روایت‌کننده: آقای نصرت‌الله امینی

تاریخ مصاحبه: ۳ ژوئن ۱۹۸۳

محل‌مصاحبه: شهر آناندل ـ ویرجینیا

مصاحبه‌کننده:  ضیاءالله صدقی

نوار شماره: ۸

 

 

مصاحبه با آقای نصرت‌الله امینی در شهر اناندل ویرجینیا. روز سیزده خرداد ۱۳۶۲ برابر با سوم ژوئن ۱۹۸۳، مصاحبه‌کننده ضیاء صدقی

س- آقای امینی این قسمت اول صحبت‌های امروز ما مربوط می‌شود به کابینه دکتر مصدق و چگونگی انتخاب وزرای‌شان. اگر امکان دارد لطف بفرمایید و برای ما توضیح بدهید که دکتر مصدق وزرای کابینه‌اش را چه‌جوری انتخاب می‌کرد و برای انتخاب وزراء چه نوع خصایصی را در افراد در مد نظر داشت؟

ج- ایشان معمولاً برای انتخاب وزرا از اشخاصی که بهشان اعتماد داشت و اطمینان می‌خواست که یک صورتی بدهند، از اشخاص مختلف البته. بعد این صورت‌ها را با هم تطبیق می‌کرد و سبک سنگین می‌کرد و دقت کامل می‌کرد و باز هم مشورت می‌کرد. مثلاً اگر به نظرش می‌آمد کسی صورتی، اسمی را برده است باز با دیگری هم صحبت می‌کرد آقا این آدم چه‌طور است؟ اگر خودش می‌شناخت قبلاً که خب، اگر نمی‌شناخت بیشتر دقت می‌کرد و روی آن دقتی که کرده بود انتخاب می‌کرد. طرف مشورتش بیشتر آقای مرحوم دکتر شایگان بود. با او خیلی مشورت می‌کرد. تا زمانی که دکتر معظمی بود که بعداً یک‌قدری نسبت به ایشان بعد از این‌که ایشان زاهدی را از مجلس با ماشین ریاست مجلس خارج کرده بود یک‌قدری ایشان از او دل‌نگران شدند، ناراحت بودند که تا آخر هم مرتباً می‌گفتند. با این‌که دکتر معظمی هیچ دلتنگی از این مطلب نشان نداد ولی آقای دکتر مصدق از این لحاظ که حالا بعداً ممکن است عرض کنم. کراراً از من می‌پرسید برای اشخاصی. یادم هست که در آن مواقع در مورد وزیر دادگستری از من پرسیدند که چه شخصی به نظرت می‌آید. من مرحوم نقوی را مثلاً پیشنهاد کردم چون به او واقعاً معتقد بودم بسیار مرد حسابی و شریفی بود. یا باز یادم هست که ایشان قانونی وضع کرده بود برای دادگاه عالی انتظامی ارتش و خودشان مرحوم عرفان را در نظر گرفته بودند به عنوان ریاست، محمود عرفان و قرار بود که چند نفر از امرا هم در این دادگاه عالی انتظامی باشند. من به ایشان عرض کردم که این نظامی‌ها یک تعصبی دارند و آن این‌که عرفان را کوچک‌تر از خودشان می‌دانند. یا مثلاً سرتیپ یا سپهبدی حاضر نیست که زیر دست آقای عرفان باشد. گفتند کی به نظرت؟ باز نقوی را گفتم. گفتم چون سناتور است، عنوانی دارد، مقامی دارد، معاون وزارت دادگستری بوده، رئیس شعبه دیوان کشور بوده. گفتند بسیار خوب پس الان بروید و با ایشان صحبت کنید. من رفتم صحبت کردم و نقوی گفت نه. من وجودم در سنا بیشتر به درد می‌خورد و به درد دولت خواهد خورد. از این‌کار هم خوش‌اش هم نمی‌آید. من برگشتم به ایشان عرض کردم. دکتر سجادی را پیشنهاد کردم. گفتم بالاخره دکتر سجادی از زمان رضاشاه وزیر راه بوده است، عنوانی داشته و این‌ها، تمکین می‌کند. گفتند پس بروید صحبت کنید. من رفتم صحبت کردم دکتر سجادی فوری قبول کرده بود. تا بیست و هشت مرداد رئیس دادگاه انتظامی ارتش بود. یا یادم هست که یک‌وقتی ایشان تصمیم داشتند که دادستان کل کشور را عوض کنند. باز از من پرسیدند به نظر تو کی می‌آید؟ من باز نقوی را گفتم. و وقتی که به من مأموریت دادند که بروم با نقوی صحبت کنم، من رفتم صحبت کردم. مرحوم نقوی گفتند که نه من خودم می‌روم با ایشان صحبت می‌کنم که صلاح نیست الان دادستان دیوان کشور که آن‌وقت حشمت قضایی بود عوض بشود. من رفتم و ایشان آمدند و صحبت کردند و خیلی دکتر مصدق احترام می‌گذاشت به نظرات نقوی. درهرحال منظور بنده از این مطالب این است که… یا یادم هست که همان‌جور که عرض کردم برای وزارت دادگستری وقتی که با من صحبت کردند که نقوی قبول نکرد، من گفتم دکتر سجادی چون اتفاقاً دکتر سجادی در آن‌موقع که وزیر دادگستری بود خوب کار می‌کرد. گفتند نه آقا او فعلا استاندار آذربایجان است و آن‌جا را خوب اداره کرده. من به این نتیجه رسیدم که اگر یک کسی در جایی هست و اداره می‌کند دلیلی ندارد که او را بردارم و جای دیگر بگذارم چون ممکن است آن‌جا را هم نتواند اداره کند و آن جای قبلی هم خراب شود بنابراین آن‌جا باشد بهتر است، در همان استانداری آذربایجان و بعد عوض شد. این وزرا را اغلب صحبت می‌کرد با اشخاص مختلف. با این‌که آقای مهندس مصدق پسر بزرگ ایشان خیلی میل داشت کناره‌گیری کند از این‌گونه امور و دخالت‌ها و واقعاً هم می‌کرد معهذا در بعضی موارد با ایشان راجع به مثلاً وزارت راه با ایشان صحبت می‌کرد که آقا وزیر راه… چون سال‌ها در زمان رضاشاه هم مدیرکل راه بود و خیلی هم مورد توجه کارکنان وزارت راه بود با او صحبت می‌کرد. آقای مهندس حق‌شناس را ایشان معرفی کردند برای وزارت راه تا آن‌جایی که من می‌دانم. خب خیلی هم خوب بود. بعضی اوقات افرادی از حزب ایران هم اظهارنظرها و می‌خواهم بگویم یک اعمال نفوذهایی می‌کردند ولی زیاد دکتر مصدق تحت تأثیر واقع نمی‌شد. ولی خب افرادی که خوب بود به نظرشان انتخاب می‌کردند. یادم هست که برای بانک ساختمان که ممکن است بعداً من توضیح مفصلی بدهم که اصلاً چرا بانک ساختمان تأسیس شد و چه شد و چه شد، ایشان یک مهندس کورس را در نظر گرفته بودند. بعد وقتی که کورس قبول نکرد چون در قانون هم ذکر شده بود که حتماً باید مهندس آرشیتکت باشد، آن آقایان حزب ایرانی‌ها مهندس بیانی را پیشنهاد کردند. آقای مهندس بیانی مهندس آرشیتکت نبود. ناگزیر ایشان آن قانون را اصلاح کردند فقط نوشتند مهندس و این را حزب ایرانی‌ها معرفی کردند و انتخاب شد به بانک ساختمان و بود تا بعد از بیست‌وهشتم مرداد. منظور وزرا را این‌جور تحقیق میکرد. در کابینه‌ی اول ایشان خیلی با عجله وزرا را انتخاب کرد، یک مقدار هم برای خاطر این‌که مورد تأیید مجلس هم باشد و رأی اعتماد از مجلس هم داشته باشند، افرادی که بعداً خیلی ایشان بدشان آمد مثلاً امیرهمایون بوشهری بود که او را به عنوان وزیر راه انتخاب کرده بود، سوابقی داشتند آشنایی داشتند. ولی بعداً این جور به ایشان القا شد، حالا یا حقیقت یا غیرحقیقی که اسرار جلسه هیئت وزیران را مخصوصاً راجع به بستن کنسول‌گری‌های انگلیس ایشان به دربار و سفارت انگلیس اطلاع داده است. این بود که در کابینه بعدی ایشان را دعوت نکرد. یا قبل از مثلاً سی‌ام تیر، وزیر آموزش و پرورش را که البته آن‌وقت اسمش فرهنگ بود چون همه این‌ها با هم یعنی وزارت فرهنگ بعداً سه قسمت شد. وزارت آموزش عالی شد، آموزش و پرورش شد و وزارت فرهنگ و هنر برای این‌که پستی برای آقای پهلبد بعداً درست بکنند این وزارت را درست کردند. آن‌موقع حتی، معذرت می‌خواهم، اداره‌ی اوقاف هم ضمیمه بود. اداره‌ی اوقاف را هم… سابقاً وزارت فرهنگ را می‌گفتند وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، این‌ها همه که بود اوقاف هم ضمیمه‌ی وزارت فرهنگ بود. آقای دکتر حسابی که خودشان را انشتاین می‌دانستند ایشان انتخاب شدند. مرد خب با سوادی بود ولی کار اداری نکرده بود، کار سیاسی نکرده بود. ایشان یک‌روزی تصمیم می‌گیرند عده‌ای از رؤسای وزارت فرهنگ را عوض بکنند. منجمله به‌طوری‌که خاطرم هست رئیس دبیرستان البرز را….

