روایت‌کننده: آقای ابوالحسن بنی‌صدر

تاریخ مصاحبه: ۲۲ مه ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: شهر کشان ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاءالله صدقی

نوار شماره: ۸

 

 

س- آقای دکتر بنی‌صدر وقتی که انتخابات مجلس خبرگان شروع شد در آن زمان دو لیست وجود داشت. یکی لیست جمهوری اسلامی بود که اسم شما هم در آن لیست بود و یکی هم لیست مخالفین بود که آن‌ها مجاهدین بودند و جاما و جنبش مسلمانان مبارز و چند عنصر مستقل مثل حاج سیدجوادی و عبدالکریم لاهیجی و دیگران. چگونه بود که اسم شما در لیست جمهوری اسلامی بود؟ یک. دوم این‌که دیگران تماماً به انتخابات مجلس خبرگان اعتراض کردند و آن انتخابات را مخدوش و قلابی قلمداد کردند حتی اخبار روزنامه خبرگزاری پارس هم که این‌جا هست از اشخاص مختلف از آقای اصغر سنجابی رئیس ایل سنجابی گرفته تا دیگران در تهران تماماً به سبک انتخابات اعتراض کردند ولی شما به تمامی این مخالفین در روزنامۀ «انقلاب اسلامی» حمله کردید و بعد نوشتید، «ممکن است بفرمایید در تمام دوران مشروطیت چرا مردم چون دیروز با طیب خاطر و با همه شوق به پای صندوق‌های رأی رفتند؟ آیا واقعاً می‌توان برای آزادی و رأی مردم احترام قائل شد و این واقعیت را ندید و یا دید و کفران نعمت کرد؟» من از شما تقاضا می‌کنم که به این دو سؤال که با هم مطرح کردم پاسخ بفرمایید.

ج- اولاً دو لیست نبود و بیش از صد لیست بود، نادرستی اول در سؤال شما است، من تنها در لیست جمهوری اسلامی نبودم، غیر از لیستی که مجاهدین خلق و همین‌ها را که شما شمردید در بقیۀ لیست‌ها بودم، در همۀ لیست‌ها بودم. دو دسته به من رأی ندادند یعنی در لیست آن‌ها نبودم یکی نهضت آزادی‌ها بودند و یکی هم این آقایان بودند.

س- این آقایان را که می‌فرمایید منظورتان چه کسانی هستند؟

ج- همین‌ها یعنی مجاهدین خلق و جاما. من از آن‌ها تقاضا نکرده بودم که مرا در لیست خودشان بگذارند آن‌ها برای این‌که خودشان از من کسب اعتبار کنند مرا در لیست گذاشته بودند آن‌جور نبود که اگر مرا در لیست آن‌ها نمی‌گذاشتند من کم می‌شدم. نه آن‌ها کم می‌شدند و دلیلش هم این است که من رأی دوم را داشتم. آن‌هایی که جزو اعضای حزب جمهوری بودند همه بعد از من بودند آقای بهشتی نفر ششم یا هفتم بود. حتی آقای منتظری نفر سوم بود و از من هم بسیار کمتر رأی آورد. دلیل این است که موقعیت من در افکار عمومی موقعیت این نبود که من محتاج این باشم که در لیست کسی باشم. بسیاری از انجمن‌های اسلامی مرا اعلان کرده بودند، بسیاری از گروه‌های سیاسی مرا اعلان کرده بودند و این آقایان هم برای این‌که به‌اصطلاح، من تنها نبودم آقای طالقانی هم بود و بسیاری دیگر هم بودند. طالقانی را هم برای این گذاشته بودند که از طالقانی استفاده کنند والا طالقانی محتاج رأی حزب جمهوری نبود، این ثانیاً. ثالثاً انتخابات را نمی‌شود گفت که آزاد نبود، مطلب اساسی است، کسی هم تا آن‌جایی که من می‌شناختم اعتراض به این بکند که این انتخابات آزاد نبود من ندیدم.

س- اگر اجازه بفرمایید حالا من متن خبر خبرگزاری پارس را که از روزنامۀ انقلاب اسلامی برداشتم برای شما بخوانم.

ج- بله خب بخوانید. خبرگزاری که در همان روزنامۀ انقلاب اسلامی چاپ شده است؟

س- بله. و در مطبوعات دیگر هم چاپ شده است. نوشتند، شور و هیجان و اقبال مردم در جنوب و جنوب غربی تهران از انتخابات مجلس خبرگان چندان چشمگیر نبود. در خیابان‌های کارگر، یادآوران، میدان حر، میدان پاستور، میدان انقلاب تعداد آرای مردم حتی از هفت بامداد تا ساعت دوازده‌ونیم دقیقه بین پنجاه تا صد و در چند مورد از هشتصد رأی نفر تجاوز نکرده است. در خیابان یادآوران و خیابان کارگران چند تن از مردم در گفت‌وگو با خبرگزاری پارس خاطرنشان ساختند که در چند حوزه اسامی کاندیداهای حزب جمهوری اسلامی که قبلاً چاپ و آماده بود به افراد می‌دادند و اصرار داشتند که فقط اسامی مندرج در آن را پر کنند و یا خود مأموران حوزه‌ها می‌نوشتند. در حوزه‌های مستقر در این خیابان‌ها کسی جز کاندیدای جمهوری اسلامی را بنویسند و یا به نفع آن‌ها تبلیغات نکنند مورد مؤاخذه و ضرب‌وشتم قرار می‌گرفتند.»

ج- شما حالا این‌ها را خواندید، درست؟

س- خیلی زیاد هستند که اگر من بخواهم بخوانم یک لیست کامل می‌شود که من از روزنامه‌های دیگر درآوردم که سازمان‌های زیاد و گروه‌های زیادی هستند که اعتراض کردند. حتی مجاهدین خلق.

ج- آن‌ها که بله اعتراض می‌کردند برای این‌که رأی نیاورده بودند. آن‌هایی که رأی نیاورده بودند معلوم است که اعتراض می‌کنند. اما این مسئله است، ببینید این‌جا نگفته است که انتخابات آزاد نیست و از این‌گونه امور توی اروپا و آمریکا فراوان رخ می‌دهد. همین دیشب بحث همین تقلبات بود در انتخابات اما بابت تقلب نمی‌گویند که انتخابات آزاد نبود. انتخاباتی که الان رژیم خمینی می‌کند آزاد نیست به دلیل این‌که شرایط آزادی فراهم نیست اما ممکن است در یک انتخابات آزادی تقلبات فراوان صورت بگیرد، مطلب این است مجلس خبرگان با کمال تأسف، گفتم این روشنفکران بی‌اعتبار شده بودند و رأی نداشتند، آن روحانیون اکثریت در آن مجلس آوردند. ما هم در اقلیت آن مجلس بودیم اما نمی‌توانستیم بگوییم که رأی رأی مردم ایران نیست هرچند از این‌گونه تقلبات هم می‌دانستیم که شده است، طبیعی است شما در کجای دنیا هست که این‌جور چیزها نشود. این‌ها نمی‌گویند که آزادی نیست جاهای دیگر هم تقلبات نوع خودشان را کرده بودند تنها آن‌ها نبودند که تقلب کرده بودند. شما خیال می‌کنید که اگر مجاهدین خلق گیرشان می‌آمد تقلب نمی‌کردند؟ زیاد. آن‌ها هم مال این‌ها را آورده بودند که این‌ها فلان جا فلان کار را کردند و این‌ها هر دسته‌ای در انتخابات سیاسی می‌کند در غرب بعد از این‌همه سابقه این نوع تقلبات را می‌کنند چه برسد به کشوری که تازه اولین‌بار است که می‌خواهد انتخابات آزاد بگذارد.

