد این جریان گزارش شد به هویدا نخست‌وزیر و ایشان تصمیم گرفتند که مسئله را ببرند پیش شاه. از وزیر اقتصاد و دارایی و از رئیس بانک مرکزی خواستند سه نفری ما رفتیم پیش شاه. شاه در این صحبت خوب، پرسیدند، «مسئله چیست؟» آقای هویدا اشاره کردند به اینکه بله، مسئله نرخ ارز است. بعد آقای انصاری شروع کرد به گزارش خودش را دادن، «بله این تورم وجود دارد فلان و اینها. ما می‌خواهیم جلوی تورم را بگیریم دنبال این هستیم که این بیاید پایین‌تر.» بعد شاه نظر مرا پرسید که، «بله شما چه می‌گویید؟» من هم حرف‌های خودم را زدم که این گرفتاری‌های دیگری به‌وجود خواهد آورد و راه‌حلش این نیست ما برای راه حل تورم بایستی راه‌های دیگر برویم و در این موقع بود که شاه دیگر نمی‌خواست طرفین را در مقابل هم و در confrontation بگذارد، ایشان گفتند، «در هر حال شما حرف‌های خودتان را زدید، دلایل‌تان را دارید من هم فکرهای خودم را کردم به این نتیجه رسیدم که شما می‌خواهید قیمت دلار و ارز را بیاورید پایین. آیا به‌خاطر این است که در این چند روزه ارز زیادی به‌دست ما رسیده؟ این برای ابدیت که نیست. این منابع از دست ما خواهد رفت و آن وقت فردا ارز کمتری به‌دست ما رسید، قیمت نفت پایین آمد آن وقت می‌خواهید قیمت ارز را بالا ببرید؟ این چه لزومی دارد این کار را بکنیم و این منابع خودمان را به این ترتیب از دست بدهیم. بایستی ما از این منابع برای پیشرفت استفاده کنیم.» بنابراین شاه هم در آنجا له پوزیسیونی که بانک مرکزی گرفته بود نظر خودش را به‌عنوان اینکه این نظر خود من است و بدون توجه به حرف‌های شما دارد اعلام می‌شود در آن صورت نه به‌صورت یک قاضی بلکه به‌صورت یک دستوردهنده با توجه به افکار خودش یعنی ایشان اعلام کردند.

س- بله.

ج- عیناً صددرصد آنچه که بانک مرکزی می‌گفت.

س- آقای یگانه می‌خواهم از حضورتان تقاضا کنم که یک مقداری برای ما راجع به خاطرات‌تان صحبت بفرمایید از دوران وزیر مشاوری، همکاری‌های بین‌المللی و همچنین در همین زمینه می‌خواهم از حضورتان تقاضا بکنم که موضوع قرارداد الجزیره و جزئیات و مذاکرات مربوط به این توافق را برای ما توضیح بفرمایید.

ج- راجع به توافق الجزیره پس از اینکه قیمت نفت رفت بالا و اوپکی‌ها خیلی مورد فشارهای بین‌المللی و کشورهای بزرگ قرار گرفتند برای مقابله با این کشوری که دارای عقایدی در این زمینه به‌صورت اصولی بود که چطور می‌شود در مقابل کشورها که فشار می‌آورند کشورهای بزرگ و اینها مقابله کرد الجزیره بود. بومدین این را در چهارچوب مسئله نفت و در چهارچوب مسائل جهانی راجع به آن فکر می‌کرد که یک نظام جدیدی در دنیا لازم است که نظام قدیم اقتصادی از بین برود و نظام جدیدی به‌وجود بیاید که صادرکنندگان مواد اولیه به قیمت مناسبی بتوانند کالاهای خودشان را بفروشند این کشورها دسترسی به تکنولوژی و غیره داشته باشند. دسترسی به بازارهای کشورهای توسعه یافته داشته باشند و از این قبیل مسائل.