س- دکتر مجتهدی.

ج- دکتر مجتهدی را عوض کردند و شخصی به اسم محسن حداد رئیس بازرسی بود، او شیطنت می‌کرد برای این‌که خودش نظر داشت که وقتی بیاید. البته آن‌موقع ایشان آدم خوش‌نام را به اسم دکتر اسفندیاری کرده بود رئیس دبیرستان البرز ولی شاگردها و اولیای شاگردها بسیار از دکتر مجتهدی راضی بودند چون خیلی خوب اداره کرده بود. اعتصاب کردند. بنده تازه شده بودم رئیس بازرسی نخست‌وزیری. آقای دکتر مصدق صبحی بود بنده را احضار کردند و فرمودند که شنیده‌ام که دبیرستان شاگردها اعتصاب کردند و سر کلاس‌ها نمی‌روند شما بروید رسیدگی کنید و ببینید مطلب چیست‌ اتفاقاً آن‌روز من آقای دکتر مصدق را، از روزهای استثنایی بود، که با لباس و کراوات دیدیم. دم در اطاق ایستاده بود و تعجب کردم. معلوم شد که منتظر دیدار سفیر فرانسه است. معمول ایشان بود که این سفرا را که می‌آیند ایران برای دفعه اول ایشان با لباس می‌دیدند ولی بعد که می‌گویند که من مریض هستم و نمی‌توانم همیشه لباس بپوشم و عذرخواهی می‌کرد برای دفعات بعد اگر می‌خواهید مرا ملاقات کنید من با لباس استراحت و راحت هستم در رختخواب تا من بعد رفتم و رسیدگی کردم و پرونده‌های مختلف را دیدم از وزارت فرهنگ، یک مقدار چیزهایی در دادگستری بود و در اداره‌ی آگاهی، راجع به دکتر مجتهدی راجع به دیگران. این‌ها همه را رسیدگی کردم و خود دکتر حسابی پنهان شده بود از ترس این‌که مبادا اذیتش بکنند. من با معاونین وزارت فرهنگ آن‌روز مرحوم دکتر نصیری بود که بسیار مرد خوبی بود برخلاف برادرش ارتشبد نصیری. برادر او بود که معاون بود. آدم خیلی خوبی بود، نصرت‌الله نصیری. و دکتر فرشاد بود، این دوتا معاون بودند. این‌ها را بنده ملاقات کردم و پرونده‌ها را گرفتم و رفتم و گزارش مستدلی تهیه کردم از وقتی که دبیرستان البرز از اختیار آمریکایی‌ها، یعنی کالج آمریکایی از وقتی‌که جوردن رفته بود و مرحوم وحید تنکابنی رئیس شده بود بعداً دکتر صورتگر و کی و کی و فلان. بنده همه را توضیح داده بودم و تا به این‌جا رسیده بود که دکتر مجتهدی را که من تا آن‌روز هم ندیده بودم هیچ، البته بعداً ایشان آمد به ملاقات من، که من ایشان را ندیدم ولی قطعاً مدرسه را خیلی خوب اداره می‌کرده، یکی از بهترین دبیرستان‌های ایران بود دبیرستان البرز که منظم و مرتب. هیچ‌گونه نقصی نمی‌شد به آن مدرسه گرفت و ایرادی گرفت. و در آن‌جا نوشته بودم که من مقام علمی آقای دکتر حسابی سر تعظیم فرود می‌آورم ولی ایشان مسلماً مرد اداری و سیاسی نیستند زیرا وسط سال تحصیلی هیچ وزیری رئیس دبیرستان را عوض نمی‌کند آن‌هم… می‌گذارد تابستان وقتی تعطیل شد عوض می‌کند. این را بنده گزارشش را دادم. البته گزارش خیلی مفصل بود. آقای دکتر مصدق شب این را می‌دهند در هیئت وزیران که یکی از آقایان ظاهراً آقای دکتر صدیقی خیلی این گزارش بنده را با آب‌وتاب می‌خواند. بعد آقای دکتر مصدق به آقای دکتر حسابی می‌گویند که آقا نظر شما چیست. ایشان می‌گویند که نظر من همان تصمیمی است که گرفتم و از نظر خودم عدول نمی‌کنم. ایشان رو می‌کنند به وزرا و همه وزرا می‌گویند که گزارش فلان‌کس درست است و این‌کار صحیح نبوده است. باز دکتر حسابی در عقیده‌ی خودش پافشاری می‌کند. آقای دکتر مصدق می‌فرمایند که آقا این یک Question D’etat و نمی‌شود به صرف این‌که شما تصمیم گرفتید اکتفا کرد. من این را الان به نظر هیئت وزیران می‌سپارم و هیئت وزیران هر تصمیمی گرفت آن را اجرا می‌کنم. هیئت وزیران تصمیم‌نامه صادر می‌کند، این لغتی بود که اولین‌بار شاید هم فقط منحصراً در این مورد صادر شد که تصویب‌نامه نبود و تصمیم‌نامه صادر کردند که دکتر مجتهدی برگردد به دبیرستان البرز و دکتر مجتهدی برگشت. بعد که آقای دکتر مصدق مجلس رسمیت پیدا کرد و ناگزیر می‌بایستی استعفا بدهند بعد خب قضایای سی‌تیر و آن قضایا که پیش آمد من یادم هست در هیئت وزیران بودم آقای دکتر حسابی آن‌جا بودند و من به ایشان گفتم آقا شما می‌دانید که، ما دیگر می‌دانستیم که وزرا کدام می‌روند و دیگر برنمی‌گردند کدام برمی‌گردند، خب می‌دانستیم مثلاً دکتر صدیقی وزیر پست و تلگراف بود برمی‌گردد و می‌شود وزیر کشور. بنده به آقای دکتر حسابی گفتم آقا شما که می‌دانید که دیگر برنمی‌گردید در کابینه، حالا راجع به آن گزارش من نظرتان چیست؟ گفت نخیر گزارش شما درست نبود. گفتم من در آن گزارش نوشته بودم شما تحت‌تأثیر آقای محسن حداد واقع شده بودید و آن‌موقع شما تعریف کردید ولی بعد شنیدم خودتان او را منتظر خدمت کردید. گفت بله آدم بدی بود. گفتم پس چطور شد؟ گفت این یک قسمتش درست بود. گفتم خب اگر می‌ماندید می‌دیدید بقیه‌اش هم درست است. خب بعد البته دیگر ایشان انتخاب نشدند بعد سناتور شدند و سناتور انتصابی است. منظور ایشان در وزرا دقت می‌کرد ولی خب بالاخره می‌بایست از توی همین مردم انتخاب بشود. یا مثلاً آقای رام را ایشان… موقعی که انتخابات همین دوره هفدهم بود مرحوم شیخ علی مدرس را به عنوان رئیس انجمن نظارت انتخاب کرد. مرد بسیار خوش‌نامی هم بود. از علمای خیلی خوشنام بود خیلی خیلی خوشنام بود که حتی به شما عرض کنم که این‌قدر این خوشنام بود که در دوره‌های قبل هم معروف است که بیشترین رأی که مردم تهران دادند به مدرس رأی مال ایشان بود. بعد ایشان گفتند نخیر سید حسن مدرس انتخاب بشود. خیلی مرد موجه‌ای بود آقا شیخ علی مدرس. این رئیس انجمن نظارت شده بود خب کار اداری‌اش را نایب‌الرئیس انجمن که آقای رام بود انجام می‌داد. آن‌موقع پهلوی آقای دکتر مصدق می‌آمد و می‌رفت، جلب توجه‌شان را کرده بود. وقتی که ایشان خواستند وزیر کشور را انتخاب کنند آقای رام را انتخاب کردند. ولی بعد ایشان متوجه شدند که نخیر آقای رام زیاد آن‌جور که تصور می‌کردند آدم صاف و منظم و مرتبی نیستند. مثلاً از قضایایی که من به خاطر دارم یک‌روزی آقای دکتر مصدق مرا احضار فرمودند، من خیال می‌کنم این مطلب را گفته باشم به شما نمی‌دانم گفتم در پیش یا نگفتم.