س- شما می‌فرمایید که روشنفکران اعتبارشان را در میان مردم از دست داده بودند. چطور می‌شود آدمی مثل مثلاً حسن عرب و خانم منیره گرجی درواقع رأی می‌آورند و آرای‌شان مثلاً پنج برابر آرای آقای حاج‌سیدجوادی است در روزنامه کدام این‌ها واقعاً شناخته شده‌تر بودند؟ آیا آقای حاج‌سیدجوادی یا حسن عرب…

س- آن‌ها رأی ندادند. ببینید به حسن عرب کارگر و منیره گرجی رأی ندادند. به یک انتخابی رأی دادند. در این انتخاب است که شما باید ببینید این اعتبار داشت یا آن اعتبار داشت. در آن انتخاب متأسفانه این‌ها اعتبار را از دست داده بودند. آن اعتباری که پشت این خانم گرجی بود او رأی داشت و این نمی‌شود گفت که خمینی در آن‌وقت رأی نداشت. اول قرار بود که دوسوم اصلاً از ترکیب مجلس خبرگان غیرروحانی باشد، خمینی وارد عمل شد و گفت به غیر از روحانی رأی ندهید. ولی شما در آن‌وقت نمی‌توانید بگویید که خمینی در ایران اکثریت نداشت، اکثریت کامل داشت و انسان اگر بخواهد که حقایق تاریخی را با نادیده گرفتن تغییر بدهد هرگز نمی‌تواند بفهمد چرا تحولات سیاسی به گونه‌ای که انجام گرفته انجام گرفته است. آن حزب جمهوری هم تازه در پشت قضیه کاره‌ای نبود. معلوم بود آن لیست لیستی است که بیشتر خمینی با آن موافق است، پس آن رأی می‌آورد. منیره گرجی مردم چه می‌دانستند کیست. آنچه می‌دانستند این بود که می‌دانستند این لیستی است که این لیست اعتبار رهبری پشت آن است، رهبری انقلاب، پس رأی می‌آورد. گفتم که در آن انتخابات کسی نتوانست بگوید این انتخابات در مجموع آزاد نبوده است، تقلبات انتخابات در همه‌جا روی می‌دهد. دلیل من هم این است: با این‌که قانون اساسی باب طبع ما نبود ولی مردم به آن رأی دادند نمی‌شود گفت که مردم ایران رأی ندادند رأی دادند. همین آقایانی را که شما اسم بردید که خودشان هم کاندیدای مجلس خبرگان بودند بعد «جمعیت اقامه» تشکیل دادند برای دفاع از همان قانون اساسی. اگر این انتخابات را قلابی می‌دانستند و رأی مردم بعدی را هم نمی‌دانستند چطوری شدند «اقامه» که حمایت از آن اجرای قانون اساسی و دفاع از قانون اساسی را به عهده بگیرند؟ حالا اگر انسان بعد از وقوع بنشیند و به‌اصطلاح بگوید که بله من در آن دوره چنان… نه آقا در آن دوره مردم ایران آن تمایل را داشتند و این تمایل واقعی بود. حالا بعضی جاها مثلاً این حزب یا آن حزب یک چندتا رأی به خودش یا به او داده یا به این داده این‌ها پیش می‌آید. در مجموع یک جریانی بود که این جریان آن سو را داشت.

س- آقای دکتر بنی‌صدر در مسئله تصفیۀ اسلامی روزنامه‌های کیهان و اطلاعات بخصوص کیهان توسط انجمن‌های اسلامی در اسفند ۱۳۵۷ شما چه نقشی داشتید؟ و همچنین نقش آقای اسلامی که الان رئیس دفتر شما است و بعد او را هم گویا رئیس تلویزیون آموزشی هم کردید چه بود؟

ج- من نکردم. آن هیئتی که مسئول آن‌جا بود کرد.

س- ایشان چه نقشی داشت؟

ج- نه او نقشی داشت و نه من نقشی داشتم.

س- آیا روزنامۀ انقلاب اسلامی از امکانات چاپی روزنامه‌های کیهان و اطلاعات استفاده نکرد؟

ج- اصلاً و ابداً حتی یک سر سوزن. گفتم این‌ها یک دروغ‌هایی است که در خارج از کشور نشر دادند و عکسش هم صحیح است. حالا نه‌تنها نقش نداشتیم نقش در دفاع از آن‌ها داشتیم و آن هم به این صورت. یک عده‌ای از کارمندان همین مؤسسۀ کیهان آمدند در محلی که ما برای روزنامه انقلاب اسلامی گرفته بودیم، که یک محل دولتی بود و بالاخره مهندس بازرگان ما را از آن‌جا بیرون کرد چون راضی نبود که این روزنامه باشد، که شما بیایید در روزنامه کیهان. برای ما خیلی خرج کمتر می‌شد. بیایید از این امکانات آن‌جا استفاده کنید و ما همه طرفدار شما هستیم. گفتم نه نمی‌آیم. این بعد خواهند گفت که این آدم… این روزنامه را هر کسی دستش می‌گیرد با دل چرکین دستش می‌گیرد، خیال می‌کند که ما رفتیم و میراث‌خوار آقای مصباح‏زاده شدیم. نه ما یک مردمی هستیم که از این انقلاب بیرون آمدیم و می‌خواهیم همه ‌چیزش تمیز باشد و آن‌جا نمی‌آییم. در کجا روزنامه را چاپ می‌کردیم؟ در مؤسسه ۲۵ فروردین نمی‌دانم چی بود که چاپخانۀ بزرگی بود و آن‌جا پول می‌دادیم و روزنامه را در آن‌جا چاپ می‌کردیم. این‌ها دوباره آمدند و تنها آن‌ها هم نبودند روزنامۀ آیندگان هم بود، که چاپخانه‌اش زمین مانده بود و ممکن بود که این حزب جمهوری‌ها بروند و آن را بگیرند. گفتم هرکس می‌خواهد برود بگیرد ما این‌کارها را نمی‌کنیم. من به مؤسسه کیهان دعوت شدم که برای کارمندان آن‌جا صحبت کنم. دو نوبت یکی قبل و یکی بعد از تصدی و مفصل برای آن‌ها صحبت کردم و روزنامۀ انقلاب اسلامی بعد از این‌که من رئیس‌جمهور شدم قراردادی با چاپخانۀ اطلاعات منعقد کرد که روزنامه را به‌اصطلاح پول بدهیم و چاپخانۀ آن‌ها چاپ بکنند که البته خیلی برای ما ارزان‌تر تمام شد نسبت به آن چاپخانۀ سابق. این ماجرا تمام ماجرا است. نه آن اسلامی نقشی داشت و نه ما نقشی داشتیم و نه موافق بودیم و نه حتی ساکت بودیم. آن دو مؤسسه هم‌اکنون هستند و نشر پیدا می‌کنند. اموال ما را هم یعنی انقلاب اسلامی را غارت کردند و بردند و گردانندگانش هم همه توی زندان هستند.

س- شما نقشی هم در بستن روزنامۀ آیندگان و همچنین بستن سایر مطبوعات نداشتید؟ شما هیچ اعتراضی به این موضوع نکردید؟

ج- چرا نقش در اعتراض داشتم، معلوم است. در مورد آیندگان که من سرمقاله نوشتم و اعتراض کردم. آن‌ها آقا خودشان ضعیف بودند. شما مثل این‌که در ایران نبودید؟

س- نخیر من در ایران نبودم.

ج- بله این‌ها آدم‌های ضعیفی بودند. من حتی آن‌ها را به مقاومت خواندم و گفتم شما بایستید و من در دفاع از شما می‌ایستم. آخرین روزنامه‌ای که نماینده‌هایش پیش من آمدند و من از آن‌ها خواستم بایستند تا من بتوانم دفاع کنم این روزنامه‌ای بود که گفتند بعضی رستاخیزی‌ها راه انداخته بودند، بعد از آیندگان یک روزنامه‌ای بود که بسته شد صبح‌ها درمی‌آمد؟

س- پیغام امروز؟

ج- نه.

