روایتکننده: آقای دکتر محمد باهری
تاریخ مصاحبه: 8 آگوست 1982
محلمصاحبه: شهر کان ـ فرانسه
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: 7
س- یکی از مراحل زندگی سیاسی سرکار شرکت در کابینۀ مرحوم آقای علم بود. اگر اجازه بفرمایید جلسۀ امروز راجع به تجربیاتتان در آن کابینه صحبت بفرمایید.
ج- تشکر میکنم، همینطور است. یک فصل مفصلی از زندگی سیاسی من مربوط به همین دورۀ حکومت مرحوم امیراسدالله علم است. تاریخی که مرحوم اعلم فرمان نخستوزیری را گرفت معین و مشخص است و چگونگی صدور فرمان نخستوزیری هم به نام مرحوم امیراسدالله علم قبلاً برایتان توضیح دادم. اینکه درواقع یک امر غیر منتظرهای بود. مرحوم علم وقتی که فرمان نخستوزیری را دریافت کرد ـ جالب است که ما وضع مملکت را در آن شرایط ذکر بکنیم و متذکر باشیم. در آنموقع از نظر اقتصادی مملکت وضع مطلوبی را نداشت. دولت دکتر امینی نسبت به اقتصاد مملکت یک تبلیغات شدید مخالفی را اجرا کرده بود بدون اینکه یک برنامۀ صحیحی هم همراه این تبلیغات شدید ارائه بدهد و اجرا بکند. در نتیجه اعتماد عمومی تزلزل پیدا کرده بود. میتوانم بگویم که در سطح مملکت تقریباً امور ساختمانی تعطیل بود، میدانید امور ساختمانی درواقع ارائه میدهد وضع اقتصادی مملکت را. وقتی که ساختمان تعطیل بشود، متوقف بشود، راکد بشود این نشانۀ این است که وضع اقتصاد مملکت راکد است. این رکود فعالیت اقتصادی در بخش دولتی درواقع بهطورکلی و عمومی بود و در سطح مملکتی تقریبی بود. کارخانهها داشتند یواشیواش تعطیل میشدند. بنابراین وضع اقتصادی مملکت وضع مطلوبی نبود. از نظر اجتماعی هم شروع اجرای برنامه اصلاحات ارضی یک ناراحتی میان مالکین به وجود آورده بود. مالکین هم در نتیجۀ تبلیغاتی که علیه ملکداری از طرف وزیر کشاورزی انجام گرفته بود ناراحت بودند و هم از نظر اینکه برنامۀ اصلاحات ارضی بهطوریکه توضیح خواهم داد، چون یک برنامۀ کلی و هماهنگ و معین و مشخصی نبود مالکین را مردد کرده بود، مالکین را در واقع معطل نگه داشته بود، مالکین بلاتکلیف خودشان را احساس میکردند. این هم وضع ـ از نظر اجتماعی وضع مالکین بود. تعقیب بدون یک رویۀ معقول سیاست مبارزه با فساد هم ـ مخصوصاً تهران ـ یک نوع ناراحتی ایجاد کرده بود. عکسالعملی که اجرای این برنامه در افکار عمومی به وجود آورده بود وحشت و ترور بود درحالیکه اجرای عدالت صحیح بایستی عکسالعملش در افکار تسکین و آرامش و خشنودی باشد. ناراحتیهایی در زمان شریفامامی در دانشگاهها شروع شده بود. نمیدانم متذکر شدم یا نه ـ بههرحال حالا ذکر میکنم در اواخر حکومت شریفامامی بود که در دانشگاه اتومبیل دکتر اقبال را آتش زدند ناراحتیهایی بود که در دانشگاه به وجود آمده بود. این ناراحتیها در زمان امینی ادامه پیدا کرد در دانشگاه و تشدید هم شده بود. و حتی در بهمن 1339 کار به جایی رسید که کماندوها برای اولینبار وارد دانشگاه شدند و بچهها مضروب شدند و یکی از کارهایی که همان روز من یادم هست کردم این بود که بچههایی که در دانشکده حقوق مضروب شده بودند بنده رفتم و عیادتشان کردم و تسلیشان دادم و دلجویی ازشان کردم و کوشش کردم که ناراحتی روحی و فکری از این جریان پیدا نکنند.