س- یادم نیست الان چه مطلبی در نظرتان هست.

ج- بله. گفتند آقا من پنج تا آدم خوب می‌خواهم.

س- بله این را فرمودید.

ج- بله. درهرحال بعد از این جریان‌ها ایشان… پس گفتم دیگر تکرار نمی‌کنم. به آقای رام گفتند آقا شما…

س- شما سوال کردید از ایشان که برای چه کاری می‌خواهید برای پیش‌نمازی یا میرغضبی؟

ج- بله.

س- بله، آن‌ را فرمودید.

ج- این‌طور. گاهی وقت‌ها ذهن ایشان خیلی نسبت به اشخاص یک سوءظنی پیدا می‌کرد و مشوب می‌شد. مثلاً از افرادی که به عقیده من خیلی آدم خوبی بود و خیلی خیلی منظم بود مرحوم دکتر حسن سمیعی بود که مدتی کفیل وزارت دادگستری بود. بسیار آدم درستی بود. علی التحقیق خوب هم دادگستری را اداره کرده بود. خیلی خوب اداره کرده بود. منتهی آقای دکتر مصدق گویا به ایشان القا شده بود که ایشان با علا و با دربار مربوط است و بعد ایشان را کردند استاندار تهران. استاندار تهران یعنی چرخ پنجم، اصلاً هیچ، هیچ کاره که بعداً کسالتی پیدا کرد و فوت کردند. این بود که همان‌طور که عرض کردم وزرا را با این طرز، دقت می‌کرد. منتهی گاهی وقت‌ها دیگر دقت از دست درمی‌رفت. چون شوخی نبود آقای دکتر صدقی در آن زمان، دستجات مختلف که منافع‌شان در خطر بود خود دربار، درباری‌ها، متنفذین و پیوستگان به سیاست دولت انگلستان این‌ها اخلال می‌کردند در کارها و اداره کردن مملکت کار مشکلی بود و از طرف دیگر هم توده‌ای‌ها هم و روس‌ها هم تا می‌توانستند چه قبل از آمدن آقای دکتر مصدق و ملی کردن صنعت نفت که آن‌ها تحت‌تأثیر سیاست دولت شوروی اصرار داشتند که صنعت نفت فقط در جنوب ملی بشود و اصلاً تمام مملکت نباشد. بعد هم اخلال‌هایی که می‌کردند، تحریکاتی که می‌کردند اعتصاباتی که راه می‌انداختند. یادم هست که من که در شهرداری بودم یک‌عده از این رفتگرهایی که عضو حزب توده شده بودند جمع می‌شدند و از بنده ماسک می‌خواستند و شیر پاستوریزه و چکمه که اصلاً شیر پاستوریزه در آن‌موقع در ایران نبود ولی یک چیزی به آن‌ها گفته بودند که اصلاً شاید نمی‌دانستند این شیر پاستوریزه یعنی چه. ماسک هم اصلاً یک چیزی نبود که رسم باشد که رفتگر ماسک به … هنوز هم نیست. این‌ها می‌خواستند… تحریکاتی بود که توده‌ای‌ها می‌کردند و روس‌ها می‌کردند. بعد همان آدم را دیدم یک‌روزی، مثلاً رئیس‌شان بود، دیدم با حال خیلی… گفتم چطوری؟ حکومت نظامی گرفته بود همه را انداخته بود توی سوراخ، آن یارو کز کرده جلو اطاق شده پیشخدمت. بله این چیزهایی بود که بنده می‌خواستم عرض کنم خدمتتان.

