روایتکننده: آقای دکتر محمد باهری
تاریخ مصاحبه: 8 آگوست 1982
محلمصاحبه: شهر کان ـ فرانسه
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره: 9
ج- وزیر کشور به جای سپهبد عزیزی…
س- امیر عزیزی
ج- بله که مأمور استاندار خراسان شد ـ پیراسته شد وزیر کشور. وزیر بهداری کماکان دکتر ریاحی بود وزیرخارجه عباس آرام بود ـ وزیر جنگ سپهبد نقدی نبود مثل اینکه کفیل وزارت جنگ صنیعی شد وزیر دارایی کماکان بهنیا ماند ـ وزیر فرهنگ دکتر خانلری به جای خودش ماند و…
س- جهاگیر تفضّلی مثل اینکه…
ج- بله ـ سابقاً عرض کنم که امور تبلیغات بهاصطلاح تحت نظر اداره کل رادیو و تبلیغات بود و مسئولیتش به عهدۀ معینیان بود که آنوقت معاون نخستوزیر بود او هم. ایندفعه امور تبلیغات به عهدۀ جهانگیر تفضّلی شد ـ وزیر مشاور و مسئول امور تبلیغات شد. معینیان شد وزیر راه. فراموش میکنم در کابینۀ اول مرحوم علم وزیر راه مهندس رجبی بود ولی حالا شد آقای معینیان.
س- راجع به آن آقای پیراسته و عالیخانی که تازه وارد کابینه شده بودند اگر یک مختصری بفرمایید که چی بودند ـ چه خصوصیتی داشتند.
ج- بله حالا اصلاً راجع به تمام آدمهایی که نو وارد شده بودند بهتان عرض میکنم. ضمناً تکمیل بکنم بنده هم به عنوان وزیر دادگستری انتخاب شدم ـ دکتر خوشبین هم که وزیر دادگستری بود شد وزیر مشاور. اما عرض کنم که جهانگیر تفضّلی از روزنامهنگارهای کهنهکار و قدیمی بود که بلافاصله بعد از رفتن رضاشاه شروع کرد به روزنامهنویسی. مثل اینکه روزنامه پیکار را مینوشتند
س- «ایران ما» را هم مثل اینکه…
ج- بله ـ آنموقعها مثل اینکه روزنامه پیکار را مینوشتند با همراهی خسرو اقبال. اصلاً آنموقع یک حزبی داشتند به نام حزب پیکار که جنبۀ ناسیونالیستی داشت. جهانگیر تفضّلی بههرحال در سالهای بیستتا سیتا سیودو خب جزو فعالین عرصۀ سیاست ایران بود و توانسته بود خودش را به شاه نزدیک بکند و در راه مقاصد شاه خب فعالیت میکرد کار میکرد. آدم با ذوقی بود ـ شعر هم قشنگ میساخت آن تصنیف زهره جانم را او ساخته ـ شنیدید؟ متأسفانه من ندارم ولی تصنیف خیلی قشنگی است که توی رادیو هم میخواندند.
س- آشنایی قبلی هم با آقای علم داشت؟
ج- بله ـ عرض کنم که از همان موقعها با مرحوم علم آشنایی داشت و با خانلری آشنایی داشت و توی سخن کار میکرد چیز مینوشت. خب با چپها هم ارتباط داشت ولی چپ نبود شاید چپها هم قبولش نمیداشتند برای اینکه خیلی آدم چیزی نبود که چپها بتوانند باهاش همکاری کنند. به هرصورت یک مردی بود که توی تمام سوراخ سنبههای سیاست وارد میشد و در تمام مجالس و محافل برای خودش یک دوستان و یک همکارانی درست میکرد. بعد از بیستوهشت مرداد به کمک مرحوم علم نماینده مجلس شد. اینکه میگویم نماینده مرحوم علم بههرحال نمایندۀ علم جای خودش را در زابل به او داد. یعنی خودش انتخاب شد بعد این نفر دوم شد. او خودش استعفا کرد و او آمد جایش. بعداً بهعنوان سرپرست محصلین انتخاب شد و به اروپا فرستاده شد. البته بنده نمیتوانم یک ارزیابی صحیحی راجع به فعالیت جهانگیر در زمان سرپرستیش بکنم. بیشتر او به جنبههای سیاسی و انتریکهای سیاسی در بین دانشجویان اهمیت میداد. یک مرد خیلی آنتریکچی هست. بههرصورت مرحوم علم به نام یک آدمی که در کار تبلیغات میتواند مؤثر باشد او را آوردش و کردش وزیر مشاور و مسئول تبلیغات. من بههرحال حالا راجع به کارش بعداً صحبت خواهیم کرد. دکتر پیراسته او هم از اکتیویستهای خیلی کهنهکار بود. دکتر پیراسته قاضی دادگستری بود.
س- مهدی پیراسته بود؟
ج- دکتر مهدی پیراسته بود. قاضی دادگستری بود ـ دادستان تهران شد. دادستان دیوان کیفر شد در جوانی و در این مشاغل توانست خودش را به اعلیحضرت نزدیک کند و کارش را با مقاصد اعلیحضرت تطبیق بکند. با والاحضرت اشرف هم نزدیک بود و نزدیک شد. بعد به نمایندگی مجلس انتخاب شد. در مجلس جبهۀ ضد مصدّق را داشت ـ ضد رزمآرا داشت ضد قوامالسلطنه داشت ضد مصدّق داشت.
س- بهاصطلاح جناح دربار بود.
