روایت‌کننده: آقای ابوالحسن بهنیا

تاریخ مصاحبه: ۱۵ ژوئن ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: نیس، فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۱

 

س- آقای بهنیا می‌خواهم از حضورتان تقاضا کنم که در شروع مصاحبه یک شرح‌حال نسبتاً مفصلی از خودتان برای ما بیان بفرمایید که کجا به دنیا آمدید، در چه خانواده‌ای، و تحصیلاتتان را کجا کردید، و از چه تاریخی وارد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی شدید.

ج- من در ۱۲۸۹ شمسی در تهران متولد شدم. در خانواده‌ای که پدرم کارمند دولت بود، عضو وزارت امورخارجه بود. در آن موقع ریاست محاکمات وزارت امورخارج را داشت. بعد تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تهران تمام شد. یک سال در تهران حقوق خواندم. ولی بعد به پاریس آمدم و به طرف رشته مهندسی متوجه شدم. چون در آن موقع وضع ایران طوری بود که خیلی بیشتر به کار مهندسی احتیاج بود تا به کارهای دیگر. در پاریس مسابقه مدرسه مهندسی راه و ساختمان که به اسم مدرسه عالی پل و شوسه مشهور است، مسابقه این مدرسه را حاضر کردم و قبول شدم و دوره این مدرسه را گذراندم و دیپلم گرفتم. این مدرسه مدرسه‌ای است که مهندسی دولت فرانسه در ادارات مهندسی پل و شوسه برای وزارت راه از این مدرسه خارج می‌شوند. بعداً به تهران مراجعه کردم. نظام وظیفه را انجام دادم و وارد خدمت دولت شدم چون که نسبت به دولت متعهد بودم. هزینه تحصیلی مرا دولت پرداخته بود. متعهد بودم مطابق سنواتی که برای من هزینه پرداخت شده است به دولت خدمت بکنم. ابتدا شرکتی وزارت دارایی تأسیس کرده بود به اسم شرکت کل ساختمان که در نظر داشت که تمام امور ساختمانی کشور را در یک‌جا متمرکز بکنند. مدتی در آن‌جا بودم ولی کار آن شرکت به جایی نرسید، بعد از این‌که مرحوم داور، وزیر دارایی زمان رضاشاه، خودش را کشت این شرکت هم منحل شد. بعد وارد وزارت راه شدم و کاریر خودم را در آن‌جا شروع کردم ضمناً در آن موقع دانشکده فنی دانشگاه تهران تازه تأسیس شده بود و از من خواسته شد که در آن‌جا درس‌هایی را به عهده بگیرم، و در آن‌جا هم شروع کردم به امر تدریس. بعد از این‌که جنگ شروع شد و کارهای راه‌سازی و غیره در ایران تقریباً متوقف شد، من خودم را منتقل کردم به دانشگاه و فقط کارم تدریس در دانشگاه شد یعنی به صورت استادیار وارد دانشگاه شدم. تمام مراحل مختلف تدریس را گذراندم ولی ضمناً در تمام دوره‌ای که تدریس می‌کردم یک کارهای دیگری هم به من مراجعه می‌کردند. مثلاً نظر به سابقه‌ای که چند سال در وزارت‌راه داشتم مدیرکل وزارت‌راه شدم. بعد عضو هیئت مدیره بنگاه مستقل آبیاری شدم که در آن‌موقع کارهای مربوط به سدسازی و آبیاری طبق قانون با آن شرکت بود، با آن مؤسسه بود. بعد در آن‌جا رئیس آن مؤسسه شدم و تقریباً ده سال، به موازات تدریسی که در دانشگاه می‌کردم این کارها را هم به عهده داشتم. بعد از آن‌جا به کار آزاد پرداختم. مدتی با یک مؤسسه مهندسی مشاور فرانسوی که در ایران کارهای شهرسازی را انجام می‌داد با آن‌ها همکاری کردم. و بعد از این، در آن موقع سال ۱۳۲۹ بود که دعوت به عضویت هیئت دولت شدم و به عنوان وزیر راه تعیین شدم.

س- سال ۱۳۲۹؟

ج- سال ۱۳۳۹.

