روایت‌کننده: آقای محمد یگانه

تاریخ مصاحبه: ۹ جولای ۱۹۸۵

محل مصاحبه: شهر نیویورک، ایالت نیویورک

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۸

به این ترتیب رابطه‌ای بین ریال و حق برداشت مخصوص ایجاد شد. منتها دلار به‌صورت پول به اصطلاح می‌گویند Intervention Currency که به آن طریق معاملات انجام می‌شود و به همان طریق ماند. ولی مقررات ما این طور بود که اگر این قیمتش از حدودی بالا و پایین رفت ما می‌بایستی رابطه‌ای بین ریال و دلار را عوض بکنیم براساس رابطه‌ای که ریال با حق برداشت مخصوص دارد. و این کار عملی می‌شد تا اینکه در سال‌های بعد از انقلاب به آن توجهی نشد تا اینکه آقای نوبری آمدند سرکار و مجدداً این موضوع را عنوان کردند و مثل اینکه به‌عنوان ابتکاری از طرف بانک مرکزی جمهوری اسلامی، در حالی که این عمل و ایجاد رابطه بین ریال و حق برداشت مخصوص در سال ۱۹۷۴ یا ۷۵، ۷۵ بود اگر اشتباه نکنم، این اقدام شده بود و تمام مدارک را گزارشات IMF صندوق بین‌المللی پول این را نشان می‌دهد.

س- آقای یگانه پس از افزایش ناگهانی درآمد نفت ایران موضوع دادن وام به دولت‌های خارجی مطرح شد، چه بحث‌هایی له و علیه این موضوع می شد؟

ج- این را بایستی بگویم که این تقریباً اقدامی بود که در سطوح بالا به‌طور خیلی خصوصی و سرّی و غیره این مسائل مطرح می‌شد و اوامر از طرف شاه صادر می‌شد و مجری هم وزارت اقتصاد و دارایی بود و یا وزیر اقتصاد و دارایی. به‌طورکلی وام‌هایی که به این کشورها داده شد اینها نه در برنامه وجود داشت و نه در شورای اقتصاد مطرح شد. ولی ایران مقداری منابع اضافی که در اختیارش بود بعداً آمدند به‌طورکلی به‌عنوان سرمایه‌گذاری در خارج از کشور اجازه‌هایی آمدند از مجلس گرفتند که فرضاً امسال این مقدار ریال آماده است به‌عنوان سرمایه‌گذاری در خارج این را سرمایه‌گذاری خواهیم کرد و یک قسمتی در وزارت امور خارجه و دارایی این به‌وجود آمده بود و کاملاً در اختیار وزیر دارایی و آن اداره به‌خصوصی که آقای جمشید اشرفی رئیس آن اداره بودند. منتها در عمل فرض کنید وقتی که انگلستان و یا فرانسه گرفتاری‌های ارزی پیدا کردند مستقیماً مراجعه کردند به شاه یا اینکه وزرای‌شان با وزارت امور اقتصادی و دارایی تماس گرفت و این ترتیبات در اینجا داده می‌شد و بدون اینکه به جزئیات در شورای اقتصادی رسیدگی بشود. ولی مسئولیت آن دستگاه بود که قراردادهای لازمه را در وزارت اقتصاد تهیه بکنند این وام‌ها داده بشود.