ج- درباری نبود شاهی بود دیگر ـ طرفدار مقاصد شاه بود. عرض کنم که بالاخره بعد از حکومت مصدق مثل اینکه باز نمایندۀ مجلس شد ولیکن بعداً دیگر به نمایندگی انتخاب نشد و یک چند سالی آمد اروپا و بعد برگشت و معاون وزارت کشور شد و بعد از معاونت وزارت کشور استاندار فارس شد. در استانداری فارس دکتر امینی داشت تعقیبش میکرد ـ پروندهای برایش درست کرده بودند در بازرسی آوردند و به بنده نشان دادند که وانی که برای کاخ استانداری فارس خریدند این وان مثلاً رعایت اصول مزایده و مناقصه درش نشده. مطلب این بود که ملکۀ انگلستان مهمان پادشاه ایران بود و خب میرفت شیراز عجله بود بایستی یک چیزی برایش بسازند یک خانهای یک مسکنی یک چیزی برایش بسازند که وارد میشود. خب یک جای مناسبی باشد. حالا شاید بعضی از مقررات مزایده و مناقصه این چیزهایی که در خریدهای دولتی است رعایت نکرده بودند. در یک معاملۀ مثلاً کوچک دههزار تومن ـ پنجهزار تومن ـ ششهزار تومن. حالا در زمان امینی مثلاً رفته بودند بهعنوان مبارزه با فساد یک گزارشی تهیه کرده بودند برای اینکه خلاصه سوءاستفاده شاید کرده باشد تخلف کرده ـ خلاف قانون کرده. البته موقع بازرسی این گزارش را آورد پیش من یعنی آماده شده بود که بنده معاون نخستوزیر بودم و رئیس بازرسی آورد و این گزارش را به من ارائه داد وقتی خواندم گفتم بیندازیدش دور آقا بندازش دور. و در این موقع پیراسته استاندار خوزستان بود و در موقعی که علم کابینۀ دومش را تشکیل میداد ایشان آمد وزیر کشور شد. این هم ضمناً بهتان عرض بکنم که در موقعی که در کابینۀ اول بنده معاون نخستوزیر بودم بعضی از تشکیلات را حذف کردم. از جمله بازرسی نخستوزیری بود. به بنده گزارش دادند که یک بازرسی کل کشور هست تحتنظر وزیر دادگستری ـ یک بازرسی شاهنشاهی هست تحتنظر سپهبد یزدانپناه ـ یک بازرسی هست در نخستوزیری اینهمه کار برای چی است ـ به چه مناسبت. یک بازرسی کافی است آن هم بازرسی کل کشور است. جنبۀ قانونی دارد. این بازرسیهای دیگر منحل شود. نخستوزیر پذیرفت و به عرض رساند و هر دو بازرسی را منحل کردند و چقدر صرفهجویی بود در بودجۀ دولت. یا مثلاً در نخستوزیری یک ادارهای داشتیم به نام ادارۀ امور. ده بیست نفر نشسته بودند و نامههایی که از ادارات مختلف و از اشخاص میآمدند ارسال مراسله میکردند. جواب هم که میآمد فکر میکردند این جواب را به کجا باید بفرستند ـ میفرستادند به یک جای دیگر. و من یک موضوعی خاطرم هست یکی از فرمانداریها نوشته بود به نخستوزیر ـ نخستوزیر نوشته بود به وزارت کشور ـ وزارتکشور نوشته بود به آن فرماندار از او جواب گرفته بود برای ما هم فرستاده بود. باز از دومرتبه ادارۀ امور عین این جواب را فرستاده بود برای فرمانداری ـ اصلاً نمیخواندند من نمیدانم وضعیتی نبود… احتیاج به اداره امور نداریم هر کسی مکاتبه دارد با نخستوزیری خب با وزارتخانۀ مربوط بکند. بعد یکی دو نفر منشی نگه داشتیم بقیه ادارۀ امور را هم منحل کردیم. تمام سازمانهای زائدی که موجب بورکراسی بود تمام را بنده در دوره کابینۀ اول مرحوم علم که معاون نخستوزیر بودم تعطیل کرد. بههرصورت این بود سابقه پیراسته اما…
س- عالیخانی
ج- عالیخانی عرض کنم که یک جوانی بود که اقتصاد را با تیتر دکترای دولتی در پاریس خوانده بود خیلی باهوش بود. مثل اینکه کاریر اداریش در سازمان امنیت بود ـ مسئول بررسیهای اقتصادی بود
س- بینالمللی مثل اینکه…
ج- بینالمللی یا اقتصادی درست نمیدانم. در شرکت نفت هم مثل اینکه میرفت و میآمد.
س- در دفتر اقتصادی آنجا…
ج- بله آنجا باید کارش باشد. عرض کنم که…
س- چهجور به آقای علم معرفی شد؟
ج- والله دکتر عالیخانی چون مثل اینکه زمانی درس میخواند دکتر جهانگیر تفضّلی سرپرست محصلین بود آنجور آشنا باهاش بود. معرفیاش کرده بودند. جهانگیر تفضّلی راجع به این قبلاً صحبت کرده بود. اما فکر نمیکنم صرف صحبت جهانگیر تفضّلی موجب شد که ایشان بهعنوان وزیرکشور انتخاب بشود. برای خاطر اینکه گویا کسان دیگر هم راجع بهش صحبت کرده بودند راجع به صلاحیتش حرف زده بودند و تحتتأثیر صحبتهای دیگران شاید خود اعلیحضرت هم توجه داشته و خواستند یک فکر نویی یک آدم نوآوری را بیاورند و این را آوردندش.
س- خیلی جوان بود دیگر ـ سی و دو سه سال شاید بیشتر نداشت.
ج- خیلی جوان بود. بله ـ شاید جوانترین وزرا بود دیگر ـ شاید بله جوانترین وزرا بود آنموقع. بله بههرصورت ما بعدازظهر بود که به اعلیحضرت معرفی شدیم و یک ساعتی جلسه هیئت دولت با حضور اعلیحضرت تشکیل شد.
س- خب این ژاکت را داشتید دیگر از دفعه قبل؟
ج- بله ـ نه حالا داستان ژاکت حالا اسم این ژاکت را آوردید برایتان عرض کنم. خب اینها البته از نظر تاریخی خیلی مهم نیست ولی خب کسانی که…
س- خب تاریخ اجتماعی است.