Summit Meetingی که در الجزیره به‌وجود آمد برای مقابله با این افکار عمومی جهانی و برای حل مسائل بین‌المللی بود که بالاخره اقداماتی هم که این کشورها کردند یک گرفتاری‌هایی به‌وجود آورده پس بنابراین ما چطور می‌‌توانیم مقابله بکنیم با کشورهای در حال توسعه با کشورهای توسعه یافته روابطمان بین همدیگر بایستی چطور باشد و در چهارچوب کلی چطور می‌توانیم همکاری بین‌المللی با سایر کشورها داشته باشیم. این به‌طورکلی می‌شود گفت منظور ملاقات‌هایی بود که و یا اینکه Summit Meetingی که بود سران کشورها در آنجا بودند. آنجا بایستی بگویم که شاه در عین حال خودش را خوب نشان داد. اولاً خیلی جالب بود موقعی که شاه می‌آمد و صدام.

س- بله.

ج- ما قدری زودتر رفته بودیم. آقای آموزگار بود، من بودم و بعداً هم در رکاب شاه از وزارت خارجه بودند اینها. ولی موقعی که هواپیمای ایشان بنا بود وارد بشوند و هواپیمای صدام هم در همان حال داشت می‌آمد، بومدین هم در فرودگاه بود. مسئله پروتکل مطرح بود که چطور این دو نفر همدیگر را در فرودگاه ملاقات خواهند کرد در صورتی‌که دوتا هواپیما هم در آن واحد می‌خواهند وارد بشوند. در اینجا تصمیم بر این گرفته شد که اول شاه وارد بشود. ایشان در یک سالنی حضور داشته باشند و بعد از آن هواپیمای صدام وارد بشود و بعد صدام را ببرند به حضور شاه که در آنجا تشریف دارند معرفی بکنند. البته شاه در یک اتاق پشتی قرار داشت در مقابلش یک سالن بزرگی وجود داشت. شاه که آنجا در اتاق پشت بود و بعد آقای صدام آمدند به این سالن و همه در آنجا ایستادند تا اینکه شاه ایران این افراد را که منتظرتان بودند و آمده بودند یعنی ایشان را ببینند و اینها، خودشان را ظاهر کردند و با ایشان دست دادند و همدیگر را و در آنجا همدیگر را نبوسیدند، در آنجا با هم دست دادند و نشستند و هر دو طرف هم خیلی‌خیلی سنگین. در یک طرفی شاه نشسته بود، در طرف دیگر آقای صدام. آقای بومدین هم در وسط نشسته بود و عراقی‌ها در یک طرف و ما ایرانی‌ها هم در طرف دیگر ایستاده بودیم تا اینکه این جلسه معارفه بیش از پانزده دقیقه طول نکشید و یک آب میوه‌ای با چایی و یا هر چه، خورده شد و رفتند. اول شاه خارج شد بعداً صدام.

آن وقت جلسات Summit Meeting که وجود داشت تمام این سران یک چیزهایی نوشته بودند و آمده بودند صحبت می‌کردند و جلسه هم پر، در حدود چهار پنج هزار نفر تماشاچی، تمام سفرا در آنجا جمع، روزنامه‌نگاران از تمام دنیا در اینجا حضور دارند آقای بومدین هم رئیس جلسه آن بالا نشسته و شاه هم مثل یک نماینده‌ای در پشت میز ایران با آقای جمشید آموزگار در همان ردیف با هم نشستند و من هم پشت ایشان با آقای ایادی پشت ما هم تیمسار شفقت. ما چیزهایی مطالبی تهیه کرده بودیم برای شاه اگر خواستند از آن استفاده بکنند، ولی شاه نگاه کرد و گفت، «نه من نخواهم خواند. من همان مطالب را این‌طور می‌گویم.» ایشان به‌طورکلی به زبان انگلیسی با فرانسه مطالب خودشان را خوب بیان می‌کردند. و در مقابل این افراد شاهانی که در آنجا وجود داشتند امیرانی که آمده بودند با رؤسای جمهور و غیره. ایشان خودشان را خیلی برجسته و نطق‌هایش خیلی غرا و در جهت حفظ منافع کشورهای خودشان در جهت حفظ منافع کشورهای فقیر و بدبخت و در عین حال در جهت اینکه ما آماده همکاری با تمام جهانیان هستیم، این بود. خیلی نطق‌هایش نطق‌های خوبی بود و مفصل در حدود بدون اینکه نوشته‌ای داشته باشد در حدود شاید یک ساعت همان صحبت کرد. به‌طوری‌که آقای جلود که معاون آقای …