س- در کابینه؟

ج- کابینه آقای شریف‌امامی. و این کابینه تا ۱۵ اردیبهشت ۴۰ ادامه پیدا کرد، دوره وزارت خیلی طولانی نبود. بعد مرا دعوت کرد به ریاست دفتر فنی سازمان برنامه کردند و در آن‌جا مدت بیش از سه سال هم ریاست فنی دفتر سازمان برنامه را داشتم. دفتر فنی سازمان برنامه یک اداره‌ای بود که عده‌ای کارشناسان خارجی در آن‌جا کار می‌کردند برای رشته‌های مختلف مهندسی که سازمان برای به‌اصطلاح بررسی پروژه‌هایی که به سازمان برنامه تسلیم می‌شد یا از طرف دستگاه‌های دولتی یا از طرف مهندسین مشاور که می‌بایستی پروژه‌ها را مطالعه کنند و تهیه کنند. این‌ها در واقع در آن‌جا یک بررسی نهایی می‌شد و بعد از آن برای تصویب به مراحل بالاتر می‌رفت. در این مدت، مدتی که در آن‌جا بودم، با خیلی از این کارهای عمرانی که سازمان برنامه در دست اجرا داشت تماس داشتم. بعد از آن دعوت به ریاست بانک رهنی ایران شدم. و در بانک رهنی ایران حدود ده سال ریاست هیئت مدیره و مدیریت عامل را داشتم و در آن‌جا از کارهایی که انجام دادم گذراندن قانون پس‌انداز مسکن، تأسیس شرکت‌های پس‌انداز و وام و مسکن، از نوع این Savings and Loan Association بود که خیلی هم خوب پیشرفت کرد تا موقعی که من در آن‌جا بودم بسیار خوب پیشرفت کرد. با وجود این‌که دولت کمک مؤثری نمی‌کرد از نظر سرمایه، ولی ما توانستیم مقدار زیادی از پس‌اندازهای مردم را جلب بکنیم و واقعاً یک تحرکی در امر وام دادن به طبقات متوسط به وجود بیاوریم که خیلی مؤثر بود. و همان پیشرفتی که این شرکت‌ها کردند نتیجه‌اش این شد که بخش خصوصی هم وارد شد و چند شرکت خصوصی تأسیس شد که تا موقع انقلاب هم به کارشان ادامه می‌دادند. من در اختلافی که با دولت در آن موقع پیدا کردم راجع به همین مسئله سرمایه و سیاست کار مسکن که در آن موقع مشکلات زیادی داشت. یکی‌اش مشکلات زمین بود که تمام زمین‌های قابل ساختمان را عده به خصوصی در اختیار گرفته بودند و شهرداری محدوده تهران را معین کرده بود که خارج از آن‌جا کسی حق نداشت ساختمان بکند مگر با اجازه‌های مخصوص که همیشه برای هر کسی صادر نمی‌شد. و مشکلاتی که در داخل محدوده بود. این‌ها سبب شد که من از آن کار به میل خودم کنار رفتم. بعد از آن چندین کارهای دیگری، یک کارهای مشورتی دیگری را داشتم که البته در خلال این مدت هم دیگر از دانشگاه هم بازنشسته شده بودم. دیگر کار تدریس هم نمی‌کردم. بعد در این اواخر به عنوان عضو هیئت مجتمع عمومی شرکت راه‌آهن شهری تهران و حومه که وظیفه‌اش از طرف دولت ایجاد مترو بود، در آن‌جا به عنوان عضو مجموع عمومی مدتی بودم تا وقتی که به علت کسالت قلبی و برای عمل جراحی به آمریکا رفتم و در آن‌جا عمل انجام شد. بعد برگشتم به فرانسه و در این موقع انقلاب در ایران شده بود و چون خیلی ضعیف بودم و کسالت داشتم فرزندانم به من گفتند که فعلاً آن‌جا بمان تا بعد در موقع مناسبی بتوانی برگردی.

س- پس شما زمان انقلاب در ایران نبودید؟

ج- نخیر من در ایران نبودم.

س- بعد از انقلاب تشریف آوردید؟

ج- بله. آن مقدمات انقلاب بودم یعنی آن قضیه جمعه سیاه و بعد آن روزی که بانک‌ها را آتش زدند. در آن موقع هنوز در ایران بودم. در نوامبر آن سال خارج شدم از ایران، زمانی که آقای ازهاری نخست‌وزیر بود. بعد دیگر از آن‌وقت به ایران مراجعت نکردم.

س- آقای بهنیا، تا آن‌جایی که خاطرتان یاری می‌کند می‌توانید برای ما توضیح بدهید که شرایطی که باعث سقوط کابینه آقای دکتر منوچهر اقبال و منصوب شدن آقای شریف‌امامی به نخست‌وزیری شد چه بود؟

ج- در آن‌موقع مسئله‌ای که خیلی اسباب نگرانی شده بود مسئله مالی و اقتصادی مملکت بود. آن‌طور که به خاطر دارم صحبت از این بود که تورم رو به افزایش است. در صندوق دولت پولی، ارزی نیست. ارز تقریباً تمام شده است و وضعیت طوری است که بایستی یک تحولی در اوضاع در یک جهتی پیش بیاید. این بود که آقای اقبال کنار رفت و آقای شریف‌امامی آمد سر کار که بتواند یک قدری اوضاع را از این نظرها جمع‌وجور بکند. ولی متأسفانه موفق به این کار نشد. علتش هم این بود که به نظر من وزیر دارایی وقت که تعیین شده بود، یک به‌اصطلاح برداشت صحیحی از مسائل اقتصادی مملکتی نداشت. و اساساً معتقد به تورم و نمی‌دانم، افزایش بی‌اندازه حجم پول و سایر مسائل، توجه‌ای به این مسائل نداشت و یک نظامی بود و یک روش خاص خودش را عمل می‌کرد و پیدا بود که این خیلی قابل دوام نمی‌تواند باشد و اوضاع بهتر نخواهد شد. در تمام فعالیت‌هایی که زمان دکتر اقبال نسبتاً زیاد شده بود، در آن موقع دیگر تقریباً به طرف، نسبتاً به طرف رکود می‌رفت. بودجه‌ها افزایش پیدا نمی‌کرد و آقای شریف‌امامی هم مشکلات دیگری داشت از لحاظ اجتماعی. دسته‌هایی بودند که با او مخالفت می‌کردند مخصوصاً معلمین، میتینگ‌هایی بر علیه او تشکیل می‌دادند. آخرسر هم منجر به این شد که یک معلمی به قتل رسید و معلوم نشد چطور به قتل رسید در جلوی مجلس. و آقای شریف‌امامی مجبور به استعفا شد. بعد از ایشان کابینه آقای دکتر امینی رو یکار آمد.