مقداری از این سرمایه‌گذاری در خارج جنبه سیاسی داشت جنبه‌های البته اقتصادی هم در بعضی موارد داشت به این عنوان که فرض کنید ایران می‌خواست به یک تکنولوژی‌هایی دست پیدا کند رفتند سهامی تقریباً در حدود یک چهارم سهامی کروپ خریدند که به آن ترتیب بتوانند علاقه کروپ را در ایران بیشتر بکنند و صنایع ماشین‌سازی ایجاد بشود در ایران. و یا تکنولوژی‌هایی که آنها دارند از آنها استفاده بشود. و ایران می‌خواست خودش را تبدیل بکند به یک دولت، کشوری که از نیروی اتم استفاده می‌کند به مقادیر کلان، سهامی خریده شد در آفریقای جنوبی و شرکت‌هایی در آنجا وجود داشت برای تولید اورانیوم یا در فرانسه در این زمینه خریداری شد. این قبیل سرمایه‌گذاری مقداری شد ولی بقیه سرمایه‌گذاری‌ها اکثرش به‌صورت وام بودند که به کشورهایی مانند انگلستان و فرانسه و مصر و پاکستان و سودان و این قبیل کشورها داده می‌شد. ولی هیچ‌وقت ایران دنبال مثل عربستان سعودی و یا کویت، به دست آوردن منافع پولی از این سرمایه‌گذاری‌ها نبود. این را به‌عنوان اینکه بتوانند از این استفاده بکنند یا برای رفع احتیاجات اقتصاد کشور یا تکنولوژوی و یا اینکه روابط سیاسی که داشتند آنها را چیز بکنند. البته مقداری هم به کار رفت از طریق وام داده شد که مسائل کشورهای در حال توسعه حل بشود. IMF صندوق بین‌المللی پول آمد به فکر این بود که oil facility تسهیلات نفتی به‌وجود بیاورد که پولی گذاشته بشود در این تسهیلات و از اینجا آن کشورهایی که با قیمت که ارزش واردات نفتی‌شان بالا رفته بیایند از آنجا وام بگیرند. از قضا وقتی که این صحبت‌ها می‌شد در آن موقع آقای ویتیلین که رئیس IMF بودند و همچنین مک‌ناما را رئیس بانک جهانی آمدند به ایران شرفیاب شدند و در آن جلسه آقای جمشید آموزگار بودند من هم بودم با این آقایان در حضورشاه. شاه از اینکه ایشان را به‌عنوان مسئول بالا رفتن قیمت‌های نفت در دنیا قلمداد کردند که باعث بدبختی کشورهای مستضعف شده و غیره یا مصرف‌کنندگان شده نسبت به این مسئله خیلی حساس بود و می‌خواست راه‌حل‌هایی پیدا بشود برای حل مسائل این کشورها. در همان جلسه بود که ایشان گفتند «ما آماده هستیم که همین الساعه در اختیار شما دو تا دستگاه یک میلیارد و دویست میلیون دلار بگذاریم تا این صحبت‌هایی که می‌کنید مسائلی که مطرح می‌کنید برای حل اینها کمک بشود که به‌عنوان وام، حالا خودتان بین خودتان تقسیم کنید.» که در آن موقع اگر اشتباه نکنم بعداً این تبدیل شد به یک میلیارد دلار و هفتصد میلیون دلار به IMF و به بانک جهانی هم بقیه‌اش دویست‌وپنجاه میلیون دلار در این حدودها داده شد که به‌عنوان وام ده‌ساله دوازده‌ساله. و شاه در همانجا اعلام کرد به اینها که، «مخصوصاً من می‌خواهم این را قدم اول را من بردارم تا شما موفق بشوید از اینجا که رفتید به عربستان سعودی حتماً خواهید دید که عربستان سعودی اولین سؤالی که خواهند کرد این خواهد بود که ایران نظرش چیست و چه کار کرده. و آنها اگر ببینند که ما اینقدر دادیم آنها هم مبلغ قابل توجهی به شما می‌دهند و اگر ببینند ما چیزی ندادیم آنها هم چیزی به شما نخواهند داد. ولی ما علاقمند هستیم که شما موفق بشوید.» و همان‌طور رفتند از عربستان سعودی هم گرفتند. بنابراین این پول حالا همه‌شان برگشت شده به ایران داده شده و در عین حال کمکی بود برای حل مسائل کشورهای در حال توسعه و یکی از این قبیل کارهای صحیحی که وجود داشته ایجاد صندوق اوپک بود که ایران مسئول ایجاد آن بود و همچنین IFAD. International Fund For Agricultural Developmet که این دو تا صندوق هم به رهبری ایران و به کمک‌های، به پشتیبانی ایران به‌وجود آمدند. ولی این را هم بایستی به حضورتان بگویم وقتی که تمام پول‌هایی که داده می‌شد به خارج البته اکثر اینها برگشت کرد و برگشت می‌کند. ولی در بعضی موارد آن توجه لازم نشده بود به دادن بعضی وام‌هایی به خارج یا تعهداتی که به خارج کرده بودند که من خودم در این باره وقتی که مسئول وزارت دارایی شدم، البته موقعی که وزارت اقتصاد و دارایی بودم مواجه با مقداری از این تعهدات شدم که اینها مبنایی نداشتند و یا همان موقع حتی از موقعی هم که در بانک مرکزی بودم بعضی از این تعهدات می‌آمد که قابل پشتیبانی نبود. در این باره اینطور می‌توانم بگویم وقتی که وزارت اقتصاد و دارایی مقداری منابعی که در اختیار خودشان داشتند و به این ترتیب به سرعت اینها را به این و آن دادند، بعد یک مرتبه متوجه شدند که مقدار خرج‌هایی که دولت دارد می‌کند چه در داخل، بیشتر در داخل، که این تبدیل می‌شود به ریال، دولت می‌آید ارز را که دارد از نفت می‌گیرد منبع اصلی درآمد خودش را می‌آید می‌دهد بانک مرکزی ریال‌ها را می‌گیرد و بعد از این ریال‌ها بایستی برود خرج‌های خودش را بکند ولو اینکه این سرمایه‌گذاری در خارج باشد که آن وقت می‌آید مقداری از این از بانک مرکزی می‌گیرد.

ولی بانک مرکزی روزبه‌روز از این راه ذخایر ارزیش می‌رفت بالا، بعد فشار آمد روی بانک مرکزی که بانک مرکزی بیاید علاوه بر اینکه وزارت اقتصاد و دارایی کمک‌ها را به خارج می‌کنند بانک مرکزی هم بیاید از ذخایر ارزی که به‌وجود آورده از یکی دو میلیارد دلار رسیده بود به حدود ده میلیارد دلار، این برای چیست؟ اینها را هم بیایند وام بدهند به دیگران. در آن دوره بود که من در آنجا بودم پوزیسیونی که ما اتخاذ کردیم این بود که بانک مرکزی بانکی است و می‌تواند پول‌های خودش را در جاهایی بگذارد که این صددرصد به آن اطمینان هست و نمی‌تواند ریسک‌هایی قبول بکند به کشورهایی وام بدهد که هیچ از آن اطمینان نداشته باشد که اینها برگشت بکنند. بعضی از کشورهایی بودند سودان و سنگال و از این قبیل کشورها.