ج- گوش میکنند بد نیست بههرحال برایشان تفریح است. یکی از اعیاد داشت میرسید. رئیس حسابداری آمد به بنده گفت که شما لباس دارید؟ گفتم که لباس چی؟ گفت که پسفردا سلام است و شما بایستی با لباس ملیلهدوزی شرفیاب بشوید حضور اعلیحضرت برای سلام. گفتم نه بابا همینطور میرویم. با همین لباس عادی میرویم. من فکر کردم که باز این یک تفننی است ـ یک لوکسی است ـ اشخاصی که بخواهند مثلاً به خودشان یک چیزی ببندند از این لباسها میپوشند ـ از این لباسهای ملیلهدوزی. گفت این پروتوکل است حتماً باید بپوشی. خب آخه یعنی چه. شما مگر میشود یک قاعده است توی آئیننامه است. شما حتماً بایستی لباس ملیلهدوزی بدوزید و لباس ملیلهدوزی شما هم عین لباس وزراست و فرقی نمیکند. بههرحال من باز با خنده رد کردم. رفته بود به نخستوزیر گفته بود که فلانی کار لباس را شوخی میگیرد فکر میکند که تفنن است. مرحوم علم به من گفت تو لباس داری یا نداری؟ گفتم لباس چی؟ گفت لباس ملیلهدوزی. گفتم نه. گفت چرا تهیه نمیکنی دیر شد. خب دیگر ما بلافاصله فرستادیم پهلو آن زردوز بود و آمد و تهیه کرد برایمان. اما باز از حوادث دوره معاونت نخستوزیری به حضورتان عرض میکنم جالب است این مطالب. عرض میشود که بودجۀ آبدارخانه ما آنموقع نهصد تومان ـ هزار تومان هزارودویست تومان در ماه بود نخستوزیری…
س- تقریباً چند نفر عضو داشتید؟
ج- خیلی ـ شاید مثلاً صدوپنجاه شصتتا هم عضو داشتیم. خب آنکه مهم نبود. دیگران که چای خودشان را میخورند. بودجۀ آبدارخانه نخستوزیر. وزرای مشاور و معاونین و عرض کنم مهمانهای نخستوزیر. عرض کنم یکماهی فقط به دو هزار و پانصد تومان رسید برای اینکه چند شب نخستوزیر مجبور بود توی نخستوزیری بماند وقتی که مسئلۀ همین آخوندها مطرح بود و اصلاحات ارضی و اینها و فرماندۀ ژاندارمری میآمد ـ رئیس شهربانی میآمد ـ فرماندۀ سازمان امنیت میآمد. اینها میآمدند پیش نخستوزیر شام میخوردند و این چیزها. آن ماه ما هم بودجهمان به دوهزاروپانصد تومان رسید. عرض میشود که ـ و بعد از مطالبی که از نظر تاریخی قابل توجه این است که ماه آخری که بنده معاون نخستوزیر بودم ماه رمضان بود و من آنموقع سلامتیام اجازه میداد و روزه میگرفتم دوستی هم داشتیم که رئیس رمز و محرمانه بود او هم روزه میگرفت و ما شب آنجا افطار میکردیم نان و پنیر. بنده آخر ماه رمضان بود یا دو روز به آخر ماه رمضان بود بنده رفتم وزارت دادگستری ـ بعد تلفن کردم به آن دوستمان که این پول نان و پنیر ما به حساب نرود. گفت نخیر ـ پول نان و پنیر ما دو نفر در عرض ماه گذشته ماه رمضان صد و پنجاه تومان بود و بنده صد و پنجاه تومان را دادم که سهم شما را هم به حساب خودم گذاشتم. این هم باز جالب است. باز مطلب دیگری که در خور توجه است از نظر تفنن این است که کف سالن هیئت دولت پارکت بود ـ کثیف شده بود. من دیدم که زشت است کثیف است. فرستادم متخصص امور پارکت آمد و گفت که بیست و چهار پنج هزار تومان خرج میشود که تمیز کنند. فرستادم نجّار آمد گفتم سنباده بیاور شاگردت را هم بیاور و با سنباده کف پارکت را عرض کنم گفتم سنباده کردند. بعد گفتیم لاک الکش بکنید. در حدود شاید مثلاً هفتصد هشتصد تومان تمام شد. بدین ترتیب کاری که ممکن بود با بیستوچهار پنج هزار تومان با هفتصد هشتصد تومان تمام کردیم. از این لحاظ صرفهجوییها زیاد در کار نخستوزیری میکردیم ـ در کار ادارۀ مملکت میکردیم
س- دفعات جلسات هیئت دولت چهجور بود ـ هفتهای چندبار بود؟
ج- هفتهای دومرتبه تشکیل میشد به طور عادی.
س- چه روزهایی بود؟ چقدر طول میکشید؟
ج- والله خاطرم نیست که شنبه و سهشنبه تشکیل میشد ـ بله مثل اینکه شنبه و سهشنبه یا شنبه و چهارشنبه.
س- بعدازظهرها بود یا صبح بود؟
ج- معمولاً بعدازظهرها تشکیل میشد. غیر از اینکه استثنائاً. مثلاً همان جلسهای که استعفا میخواستیم بکنیم صبح تشکیل شد. ولیکن معمولاً بعدازظهرها تشکیل میشد.
س- آنوقت دستور جلسه به چه ترتیب تهیه میشد. دستور جلسهای بود یا اینکه…
ج- بله دستور جلسه بود و چاپ میشد و جلوی همهکس گذاشته میشد و قبلاً هم اطلاع داشتند. بله دستور جلسه معین و مشخص بود روی دستور کار میکردند. عرض کنم که همانطوری که عرض کردم مقررات روی تصویبنامه قانونی بود بر طبق تصویبنامه قانونی بود. تصویبنامههای قانونی بحث میشد صحبت میشد ولی تصویبنامههای عادی اسمش تصویبنامههای مُهری بود تصویبنامههایی که جنبۀ قانونی نداشت. اینها را عرض کنم نخستوزیر میدید وقتی که پاراف میکرد ـ یک پارافی میکرد و رد میکرد دیگر همه هم امضا میکردند.
س- آنوقت مناسبات در روابط وزرا با نخستوزیر و اعلیحضرت به چه ترتیب بود؟
ج- بله ـ حالا همین حضورتان عرض کنم. اصلاً عرض میشود که هیئت دولت را نخستوزیر شخصاً اداره میکرد شاید یکی دو مورد اتفاق افتاد که نخستوزیر غایب بود و هیئت دولت را انتظام اداره کرد. عرض کنم که معمولاً وزرا پیش اعلیحضرت نمیرفتند مگر یک وزرای معینی ـ یک وزرای مشخص. من از اینکه میگویم وزرای معین و مشخصی برای خاطر اینکه بنده وقتی که وزیر دادگستری بودم به نظرم رسید شرفیابی من حضور اعلیحضرت چیز بیربطی است. به مرحوم علم گفتم که خب من تمام مسائل را که میآورم پهلوی شما و شما تصویب میکنید. شما خودتان دیگر به عرض اعلیحضرت برسانید دیگر ـ من دیگر چرا بگویم؟ به شوخی به من گفت «باید حتماً شرفیاب بشوید. خره خیلیها دلشان میخواهد بروند راهشان نمیدهند. تو حالا هفتهای دو روز وقت داری نمیخواهی بروی؟» خندهام گرفت معلوم شد که یک آدمهایی را وقت نمیدهند بروند نباید بروند. اما آدمهایی که بنده میدانستم میروند خب وزیرکشور میرفت.