س- همان آنموقع بود که دکتر فرهاد هم استعفا داد؟
ج- شاید. عرض کنم که در جامعۀ فرهنگیها خب بسیاری از دبیرها و آموزگارها طرفدار درخشش بودند که وزیر آموزشوپرورش بود، وزیر فرهنگ بود آنموقع. چون آنموقع آموزش عالی از وزارت فرهنگ جدا نشده بود بنابراین وزارت فرهنگ عنوان وزارت فرهنگ داشت. درخشش وزیر فرهنگ بود و یک جامعۀ معلمانی وجود داشت که درخشش در رأسش بود، نمیدانم حالا سمتش دبیرکل بود مدیرکل بود بههرحال شخص اولش بود و چون واقعاً کوشش کرد حقوق معلمین را تأمین کند این است که اکثریت جامعه معلمین پشتسرش بودند. اما در مقابل یک عدۀ دیگری هرچند اقلیت بودند ولی به مناسبات شخصی یا به مناسبات بعضی اصول با درخشش مخالف بودند بالاخره در مقابلش قرار داشتند. صفوف جامعۀ معلمان بنابراین یک انشقاقی پیدا کرد. درحالیکه اکثریتشان پشت سر وزیرشان بودند ولیکن یک اقلیتی هم در مقابلشان ایستاده بودند و این برای اولینباری بود که در جامعۀ معلمان یکهمچین انشقاقی به وجود میآمد و این رویارویی گاهی اوقات ناراحتیهایی به وجود میآورد. البته وزیر فرهنگ در امور دانشگاهها نمیتوانست مؤثر واقع بشود. به مناسبت اینکه اولاً دانشگاهها ـ دانشگاه تهران، «دانشگاهها» هم میگویم یک مفهوم خیلی وسیعی به نظر میرسد چون آنموقع دانشگاهها وسعت فعلی را نداشتند و بعد دانشگاه تهران که خودش را مستقل میدانست و درخشش درش تأثیری نمیتوانست داشته باشد. اما مؤسسات آموزش عالی دیگر مثل دانشسرا یا دانشگاه اصفهان، آنجاها که استقلال نداشتند بههرحال مداخلات وزیر آموزشوپرورش خیلی مداخلاتی که توأم با یک تدابیر دانشگاه باشد نبود یک ناراحتیهایی ایجاد کرد، یادم هست مخصوصاً در دانشسرای عالی. دادگستری و قضات درواقع احساس میکردند که دستگاهشان تبدیل شده به آلت اجرای سیاست یا سیاستها. و اینکه میگویم سیاست و سیاستها برای خاطر اینکه غیر از سیاستی که دکتر امینی داشت و عدلیه اجرا میکرد، بعضی از قضات هم تودهای بودند و آنها از موقعیت استفاده کرده بودند و سیاست خودشان را اعمال میکردند. این است که هم سیاست امینی بود هم سیاست تودهایها بود ـ اینکه میگویم «سیاستها» بود. این بهطورکلی حالا نکتهای هم فوت شده باشد بعداً متذکر خواهم شد این بود بهطورکلی وضع مملکت در موقعی که مرحوم علم زمام امور را به دست گرفت. سیاست خارجی مملکت البته با استعفای امینی دچار یک ابهامی شده بود. برای خاطر اینکه آمریکاییها مترصد نبودند که امینی استعفا کند و استعفایش قبول بشود، از پیشامدهایی که بحث شد من احساس کردم که یک نگرانیهایی در ذهن آمریکاییها به وجود آمده بود. ضمناً حضورتان عرض میکنم که در جبهه ملی هم در همین موقعها یک جنبوجوش و یک حرکتهایی دیده میشد. امیراسدالله خان علم در این شرایط بدون اینکه قبلاً آگاه باشد یا مترصد باشد نخستوزیر شد. امیراسدالله علم کوشش میکرد کابینۀ خودش را از همۀ مواضع موجود اجتماعی ـ مواضع زنده و فعال اجتماعی پر بکند و تشکیل بدهد. مخصوصاً توجه داشت که از سیاستمداران کهنهکار استفاده بکند. نصرالله انتظام که یک سیاستمدار کهنهای بود و یک وقتی هم ریاست مجمع عمومی سازمان ملل را داشت این را بهعنوان وزیر مشاور انتخاب کرد. عرض کنم که عبدالحسین بهنیا که وزیر دارایی امینی بود و از مالیهچیهای خیلی قدیم، کهنهکار و مطلع و صاحبنظر ـ او را در سمت وزارت دارایی نگهش داشت. دکتر غلامحسین خوشبین که از قضات قدیمی دادگستری بود و یک ژوریست مورد اعتماد وزارتخارجه بود، چندبار معاونت وزارت دادگستری و شاید قبلاً هم کفالت وزارت دادگستری را داشت این را هم بهش کفالت وزارت دادگستری را داد. بعضی از وزرای دکتر امینی را غیر از بهنیا در کابینۀ خودش حفظ کرد. از جمله ارسنجانی بود. البته او را به طور موقت حفظش کرد، دکتر ریاحی بود به نام وزارت بهداری حفظش کرد، خسروانی را به نام وزیر کار حفظ کرد، عرض کنم که سپهبد نقدی را بهعنوان وزیر جنگ قبول کرد و نگهش داشت. به سپهبد عزیزی وزارت کشور را داد غلامحسین جهانشاهی را وزیر بازرگانی کرد و دکتر طاهر ضیایی را وزیر صنایع کرد. فکر میکنم همه وزرا را گفتم. مسعود فروغی که در کابینۀ امینی معاون نخستوزیر بود سمت وزیر مشاور را بهش داد و در نخستوزیری حفظش کرد. اما امور اداری ـ نخستوزیر را به بنده بهعنوان معاون نخستوزیر تفویض کرد و من تنها معاون نخستوزیر بودم که با مرحوم علم کار میکردم در نخستوزیری و وظایفی را که سابقاً چندین معاون دیگر انجام میدادند تنها من انجام میدادم. البته پاکروان بهعنوان معاون نخستوزیر و رئیس سازمان امنیت ماند سر جایش، عرض کنم که یک معاون دیگری هم نخستوزیر در زمان امینی داشت و او معاون نخستوزیر در مسائل امور اداری ـ آن دکتر منوچهر گودرزی بود. او را هم مرحوم علم دستش نزد، نه مجدداً معرفیاش کرد و نه عزلش کرد، ماند. مرحوم علم در ابتدا به کار دکتر منوچهر گودرزی توجه نداشت و اصلاً مسئلۀ رفرم اداری و مخصوصاً قانون استخدامی که در دست داشت تهیهاش میکرد دکتر گودرزی، مرحوم علم بهش توجه نداشت. خب ملاحظه کردید که مرحوم علم کوشش کرد از تمام مواضع اجتماعی بیاورد در کابینۀ خودش قدیم و جدید هم بهعنوان آدمهای نوخاسته که نوآور هستند آنها را هم پذیرفت در کابینۀ خودش. البته مرحوم علم بهطوریکه بعداً توجه کردم میل داشت دکتر سنجابی را هم بیاورد ولی شاید دکتر سنجابی قبول نکرده بود. شریفامامی را مثلاً دعوت کرده بود که شریفامامی بیاید در کابینهاش ولی شریفامامی نیامده بود
