روایت‌کننده: آقای محمد یگانه

تاریخ مصاحبه: ۹ جولای ۱۹۸۵

محل مصاحبه: شهر نیویورک، ایالت نیویورک

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۶

ادامه مصاحبه با آقای محمد یگانه در روز سه‌شنبه هیجده تیر ۱۳۶۴ برابر با ۹ جولای ۱۹۸۵ در شهر نیویورک ایالت نیویورک، مصاحبه‌کننده ضیاء صدقی.

س- آقای یگانه چرا آقای دکتر عالیخانی از وزارت اقتصاد استعفا داد؟

ج- دلیل استعفای عالیخانی البته یک مقدار سوابقی دارد که آن هم بایستی به آن اشاره کرد و بعد تا اینکه به آن آخرین جریانی که پیش آمد ایشان استعفا دادند معلوم بشود. ایشان یکی از، به نظر من، چهره‌های درخشانی بودند که در توسعه اقتصادی و صنعتی شدن کشور خیلی فعال بودند و به موفقیت‌های درخشانی رسیده بودند و این باعث این شده بود که محبوبیت ایشان در میان مردم خیلی بیشتر بشود و به‌خصوص یکی از آمال مردم ایجاد ذوب‌آهن بود و این هم به وسیله غربی‌ها عملی نشده بود. ایشان این مسئولیت را پیدا کردند و با شوروی‌ها این مذاکراتی که شد و نتیجه مطلوبی داد و خود من در سطح working level به اصطلاح این مذاکرات را انجام می‌دادم این به نتیجه رسید و عالیخانی هم موفق شده بود و نه تنها در این باره درباره اینکه بتواند بخش خصوصی را تجهیز بکند، صادرات ایران را تکان بدهد، دستگاه‌های جدیدی به وجود بیاید هم برای توسعه صنعتی هم برای توسعه بازرگانی و صادرات کشتیرانی و غیره و اینها، ایشان به اقتصاد ایران هم به این ترتیب توانسته بودند کمک‌های زیادی بکنند و تکان بدهند.

این قدری باعث حسادت از طرف افرادی می‌شد که ایشان را رقیب آینده می‌دانستند برای نخست‌وزیری، بنابراین در مواردی که پیش می‌آمد سعی می‌کردند نکات یا نکات ضعف ایشان را پیدا بکنند و از آن استفاده بکنند برای تضعیف این شخص. ایشان هم هدفش نه پیشرفت برای خودش بود بلکه هدف اصلیش کمک به کشورش و پیشرفت کشورش، این بود که مسئولیت‌ها را قبول می‌کرد و مسائل را از این دید نگاه می‌کرد. اگر اشتباه نکنم سال ۱۹۶۸ بود که آخرین سال ایشان و معمولاً در این موقع اواخر سال وزارت اقتصاد تجدیدنظر می‌کرد در سهمیه‌ها، سهمیه‌ای که وجود داشت اسمش سهمیه بود ولی عملاً حقوق گمرکی و سود بازرگانی البته حقوق گمرکی در اختیار مجلس بود قانون بود به آن نمی‌شد دست زد ولی سود بازرگانی در اختیار هیئت دولت بود که به این ترتیب عوارضی که و یا مالیاتی که به‌‌عنوان سود بازرگانی از ورود کالاها می‌گرفتند این تغییر و تبدیل پیدا می‌کرد. این را برای دو منظور به کار می‌بردند یک منظور برای این بود جنبه اقتصادی به این معنی داشت که بتوانند از کالاهایی حمایت بکنند و در این صورت ورود کالاهایی را گران‌تر می‌کردند یا منع می‌کردند و یا بعضی موارد جنبه عایدی داشت دولت در فشار عایدات بود که عایداتی کسب بکند و در آن صورت منبع درآمدی قرار می‌گرفت.

آن سال یکی از سال‌های بد اقتصادی ایران بود و بودجه ایران یک کمبود بسیار زیادی در بودجه‌اش دیده می‌شد و مسئله این بود که به این ترتیب ایشان می‌بایستی بیایند در حدود هفتصد میلیون تومان یا کم و بیش از این راه بتوانند کمک بکنند درآمد بیشتری تحصیل بشود و به بودجه دولت کمک بشود. درحالی‌که این مسئله یک مسئله مالیاتی و بودجه‌ای بود و چندان به ایشان ارتباطی نداشت که این کار رو مسئولیت را به‌عهده بگیرد ولی چون دیگر دستگاه‌ها آمادگی نداشتند از نقطه‌نظر سیاسی دیگران هم حاضر نبودند چنین مسئولیت گرفتن مالیات بیشتر را به‌عهده بگیرند و آقای عالیخانی هم می‌دید که اگر اقدامی نشود گرفتاری‌های بیشتری برای کشور ایجاد خواهد شد تورم بیشتر می‌شود و غیره، این بود که آمدند و این مسئولیت را قبول کردند و حاضر شدند سود بازرگانی تعدادی از کالاها برود بالا.

این را در مرحله کار که همکاران نزدیکش معاونین وزارت اقتصاد تهیه کردند که من هم جزء آنها بودم، سود بازرگانی بعضی کالاها مانند آهن و غیره و اینها پیشنهاد شد که بالا برود. در جلسه هیئت دولت هم ما بودیم عالیخانی وقتی که این پیشنهاد را می‌داد گفت در همان جا، «کاش من نبودم که چنین پیشنهادی را می‌آوردم و اگر هم کسی می‌آورد وظیفه من این بود که به‌خاطر حفظ منافع بخش اقتصادی خودم بگویم نه. ولی مسئله مسئله مملکتی مطرح است و بایستی همه ما دست‌به دست هم بدهیم منابع جدیدی به دست بیاوریم برای اینکه کمبود بودجه را کمتر بکنیم و منابع را تجهیز بکنیم برای پیشرفت اقتصادی کشور.