س- یک بخش از سؤال‌مان این بود که وقتی که دکتر مصدق می‌خواست افرادی را برای وزارت انتخاب بکند چه خصائصی را مدنظرش قرار می‌داد در افراد. چه جنبه‌های اخلاقی و شخصی افراد برایش مهم بود؟

ج- در درجه‌ی اول درستی و خوشنام بودن. شما می‌دانید که بین آقای دکتر مصدق و مرحوم تقی‌زاده زیاد خوب نبود، در آن جلسات قبل هم عرض کردم.

س- ایشان چون آقای تقی‌زاده را آلت فعل و این‌ها….

ج- بله ولی خب من نسبت به او احترام خاصی قائل هستم. یکی از مردمان وطن‌پرست و خیلی مثبت می‌دانم. مرده است و رفته من چیزهایی راجع به تقی‌زاده می‌دانم که همیشه ایشان نسبت به آقای دکتر مصدق، همیشه نهایت احترام را تا دقیقه‌ی آخر حیاتش داشت. من به عنوان شهردار انتخاب شده بودم، به عنوان شهردار تهران بعد آقای سروری که الان هم در آمریکا هستند از خارج آمده بود و بنده به دیدن ایشان رفته بودم. وقتی رفتم آقای نجم‌الملک و آقای تقی‌زاده آن‌جا تشریف داشتند. نجم‌الملک هم از مردمان بسیار شریف است. آقای تقی‌زاده گفتند به آقای سروری که بله شما در آلمان به من گفتید که فلان‌کس شهردار تهران است. من آن‌موقع تحقیقی نکردم ولی اشهد باالله باید اذعان کرد که هر کسی را که مصدق‌السلطنه، ایشان همیشه می‌گفتند مصدق‌السلطنه، دعوت می‌کند برای کاری سعی می‌کند که آدم درست و با تقوا و با شرف باشد. این حتی آقای تقی‌زاده در مورد دکتر مصدق و انتخاباتش. سعی می‌کرد آقای دکتر مصدق این‌جور انتخاب بکند. حالا از دست درمی‌رفت دیگر… خب دربار آرا نمی‌ماند. [نامفهوم] دربار و درباری‌ها اشخاص را می‌خریدند. یادم هست مثلاً آقای دکتر مصدق سرتیپ شیبانی را کرد رئیس شهربانی. خب این بعداً با دربار ساخته بود و با دارودسته… یا سپهبد کمال را رئیس شهربانی کرد. البته سپهبد آن‌وقت نبود سرتیپ کمال بود. سرتیپ کمال فرماندار نظامی آبادان بود، او را رئیس شهربانی کرد. بعداً متوجه شد نخیر زیر جلکی ارتباطاتی دارد. با این‌که با من هم دوست است ولی حقیقت را بالاتر از دوستی می‌دانم. این بود که از کار برکنارش کرد. و آوردن افشار طوس با این‌که او از لحاظی حسن شهرتی نداشت یعنی معروف بود که در قضایای املاک شاه خیلی با مردم بدرفتاری و سختگیری کرده بود. ولی همه راجع به درستی او و جدّی بودنش اذعان داشتند. به همین دلیل هم شهربانی را خوب اداره کرد و به همین دلیل هم آن‌ها رفتند خواستند بخرندش که نشد و بردند آمپول بهش زدند و بردند در پلور آن دارودسته‌ای که می‌روند…

س- بله. ایشان رابطه فامیلی هم با دکتر مصدق داشتند؟

ج- بله. ایشان زن افشارطوس دختر شیخ العراقین بیات بود. یعنی برادر سهام‌السلطان که این‌ها خواهرزاده‌های دکتر مصدق بودند. بله این نسبت از این لحاظ است. نسبت افشارطوس با دکتر مصدق.

س- آقای امینی وقتی که به دکتر مصدق فکر می‌کنید به عنوان یک انسان او را در نظر می‌گیرید نه به عنوان یک دولتمرد یا یک رهبر سیاسی، چه چیزی بیش از همه به خاطرتان مانده؟ چه چیزی را بیش از همه به یاد می‌آورید؟

ج- پیش از همه، همان‌طور که فرمودید انسان بودن او و صحیح‌العمل بودن او به حد وسواس، به حد وسواس و عفت مالی‌اش، عفت از هر لحاظ ـ آن که دیگر. وطن خواهی‌اش به عنوان اصلاً بی‌نظیر از این لحاظ و بی‌نظیر بودنش، متواضع بودنش با این‌که خب از یک خانواده بالاخره اشرافی بود و مادرش نجم‌السلطنه خواهر فرمانفرما، پدرش وزیر دفتر بوده هدایت‌الله وزیر دفتر به قول روزنامه‌های آن‌موقع یک کسی بود که گهواره‌اش نمی‌دانم از چی بوده، نمی‌دانم قنداقش…

س- توی ترمه بزرگ شده بود.

ج- بله توی ترمه بزرگ شده بود معهذا این خیلی اصرار داشت که به کلی خودش را کنار از این جریانات بگیرد. لباسش خیلی لباس عادی بود. چه در دوره… که سعی کند مثل بعضی‌ها، نه اصرار داشت که به ساده‌ترین… ممکن نبود که مثلاً کسی به ایشان کاغذی بنویسد و ایشان شخصاً جواب ندهد. روی همان سیره خانوادگی اگر کسی به ایشان هدیه می‌داد مثلاً بگوید نخیر نخیر قبول نمی‌کنم. از اول وقتی هم که والی فارس بود من در فارس از خیلی‌ها شنیدم قبول می‌کرد ولی، آن‌دفعه هم عرض کردم خدمت‌تان، قبل از این‌که آن هدیه‌دهنده از پهلویش برود بیرون دستور می‌داد به پیشکارش که یک چیزی که خیلی ارزنده‌تر از آن باشد می‌آورد و این را می‌داد به آن شخص. قالی، قلم خودنویس چیزهای مختلف. خیلی از این لحاظ بلندنظر بود. بنده عرض کردم از نظر مالی که واقعاً دیگر بی‌نظیر، در تمام دوران نخست‌وزیری حقوق نگرفت، در مسافرت‌ها خرج سفر را خودش داد. کوچک‌ترین ایرادی از این لحاظ نمی‌شد از این مرد گرفت.