س- عرض کنم خدمت شما، من سؤالم این است که برای روی کار آمدن آقای شریف‌امامی بعد از کنار رفتن آقای دکتر اقبال، شاه یا مجلس شورای ملی چه نقشی بازی کردند؟ آیا واقعاً ایشان به وسیلۀ مجلس شورای ملی انتخاب شدند یا این‌که به وسیله شخص شاه منصوب شدند.

ج- به وسیله شخص شاه منصوب شدند.

س- بله. چگونه آقای شریف‌امامی با شما تماس گرفت و از شما خواست که در کابینه ایشان شرکت کنید.

ج- با آقای شریف‌امامی من چهار سال در بنگاه مستقل آبیاری همکار بودم و از آن‌جا خیلی همدیگر را می‌شناختیم. به‌علاوه ایشان شوهر خواهر مرحوم دکتر معظمی بود، دکتر معظمی همکار نزدیک دکتر مصدق. و او هم از زمان تحصیلی در پاریس ما با هم خیلی مربوط بودیم و بعد هم همین‌طور با هم تماس داشتیم. ظاهراً با سفارش ایشان یا با معرفی ایشان و آن آشنایی که خود آقای شریف‌امامی با من داشت، از آن چهار سال همکاری، سبب شد که مرا دعوت به کابینه کرد.

س- آقای شریف‌امامی معمولاً وزرایشان را چگونه انتخاب می‌کردند؟ یعنی برای وزرایشان در اشخاص چه نوع خصائصی را سراغ می‌کردند؟

ج- والله باید گفت که در وزارت‌خانه‌های مختلف متفاوت بود. وزارت‌خانه‌هایی که جنبه تخصصی داشتند مثل وزارت راه و سایر وزارت‌خانه‌ها، اشخاصی را خوب، فکر می‌کرد که در آن کار وارد باشند. ولی در وزارت‌خانه‌هایی که جنبه عمومی و سیاسی داشت بیشتر معمول بر این بوده که اسم‌هایی را می‌نوشتند و خوب، شاه خودش از وسط چند اسم وزرا را انتخاب می‌کرد.

س- و کسانی بودند در کابینه که شما می‌دانید که شاه آن‌ها را انتخاب کرده بود به انتخاب شریف‌امامی نبودند؟

ج- من الان درست تمام لیست یادم نیست. ولی فکر می‌کنم که آقای سرلشگر ضرغام وزیر دارایی شده بود. و من احتمال می‌دهم که ایشان را خود آقای شریف‌امامی معین نکرده بود.

س- آقای احمد آرامش را شما…

ج- آقای احمد آرامش شوهر خواهر آقای شریف امامی بود. آقای احمد آرامش در کار سیاست خیلی وارد شده بود و کسی بود که جاه‌طلبی مخصوصی داشت و میل داشت که در کارها یک شاخصیتی پیدا بکند. کما این‌که در زمان قوام‌السلطنه هم پیدا کرده بود، در وزارت‌کار بود. و در آن‌موقع هم آقای شریف‌امامی بالاخره فکر می‌کرد که این از نظر سیاسی، چون توی اجتماعات هم رفت و آمد داشت، ممکن است برایش مفید باشد.

س- بله. شما وزرایی را که با ایشان نزدیک بودید در کابینه آقای شریف‌امامی و با ایشان همکاری داشتید حتماً اسمشان را به خاطر می‌آورید و می‌توانید که یک مقداری برای ما راجع به این آدم‌ها، که بین شخصیت آن‌ها باشد توضیح بفرمایید.

ج- یکی آقای احمد علی بهرامی بود وزیر کار که الان هم پاریس است. به نظر من خیلی آدم با حسن نیتی بود و بعد از آن هم من چیزی نشنیدم که ایشان به‌اصطلاح تغییر روشی داده باشد. آقای وزیر دارایی را من اصلاً نمی‌شناختم قبلاً. وزیر خارجه شخصی بود که شناخته شده بود. مرحوم عضدی و او هم به عنوان یک مرد، خوب، وطن‌پرستی که کاریر وزارت‌امورخارجه را طی کرده بود، به خوبی از او اسم می‌بردند. و مرد خوب و شایسته‌ای بود. آقای دکتر ضیایی بود که بعدها با آقای، که معاون آقای شریف‌امامی بود موقعی که ایشان در وزارت صنایع بودند. ایشان همکار ما هم بود در دانشگاه تهران. ولی ایشان خیلی بعدها نشان ندادند که در خط خیلی مستقیمی بوده باشند.