در همان جا بعضی از وزرا من جمله نخست‌وزیر از ایشان پرسیدند که نتیجه این پیشنهادات شما چه خواهد شد؟ ایشان حساب‌هایی که شده بود براساس آن حساب‌ها گفتند که، بله، این قدر قیمت آهن یا کالاهای دیگر بالا خواهد رفت و آثار تورمی آن در اقتصاد کشور چه خواهد بود. و وزرا دانسته و آشکار و با فهم کامل از جریان این پیشنهادات را قبول کردند. این تقریباً در اسفند آن سال بود، معمولاً هم وقتی که عالیخانی خودش از صحنه خارج می‌شد می‌رفت به مأموریتی در ایران نبود آن موقع مسائلی که گفتم که اگر ایشان مسائلی داشتند اینها مطرح می‌شد نکات ضعف ایشان پیدا بشود. از قضا همان‌طوری که پیش‌بینی شده بود بعد از فروردین قیمت تیر آهن شروع کرد بالا رفتن، بعضی کالاهایی که ما از آتش رفته بود معلوم بود برود بالا. و یک اتفاق دیگری هم افتاد در صحنه بین‌المللی که خود این کالا کمتر شد بالا. و یک اتفاق دیگری هم افتاد در صحنه بین‌المللی که خود این کالا کمتر شد تیرآهن و اینها و قیمتش به آن خاطر هم مقداری بالا رفت تقصیر بالا رفتن را مخالفینش گذاشتند گردن عالیخانی که ایشان مسبب این شدند و تورم ایجاد شده قیمت این کالاها بالا رفته.

این یک نکته‌ای بود که به آن مخالفینش تکیه کردند و یکی هم از طرف درباریان، بهبهانیان می‌خواست اجازه کارخانه سیمان را بگیرد برای بنیاد پهلوی در آبیک. ولی برنامه‌ای که وزارت اقتصاد ترتیب داده بود آبیک محل ایجاد کارخانه سیمان نبود می‌بایستی در کرمانشاه می‌بایستی در گرگان در جاهای دور افتاده می‌بایستی به‌وجود بیاید برای اینکه در آن موقع در تهران ظرفیت به حد کافی وجود داشت و تهران اضافه ظرفیت داشت که تولیدات جاهای دیگر را می‌داد بنابراین ما می‌بایستی ببریم کارخانجات سیمان را در ان مراکز مصرف، نزدیک به مراکز مصرف دور بگذاریم، ولی بنیاد پهلوی و آقا بهبهانیان به نمایندگی از طرف آنها علاقه‌مند بودند که در نزدیکی بازار تهران باشند که از وسایل و امکانات نزدیک به تهران متخصصین و حتی مقداری بتوانند از بازار تهران را بگیرند و بعد دیگران مجبور بشوند ببرند کالاهای خودشان را در بیرون بفروشند. عالیخانی هم نسبت به این مخالف بود ولی در آن موقع که ایشان رفته بود برای مسافرت به اروپای شرقی برای مذاکرات در غیابش این مسئله را مطرح کردند و از طرف دربار شاهنشاه دستور دادند به وزارت اقتصاد و در آن موقع در غیاب عالیخانی هم مسئولیت اداره وزارت اقتصاد به‌عهده دکتر احمد ضیایی بود که بلافاصله پروانه این کارخانه سیمان در آبیک صادر بشود.

در همان موقع ما بنا بود برویم برای مذاکرات به شوروی.

س- مذاکرات راجع به چه آقا؟

ج- مذاکرات ما سالانه داشتیم برای همکاری اقتصادی و فنی بین دو کشور.

س- بله.

ج- که از سال ۱۹۶۵ شروع شده بود ذوب‌آهن و غیره میان آنها بود. این سالانه که ما این مذاکرات را داشتیم ایشان از اروپای شرقی بنا بود بیاید به مسکو و من هم با همکاران دیگر از تهران برویم با هم در آنجا ایشان هم رئیس هیئت بودند. از قضا در آنجا وقتی که ایشان آمدند یکی از افرادی که از تهران آمده بودند آقای محمد خسروشاهی که رئیس اتاق بازرگانی بودند و نزدیک به آقای عالیخانی این نکات و این شایعاتی که وجود داشت فشاری که به وزارت اقتصاد می‌آید و غیره، اینها را به عالیخانی اشاره کرده بود که نبودن شما در تهران وضع شما را تضعیف کرده، ولی دیگر جزئیات را نگفته بود.

ایشان شب آمدند در هتل از من پرسیدند که «چه اتفاقی افتاده در غیاب من؟» و ما هم در آنجا رادیو را قدری صدایش را بالا بردیم تا بتوانیم بهتر حرف بزنیم و جریان را آن طوری که اتفاق افتاده بود من می‌بایستی با نهایت صداقت و درستی که ایشان بگویم، به ایشان گفتم و به‌خصوص معلوم بود که ایشان نسبت به اینکه برنامه‌ای که ایشان تهیه کرده بود از دربار تصمیم گرفته شده که این پروانه جدید داده بشود خیلی تأثیر کرد. ولی آثاری در ایشان ظاهر نشد و ایشان هم در حدود ساعت ده شب یا در حدود دوازده شب بود ببخشید، ایشان شروع کرد به خندیدن و من خیلی ناراحت بودم که این مسائل را مطرح کردیم و غیره، گفتم و به ایشان اشاره کردم. ایشان گفت، «نه به‌هیچ‌وجه شما فکر نکنید که من امشب نخواهم خوابید. از قضا امشب از سایر شب‌ها بهتر می‌خوابم.» معلوم بود در همان جا که ایشان تصمیم‌شان را گرفتند. و وقتی که از مسافرت مسکو برگشتند به تهران بلافاصله اول صبح رفتند پیش نخست‌وزیر و سپس پیش وزیر دربار یا برعکس اول پیش وزیر دربار بعد پیش نخست‌وزیر و تقاضای مرخصی کردند که استعفای خودشان را دادند. این یک طرف قضیه بود.