س- روزنامه بامداد؟

ج- بله، بامداد. گفتند که نه ما را بهشتی خواسته و گفته که بی‌سروصدا دنبال کارتان بروید والا می‌گیرم‌تان و اعدام‌تان می‌کنیم. من به آن‌ها گفتم شما بایستید و از این تهدیدها نترسید. متأسفانه نایستادند. آن آقایان آیندگان هم مثل همین این‌ها خیال می‌کردند که بله تا هر حرفی بزنند زدند. البته در آن چیزهایی که می‌گفتند خیلی زیاده‌روی کردند و به محض این‌که هم تشر زدند همه‌شان دررفتند و ما در دفاع حتی بور شدیم به دلیل این‌که دفاعی کردیم و کاسۀ داغ‌تر از آش شدیم برای این‌که خود آن آقایان دیگر نبودند که از خودشان دفاع کنند. در مورد دفاع از مطبوعات که این همچنان مستمر بود. عاملی که من الان این‌جا هستم دفاع از همین مطبوعات است دیگر. برای این‌که آخرین بار دفاع از میران و انقلاب اسلامی بود که خمینی خودش آمد سخنرانی کرد و کودتا شد. این یکی از به‌اصطلاح چیزهای بسیار قوی ما در ایران شد والا خوب اگر این‌کارها را ما نمی‌کردیم که این‌جور ارتباط در افکار عمومی ایران پیدا نمی‌کردیم.

س- در موضوع سفارت آمریکا و گروگان‌گیری. شما یک‌جا در کتاب‌تان نوشتید که در تدارک حمله به سفارت آمریکا سپاه نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کرده به محض این‌که دانشجویان پیرو خط امام سفارت آمریکا را گرفتند شما در ۱۴ و ۱۵ آبان‌ماه ۱۳۵۸ در روزنامه انقلاب اسلامی این‌طور نوشتید، «اشغال سفارت آمریکا نشانۀ کمال هوشیاری مردم ما و بیانگر قاطعیت نسل جوان امروز کشور در دفاع از استقلال کشور و انقلاب خویش است. یک‌بار دیگر نسل جوان کشور ارادۀ قاطع خود را به پیروز گرداندن انقلاب اظهار کرد، این نسل نشان داد که سخن امام حرف دل او است.» و بعد اضافه کردید که «اشغال سفارت آمریکا عملی غیر از عمل یک گروه کوچک برای یک مقصد معین است. این عمل اعتراض تمامی یک ملت است.» بعد دوباره در کتاب «خیانت به امید» نوشته‌اید، «به آقای خمینی نوشتم که شما دم گاو خوبی به دست آمریکا دادید تا با آن به همۀ هدف‌های خود در داخل آمریکا، در ایران، در منطقه و در جهان برسد.» چرا این موضوع را آن وقت به مردم نگفتید آقای بنی‌صدر؟

ج- چرا. آخر گفتم شما یک قسمت را خواندید و یک قسمت را نخواندید.

س- خوب من همۀ چیزها را که نمی‌توانستم بخوانم.

ج- نه، چرا در همان مقاله‌ای که نقل کردید دوتا سرمقاله هست. یکی اشغال سفارت است و یکی گروگان‌گیری است. این‌ها دو مقولۀ جدا از هم هستند. با اشغال سفارت من موافق بودم و هنوز هم هستم، یک ژستی بود، ژست سیاسی بود برای اعتراض به رفتار دولت آمریکا. گروگان‌گیری یک مسئلۀ دیگری است، توجه کردید؟ اشغال سفارت که بروند و سفارت را اشغال کنند و چند ساعتی، آن روز که من نوشتم روز اول است. دوتا سرمقاله نوشتم یکی جنبه‌های منفی را برشمردم و یکی جنبه‌های مثبت را شمردم. این جنبۀ مثبت آن است که شما خواندید. جنبه‌های منفی را هم در همان سرمقاله شرح دادم.

س- آن را خواندم. شما نوشتید که این تضعیف دولت و بی‌آبرو کردن دولت موقت است.

ج- بله دولت موقت است و بی‌اعتبار کردن ایران در جهان است و عواقب سیاسی گسترده دارد. خوب پس با این حساب اشغال سفارت در دید من از حساب گروگان‌گیری کاملاً جدا بود. چرا اشغال سفارت را صحیح می‌دانستم؟ به این دلیل که آمریکا به ملتی دهن‌کجی می‌کرد و این در آغاز انقلاب بدون هیچ مجوز صحیح. چنان‌که امروز دیگر مسلم است که مجوز طبی قلابی بوده است. طبیبی که قرار بود شاه را معالجه کند در کانادا تشریف داشتند و ایشان را به نیویورک بردند و طبیب را از کانادا برای ایشان به نیویورک آوردند. پس این بهانه بوده است. الان هم که این در همه کتاب‌ها نوشته شده است و خود آقایان پذیرفته‌اند که این بهانه بوده است. این آدم ضعیف و ناتوان، چنان‌که پنداری اصلاً این مرد به خون مردم ایران تشنه بوده است که در همان مرض مرگ هم دست از خیانت به این وطن برنمی‌داشته است که وسیلۀ کار آقای راکفلر و کیسینجر شده است. خوب یک‌همچین دولتی که توهین به یک ملتی را تا این‌جا می‌رساند، اشغال سفارت این به عنوان اعتراض حداقل اعتراض یک ملت است. پس این را من نمی‌توانستم موافق نباشم. اما اشغال سفارت ربطی به گروگان‌گیری ندارد. گروگان‌گیری یعنی وارد رابطۀ قوای جدیدی شدن با دولت آمریکا و این از نظر نظریۀ سیاسی موازنۀ منفی کار غلطی است یعنی استفاده از قدرت خارجی به صورت ولو حالا مخالفت برای حل مسائل داخلی. از لحاظ روابط بین‌المللی هم برای یک کشوری مثل ما مشکلات عظیم به وجود می‌آورد. این است که من به سفارت رفتم، تنها آن دو سرمقاله نیست، و تنها من رفتم اگر شما از دیگری اعتراضی در آن موقع پیدا کردید آن را هم بیاورید بخوانید، یک نفر در تمام ایران اعتراض کرده است و آن هم من هستم، به سفارت رفتم و گفتم که شما نیستید که این‌ها را به گروگان گرفته‌اید. شما ایران را به گروگان آمریکا درآورده‌اید که این در نوشته‌های آمریکایی‌ها هم منعکس شده است، در مطبوعات هم همان‌وقت مخابره کردند و در تمام مطبوعات آن وقت هم نوشتند و دیگر خیال نمی‌کنم کسی در این دنیا باشد که از این جمله مطلع نباشد. در چندین کتاب آمریکایی که راجع به گروگان‌ها نوشته شده است این جمله هست که من در سفارت این مطلب را گفتم. بنابراین این نیست که نگفتم، گفتم. الان هم بر این نظرم که یک دولتی حق ندارد به یک ملت دیگری توهین کند، اگر کرد آن ملت حق دارد از شخصیت خودش دفاع کند. این دفاع را باید معقول بکند. حداقل دفاع این بود که بروند و سفارت را اشغال کنند و اعتراض کنند. این در همه‌جای دنیا مرسوم است. و در حد آن رسم من موافق بودم و آن را هم که خواندید نوشتم. به نظر من این اعتراض اعتراض عمومی ملت ایران به سیاست آمریکا در ایران بود. منتهی حالا شما بابت این‌که یک اعتراضی بشود بخواهید مسئله را دراز کنید و ببرید به گروگان‌گیری. خب این مسئلۀ علیحده‌ای است و آن یک داستان دیگری دارد و من آن را اساساً یک توطئۀ آمریکایی تلقی کردم و با آن مخالف بودم.