س- آقای شریف‌امامی را وقتی که شما به عنوان یک شخص در نظر می‌گیرید نه به عنوان نخست‌وزیر به عنوان یک شخص چگونه ایشان را ارزیابی می‌کنید؟ آیا می‌توانید یک مقداری توضیح بدهید که به نظر شما نقاط ضعف و نقاط قدرت این شخص در کجا است؟

ج- آقای شریف‌امامی آدمی است خیلی مردم‌دار. و خیلی در این کار مردم‌داری واقعاً می‌توانم بگویم که هنرمند است. و با هرکسی می‌داند که چه‌جوری بایستی برخورد بکند. با هر کسی رفتارش معمولاً خیلی خوب است. مصدر امور که بوده از آن‌هایی که خیلی خودش را از مردم جدا بکند نبود. در آن سال‌هایی که ما با هم همکاری داشتیم، من او را یک آدم خیلی منظم و مرتبی در کار تشخیص دادم. البته بعداً آقای شریف‌امامی شاید تحولات فکری در او به وجود آمد و شاید آن روشی را که در اویل خدمت و آن موقعی که ما با هم همکار بودیم داشت شاید بعدها دیگر تغییر روشی داد. ولی تا آن موقعی که من با او همکار بودم خیلی شخص منظم و مرتبی در کارش بود. خیلی جدی بود. عرض کردم که در اجتماع با مردم خیلی خوب می‌توانست کنار بیاید. و روی‌هم‌رفته یک شخصی بود که قدرت کارش زیاد. بود.

س- تا آن‌جایی که شما به خاطر می‌آورید سبک زندگی آقای شریف‌امامی چگونه بود؟ منظور من این است که آیا شما هرگز منزل ایشان رفته بودید؟ ایشان آدمی بود که از تجملات خوشش می‌آمد یا از زندگی ساده، چگونه بود؟

ج- من هیچ‌وقت در آن‌موقع تجملی در زندگی او نمی‌دیدم. در آن موقعی که تا نخست‌وزیر، تا زمان نخست‌وزیریش تحملی در خانه او نمی‌دیدم و فکر هم نمی‌کنم، یعنی به نظرم نمی‌آمد که خیلی اهل تجمل و این حرف‌ها باشد. بعدها دیگر البته کمتر من با او تماس داشتم چون اصلاً دیگر با هم سروکاری نداشتیم ولی باز هم از آن خیلی اهل تجمل‌ها نبود، نه خودش نه خانمش.

س- ایشان جلسات هیئت وزیران را چگونه اداره می‌کردند؟ آیا خودشان ناظم جلسات بودند؟

ج- تمام جلسات ؟؟؟ ایشان بودند مگر آن جلساتی که در حضور شخص شاه تشکیل می‌شد.

س- بله. آیا هرگز شخص شاه در جلسات هیئت وزیران شرکت کرد؟

ج- هفته‌ای یک‌بار شرکت می‌کرد.

س- شما هرگز به خاطر می‌آورید که در آن جلساتی که شخص شاه هم شرکت می‌کرد چه مطالبی مورد گفت‌وگو قرار می‌گرفت، به بحث گذاشت می‌شد؟

ج- مطالب مختلفه بود. البته بیشتر مسائل کلی و اقتصادی.

س- هیچ‌کدام از آن‌ها این‌قدر برای شما مهم بوده که توی خاطرتان مانده باشد برای ما توضیح بدهید؟ یک مسئله‌ای که واقعاً جلب نظر شما را کرده باشد در یکی از این جلسات؟

ج- نه، فعلاً چیزی به یاد ندارم که واقعاً یک مسئله خیلی بزرگ خاصی مطرح شده باشد.

س- این جلسات به طور منظم تشکیل می‌شد هرهفته؟

ج- خیلی منظم تشکیل می‌شد.

س- در چه روزهایی؟

ج- مثل این‌که چهارشنبه بود.

س- هرهفته؟

ج- بله.

س- ایشان رفتارشان با وزرایشان چگونه بود؟ آیا به وزرایشان آن‌قدر اقتدار می‌دادند که در کارهایشان مختار باشند؟

ج- بله. زیاد البته در کارهای وزرا دخالت نمی‌کردند ولی خوب، گاهی در انتصابات و این‌ها، بی‌دخالت نبودند. یعنی بالاخره اظهارنظری هم می‌کردند.

س- آیا تصمیمات دولت به وسیله کلیه وزرا دسته‌جمعی گفته می‌شد؟

ج- تصویب‌نامه‌هایی بود که ممکن بود بعضی‌ها مخالف باشند ولی اکثریت حکومت می‌کرد.