در حال حاضر نخست‌وزیر لیبی است چندین بار در نطق خودش به statement of His Imperial Majesty the Shahanshah به همان ترتیب اشاره کردند. و وقتی که آن جلسه اولیه تمام شد فوری رفتند همین‌طور دست شاه را گرفتند و تعظیم کردند آقای جلود به شاه خیلی تحت‌تأثیر در آنجا قرار گرفته بود.

س- شاه به زبان انگلیسی سخنرانی می‌کرد آقا؟

ج- در آن جلسه اگر اشتباه نکنم به زبان انگلیسی بود یا به زبان فرانسه، این را حالا یادم نیست، که به یکی از این دو زبان‌ها بود.

س- به زبان فارسی نبود به‌هرحال.

ج- نه به زبان فارسی نبود. در هر حال، این جلسه اول بود. ولی آن جلسه تاریخی که وجود داشت، در پشت پرده در عین حال آقای بومدین فعالیت‌های خودشان را می‌کردند و شاه هم negotiator خودش بود در مقابل صدام و البته نه اینکه با هم همدیگر را ببینند. بومدین صدام را یک اتاقی گذشته، شاه هم اتاق دیگر است و ایشان بین این دو تا می‌رفت و می‌آمد. و عراقی‌ها تعداد زیادی حقوق‌دان و غیره آورده بودند و تمام چیزهایی که می‌کردند. پوزیسیونی که می‌گرفتند تمام حساب شده بود. ولی شاه تمام کارهای خودش را مخصوصاً که نشان بدهد که ایشان بحر‌العلوم است و صاحب قدرت کامل خودش مذاکرات خودش را انجام می‌داد، نه از وزارت خارجه کسی باشد پیشش، نه از کسی حرفی را یا مشورتی بکنند، همان وضعی که قبلاً هم عرض کردم وجود داشت.

س- بله، بله.

ج- در هر حال …

س- آقای کیسینجر در این موضوع چه نقشی داشتند آقا؟

ج- آن را حالا من از آن اطلاع ندارم که آیا این اقدامی که در آنجا می‌شد با اطلاع دولت آمریکا بود یا بدون اطلاع دولت آمریکا؟ این در آن موقع چنین احساس می‌شد که نه. این یک همکاری است دارد به‌وجود می‌آید به‌وسیله یک کشور بی‌طرفی در این جریانات که می‌خواهند این مسائل را حل بکنند. ولی به‌نظر می‌رسد که آمریکایی‌ها تا حدی ممکن بود در جریان باشند به‌خصوص که در آن موقع هر قدر فشار روی عراق می‌آمد از طرف ایران و اینها تضعیف می‌شدند اینها مجبور بودند یعنی عراقی‌ها مجبور بودند اتکاءشان به کمونیسم به شوروی

س- به روس‌ها.