س- آقای بنی‌صدر، شما چطوری ترتیب دادید که برای کاندیدای ریاست‌جمهوری خودتان نظر مساعد آیت‌الله پسندیده و آیت‌الله صدوقی در یزد و آیت‌الله طاهری در اصفهان و اکثر امام جمعه‌ها را دریافت بکنید؟ و همین‌طور شما چطور شد که یک‌مرتبه در آن موقع اعلام کردید که ما باید با شتاب بانک‌ها را هم اسلامی کنیم و بهره‌خواری را از اقتصاد حذف بکنیم و چنین قولی را هم درواقع در همان زمان به مردم دادید درحالی‌که در دورۀ ریاست‌جمهوری شما گرفتن بهره‌ها هم در تمام مدت ادامه داشت. و همچنین از ۱۲0 نفر کاندیدای ثبت‌نام شده، آخوندها و در رأس آن‌ها آقای موسوی خوئینی‌ها حدود صد نفر را حذف کردند. برای آقای مدنی در شب قبل از انتخابات شروع به افشاگری کردن. شما با کدام عیاری می‌توانید بگویید که این انتخابات مخدوش نبود و درواقع مردم به شما رأی دادند؟

ج- اولاً یک‌ نفر را حذف نکردند و این حرف شما نادرست است، یک‌ نفر را حذف نکردند غیر از آقای رجوی که شخص خمینی گفت که آن‌هایی که، او هم نگفت ایشان، رأی به قانون اساسی ندادند نمی‌توانند کاندیدا بشوند و ایشان هم از کاندیداتوری استعفا دادند که از نظر من اشتباه کرد، این یک. هر صدوبیست نفر کاندیدا بودند و حرف می‌زدند و عمل می‌کردند و فعالیت می‌کردند. دوم این‌که این‌ها را که اسم بردید نخیر آقای صدوقی به ضد من اعلامیه داد به نفع آقای حبیبی و آقای پسندیده هنوز هم با من موافق است و مخالف آقای خمینی است، همان‌وقت هم مخالف آقای خمینی بود و عقیده‌اش این بود که رأی به من مساوی است با رأی به عدم دخالت روحانیت در امور دولت است و مردمی که آن وقت رأی دادند به این صفت رأی دادند و آن‌های دیگر هم الان هستند و می‌بینید. کسی جز من را مردم نمی‌دیدند که بتواند جلوی این آقایان بایستد. ثالثاً آن امام‌جمعه‌هایی را که شما می‌فرمایید امام‌جمعه‌ای که با من موافقت کرده باشد من یکی را هم سراغ ندارم با این‌که بیشتر از ۱۸00 سازمان اسلامی به‌اصطلاح از من حمایت کردند. مثلاً آقای مدنی مال تبریز بود از آقای حبیبی حمایت می‌کرد. نه آن امام‌جمعه‌ها غالباً مخالف من بودند. روحانیت به‌اصطلاح مبارز قم مخالف من بود یعنی مدرسین قم از حبیبی حمایت کرد، روحانیت تهران چون مخالف حزب جمهوری بود از من حمایت کرد، حزب جمهوری در آن‌جا در اقلیت بود و بنابراین این اطلاعاتی را که گفتید می‌بینید که همه‌اش نادرست است.

س- راجع به انتخابات مجلس…

ج- حالا یک دقیقه صبر کنید چون آقای مدنی هم جا دارد که به او هم برسیم. این دانشجویان عضو سفارت پیش من آمدند که در سفارت فقط پروندۀ شما است که تمیز است و مال بقیه همه خراب است. بگذارید ما این‌ها را منتشر کنیم و این‌ها بی‌اعتبار بشوند. گفتم نه تشخیص مال مردم ایران است و سفارت آمریکا تشخیص دهندۀ صلاحیت ایرانی‌ها نیست. آن‌ها در آن وقتی که این کار را کردند، نه این‌که می‌خواستند شخص مدنی را بزنند خیر، این طور بین عموم شایع شده بود که حزب جمهوری برای این‌که بنی‌صدر رأی نیاورد که لااقل انتخابات دو درجه‌ای بشود می‌خواهد رأی به مدنی بدهد. آن‌وقت آن دانشجویان مخالف حزب جمهوری بودند. به ضد آن حزب جمهوری به‌اصطلاح شب انتخابات آن کار را کردند و همان شب آقای هاشمی رفسنجانی در شورای انقلاب آمد و گفت، «امام گفته‌اند روحانیون قم می‌گویند آقای بنی‌صدر از کاندیداتوری کنار برود و حبیبی کاندیدا بشود و ایشان بعد نخست‌وزیر بشوند.» من گفتم نخیر ما اصلاً فردا می‌خواهیم در انتخابات معلوم شود که مردم چه گرایشی را می‌پذیرند چون چهار اصلی را که من روی آن‌ها تبلیغ می‌کردم استقلال بود، آزادی بود، معنویت بود و اصلاحات اقتصادی بود. اگر مردم برای این‌ها انقلاب کردند این را باید اظهار کنند و من این حدود، طبق سنجش افکاری که انجام شده، یعنی حدود هفتاد و پنج درصد رأی می‌آورم. پس خود خمینی هم به‌اصطلاح آخرین کوشش را کرد برای این‌که من بلکه کنار بروم و من نرفتم. شما مطمئن باشید که اگر مریض نبود قطعاً مانع می‌شد که من کاندیدا بشوم و من خوشبختانه کاندیدا شدم به دلیل این‌که او مریض بود. این هم راجع به آقای مدنی. این انتخابات در زمستان انجام گرفت. دلیل داشت و دلیلش هم این بود که حزب جمهوری حکومت را در دست داشت و این‌ها فکر می‌کردند اگر در بهار انتخابات انجام بگیرد تعداد آرای بنی‌صدر به مراتب بالاتر می‌رود به دلیل امکان شرکت در رأی دادن. چون زمستان و برف روستاها غالباً نمی‌توانند در دادن رأی شرکت کنند. با همۀ اصراری که ما کردیم که بگذارید نزدیکی‌های عید، سالروز رفراندوم باشد ولی آن‌ها نکردند و گذاشتند در وسط زمستان. آقای بهشتی گفته بود که یا انتخابات نمی‌شود و یا بنی‌صدر انتخاب نمی‌شود. خب حالا بقیه امکاناتی داشتند که من از آن امکانات محروم هم بودم. همین‌هایی را که شما گفتید این‌ها چندین برابر من امکانات داشتند. من نه پول داشتم، نه حزب داشتم، نه دولت با من موافق بود برای این‌که دولت دست حزب جمهوری بود و آن‌ها می‌گفتند که یا انتخابات نمی‌شود و یا بنی‌صدر نمی‌شود و یا انتخابات می‌شود و بنی‌صدر نمی‌شود. پس من یک بیانی منتشر کردم که خطاب به مردم و این دفاتر هماهنگی به این مناسبت به وجود آمد که هرکس می‌خواهد حمایت از این رئیس‌جمهور بکند خودش باید در محل بین حامیان سازمان بدهد و تبلیغات را عهده‌دار بشود و این شد. شد این دفاتر هماهنگی که هنوز هم مقاومت می‌کند و هنوز هم وجود دارد و عمل می‌کند و یکی از شگفتی‌های تاریخ ایران شد این قضیه که مردمی به طور خودجوش، همۀ این چیزها را هم که نگاه کنید می‌بینید که تبلیغات انتخاباتی را هرجا خودش انجام داده است و من دیناری پول خرج نکردم، یعنی نداشتم هم که خرج بکنم نه این‌که داشتم و نکردم، و انتخابات انجام گرفت و به آن ترتیبی که دیدید. امروز من مفتخرم که ملت ایران یک تشخیصی داد، اگر در این دنیا نباشد در دنیای غیر غرب مسلماً اولین انتخاب آزاد را برای یک رئیس‌جمهور ملت ایران انجام داده است و این نشانۀ رشد آن ملت و شایستگی او است برای برخورداری از دموکراسی و در هیچ ملت دیگری همچین کاری فعلا نشده است که یک ملتی در یک انتخابات آزادی انتخاب بکند. وقتی هم انتخابات تمام شد همۀ این آقایان کاندیداها تلگراف تبریک به من زدند و کسی از آن‌ها هم تا وقتی که به خارج نیامده بودیم نشنیده بودیم که اعتراضی به آزادی انتخابات کرده باشند. اعتراض فقط من خودم داشتم و آن هم به همین دلایلی که گفتم که این حزب جمهوری تعمد داشت که در زمستان قرار بدهد و در انتخابات هم از هیچ رذالتی فروگذار نکردند. هرچه شما فکر کنید کردند، هر نسبت… حتی از این‌که بگویند که زن من فرانسوی است، جعل کردند توی همان شهر کرمان جعل کردند و زیرش هم امضا امام گفتند که «آن‌هایی که همسران خارجی دارند نباید مسئول بشوند.» بعد سؤال کی همسر خارجی دارد؟ جواب بنی‌صدر. تا این کارها را که شما فکر کنید، همۀ این‌کارها را معهذا مردم ایران تشخیصی دادند و اگر من این سختی‌ها را که پذیرفتم… بله بنابراین آن انتخابات معترضی داشت که من بودم آن هم نه به عنوان این‌که آزادی نیست به عنوان این‌که شما از امکانات فراوانی بر ضد من استفاده کردید و مانع از این شدید که همۀ مردم بتوانند در انتخابات شرکت کنند. حالا من چندتا از این مواردی که به‌اصطلاح هست برای شما می‌گویم. یکی از آن‌ها این بود که هرکدام از این کاندیداها در رادیو و تلویزیون برنامه داشتند. دو برنامه از این‌ها شده بود محاکمه، برنامه نبود. یکی برنامۀ من بود و دیگری مدنی. محاکمه بود. این آقا آن‌جا سین‌جیم می‌کرد ما را که این موجب اعتراض عمومی هم شد. و بالاخره من گفتم من نفهمیدم من آن‌جا نیم‌ساعت برنامۀ رادیویی دارم برای این‌که نظرات خودم را به مردم تبلیغ بدهم یا این‌جا من باید محاکمه بشوم و شما مرا سین‌جیم بکنید؟ با این‌حال خوب است بگویید، عیب ندارد. همۀ این‌ها را سؤال کنید و من جواب می‌دهم. این یک مورد. مورد دوم صبح روز انتخابات بود. اصلاً جرم قانونی بود. آقای مشکینی را به رادیو آوردند و مصاحبۀ مفصل بر ضد من کردند که دیگر داد من بالا رفته بود. سوم، این چیزهایی که بر ضد این داستان می‌شد، در همان گرماگرم مبارزۀ انتخاباتی یک عده تصفیه‌شدۀ دادگستری را ریختند به اتاق دادستان دیوان کشور که برادر من بود. داد و قال که فریاد این‌ها قضات انقلابی ریختند و این‌ها قضات چنین و چنان را بیرون کردند و عکس شاه پیدا کردند اتاق این‌ها عکس شاه در اتاق فتح‌الله بنی‌صدر پیدا شده دادستان کل کشور که برادر بنی‌صدر است به این هم اکتفا نکردند و طرح ریختند برای حمله به وزارت دارایی که من وزیر آن‌جا بودم و این‌جا دیگر به‌اصطلاح فقط یک اطلاع قبلی به من رسید که ما سالم از فاجعه بیرون آمدیم. و من چون قبلاً مطلع شدم بلافاصله اعلان کردم که هرکس می‌خواهد بیاید و وزارت دارایی را تصرف کند بیاید و از مردم هم من دعوت می‌کنم که بیایند آن‌جا و ببینیم چه کسانی هستند که می‌خواهند بیایند و در نتیجه جا زدند و این کار را نکردند. این‌ها به عنوان نمونه‌ای از رفتارهایی که می‌کردند برای به‌اصطلاح بی‌اعتبار کردن. حالا همان صبح روز جمعه ناگهان در شهرهای ایران پخش کردند که بنی‌صدر استعفا داده است. اه چطور بنی‌صدر استعفا داد؟ ظهر آن روز جمعه من تکذیب کردم که آقا من استعفا ندادم. شما حالا ببینید. من هر چه به رادیو می‌گویم که آقا شمایی که پخش می‌کنید که این بنی‌صدر استعفا داد این تکذیب مرا هم پخش کنید ولی احدی حاضر نشد. ولی مردم ایران مردم هشیاری هستند و این‌جوری نیست که کلک بخورند و این بازی‌ها در آن‌ها مؤثر شود.