س- یعنی به نظر شما وزرا به اندازۀ کافی در تصمیم‌گیری دولت مشارکت می‌کردند؟

ج- بله

س- چه اشخاصی بیش از همه مورد اعتماد آقای شریف‌امامی بودند؟ اشخاصی که ایشان آن‌قدر به آن‌ها اعتماد می‌کردند که راجع به مسائل با آن‌ها مشورت بکنند؟

ج- در یک سلسله مسائل آقای مهندس ضیایی بود. ولی با سایرین دیگر یک به‌اصطلاح با اشخاص مشورت خاصی بکند من اطلاع نداشتم.

س- روابط آقای شریف‌امامی با شاه چگونه بود؟

ج- ظاهراً تا آن حدی که ما می‌دیدیم خوب بود.

س- آیا وزرا به تنهایی شرفیاب می‌شدند و از شاه دستوراتی می‌گرفتند؟ و آیا این دستوراتی را که می‌گرفتند به اطلاع نخست‌وزیر می‌رساندند یا نه؟

ج- من در مورد خودم می‌توانم بگویم که من خودم اجازه شرفیابی نخواستم. ولی آقای شریف‌امامی یک‌بار به من تذکر داد که تو چرا نمی‌روی؟ برو شرفیاب بشو.» و بعد من اجازه گرفتم رفتم و یکی دوبار هم این مسئله تکرار شد. ولی در مراجعت مسئله را با آقای شریف‌امامی در میان می‌گذاشتم که مطلب چه بوده و چه گفته شده است.

س- بله. آیا آن‌موقع که ایشان شما را تشویق کردند برای شرفیابی، واقعاً شما مطلب مهمی هم داشتید که لازم بود با شخص شاه در میان گذاشته بشود؟

ج- نخیر.

س- فقط شما رفتید آن‌جا به‌خاطر این‌که…

ج- گزارش کلی از امور وزارت‌خانه داده بشود.

س- آیا وزیر جنگ و وزیر امورخارجه و وزیر کشور و رئیس ستاد ارتش، این‌ها هم به‌طور جداگانه با شاه ملاقات می‌کردند درباره کابینه؟

ج- بله خیلی مرتب.

س- و گزارش به شخص شاه می‌دادند؟

ج- بله و گزارش به شخص شاه می‌دادند.

س- آیا شما اطلاع دارید که عین آن گزارشات به آقای شریف‌امامی هم می‌رسید یا نه؟

ج- نمی‌دانم. برای این‌که این‌ها در آن‌جا ضبط نمی‌شد و احتمال می‌رفت که وزرا آن مقداری که می‌خواستند به نخست‌وزیر گزارش می‌دادند و بقیه‌اش را هم نمی‌دادند. من اطلاعی ندارم که تا چه اندازه گزارش می‌دادند.

س- طرز تلقی آقای شریف‌امامی از مجلس به‌عنوان یک نهاد عمده قانونگذاری در مملکت چگونه بود؟ ایشان چه‌جوری به مجلس نگاه می‌کردند؟ آیا واقعاً اهمیتی به مجلس می‌دادند؟

ج- ایشان در ظاهر اهمیت می‌داد به مجلس، ولی خب…

س- بله. در باطن چطور؟

ج- در باطن اوضاع آن موقع شروع شده بود که به‌اصطلاح مرکز ثقل مملکت دربار باشد. به‌تدریج داشت این توهم به‌وجود می‌آمد که بایستی بیشتر به دربار توجه داشت یا به مجلس. و گاهی شده بود که دستورهایی مستقیماً از دربار به وزرا ابلاغ می‌شد، به‌صورت اوامر ملوکانه. در مورد خودم دوبار اجرا نکردم و جواب دادم که این به مصلحت نیست.

س- آن موارد را ممکن است لطف بفرمایید برای ما توضیح بدهید؟

ج- آن موارد یکی‌اش مورد این بود که یک شخصی را که در راه‌آهن کار خیلی کار مهمی داشت به علت تخلفاتی که کرده بود من از کار بی‌کار کرده بودم. بعد از وزیر دربار کاغذی آمد که امر فرمودند «این شخص را به جای خودش برگردانید» و من جواب دادم که «به این علت این صلاح نیست و خوب است که اعلیحضرت دستور بفرمایند بازرسی شاهنشاهی درباره این شخص، یا دادستان کشور درباره این شخص تحقیقات بکند.» ولی بعد از این‌که من رفتم شنیدم که آن شخص را مجدداً بر سر کار آورده‌اند. مورد دیگرش این بود که یک کمپانی انگلیسی آمده بود و تقاضا کرد، پیشنهادی داده بود مستقیماً به دربار که تمام راه‌های کشور را از حیث ساختمان و نگهداری به صورت یک قراردادی به او واگذار بکنند. آقای وزیر دربار هم که آقای علاء بود به این مسئله تأکید داشت. من بعد از این‌ها آن قرارداد را مطالعه کردم، دیدم واقعاً از جهات مختلف به صلاح نیست و جواب رد دادم، که این کار به مصلحت نیست و من این کار را نخواهم کرد.