ج- روز‌به‌روز بیشتر بشود و این در جهت منافع آمریکایی‌ها و در جهت منافع کشورهای خاورمیانه نبود. بنابراین در جهت خلاف منافع آمریکا نبود این کاری که در آنجا شاه می‌کرد ولی این نتایجی که به آن رسیدند این در جلسه عمومی آخرین جلسه اعلام شد به‌وسیله آقای بومدین و به این ترتیب رئیس جمهور الجزیره اعلام داشتند که بین دو تا از برادران ما اختلافاتی وجود داشته که من خوشحالم این را اعلام بکنم در این جلسه که این با موافقت طرفین خاتمه پیدا کرد و غیره. مردم دیگر پا شدند و پای‌کوبان و دست‌کوبان در حدود پانزده دقیقه طول کشید و آن وقت وقتی که همه پا شدند آقای صدام هم که آن طرف اتاق قرار گرفته بود، سالن قرار گرفته بود، در دور میز horseshoe پا شدند از آن طرف آمدند به‌طرف شاه که تقریباً در حدود شاید ۱۵ متر بیست متر آمدند تا رسیدند به سه چهار متری شاه، و شاه هم این سه چهار متر را به طرف ایشان رفتند و دست هم را گرفتند و همدیگر را بوسیدند و این دست زدن و پای کوبیدن بیشتر هم شد و به این ترتیب مسئله گرفتاری دو کشور به‌وسیله اعلام‌ الجزیره به پایان رسید که در نتیجه آن عراقی‌ها قبول کردند که Thalweg یعنی حد آن وسط شط‌العرب سرحد بشود بین دو کشور به عوض اینکه این رودخانه سرحد بین دو کشور قرار بگیرد. به‌علاوه ایران هم کمک خودش را از کردها قطع بکند به‌شرط اینکه عراقی‌ها هم با اینها رفتار خوشی داشته باشند کمک بکنند برای بهبودی اوضاع کردها و در ضمن مقداری از سرحدات هم که طرفین مسائلی داشتند این هم براساس موافقتی که قبلاً، موافقتنامه‌هایی که قبلاً داشتند یا هرچه؟ اینها هم براساس آنها پایان بپذیرد. بنابراین تا حد زیادی عراق در مقابل ایران خودش را تسلیم کرد ولی در مقابل امتیازاتی هم از ایران گرفت و توافقی هم که به نتیجه رسیدند همان‌طوری که گفتم فکر کردند که به صلاح منطقه خواهد بود برای جلوگیری از نفوذ شوروی.

س- در گفت و شنود قبلی شما راجع به سوءاستفاده و تخلفات بنیاد پهلوی که جرم محسوب می‌شد صحبت کردید و مطالبی را مطرح کردید راجع به گرفتن زمین‌هایی در رشت. ممکن است این را برای ما یک مقداری بشکافید و توضیح بدهید که موضوع چه بود؟

ج- راجع به این بایستی بگویم که این تخلفات آن اندازه از طرف بنیاد نشده بود که به اسم بنیاد درآمده بود.

س- بله.

ج- و جریان از این قرار بود که یک زمینی در رشت وجود داشته در اطراف در چند کیلومتری رشت که آقای رشیدیان این را می‌رود می‌خرد به قیمت نسبتاً ارزانی گویا در حدود فرضاً یک میلیون تومان یا دو میلیون تومان قیمتش می‌شد. بعد در جوار این هم یک زمینی بوده به همان مقدار، زمین چند میلیون متری به همان مقدار که این را ایشان پیشنهاد می‌کند که بنیاد پهلوی بیاید این را بخرد. بنیاد پهلوی آن زمین را می‌خرد و آن هم به قیمت نسبتاً مناسبی. بعد این دو نفر یعنی از یک طرف آقای اسدالله رشیدیان و از طرف دیگر بنیاد پهلوی صاحب زمین می‌شوند در آنجا بعد آقای اسدالله رشیدیان می‌آیند پیشنهاد می‌کنند به بنیاد پهلوی که، «من آماده‌ام این زمین خودم را به شما بفروشم آن هم به قیمت خیلی، همان خرید که ارزان است، به این قیمت و آن وقت آماده هستم که در اینجا که این زمین همه‌اش مال بنیاد پهلوی شد طرحی را پیاده بکنم، طرح خانه‌سازی. و در مقابل این چهارده‌میلیون تومان من به بنیاد پهلوی می‌دهم که هر منافعی از این طرح حاصل شد عاید من بشود.» به این ترتیب بنیاد این زمین‌ها که برایش تمام شده بود دو میلیون تومان مثلاً خودش خریده بود از این آقا هم یک یا دو میلیون تومان زمین آقا را گرفت شد چهارمیلیون تومان بفروشد در مدت کوتاهی ده میلیون تومان استفاده بکند. ولی این استفاده در مقابل چه بود؟ پیاده کردن یک طرحی در آنجا و استفاده از آن طرح هر چه که مال آقای رشیدیان بشود، لازمه‌اش این بود که اینها بروند از دولت از استاندار یا از شهرداری آنجا اجازه بگیرند که در اینجا دارند شهرکی را به‌وجود می‌آورند. و اجازه ساختمان و بعد از گرفتن اجازه ساختمان به‌دست آوردن مواد اولیه و سیمان و غیره و فلان اینها را هم بروند بگیرند و بیاورند در اینجا این خانه‌سازی را بکنند. بعد در آنجا هم یک اعلان گذاشتند در وسط جاده که بله بنیاد پهلوی در آنجا دارد خانه‌سازی می‌کند خانه می‌فروشد زمین می‌فروشد. به این ترتیب تمام این فعالیت‌ها به اسم بنیاد پهلوی تمام شده، بنیاد پهلوی هم پول خودش را گرفته انداخته توی جیبش. ولی عملاً تمام فعالیت‌ها به‌وسیله آقای اسدالله رشیدیان انجام می‌گرفت و به منفعت ایشان. تا اینکه یک گزارش‌هایی در وزارت دارایی موقعی که من بودم به‌دست ما رسید که همچین فعالیت‌هایی هست و خوب، آنچه که از نقطه‌نظر ما مهم بود در وزارت اقتصاد و دارایی این بود که ببینیم که این چه نوع معاملاتی است و مالیاتش را کی بایستی بدهد یا کی ندهد؟ چون وقتی که این کار به اسم بنیاد پهلوی تمام می‌شد و منافعی که حاصل می‌شد بنیاد پهلوی مالیاتی نمی‌داد به دولت، از پرداخت مالیات معاف بود و بنابراین آقای اسدالله رشیدیان هم این ادعا را می‌کردند که این کار مال بنیاد پهلوی است و من عامل بنیاد پهلوی هستم. ولی در عمل منفعت به جیب ایشان می‌رفت.