س- این امکان داشت که نخستوزیر سابق بیاید در کابینه؟
ج- چه اشکالی داشت ـ اشکالی نداشت ـ مانعی که نداشت. شریفامامی شاید به همین دلیل نخواست بیاید، فکر کرد کسر است برایش. ولی اشکالی نداشت. واقعاً در مواقع ضرورت اشخاص بایستی فداکاری کنند. چون واقعاً آنموقع وضع مملکت بحرانی بود. آن تابلویی که خیلی مختصر من برای شما راجع به آن زمان دادم توضیحات پسیکولوژیک را اگر بگویم که چگونه وضع مردم بود شما توجه میکنید که مملکت دچار یک وضع فوقالعادهای بود. هیچ نه همین مسئلۀ اصلاحات ارضی، این تبلیغات عظیم و وحشتناکی که ارسنجانی شروع کرد برای اینکار اساساً خب درست است این تبلیغات متوجه مالکین بود، اما این مالکین خانواده داشتند، بچه داشتند، این مالکین کس داشتند کار داشتند، علاقهمند داشتند خب این خودش یک ناراحتی عظیمی در جامعه ایران به وجود آورده بود. مخصوصاً نمیدانستند آخر چه میشود ـ نمیدانستند چه میشود. خب بالاخره یک کسی صاحب ملک است، صاحب زمین هست یا نیست. همان مسئلۀ تعقیبی که در دادگستری اصلاً اشخاص بدون اینکه پروندهای داشته باشند میگرفتندشان. پروندههای خیلی بیپا. فرود شهردار سابق تهران را گرفته بودند بهعنوان اینکه پیاز گران شده یا پیاز را گران فروختهای یکهمچین عنوانی. خب آخه این مطالب ایجاد وحشت میکرد ایجاد نگرانی میکرد و همان موقع هم ممنوعیت خروج را هم اعلام کرده بود. همه کس به آزادی نمیتوانست از مملکت بروند بیرون. بههرحال آزادی آمد و شد سلب شده بود. اشخاص با آزادی نمیتوانستند. بنده شخصاً خودم میخواستم بروم آلمان بالاخره متشبث شدم به مرحوم علم تلفن کرده به امینی و امینی دستور داده گفته به من گذرنامه بدهند رفتم. هیچ کارهای نبودم چیزی نبودم. این برای همه بود این محدودیت برای همه بود و خب بههرحال منظورم این است که واقعاً مملکت گرفتار Crisis بود واقعاً مملکت گرفتار بحران بیپایه، بحران بیمبنا، بههرحال به همین جهت مرحوم علم کوشش میکرد از افقهای مختلف، از مواضع مختلف اشخاص را دعوت بکند و وارد کابینه بکند که کمک بکنند و همه این وضع ناراحتی را ـ با اتخاذ یک تدابیری رفع کنند. ولی خب شریفامامی قبول نکرد، سنجابی قبول نکرد. عرض کنم که خب او میل داشت که مثلاً از افق چپ هم باشد و شاید حضور من در کابینه بهعنوان یک حضور چپ تلقی میشد و کوشش کرد شهاب فردوس که در کابینۀ امینی معاون دادگستری بود او را هم بیاورد معاون نخستوزیر بکند مثل اینکه قبول نکرد نیامد. اینکه عرض کردم بنده را بهعنوان نمایندۀ موومان چپ مرحوم علم آورد توی کابینه یکروزی خودش به من گفت. گفت که من منوچهر گودرزی را محض خاطر تو نگه داشتم. گفت برای خاطر اینکه گفتم اگر یک وقت اعتراضی بکنند بگویند که چرا فلانی را آوردهای بگویم خب منوچهر گودرزی هم نباید باشد.
س- یک تعادلی باشد
س- یک تعادلی ایجاد کند. درحالیکه منوچهر گودرزی هم اواخر کابینه مورد توجه مرحوم علم قرار گرفت یعنی کارش ـ مجالی به اینکه به کار او برسد آنموقع نبود. منظورم این است که از افقهای مختلف از جمله ـ بنده را هم فکر میکرد افق… یعنی شناخته شده بودم بهعنوان یک آدم چپ والا واقعاً من خودم به افکارم که رسیدگی میکنم به برداشتهایم نسبت به مسائل من یک آدم راست هستم نه یک آدم چپ. ولی خب اینطور بیخودی غلطی شناخته شده بودم بهعنوان آدم چپ ولی واقعاً نبودم آدم چپ و نیستم، من آدم چپ نیستم. اگر کوشش بکنم شاید یک آدم معتدل و Centerist ولی راست نباشم. بههرحال خب مرحوم علم کابینهاش را با این ترکیب ـ اولین کابینهاش ـ آنچه که عرض کردم مربوط است به اولین کابینهاش ـ چون مرحوم علم سه کابینه تشکیل داد. یک کابینهاش همان تیر ماه بود، یک کابینهاش در اسفند همان سال بود، یک کابینهاش هم در سال بعد مثل اینکه…
س- آخر مهر 1342 بود
ج- آخر مهر 1342 بود که این آخرین کابینهاش بود. خب با این کابینه مرحوم علم شروع کرد به کار کردن. البته بنده در دورهای که معاون نخستوزیر بودم در کابینه شرکت نمیکردم در مذاکرات هیئت دولت دخالتی نداشتم و صرفاً به مسائل اداری میرسیدم و البته در مقام اجرای دستورات نخستوزیر یا شورای وزیران بودم. اما آنروزها غیر از مسائل جاری مملکت این غیر از دنبالهگیری برنامۀ اصلاحات ارضی و تبعاتش که بعد عرض خواهم کرد که تبعاتش خیلی مهم بود مملکت مواجه با Crisisهای اجتماعی عظیمی شد. خب Crisis اولیش Crisis زلزله بود. دهم شهریور در بوئینزهرا یک زلزله وسیعی به وقوع پیوست که در آن نواحی گفته شده دههزار نفر آدم کشته شد و خب یک مصیبت بزرگی بود، یک حادثۀ بزرگی بود برای دولت. رسیدگی کند به حال بازماندگان اجساد را دربیاورد، بالاخره کوشش بکند خانه و مسکن مجدداً بسازند و این منطقه زلزله زده وسیع را بههرحال در یک شکلی بیرون بیاورد که اشخاص مجدداً بتوانند زندگی بکنند آماده بکند آن محل را برای زندگی زمستانی، اینها همه کارهای مشکلی بود که دولت خب البته از طریق شیر و خورشید ولی شیر و خورشید متکی بود به دولت بایستی انجام میداد این Crisis بزرگی بود که در مرحله اول روبهرو شد با دولت. البته یک Crisis دیگری که خیلی البته گذرا بود ولی معذالک ذکرش قابل توجه است و آن این است که تلویزیون خصوصی آمریکا که