س- بله.

ج- و از طرف دیگر مسائل دیگری هم وجود داشتند. این زمینه‌ای که فراهم شده بود برای کنار رفتن ایشان ریشه‌های قدری عمیق‌تری هم داشت، ایشان تا حد زیادی سیاست‌های اقتصادی ملی‌گرانه، ناسیونالیستی تعقیب می‌کرد و مشهور به این شده بود که اقتصاد ایران را سوق داده به‌طرف همکاری با کشورهای اروپای شرقی و از این لحاظ کشورهای غربی و یا آمریکایی‌ها شاید چندان خوشحال نبودند، ولو اینکه تعداد زیادی از طرح‌های بزرگ هم با همکاری آمریکایی‌ها و با ایشان خیلی فعالیت می‌کردند بتوانند همکاری آلمان‌ها و انگلیس‌ها و فرانسوی‌ها و ایتالیایی‌ها را هم جلب بکنند. یک سیاست جامعی بود و در عین حال رقابت به‌وجود بیاید بین این کشورهایی که و یا تولیدکنندگان و صاحبان صنایع در آن کشورها تا ایران بتواند بهترین شرایط را برای خودش اخذ بکند. در اینجا با اجازه‌تان بعداً برمی‌گردم اگر خواستید به مسئله ذوب‌آهن، مثلاً در ذوب‌آهن …

س- تمنا می‌کنم بنده می‌خواستم این را از شما سؤال بکنم ولی قبل از آن می‌خواهم از شما تقاضا بکنم که یک مقداری توضیح بفرمایید راجع به این طرح‌های ملی و ناسیونالیستی که می‌گویید برای من چندان مشخص نیست اگر لطف بفرمایید یک خرده این را توضیح بدهید خیلی ممنون خواهم شد.

ج- این را الساعه به حضورتان توضیح می‌دهم. با اجازه مطلب سابق را تمام بکنم،

س- تمنا می‌کنم بفرمایید.

ج- برگردیم به این دو تا مطلب دیگر. ایشان به این ترتیب، عالیخانی بعضی از این کشورهای غربی attitude و نظر چندان مساعدی با ایشان نداشتند و در این موقع وقتی که کوشش در تضعیف کردن ایشان می‌شد، این را از خودشان شنیدم، یک روزی هوشنگ انصاری،

س- بله.

ج- که ایشان به کمک آقای عالیخانی تا حدی لانسه شده بود و در بعضی از این فعالیت‌ها و یا مأموریت‌ها ایشان هوشنگ انصاری را جلو کشیده بود تا اینکه بالاخره ایشان رفت و سفیر ایران در واشنگتن شده بود برگشته بود پیش عالیخانی و ایشان خیلی دنبال مسئله وزارت اقتصاد بود می‌خواست وزیر اقتصاد بشود. خیلی علاقه به مسائل صنعتی و بازرگانی و غیره داشت. و در میان حرف‌هایی که با هم زده بودند هوشنگ انصاری به او توصیه کرده بوده، «آن طوری که من می‌بینم از اوضاع و احوال برمی‌آید شما گرفتاری‌هایی دارید و بیشتر خواهد شد و بهتر است که همان هر چه زودتر استعفا بدهید و بروید کنار. اگر من به جای شما باشم کلاهم را برمی‌دارم و از اینجا می‌روم بیرون.»

و بالاخره همان‌طور هم شد در پشت صحنه یک توصیه‌هایی هم شده بود و در جهت پشتیبانی از هوشنگ انصاری که ایشان مسئول بشوند و این همکاری‌هایی که روزافزون شده بود با کشورهای اروپای شرقی تا حدی تعدیلاتی به‌وجود بیاید. این را ممکن است حالا یادداشت بکنید بعداً هم راجع به اینکه در مسکو راجع به فعالیت‌های آقای انصاری چه مذاکراتی شد این هم به حضورتان می‌گویم که از نقطه نظر این مصاحبه ممکن است جالب باشد.

س- بله، بله.

ج- حالا برمی‌گردیم روی این طرح‌هایی که فرمودید جنبه ناسیونالیستی داشته و یا برنامه‌هایی که استراتژی‌هایی که جنبه ناسیونالیستی داشتند. به‌طور کلی سیاست توسعه اقتصادی ایران این بود که بتواند یک توسعه همه جانبه‌ای را در کشور به‌وجود بیاورد اعم از اینکه در رشته کشاورزی باشد، رشته صنعتی باشد، بتواند احتیاجات اصلی خودش را خودش تأمین بکند و تا حد امکان تکنولوژی‌های پیشرفته را وارد کشور بکند یا این تکنولوژی‌هایی که با شرایط ایران جور درمی‌آید اینها را وارد کشور بکند و صنایع اساسی لازم در کشور به‌وجود بیاید و اتکاء ایران در این قبیل موارد کمتر بشود روزبه‌روز به احتیاجات خارجی.