س- هفتهای دو دفعه؟
ج- نمیدانم دیگر دومرتبه مثل اینکه. بنده خودم هفتهای دومرتبه وقت داشتم. عرض کنم که وزیر جنگ هم که خب میرفت ـ وزیرخارجه هم که میرفت. وزیر اصلاحات اراضی هم میرفت. اما…
س- وزیر اقتصاد هم لابد
ج- نخیر ـ وزیر اقتصاد و اینها مثل اینکه نمیرفتند. عرض کنم که وزیر بهداری نمیرفت مثلاً وزیر اقتصاد نمیرفت. وزیر دارایی میرفت ـ بسیارشان میرفتند
س- این وقت معمولاً برای چه مدتی بود. این وقت مشخص بود؟ نیمساعت بود یکربع بود یکساعت بود؟
ج- خب معمولاً نیمساعت در توی بهاصطلاح دفتر اوقات فاصله بین دو نفر تقریباً نیمساعت میگذاشتند ولی بعضی اوقات ممکن است بیشتر طول بکشد. بسته به این است که چقدر حرف داشتند چقدر کار داشتند. واقعیتش این است که من کار جدی خیلی کم داشتم. وقتی که میرفتم حضور اعلیحضرت به سختی میتوانستم مثلاً پانزده دقیقه بیست دقیقه ایشان را مشغول کنم و خجالت هم میکشیدم ولیکن بنده پیش خودم فکر میکردم مزاحمشان میشوم برای چی ـ هر چی مطلب دارم میگویم بعد هم دیگر. حالا بعضی اوقات بهشان میگفتم. میگفتم مطلب دیگری ندارم ـ محضر اعلیحضرت خیلی هم مغتنم و خیلی عزیز و خیلی سعادت است اما مطلب دیگری ندارم و مزاحمتان نمیشوم.
س- آنوقت نخستوزیر چهجور مطلع میشد که آقای علم از اینکه چه مطالبی گفته شده آنجا که مسئله هماهنگی برقرار شود.
ج- حالا بهتان عرض میکنم. شخص بنده مسائل را قبلاً میبردم هیئت دولت. برای اینکه یک مطالب غیردولتی بود که البته قبلاً به نخستوزیر میگفتم. بر حسب مورد یا بعد از اطلاع نخستوزیر یا بعد از تصویب هیئت دولت میبردم حضور اعلیحضرت. ولی دیگران فکر میکنم که غیر از این میکردند. اول میبردند حضور اعلیحضرت و رأی اعلیحضرت را میگرفتند و بعد میآوردند توی هیئت دولت. اینکار کار پسندیدهای نبود برای خاطر اینکه خب رأی اعلیحضرت را شما بعد میآوردید در معرض شور و مشورت قرار میگذاشتید.
س- که عملاً لابد دیگر شور و مشورتی نمیشد.
ج- خب بههرحال بعضی اوقات اگر کسی هم مقاومت میکرد ـ صحبت میکرد ـ میگفت نه میگفتند به عرض اعلیحضرت رسیده. خب اگر به عرض اعلیحضرت رساندید دیگر جای بحث وجود ندارد. ولی بنده درست غیر از این میکردم. همه مطالب را میآوردم و مطرح میکردم ـ مشورت میکردم و به تصویب میرساندم بعد میبردم به عرض اعلیحضرت میرساندم به نام مصوبۀ دولت و احتمال این را هم میدادم که اعلیحضرت مخالفت بکند. میگفتم خب اگر مخالفت کرد بعد بهشان میگفتم هیئت دولت تصویب کرده بعد به یک صورتی ممکن بود به هماش بزنم اشکالی نداشت ولی هیچوقت هم اتفاق نیفتاد. هیچوقت هم اینطور اتفاقات نیفتاد. هر چی در هیئت دولت تصویب شد بردم پیش ایشان گفتند بسیار خب. فقط بعضی اوقات یک تصمیماتی برای جابهجا کردن اشخاص بود و اشخاص خیلی مهم ـ آنها را که احتیاج نبود در دولت مطرح کنم. با نخستوزیر مشورت میکردم نخستوزیر رأیش را میگفت و خب اگر نخستوزیر میگفت نه من دیگر منصرف میشدم ولی هیچوقت نشد اینطور باشد. جز در یک موردی فقط من را برحذر داشت من توجه نکردم و بردم به عرض هم رساندم و اعلیحضرت هم گفت کار خودت است. بعد هم برایتان عرض میکنم چه موردی بود. اما در هیئت دولت وقتی که مطالب مطرح میشد یا مطلبی را نخستوزیر مطرح میکرد یا کسی دیگری مطلب را مطرح میکرد هرکسی نظر خودش را میگفت. هرکسی یکمرتبه ـ دومرتبه بر حسب ضرورت رأی خودش را اظهار میداشت. بعد که رأی خودش را اظهار داشت آنوقت نخستوزیر تصمیمش را اعلام میکرد. هیچوقت من ندیدم.