مثلاً در یک مورد یکی از وزرای اندونزی را فرستادند که بانک مرکزی بیاید در حدود یک میلیارد دلار به آنها کمک بکند. بعد مکزیکی‌ها آمدند پیش شاه او را فرستادند. بعد برزیلی‌ها آمدند آنها را فرستادند که ایران به اینها کمک بکند. حالا می‌بینید که همان بانک‌های کشورهای بزرگ همه‌شان گرفتار این وام‌ها هستند. ولی در همان موقع من به‌عنوان بانک مرکزی همه‌شان را رد کردم که این کشورها، البته اگر ما پولی داشته باشیم که بخواهیم ریسک بکنیم و بخواهیم مثلاً جنس خودمان را بفروشیم از طریق دادن وام و غیره و فلان، آن مسئله‌ای است، ولی این طور بیاییم وام بدهیم و ریسک قبول بکنیم آن وقت ما نمی‌توانیم تعهدات اولیه خودمان برای کشور خودمان عملی بکنیم. بنابراین ما هیچ‌وقت نرفتیم در بانک مرکزی به دیگران وام بدهیم به استثنای یک مورد آن هم درباره پرو بود یک تعهداتی از طرف دولت شده بود در حدود دویست‌میلیون دلار که به اینها کمک بشود اینها pipeline نفتی در آنجا تولید بکنند. مع هذا در همان موقع هم به پرو گفتیم که، «شما آدم‌های سالمی هستید و ما قبولتان داریم و فلان ولی اگر حکومتتان افتاد و یکی نیامد وام ما را بدهد چه می‌شود؟ بنابراین بروید راه‌حل دیگری پیدا کنید.» گفتند، «شما چه می‌گویید؟» گفتیم، «ما این پول‌ها را می‌دهیم به یک بانک یا به چند تا بانک که آن بانک به شما بدهد. شما آن وقت می‌توانید هم به ما بدهید اگر ندادید ما می‌رویم از بانک می‌گیریم.» ما بنابراین این دویست میلیون دلار را گذاشتیم تو یک چند تا سه چهار تا بانک که آماده بودند بیایند یک مقدار بهره بیشتری بگیرند از پرو و به پرو وام دادند و پرو هم در مقابل آنها مسئول بود هم در مقابل ما که بعد تمام اینها هم پس داده شد، این تنها یک مورد بود. ولی بعد از سه چهار سال بعد از اینکه من وزارت اقتصاد بودم مواجه شدم با تعهدات خیلی کلان‌تر خیلی بزرگ‌تر. مثلاً به ترکیه قول داده بودند در حدود یک میلیارد و ششصد میلیون دلار کمک بکنند. ترکیه در سال‌های اول خودش را خیلی پیشرفته‌تر می‌دانست و خیلی برای‌شان برمی‌خورد که بیایند از این کشورهای عقب‌مانده خاورمیانه مانند ایران و عربستان سعودی و کویت و اینها که یک موقعی این کشورهای عربی جزء خاک آن کشور بودند عقب‌مانده‌ترین جاهای امپراطوری عثمانی بودند حالا برود از آنها وامی بگیرند یا کمکی بگیرند، یا از ایران بیایند کمکی بگیرند. ولی بعداً متوجه شدند که به سرشان کلاه رفته و حتی فرانسه آمده کمک گرفته و یا انگلستان کمک گرفته و اینها آمدند از ایران کمک بگیرند و البته ایران هم احتیاج داشت به همکاری ترکیه هم در RCD ما با هم همکاری داشتیم «همکاری عمران منطقه‌ای» و یا اینکه مقداری روابط دوجانبه داشتیم مقدار زیادی از کالاهایی که از اروپا می‌آمد. ایران چون بنادر ما نمی‌توانستند این‌ها را قبول بکنند از طریق ترکیه می‌آمد و از راه‌های ترکیه ما استفاده می‌کردیم و ترک‌ها هم آمده بودند برعلیه ایران یک مقدار مالیات‌هایی گذاشته بودند به این ترتیب اگر یک کامیون ایرانی می‌رفت از آلمان جنس می‌آورد می‌بایستی یک مالیات بدهد فرض کنید ده دلار هر تن که از آنجا می‌گذرد. ولی اگر یک یوگسلاو یک بلغار یا یک آلمان شرقی یا آلمان غربی از آنجا می‌آوردند جنس را به ایران اینها به اندازه یک چهارم مثلاً آنها عوارض استفاده از راه را می‌دادند. بنابراین درباره ما این تبعیض را قائل شده بودند و ایران هم خواست از این راه‌ها استفاده بکند و این تبعیض را از بین ببرد رفته بودند یک تعهداتی کرده بودند که در حدود یک میلیاردی ششصد میلیون دلار به آنها وام بدهیم.