[شخص ثالثی که در جلسه حاضر است]: سر قضیۀ نظارت بر حسن اجرای انتخابات و کارهای انتخاباتی بود آقای بنی‌صدر با نامه‌ای مرا به وزارت کشور معرفی کرده بودند برای هماهنگ کردند انتخابات. ما تا یک شب به انتخابات مانده بحث مفصل داشتیم که هر کاندیدی باید ناظر داشته باشد سر صندوق‌ها و وزارت کشور زیر این بار نمی‌رفت و می‌گفت که ما ناظر کاندیداها را نخواهیم پذیرفت برای این‌که حوزه‌ها شلوغ می‌شود و چندین کاندید هستند و اگر هر کسی بخواهد که ناظر داشته باشد عملی نیست و حوزه‌ها را این‌جوری پخش می‌کنیم که هر پنج شش نفر کاندیدا متفق بشوند که یک ناظر داشته باشند در انتخابات. و این تا شب انتخابات در آن‌جا بودند و این عملاً غیرممکن بود، غالب کاندیداها غیر از دو سه نفر از خودشان بودند یعنی قصد این بود که ناظرین آن‌جا را خودشان داشتند. و در اتاق آقای میرسلیم ما تا آخر وقت بحث و دعوا و مرافعه داشتیم. بعد ایشان گفت که از دست من خارج است و از بالا فشار آوردند. گفتیم برویم پیش آقای کنی که وزیرکشور است، این کنی وزیرکشور بود؟

ج- یادم نیست.

[شخص ثالثی که در جلسه حاضر است]: نه، هاشمی رفسنجانی بود. گفتیم برویم اتاق آقای وزیرکشور. گفت نمی‌شود و مسئول اجرای انتخابات من هستم و از آن‌جا با دفتر آقای خمینی تماس گرفتیم و کار با دعوا و مرافعه بالا کشید تا آن آقای شریعتی که در دفتر خمینی بود به او قضیه را گفتیم. او رفت و به آقای خمینی گفت و بعد ایشان گفت که مانعی ندارد که کاندیداها ناظر داشته باشند. آن‌جا بود که تازه ما داشتیم ناظران…

ج- تازه بعد هم اعلامیه دادند که مردم خودتان نظارت کنید چون صحبت این بود که آرا را می‌خواهند عوض کنند که بنی‌صدر نشود. پس این اعتراضات که بود و تنها از ناحیۀ من بود به دلیل این‌که این ظلم‌ها در حق من شده بود. حالا این‌ها به جای خود. پس ببینید که اولاً شاید تنها انتخاباتی در تاریخ بشری بود که ۱۲0 کاندیدا در آن شرکت می‌کرد، انتخابات ریاست‌جمهوری و هیچ‌کس هم حذف نشد. ثانیاً خوب گیریم که در آن انتخابات مردم رأی ندادند. کدام آن رئیس‌جمهوری است که مردم به او رأی ندادند و بعد بر ضدش کودتا می‌شود و این در تمام دوران یک سال و نیمی که به عنوان رئیس‌جمهور عمل می‌کرد، این هم که دیگر دروغ نیست و این تمام فیلم‌هایش موجود است، جایی نبود که این آدم وارد بشود و در آن‌جا سیل جمعیت راه نیفتد. این مردم اگر به من رأی نداده بودند چطوری این‌جور از من حمایت می‌کردند؟ چطور من گفتم بیایید رفراندوم کنید، رفراندوم طبق قانون اساسی هم بود، آقای خمینی به جای این‌که بگوید بسیار خوب رفراندوم کنید کودتا را به رفراندوم ترجیح داد. حتی او فکر می‌کرد که او در قبال من رأی نمی‌آورد و الا خب می‌پذیرفت رفراندوم را و این‌همه آدم را هم نمی‌کشت. نه این مسئله، نه از نظر شخص من مسئله است، نه. از نظر شخص من کمترین اهمیتی ندارد. آن‌هایی که این حرف‌ها را راه می‌اندازند روشنفکرتاریا هستند. این‌ها باور به شخصیت ملت ایران ندارند و این دردشان است. و من اگر این حرف‌ها را زدم به دلیل دفاعی است از شخصیت آن ملت. هر وقت این ملت آزاد بوده به نظر من خوب تشخیص داده و درست انتخاب کرده است.