س- این سبک آقای علم بود؟
ج- بله ـ هیچوقت من ندیدم مرحوم علم متشبث به رأیگیری بشود. نتیجهای از آرای عمومی و رأی خودش را ترتیب میداد و آن را به نام تصمیم دولت اعلام میکرد و همه هم امضا میکردند خیلی کم اتفاق میافتاد کسی مثلاً مخالفت بکند. رأی اینطوری بود ـ به این صورت به این ترتیب کارش را انجام میداد. بله عرض کنم که کابینۀ دوم مرحوم علم مرکب از اشخاصی که بودند تشکیل شد. اولین حادثۀ بزرگی که در دولت مرحوم علم در کابینۀ دومش اتفاق افتاد همان کنفرانس اقتصادی بود که مقدماتش در کابینۀ اول مرحوم علم فراهم شده بود ولی در این کابینه به مرحلۀ اجرا گذاشته شد. این کنگره مسئولش عالیخانی بود وزیر اقتصاد ـ او میگرداندش. اعلیحضرت در افتتاح این کنگره نطق خیلی قشنگی کرد. هیچ فراموش نمیکنم صدایش در آن متن سنا یک روحانیتی به خودش گرفته بود و عجیب است بلافاصله بعد از اینکه آن نطق را کرد من بلافاصله در کاخ مرمر شرفیاب بودم. و شرفیابیام برای این بود که طرحهایی که داشتم ارائه بدهم. البته این طرحها جنبۀ قانونی نداشت طرحهایی بود که البته نخستوزیر ازش آگاهی داشت ولی هنوز دولت اطلاع نداشت. خواستم طرحهایم را ارائه بدهم. خیلی هم تفقّد کرد. نشستیم مقابلشان. عرض کنم که من قبل از اینکه طرحهایم را بیان بکنم خواستم یک آپولوژیای نسبت به اعلیحضرت کرده باشم بعد گفتم که نطق اعلیحضرت خیلی نطق درخشان و عالیای بود و صدای اعلیحضرت مثل صدایی بود که از آسمان میرسید. واقعاً اینطور بود ـ جنبۀ روحانی داشت. خیلی خب Touché شد. خیلی آدم با حیایی بود ـ خدا بیامرزدش خیلی Touché شد و گفت خب آخر محل نطق هم یک طوری بود که انعکاسش… اینطور میخواست تواضع بکند. گفت محل نطقم اینطور بود که… اما اینکه میگویم نطق مهمی بود من با شما یک قرار جوابی از آقای علم داشتم. من به مرحوم علم گفتم شما عقبنشینی کردید مرحوم علم گفت بله امروز عقبنشینی کردم بعد میگویم چرا جوابش را هم میدهم به تو. حالا اینجایی است که من جواب از مرحوم علم میشنوم به مناسبت است. اعلیحضرت در این نطقش گفت «ما دیگر اجازه نمیدهیم که زن مثل مجانین باشد ـ مثل محجوران باشد ـ ما میخواهیم که زن از تمام حقوق سیاسی و مدنی معادل مرد برخوردار باشد» و عرض کنم که «در انتخابات بتواند شرکت بکند ـ رأی بدهد بتواند نمایندۀ مردم در تمام سطوح باشد و این حیثیت انسانی که متعلق به زن هست و نگذاشتند ازش برخوردار باشد ما میخواهیم زن برخوردار ازش بشود.»
س- این مناسبت این صحبت در کنفرانس اقتصادی را متوجه نشدم…
ج- خب دیگر نطقی میخواست بکند نطق سیاسی بود این مطلب را هم گفت. این هم ضمناً بهتان عرض بکنم. یکی از حوادثی که اواخر حکومت مرحوم علم اتفاق افتاد هفدهم دی بود. روزی بود که میدانید روز هفدهم دی روزی است که رضاشاه حجاب را برداشت. حجاب زنان را برداشت. زنان یک تظاهراتی کردند و آمدند توی نخستوزیری و به نخستوزیر هم حمله کردند و خلاصه از نخستوزیر میخواستند اقدامی بکند و عرض کنم حقوقشان را باز بگیرد خب در واقع یک مانیفستاسیون بر علیه ملاها و آخوندها که زن… اشخاصی که گوش میدهند به این نوار یا اینکه نوشتهاش را خواهند خواند یادآوری میکنم هیچ فراموش نمیکنم یکی از خانمهای خیلی خب صاحب شأن و مقام آمده بود جلو میز من و کفشش را درآورده بود با کفشش میزد روی میز که ما حق آزادی میخواهیم حق رأی میخواهیم ـ حق انتخابات میخواهیم.
س- این برنامهریزی شده بود که این تظاهرات…
ج- خب البته سازمان زنان و اینها یک تظاهراتی تدارک کرده بودند. بله بههرصورت که مرحوم علم آن روز کوشش کرد که با خانمها روبهرو نشود برای اینکه نمیخواست حرفی به اینها بزند. بله بههرصورت آن روز اعلیحضرت این مطلب را عنوان کرد و داشتن حق سیاسی برای زنان ـ یعنی حق رأی ـ اصلاح قانون انتخابات بهطوریکه زنها هم حق رأی داشته باشند و حق انتخاب شدن جزو یکی از اصول انقلاب تلقی شد از این به بعد اصلاح قانون انتخابات. بایستی حالا که داریم صحبت میکنیم از حقوق زنان و از نطق اعلیحضرت یکخرده به عقب برگردیم و یادآوری بکنیم قدم اولی که برای بهاصطلاح آزادی زنان برداشته شد زمان رضاشاه بود. برای اینکه زنها در زمان رضاشاه تا 1314 اصلاً مستورۀ به تمام معنا بودند. یعنی حتی لباس پوشیدنشان هم به کلی شکل یک نوع انسان دیگری را داشت دیگر. خاطرتان هست بایست چادر سیاه بپوشند و یا روبنده بزنند یا پیچه بزنند ـ چاقچور بپوشند. خب البته این یکی از مظاهر عقبافتادگی زن بود. مظاهر دیگری هم داشت عقبافتادگی زن. من خاطرم هست که اشخاص خلاف جهات ناموسی میدانستند که اسم زنشان یا اسم مادرشان را در ملا عام بگویند. و واقعاً برای مردها مشکل بود تحمل این مطلب که زنشان بدون چادر با مرد اجنبی گفتوگو کند ـ صحبت بکند ـ بنشیند. من در این زمینه یک قصهای برای شما نقل میکنم که این قصه هم تفنّن است و هم ضمناً از نظر تاریخ خیلی اهمیت دارد و درجۀ شیوع و رواج تعصب را در جامعه ایران در سال 1314 نشان میدهد. بنده به مناسبت سمتی که چندین سال در دربار شاه داشتم از علیاحضرت ملکۀ پهلوی گاهی دیدن میکردم ایشان هم توجه داشت به من و به خانم بنده و گاهی اوقات صحبت میکرد ـ گاهی اوقات از گذشته صحبت میکرد. از خاطرات زندگیاش در کوچکی در ابتدای زندگیاش با رضاشاه قبل از سلطنت رضاشاه صحبت میکرد. یکروزی به مناسبت همین جشن هفده دی صحبت میکرد گفت خاطرم میآید اولین سالی که قرار شد ما بدون چادر در جشن دانشسرا شرکت بکنیم. به ما خبر