مسئولیت به‌طورکلی اقتصاد و بازرگانی یا معادن کشور به‌عهده وزارت اقتصاد بود ولی ایشان به‌عنوان عضو شورای اقتصاد و همچنین با تبحری که داشتند راجع به امور اقتصادی و اینها، می‌شود گفت که سایر دستگاه‌های اقتصادی ایران را تحت‌الشعاع قرار داده بودند با افکاری که داشتند اعم از اینکه سازمان برنامه باشد با بانک مرکزی باشد یا سایر دستگاه‌ها و نظرهایی می‌دادند که مورد تآیید قرار می‌گرفت.

برای اینکه ما به این هدف‌ها بتوانیم برسیم ایشان این را لازم می‌دیدند که می‌بایستی ما سیاست‌هایی بتوانیم داشته باشیم برای پیشرفت آن صنایع اصلی و اساسی و بتوانیم تشویق بکنیم مردم را و تجهیز بکنیم که اینها هم وارد این فعالیت‌ها بشوند. توجه در اینجا فقط به صنایع به‌خصوص مصرفی و غیره نبود بلکه توجه بود به کلیه صنایع اساسی اعم از اینکه این صنایع، صنایع فلزی باشند صنایع فلزی اساسی مانند ذوب‌آهن، مانند آلومینیوم، مانند مس، سرب و روی و از این قبیل صنایع اساسی. یا صنایع ماشین‌سازی باشند engineering که به آن می‌گویند که بتوانیم صنایع مادر را در کشور ایجاد بکنیم و نه تنها ماشین بسازیم ولی ماشین‌هایی بسازیم که ماشین بسازند که ماشین تولید بکنند.

س- بله.

ج- و یا در رشته‌های پتروشیمی یا رشته‌های کاغذسازی که اینها صنایع سنگینی هستند فقط در عین حالی‌که این صنایع سنگین و صنایع اساسی و صنایع مادر هدف برنامه‌‌های جدید بود بلکه توجه به کارهای دستی هم می‌شد، توجه به صنایع کوچک هم می‌شد، توجه به صنایع مصرفی هم می‌شد که ایران بتواند فرض کنید مواد پوشاک خودش را در داخل تأمین بکند حتی مقداری به خارج صادر بکند یا بتواند فرض کنید مواد خوراکی خودش را در داخل تأمین بکند و غیره.

بنابراین شما می‌بینید که پایه‌های اصلی این صنایع ما در آن روز در آن موقعی که ایشان با همکاران خودشان در وزارت اقتصاد بودند گذاشته شد. ولی در روزهای اول کشورهایی که از دراز مدت با ایران همکاری داشتند که انتظار می‌رفت آنها همکاری بکنند در ایجاد این فعالیت‌ها حاضر نبودند به‌خصوص آمریکایی‌ها چندان نظر مساعدی نداشتند نسبت به برنامه‌های صنعتی و صنعتی شدن ایران.

در آن موقعی که من در ۱۹۶۴ بود که مرا از سازمان ملل خواستند آمدم ایران و مسئول برنامه‌های صنعتی و سیاست‌های صنعتی ایران شدم، و در آن موقع هم در سازمان ملل قبل از اینکه بروم، مسئولیت‌ من رئیس قسمت برنامه‌ریزی صنعتی و اقتصاد صنعتی بود برای کمک به تمام کشورهای درحال توسعه که از آن مقام رفتم به ایران و مسئولیت برنامه‌ریزی و تعیین سیاست‌های صنعتی را به‌عهده گرفتم. در آن موقع معلوم بود که این کشورهایی که با ما روابط سنتی دارند این آمادگی را ندارند. بنابراین ایران می‌بایستی از راه‌های دیگری سعی بکند این تکنولوژی‌های جدید و یا همکاری‌های جدید را جلب بکند. مثلاً به‌عنوان نمونه می‌گویم، باز برمی‌گردیم به ذوب‌آهن، در زمان رضاشاه در کرج لابد به‌خاطرتان هست، یک واحد کوچک ذوب‌آهنی با ظرفیت پنجاه‌هزار تن قابل تبدیل به یکصدهزار تن بنا بود در آنجا تأسیس بشود و ساختمان‌هایش رفت بالا و مقداری از ماشین‌آلات هم وارد شد بقیه هم در Djibouti و اینها به‌دست متفقین افتاد و آلمان‌ها شرکت کروپ بنا بود آنجا را درست بکند و درست هم نشد و این یکی از آرزوهای ملت ایران بود که یک همچین صنعت مادری به‌وجود بیاید.

بعد از جنگ جهانی دوم باز این طرح تعقیب شد و شرکت ذوب‌آهنی که ایجاد کرده بودند همان در این سال‌ها ادامه داشت ولو اینکه فعالیتی نداشت ولی وجود داشت و ایران دست کمک خواستن دراز کرد به بانک جهانی، به آلمان، به آمریکا، فقط در میان اینها آلمان حاضر شد به ایران کمک بکند آمریکایی‌ها مخالفت کردند و بانک جهانی مخالفت کرد برای ایجاد چنین صنعتی در ایران.

وقتی که آلمان‌ها حاضر شدند به ایران کمک بکنند با سوابقی که وجود داشت دکتر عالیخانی از رئیس دماکروپ تقاضا کرد که بیاید به ایران برای مذاکرات و ایشان هم قبول کردند ولی ۲۴ ساعت قبل از آمدن ایشان مسافرت ایشان لغو شد و ایشان نیامدند. آن را من در پرونده‌های محرمانه خودمان می‌خواندم که بعد دولت ایران مراجعه می‌کند به سفیرش در بن در آلمان آقای علیقلی اردلان که بروند رسیدگی بکنند که چرا رئیس کروپ به ایران نیامد. معلوم شد ایشان گزارشی داده بودند بعد از رسیدگی معلوم شد که آمریکایی‌ها توصیه کرده بودند به دولت آلمان که به صلاح ایران نیست و شما هم به صلاح نیست که به ایران کمک بکنید برای ایجاد چنین صنعتی.