س- آقای بهنیا، هیچ‌وقت روابط بین قوه مجریه و قوۀ مقننه مملکت در جلس هیئت وزیران مورد بحث قرار می‌گرفت؟

ج- تا آن حدی که به خاطر دارم خیر. برای این‌که مشکلی در آن‌موقع بین بین قوه مقننه و قوه مجریه درواقع نبود.

س- تا وقتی که شما تصدی وزارت‌خانه را داشتید در دوران وزارت خود شما، نقشی که مجلس شورای ملی در تنظیم و تصویب قوانین داشت چگونه بود؟

ج- تا آن‌موقع هنوز به‌نظر نمی‌آمد که زیاد به‌اصطلاح، از دخالت مجلس در تنقیح و تصویب قوانین کم شده باشد و وکلایی بودند که خیلی از دولت هم انتقاد می‌کردند و وزرا هم جواب می‌دادند. هنوز جریان خیلی نامعقول و نامرتب نبود که وزرا برای خودشان یک اهمیت خاصی قائل باشند و مجلس را به‌اصطلاح هیچ به حساب نیاورند.

س- آیا شما خودتان را در مقابل مجلس مسئول احساس می‌کردید؟

ج- طبعاً، بله.

س- این مطالبی که وکلا در مجلس به بحث می‌گذاشتند آیا واقعاً این‌ها عمقی داشت؟ یعنی یک اساس و پایه واقعی داشت؟ یا این‌که فقط برای مصرف عموم به بحث گذاشته می‌شد؟

ج- معمولاً چیزهایی که بیشتر انسان می‌توانست رویش قضاوت بکند سؤالاتی بود که وکلا می‌کردند. سؤالاتی که می‌کردند راجع به کارهای وزارت‌خانه‌ها، آنچه که راجع به وزارت راه بود که من می‌دیدم، سؤالات خیلی همچین سؤالات عمیق، مطالعه شده‌ای نبود. این بود که غالباً جوابش هم نسبتاً ساده و راحت بود.

س- عکس‌العمل شما نسبت به مطالبی که در مطبوعات راجع به شخص شما و وزارت‌خانه شما نوشته می‌شد چه بود، آقای بهنیا؟

ج- من در زمان وزارتم با نظر منفی مطبوعات مواجه نبودم. ولی در موقعی که ریاست بنگاه مستقل آبیاری را داشتم، یک‌بار با حمله شدید مطبوعات یک روزنامه مواجه شدم که روی نظر خاصی این کار را کرده بود و بلافاصله به‌وسیله (؟؟؟) تعقیب کردم. و آن شخص بعداً عذرخواهی کرد و مطالب خودش را پس گرفت و قضیه به این صورت خاتمه پذیرفت.

س- به‌طور کلی ارزیابی شما از مطبوعات آن دوره چگونه بود؟

ج- مطبوعات آن دوره واقعاً نمی‌شود گفت که به‌صورت مطبوعات کاملاً بی‌طرف، بی‌نظری که در خط حقیقت امور کشور کار می‌کنند. هرکدام از این مطبوعات برای خودشان یک کار مخصوص، یک روش مخصوصی داشتند و در یک جهت خاصی پیش می‌رفتند. آن مواقعی که مطبوعات آزاد بود که تعدادشان به قدری زیاد بود که هر کسی برای خودش یک روزنامه‌ای چاپ می‌کرد. آن موقعی هم که محدودتر شده بود دیگر مطبوعات به صورت واقعی نبود. آنچه که بود درواقع اوراقی بود که یک چیزهایی را قبلاً به آن‌ها می‌دادند، این‌ها هم می‌نوشتند پخش می‌کردند.

س- آقای بهنیا، شما نسبت به چه شخص یا نهادی در داخل کشور بیش از همه خودتان را پاسخگو احساس می‌کردید؟

ج- البته چون کار اصلی من دانشگاه بود، ملاحظه می‌کنید؟ من خودم را پاسخ‌گوی دانشگاه و دانشجویان دانشگاه می‌دانستم.

س- من منظورم زمان وزارت شما است.

ج- در زمان وزارت؟

س- بله

ج- پاسخگوی، البته باز باید گفت که درواقع مجلس، ولی هدف من همیشه این بود که کاری را که انجام می‌دهم واقعاً از روی وجدان برای خدمت به مملکت انجام بدهم. و درواقع ملت ایران بود که نظر مرا به خود جلب می‌کرد من فکر می‌کردم که او از من چه انتظاری دارد؟ کلی. ولی مطبوعات و یا فرض بفرمایید شخص نخست‌وزیر و این‌ها برای من در مقابل مسئولیتی که برای خودم احساس می‌کردم چیز مهمی نبود.

س- بله. طرز تلقی که آقای شریف‌امامی، منظورم نظر شخصی که ایشان داشت درباره کشورهایی مثل اتحاد شوروی و عرض کنم بریتانیا و ایالات متحده چگونه بود؟ از این‌ها چه برداشتی داشت؟

ج- آن‌طوری که من احساس کردم، سعی او این بود که یک موازنه‌ای را بین سیاست‌های مختلف داشته باشد. این موازنه را در جهتی که خودش خوب حفظ بشود. و نسبتاً هم به‌نظر من در این کار زرنگ می‌آمد می‌توانست همه را با خودش به یک نحوی نگه دارد.

