روایت‌کننده: تیمسار سپهبد صادق امیرعزیزی

تاریخ مصاحبه: ۲۸ اکتبر ۱۹۸۵

محل‌مصاحبه: شهر پاریس، فرانسه

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۳

 

س- بله؟

ج- عرض کردم همه‌ی این‌ها را با هم حساب کنید،

س- آها.

ج- شانس را حساب کنید، سوابق‌شان، نزدیکی‌شان، کارهایی که داشتند، مأموریت‌هایی که داشتند، نوع روش‌شان در انجام مأموریت، رفتارشان با مردم، همه‌ی این‌ها دخالت داشته، بله.

س- این حرف که البته احتیاج به بررسی آماری دارد. ولی نمی‌دانم در آن زمانی که انقلاب اتفاق افتاد چند نفر در رده‌ی سپهبد در مملکت حضور داشتند؟ آیا می‌شود همین‌جور سرانگشتی حساب کرد که چند درصدشان مثل جناب‌عالی با آن‌ها رفتار شد یا تقریباً کاری مزاحمت بزرگی برایشان فراهم نکردند، و چند درصدشان را…

ج- نمی‌شود با یک آمار که نیست صحبت کرد. ولی آن درصدی که با آن‌ها یعنی کمتر برای‌شان مشکل پیش آمده خیلی کم است.

س- آها، بله.

ج- خیلی کم است. تعداد کمی هستند. و اغلب را گرفتند و آزاد هم کردند.

س- بله.

ج- ولی مدتی نگه داشتند و حالا در آن‌جا گفته می‌شود چون بنده تماسی نداشتم که صدمه زدند، شکنجه کردند، یا ناراحت‌شان کردند، این‌ها را نمی‌دانیم. ولی آزاد کردند. گرفتند و آزاد کردند. آن‌هایی که کمتر مزاحم بودند هیچ کاری با آن‌ها نداشتند تعدادشان خیلی کم است.

س- کسانی هستند که سرکار می‌شناختید؟

ج- بنده؟

س- خود شما.

ج- عرض کردم به شما که من سیزده چهارده سال از ارتش بیرون بودم.

س- بله. نه منظور این است که

ج- زیردستان سروان و سرگرد بنده سپهبد شد بودند آن‌موقعی که من کمتر می‌شناختم. ولی این چندتایی را که می‌شناسم ده‌پانزده نفری هستند که کارشان نداشتند.

س- آها.

ج- بله.

س- از آقای احمد نفیسی نام بردید، ایشان هم یکی از آن اشخاصی هستند که علت برکناری‌شان از شهرداری هیچ‌وقت برای ما روشن نشده که ایشان علتش چه بوده؟ چه کار کرده بوده که به اصطلاح در اوج قدرتش که رئیس شهرداری بوده

ج- به هر حال که تبرئه شدند.

س- بله.

ج- به هر حال تبرئه شدند. ایشان در مدتی که من در وزارت‌کشور کار می‌کردم و با من کار داشتند، به عقیده‌ی شخص من مرد درستکار و صحیحی بودند.

س- بله.

ج- خیلی هم جدی و فعال.

س- بله.

ج- از سوابق‌شان هم بنده اطلاعی ندارم. ولی من آدم درستی دیدمش، آدم صحیحی، مرد پرکار و جدی‌ای. چه اختلافی پیدا کردند با آقای پیراسته، اعتقاد خودشان است.

س- بله.

ج- و بعد چه عملی موجب شد که از اعلی‌حضرت همایونی از او نگرانی حاصل کردند، گفته‌ها خیلی زیاد است. نمی‌شود به هیچ‌کدامش اطمینان کرد چون صریحاً اعلی‌حضرت به هیچ‌کس نگفتند. ولی بنده خودم وقتی ضمانت ایشان را می‌کردم در حضور اعلی‌حضرت ، آن‌وقت من استاندار خراسان بودم، شفاعت می‌خواستم، به من گفتند، «این مرد بدی است حیف. صحبت نکن. من متأسفم از این‌که عکسم را امضا کردم به ایشان دادم.»