س- آقای دکتر بنی‌صدر، راجع به استقلال دانشگاه، می‌دانید که استقلال دانشگاه یکی از ارزش‌های والای گذشته بود، و شما نوشتید که «چرا در سازمان‌های اداری کشور جو اسلامی نشده است؟ اگر در جامعه روش‌های اسلامی با موفقیت آزمایش شده بود دانشگاه چطور می‌توانست به دور خود حصار بکشد؟» بعد باز هم با همۀ این‌که از توطئۀ آقای هاشمی رفسنجانی و جریان دانشگاه تبریز اطلاع داشتید چگونه شد که دوباره شما به این جنبش پس گرفتن دانشگاه از دست دانشجویان پیوستید و در رادیو سخنرانی کردید که «اگر دانشجویان در ظرف سه روز دانشگاه را تخلیه نکنند من با مردم وارد دانشگاه خواهم شد و دانشگاه را از دست این‌ها درخواهم آورد» و همین درواقع باعث شد که آن اراذل و اوباش حزب‌اللهی به آن ترتیب وارد دانشگاه شوند و استقلال دانشگاه از بین برود؟

ج- داستان دانشگاه اصلاً چه بود؟ توطئه‌ای بر ضد من بود، دانشگاه چیز دیگری نبود. توطئه‌ای بود که چیده بودند و این‌ها در اسناد سفارت آمریکا هم هست. توطئۀ مقدمات حملۀ عراق به ایران بود. قرار بود که آشوبی در سراسر شهرها ایجاد بکنند و این‌که نیروهای ما را در همه‌جا پراکنده کنند و بعد هم عراق حمله کند و کار رژیم ساخته بشود، این داستان دانشگاه بود. چه کسانی آمدند و به من اطلاع دادند؟ تقی‌زاده رئیس دانشگاه ملی و مجاهدین خلق. اشخاصی هم که در آن جریان شب تا صبح برای جلوگیری از برخورد شرکت کردند اغلب‌شان الان در پاریس موجود هستند. بسیاری از کسانی هم که متهم می‌کردند بعد دیدند شرم‌آور است دست از این اتهام زدن برداشتند و رفتند و اعلام کردند که نه بنی‌صدر حتی جلو توطئه و فاجعه را در دانشگاه گرفت چنان‌که در نوار آیت که در روزنامۀ انقلاب اسلامی چاپ شد، خود آقای آیت این‌ها را به تفصیل گفته است. گفته است که این بار دیگر نخواهیم گذاشت مثل قضیۀ دانشگاه ایشان دربرود. توطئه‌ای چیدیم که پدر بنی‌صدر هم حریف نمی‌شود. خب حالا این مقدمات. اما این‌که چگونه؟ من این‌ها را در کتاب شرح دادم که چگونه مقدمات شد و پیش خمینی رفتیم و من تهدید به استعفا کردم و قرار شد به این‌که سه روز به‌اصطلاح وقت معین کنیم، به نظرم تا سه‌شنبه درست نمی‌دانم، که در آن روز دانشگاه را، نه دانشجویان، از دست دانشجویان نگرفتیم آقا، از دست احزاب سیاسی گرفتیم که با دانشجویان فرق دارد. از آقای فدایی خلق که بعد شد اکثریت و رفیق حزب جمهوری، و پیکاری و اشرف دهقانی. این‌ها جونم دانشگاه را از بین برده بودند و دانشگاه نگذاشته بودند. والا این‌ها نمی‌توانستند بهانه کنند، این یکی. دوم این‌که طرف خطاب من تازه این‌ها نبودند، این‌ها کاره‌ای در ایران نبودند ـ آن طرف خطاب دانشجویان خط امام بودند. آن‌ها گردانندۀ طرح دانشگاه بودند و طبیعی است که من نباید می‌گذاشتم که دانشگاه هم مثل سفارت آمریکا دست آن‌ها بیفتد. مگر من می‌بایست می‌گذاشتم که این‌کار می‌شد؟ این‌که فاجعۀ بزرگی آن‌وقت می‌شد. آن حرف‌هایی را هم که زدم خطاب به آن‌ها است. این آقایان کسی نبودند و حالا هر چیزی را به ریش خودشان می‌گیرند. اصلاً چه کسی می‌دانست پیکاری کیست؟ آیا آن‌وقت اعتباری توی ایران داشت؟ یا حالا دارد؟ نه آقا، توطئه بیخ داشت عمق داشت همۀ اسنادش را پیش من آورده بودند و این در حزب جمهوری سازمان داده شده بود. نوارهای آیت توی این کشور چاپ شد، اسناد سفارت آمریکا چاپ شد. این یک توطئۀ عمیق و وسیعی بود برای بهم ریختن تمام ایران و ما شب تا صبح بیدار نشسته بودیم و زحمت می‌کشیدیم که نگذاشتیم این فاجعه رخ بدهد و زد و خوردی صورت بگیرد. درواقع در آن‌جا وقتی این‌ها دیدند که با مردم دیگر نمی‌شود این بازی‌ها را درآورد به عنوان اشغال دانشگاه و غیره، آن‌ها این خط را ول کردند و افتادند توی خط‌های دیگر که به صورت دوتا توطئۀ مشخص دیگر کردند که یکی از آن‌ها دادگستری بود که می‌خواستند از طریق دادگستری مرا به محاکمه بکشند که تمام قضات دیوان کشور به اتفاق رأی دادند که رئیس‌جمهوری قابل محاکمه نیست. بعد در مجلس بردند و به صورت همان طرح عزل درآوردند. آن‌ها داشتند تدارک می‌کردند و خطاب ما آن‌ها بود والا این‌ها که اصلاً به‌هیچ حسابی نبودند، این‌ها چون در خارجه مثلاً توی سیته علمش را بالا می‌برد خیال می‌کند آن‌جا مسئلۀ ما مثلاً اشرف دهقانی بود. اشرف دهقانی اصلاً یعنی چه در حوادث سیاسی ایران؟ پیکار یعنی چه؟ این‌ها حرف‌های خارج از کشور است جانم. توی ایران این‌ها برای ما مسئله‌ای نبودند، برخورد معین بود. حزب جمهوری انتخابات ریاست‌جمهوری را از دست داده بود. خودشان هم که بعد این را اعلام کردند، «ما رفتیم پیش آقای خمینی و گفتیم که آقا این‌که نشد. ایشان قرار نبود که این‌جور بشود و حالا این رئیس‌جمهور که از ما نیست، چطوری می‌شود با این عمل کرد؟» آن آقا به این‌ها گفته که بروید و مجلس را در دست بگیرید و این‌ها شروع به یک رشته توطئه برای حذف من کردند. یکی از آن توطئه‌ها توطئۀ دانشگاه بود. حالا من موفق شدم که مانع این توطئه بشوم، حالا من به کی بدهکارم؟ حالا شما لطفاً بپرسید که چه کسی غیر از من از دانشگاه دفاع کرده است؟ آن یکی را پیدا کنید ببینم. حالا توی خارجه قبول نمی‌کنم. خارجه بله این‌جا همه ماشاءالله قهرمان هستند. اما کسی که در ایران بوده و دفاع کرده او را بیاورید ببینم کیست؟

س- آیا به نظر شما شعار اسلامی کردن دانشگاه تهدید استقلال دانشگاه نبود؟

ج- همچین شعاری را هم من ندادم اصلاً و ابداً. بعکس گفتم در دانشگاه محل علم است، اسلام علم است. در دانشگاه جایی نیست که شما بروید و بگویید شیمی اسلامی، فیزیک اسلامی. آن‌جا جای بحث آزاد است. کجا من گفتم؟ پیدا کنید ببینم من کجا گفتم که دانشگاه اسلامی بشود؟

س- من در این‌جا برای شما نقل قول کردم از نوشته شما «که چرا در سازمان‌های اداری کشور جو اسلامی نشده است. اگر در جامعه روش‌های اسلامی با موفقیت آزمایش شده بود دانشگاه چطور می‌توانست به دور خود حصار بکشد.»