دادند گفتند که در ساعت معین شاه میآید و دست شما را میگیرد بایستی بدون چادر باشید با شاهدختها در جشنی که در دانشسرای مقدماتی دختران در خیابان روزولت تشکیل میشود در آنجا شرکت کنید. خب میگفت ما هم خودمان را آماده کردیم لباس مناسب و توالت مناسب بههرحال فراهم کردیم و آماده شدیم برای اینکه همراه شاه برویم در این جشن شرکت بکنیم. گفتند در ساعت معین رضاشاه آمد با آن قد بلندش. گفت «وقتی که آمد و از من خواهش کرد که بلند شوم و باهاش بروم به من گفت که مرگ برای من گواراتر است از اینکه دست زنم را بدون چادر بگیرم و بروم میان اشخاص اجنبی ولی چه کنم که پیشرفت مملکت و ترقی مملکت ایجاب میکند که زنها آزاد بشوند و برای اینکار من باید اولین آدمی باشم که اینکار را میکنم.» این حکایت از این میکند که تعصب چقدر مستولی بر جامعۀ ما بوده که شاه مملکت شاهی که مملکت را خواسته مدرنیزه بکند و با همۀ خرافات و عرض کنم جنبههای زندگی اوریانتالی که ما داشتیم مبارزه کرده برای اینکه ما را وارد جامعۀ ممالک غربی بکند یکهمچین شاهی که با این اراده بوده آنوقت ته وجودش که میبینید یکهمچین تعصبی وجود دارد. بله عرض کنم که خب این اقدام رضاشاه یک اقدام جهلی بود یک اقدام جبری بود یک اقدام قهری بود و خب زنها چادرهایشان را برداشتند ولی لچک که سرشان میکردند دیگر ـ روسری سرشان میکردند. البته بههرصورت موجب شد که توی مدرسهها دخترها دیگر چادر نپوشند. دخترها دیگر از یک سنین معینی به بعد دیگر بدون چادر آمد و شد میکردند. عرض کنم که بعد از شهریور بیست و رفتن رضاشاه دیگر پلیس سختگیری نسبت به مسئلۀ حجاب نمیکرد و زنها مخصوصاً پیرزنها تا یک حدودی با چادر خارج میشدند. ولی با پیشرفت تحصیلات در دانشگاهها و در مدارس و اینها خرده خرده خود زنها توجه داشتند و دیگر چادر نمیپوشیدند. ولی من بایستی این مطلب را تأکید کنم. با تمام رشدی که در محیط مساعد برای زنها پیدا شد حتی در این مرحلۀ آخر زنها یک توانایی کاملی برای حفظ آن حقوقی که بهشان داده بودند پیدا نکرده بودند. از میان زنها ما اخیراً وزیر داشتیم. از میان زنها تعداد زیادی وکیل بودند ـ از میان زنها سناتور بودند. در دانشگاهها اساتید دانشگاه از میان خانمها بودند. معلمین ـ دبیرها که خیلی از خانمها بودند. در ادارات هم بسیاری از خانمها بودند ولی معذالک چون این امتیازاتی که ازش برخوردار بودند برایش کوشش نکرده بودند توجه به اهمیتش نداشتند. اینکه این امتیازات به آسانی در معرض دست برد دشمنان بود. کما اینکه بعد از انقلاب همین اتفاق افتاد. خاطرتان باشد در شبهای قبل از انقلاب ـ چند روز قبل از انقلاب ریختند توی رستوران دانشگاهها و دانشگاههایی که در آنجا دیگر زنها بیش از همهجا بایستی به پیشرفت خودشان توجه داشته باشند کنسیانس داشته باشند معتقد باشند و پایبند باشند و علاقهمند باشند. گفتند در اینجا دخترها و پسرها نبایستی با همدیگر غذا بخورند. و خانمها بههیچوجه مقاومت نکردند ـ تسلیم هم شدند. تسلیم هم شدند و همین ترتیب هم شد. درحالیکه شاید در حدود ثلث از دانشجویان دانشگاهها مطابق آماری که در بازرسی شاهنشاهی دانشگاهها من در اختیار داشتم دخترها بودند. و مسئلۀ عجیبتر در دانشکدههای طب تعداد دانشجویان دختر بیش از پسرها بود.
س- عجب!
ج- بله و البته این از نظر اقتصادی صحیح نبود. مطلب را بنده اخطار کردم که از نظر اقتصادی صحیح نیست ولی یک واقعیتی بود که این اندازه امکان داده بودند به زنها به دخترها. ولی چون این امتیازات ـ امتیازات کسب شده نبود.
س- چطور میشد کسبش کرد؟
ج- امتیازات اعطا شده بود. یعنی در دنبال یک محرومیتی که این طبقه احساس کرده باشند و بعد برای رفع آن محرومیت دستوپا کرده باشند مبارزه کرده باشند ـ گفت و شنود کرده باشند دیالوگ داشته باشند ولی به این ترتیب که نبوده است. شاه مملکت اراده کرده که جامعۀ ایران از لوکس برابری زن و مرد در حدی که در کشورهای دیگر است استفاده کند ـ یک لوکس بود برای جامعۀ ما. اساساً در حقوق زنها در جامعۀ خارجی ما بعضی چیزها میبینیم که اصلاً در ـ یعنی یک گرفتاریهایی زنان جامعۀ فرنگی دارند که ما میبینیم در جامعۀ ما در آن موقع نبود. مسئلۀ تساوی حقوق زن و مرد یعنی دستمزد. این یک مطلبی است که در بعضی از کشورها من میبینم که هنوز مطرح است که زن با حقوق مساوی با مرد کار نمیکند. به زن کار میدهند حق کار دارد همان کاری که مرد از دستش میآید از دست او هم میآید و بهش واگذار میکنند اما با حقوق کمتر. در ایران همچین مطلبی مطرح نبود. در خارج برای خاطر اینکه در زمینۀ حقوق خانواده زنها از امتیازات بیشتری استفاده کنند مبارزهها کردند ـ در ایران دودستی بهشان تقدیم کردند ـ زیادتر از حدشان هم دادند. بدین جهت بود که…
س- شما میفرمایید که نباید بهشان اعطا میشد یا بایستی سیستم طوری بود که راه مبارزه را باز میگذاشت و راه خواستن و…
ج- یعنی بنده عرض میکنم بایستی بگذارند که طفلک بگرید و بعد دیگ بخشایش به جوش بیاید. والا اگر دیگ بخشایش بدون بهانه گرفتن طفلک به جوش آمد آنوقت حلوایی میشود که دورش میریزند ـ حرامش میکنند خرابش میکنند ـ Gâcher میشود استفاده ازش نمیشود. اگر بچهها دنبال یک چیزی بودند و بعد از اینکه دنبال چیزی بودند بهشان دادید قدر میدانند دوستش میدارند ـ حفظش میکنند. اما اگر شما خوشتان آمد که بچهتان صاحب یک چیزی باشد بدون اینکه او اصلاً دنبالش باشد گرفتید بهش دادید اصلاً ممکن است قدر هم نداند و دور بیندازد.