وقتی که جلوی ایران را به این ترتیب گرفتند وزارت اقتصاد همان مسئله ناسیونالیستی که فرمودید سیاست ناسیونالیستی برنامه‌های ناسیونالیستی که در آن زمان تعقیب می‌شد، ایران توجه خودش را کرد به روس‌ها. که روس‌ها در آن موقع کارخانجاتی را در هندوستان به وجود آورده بودند کمک کرده بودند به هندوستان کارخانجاتی با تکنولوژی‌های جدید ذوب‌آهن، روابط ایران هم داشت با شوروی‌ها بهتر می‌شد در آن موقع زمان صدارت، نخست‌وزیری آقای علم بود و ایشان آن اعلامیه را دادند بیرون که «ایران پایگاهی برای خارجی‌ها نخواهد بود.» و در آن زمان خروشچف و اینها هم قبول کردند این تعهد ایران را و روابط شروع کرد به بهتر شدن.

بعد از خروشچف بود اوایل برژنف که شاه مسافرتی داشتند به شوروی. در اینجا برای اینکه نکات و مطالب قبلاً تبادل‌نظر شده باشد بین طرفین با شوروی‌ها این صحبت شده بود که اگر شوروی‌ها آمادگی کمک در رشته ایجاد ذوب‌آهن در ایران دارند، این آمادگی را دارند در آن صورت می‌شود که مطرح بشود. البته شوروی‌ها گفته بودند «اگر شاهنشاه از ما بخواهند ما آمادگی این را داریم این کمک را بکنیم.» ولی شاید به صلاح ایران و بعداً یک گرفتاری‌هایی برای شاه ایجاد نشود که ایشان رفتند متوسل شدند به شوروی‌ها می‌خواستند از نقطه‌نظر شاید ظاهر اینطور جلب‌نظر بکند که این شوروی‌ها بودند که پیشنهاد دادند و ایران حاضر شد این پیشنهاد را قبول بکند با توجه به اینکه کشورهای غربی حاضر نشده بودند به ایران کمک بکنند برای ایجاد چنین صنعتی.

در هر حال در چنین اوضاعی بود که ایشان وقتی که امکانات همکاری بین دو کشور بحث می‌شود بین شاه ایران و برژنف در آن صورت و یا سایر مسئولین امور در شوروی، این رشته هم به میان می‌آید و تصمیم گرفته می‌شود که چنین همکاری مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد، علاوه بر آن امکان صادرات ایران مطرح می‌شود به شوروی و ایجاد کارخانجات دیگر. از آنجا برمی‌گردیم به آن نکند دیگری که عرض کردم یادداشت بشود که بعداً به آن برمی‌گردیم که نظر آمریکایی‌ها در این‌باره چه بود. برای اینکه این همکاری به‌وجود بیاید لازم بود که گروهی از متخصصین شوروی بیایند امکانات ایران را در نظر بگیرند که آیا ایران منابع لازم را برای این کار دارد یا نه، و ایران اطلاعات لازم را در چنین سال‌های متمادی در اختیار داشت که هم از نقطه‌نظر بازار معلوم بود که بازار این محصولات چقدر است و هم از نقطه‌نظر مواد اولیه آیا سنگ آهن وجود دارد؟ آیا زغال وجود دارد؟ آیا آب لازم وجود دارد؟ و کجا می‌شود اینها را تحصیل کرد؟ اینها در ۱۹۶۴ تیمی به ایران فرستادند و بعد از اینکه دیدند امکانات وجود دارد قرار شد نمایندگان رسمی آنها وارد ایران بشوند و مذاکره بکنند با ایرانی‌ها برای عقد قرارداد.

این مذاکرات و این رفت و آمدها همه‌اش سعی می‌شد به‌طور سری انجام بگیرد. در این هیئتی که وجود داشت تقریباً هیئت ایران شامل پانزده شانزده نفر بود و شاه دستور داده بود اولاً افرادی انتخاب بشوند که صددرصد مورد اطمینان و از نقطه‌نظر حفظ مصالح کشور. و ثانیاً اینکه موظف باشند به اینکه این مسئولیتی که دارند اطلاعاتی از اینجا به خارج به هیچ‌وجه درز نکند و این تماس‌ها و مذاکرات و غیره به تمام معنی سری بماند.

رئیس هیئت ایران عالیخانی بود نفر دوم اصفیاء و بعد رئیس گروه مذاکره من بودم با تعداد افراد و تمام مذاکرات هم در دفتر من در وزارت اقتصاد عملی می‌شد که این مذاکرات در نهایت همان‌طوری که اشاره کردم سرّی و دفتر من رفت و آمد به آنجا بیست‌وچهار ساعت تحت کنترل و بازرسی بود. تمام تلفن این افرادی که در این مذاکرات شرکت داشتند رفت‌وآمد آنها به دفترشان، تلفن‌های دفترشان، تلفن‌های خانه‌شان همه‌اش به‌وسیله مسئولین اطلاعاتی کشور تحت کنترل بودند که مبادا این مسائل به خارج درز بکند.

