روایتکننده: آقای محمد یگانه
تاریخ مصاحبه: ۳۰ آوریل ۱۹۸۵
محل مصاحبه: شهر نیویورک، ایالت نیویورک
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۵
بله توزیع سهام را میگفتم توزیع سهام کارخانجات بین کارگران وجود داشت. اینها هم یک مقداری از مسائل را تشکیل میداد و بهعلاوه گرفتاریهای دیگری که راجع به تأمین منابع برای طرحهای در حال اجرا و غیره که البته در این موقع عدهای فکر میکنند که در دولت آموزگار ما نهایت کوشش را کردیم که فعالیتها را کاهش بدهیم. در نتیجه بیکاری زیاد شد یا فعالیتها کم شد این تا حدی کمک کرد به جریانات بعدی. اینها بههیچ وجه صحیح نیست اگر به بودجه نگاه کنید به ارقام نگاه بکنید میبینید که نه این مخارج و این طرحها بهسرعت داشتند جلو میرفتند و کاری که ما کردیم سرعت سیرش را کم کردیم که این اگر سالی در حدود سی چهل درصد میرفت جلو ما این را از سطح سابقش پایین نیاوردیم گذاشتیم فرضاً ده درصد برود جلو باز توسعه پیدا میکرد. و بنابراین این مسائل را داشتیم که بتوانیم هم کمبودهایی که در اقتصاد بهوجود آمده بود، آن کمبودها را از بین ببریم این کمبودها در همه قیمتهای زیربنایی دیده میشد مانند برق و بنادر و حملونقل و اینها که وزیر دارایی در تمامی اینها به نحوی از انحاء گرفتار بود. و در آن موقع بود که موقعی که من وزارت دارایی بودم این جریان قم پیش آمد و بعد از آن حادثه تبریز و بعداً نضج گرفتن انقلاب.
س- بله.
ج- در آن موقع البته این مطالب را بایستی نخستوزیر این حرفها را بزند ولی چند نکته را که به من مربوط میشود در اینجا بایستی اشاره بکنم این است که در آن موقع نخستوزیر متوجه این مسئله شد. ما هم که در آنجا همکاری داشتیم در هیئت دولت از نزدیک میدیدیم و با هم صحبتهایی داشتیم. ایشان خواست بهعنوان یک نخستوزیر مسائل را تشریح بکند بعد از اینکه جریان تبریز پیش آمد معلوم بود که این ادامه خواهد یافت این جریان. ایشان رفت به تبریز و پیش مردم صحبت کردن در حدود سیصد چهارصد هزار نفر آمدند جلو و حرفهایش را زد و خیلی گرفت. و بعد بنا بود به اصفهان و مشهد و شیراز و همان هر هفته هر دو هفته یک جایی برود به دردهای مردم رسیدگی بکند و غیره، حرفهای دولت را بزند در مقابل آزادی هم که داده شده است دیگران هم حرفهایشان را بزنند چه در مجلس چه در روزنامجات چه در اجتماعات به هر وسیلهای شده است.
س- موضوع فضای باز سیاسی.
ج- فضای باز سیاسی. فضای باز سیاسی بنابراین نمیبایستی در آن موقع فکر میشد که یک طرفی باشد فقط مخالفان فضای باز سیاسی داشته باشند خود دولت فضای خودش را محدود بکند و بلکه از خودش انتقاد بکند مرتب، آن یکی از این عواملی که تیشه میزد به ریشه دولت آن رژیم بازرسی شاهنشاهی بود که در آن دوره بهوجود آمد در زمان هویدا. البته میخواستند نکات ضعف هویدا را نشان بدهند ولی این باعث شد که نکات ضعف رژیم نشان داده بشود بدون اینکه آن نکات قوی و یا خدماتی که شده آن هم نشان داده بشود.
بنابراین در این فضای با سیاسی که دولت آموزگار چند تا initiative ابتکار بهخرج داد یکی این بود موضوع نزدیکی با روحانیون. ترتیباتی داد با روحانیون قم نزدیک شد و بعد دستور رسید که نه این کار به وسیله دربار انجام خواهد شد. ایشان خلاصه باز میبایستی در آن محیط بهعنوان یک تکنوکرات به کار خودش ادامه بدهد و روز به روز هم این موضوع شدت پیدا میکرد مخالفین فشارهای بیشتری وارد میآوردند و جریان سینما رکس آبادان که پیش آمد ایشان تصمیم گرفت که استعفا بدهد.
س- بله.
ج- و شاه هم در کتاب خودش از اینکه استعفای آموزگار را در آن موقع قبول کرده این را یک اشتباه تلقی میکند. و آن وقت پس از استعفای ایشان که در این جریانات و در نتیجه اینکه ایشان هیچگونه قدرتی برای حل مسائل، نزدیک شده با گروههای مخالف، با روحانیون که بتواند یک دیالوگ ایجاد بکند به او داده نشد و این ادامه پیدا کرد جریان ایشان رفتند و دولت شریفامامی دولت سازش آمد و در این موقع باز از من خواهش کردند که ادامه بدهم.