س- آیا این نگه داشتن به چه ترتیب بود؟ به ترتیب، به سبک موازنه منفسی پیشنهادی آقای مصدق بود؟ یا به وسیلۀ آوانس دادن.

ج- واله آن دوره ریاست وزرایی‌اش آن‌قدرها طولانی نبود که معلوم بشود ولی فکر می‌کنم که تنها موازنه منفی نبود.

س- اصولاً نظر شخصی آقای شریف‌امامی و روابطش در آن زمان با گروه‌های مخالف چگونه بود؟

ج- به‌طور کلی او خودشی را همیشه اهل مدارا نشان می‌داد و هیچ‌وقت نمی‌خواست که واقعاً یک جبهه‌گیری خاصی به یک طرف داشته باشد. برخلاف دکتر اقبال که در جهت دربار و شاه، همیشه خودش را به عنوان به‌اصطلاح خیلی علاقه‌مند به آن دستگاه معرفی می‌کرد، شریف‌امامی خیلی نوآنسه‌تر بود خیلی میل داشت که هیچ صاحب قدرتی را، یعنی نه مردم را، نه مجلس را، نه صاحبان روزنامه‌ها را، نه احزاب مختلف چپ و راست را، هیچ‌کس را با خودش دشمن نکرده باشد. و در این راه همیشه کار می‌کرد.

س- بله. در وزارت راه معاونین شما چه اشخاصی بودند؟ کی‌ها بودند؟

ج- من به وزارت راه که رفتم آن‌جا معاونین را عوض نکردم. یکی آقای مهندس مشایخی بود که از قدیم معاون بود. آقای سرلک بود که او هم بود قبل از من. بعد آقای مهندس زاهدی هم معاون فنی وزارت‌خانه شد که ایشان را من معین کردم. آقای سرلک بعداً وزیر صنایع شد، استاندار آذربایجان شد.

س- معیار شما برای انتخاب ایشان چه بود؟

ج- این دو نفر قبلاً بودند و من دست به ترکیبشان نزدم.

س- آقای سرلک هم بود؟

ج- آقای سرلک بود و آقای مهندس مشایخی بود. این‌ها را من دست به ترکیبشان نزدم، نگهشان داشتم.

س- در وزارت راه اقدامات مهمی که شما در آن‌جا انجام دادید چه بوده است؟ و موفقیت و عدم موفقیت شما در کدام‌یک از این‌ها بود؟

ج- من مدت خدمتم در وزارت‌راه کوتاه بود ولی آن هدف‌هایی که داشتم در دو جهت بود. یکی اصلاح وضع راه‌آهن که در آن‌موقع زیاد خوب نبود، مخصوصاً از جهت فنی. و اصلاح وضع راه‌های کشور که آن هم در آن‌موقع، مخصوصاً به‌علت کمبود بودجه‌ها وضع نامطلوبی داشت. در این دو جهت من سعی کردم که پیش بروم. وضع راه‌ها در آن‌موقع یک هیئت مستشاری آمریکایی در وزارت‌راه بود که این هیئت از طرف اداره راه آمریکا تعیین می‌شد. یعنی آن‌ها معرفی می‌کردند و ایران قبول می‌کرد از طریق اصل چهار. این هیئت در آن‌موقع که من وزارت‌راه آمدم در وزارت‌راه بود و قبل از من همکاری با این هیئت خیلی درست نبود. یعنی واقعاً از این عده‌ای که آن‌جا بودند و می‌توانستند واقعاً مفید باشند برای کارها، آن‌طور که باید استفاده نمی‌شد. کوشش من این شد که سعی کنم از این هیئت استفاده بیشتری بکنم در اصلاح وضع راه‌ها. و خیلی با آن‌ها حسن تفاهم داشتم . با یکیشان چون دیدم که این خوب کار نمی‌کند اصلاً با او مخالفت کردم و درنتیجه عوضش کردند. دیگری را فرستادند و با او خیلی خوب تفاهم داشتیم و کار می‌کردیم.

س- ممکن است از حضورتان تقاضا بکنم که روزهای آخر کابینه شریف‌امامی را برای ما توصیف بفرمایید؟ و جریان آخرین جلسه هیئت وزیران را؟

ج- حقیقتش این است که درست یادم نیست. چون خیلی وقت است که گذشته است. و آن‌طور که یادم می‌آید…

س- تا آن‌جایی که خاطرتان یاری می‌کند.

ج- آن‌طور که یادم می‌آید یک جلسه خاصی نشد، بلکه با تلفن ما را خواستند که برویم به نخست‌وزیری و در آن‌جا آقای نخست‌وزیر گفت، «با این جریاناتی که پیش آمده است چاره‌ای جز این‌که استعفا بدهیم نداریم.» این است که استعفانامه را امضا کردیم دیگر بحث زیادی راجع به این‌که چرا استعفا بدهیم یا ندهیم و سایر مسائل به‌نظرم، نشد.