یک Emission داشت از طریق مثل اینکه تلویزیون ملی شبی ساعت نه خبر میدهد ضمن اخبار که امشب در تهران زلزله میآید و این مطلب یک وحشت عظیمی در تهران به وجود آورد خیلی وحشت عظیم. البته خوشبختانه خب گذرا بود ولی بههرحال یک بحرانی بود که یک شب بیشتر طول نکشید. ولی آن شب واقعاً شب سختی بود. من و بعد نخستوزیر مواجه بودیم با این وحشت مردم، وحشت مردم را لمس میکردیم احساس میکردیم مقابلمان بود، مردم روبهرویمان بودند برای اینکه مرتب تلفن میکردند و تلفنچیها از طرق مختلف میبایستی ما به مردم جواب بدهیم و مردم را آرام کنیم و خب یک Crisis بزرگی بود آن شب. خب خوشبختانه گذشت این مطلب مهم نبود. اما Crisis عظیم Crisisای بود که از ناحیۀ روحانیت روحانیت قم متوجه دولت شد. مسئله عبارت از این بود که دولت درصدد برآمد که قانون انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی را تدوین کند. این را هم بهتان عرض بکنم که به دنبالۀ حکومت امینی در حکومت علم هم مقرراتی که احتیاج به قانون داشت بر طبق تصویبنامۀ قانونی اتخاذ تصمیم میشد و به معرض اجرا گذاشته میشد که بعد از اینکه مجلس تشکیل میشود به مجلس داده بشود ـ چون مجلس وجود نداشت ولی ادارۀ مملکت هم که نمیبایستی تعطیل میشد. به موجب تصویبنامۀ قانونی مقررات مربوط به انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی تنظیم شد و تصویب شد و منتشر شد. بر طبق مقرراتی که تصویب شده بود برای اینکه کسی عضو انجمن ایالتی ولایتی بشود لازم نبود که مرد باشد زنان هم میتوانستند و همچین رأی دهنده هم لازم نبود که حتماً مرد باشد ولی مطلب سکس و جنس بههیچوجه تصریح نشده بود و این مطلب سابقه هم داشت. در قانون انتخابات سال 1334 انجمنهای شهر هم به همین ترتیب و با همین تدبیر محرومیت زنان را از حق انتخاب شدن و انتخاب کردن از بین برده بودند. روزنامۀ کیهان مثل همه روزنامهها که در صدد همیشه جنجالآفرینی است ـ خب وقتی یک این مقررات ـ دستشان افتاده بود متوجه این نکته شده بودند ـ تیتر بزرگ زده بودند که زنها هم به انجمنهای ایالتی و ولایتی از این به بعد راه پیدا میکنند و حق رأی دادن دارند. فکر نمیکنم که شیطنتی در انتشار این مطلب بوده، برای خاطر اینکه این مدیر روزنامه کیهان مردی بود که نسبت به دولت کمال صمیمیت و اخلاص را داشت و یقیناً از ناحیۀ او در صدد کارشکنی برای دولت نبودند. ولی خب این پیشآمد شد بههرحال، و یک جنجالی در قم به وجود آورد و شروع کرد روحانیت به حمله کردن. حمله کردن و تلفن کردن و نماینده فرستادن و تهدید کردن به بستن بازار و به اعتصاب و… البته قبل از این پیشامد نخستوزیر به وسیلۀ من با روحانیت قم تماس گرفته بود بر حسب دستوری که نخستوزیر به من داد من به قم رفتم و با هدایت فرماندار از سه نفر روحانی که در آنموقع معتبرترین مقامات روحانی در قم بودند ملاقات کردم. این سه نفر مرعشی بود، که خیلی با حسن نیت از من استقبال کرد و صحبت کرد. بههرحال مضمون مکالمات ما تفاهم بود، مبتنی بر تفاهم بود. همچنین من با آیتالله گلپایگانی هم ملاقات کردم. البته او با گشادهرویی مرعشی نبود ولی در عین متانت و وقار و ادب او هم بیاناتش و آنچه که با من صحبت کرد و آنچه که من با او صحبت کردم آنچه که بین ما ردوبدل شد باز مبتنی بر تفاهم بود. شریعتمداری البته خب ادای عرض کنم که روحانیت و ادای مرجعیت و ادای میخواست خلاصه بزرگتری و این چیزها را بهجا بیاورد ـ در پذیراییاش از من یکخرده رعایت چیز را نکرد. در خانهاش هم موقعی که بنده رفتم مطلبی مطرح بود که سابقۀ ذهنی من بهش داشتم از طریق مکاتبه. مطلب مربوط بود به سینمای آبادان. در آبادان اخیراً یک سینمایی ساخته بودند که در جوار مسجد بود. عدهای از اشخاصی که به مسجد آمدوشد میکردند در صدد اعتراض برآمده بودند که اینجا حرمت مسجد نقض شده و مخالف شریعت است و بایستی سینما تعطیل بشود و سینما برچیده بشود. استاندار خوزستان مهدوی به من نوشته بود که حرف اینها حرف بیپایهای است و ناشی از تحریک سینمادار سابق آبادان یک سینمای قدیمی است در آبادان که او میبیند با یک سینما جدیدی ممکن است که کاسبی خودش و بازار خودش کساد بشود این است که تحریک کرده و این اشخاص این حرف را… و الا حرف بیجایی است میزنند. و متأسفانه ساواک عرض کنم که تقویت میکرد این صدا را تقویت میکرد این اعتراض را و حق میداد به آنها. البته یادآوری میکنم که هنوز همکاران سابق تیمور بختیار در ساواک بودند و تیمور بختیار بعد از اینکه امینی از ایران بیرونش فرستاد یا در نتیجهای که احساس کرد امینی ممکن است مزاحمش بشود از ایران رفت یک ناراحتیهایی داشت شروع میکرد. از جمله خب همین عواملش یک ناراحتیهایی به وجود میآوردند و من فکر میکنم که این تأیید کار سینما آبادان هم ناشی از آن علاقه و وفاداری بود که بعضی از عوامل ساواک نسبت به بختیار داشتند. بله بههرحال منظورم این است که این مسئلۀ سینمای آبادان در خانه شریعتمداری هم آنجا مطرح بود. از جمله حرفهایی که شریعتمداری با من در میان گذاشت همین مسئله بود. بههرحال ما آن روز بر حسب دستور نخستوزیر با روحانیت تماس گرفتیم و یک ارتباطی با روحانیت پیدا کردیم بنابراین…
س- سینما رکس نبود که بعداً…
ج- نخیر ـ اتفاقاً در مسئلۀ سینما رکس آبادان هم شاید بیش از همهکس من میتوانم صحبت بکنم.