از طرف دیگر قول داده شده بود همان آقای انصاری این تعهدها را کرده بود البته با موافقت شاید مقامات بالاتر. و به پاکستان قول داده شده بود در حدود سیصد و پنجاه میلیون دلار به آنها کمک بشود. به سنگال یک برنامه‌ای وجود داشت که از یک میلیارد دلار می‌گذشت یک شهر «فرح پهلوی» می‌خواستند درست بکنند در سنگال و می‌بایستی به آنها کمک بشود به‌تدریج تا این شهرها و معادن و صنایع و خانه‌سازی‌ه او غیره و اینها به‌وجود بیاید در سنگال. و این موقع دیگر اوضاع ایران در ۱۹۷۷ و ۷۸ با اقداماتی که وزارت اقتصاد و دارایی در سال‌های قبل کرده بودند و با برنامه‌هایی که به اجرا گذاشته شده بود در خزانه چیزی وجود نداشت. از قضا همان سال ما در حدود معادل پانزده میلیارد دلار کسر بودجه داشتیم و من مجبور شدم که این را به اطلاع مردم برسانم و به اطلاع کشورهای خارج هم برسانم که ما در موقعیتی نیستیم که همچین برنامه‌هایی را اجرا بکنیم. البته این هم که می‌گویم تعهدات، تعهدات تعهدات خیلی امضاء شده‌ای نبود پروتکل‌های بود که مقدار تعهدات را معلوم می‌کرد که در این باره مذاکرات عملی بشود نه اینکه اگر تعهدی حاصل از موافقت‌نامه داشتیم مجبور بودیم اینها را عملی بکنیم. بنابراین به ترکیه گفتیم اوضاع و احوال ما را در نظر بگیرید که این عملی نیست. پاکستان آمده بود فقط از ما یک امضاء می‌خواست، می‌گفت که، «اگر شما تضمین بکنید یک امضاء بدهید ما می‌توانیم از بازار برویم قرض بکنیم. که فقط ما از شما احتیاجی نداریم یک کاری بکنید شما به ما پول ندهید کمک نکنید. سیصدوپنجاه میلیون دلاری که می‌خواهیم شما فقط تضمین بکنید.» آن هم فرقی نمی‌کرد در عمل وام بود به حساب ایران می‌رفت ما هم که اگر می‌خواستیم در خارج برویم وام بگیریم این را از امکانات وام‌گیری ما کسر می‌کردند. در عین حالی‌که ما این سیاست خودمان را در آن موقع عوض کردیم. دیگر جلوی این وام‌های خارج و یا سرمایه‌گذاری‌های خارج را بگیریم در عین حال خودمان را موظف می‌دانستیم که اگر یک همسایه‌ای داریم این همسایه گرفتاری دارد فلان بتوانیم با او همکاری بکنیم کمک بکنیم. این بود که درباره ترکیه این نکته را عرض کردم وقتی که دیدیم اینها وضعشان از نقطه‌نظر ارزی balance of payments موازنه پرداخت‌ها خیلی‌خیلی بد شده و تحت فشار IMF قرار گرفتند و گرفتاری خیلی شدید دارند، من دیدم که حتماً اینها اگر ایران یعنی موقعش است ایران یک کاری انجام بدهد برای اینها. از طرف دیگر هم ما پولی نداریم به اینها کمک بکنیم، راهش چه است؟ ما مطالعه کردیم اینها مقدار زیادی تقریباً در حدود هفتاد هشتاد درصد از صادراتی که دارند مصرف می‌شود برای خرید نفت. ما هم ظرفیت تولید نفت زیادی داریم پس می‌توانیم تولیدمان را قدری بالا ببریم. اینها مثلاً یک میلیون تن دو میلیون تن که فرق نمی‌کرد ما بیش از صد میلیون تن اضافه ظرفیت داشتیم که یک میلیون تن دو میلیون تن بیشتر تولید بکنیم به اینها بدهیم که اینها هم احتیاجاتشان سالانه در حدود ده پانزده میلیون تن نفت بود. و من این را به عرض شاه رساندم و ایشان گفتند فکر بسیار خوبی‌ست مطرح بکنید در شورای اقتصاد و بعداً با دولت ترکیه. بعد از آن سفیرشان را خواستم و موضوع را گفتم اینها هم بلافاصله وزیر برنامه‌شان را فرستادند به ایران و ما از این طریق کمک کردیم که این مقدار نفت را بدهیم در مقابلش کالا بخریم منتها این کالا را در عرض پنج سال بخریم که فرض کنید احتیاج به سیمان داشتیم احتیاج به گندم داشتیم احتیاج به گوشت داشتیم، از این قبیل کالاها از آنها بگیریم.

س- بله.

ج- یک نکته‌ای هم که در اینجا ممکن است شما علاقه‌مند باشید مسئله در عین حالی‌که این سرمایه‌گذاری‌ها در خارج می‌شد آمده بودند یک فکری کرده بودند خودشان خود دولت یک دفتری داشته باشد در خارج و بیاید در بازار سهام وارد بشود یا اینکه مطالعه بکنند در بعضی جاها در بعضی از این کشورها چه امکاناتی هست بروند سرمایه‌گذاری بکنند.

بعد برای این کار آمدند برادر آقای هوشنگ انصاری، سیروس انصاری، ایشان را آوردند و برایش یک دفتری در واشنگتن به‌وجود آوردند که سالی یک میلیون دلار حق‌الزحمه به ایشان می‌دادند و از طریق شرکت نفت یعنی ایشان قراردادش با شرکت نفت بسته شد و گزارش‌هایش می‌آمد از طریق سازمان برنامه که دستور پول اینها داده بشود که پرداخت بکنید به ایشان. و کارهایی که انجام می‌داد برای وزارت امور اقتصادی و دارایی بود برای اینکه این رابطه بین دو برادر ظاهر نشود که ایشان سیروس انصاری برادر هوشنگ انصاری است و یک میلیون دلار در سال به ایشان برای این منظور داده می‌شود این را صلاح این طور دیده بودند که این از راه شرکت نفت بشود.

س- این در چه سالی بود آقا؟

ج- عرض کنم که شاید در ۱۹۷۵ و اینها عملی شده بود و هم ادامه داشت.

س- بله.

ج- و بعد قرار هم بر این بود که اگر ایشان علاوه بر این یک میلیون دلاری که، که از این البته مقداریش هزینه می‌شد فرض کنید یک دفتری گرفته ماهی بایستی دو سه هزار دلار به آن دفتر دو تا اتاق دارد سه تا اتاق دارد، یا یک منشی دارد تلفن دارد این هزینه‌هایش حالا سالی صدهزار دلار بشود دویست هزار دلار بشود حتماً خرجی داشت ولی بقیه‌اش به‌عنوان retainer fee به جیب ایشان می‌رفت. منتها یک چیزی هم که داشتند قراری هم که داشتند هر معامله‌ای که می‌شد ایشان یک حق‌العملی می‌گرفتند یک کمیسیون

س- بله.