س- آقای امینی بارزترین جلوه‌های شخصیت مصدق در چی بود؟ کدام‌ها بودند؟

ج- وطن‌پرستی‌اش به تمام معنا.

س- در چه مسائلی ایشان با قدرت عمل می‌کرد؟ به اصطلاح آن نکات قدرت مصدق به نظر شما در چی بود؟ و همچنین نقاط ضعف‌اش، اگر به نظر شما نقاط ضعفی هم داشت.

ج- یک نقطه ضعف ایشان متأسفانه یک مقداری لجبازی که این خب عیب است، نقص است عیب اگر نباشد لااقل نقص است برای یک مرد سیاسی چون در این‌طور مواقع باید آن چیزی را که فرنگی‌ها بهش Tolerance می‌گویند فرانسوی، داشته باشد. دکتر مصدق از این لحاظ نداشت. وقتی که از یکی می‌رنجید شدید دیگر می‌رنجید. و خیلی طول می‌کشید که بشود التیام کرد و گفت و یک‌جوری جبران کرد. آن توی قلب ایشان آن‌کینه توزی باقی می‌ماند. مثلاً راجع به همین موضوع آقای دکتر معظمی با این‌که کراراً بنده چه احمدآباد گفتم آقا ایشان این‌کار را می‌کنند این‌کار را می‌کنند. الان در این جلسات می‌آیند، چندین بار زندانی شدند، ایشان را بردند. معهذا قلبش پاک نمی‌شد این نقصی بود که برای یک مرد مخصوصاً سیاستمدار. باید این گذشت‌ها را داشته باشد. آقای دکتر مصدق از این لحاظ بی‌گذشت بود، این نقص را داشت.ولی باز صفات بارز او همان‌طوری که عرض کردم باز وطن‌پرستی و درستی و تقوای سیاسی بود.

س- چه مواردی بود که دکتر مصدق واقعاً در آن‌جاها با قدرت عمل می‌کرد؟ نقاط قوت مصدق در چی بود؟

ج- حفظ استقلال مملکت و این‌که تحت‌تأثیر واقع نشود، بود. خیلی خوب ایشان در این مورد و این‌که شاه باید سلطنت بکند نه حکومت، در این مورد خیلی سخت پافشاری می‌کرد چون بالاخره زندگی خودش را، نخست‌وزیری را روی همین کار داد و رفت.

س- چرا مصدق همیشه با پیژامه یا در رختخواب ظاهر می‌شد آقای امینی؟

ج- این یک مقداری واقعاً از لحاظ وضع جسمانی و سلامت ایشان بود. مضافاً به این‌که یک مقدارش هم سیاست بود. زیرا اگر ایشان می‌خواست که با لباس باشد باید هر روزی مثلاً برود شرفیاب می‌شد. برای این‌که از این معاف بشود این را بهانه می‌آورد. البته واقعاً هم این شکلی بود که راحت باشد. دلش می‌خواست که… چون وقتی آن لباس را می‌پوشید ناراحت می‌شد اصلاً. چون سال‌ها بود ایشان در حبس بود، تبعید بود، عادت کرده بود و بعد هم خب برای این‌که از این موضوعات راحت باشد که هی هر روز نخواهد برود. چون اگر خاطر شما باشد تا قبل از حکومت آقای دکتر مصدق جلسات هیئت‌وزیران هفته‌ای یک یا دوبار در حضور شاه تشکیل می‌شد. آقای دکتر مصدق برای این‌که این موضوع را از بین ببرد لباس نمی‌پوشید و می‌گفت لزومی ندارد این‌کار. جلسات هیئت وزیران را اوایل‌اش در نخست‌وزیری و بعد هم در منزلش تشکیل می‌داد.

س- ترس از سوءقصد هم نقشی در این جریان داشت؟ به وسیله‌ی فدائیان اسلام؟

ج- مسلم است. بله آن‌هم مسلماً داشت. برای این‌که بعداً حتی آن قسمت خانه خودش را که در چوبی بود تبدیل به در آهنی کرد. بعد ایوانی که می‌نشستند شب‌ها تابستان بود، آن ایوان را دیوار بلند کشیدند که چیز نشود. گرما خیلی اذیت می‌کرد آن‌موقع، این‌قدر کولر معمول نبود، کولر نبود و این‌کارها را می‌کردند.

س- آیا غش کردن‌های دکتر مصدق واقعی بود یا ساختگی بود و فقط برای تحت‌تأثیر قراردادن دیگران بود که این‌کار را می‌کرد؟

ج- واقعاً از لحاظ احساس این کسالت چیزی داشت. خب مثلاً در جریان همان قضایای قبل از سی‌ام تیر که بین او و شاه سر موضوع وزارت دفاع خیلی شدید شد حالش بهم خورد. حالا آیا چیز بود بنده دیگر آن را… ما در احمدآباد در این مدتی که بنده می‌رفتم هیچ‌وقت ندیدم که ایشان غش بکند، در احمدآباد برای این‌که من اغلب اوقات می‌رفتم خب آن‌جا چیز بود، بنده ندیده بودم که غش بکند.

س- از نحوه زندگی آقای دکتر مصدق چی به یاد می‌آورید؟ آیا زندگی پرتجمل را دوست داشت یا به زندگانی ساده علاقه‌مند بود؟

ج- بسیار به زندگانی ساده علاقه‌مند بود، خیلی خیلی. زندگی ایشان و خانم ضیاءالسلطنه که خانم‌شان باشد و دختر مرحوم امام جمعه. او با خودش زندگی جدایی داشت و با عده‌ای معاشرت و مربوط و همان زندگی متعّینانه. ولی آقای دکتر مصدق نخیر یک زندگی بسیار ساده‌ای داشت. هم از لحاظ لباس پوشیدنش یا پذیرایی، خیلی خیلی چیز پذیرایی‌شان گز بود و نقل. بخواهد زیاد تفرعن و… یا غذایی که داده می‌شد گاهی وقت‌ها. خیلی خیلی غذای ساده توی آن‌جا…

س- خربزه کدخدا حسینی و…

ج- بله. خب هندوانه‌های خود احمدآباد… چون احمدآباد همان‌طور که عرض کردم اصلا اسم احمدآباد قارپوزآباد بود یعنی مرکز هندوانه. خیلی زندگی ساده به تمام معنا زندگی ساده‌ای می‌کرد.