س- (؟؟؟)
ج- نخیر ـ بعداً هم وقتی که میرسم به دورۀ اخیر که مجدداً وزارت دادگستری آمدم مواجه شدم با مسئلۀ سینما رکس آبادان راجع به آن موضوع به موقع خودش صحبت خواهم کرد. بههرحال با این تدبیر نخستوزیر خواست خودش را در تماس با روحانیت قم بگذارد ـ وقتی بحران به وجود آمد ما بیارتباط با روحانیت نبودیم. خب نمایندگانشان را میپذیرفتیم، صحبت میکردیم، چانه میزدیم. بالاخره بعد از آمدوشدهای زیاد و گفتوگوها و عرض کنم که وعده و وعیدها و بههرحال تا یک حدودی عرض کنم بالاخره از بعضی جهات جلب رضایتشان کردنها و اینها دولت قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را مثل اینکه پس گرفت که خیلی من موجب ناراحتیم شد و از مرحوم علم خیلی بعید میدانستم. بهش گفتم شما عقبنشینی اصلاً… خب البته چیزی به من راجع به این موضوع نگفت مرحوم علم ـ شنید ولی البته یک وقتی جوابش را به من داد ـ جواب قشنگی هم بعد به من داد. ولی آن روز شاید آنموقع جوابی به من نمیتوانست بدهد برای اینکه آن روز آن جواب را اگر به من میخواست بدهد حرف بود ولی یکروزی همان جوابی که آن روز هم میتوانست به من بدهد داد توأم با عملکرد. حالا بعد میرسم بهتان میگویم به موقعش آن جوابش را. بههرحال یک بحران بزرگی بود که مرحوم علم با صرفنظر کردن از آن قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی به طور موقت ـ یعنی به طور موقت عملاً بعداً بهتان عرض خواهم کرد چرا موقت ـ توانست جلوی این بحران را بگیرد. باید بهتان عرض بکنم جزو خصوصیات زمانی که مرحوم علم حکومتش را به دست گرفت اینکه ناامنی در خارج از شهرها زیاد شده بود. هیچ آثاری، هیچ احصائیه هیچ آماری، هیچ گزارشی کسی نداده بود. ولی میدانید از طرف ژاندارمری هر هفته گزارش وقایعی که در راهها میافتد به ما میدادند به نخستوزیری میدادند بنده مرتب اینها را میخواندم. یکی دو هفتۀ اولی که متصدی شدم در کار معاونت نخستوزیر متوجه شدم که راهزنی، قتل و غارت در خارج از شهر نسبتاً زیاد است و همین مطلب را به مرحوم علم گزارش دادم. گفتم من از این گزارشها چند هفته دارم میبینم که در خارج از شهر ناامنی زیاد است. خب اینها بیارتباط نبود با مسئلۀ اصلاحات ارضی. مقررات اصلاحات ارضی که داشت اجرا میشد کسانی که میتوانستند یک ناراحتیهایی که جنبۀ ناامنی داشته باشد در خارج فراهم بکنند مضایقه نداشتند میکردند اینکار را. تا بالاخره اگر خاطرتان باشد در مقام اجرای اصلاحات ارضی در فارس مهندس عابدی که مهندس ادارۀ اصلاحات ارضی بود این مهندس عابدی را کشتند. باید بهتان عرض بکنم که آنچه که حالا در زمینۀ اصلاحات ارضی داشت انجام میگرفت همان تصمیمی بود که در ابتدا تا دورۀ امینی گرفته شده بود. که تمام اشخاصی که بیش از یک ده ششدانگ دارند یک ده را برای خودشان نگه بدارند و دهات دیگر را بایستی بین کشاورزان تقسیم بکنند، یعنی بفروشند. تقسیم هم بکنند معنیاش این نبود که مجانی بود. ببخشند به کشاورزان بلکه بفروشند. این اصل داشت اجرا میشد. و خب ارسنجانی از این موضوع استفاده کرد و یک تبلیغات عظیمی بر علیه مخالفین اصلاحات ارضی باز شروع کرد و حتی اگر فراموش نکنم آن روز را بهعنوان روز عزای ملی اعلام کرد، کار را به آنجا رساند.