ج- یا دلالی حالا هر چه شما بفرمایید. این حق‌العمل برای ایشان به این ترتیب بود اگر فرض کنید یک پورسانتاژی بود از یک معامله‌ای منتها این مبلغ نمی‌توانست بیش از یک میلیون دلار بشود اگر حق‌العمل را مثلاً حساب می‌کردند که با آن پورسانتاژی که می‌بایستی که به ایشان بدهند دو میلیون دلار می‌شد یا سه میلیون دلار می‌شد maximum‌اش را می‌توانستند در هر معامله یک میلیون دلار بدهند. بنابراین وقتی‌که می‌بینید کروپ را سهامش را خریدند یا (؟) چیزی که هست شرکت آلمانی هست اینها در چندین فقره خریداری شد شاید یک عده می‌گویند که از این لحاظ بوده که ایشان بتوانند آن یک میلیون دلارها را بگیرند. مثلاً سه دفعه خریده شد سه تا یک میلیون دلار گرفتند و الا اگر یک دفعه خریده می‌شد فقط یک میلیون دلار ایشان می‌گرفتند. علاوه بر این قرارها یک شرکتی هم در اینجا درست کرده بودند و در حدود پنج میلیون دلار در اختیار این شرکت گذاشته بودند که سهام بخرد و بفروشد در بازار و از این حرف‌ها. که البته این بعداً گرفتاری‌هایی پیدا کرد. البته موقعی که من در سازمان برنامه بودم مواجه با این مسئله شدم و بعد اقدام کردم که این رابطه با سیروس انصاری دیگر معنایی ندارد با وضعی که ایران دارد و پولی ندارد سرمایه‌گذاری بکند، این را هم به‌عرض رساندم ولی دستور داده شد که فعلاً این کار ادامه پیدا بکند، ولی مجدداً وقتی که وزیر دارایی شدم دنبال این را خیلی جدی‌تر گرفتم برای اینکه در سازمان برنامه دیگر آن اندازه به من مربوط نمی‌شد که در وزارت اقتصاد مربوط می‌شد و بالاخره بعد چون رساندم به‌عرض شاه که به هیچ وجه این معنایی ندارد که به این شخص این پول‌ها داده بشود و ما هیچ‌گونه احتیاج به خدمات این شخص نداریم. بنابراین ایشان هم گفتند مطابق مصلحت کشور رفتار بکنید. زیاد خوشحال نبودند ولی چاره‌ای نبود برای ایشان برای اینکه در مقابل وضع ناهنجاری قرار گرفته بودند قابل دفاع نبود. و بعداً من دستور دادم به معاونم اشرفی که به آقای سیروس انصاری تلگراف بفرستند که وزارت اقتصاد و دارایی این قرارداد را لغو می‌کند و یک همچین ماده‌ای وجود داشت که براساس آن ما می‌توانستیم لغو بکنیم و می‌بایستی از مدتی پیش به او اطلاع بدهیم و لغوش کردیم.

ولی ایشان، من در جریان آن نبودیم گزارش هم به من داده نشده بود که ایشان یک همچین پنج میلیون دلاری در اختیارش هست. بعد از انقلاب این موضوع که پیش آمده بود دنبال این رفتند که این پنج میلیون دلار را ببینند که چه است. ایشان هم برداشت کرد این پول را که بله خدماتی انجام داده و فلان و فلان. دولت ایران این را برد به محکمه و از قضا همان موقع هم از ایران از دادگاه انقلاب به من تلفن کردند اطلاعاتی خواستند و معلوم بود که آن طرف صحبت‌هایی که می‌شود اینها را یادداشت می‌کنند.

البته طرف آنها هم یک مقدار اغراق‌هایی وجود داشت فکر می‌کردند که مبالغ خیلی بیشتری برداشت شده و فلان. البته مقدار ایشان را می‌شد تخمین زد که فرض کنید جمعاً ممکن است مثلاً ده میلیون دلار باشد و پانزده میلیون دلار باشد ولی دیگر صد میلیون دلار نمی‌تواند باشد یا پنجاه میلیون دلار نمی‌تواند باشد، یعنی به ایشان بیشتر از این نمی‌دهند. بعد در عین حال هم از این نسبت به کاری که ما کرده بودیم این را گفتند «ما تأیید می‌کنیم و غیره، شما وظیفه خودتان را انجام دادید و مسئله‌ای برای شما وجود ندارد ولی برعلیه آنهایی است که این تصمیمات را گرفتند در گذشته.» این وکیلی که گرفتند بایید حق ایران را از ایشان وصول بکند و ایشان هم در موقعیتی نبودند که از خودشان دفاع بکنند در محاکم، حاضر شدند پول را بدهند ولی پولی که چندین سال پیش ایشان مانده بود، پنج شش سال مانده بود پیش ایشان، مبلغ اصلی‌اش را دادند لابد هم در این …

س- که چقدر می‌شد آقا؟

ج- پنج میلیون دلار.

س- بله.

ج- آن مبلغی که دادند منتها در اینجا یک سوم این مبلغ را وکیل به‌عنوان حق‌الوکاله برداشت کرده بود.

س- وکیل ایران؟

ج- وکیل ایران که یک آمریکایی بود برداشت کرده بود بقیه را به ایران داده بودند.

حالا ایران در محکمه است با وکیل دارند حالا می‌جنگند که بتوانند از وکیل حق‌الوکاله‌ای که برداشت کرده مبلغی که به‌عنوان حق‌الوکاله برداشت کرده مقداری‌اش را پس بگیرند.