س- آقای امینی جلسات هیئت‌وزیران را دکتر مصدق چگونه اداره می‌کرد؟

ج- جلسات هیئت‌وزیران را اوایل دکتر مصدق اداره می‌کرد ولی بعداً که کار زیاد شد و اختیار ایشان… دوبار اختیارات را گرفتند معمولاً در حضور ایشان تشکیل نمی‌شد. ایشان در اطاق خودشان بودند و یک اطاق بزرگ‌تری نزدیک اطاق ایشان بود که جلسات هیئت وزیران در آن‌جا تشکیل می‌شد به ریاست نایب نخست‌وزیر که مدت‌ها آقای مهذب‌الدوله کاظمی بودند که نایب نخست‌وزیر بودند. بعداً که ایشان به سفارت ایران در پاریس مأمور شدند آقای دکتر صدیقی بودند و جلسات را اداره می‌کردند. مطالبی که لازم و ضروری بود می‌رفتند با ایشان مشورت می‌کردند، یا ایشان تشریف می‌آوردند در هیئت وزیران. معمولاً چون کارهای مختلفی هم بود، مخصوصاً در همان اوایل، آن شورای نخست‌وزیری و شورای انتخابات. چون ایشان برای این‌که چیزهایی که می‌آید در هیئت وزیران روی آن قبلاً بحث بشود… یک مقرراتی وضع کردند که کلیه تصمیماتی که می‌خواهد گرفته بشود، مگر این‌که آنی و فوری و فوتی بود، این‌ها را قبلاً یک شورایی درست کرده بودند به اسم شورای نخست‌وزیری که از معاونین وزارتخانه‌ها تشکیل می‌شد به ریاست آقای جمال اخوی که دادستان کل کشور بود. که اولش ایشان خیلی مورد اعتماد آقای دکتر مصدق بودند، حتی چندین بار به ایشان تکلیف وزارت‌های مختلف کردند. ولی بعداً در قضایای سی تیر او امتحان بسیار بدی داد که تلگراف کرد به شاه که معذرت می‌خواهم اشتباه کردم.

س- به قوام‌السلطنه

ج- تلگراف کرد به قوام‌السلطنه تبریک گفت به جناب اشرف به قول خودش و عنوان کرد که امیدوارم با آمدن جناب اشرف اوضاع بی‌سر و بی‌سامان گذشته جبران شود. در صورتی که در تمام امور، در اغلب امور و اکثریت امور آقای جمال اخوی مورد مشورت آقای دکتر مصدق واقع می‌شد. و از این لحاظ خیلی واقعاً ناجوانمردی به خرج داد و این بود که از دادستانی کل کشور ایشان کنار رفتند و یادم هست که در روز اول آذر ۱۳۳۱ که من به اتفاق شاه به بازدید کارهای شهرداری می‌رفتیم، مخصوصاً چاهی که بنده زده بودم در خارج شهر و معروف بود به چاه شیان، شاه پشت رل بود و من بغل دستش خیلی آن‌وقت هم او تفرعن و تکبر این اواخر را پیدا نکرده بود، خیلی ساده صحبت می‌کرد و بنده هم که اصلاً رسمم بود که اهل مداهنه نبودم. همه درباریان می‌گفتند ما خوشمان می‌آید در سلام‌ها و حتی صحبت‌هایی که می‌کنی برخلاف شهرداران قبلی هیچ تملق نمی‌گویی و خیلی ساده صحبت می‌کنی. از من شاه پرسید که تو قاضی دادگستری بودی و فلان و فلان چرا در دادگستری این مقدار افراد چپ هستند. گفتم که اولاً داشتن افکار چپ لازمه سنینی است که یکی از علمای علم الاجتماع می‌گوید که اگر جوانی از هیجده سال تا بیست‏وپنج سال تا حتی مثلاً این حدود افکار چپ نداشته باشد مریض است و اگر از بیست‌وپنج سال به بعد هم افکار چپ داشته باشد مریض است. خب یک عده از جوانان هستند در دادگستری این‌جور فکر می‌کنند ولی بعداً… بله عرض کردم که این یک مقدار هم مأمورین انتظامی هستند که می‌خواهند قضات را بد جلوه بدهند. زیرا هرجا ما بین یک نظامی و مأمور انتظامی مثل شهربانی یا

ژاندارمری این است که آن‌ها عادت کرده‌اند در آیین‌نامه انضباطی‌شان دائم توی مغزشان رفته است اطاعت کورکورانه و هرچی بهشان دستور می‌دهند باید دستشان را بزنند بالا بگویند اطاعت می‌شود و حتی سؤال نکنند. اما یک قاضی دادگستری همش باید بگوید چرا؟ به چه دلیل؟ به اصطلاح دادگستری دلایل محکمه پسند داشته باشد. یک کسی را شهربانی می‌گیرد یا ژاندارمری و می‌فرستد دادگستری. بدون این‌که تحقیقات کافی کرده باشد. خب یک بازپرس وقتی این را آوردند به پرونده نگاه می‌کند. اگر دلایل قانع‌کننده نباشد این را آزاد می‌کند. یا با قید التزام مختصری. مأمورین انتظامی گزارش می‌دادند که حتی خود من این گزارش را وقتی دیدم و خدا بیامرزد مرحوم دکتر سمیعی جواب بسیار بسیار تند و خوبی داد به دربار وقتی راجع به این موضوع. این است که این‌جور وانمود می‌کنند. پرونده‌ی یک بازپرس می‌رود زیر دست دادیار، زیر محکمه جنحه و جنایی یا دادگاه انتظامی بالاخره باید دلایل محکمه‌پسند داشته باشد. شاه از من پرسید که نظر تو با این اصلاحات و تصفیه‌ای که در دادگستری شده است چیست؟ گفتم که این‌ها لازم بود ولی کافی نبود. باز توی عدلیه افراد ناسالمی هستند ولی این‌هایی که کنار گذاشته شدند قطعاً افراد ناسالمی بودند. گفت مثلاً دیوان کشور تویش افراد ناصالحی بود؟ گفتم که بله. گفتند که با این انحلال دیوان کشور تو نظرت چیست؟ عقیده تو راجع به این چیست؟ گفتم اتفاقاً این خیلی بحث شده است و اول مرحوم لطفی نظر نداشت که دیوان کشور را منحل کند ولی چون نمی‌خواست که دیوان کشور افراد ناصالحی هستند آن‌ها را مشمول تصفیه قرار بدهد آمد به این فکر که منحل کند و بعد بلافاصله روز بعد تشکیل بدهد و افرادی که به نظر می‌آید یک قدری غیرصالح هستند آن‌ها را کنار گذاشتند. ایشان پرسیدند از من که مثلاً جمال اخوی ناصالح بود؟ گفتم که اگر آقای دکتر مصدق خدمت یا خیانتی کرده باشد در تمام این‌ها آقای جمال اخوی شریک و سهیم بودند و ایشان مثل این‌هایی که توی روزنامه اطلاعات و کیهان اعلان ختم و نمی‌دانم تسلیت و تبریک می‌گویند ایشان هم به قوام‌السلطنه به مجرد این‌که آمد هنوز مُرکّب فرمان خشک نشده بود تلگراف کرد که امیدوارم با آمدن جناب اشرف اوضاع نابسامان جبران بشود و خب بنابراین اگر بوده است ایشان مضافاً به این‌که قبل از ایشان یکی از لایق‌ترین و تواناترین و فاضل‌ترین قضات دادگستری دادستان کل کشور بود. یعنی آقای سیدعلی حائری شاه باغ. شاه به من گفت که ضمناً بگویید که یکی از وقیح‌ترین. گفتم بله متأسفانه این عیب را هم ایشان داشتند که خیلی در صحبت‌های‌شان وقاحت به خرج می‌دادند و رعایت ادب و عفت بیان را نمی‌کردند. بعد ایشان داستان‌هایی به من درباره شاه گفت و درهرحال گفتم ایشان را که فقط بنده می‌دانم و مرحوم دکتر سمیعی که فوت کرده است حالا، آن‌موقع هنوز ظاهراً فوت نکرده بود، که بر حسب اشاره اعلیحضرت چون یک اقدامی کرده بود به نفع همین نواب صفوی، او را از دادستانی دیوان کشور برداشتند و با این‌که قضاتی بودند حق و اولی از آقای جمال اخوی، از قبیل خود همین لطفی، آقای دکتر مصدق آقای جمال اخوی را کردند دادستان کل کشور. و این آدم این‌کار را کرد. بعداً هم آقای دکتر مصدق به قدری به او اختیارات داده بود. شورای انتخابات را دربست در اختیارشان گذاشته بود. شورای نخست‌وزیر را دربست در اختیارشان گذاشته بود. هر تصویب‌نامه‌ای که برای ایشان تهیه می‌شد که از طرف دولت می‌رفت و ایشان می‌گفتند درست نیست آقای دکتر مصدق رد می‌کردند. یا در مورد انتخابات هرکجا ایشان می‌گفتند که انتخابات درست نیست ایشان قبول می‌کردند. با این‌حال یک چنین عملی جمال اخوی انجام داد.