خلاصه ما گروهی را فرستادیم و مطالعاتی کردند جزئیاتش را درآوردند تمام مدارک را آوردند بیرون معاملات چه بوده، اسناد را کشیدند بیرون و غیره و فلان، معلوم شد که در اینجا هم به سر بنیاد پهلوی کلاه رفته و سوءاستفاده می‌شود به اسم، سوءاستفاده شده و هم دولت در اینجا که وزارت دارایی باشد و مسئول خزانه به سر دولت دارد کلاه می‌رود. و آقای رشیدیان را خواستیم آمدند وزارت دارایی، نشستیم، معلوم شد تا آن موقع ایشان فقط از فروش زمین‌ها مبلغی در حدود پانصد میلیون تومان استفاده کردند. غیر از ساختمان خانه و فروشش و غیره و فلان.

و بنابراین من جریان را بلافاصله به عرض شاه رساندم که همچین اتفاقی افتاده و ایشان خیلی ناراحت شدند و وارد جزئیات این جریانات نبودند و سه چهار بار اصرار کردند که جلوی این کار گرفته بشود که اسم نام بنیاد پهلوی بد درنیاید و در صورت لزوم ایشان یک کمیسیون مخصوصی به‌وجود بیاورند برای رسیدگی به این مسئله، بعد ما هم گفتیم که به عرض‌شان رساندیم، «ما در پی گرفتن مالیات‌مان هستیم. اگر مسائلی پیش آمد مجدداً گزارشش را به حضورشان می‌دهیم.» و همین‌طور من جریان را به آقای شریف‌امامی گفتم و جالب بود ایشان رئیس بنیاد پهلوی که بودند اظهار داشتند که وارد این جریانات نیستند.

س- بله. آقای یگانه مذاکرات نخستین جلسات شورای عالی اقتصاد منتشر شده و در دسترس هست، اما مذاکراتی که در دهه آخر رژیم شاه صورت گرفته منتشر نشده. من می‌خواهم از جنابعالی تقاضا بکنم که جزئیات خاطراتی را که شما از این جلسات دارید برای ما شرح بفرمایید تا تا حدودی طرز تصمیم‌گیری درباره امور اقتصادی کشور و نقشی که شاه در این مذاکرات ایفا می‌کرده روشن بشود. یک چند نمونه را برای ما ذکر بفرمایید که دقیقاً به‌خاطر می‌آورید.