س- به عنوان آخرین سؤال بود دیگر بیش از این وقت‌تان را نمی‌گیرم. کار مشکلی است آیا امکان این‌که سرکار بتوانید یک مقایسه‌ای از رضاشاه پهلوی و محمدرضاشاه پهلوی به عنوان دوتا پادشاه مملکت که در دوره‌ی سلطنت هر دوشان، سرکار خدمت کردید، آیا می‌توانید به‌طور خلاصه این دو پادشاه را با هم مقایسه بکنید.

ج- بله، هر دو پادشاه وطن‌پرستی بودند. هر دو هم به مملکت خدمت کردند. منتها رضاشاه، مرد باتجربه‌ای بود، عمری بر او گذشته بود. زندگی ایشان از جایی شروع شده بود که با زندگی ایشان فرق داشت. به این‌جهت بین این دوتا خیلی فرق بود.

س- بله.

ج- رضاشاه تجربیات زیادی داشت که ایشان نداشتند. اگر آن تجربیات را می‌داشتند ایشان با این سابقه که تحصیلات بیش‌تری داشتند و رضاشاه اصولاً تحصیلاتی هم نکرده بودند. ولی این‌که می‌گفتند بی‌سواد است بی‌خود می‌گویند اقلاً می‌نوشت و می‌خواند خوب.

س- بله.

ج- تجربیات ایشان بیشتر بود تجربیات ایشان کمتر بود. دوره هم فرق می‌کرد. شاید اگر رضاشاه هم در دوره‌ی دیگر یعنی بعد از جنگ پادشاه بودند گرفتاری‌های بیشتری از اعلی‌حضرت محمدرضاشاه پیدا می‌کردند. ولی ایشان در موقعی بودند که دنیا از نقطه‌نظر وضعیت سیاسی صورت دیگری داشت. دولت روسیه خودش گرفتاری‌هایی داشت. آمریکایی در بین نبود، انگلستان بود. بالاخره با یکی می‌شود به هر صورت راه آمد. عقیده‌ی من.

س- بله.

ج- بله.

س- در مورد محمدرضاشاه خیلی‌ها صحبت از این می‌کنند که ایشان افراد خیلی قوی را به عللی در سمت‌های مهم نداشتند یا نگذاشتند و در صورتی که رضاشاه افراد قوی و این‌ها را ازشان هراس نداشتند و برای کمک خودشان داشتند. آیا این

ج- بنده را هم که از کار برداشتند، دلخور بودم. دلخوری هم یک حرف‌هایی می‌آید. گفته می‌شود دیگر. هر دلخوری صحبتی می‌کند. نمی‌گوید که خدمت بنده تمام شده بود یا اصلاح امور ارتش یا بالا آمدن طبقات دیگر ضرورتی داشت که مرا بازنشسته کردند. این‌ها آدم را نمی‌خواهند آقا، اصلاً اشخاص کاری را نمی‌خواهند دوست ندارند. می‌گفتند.

س- بله.

ج- ولی یک اصل از نظر نباید فراموش بشود. مسلماً پادشاه همیشه احتیاط‌‌کار است مراقب خودش هست. یعنی این فکر را می‌کند که شاید یا شاید هر ذی‌قدرتی این فکر را بکند و این‌طور هم هست، که مبادا یارو به اصطلاح، قدرتی پیدا کند دمبی بگیرد و اسباب زحمت بشود. می‌شود این. مخالفید جناب‌عالی با این قضیه؟

س- نخیر بنده فقط…

ج- هر صاحب قدرتی یک‌همچین فکری دارد.

س- بله.

ج- همیشه یک ترسی دارد از این‌که مبادا کسی مانعش بشود و جلویش دربیاید.

س- بله. قربان بیش از این وقت‌تان را نمی‌گیرم.

ج- بنده وقت جنابعالی را گرفتم و امیدوارم که این صحبت‌های بنده برای جنابعالی قابل استفاده باشد. ولی بنده فکر می‌کنم…

س- برای بنده خوب بوده و مطمئنم که کسانی که در سال‌های آینده به این نوار گوش بکنند و متن ماشین‌شده‌اش را مطالعه بکنند حتماً از تجربیات جنابعالی و اظهارات و مشاهدات

ج- یک اطلاعاتی بود بنده به عرض‌تان رساندم.

س- بله، به هر حال خیلی ممنون

ج- بله، متشکرم.