تقریباً این مذاکرات ما در حدود یک ماه طول کشید و در این مذاکرات ما چهار تا طرح داشتیم مذاکره می‌کردیم. یکی ذوب‌آهن بود، یکی کارخانه ماشین‌سازی بود، یکی هم صادرات ایران بود به شوروی پروژه گاز، و یکی هم مسئله این بود که در ایران یک کارخانه نساجی در آذربایجان در دشت مغان ایجاد بشود. در عین حالی‌که ما کارشناسان وزارت اقتصاد فکر می‌کردیم که این سه طرح اولیه موافق مصالح ایران است به‌هیچ‌وجه کارشناسان ما توصیه نمی‌کردند که ما از شوروی ماشین‌آلات

س- نساجی.

ج- نساجی بگیریم. ولی خوب سران کشور همچین مذاکراتی کرده بودند و ما مجبور بودیم به این مسئله هم توجه بکنیم منتها کارشناسان هم در حد خودشان می‌توانند سنگ راهی ایجاد بکنند، سنگی در راه ایجاد بکنند که آن طرح به هم بخورد.

س- بله.

ج- تمام هدف ما این بود که چه سنگی به وسط بیندازیم که طرح عملی نشود. و دلیل اینکه نمی‌خواستیم این کار را برای اینکه اینها ماشین آلاتشان و یا کالاهایی که قماشی که درست می‌کردند به وسیسله این ماشین‌آلات از لحاظ مرغوبیت خیلی خیلی پست بودند و نه در ایران اینها ممکن بود مشتری داشته باشند نه در خارج، و صنایع کشور خیلی پیشرفته بود صنایع ایران در رشته نساجی و بهترین و آخرین تکنولوژی‌ها از طریق آلمان و سوئیس و ایتالیا و اینها وارد کشور شده، کالاهای بسیار مرغوبی درست می‌کردند و به حد کافی در حد احتیاجات ایران.

بنابراین پیشنهادی که ما کردیم به شوروی‌ها در این باره، این را به صورت پرانتز عوض می‌کنم، این بود که «خوب، ما آماده هستیم این کارخانه را ایجاد بکنیم در دشت مغان با چنان ظرفیتی فرض کنید پنجاه میلیون متر یا صدمیلیون متر در سال ولی چون بازار داخلی وجود ندارد و محل این کارخانه هم نزدیک شوروی خواهد بود، بنابراین اگر شوروی آماده بشود که محصول این را برای بیست سی سال بخرد.» خوب، اگر قبول می‌کردند ما هم آن را به‌وجود می‌آوردیم و ماشین‌آلات هم تا آن موقع در طی این مدت مستهلک شده بود چون اشکالی هم نداشت برای ایران، هم پنبه ایران تبدیل می‌شد در آنجا به کالای طبق باب خودشان و هم عده‌ای کارگر به کار گماشته می‌شدند و غیره. ولی وقتی که این پیشنهاد ما را شوروی‌ها دیدند و خودشان هم قدری ناراحت بودند برای اینکه می‌خواستند در ایران کارخانجاتی ایجاد بشود که اینها به اصطلاح، showcase باشد نه اینکه یک چیزی باشد که از نقطه‌نظر اینها showcase منفی باشد وقتی که showcase مثبت، خودشان رئیس این هیئتٔشان گفتند. «با نهایت صداقت بایستی بگویم ما رفتیم و بازار شما را مطالعه کردیم. شما به حد کافی تولید می‌کنید و به‌علاوه ما توجه‌مان در شوروی به این رشته‌های مصرفی نکردیم و در این رشته‌ها پیشرفت نداشتیم در عرض بیست سی سال اخیر و تکنولوژی ما up-to-date نیست و بنابراین ما به شما توصیه می‌کنیم همان روابطی که با کشورهای اروپایی دارید و از تکنولوژی آنها استفاده می‌کنید این را ادامه بدهید.» بنابراین به این ترتیب این پروژه افتاد و ما نفس راحتی کشیدیم.

برگردیم به آن مذاکرات، این مذاکرات عرض کردم یک ماه طول کشید مذاکرات بسیار سختی بود زبان همدیگر را چندان نمی‌فهمیدیم ولو اینکه خوب، به فارسی، به انگلیسی مترجم داشتیم ولی فکر ما با فکر همدیگر قدری فرق‌های زیادی داشت و اینها هم کلیشه‌هایی داشتند می‌بایستی دنبال آن کلیشه باشند. اگر حتی ثابت می‌کردید که اگر این ماده معاهده را یا هر موافقت‌نامه را ما عوض بکنیم به این ترتیب این هم به‌نفع شماست هم به نفع ما باز هم قانع می‌شدند به نفع خواهد بود ولی می‌گفتند «چون دستور ما بر این است بایستی اینطور ادامه بدهیم.» در هر حال ما موفق شدیم تا در عرض این یک ماه این موافقت‌نامه را آماده بکنیم به استثنای چهار نسخه‌ای که نتوانستیم به توافق برسانیم اینها می‌بایستی بروند در شوروی با مقامات عالی‌شان صحبت بکنند و بعد تصمیم گرفته بشود. از آن جمله بود مسئله قیمت گاز، از آن جمله بود ظرفیت ذوب‌آهن یا از آن جمله بود در چه مدتی ذوب‌آهن ممکن است تمام بشود و سه چهار تا از این قبیل نکات. ولی در هر حال در اصول توافق شده بود.