س- آقای شریفامامی از شما خواستند؟
ج- از من خواستند که من ادامه بدهم.
س- همان موقعیت سابقتان را؟
ج- موقعیت سابق را. من در وهله اول جوابم منفی بود ولی ایشان اصرار کردند که بروم ایشان را ببینم شخصاً مسائلی را خواهند گفت. ولی بعداً برای من معلوم شد که این تصمیم، ایشان گفتند در اینجا «این تصمیم، تصمیم شاه است و بنابراین شما میبایستی بروید همان دنبال کار خودتان.» در آن موقع از قرار معلوم خود شریفامامی یک کاندیدی داشته که مورد قبول شاه قرار نمیگیرد و یک کاندیدی هم که خودش را جلو انداخته بوده خیلی دنبال این بود که بعداً وزیر آموش عالی شد آقای نهاوندی.
س- هوشنگ نهاوندی؟
ج- هوشنگ نهاوندی خیلی اصرار میکرده که این را داشته باشد و شاه هم گویا اعتماد نداشتند از اینجا سوءاستفاده بشود برای stepping-stone برای فعالیتهای سیاسی و غیره و اینها.
بنابراین شاه در آنجا میگوید که، «چه اشکالی دارد این گرفتاریها که هست همان یگانه ادامه بدهد.» درحالیکه ما هم میخواستیم برویم من در همان موقع با آموزگار صحبت کردم که، «آقا صحیح نیست که یکی از وزرای ارشد تو، شما که استعفا میدهید در اینجا باشد.» گفت، «نه شما چون اوضاع طوریست که غیر از شما کسی را ندارند این است که بهخاطر مملکت شما هم موظف هستید که ادامه بدهید تا اینکه راهحلی بعداً پیدا میکنیم.» من که رفتم آنجا هر روز از روز بعد یا از روز پیش بدتر میشد و تعداد زیادی میآمدند به وزارت دارایی شعار دادن و غیره و فلان و اینها و سیاست دولت هم فقط تبدیل به این شده بود که بتواند concession بدهد امتیاز بدهد.
س- بله.
ج- هی حقوقها را بالا بدهد و سیاست و غیره مملکتداری اینها از بین رفته بود.
گرفتاریهای آنی بهوجود آمده بود مثلاً بتواند حقوق مردم را برساند. ما سعی خودمان را میکردیم از طریق بانک مرکزی این کار را بکنیم یا گرفتاریهایی در گمرک وجود داشت اینها را موانع را از بین برداریم. این مسائل پیش میآمد، خلاصه، به اصطلاح یک holding operationی بود و از طرف دیگر هم فشارها روزبهروز بیشتر داشت میشد و تعداد زیادی هر روز چندین هزار جمع میشدند در محوطه وزارت دارایی داد و فریاد و اینها. در عین حالیکه در وزارتخانههای دیگر با وزرای دیگر خیلی با اهانت رفتار میشد ولی این سوابقی که مبارزه با فساد و غیره و فلان که مردم از من دیده بودند به استثنای آنهایی که معلوم نبود از کجا آمدند فلسطینی هستند دیگران هستند، وقتی که من ظاهر میشدم صحبت میکردم اینها کف هم میزدند در آنجا، ولی منتهای کوشش را ما میکردیم اینها را ساکت بکنیم، «دردتان چیست؟» مثلاً دردشان عبارت از این است که فرض کنید تغییرات قانون اساسی. این به وزارت دارایی مربوط نمیشد که. وضع که اینطور شد چندین بار من رفتم از راههای مختلف استعفای خودم را تقدیم کردم قبول نشد. جریان سپتامبر یا جمعه،
س- جمعه سیاه.
ج- جمعه سیاه پیش آمد.
س- ۱۷ شهریور.
ج- ۱۷ شهریور، روز بعدش من که روزهای شنبه شرفیاب میشدم پیش شاه میرفتم برای گزارش، در آنجا وضع بسیار ناراحتکنندهای دیدم که ما میرفتیم معمولاً پیش شاه، ایشان میآمدند و سرپا گزارش را میخواستند و توضیحاتی نظرات خودشان را میگفتند یا اوامری صادر میکردند و غیره و هر شخص هم پانزده دقیقه نیم ساعت معمولاً وزرا نیم ساعت، یک ساعت وقت داشتند و صحبت میکردند، ولی این دفعه شاه دستور دادند که، «بیایید بنشینید.» و فلان، ایشان هم نشستند و بعد تمام فکر و ذکرش روی این مسائل بود.