س- خب در مورد کارگران به جایی رسیده بودند که دنبال خواستهها بودند و به علل امنیتی یا هر چی بود اجازه…
ج- حالا در موضوع کارگرها هم ملاحظاتی هست بهتان عرض میکنم. خیلی مبالغه شده بود در موضوع کارگران. اساساً وزارت کار در خدمت کارگران بود. ممکن نبود کارگری برود شکایت بکند در وزارت کار و وزارت کار به او حق ندهد و ممکن نبود که کارفرمایی با داشتن حق بخواهد یک مجازاتی Sanction قانونی در مورد کارگر اعمال بکند و وزارت کار اجازه بدهد. اصلاً وزارت کار در واقع یک قوۀ قهریهای بود در یک شکل معینی در خدمت کارگران.
س- خب این سیاست رشوه به کارگر نبود که ساکت باشد؟
ج- چرا ـ صحیح نبود ـ صحیح نبود. البته در مقابلش یک افراطهایی میشد. بههرصورت صاحب کارخانه هم گاهی اوقات از یک سودهای نابجایی بهش فرصت میدادند استفاده میکرد و در مقابل همین سودهای نابجا که استفاده میکرد خب البته منطق دولتی هم اقتضا میکرد که کارگر را هم به صورت غیرقانونی ـ یعنی برخلاف حق تأیید کند و در مقابل کارفرما عرض کنم بهش حق بدهد بدون اینکه حق داشته باشد. اینها یک مطالبی است که حالا انشاءالله وقت باشد با هم صحبت میکنیم.به هر صورت این بود خواستم تحولی که در حقوق زنها پیدا شده بود. به صورت کلی اشاره کرده باشم. البته یک سازمانی هم خاطرتان هست به نام سازمان زنان تشکیل شده بود. اما این سازمان زنان هم یک لوکسی بود. سازمانی نبود که خود زنان تشکیل بدهند. یک دستگاه لوکسی بود.
س- از بالا ساخته شده بود.
ج- برای خاطر اینکه یک اشخاص معینی ـ یک عناوینی در جامعۀ ایران یا در دنیا داشته باشند. والا یک سازمانی باشد که خود زنها آمده باشند متشکل باشند ـ یک ارگان مبارزاتی باشد بههیچوجه نبود.
س- یعنی تصدیق میفرمایید که جلوی آن نوع حرکت گرفته شده بود؟
ج- بله ـ یعنی فرصتی وجود نداشت دیگر ـ مجالی وجود نداشت. و آنوقت در این شرایط زن تا یک حدودی زن آزاد شکل عروسک پیدا کرده بود. زنهایی که خیلی از آزادی استفاده میکردند در واقع زنهای عروسکی شده بودند و این صحیح نبود. بههرحال کابینه مرحوم علم کابینۀ دوّمش با این نطق شاه شروع شد. کابینۀ دوم مرحوم علم کماکان حیات خودش را بدون مجلس ادامه داد. ولیکن در طی این دوره که نزدیک هفت ماه طول کشید اولاً یک حادثۀ بزرگی اتفاق افتاد و این حادثه ـ حادثۀ پانزدهم خرداد بود. یک ناراحتیهایی بود که به پانزدهم خرداد منتهی شد. دوم اینکه دولت مثل اینکه از نظر بینالمللی خودش را در مقابل ضرورت افتتاح مجلس دریافت. به مناسبت همین مطلب بایستی عرض کنم که کانون مترقی یا به وجود آمد یا احیا شد. همین کانون مترقیایی که بایستی در آینده مرکز جاذبۀ اکثریت مجلس باشد به نفع منصور و همین کانونی بایستی باشد که در آینده مرکز ظهور حزب ایران نوین باشد.
س- پانزده خرداد را میفرمایید.
ج- بله ـ البته. البته غیر از این مسائل دولت مسائل روزمره و عادی هم داشت که بنده باید شرح بدهم و از طرف دیگر چون من مسئول وزارت دادگستری بودم حالا دیگر موقعی است که من کار خودم را از نظر دولتی بیان بکنم. خود Problem وزارت دادگستری یک Problem خیلی مهمی است. بنده فکر میکنم برای اینکه آتمسفر سیاسی و مملکتی را در نظر بگیریم و من بتوانم در متن این perspective خلاصه هم اقداماتم را شرح بدهم و هم توجه شما را جلب بکنم بهتر این است که اول کارهای دولت را بگویم. خب کنگرة مربوط به اتخاذ تدابیر برای تثبیت قواعد و مقررات اقتصادی برگزار شد. برگزار شد و یک تصمیماتی هم گرفتند. البته خیلی مفید نبود. شاید وزیر جدید اقتصاد بههرحال اولین آزمایشش بود در رویارویی با مسائل اقتصادی ـ با اشخاص اقتصادی و با افکار Concrete مربوط به اقتصاد ایران. ما قبل از عید آن سال با مسئلهای که مواجه بودیم مسئلۀ آرد بود. عرض کنم که باران نیامده بود و البته مقتضی بود که اجازه میدادند که آرد وارد شود. اما خب ورود آرد یک بهاصطلاح رقابتی بود با کسانی که در داخل مملکت کارخانههای آردسازی داشتند و این خودش یک مشکلی به وجود آورده بود. از طرف دیگر بلافاصله ایام عید و بعد از عید باران آمد و قرار شد که مقرراتش را عوض بکنند. یعنی درست آن تاندانسی که قبل از عید دولت داشت آن تاندانس باید برگردد برای خاطر اینکه جلوی آرد را بگیرند ـ برای خاطر اینکه این کارخانههای تولیدکننده آرد مملکت دیگر بیربط بیهوده نباید متضرر بشوند. خب وزارت اقتصاد مأمور مطالعۀ این کارها بود و عرض کنم تصویبنامههای مربوطی میبرد. البته یک مقداری هم دولت را گیج کرده بود برای اینکه یا درست مطالعه نمیکردند یا دولت… بههرحال مطلب از این قرار بود که موقعیت عوض میشد از این جهت یک مقداری گیج کننده بود. اما مطلبی که ما مواجه بهش بودیم مطلب ناآرامی بود که در قم داشت به وجود میآمد و همین آقای خمینی در مدرسۀ فیضیه طلاب را جمع میکرد و نطقهایی میکرد و اهانت به شاه میکرد
س- اولینباری که شما اصلاً اسم این شخص را شنیدید؟
ج- همان بعد از عید چهل و دو بود دیگر.