ج- خب بله.

س- یعنی این نشان‌دهندۀ این است که…

ج- گوش بدهید آقا. جو اسلامی، آخر اسلام کی؟ اسلام موازنۀ منفی، عدم زور. بله اگر جامعه عدم زور اساس قرار گرفته بود چطور می‌شد دانشگاه بشود مرکز تمام برخوردهای مسلحانۀ ایران؟ دانشگاه نبود آقا، تمام توطئه‌های مسلحانۀ ایران در دانشگاه طراحی می‌شد. هر حزبی یک قسمتی را گرفته بود و تبدیل به پاساژ احزاب کرده بود و این به آن‌ها خطاب است. فکر نکنید که عصبی هستم، اگر من این‌جور با استحکام حرف می‌زنم برای این است که واقعاً از روی اعتقاد حرف می‌زنم. اصل اسلام یعنی عدم زور. زور ضد اسلام است. شما می‌گویید من امروز این حرف را می‌زنم؟ من می‌گویم نه، من موازنۀ منفی را نوشتم، تضاد و توحید نوشتم، دیالکتیک را مورد بحث قرار دادم و به این نتیجه رساندم که آقا توحید یعنی زور نباشد. حالا هم می‌گویم آقا اگر جو ادارات ایران اسلامی شده بود یعنی زور در کار نیامده بود ما این‌جا نبودیم و کشور خیلی پیشرفت کرده بود. اسلام یعنی زور نباشد. شما یک تصوری از اسلام در ذهن دارید. این هم به لحاظ آن چیزی است که می‌بینید، مناظر وحشتناکی که این جنایتکاران به نام اسلام می‌کنند. آن اسلام نیست. مگر قرار است که از نظر علمی هم اگر خواستیم روزی مارکسیسم را ارزیابی بکنیم ببینیم که با ساخاروف امروز چه می‌کنند؟ شما گفتید که اگر مارکسیسم اجرا شده بود. من که نگفتم آقا ساخاروف را بگیر و این‌جور به ذلت بینداز، این‌که مارکسیسم نیست، این زور است. این یک دستگاه حاکمه‌ای است که می‌خواهد مخالف خودش را حتی اگر ساخاروف بود نگذارد نفس بکشد. اسلام یعنی که زور نباشد. خود من اگر در جایی زور به کار بردم برای حل مسئله‌ای از مسائل کشور خلاف عقیده عمل کردم. شما می‌توانید بگویید که شما چرا این‌کار را کردید. من حتی در ارتش این اسلحۀ عدم زور را وارد کردم والا شما امروز ایران نداشتید. از من این را بپذیرید که اگر این اصل عدم زور را وارد ارتش نکرده بودم امروز شما ایران نداشتید. تمام اختیارات فرماندهی کل قوا را من به تمام سلسله مراتب ارتشی منتقل کردم به‌طوری‌که هر سربازی، هر افسری در محل خدمت خودش اختیارات فرماندهی کل‌قوا را داشت و توانست ابتکاراتش را به کار بیندازد و احساس مسئولیت کند و از وطنش دفاع کند. والا قبل از این‌که من رئیس‌جمهور بشوم اصلاً ارتش را از بین برده بودند و ارتشی نبود که با آن ایران از خود دفاع کند. پس در مورد دانشگاه آن چیزی را که شما خواندید دقیقاً حرف همین است که اگر جو اسلامی شده بود پس این حصار چه بود به دور دانشگاه؟ و آن‌جا شده بود مرکز برخورد گروه‌ها، زورآزمایی گروه‌ها.

س- آقای دکتر بنی‌صدر، برای انتخابات مجلس یک کنگره‌ای تشکیل شد که گویا برگزارکننده‌اش آقای احمد سلامتیان بودند، که می‌دانید آقای احمد سلامتیان زمانی عضو جبهه ملی بود بعد ایشان کاندیدای حزب جمهوری اسلامی برای مجلس شده بود. چطور شد که کاندیداهای این کنگره که به وسیلۀ اطرافیان شما تشکیل شده بود آدم‌هایی مثل فخرالدین حجازی، شیخ فضل‌الله محلاتی و حسن حبیبی و این‌ها بودند و حتی یک‌نفر از لیبرال‌ها و به قول معروف دموکرات‌ها در این کاندیداها نبودند؟

ج- در کتاب نوشتم که یکی از اشتباهات کار ما همین انتخابات مجلس بود. آن کنگره آقای سلامتیان گردانندۀ آن نبود و گرداننده همین دفاتر هماهنگی بود که این دفاتر خودشان به طور خودجوش به وجود آمده بودند و حزب جمهوری اصرار داشت که این تشکیل نشود و من اصرار داشتم که تشکیل بشود و فهرستی هم برای انتخابات منتشر بکنند. اتفاقاً سلامتیان با من هم‌عقیده بود که باید این فهرست منتشر بشود. ولی بسیاری از دوستان ما که به اصل تعمیم امامت برخوردی کرده بودند که به خودجوشی بیش‌ازحد بها می‌داد بر این باور شده بودند که نه باید هر محلی خودش به کسانی که لایق می‌داند رأی بدهد و ما باید به رأی عمومی اعتماد کنیم. در آخرین شب آن کنگره بالاخره این نظریه که باید فهرست بدهند غالب آمده بود و آن‌ها به‌اصطلاح با شتاب یک فهرستی تهیه کرده بودند و یک عناصر نابابی هم از این اسامی که شما خواندید در آن فهرست بود و این مورد اعتراض من هم بود. ولی دموکراسی دموکراسی است. گرچه این‌ها دوستان و همکاران من بودند ولی نمی‌توانستم به این‌ها اجبار کنم که شما چه کسانی را جزو لیست قرار بدهید و چه کسانی را جزو لیست قرار ندهید. این‌که گفتید آقای سلامتیان کاندیدای حزب جمهوری بود کاملاً غلط است و او کاندیدای همان دفاتر هماهنگی بود و از مخالفین حزب جمهوری بود و حزب جمهوری هم در آن‌جا با تمام قوت بر ضد او تبلیغ می‌کرد و در شهر اصفهان هم نماینده اول شد.

س- بعد از انتخابات مجلس پرونده‌های متعددی درست شد مبنی بر تقلب‌های انتخاباتی و به دفتر ریاست‌جمهوری فرستاده شد و شما با معرفی برادرتان آقای فتح‌الله بنی‌صدر که دادستان کل کشور بود هیئتی از قضات دادگستری را مأمور رسیدگی کردید و این هیئت در چندین مورد انتخاباتی را که رسیدگی کرده بود باطل اعلام کرد. چطور قبل از این‌که ببینید تحقیقات این هیئت به کجا انجامیده شما زیر بار خاتمۀ انتخابات و تشکیل مجلس شورا رفتید و در آن مجلس حاضر شدید و سوگند ریاست‌جمهوری را خوردید؟