س- با موافقت آقای علم؟
ج- بله ـ باید بهتان عرض بکنم مرحوم علم از ارسنجانی راضی نبود. درحالیکه یک آدم قابلی میدانستش اما روش کارش را چون میدید خیلی منفور مردم است این است که نمیپسندید. عرض میکنم منفور مردم این شاید یک کلمۀ ناسزایی است در مورد مرحوم ارسنجانی میگویم. ارسنجانی یک عده از انتلکتوئلها طرفدارش بودند. یک عده از روشنفکران طرفدارش بودند. مردم که میگویم طبقۀ متوسط میگویم، بازاریها میگویم، مذهبیها میگویم مالکین بزرگ را میگویم منظور این است. خب بههرحال اکثریت مردم را تشکیل میدادند مرحوم علم هم نمیخواست اکثریت مردم ازش ناراضی باشد. ولی البته ضمناً هم نمیخواست وقتی که کابینهاش را تشکیل میدهد ارسنجانی که بههرحال مجری اصلاحات ارضی است بگذاردش کنار و شاید میل داشت طوری بیش بیاید که خود ارسنجانی هم میل داشته باشد، یک مأموریت خارجی هم برایش فراهم بکنند. همینطور هم شد و بعد از کنگرۀ ششم بهمن یا… بله یعنی بعد از کنگرۀ ششم بهمن که نبود ـ کنگره قبل از ششم بهمن بود ولی ششم بهمن رأیگیری و رفراندوم انجام گرفت. بعد از این جریان دیگر ارسنجانی استعفا کرد و بهعنوان سفیر ایران در ایتالیا انتخاب شد و رفت ایتالیا.
س- بعد ریاحی جایش را گرفت؟
ج- ریاحی جایش را گرفت. عرض کنم که بههرحال یک بحرانی به وجود آمد در مخصوصاً خارج از شهر. بهطوریکه اساساً در شیراز یک هستۀ طغیانی کشف شد و مجبور شدند یک عده را گرفتند و محاکمه کردند یکی دو سه نفر را هم اعدام کردند. آن حسنعلی رستم بود. که از مالکین بزرگ بود و ضمناً از فئودالهای جبار بیربط بود. و یکی هم ضرغام بود ضرغام مثل اینکه اسمش بود. او هم اهل ممسنی و آنجاها بود و یکی دو نفر هم اینها هم اشخاصی بودند که توطئه میکردند بر علیه اصلاحات ارضی و جرائمشان هم کشف شد و اعدام شدند. یک چند نفر هم به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند.
س- اینکه میگویند بعضی از ملاکین سرشناس مثل امیرتیمور، مرحوم قریشی اینها جلساتی داشتند و اظهار نارضایتی میکردند و اینها ـ آنها هم به جایی رسید یا فقط در حد دوره بود؟
ج- حقیقتش این است که خب اینها دور هم جمع میشدند و فکر نمیکنم تدابیری که اینها پیشبینی میکردند یا مورد مطالعه قرار میدادند تدابیری از قبیل طغیان و آشوب و اینها نبوده تدابیر دیگری که فکر میکردند تشبث، عرض کنم که ـ ملاقات این و آن ـ منتها اینها هم به جایی نرسید. عرض کنم که بنده راجع به اصلاحات ارضی صحبت میکردم ـ اصلاحات ارضی بنده تصویر اول تا آخرش را اول بهتان عرض بکنم. اصلاحات ارضی نتیجه نهاییاش این شد که مالکین یا هر کسی اگر استطاعت داشت میتوانست در زمینی که رعیت ندارد از طریق مکانیزه به وسیلۀ ماشینآلات و کارگر زراعت بکند ـ یکنوع زراعتی بود میکرد. خب در نواحی گرگان و شمال و بعضی قسمتهای دیگر بسیاری از کشاورزیها از همین قبیل بود. دویست هکتار سیصد هکتار چهارصد هکتار اشخاص زمین داشتند و با داشتن تراکتور کشت میکردند کارگر هم استخدام میکردند روزمزد میپرداختند. این یک نوع زراعت بود در نتیجۀ اصلاحات ارضی. یک نوع دیگر هم زمینداری همین کشاورزان بودند. کشاورزان بودند که در نتیجۀ اجرای اصلاحات ارضی به طور قطع صاحب زمین شدند. یک سیستم دیگر هم اخیرا پیدا شده بود و آن شرکتهای سهامی زراعی بود. شرکتهای سهامی زراعی را وزارت اصلاحات ارضی یا وزارت کشاورزی رسیدگی میکرد بسته به اینکه در چه زمان بود میآمدند یک مناطقی را که فکر میکردند بایستی یک کشاورزی عمده و بزرگ به وجود بیاید آنجا را محل بهاصطلاح شرکت سهامی زراعی میکردند. حالا تمام اشخاصی که زمین آنجا داشتند باید زمینشان را واگذار میکردند و بعد خودشان هم کارگر میشدند و زمینشان را هم واگذار میکردند به شرکت سهامی زراعی ـ زراعت میکرد و مزدشان را بهشان میداد، بعد بهرهای هم اگر میماند آخر سال بهرۀ چیزشان را هم بهشان میداد. این سیستم اخیر بود که در واقع دولت دستاندرکارش بود و مدیران شرکت سهامی زراعی را وزارت اصلاحات ارضی انتخاب میکرد. شرکت سهامی اصلاحات ارضی در مغان بود، شرکت اصلاحات ارضی در نزدیکیهای تخت جمشید بود، شرکت سهامی اصلاحات ارضی مثل اینکه در جیرفت بود ـ چندین شرکت سهمی زراعی تشکیل شده بود و کارگر… نتیجهاش معلوم نبود ـ نتیجهاش بههیچوجه معلوم نبود برای خاطر اینکه خب از اعتبارات دولت استفاده میکردند و مکانیزه میکردند و از اعتبارات دولت استفاده میکردند. بذر خوب میآوردند از اعتبارات دولت استفاده میکردند کود میآوردند و دخل و خرجش بههیچوجه بههرحال ـ درآمدش مورد چک و بررسی قرار نگرفته بود که واقعاً خوب هست یا خوب نیست. شاید بهترین نوع کشاورزی یعنی کشاورزی که در مملکت ما اخیراً round table بود و خوب بود همان کشاورزی مکانیزهای بود که مالکین سابق برای خودشان نگه داشته بودند و زراعت میکردند. خیلی هم خوب بود. البته اطراف شهر را ـ توی همین دهات و این رعایا و همین کشاورزان آزاد شده بهاصطلاح اینها هم در یک حدودی خب موفق بودند و یک کارهایی میکردند. خب این وضع اصلاحات ارضی و این نتیجهای که به