دو روز قبل از اینکه یا یک روز شاید، اشتباه نکنم، قبل از اینکه این موافقت‌نامه پاراف بشود آماده پاراف شدن باشد آمریکایی‌ها اطلاع پیدا کرده بودند که در شهر که در تهران افرادی هستند مدتی است از شوروی آمدند و به‌طور سری در وزارت اقتصاد مشغول مذاکره هستند با گروهی و این هم در دفتر محمد یگانه انجام می‌گیرد. در این موقع آقای Meyer سفیر ایران بود و من هم در ایران بودم تا آن موقع یک سال با هم تماسی نداشتیم غیر از یک تماسی روزهای اول که مستشار اقتصادی‌شان آمده بود پیش من تا نظرهای خودرش را بگوید که چطور ممکن است اگرچه راه‌هایی ما برویم ممکن است به صلاح کشور ما باشد توجه‌مان را بیشتر به این رشته بکنیم به آن رشته بکنیم جواب من همین بود که «ما از شما هر وقت توصیه خواستیم از شما می‌خواهیم احتیاجی به توصیه شما نیست.» این بود که از آن موقع هم هیچ‌گونه تماسی با من نداشتند مرا کاملاً کنار گذاشته بودند و این اسراری هم که اخیراً فاش شده در میان آنها به هیچ‌وجه به‌عنوان رابط و غیره و فلان می‌بینید که اصلاً اشاره‌ای

س- اسم شما نیست.

ج- به من نشده. در هر حال آقای Meyer به من تلفن کردند برای بار اول بعد از مدت یک سال در ایران بودم. و بعد می‌خواستند مرا به شام دعوت بکنند. به منشی خودم گفتم که فعلاً پیغام را بگیرید بعداً جواب‌شان را می‌دهم. من بلافاصله این را رفتم پیش عالیخانی وزیر اقتصاد وزیر هم با ایشان صحبت کردم که ایشان همچین تلفنی کردند چه جوابی بایستی داد؟ البته صلاح نیست که من بروم آنجا در این اوضاع و احوال. ایشان پرسیدند.» چطور؟ این موافقت‌نامه در چه حالی است.» گفتم، «فردا آماده پاراف شدن است.» ایشان گفتند، «که پس در این صورت شما این را قبول بکنید.» ولی باز من صلاح ندیدم که من به تنهایی به سفارت آمریکا بروم شام با سفیر بخورم و در این باره صحبت‌های دو جانبه‌ای با هم داشته باشیم. ایشان که مجدداً تماس گرفتند از ایشان پرسیدم، «خوب چطور شده که دعوت می‌کنید» ایشان گفتند، «آره ما اطلاعاتی به دستمان رسیده مذاکراتی دارد انجام می‌شود و اینها و می‌خواستیم ببینیم که چه وضعی هست.» در آن صورت من گفتم که، «درست است من در این مذاکرات شرکت دارم و صحیح هم هست مذاکراتی می‌شود، ولی از من ارشدتر دو نفر دیگر هم هستند که یکی آقای عالیخانی وزیر اقتصاد و آن یکی هم آقای صفی اصفیاء رئیس سازمان برنامه، آنها در موقعیت بهتری هستند که به سؤالات شما پاسخ بدهند.» ایشان گفتند که، «فکر کردیم که برای آنها زحمت خواهد شد چون آنها نخواهند توانست بیایند و غیره.» و من گفتم، «نه اگر اشکالی شد آنها به شما خواهند گفت،» بنابراین از آنها هم دعوت کردند که ما سه نفری رفتیم و قبلاً هم اطلاع داده شد به نخست‌وزیر و غیره یک همچین دعوتی شده. و این بلافاصله دو سه ساعت بعد از اینکه پاراف شده بود موافقت‌نامه رفتیم آنجا برای اینکه از روز اول شاه ترسش از این بود که بعضی افرادی در ایران پیدا بشوند و این اطلاعات را به خارج بدهند و بعد فشارهایی بیاید جلوی این کار گرفته بشود.

این بود که می‌خواستند آمریکا در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرد. و البته فردایش هم بنا بود که اعلام بشود به مردم گفته بشود که چه اتفاقی خواهد افتاد. و حتی اعلام هم شد یعنی به روزنامجات داده شد و بعد از آنجا ما رفتیم به این مهمانی و در آنجا سفیر این مسئله را که مطرح کرد آقای عالیخانی گفتند، «آره ما مذاکراتی داشتیم با اینها در مسئله ذوب‌آهن و اینها بوده و رشته‌ای بود که شما علاقه نداشتید.» بعد صفی اصفیاء هم قبلاً مأمور شده بود از طرف شاهنشاه که تقریباً چند ماه قبل که اتمام حجت بکند با آمریکایی‌ها، باز شاه فرستاده بود صفی اصفیاء را با سفیر آمریکا صحبت بکند که ما می‌خواهیم دنبال این طرح هستیم علاقه‌مند هستیم این همکاری با شما بشود ما می‌خواهیم نظر شما را بدانیم. آنها هم جواب داده بودند که نه ما به صلاحتان نمی‌بینیم و آمادگی هم نداریم. این بود که صفی اصفیاء هم به این مسئله اشاره کرد و آقای Meyer هم خیلی ناراحت شدند و رنگ و روی خودشان را

س- کدام آقای Meyer؟

ج- Meyer

س- Armin Meyer?

ج- Armin Meyer و اطلاع پیدا کردند که چنین اتفاقی در آنجا افتاده است.