ج- البته خیلی خاطرات در این سال‌ها من در این شوراها شرکت کردم. ولی گرچه اسم این شورای اقتصادی جنبه شورا داشت ولی در عمل بیشتر جنبه ابلاغ دستورات و اوامر را داشت تا اینکه مسائل در اینجا مطرح بشود. در هر حال این شورای اقتصاد که آن به‌صورت قانونی به‌وجود آمده بود و در قانون برنامه و بودجه وجود داشت و برنامه پنج ساله و غیره. و ریاست آن جلسه را اجلاسیه‌های اینها را شاه به‌عهده داشتند. حالا من نمی‌دانم از نقطه‌نظر قانون اساسی چه جنبه‌ای داشت، هیچ‌وقت من مطالعه نکردم و مطالعه هم نشده بود. ولی بیشتر شورای اقتصاد برای، همین‌طور که قبلاً عرض کردم، ابلاغ دستور و اوامر شاه بود و در عین حال آگاهی ماموران عالی‌رتبه دولت در سطح وزرا از اینکه نظرات ایشان چیست و دنبال چه کارهایی بایستی بروند و کارهای خودشان را با هم تلفیق بکنند و هماهنگ بکنند، از این قبیل.

دراین‌باره برای اینکه این کارها هم این دستورات هم روی اصولی جلو برود که بسته به شرایط آن زمان داشت، طوری کرده بودند که از طرف آقای هویدا و دولت آن روز که قبلاً یک جلسه مقدماتی تشکیل بدهند و مطالبی را که بایستی ببرند به حضور شاه آن مطالب قبلاً درباره آنها مذاکره بشود و معلوم بشود که اولاً کدام مسائل را بایستی ببرند پیش شاه و درباره آنها چه حرف‌هایی، چه پوزیسیون‌هایی، چه موقعیت‌هایی این وزراء دارند و بعد از اینکه نظرشان با همدیگر هماهنگ شد و اختلافات خودشان با همدیگر حل کردند و غیره ببرند پیش شاه. و سعی هم می‌شد که اگر گرفتاری‌هایی دارد این گرفتاری‌ها را خیلی کوچک جلوه بدهند و در حضور شاه فقط آن مسائلی مطرح می‌شد که ایشان علاقه داشتند و یا قبلاً گفته بودند در نامه‌های مختلف‌شان و غیره دستوراتی و یا اوامری داده بودند و یا قبلاً گفته بودند در نامه‌های مختلفشان و غیره دستوراتی و یا اوامری داده بودند و یا اطلاعاتی خواسته بودند. پس در این جلسات به این ترتیب مطالبی می‌رفت که یا مورد علاقه ایشان بود یا اینکه به نحوی از انحاء دولت تشخیص می‌داد پیش ایشان برود. آن وقت وزراء هم دستورات خودشان را می‌گرفتند و می‌رفتند دنبال کار.

و اگر یکی از وزراء در این صحبت‌ها از مسیر خودش خارج می‌شد در این صورت، خوب، یا در همان جلسه فوری آقای هویدا یا رئیس سازمان برنامه یا وزیر مشاور آقای اصفیاء اشاره می‌کردند که بله قربان اجازه داده بشود که این مسئله مورد مطالعه بیشتر قرار بگیرد تا بروند با همدیگر صحبت‌های‌شان را بکنند و بعداً بیاورند پیش شاه، و یا اینکه اگر شخصی جوابش را می‌داد اگر در جهت شاید خوشایندی بود اشکالی نداشت ولی اگر در جهت ناخوشایندی بود در این صورت ممکن بود مورد سؤال قرار بگیرد.

دراین‌باره بایستی بگویم که به‌طورکلی خود شاه علاقه‌مند به این بود که تا حدی که می‌تواند دست به حقایق پیدا بکند. ولی در عین حال به‌هیچ‌وجه دوست نداشت وقتی که ایشان تصمیمش را گرفت یا ایشان یک نظر بخصوصی دارد، آن نظر بخصوص مورد challenge قرار بگیرد آن هم در ملاء‌عام. کسی می‌توانست برود پشت در با شاه حرف‌هایی را بزند نظراتش خودش را بگوید ولو اینکه در جهت خلاف نظرات شاه بوده باشد. ولی در ملاء عام در میان گروه این به صلاح نبود و شاه مقاومت می‌کرد و فوری قطع می‌کرد حرف آن شخص را. در عین حال همان‌طور که گفتم بین سؤال پیچ کردن در بعضی موارد بین بعضی از وزراء سعی می‌کرد که اطلاعات بیشتری به‌دست بیاورد. ولی کار به‌جایی رسیده بود راجع به بعضی از این مطالبی که می‌رفت پیش شاه فرمودید بعضی از موارد را برایتان بگویم.