س- این داستان چاپ اسکناس در ایتالیا چه بود آقای یگانه؟

ج- آها، عرض کنم به حضورتان، ایران معمولاً اسکناس‌هایی که چاپ می‌کرد از سال‌های قبل در انگلستان چاپ می‌شد و یک شرکت انگلیسی وجود داشت که آن تقریباً قراری داشت و این را چاپ می‌کرد برای ایران. بعد یک شرکت سوئیسی پیدا شد که اینها ماشین‌آلات چاپ اسکناس درست می‌کردند برای اینکه این را بفروشند به ایران و در مقابل آن طرف هم نفوذ انگلیسی‌ها وجود داشت، آورده بودند یک نفر واسطه پیدا کرده بودند ویکتور امانوئل بود اگر اشتباه نکنم که پسر پادشاه سابق ایتالیا.

س- بله.

ج- ایشان واسطه بود که این ماشین‌آلات را به ایران بفروشد و در عین حال تا این ماشین‌آلات بیاید در ایران نصب بشود جریان از این قرار بود که اینها بیایند برای ایران اسکناس هم چاپ بکنند در طی این مدت سه چهار سالی که طول می‌کشد.

آن وقت آن کارخانه‌ای هم که می‌بایستی باز اسکناس چاپ بکند یک شرکت دیگری بود که باز آن هم در انگلستان بود، اگر اشتباه نکنم، ولی یک شرکتی بود که با آن شرکت قبلی که ایران رابطه داشت رقیب بودند. وقتی‌که من وارد بانک مرکزی شدم سال ۱۹۷۴ بود ۷۳، ۷۴ در آن حدود، ۷۳ بود، این یکی از کارهای روزانه بود این موضوع را می‌بایستی تصمیم گرفت. بعد آمدند توصیه کردند یعنی پیشنهاد کرد آن شخصی که در بانک مرکزی مسئول بود که ما می‌خواهیم برویم در بازار مناقصه بگذاریم برای خرید چند قالب برای اینکه اسکناس چاپ بکنیم.

آن وقت برای من این مسئله مطرح شد که آیا اینهایی که رفتند از بازار این را به مناقصه گذاشتند این چیز را گرفتند و یک کسی برنده شد این قالب را درست بکند بعد مرحله بعدی چه خواهد بود؟ مرحله بعدی می‌بایستی این باشد قرارداد اسکناس است دیگر چاپ اسکناس است برای مدت سه چهار سال. خوب، آیا می‌شود قالب آقای شرکت ایکس برنده شده درست کرده برای ما و برنده شده و درست بکند و بعد در موقعی که ما می‌خواهیم اسکناس چاپ کنیم یک شرکت دیگر آیا می‌شود برنده بشود؟ و ما قالب را از این شرکت بگیریم بدهیم به آن شرکت؟ به ما گفتند این بعید به‌نظر می‌رسد این قیمت قالب چقدر است؟ گفتند، ممکن است در حدود پنجاه هزار دلار باشد صدهزار دلار باشد حد اکثرش از این بیشتر نمی‌شود. قیمت اسکناس هزینه قرارداد یا مبلغ قرارداد این اسکناس معامله اسکناس چقدر خواهد بود؟ معاملات اولش گفتند در حدود ممکن است ده دوازده میلیون دلار بشود. آن وقت این مسئله مطرح شد برای من که آیا ما می‌رویم اول دنبال یک قرارداد پنجاه هزار دلاری و براساس پنجاه‌هزار دلار آن وقت ریش خودمان را می‌دهیم به همان شخص که همان شخص تولید بکند یک معامله دوازده میلیون دلاری را برای ما، چه اتفاقی می‌افتد؟ بنابراین تصمیمی که به نظر ما صحیح رسید عبارت از این بود که ما بیاییم این دو تا را با هم قاتی بکنیم بگوییم که ما می‌خواهیم این اسکناس‌ها را ما داشته باشیم که بخریم به این مقدار، این قالب‌ها را می‌خواهیم شما درست کنید بعداً در ایران از آن استفاده خواهیم کرد از این قالب‌ها در کارخانه خودمان، مال ما خواهد شد این قالب‌ها و ببینیم که جمعاً این معامله چقدر می‌شود؟ همکاران من آمدند گفتند این گرفتاری برای شما ایجاد خواهد کرد و صلاح نیست. شاهنشاه نظرش این است کمک بشود به این شاهزاده ایتالیایی و ایشان یک کمیسیونی در اینجا به دستش برسد می‌خواهند کمک بشود. خوب، از نقطه‌نظر ما هم این مسئله مطرح بود که اگر می‌خواهند کمک بکنند ممکن است پانصدهزار دلار یک میلیون دلار از یک بودجه‌ی سری بیایند به ایشان بدهند برود. ولی این یک مسئله دیگر است تا اینکه بیایند یک معامله مثلاً ده میلیون دلاری برای ما تمام بشود پانزده میلیون دلار یا بیست میلیون دلار. این بود که برای اینکه من جای خودم را محکم بکنم و ببینم که چه تصمیماتی قبلاً گرفته شده به حضور شاه رفتم و خواستم این موضوع روشن بشود که منظور چیست. ایشان تایید کردند که این شخص آمده و ایشان هم علاقه‌اش این است که یک کمیسیونی به‌دست ایشان برسد کمکی بشود. بعد پرسیدم، «قربان راهی که ما می‌رویم ممکن است این برای ما خیلی گران تمام بشود بیشتر از آنچه که نظر شاهنشاه این است که به ایشان کمک بشود. ممکن است این خیلی صدمه بزند به ما.» در همان جا ایشان گفتند، «البته نظر ما نیست که اگر ایشان بیاید قیمت‌هایش بیست درصد بالاتر از قیمت بازار باشد که ما قبول نخواهیم کرد نمی‌کنیم و نکنید.» و بلافاصله من می‌خواستم که بروم به مناقصه بین‌المللی بلافاصله به‌عرضشان رساندم، «خیلی خوب قربان این را می‌شود فقط از راه مناقصه به‌دست آورد که ما حداقل از چندین شرکت قیمت بگیریم. اگر مناقصه خیلی هم رسمی نباشد ولی بیاییم از چند کشور قیمت بکنیم.» ایشان گفتند اشکالی ندارد. بعد ما که رفتیم کار را شروع کردیم این آقایان خبرشان شد بلافاصله اینکه فکر می‌کردند به سر ما کلاه خواهند گذاشت دیدند که نه یخ‌هایشان دارد آب می‌شود این است که شروع کردند اقدامات کردن برعلیه رئیس بانک مرکزی جدید، رفتند پیش شاه و گفتند که، «ایشان مخالف ایجاد کارخانجات جدید هستند و دارند می‌خواهند به هم بزنند نمی‌خواهند این اسکناس در ایران چاپ بشود. و این قرارهای قبلی را به‌هم زدند و رفتند به اوضاع و احوال سابق و غیره و فلان، و می‌خواهند مناقصه بین‌المللی بروند و غیره.»