دست آمده بود روز اولی که خواستند برای اصلاحات ارضی برنامهریزی بکنند که به این ترتیب پیشبینی نکردند. البته هدف این بود که هرکسی که روی زمین کار میکند همان کس باید مالک زمین باشد اما یکمرتبه به اینجا نرسیدند و برنامهای هم که حتی تنظیم کردند یک برنامه فاز به فاز نبود. منتهی فاز به فاز پیش آمد. اول اینها جرأت نمیکردند که از همهکس املاکشان را بگیرند. گفتند خب هر کسی دوتا ملک دارد، سهتا ملک دارد حق داریم بهش بگوییم که یک ملک برای خودت نگاهدار و بقیه را بایستی به رعایا بفروشی. خب این مرحلۀ اول بود. ولی خب بعد همه میدانستند که این وضع به این صورت ادامه پیدا نمیکند. بعد آمدند و گفتند که در همان ده ششدانگ هم اگر مالک زمینی است که با ماشین زراعت میکند خیلی خوب البته در آن حدی که مکانیزه هست بایستی بهش واگذار کنیم و مکانیزه باشد. بقیه را بایستی به کشاورزان یا اجاره بدهند ـ اجارۀ طویلالمدت یا بفروشند. یواشیواش گفتند که نخیر باید بفروشند. ولی درهرحال در این موقع اراضی موقوفه معاف بودند. اراضی موقوفه گفتند فقط بایستی اجاره داده بشود، فروش موقوفه را تا مدتها قوانین مربوط به اصلاحات ارضی تصویب نکرده بودند که بفروشند. خاطرم هست شاید سال 51 ـ 50 بود درست تاریخش خاطرم نیست ـ پنج شش سال قبل از انقلاب بود که تصمیم گرفتند که این اراضی را هم به کشاورزان بفروشند. آیتالله خوانساری که یکی از روحانیون واقعاً روحانی است ـ واقعاً مرد خداست ـ واقعاً کسی است که به اسلام راستین اعتقاد دارد. حالا از همین قصهای که برایتان میگویم معلوم میشود. البته شخصی است که طرف رجوع بسیاری از شیعیان دنیا است، مخصوصاً پاکستانیها خیلی بهش توجه دارند ـ حاج سید احمد خوانساری. این با من ارتباط داشت. به من تلفن کرد و گفت که «من یک مطلبی هست که میخواهم به شما بگویم که شما به اعلیحضرت بگویید.» من همیشه وقتی این نوع پیغامها بود کوشش میکردم پیغام را مینوشتم بعد برای طرف میخواندم که محقق باشد آنچیزی که بایستی به شرف عرض اعلیحضرت برسد همانچیزی است که مورد توجه است.
س- این چه زمانی است؟
ج- پنج سال ـ چهار پنج سال قبل از انقلاب. درست همان بعد از اینکه دولت تصمیم گرفت اراضی موقوفه را هم بفروشد به کشاورزان. خوانساری به بنده گفت «که حضور اعلیحضرت عرض بکنید» اولاً دعا و سلام خیلی احترام میگذاشت. «به ایشان عرض بکنید که صحیح نیست که ملک وقف را بفروشند خلاف شرع است کسی که آمده این را وقف کرده نیتاش این بوده است که این ملک حبس بماند از محل عوایدش یک کارهایی بشود یک کارهای خیری بشود شما وقتی که فروختیدش این از بین میرود.» گفت «برای اینکه نیت اعلیحضرت انجام بشود خب اجاره طویلالمدت بدهند اگر نود سال اجاره بدهند به کشاورزها درست مثل اینکه فروختند ولی بههرحال آن نیت واقف هم از بین نرفته این را به عرضشان برسانید که من عقیدهام این است.» بنده این را به همین مطلب نوشتم و برای ایشان خواندم و فرستادم پهلوی مرحوم علم و یادداشت هم فرستادم که آیتالله خوانساری از من خواسته که این پیام بهعرض اعلیحضرت برسد. مرحوم علم جواب برای من نوشت که این را به شرف عرض رساندم فرمودند که دکتر باهری خودش آیتالله خوانساری را ملاقات کند و عین این مطلبی را که من میگویم به ایشان ابلاغ کند که اگر این کشاورزها طغیان کردند و بهره به مالکین ندادند و در نتیجه دخالت ژاندارم ضرورت پیدا کرد برای ایجاد امنیت بدانید که من به ژاندارم دستور نخواهم داد و ژاندارم دستور نخواهد داشت که به طرف رعیت تیراندازی کند. بهشون بگویید این مطلب را که اگر این املاک بفروش نرسید به رعایا و رعایا چنین اقدامی بکنند نتیجهاش این است و از حالا بهتون میگویم.» خلاصه پیام سخت بود قاطع بود. بنده تلفن کردم و رفتم خوانساری را دیدم و خب ادب و احترام محبت اعلیحضرت هم ضمناً واقعاً اعلیحضرت نسبت به خوانساری علاقه داشت و احترام میگذاشت و همیشه وقتی صحبتش میشد به من میگفت مرد خوبی است و میگفت شما فقط با این ارتباط داشته باشید با هیچکدام از اینها دیگر شما صحیح نیست ارتباط داشته باشید. گفتم که عین مطلبی است که اعلیحضرت فرمودند و وزیر دربار نوشته و من برای شما میخوانم، وقتی خواندمش این پیرمرد کمی قرمز شد و بعد گفت «ادارۀ مملکت به دست اعلیحضرت است اعلیحضرت مسئول ادارۀ مملکت مسئول جان مردم مسئول امنیت مردم هستند هر چی مقتضی و مصلحتشان هست بکنند. آنچه که وظیفه من بود آن بود که بهعرضشان برسانم حالا ایشان هرطوری مصلحت اداره مملکت میدانند چون مسئولیت ایشان دارند هرطوری میدانند بکنند من حرفی ندارم.» خیلی جالب بود خواستم بهتون بگویم که این روحانی بزرگ هم اینطور تلقی میکند این چهار پنج سال قبل از… بله بههرحال منظورم این بود که این شکلی که اجرای اصلاحات ارضی بیرون آمد یکمرتبه نشد به تدریج انجام شد. بههرصورت مسئلۀ ناراحتی در میان مخصوصاً مالکین بزرگ ایلات اینها بود که به شما عرض کردم در فارس یک غائلهای به وجود آمد، غائلۀ مختصری آن هم با محاکمه مسببینش اعدام بعضیشان و حبس بعضیشان خاتمه پیدا کرد.