س- قبل از آن صحبتی نبود؟
ج- نخیر ـ بنده وقتی رفتم قم ـ بنده که هیچکدام از آن سه تا آیتالله را که نمیشناختم. به فرماندار گفتم که معتبرترین آیاتی که در حیات بالاخره اجتماعی ملت ایران حرفهایشان مؤثر است به من معرفی کنند که من بروم و ببینمشان. به بنده مرعشی و گلپایگانی و شریعتمداری را معرفی کردند که رفتم دیدم و گزارش و وضعش را هم بهتان عرض کردم. اسمی از خمینی اصلاً نبود. مطلقاً اسمی از خمینی نبود. عرض کنم که به بنده دادستان قم آمد و گزارش داشت که یک پروندههای نامناسبی مربوط به طلاب قم هست من اینها را چه بکنم؟ خب البته واقعیتش این است که این مطلب طرحش با وزیر دادگستری اصولاً بیربط بود. برای خاطر اینکه وزیر دادگستری درست است که رئیس پارکهها است اما بههرحال رئیس پارکهها مطابق قانون باید عمل بکنند و در ایران هم رعایت اوضاع و احوال در تعقیب مجرمان جزو مقررات و جزو Traditon نیست. خصوصاً جرایم عادی. ولی خب دادستان چون میدید مطلب حاد است آمد به من مراجعه کرد که چه بکنیم
س- چطور جرائمی بود…
ج- این جواب خیلی مطلوبی نیست… واقعاً نمیخواهم توهینی باشد به این طبقه. بههرحال اینها هرچند بد کردند و هرچند بد میکنند به اسلام ولی بههرحال چون منتسب هستند به عقیدۀ مردم نمیخواهم من ضایعشان بکنم نمیخواهم. ولی بد بود پروندههای زشتی بود. پروندههای بسیار زشتی بود. بنده اجمالاً به دادستان حالی کردم که این دست و آن دست بکند به یک ترتیبی بلکه موضوع منتفی بشود ـ بههرحال لااقل توی این شلوغی ـ توی این جنجالی عنوان نشود اینطور مطالب، از طرف دیگر من میدیدم بعضی اشخاصی که در تحریک روحانیت مؤثر هستند اینها هم پرونده دارند. یک تولیت دارند. یک تولیت نامی بود که متولی آستانه قم بود. او چون مشمول قانون اصلاحات ارضی بود دست از تحریک برنمیداشت و شاید او خیلی محرک بود تحریک میکرد در کار خمینی. بههرصورت دادگستری درگیر خلاصه رفتارها و کردارهای نامطلوب روحانیت بود. خب یکی از این پروندهها هم مربوط به همین خمینی بود. البته پروندۀ خمینی مربوط به اهانتی که به شاه کرده بود ـ مربوط به توهینی که کرده بود. بههرصورت…
س- قبل از پانزده خرداد توهین کرده بوده؟
ج- بله قبل از. بله نطقهای بد و شدیداللحنی میکرد. بههرصورت بنده دستور تعقیب آن پرونده تولیت را دادم و حتی رئیس اوقاف را خواستم گفتم که تمام آن پروندههایش را در اختیار دادستان بگذارد. گفتم او را تعقیب بکنید. اما روحانیت را حالا دست نگه دارید توی این شعله و آتش تحمل کنید. بههرحال ما بایستی ما احساس مسئولیت بکنیم هرچند که قانون صریحاً بهمان اجازه نداده باشد ولی احساس مسئولیت میکنیم. تعقیبات دادگستری در شرایط متعارفه خیلی عقب میافتد. حالا بگذاریم به خاطر مصلحت عمومی و عرض کنم که رعایت نظم و امنیت ما خودمان در یک چند موردی تأخیر بکنیم. کمیسیون امنیت تشکیل میشد و مرتب به ما میگفتند که…
س- چه بود این کمیسیون امنیت؟
ج- کمیسیون امنیت رئیس شهربانی بود ـ ساواک بود ـ وزیر کشور بود ـ بنده هم وزیر دادگستری بودم همیشه از دولت چند نفر از وزرا بودند و عرض کنم که رئیس سازمان امنیت و رئیس شهربانی مرتب حرکتهای یک دستههای مختلف و اینها و تحریکاتی که در بازار تهران میشد اینها را همه برای ما شرح میدادند.
س- تمام مطالب را میگفتند یا چیزهایی هم بود که بهاصطلاح مخفی میماند از حتی هیئتی در این سطح؟
ج- نخیر ـ نخیر همه را به ما میگفتند. عرض کنم که بنده در ارتباط با این مسائل دو موضوع را به شما عرض بکنم خیلی جالب است. عرض کنم اگر خاطرتان باشد در آنموقع یک صدای مثل اینکه ملی ایران یکهمچین چیزی ـ صدای پیک ایران…
س- پیک ایران.
ج- پیک ایران بود. از طرف روسها بود. حالا یا روسها بودند یا کشورهای بههرحال satellite روسی بودند. اینها هر شب گفتارهایی داشتند و معمولاً ادارۀ اطلاعات و رادیو این اخبار را چاپ میکردند به نام اخبار غیرمنتشره یا اخبار سرّی بولتن میکردند و میفرستادند.
س- برای کیها؟
ج- برای نخستوزیری میفرستادند. برای بعضیها میفرستادند از راه نخستوزیری ـ برای من نمیفرستادند برای نخستوزیری میفرستادند. به بنده اطلاع دادند یعنی مرحوم پرویزی به من گفت چون آنموقع معاون نخستوزیر بودم گفت در بولتنی که مربوط به اخبار دیشب است صدای پیک ایران اطلاع داده در فلان محل بختیار و چند نفر دیگر بودند و تمام صحبتشان و قرارومدارشان راجع به عرض کنم که وقایعی بود که بایستی در ماه محرم در پانزدهم خرداد اتّفاق بیفتد. آنها به این صورت خبر دادند. این یک خبری بود. خبر دیگری که باز بنده دارم این است که یکی دو روز قبل از همین واقعه تیمور بختیار از بیروت بوده مثل اینکه به نمایندۀ ساواک در بغداد تلفن میکند یکی از ایادیاش بوده یا فکر میکرد از ایادیاش است از دوستان سابقش بوده و میخواهد برایش جا بگیرد. بعد میآید ـ یا با یک چمدانی آمده بود توی آن چمدان پول بوده و خلاصه مثل اینکه رفته بودند بعضی از مقامات روحانی را آنجا دیده بودند و بعد این شخص میگفت که ـ این شخصی که نماینده ساواک است تعریف کرده و گفته….
Leave A Comment