در اواخر یا در طی حکومت آقای، نخست‌وزیری آقای هویدا کوشش می‌شد که قیمت‌ها مورد کنترل قرار بگیرد تثبیت قیمت‌ها باشد. و این وقتی که آقای آموزگار آمدند و تصمیم بر این شد که ما بایستی راه دیگر برویم برای تعیین قیمت‌ها تا تثبیت قیمت‌ها، و کم‌کم شروع به آزادی شد و ایجاد عرضه بیشتر و کنترل تقاضا، وزیر بازرگانی که آقای کاظم خسروشاهی بودند و خیلی فشار هم به ایشان وارد می‌شد. ایشان هم سعی می‌کردند که تثبیت‌ قیمت‌ها از بین برود و در بعضی از موارد هنوز موافقت با آنها نشده بود که این قیمت‌ها از تثبیت قیمت‌ها خارج بشود، ایشان به‌عنوان مثال تعدادی از کالاها را می‌آوردند به این شورا که فرضاً قیمت سنجاق بایستی چطور باشد، قیمت underwear زنانه که این قیمتش چه باشد و این‌ها هم شکل‌های مختلف دارد رنگ‌های مختلف دارد، اینها قیمت‌هایش چه باشد، و از این قبیل. شما می‌دیدید که دیگر کاملاً تصمیم‌گیری در آنجا نشان داده می‌شد که وارد مسائل جزئی شده که به صلاح نیست و بایستی سؤالات یا اینکه این تجزیه‌وتحلیل‌ها در سطح بسیار بسیار کلی بایستی باشد تا به یک تصمیمات اساسی برای کشور رسید. این به‌عنوان مثال که این شورا خودش را وارد این مسائل کوچک کردن در صورتی‌که مسائل اساسی را در بعضی موارد کنار گذاشتن. در هر حال حالا دیگر وارد جزئیات بیشتر نمی‌شوم این بحث مفصلی دارد و در اینجا همان به گزارش‌های قبلی که نگاه بکنید آنجا نشان می‌دهد.

س- بله.

ج- که در آنجا جو از چه قرار بوده.

س- آقای یگانه اکنون من نام عده‌ای از شخصیت‌های تاریخی ایران را که شما شخصاً می‌شناسید ذکر می‌کنم و از شما خواهش می‌کنم که یک یا دو موردی را که این اشخاص در آن نقشی داشتند و شما شخصاً ناظر بر آن بودید برای ما وصف کنید تا نسل حال و آینده را یاری دهید که شناخت کامل‌تری از شخصیت این افراد داشته باشند. من شروع می‌کنم اولین را با محمدرضاشاه پهلوی.

ج- درباره ایشان بایستی گفت که ایشان نسبت به پیشرفت ایران در سرلوحه فعالیت‌های این شخص قرار داشت. البته این یک ambition شخصی ایشان بود با توجه به سوابقی که ایشان داشتند یا به‌خاطر complexی که ایشان نسبت به خارجی‌ها داشتند نسبت به مصدق یا نسبت به پدر خودشان. این یک driveی در ایشان به‌وجود آورده بود برای اینکه بتوانند یک کار مهمی انجام بدهند و به دنبا و در تاریخ ایشان خودشان را نشان بدهند که این کار بزرگ را انجام دادند. این بود تمام هدف ایشان تمام فعالیت‌ ایشان در این زمینه در این مسیر قرار داشت. البته در این راه هم دچار اشتباهاتی شدند.