س- ارتش هم مثل اینکه آنجا اقداماتی کرد؟
ج- بله، بله، بله ارتش هم اقداماتی کرد. عرض کنم که به طور مختصر آن بحرانهایی که کابینۀ مرحوم علم با آن مواجه بود مورد اشاره قرار گرفت. حالا اقداماتی که مرحوم علم غیر از کوششهایی که در مقابل این بحرانها کرد اقداماتی که در ادارۀ امور مملکت در سروسامان دادن به کارهای مملکت در پیش بردن مملکت به جلو انجام داده اینکارها را به ترتیب شروع کنیم. مسئلۀ اصلاحات ارضی که مسئلۀ روز بود به شما عرض کردم مراحلش را اما یک کنگره بزرگی هم تشکیل دادند و در این کنگرۀ بزرگ بهاصطلاح تمام اعضای شرکتهای تعاونی حضور داشتند.
س- کنگرۀ آزادمردان؟
ج- نخیر نخیر نه این کنگرهای هست که مقدمۀ آن رفراندوم ششم بهمن بود. حالا قبل از اینکه قطعنامۀ کنگره و ماحصل نطق شاه را عرض بکنم مطالب دیگری هست لازم عرض کنم چون اسمی از اصلاحات ارضی بود اینکار هم دنبالۀ اصلاحات ارضی بود به آن اشاره کردم. اما محتوای کنگره و مطالبی که آنجا به آن توجه شد و تصمیماتی که گرفته شد مستلزم این است که مطالب دیگری هم حضورتان عرض کنم. اولاً خیلی زود مرحوم علم کوشش کرد که سیاست خارجی ایران را روشن کند یک برخورد خیلی صادقانهای و توأم با یک خوشرویی با سفیر شوروی داشت و این مطلب موجب شد که مقدمهای برای بهبود مناسبات ایران با شوروی فراهم بشود. در مورد مناسباتمان با آمریکا اگر خاطرتان باشد جانسون همان یکی دو ماه اول حکومت مرحوم علم به ایران آمد بعد از زلزله بود البته آمدن جانسون به ایران حکایت از این میکرد که یک ابهامی در مناسبات ایران و آمریکا به وجود آمده بود. جانسون که آمد اینجا مثل اینکه توی بازار هم رفت و مصاحبههایی هم با اعضای جبهه ملی کرد و آنها هم به او یک حرفهایی زدند ولی بههرحال جانسون توجه کرد که ایران دوست آمریکا هست و مسئلۀ آزادی، آزادی اجتماعات، آزادی عمومی هم دولت ایران در حدی که بتواند امنیت خودش را حفظ بکند رعایت میکند محدودیتهایی که هست یک محدودیتهایی هست که برای حفظ امنیت است. و مناسبات ایران و آمریکا بهبود پیدا کرد. شاید همانموقع هم بود که جهانگیر «آموزگار بهعنوان سفیر اقتصادی ایران در آمریکا منصوب شد و رفت در همان بههرحال در همین موقعها بود این خودش یک نشانی از بهبود روابط و مناسبات ایران و آمریکا بود. بههرحال مسئلۀ مناسبات خارجی ایران که در ابتدای آمدن مرحوم علم به دولت یک کمی مورد چیز قرار گرفته بود مورد سؤال ممکن بود باشد به کلی این سؤال از بین رفت و ابهام از بین رفت و معلوم شد که ایران غیر از دوستی غیر صلح غیر از مماشات و مدارا با همسایههایش مخصوصاً با سایر ملت هم ندارد. اما مرحوم علم نگرانی اصلیاش نگرانی اقتصادی بود و نگرانی بحران بود بحرانی که در امور اقتصادی مملکت به وجود آمده بود. دستوپا میکرد تلاش میکرد به هر ترتیبی هست کار به وجود بیاورد سازمان به وجود بیاورد. من خاطرم هست مثلاً از تشویق شهرداری به ساختن یک راهروی زیرزمینی هم در تهران برای اینکه دویست نفر ـ سیصد نفر برای یک مدتی مشغول بودند حتی از این هم خودداری نمیکرد به هر ترتیبی بود شهردار را مثلاً تشویق میکرد جلوی بازار یک راهروی زیرزمینی بسازد برای خاطر اینکه یک کاری به وجود بیاید. جلوی آن میدان توپخانه یک راهروی بسازد برای خاطر اینکه راهی به وجود بیاورد. دنبال همین فکر و نظریه بود که در صدد برآمد autoroute تهران و کرج را بسازد. ببینید اول این autoroute که ساخته شده autoroute تهران کرج است. و آنموقع ما پول نداشتیم این را با یک تدابیری که Credit از بانک بگیرند بانک به مقاطعهکارها به چه صورت قرض بدهد و بههرحال با یک Opération bancaire مرحوم علم توانست که اینکار ساختمان autoroute بین تهران ـ قزوین برود تهران کرج آنموقع بود این را شروع کند برای خاطری که یک مقداری کار به وجود بیاورد. آنوقت کوشش میکرد مخصوصاً در وزارت آموزش و پرورش. خاطرم رفت در موقعی که اعضای کابینۀ مرحوم علم را میگویم اسم وزیر فرهنگ را بگویم، دکتر خانلری وزیر فرهنگ بود این را یادمان باشد. بله کوشش میکرد مرحوم علم که هر هفتهای یک مدرسهای شروع بشود به ساختن به خاطرم هست که یک روز هفته صبح ایشان میرفت برای خاطر اینکه کلنگ بزند زمین و کوشش میکرد که این کلنگزنی…
Leave A Comment