س- این جلسات هیئت دولت بر حسب یک برنامه منظم تشکیل می‌شد؟

ج- بله. جلسات هیئت دولت از سابق همیشه هفته‌ای سه روز بوده است. روزهای شنبه، دوشنبه، چهارشنبه. این رویه و سنتی بوده است که از پیش بوده است. یادم هست که یک وقتی دکتر اقبال نخست‌وزیر شده بود یک مصاحبه‌ای کرد یا اعلامیه‌ای داد که از این پس ما جلسات هیئت وزیران را هرچند یک‌دفعه در یکی از استان‌ها تشکیل می‌دهیم تا آن‌جا آباد بشود و دفعه اول هم در بلوچستان. و کسی که معمولاً از این کاغذها می‌نوشت، آن‌ سرهنگ عزیزالله امیررحیمی که خوشمزه هم چیز می‌نوشت که سه بار هم گرفتند زندانی‌اش کردند، کاغذ نوشته بود که آقا اگر جلسات هیئت وزیران باعث آبادی می‌شود سال‌ها است که جلسات هیئت‌وزیران هفته‌ای سه روز در تهران تشکیل می‌شود و تهران هم آباد نشده است. به‌هرحال این رویه‌ای بود… مگر یک کار فوق‌العاده‌ای پیش می‌آمد تلفن می‌‌کردند و وزرا را می‌خواستند که در جلسه فوق‌العاده. ولی معمولاً جلسات هیئت‌وزیران شنبه و دوشنبه و چهارشنبه شب در نخست‌وزیری تشکیل می‌شد و زمانی هم که رضاشاه بود هفته‌ای یک روز در قصر خود شاه، در زمان این شاه هم همین‌جور، یک‌بار یا دوبار با حضور شاه تشکیل می‌شد. ولی معمولاً شنبه و دوشنبه و چهارشنبه بود.

س- این جلسات هیئت‌وزیران دکتر مصدق در زمان نخست‌وزیری دکتر مصدق در کدام محل، در نخست‏وزیری برگزار می‌شد؟

ج- نخیر، منزل خود دکتر مصدق.

س- چرا در منزل آقای دکتر مصدق؟

ج- برای این‌که مطالبی اگر لازم شد بروند با ایشان صحبت کنند. چون ایشان که از منزل بیرون نمی‌رفت. علت این بود که اول که ایشان نخست‌وزیر شد، می‌دانید که اول در مجلس بودند، ایشان در مجلس که متحصن بودند همان‌جا هم هیئت‌وزیران را تشکیل می‌دادند که یک سری تصمیمات را می‌گرفتند تا موقعی که رأی اعتماد می‌گرفتند. بعد چند روزی آمدند در عمارت نخست‌وزیری، کاخ گلستان است، ولی بعد که صحبت بود که ایشان را ممکن است ترور بکنند فدائیان اسلام، ایشان دیگر در منزل‌شان ماندند و جلسات هیئت‌وزیران هم… اصلاً منزل ایشان شده بود مرکز کار. در دستگاه نخست‌وزیری در همان عمارت کاخ گلستان بود، خود بنده که رئیس بازرسی نخست‌وزیری بودم، محل کارم آن‌جا بود. معاونین در آن‌جا بودند و کارهای اداری آن‌جا انجام می‌شد ولی کارهای مربوط به خود نخست‌وزیر، دفتر خاصی داشتند، این دفتر در خود همان‌جا بود. در منزل خود ایشان قسمت بیرونی تمام منحصراً در اختیار کارهای نخست‌وزیری بود.

س- غیر از این جلسات رسمی هیئت دولت که تشکیل می‌شد، جلسات محدودتری هم از بعضی از وزرا تشکیل می‌شد؟