شبی بود رفته بودیم منزل یکی از فامیل و دیر وقت رسیدیم ساعت یازده و نیم به خانه سه چهار بار تلفن شده بود از دربار شب تا ساعت یازده که یگانه رئیس بانک مرکزی اول صبح ساعت هفت در دربار در دفتر مخصوص معینیان حاضر بشود. از جریان هم من اطلاع نداشتم و رفتم آنجا، نگفته بودند برای چه منظوری است، و دیدم تیمسار هاشمی نژاد آمد و معینیان هم آنجا بود و من. و در همان موقع تیمسار هاشمی‌نژاد گفت، که حالا هم در آمریکا هستند،

ج- «القاصد معذور و یا المأمور معذور، اوامری‌ست از طرف شاهنشاه که من بایستی ابلاغ بکنم. گزارشی دیشب به حضورشان رسیده و ایشان با صدای بلندی فرمودند چطور رئیس بانک مرکزی این جسارت را می‌کند که از اوامر ما سرپیچی کند؟ و اینطور شده.»

جریان را گفت که راجع به این اسکناس و اینها، گفت، «شما رفتید و مناقصه بین‌المللی گذاشتید.» در همان موقع که من دیگر خودم را در عالم رفتن از اینجا می‌دانستم با این پوزیسونی که شاه اتخاذ کرده بودند، بلافاصله گفتم که، «آره این جسارتی که اگر کرده باشیم براساس خود اوامری‌ست که شاهنشاه قبول فرمودند و دستورش را فرمودند مبنی بر اینکه اگر این شخص بیاید بیست درصد این جنس‌ها را به ما بیشتر بفروشد مگر ما می‌خریم؟ پس بروید رسیدگی بکنید. و شخص من هم چنان شخصی هستم چنان فردی هستم که اگر بروم فردا از بازار جنسی بخرم بخواهم یک کیلو نخود بخرم می‌روم از این دکان می‌پرسم بعداً هم از دکان بعدی، هر کدامش را که ارزان دادند آن را می‌خرم. در این مورد هم عین همین کار شده که ما از چندتا دکان قیمت پرسیدیم می‌پرسیم، حالا اگر شاهنشاه می‌خواهند بخششی بکنند حداقل وظیفه ماست که به اطلاعشان برسانیم که بخششی که می‌شود در چه حدودی است، آن وقت اوامرشان که هرچه باشد اعلام می‌کنند دستور می‌فرمایند.» و بنابراین برای من واقعاً آن یکی از ناراحت‌کننده‌ترین موقعیت‌ها بود و تازه هم مرا از آمریکا آورده بودند رئیس بانک مرکزی شده بودم بلافاصله رفتم پیش نخست‌وزیر بنا بود ساعت دوازده بروم به نایروبی در آنجا یک جلسه بود از بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول جلسه سالانه‌اش، که از آنجا بلافاصله رفتم به دفتر نخست‌وزیر و ایشان هم در جلسه‌ای بودند و من به منشی‌اش گفتم که بایستی من همین  الساعه بروم. در را باز کردم رفتم تو در جلسه با افراد دیگر بودند، گفتم، «جناب نخست‌وزیر آمدم از حضورتان خداحافظی بکنم بروم منزل و بنا بود نایروبی مرا گرفته بود. در هر حال ایشان پا شدند و ما را بوسیدند و اینها که، «تو کار خودت را صحیح انجام دادی، درست انجام دادی و غیر از این هم راهی نیست. شما هم بروید به مسافرت خودتان من این مسئله را رسیدگی می‌کنم و می‌روم الساعه پیش شاه و موضوع را به اطلاع‌تان می‌رسانم.» تا برسم به نایروبی یک تلگرافی رسیده بود به سفیر که آورده بود به فرودگاه دم هواپیما که، «بله این جریان از شرف عرض مبارک ملوکانه گذشت و همان کاری که شما کردید مورد تأیید است.» بنابراین آن کار ما را تأیید کردند و ما هم که رفتیم و قیمت‌هایی که اینها داده بودند چون قدری بالاتر داده بودند با وجود اینکه به اینها دادیم همان گروهی که موردنظر بود ولی قیمت‌ها را پایین آوردیم به حدی که دیگران

س- تعیین کرده بودند.

ج- تعیین کرده بودند. این جریان این

س- چاپ اسکناس.