ج- بله، برادر من آن‌وقت دادستان کل کشور نبود، آن‌وقت همین آقای موسوی اردبیلی بود که من به او هم اعتراض داشتم چون برخلاف قانون اساسی بود. چندین ایراد من به آن مجلس داشتم: یکی این‌که مردم در انتخاباتش شرکت نکرده بودند، به قول خودشان فقط بیست و هشت درصد در رأی دادن شرکت کردند. دوم این‌که تقلبات انتخاباتی فراوان شده بود و همین هیئت قضات همان‌طوری که خواندید گفته بودند که بسیاری از این انتخابات قابل ابطال است. سوم این‌که هیئت هفت نفری به فشار من تصویب شده بود. گرچه با این‌که این اعضای هیئت را هم آن آقایان رأی داده بودند که اکثریت عضو شورای انقلاب بودند یعنی از دوستان خودشان معهذا موارد تقلب در مواردی بسیار صریح بود و رسیدگی نشان می‌داد که تقلباتی انجام شده است. وقتی این‌ها دیدند که به هر حال این تقلبات سبب ابطال این انتخابات می‌شود مطابق معمول به سراغ خمینی رفتند. خمینی یک بیانی کرد که این بهترین انتخابات است و رسیدگی هم لازم نیست و همان‌هایی که انتخاب شدند به مجلس بروند و آن را تشکیل بدهند. حالا از این‌جا به بعد انسان دیگر باید انتخاب می‌کرد، دیگر مسئله این بود که باید ببینیم که لحظه، ‌لحظۀ برخورد هست یا لحظۀ برخورد نیست. یعنی باید الان وارد بشویم برای دعوا با آقای خمینی یا صبر بکنیم؟ آن‌جا نظر عمومی بر این بود، حتی یک‌نفر مخالف نداشت، همه آن‌ها که در آن انتخابات آن بلاها سرشان آمده بود من از آن‌ها استشاره کردم که برخورد بکنیم یا نکنیم؟ همه گفتند وقت برخورد نیست بخصوص که خمینی هم هنوز در بیمارستان بود هنوز و اگر این برخورد یک صدمۀ جانی هم به او می‌رساند دیگر قاتل او هم می‌شدیم. با این‌حال من گفتم که این مجلس را قانونی می‌دانم و در افتتاح آن شرکت نمی‌کنم. آن‌ها یک کارتی چاپ کردند و در آن کارت نوشته که افتتاح مجلس مهدوی‌کنی وزیر کشور. بعد مهدوی‌کنی به من تلفن کرد که فردا مجلس افتتاح می‌شود. گفتم خوب شما که برخلاف قانون اساسی رئیس قوه مجریه و هماهنگ‌کننده سه قوه شده‌اید و می‌روید مجلس افتتاح می‌کنید. گفت نه آن یک اشتباهی شده است. ولی او دروغ می‌گفت و هیچ اشتباهی نشده بود. آن‌ها فکر کرده بودند که به‌اصطلاح اگر من تهدیدم را اجرا کردم و برای افتتاح نرفتم مهدوی‌کنی برود و افتتاح بکند از باب این. عصر پسر خمینی آمد و گفت که آقا می‌گویند که این نرفتن شما در مجلس اعلام جنگ با من است. گفتم این انتخابات تقلبی است و مردم هم در آن شرکت نکردند، حالا اگر تقلبی هم نباشد انتخابات نیست. گفت که آقا گفته که «این اوضاع شلوغ است و بحرانی است و حالا اگر ایشان نگران هستند که مجلس با ایشان مخالفت بکند من خودم اعلامیه می‌دهم و صحبت می‌کنم که مجلس باید هماهنگی داشته باشد با رئیس‌جمهوری.» گفتم این‌ها مسئله نیست، مسئلۀ اصل است اگر اصل مجلس باشد مخالفت بکنند یا نکنند، آن مسئلۀ ثانوی است و او رفت. باز شب هنگام این‌دفعه داماد ایشان آمد و گفت امام گفتند که خلاصه حسابش را بکند اگر رفت و مجلس را افتتاح کرد من ضامن می‌شوم و نمی‌گذارم که این مجلس تخطی کند، به‌علاوه هفتادتا از وکلا هنوز انتخاب نشده است. در آن هفتادتا آزادی می‌شود و آن‌طوری که دلخواه ایشان است تدارک می‌شود. به‌علاوه من نمی‌گذارم که این مجلس راه کج برود، حالا صحیح نیست که ما مجلس را تعطیل کنیم. من در کتاب نوشتم که این اشتباهی بود که من کردم و پذیرفتم که خلاصه لحظۀ برخورد با خمینی نیست. از این نظر که اصل را باید انسان رویش بایستد و به آینده موکول نکند. اما اگر از یک نقطۀ دیگر به این مسئله نگاه کنیم و بسیاری هنوز بر من ایراد دارند که شما حتی خیلی زود با ایشان روبه‌رویی کردید و باید هنوز صبر می‌کردید. خوب این‌ها نظرات متفاوتی است ولی به هر حال آنچه که سبب شد که من به آن مجلس رفتم و در افتتاح آن حاضر شدم این مسئله بود که یا می‌باید با شخص خمینی در همان وقت درمی‌افتادم و این‌کار را در مصلحت کشور نمی‌یافتیم، نه من و نه هیچ‌کس دیگر، به‏خصوص که خطر حملۀ خارجی هم بود و موقعیت چنین برخوردی وجود نداشت و بیشتر آنچه که مرا فلج کرد همین بیم حملۀ خارجی بود و متأسفانه تحقق هم پیدا کرد و این بیم ما را فلج کرد. سبب این‌که من آن مجلس را پذیرفتم این‌ها بود که من برای شما گفتم.

ج- آقای دکتر بنی‌صدر، وقتی که آن هیئت سه نفری برای رسیدگی به اختلافات رئیس جمهور و جناح مخالف تشکیل شد چطور شد که بعد از دو سال که شما دیگر تمام عناصر اطراف خمینی را کاملاً ماهیت‌شان را شناخته بودید، به عنوان نمایندۀ خودتان برای این رسیدگی، آقای اشراقی را انتخاب کردید؟ به‌جای این‌که یک کس دیگری را مثلاً آقای نوبری را انتخاب بکنید؟

س- برای این‌که من نمی‌خواستم به آن هیئت سه نفری مشروعیت بدهم، می‌خواستم افکار عمومی بدانند که این هیئت هیئت خمینی است. اصلاً قرار بود که پسندیده عضو آن هیئت باشد، بعد هرچه فکر کردم دیدم این به مصلحت نیست و خلاف اصل است. درواقع پسندیده نمایندۀ من تلقی خواهد شد، پسندیده آدم آزادی‌خواهی است و ربطی به این برادر ندارد، او یک جوابی به احمد خمینی داده است در یک نامۀ مفصلی که من از زمان مصدق وارد سیاست شدم و چه و چه و پدر شما به قول خودش از پانزده خرداد وارد سیاست شده است.» او ضد آخوندیسم است و این مطالب، او مصدقی هم است و به هر حال پسندیده ربطی به ایشان ندارد. ایشان قرار بود نمایندۀ من باشد در آن‌جا، یا او یا رضا صدر و یا یکی از همین‌ها که شما اسم بردید و من در اهواز هم بودم و فکر کردم به این‌که هرکدام از این‌ها را من نمایندگی بدهم این هیئت سه نفری مثل حکمیت بین علی و معاویه می‌ماسد و بعد دیگر نمی‌توانم چیز بکنم. آن‌جا آن حکمیت هم نماسید برای این‌که ابوموسی اشعری را به امام تحمیل کردند و من هم همان رویه را انتخاب کردم. حالا می‌بینید که نتیجه‌اش بهتر هم بود به دلیل این‌که هیچ اعتباری نداشت و همۀ مردم می‌دانستند که این بازی است. از لحظۀ اول فهمیدند بازی است و اگر من کسی را از خود انتخاب می‌کردم مسئله جدی می‌شد و می‌گفتند آقا اگر تو قبول نداشتی چرا اقلاً یک‌جوری وانمود نکردی که مردم بفهمند که این هیئت سه نفری را قبول نداری؟ این است که من اول صبر کردم و به ایشان پیغام دادم که آقا این هیئت سه نفری خلاف قانون اساسی است و این بازی است، پیشنهاد هم از آقای مهندس بازرگان بود. البته او برای بازی پیشنهاد نکرده بود می‌خواست به‌اصطلاح یک کدخدامنشی باشد و خیال می‌کرد این‌ها به خط بیا هستند. من می‌دانستم نتیجه چه خواهد شد. گفتم اولاً ایشان آن دو نفر را معین کنند تا ببینم نفر سوم کیست. آن دو نفر که معین شد معلوم شد که بله خلاصه می‌خواهند سر گوسفند را ببرند.