ج- بله. کراراً. برای بعضی امور ایشان برای کارهایی که لازم بود… مثلاً یادم هست که یک موردی که وقتی ایشان یک قانونی به تصویب رساندند خودشان که از بهره مالکانه بیست درصد کم بشود، ده درصد به نفع رعایا، ده درصد هم به نفع ده جاده‌سازی و این‌طور کارها بشود. و این سروصدایی تولید کرده بود بین مالکین که چرا نسبت به اشخاصی که مستغلات دارند این‌ها نباید از آن‌ها تخفیفی گرفته بشود و عواید آن‌ها کم نشود ولی عواید مالکین زراعی کسر بشود. این سروصدا شده بود و آقای دکتر مصدق یک شرحی نوشته بودند و عده‌ای را دعوت کرده بودند منجمله سه‌تا از وکلای مجلس بودند و سه‌تا از استادان دانشگاه بودند، چند نفر از بازاری‌ها بودند، بنده هم به مناسبت سمتم شهرداری و آقای کی استوان هم که پیشکار دارایی تهران بود ایشان هم به عنوان مدیرکل مالیاتی. نوشته بودیم در نامه که چنین مسئله‌ای و مطلبی است. حالا می‌خواهیم ببینیم که چه‌کاری می‌شود کرد که این تعادل بشود که مالکین نگویند که مردم می‌روند ملک را می‌فروشند و می‌روند مستغلات می‌خرند و دیگر از شر این‌گونه تخفیفات راحت هستند. این جلسه معین کرده بودند ما رفتیم. یادم هست که آقای مهندس حق‌شناس هم آن‌موقع رئیس شرکت بیمه بودند، در جلسه بودند. آن دکتر بیژن استاد دانشگاه بود، مرحوم حاج سیدجوادی وکیل مجلس بود، یکی از بازاری‌ها بودند. اول این بود که در حضور خود آقای دکتر مصدق جلسه تشکیل بشود و این آقای حق‌شناس گفتند آقا بهتر است اول ما برویم حرف‌هایمان را بزنیم وقتی به نتیجه رسیدیم برویم با ایشان صحبت بکنیم. آقای کی استوان پیشنهاد کرد که آقا ده درصد مالیات اضافه بشود بر مستغلات که جبران بشود. نه، حتی ایشان گفت بیست درصد چون آن‌جا هم بیست درصد بود این‌جا هم بیست درصد. بنده گفتم آقا این بیست درصدی که شما می‌گویید تحمیل خواهد شد بر مستأجر. آن کسی که ملکش را اجاره می‌دهد به ماهی صد تومان می‌گوید آقا من بعد بنده می‌دهم صد و بیست تومان می‌خواهی بگیر می‌خواهی نگیر. گفتم همان‌جا که آقا اگر قانونی هست که مالیات بهره را باید داین بدهد. یعنی آن کسی که استفاده می‌کند. ولی عملا این را مدیون می‌دهد توی همان محضر که سند تنظیم می‌شود اول آن مالیات بهره را کسر می‌کنند بعد پول را می‌دهد به آن مدیون. چون احتیاج دارد. در این‌جا هم این کار خواهد شد. یکی از آقایان گفتند که از میزان اجاره کسر می‌کنیم، می‌گوییم بیست درصد به نفع مستأجر باشد. باز بنده آن را عنوان کردم که آقا این از زمانی که میلسپو آمد قانون روابط مالک و مستأجر را آئین‌نامه‌اش را وضع کرد با آن اختیاراتی که داشت مرتب دعواست بین مالک و مستأجر و آن صفا برقرار نمی‌شود ممکن است خانه‌های فراوانی باشد که خالی باشد و اجاره ندهند و این کار درست نیست و باید فکر دیگری کرد. درهرحال به نتیجه نرسیدیم و رفتیم خدمت دکتر مصدق. وقتی عنوان شد ایشان نظر مرا پسندیدند مخصوصاً در قسمت مالیات. گفتند آقا مالیات اگر اصلاً الان هم بگوییم یکهو قیمت‌ها را می‌برد بالا. مالیات باید عادلانه باشد تا مردم به میل و رغبت بدهند. در مورد آن مسئله دیگر هم که کسر بکنند بالاخره من گفتم آقا راهش این است که این‌همه زمین دولت دارد، این زمین‌ها را بگیرید و این‌ها را بدهید به مردم خانه بسازند که این شالوده بانک ساختمانی آن‌جا ریخته شد و تهیه شد که این‌کار بشود. در جلسات، اغلب جلسه‌ای لازم می‌شد برای مطالب خاصی لزومی ندارد که همه وزرا شرکت بکنند. اگر لازم نبود که تصویب‌نامه‌ای صادر بشود وزرای خاصی می‌آمدند یا خودشان مستقیماً می‌رفتند پیش آقای دکتر مصدق یا چند نفری می‌آمدند راجع به مطالبی صحبت می‌کردند.

س- ولی افراد خاصی نبودند که فقط توی این جلسات محدود شرکت می‌کردند.

ج- نخیر.

س- بستگی به این داشت که چه مسئله‌ای باشد.

ج- بله چه مسئله‌ای مطرح باشد.

س- در میان همکاران مصدق چه کسانی بیش از همه مورد اعتمادش بودند؟ به عنوان مثال وقتی سرهنگ نعمت‌الله نصیری آن‌زمان فرمان عزل مصدق را در بیست‌وپنج مرداد ۱۳۳۲ به در منزل مصدق برد، مصدق این رویداد را با کدام شخص و یا کدام اشخاص مورد اعتمادش در میان گذاشت؟

ج- عرض می‌شود که آن شب کذایی که آبستن حوادث بود قبل از همه شخصی به نام اعظام الدوله آشتیانی که خانه‌اش در بلوار نهر کرج بود او به مصدق تلفن کرد، چون معمولاً شب دکتر مصدق نمی‌خوابید، که آقا این‌جا تانک و توپ‌هایی هست، و خبرهایی هست، مثل این‌که نقشه‌ای هست. دکتر مصدق سپرد به مأمورین محافظ بیشتر مراقبت کنند و دو نفر از افسرانی که مورد اعتماد کامل ایشان بودند و فرمانده به‌اصطلاح پادگان تهران بودند. سرهنگ ممتاز و سرهنگ… خیال می‌کنم سرتیپ شده بود آن‌موقع، پارسا خواهرزاده مرحوم دکتر شایگان، این دوتا را هم خواستند و دستور دادند کاملاً مراقب باشند. مستحفظین منزل آقای دکتر مصدق هم که یکی‌اش سرگرد داورپناه بود و یکی سروان فشارکی آن روز که حالا اخیراً تغییر نام خانوادگی داده است و کرده است مهران، داماد آقای عباسعلی‌خان صالح، این دوتا هم افسری بودند که مراقب منزل بودند این‌ها هم مراقب بودند و وقتی که نصیری آمد و آن ابلاغ را داد آقای پارسا و ممتاز او را توقیف کردند. آقای نصیری را آن‌ها توقیف کردند. که قضایا به آن صورتی که می‌دانید…

س- مصدق با اعضای کابینه‌اش چه رفتاری داشت آقای امینی؟‌یعنی تا چه اندازه به آن‌ها قدرت تصمیم‌گیری و قدرت اجرایی می‌داد؟

ج- بسته به این‌که چه نوع بودند. خب مثلاً اشخاصی که مثل آقای کاظمی تا موقعی که وزیر بود و سالیان دراز خودش در وزارت‌خارجه بوده است، چه موقعی که وزیرخارجه بود، چه موقعی که بعد شد وزیر دارایی که بعد از وزارت دارایی شد سفیر ایران در پاریس. یا مرحوم لطفی وزیر دادگستری بود. این‌ها اختیاراتی داشتند. ممکن بود در بعضی امور بیایند با آقای دکتر مصدق مشورت کنند ولیکن در کار خودشان استقلال داشتند و کارشان را می‌کردند و این‌جور نبود، در هر کاری دکتر مصدق در کار جزئی تحمیل بکند و به آن‌ها القا بکند. راهنمایی‌هایی می‌کردند، می‌آمدند می‌پرسیدند. حالا مثلاً بنده عرض کنم خدمتتان قانونی ایشان وضع کردند برای هیئت منصفه. مطابق آن قانون در استان‌ها هیئتی که معین می‌کردند، انتخاب می‌کردند هیئت منصفه را عبارت بودند از: استاندار و ضمناً فرماندار. رئیس دادگستری… فرماندار، رئیس دادگستری…