ج- بله، چاپ اسکناس بود. در مورد چاپ اسکناس یک نکته جالبی که هست این هم می‌خواستم به حضورتان عرض بکنم این است که ما قالب‌های جدیدی را می‌خواستیم تا اسکناس‌های جدیدی را چاپ کنیم.

س- بله.

ج- تصمیم گرفته شده بود اسکناس‌های جدیدی به‌وجود بیاید. این اسکناس‌های جدید طراحی شده بود به وسیله طراحان خارجی و همچنین کمیسیونی وجود داشت طراحان داخلی هم اینها را دیده بودند و کمیسیونی وجود داشت از آن کمیسیون هم گذشته بود و به نظر شاهنشاه و ملکه هم رسیده بود، همه تأیید کرده بودند و بعد از این جریانات بود که چند ماه بعد از آن من رئیس بانک مرکزی شده بودم. وقتی که این نکته را هم پرسیدم که این قالب‌ها برا چیست و توضیح دادند برای اسکناس‌های جدید است.و پرسیدم که آیا طرحش چه بوده؟ گزارش دادند که تمام کارهایش انجام شده مقرراتش در نظر گرفته شده و مراحل قانونی خودش را گذرانده، خوب، برای من کافی بود این افراد مورد اطمینان بودند.

تا اینکه این اسکناس‌ها چاپ شدند بعد از این جریاناتی که صحبت شد آمدند به ایران و به دست مردم رسید و خیلی هم جالب بود اسکناس‌های خوبی بودند و غیرقابل تقلید و خیلی به سختی می‌شد تقلیدشان کرد یا جعل‌شان کرد. در یکی از این مسافر‌ت‌ها بود که برگشتم به ایران در فرودگاه همکاران من آمده بودند آنجا که مسائل مهم را در غیاب من مطرح بکنند، یکی از اینها چند تا هم نامه به من دادند که یکی از این نامه‌ها تهدید به قتل و اینها بود درباره رئیس بانک مرکزی که، «آقا مگر شما مسلمان نیستید؟ مگر پدرتان مسلمان نیست؟ مملکت مگر مملکت اسلامی نیست؟، که شما آمدید در این اسکناس‌هایی که چاپ کردید این را ستاره داود پشتش هست.» و معلوم شد که بله یکی از این اسکناس‌ها اسکناس‌های دویست ریالی پشتش ستاره‌های داود وجود دارد که گویا در زمان قدیم هم در ایران از این استفاده می‌شد و به‌علاوه حضرت داود هم مورد تأیید مسلمان‌هاست اگر ستاره داود هم باشد از لحاظ کلی شاید اشکالی نداشت ولی چون این علامت علامت صیهونیست‌ها و اسرائیل است در بیرق اسرائیل وجود دارد، این بود که از نقطه‌نظر سیاسی این یک کار ناصحیح و اشتباهی بود که عمل شده بود و قابل تعجب بود برای من که این چطور به آن توجه نکرده بودند و این را به این ترتیب چاپ کرده بودند و برای دولت هم گرفتاری‌هایی ایجاد می‌کرد. البته این نامه تهدید‌آمیز به جای خود چون آن در من تأثیر نمی‌کرد ولی خود اصل قضیه اصولاً به نظر من ناصحیح رسید که این کار نمی‌بایستی شده باشد. بنابراین روز بعدش من دستور دادم دیگر از این اسکناس‌ها بیرون ندهند و هر چه هم به دست می‌رسد اینها را جمع‌آوری بکنند.

س- من هرگز این را ندیده بودم آقا.

ج- بله حالا ملاحظه فرمودید این اسکناس را.

س- بله.

ج- بعداً البته طوری هم نشد که ما در بیرون اعلام بکنیم این کار خبط شده و فلان که از خودمان دفاع بکنیم این را هم نخواستیم بکنیم ولی خود مردم متوجه شدند که این اشتباه اشتباه عمدی نبوده خطا خطای عمدی نبوده یک اتفاقی افتاده بوده و دولت هم متوجه است با حداقل بانک مرکزی وقتی که متوجه شد این اشتباهی بوده جلویش را گرفت. ولی این اسکناس‌ها وجود داشتند دیگر پول هم رویش خرج شده بود حالا با این چه کار بکنند بعد از انقلاب یک راه دیگری پیدا کردند آوردند روی ستاره داود یک ستاره داود دیگری گذاشتند. ستاره داودی که معمولاً شش گوش دارد این را دوازده گوشش کردند که این هم در اینجا ملاحظه می‌فرمایید.

س- بله.

ج- ولی این دیگر از نقطه نظر سیاسی و غیره و اینها شاید دیگر در دوره جمهوری اسلامی مسئله‌ای نداشت. بله بعد این رایج شد البته عکس شاهی که رویش بود روی آن را آوردند گرفتند تا اینکه اینها از این اسکناس‌ها استفاده کردند تا اینکه

س- عکس شیر و خورشید هنوز هست اینجا.

ج- نه ملاحظه بفرمایید شیر و خورشید هم رویش گذاشتند در این طرف که عکس شاه در کاغذ وجود دارد آورده بودند این را رویش را گرفتند با این

س- بله.

ج- ولی در این طرف باز در داخلش عکس شاه

س- عکس شاه هست.

ج- وجود دارد بعداً متوجه شدند که عکسی که در این گوشه در داخل کاغذ وجود دارد در مقابل فقط روشنایی دیده می‌شود دیگر آن را نگرفتند بعداً آوردند روی آن یک شیر و خورشیدی گذاشتند که هنوز موقعی بود که این آرم جدید

س- مورد استفاده قرار نگرفته بود.

ج- بله آن را درست نکرده بودند.

س- بله.