س- کدام مسائل آقا؟
ج- مسائل موجود کشور،
س- بله.
ج- چرا این وضع بهوجود آمده؟ در مقابلش یک کاخی که ساخته بودند این کاخ کاملاً ریخته بوده فکر میکرد که تمام کارگران کشور، دهقانان کشور، انتلکتوئلها روشنفکران، بازاریها و غیره بعد از این همه مملکت ترقیاتی که کرده و زحماتی که ایشان کشیدند همهشان پشتیبان هستند. چطور حالا مردم آمدند و «مرگ بر شاه» میگویند،
س- مخالف هستند.
ج- مخالف هستند. بسیار ناراحتکنندهای که حتی دیگر از بغض دیگر نتوانستند حرف بزنند و شروع کردند از چشمشان هم …
س- اشک ریختن.
ج- اشک ریختن. این چنین وضعی بود و آقای شریفامامی هم گرفتاریهای بسیاری داشتند که قابل حل نبود مخالفین آماده همکاری با ایشان نبودند تا اینکه ایشان هم مجبور شدند بروند کنار
س- استعفا بدهند.
ج- بله، در این موقع حکومت نظامی سرکار آمد. در این حکومت نظامی باز تصمیم داشتند.
س- که شما را نگه دارند؟
ج- بله، همان ساعت هفت صبح از من خواستند که بروم برای معرفی.
س- آقای ازهاری؟
ج- امراء یکی پشت سرهم که تا آن موقع که تا آن موقع ما با اینها در تماس نبودیم از قرهباغی گرفته،
س- بله.
ج- قرهباغی دوبار تلفن کرد، بعد از آن مقدم تلفن کرد، بعد از آن اویسی تلفن کرد، با تحکم مثل اینکه دستور ارتشی میدهند. پاسخ من این بود که من بایستی بروم و شاهنشاه هم قبول کردند حال و وضع من خوب نیست برای معالجه میخواهم بروم به خارج و وزارت دارایی هم نمیتواند بدون سرپرست در این شرایط بماند. این است که به نحوی از انحاء ما توانستیم از زیر این فشار در برویم و چهار روز بعد دیگر من آمده بودم از ایران به خارج رفتم که بروم معالجه بکنم در هوستون واقعاً هم حال مزاجیام خوب نبود و دکترها چنین دستور داده بودند. و وقتی که گفتند یکی دو ماه استراحت بکنم، این مدت تمام شد، میخواستم برگردم چون در آن موقع همه از ایران فرار میکردند حتی بلیط خودم را گرفتم بروم به ایران به وین رسیدم در آنجا این OPEC Fund بود و من هم Chairmanاش بودم.
س- بله.
ج- که جلسهای داشتیم. بعد به تهران تلفن کردم با فامیل صحبت بکنم که بگویم که دارم میآیم آنها گفتند که مگر حال مزاجیت خوب شده؟ شما احتیاج به استراحت بیشتری دارید و بهتر است بمانید. دیدم که دارند اصرار میکنند و معلوم بود که اوضاع طوری نیست که ما برگردیم و بالاخره من ماندم دو سال مجدداً برگشتم به صندوق بینالمللی پول در آنجا در هیئت مدیره بودم بهعنوان Executive Director Alternative و بعد از آن هم فعالیت خودم را شروع کردم در UNDP و بعد در سازمان ملل بهعنوان Special Coordinator راجع به طرحهای انرژی که حالا هم مشغول هستم روی این طرحها و در عین حال هم در عرض پنج سال گذشته هم در دانشگاه کلمبیا تدریس میکردم روی اقتصاد خاورمیانه و بانکهای مرکزی بهطور کلی. و خلاصه به صورت مشاور عالی یا Senior Consultant یا هر چی بگویید این کارهای خودمان را انجام میدهیم و تا حدی هم به وظایف خانوادگی خود که تا بهحال قصور کرده بودم در طی این مدت به آن رسیدگی میکنیم که این هم نگفتم که من در واشنگتن زندگی میکنم خانم من آمریکایی است و سه تا پسر داریم که البته آمریکایی الاصل است که در عین حال تبعه ایران هم هست اگر به سابقهاش بروید آلمانی الاصل میشود.
س- بله.
ج- پسرهای ما هم در اینجا مشغول تحصیل هستند که من بایستی در حال حاضر به آنها هم برسم. بنابراین به این ترتیب خودمان را مشغول به امور خانوادگی و کمک به دستگاههای یا خدمت در دستگاههای بینالمللی کردیم.
س- من با عرض تشکر مرحله اول مصاحبه را در اینجا ختم میکنم تا برسیم به مرحله دوم. خیلی ممنونم از لطف شما.
ج- من هم خیلی تشکر میکنم از شما.
خاطرات بسیار جالبی است. حیف که فارسی آن نفس گیر است.