س- من عذر می‌خواهم من نظر شخصی شما را راجع به این افراد نمی‌خواهم. می‌خواهم که شما یک یا دو موردی را که ناظر بودید که این اشخاص در آن موارد چگونه عمل کردند آن را توصیف بفرمایید که خود این توصیف شما مبین شخصیت سیاسی و اجتماعی این اشخاص باشد.

ج- ها، مقصود این است که چیز بکنیم. خوب، یک موردی که فرض کنید درباره شاه ایران می‌توانم بگویم همان موردی بود که قبلاً به آن اشاره شد در کنفرانس الجزیره.

س- بله.

ج- در کنفرانس الجزیره ایشان در حفظ منافع ایران و اینکه همچنین در اینکه چطور مسائلی که کشورهای اوپک با آنها مواجه بودند فکرهای خوبی داشتند و از منافع ایران هم به خوبی دفاع کردند و خودشان را خیلی‌خیلی خوب، برجسته نشان دادند در آنجا.

س- خانم اشرف پهلوی.

ج- در یک موردی که بنده ناظر بودم ایشان البته فعالیت‌های خیلی وسیعی در دستگاه‌های بین‌المللی به‌خصوص یونسکو و United Nations درباره امور زنان داشتند و همچنین چند بار هم نماینده ایران شدند در General Assembly United Nations.

س- ایشان مثل اینکه رئیس کمیسیون حقوق بشر هم بودند.

ج- رئیس کمیسیون حقوق بشر هم بودند. ایشان به‌طور کلی در این زمینه impression خوبی از خودشان گذاشتند ولی در عین حال و در زندگی خصوصی خودشان با دیگران حسن شهرتی نداشتند.

س- بله. شما هیچ موردی را به‌خاطر ندارید که بخواهید آن را برای ما وصف بفرمایید، که ایشان چگونه در آن مورد عمل کردند.

ج- شخصاً، خوب، این مربوط می‌شود به زندگی خصوصی ایشان. و فرض کنید در همسایگی خواهر من یک باغی وجود داشت در پل رومی.

س- بله.

ج- این باغ که قبلاً همان به فامیل وفا تعلق داشت این را فروخته بودند که یک مهندسی این را خریده بود و این مهندس هم یک مهندس ارمنی بود. ایشان در عین حال یک مقاطعه‌کاری بود اشرف خیلی کمک به او می‌کرد از سازمان برنامه از جاهای دیگر قراردادهایی را بگیرند. و روابطشان با هم نزدیک بود و جنبه boy friendی و girl friendی خیلی نزدیکی داشتند در عین حالی که ایشان زن آقای بوشهری بودند اشرف پهلوی. کارشان در آنجا به جایی رسید که نتوانستند با هم این روابط را ادامه بدهند. هر هفته‌ای در آنجا اشرف خانم ظاهر می‌شد و از پشت دیوار هم که دیوارهای کوتاهی داشت معلوم بود که موقعی که می‌آمد افراد این خانه که خواهر من بودند دیده می‌شد. «اشرف خانم آمدند.» و گاه‌گاهی سروصدایشان بالا می‌رفت که با هم دعوا داشتند معاشقه داشتند معلوم بود از همسایگی. و یک روزی دعوای‌شان بالا می‌گیرد و آنچه که من ناظر بودم این بود که یک روز آمدم دیدم این ساختمان را خراب کردند.

چرا خراب کردند؟ معلوم شد که ایشان این آقای مهندس دیگر نمی‌خواسته این خانم بیاید آنجا برای اینکه گرفتاری زیادی برای ایشان به وجود می‌آورده و غیره. آنجا را خراب کرد ولی بعد از یکی دو ماه ایشان در حادثه هوایی از هواپیما سقوط کردند روی بحر خزر. این شخص را حالا اسمش یادم نیست. ولی همه می‌شناسند، پالانچیان.

س- پالانچیان؟

ج- پالانجیان.

س- بله. ایشان، آقایان دیگر که صحبت کردند راجع به ایشان گفتند که ایشان همیشه مراجعه می‌کرده برای انجام کارهایی. هیچ‌وقت شد که در دوران وزارت شما به شما مراجعه کرده باشند برای اینکه کاری از شما بخواهند که انجام بدهید؟

ج- آره.