س- هیچ‌وقت معلوم نشد که چه کسی این موضوع را به آمریکایی‌ها اطلاع داده بود؟

ج- نه این را لابد از رفت‌وآمد اینها افرادی دارند در …

س- بله. آقای یگانه راجع به ذوب‌آهن صحبت شد و من با خیلی آقایان دیگر هم راجع به این موضوع صحبت کردم بعضی از آقایان نظر داشتند و اعتقادشان این بود که تأسیس ذوب‌آهن در ایران اصولاً یک کار غیرضروری و نمایشی بود یک. دوم اینکه یک سرمایه‌گذاری هنگفتی بود که بازده معقول نداشت. شما اعتقادتان راجع به این موضوع چیست؟

ج- این حرف به‌هیچ‌وجه صحیح نیست برای اینکه اولاً کشور ایران به سرعت در حال توسعه بود و احتیاجات ایران به آهن و تیرآهن و یا فولاد و غیره و از این قبیل کالاها که می‌شد در داخل درست کرد، ما آن موقعی که شروع کردیم این مذاکرات را در حدود چهارصد پانصدهزار تن بود و به سرعت در حال رشد بود. سالی در حدود بیست بیست و پنج درصد رشد می‌کرد مصرف اینها. به ‌طوری‌که ما می‌دیدیم در طی هفت هشت ده سال آینده این به مقدار ممکن است به هفت هشت میلیون تن برسد. و معمولاً هم کارخانجاتی که ایجاد می‌شد در آن موقع با ظرفیت‌های پانصد هزار تن و یک میلیون تن اینها اقتصادی بودند و هیچ دلیلی وجود نداشت که ما اگر منابع اولیه داریم در کشور و بازار هم داریم دنبال ایجاد چنین صنایعی نرویم صنایع مادر اگر می‌خواهیم مملکت خودمان را صنعتی بکنیم.

و به‌طوری‌که می‌بینید ما از این پانصدهزار تنی که ششصد هزار کارخانه اولیه را که با ششصد هزار تن شروع کردیم تا پنج سال بعد از آن که کارخانه به راه افتاد احتیاجات ما رفته بود روی یک و نیم دو میلیون تن. و بعد این کارخانه را توسعه دادیم بلافاصله به یک میلیون و دویست هزار تن و این همه دو سه سال طول کشید که به راه بیفتد و بعد باز احتیاجات به سرعت در حال رشد بودند این رسید به، ما رفتیم باز یا روس‌ها صحبت کردیم این کارخانه را به ظرفیت ۹/۱ میلیون تن برسانیم و بعد یک قرارداد دیگر هم بستیم که این را به شش میلیون تن برسانیم. در عین حالی‌که این همکاری با شوروی‌ها در حدود شش میلیون بود و آخرش می‌رسید آن کارخانه به حداکثر ظرفیتش که زیربناها برای آن ایجاد شده بود می‌شد هشت میلیون تن، از طرف دیگر به سرعت که مصرف می‌رفت بالا ما مجبور شدیم که برویم کارخانجات دیگری را به‌وجود بیاوریم در کشور با ظرفیت ۱۲ میلیون تن که این به‌تدریج البته می‌بایستی به‌وجود بیاید و اینها هم از طریق direct reduction که می‌گویند با استفاده از گاز طبیعی نه از کک تا بشود سنگ آهن را تبدیل کرد به آهن و فولاد که این بنا بود در بندرعباس باشد، اهواز باشد، بوشهر باشد این کارخانجات و همچنین اصفهان. و چند تا از این کارخانجات شروع کردند به کار کردن با ظرفیت‌های البته ۲۰۰ هزار تن ۳۰۰ هزار تن که بنا بود به ۱۲ میلیون تن برسد و ظرفیت تولید آهن در ایران در ۱۹۸۵ می‌بایستی یک چیزی در حدود ۲۰ میلیون تن بشود و مصرفش از این بیشتر می‌شد با آن سرعتی که می‌رفت بالا.

حالا شما می‌بینید امروز یکی از گرفتاری‌های کشورهای صنعتی که اینها سال‌های سال است صدها سال است شاید آهن تولید می‌کنند فولاد می‌کنند در مقابل کشورهای توسعه یافته اینها مانند برزیل، مکزیک، هندوستان به زانو درآمدند در رقابت با آهن و فولادی که از آن کشورها می‌آید به این بازارها. امروز دولت آمریکا با این قدرتش با این تکنولوژیش در رشته آهن و فولاد نمی‌تواند رقابت بکند با یک کشور در حال توسعه مانند برزیل. چه دلیلی وجود داشت که ایران هم نتواند مانند برزیل کالایش را به قیمت نسبتاً ارزانی تولید بکند؟

در اینجا من بایستی اشاره بکنم به دو چیز که چرا روزهای اول قدری آهن و فولاد در ایران گران تمام می‌شد. قیمت ماشین‌آلاتی که ما خریده بودیم مطابق قیمت‌های بین‌المللی بود در آنجا به‌هیچ‌وجه ایران ضرری نکرده بود و حتی از نقطه‌نظر بهره که موقعی که شما ماشین‌آلات را می‌خرید و این طی دوره طولانی شش هفت سال طول می‌کشد که ذوب‌آهن به مرحله استفاده برسد ما بهره دو و نیم درصد به این ماشین‌آلات می‌دادیم در صورتی‌که اگر از بازار، نمی‌دانم، آلمان و غیره می‌خریدیم می‌بایستی بین هفت هشت درصد یا ده دوازده درصد بهره می‌دادیم. بنابراین کارخانه از نقطه نظر سرمایه‌گذاری در خود ماشین‌آلات مناسب بود ولی زیربناهایی که درست شده بود زیربناهای زیادی بود. فرضاً یک شهری ساخته شده بود در وسط بیابان که آن هم جزء سرمایه ذوب‌آهن بالا برده شد.

س- بله، بله.

ج- این قبیل مخارج یا تعلیم و تربیت افراد وجود داشت، این قبیل چیزها وجود داشت که برای …