س- بعد از سقوط کابینه شما روابط و تماس‌هایتان را با آقای شریف‌امامی ادامه دادید؟

ج- بله، با آقای شریف‌امامی تا این اواخر هم ما همیشه با هم حسن رابطه داشتیم. همدیگر را می‌دیدیم.

س- آقای بهنیا، مهم‌ترین تجربیات شما در زمان تدریستان در دانشگاه چه بودند؟

ج- تجربه از نظر دانشگاهی یا از جهات دیگر؟

س- به‌طورکلی. وقتی که شما در دانشگاه تدریس می‌کردید از مجموع تجربیاتی که در آن‌جا داشتید کدامشان درواقع بودند که به‌نظر شما خیلی مهم بودند و در ذهن شما ضبط شدند یا روی شما اثر گذاشته باشند آن‌چنان که هنوز هم یادتان باشد و بتوانید راجع به آن‌ها برای ما یک مقداری صحبت بفرمایید؟

ج- من به‌طورکلی همیشه با دانشجویان خیلی حسن رابطه داشتم. و دانشجویان هم با من همیشه خیلی خوب بودند. حتی موقعی که من وزیر شدم، خوب، شاگردهای مخالف، دست‌چپی‌ها که مخالف دستگاه و حکومت و وزرا بودند، بودند در دانشگاه. ولی نسبت به این عمل من که من وزیر شده بوده بودم، هیچ نسبت به من اسائه ادبی کرده باشند هیچ‌وقت پیش نیامد. من همیشه خیلی حسن رابطه با همۀ دانشجویان داشتم و بعد از این‌که فارغ‌التحصیل هم شدند همین‌طور ادامه دادند. الان خیلی از دانشجویان هستند که هنوز هم که هنوز است روابطشان را با من حفظ کردند. و آن چیزی که واقعاً در من تأثیر گذاشت آن روزی بود که آمدند در دانشکده فنی، به‌مناسبت اعتصاباتی که شده بود تیراندازی شد و سه نفر دانشجو کشته شدند.

س- بعد از ۲۸ مرداد را می‌فرمایید.

ج- بله، سه نفر دانشجو کشته شدند.

س- بهنیا و عرض کنم، شریعت رضوی و قندچی.

ج- بله، سه تا دانشجو کشته شدند و…

س- شما آن روز دانشگاه بودید؟

ج- خود آن روز من دانشگاه نبودم. آن روز درس نداشتم. ولی فردایش در دانشگاه بودم. خوب، من هیچ تصورش را نمی‌توانستم بکنم که یک همچین وضعی توی دانشگاه پیش بیاید. و این خوب، البته یک خاطره فراموش‌نشدنی است، نه از جنبه خوبش، از جهت این‌که واقعاً واقعۀ تأسف‌انگیزی بود.

س- از نظر تدریس و وضع دانشگاه تهران به‌طورکلی شما چه تجربیاتی داشتید؟ منفی یا مثبت، که نظرتان باشد، چه ارزیابی داشتید واقعاً از اوضاع دانشگاه و طرز تدریس و نقشی که دانشگاه می‌توانست بازی بکند در جامعه؟

ج- آنچه که به‌طورکلی من می‌توانم بگویم این است که دانشگاه مثل یک مؤسسه بسته‌ای بود که تماس چندانی با جامعه نداشت. مخصوصاً دانشکدۀ فنی می‌بایستی که با صنایع، با دستگاه‌های مهندسی که در کشور مشغول کار بودند و با سایر دستگاه‌ها در تماس باشد. متأسفانه این تماس به قدر کافی برقرار نبود و سعی زیادی هم نمی‌شد که این تماس به‌وجود بیاید. به‌نظر من این مشکل بزرگی بود. مشکل دیگری که بود این بود که خیلی از استادها بودند که کارشان استادی شده بود و دیگر با کار عملی تماس نداشتند و این در نتیجه سبب می‌شد که…

س- منظورتان از کار عملی چیست؟

ج- یعنی کاری که به‌اصطلاح کاربرد دانش خودشان در کارهای عملی خارج دانشگاه مثلاً مهندس شیمی تدریس می‌کرد اما عمل مهندسی شیمی را در جایی اجرا نمی‌کرد ملاحظه می‌فرمایید؟ که هم برای خودش یک تجربه اندوزی باشد و هم دانشجویانش را بتواند به‌طرف کارهای عملی سوق بدهد. این اشکال بود. البته این‌ها مربوط به دانشکده فنی بود. در سایر دانشکده‌ها اوضاع لابد جور دیگری بوده است.

س- بله، به‌نظر شما دانشگاه تهران از چه زمانی آن استقلال خودش را از دست داد؟

ج- دانشگاه تهران از موقعی استقلال خودش را از دست داد که خواستند رئیس دانشگاه انتصابی باشد نه انتخابی.

س- ممکن است راجع به این بیشتر توضیح بفرمایید؟ چه کسی خواست که این‌جوری بشود؟ جریان چه شد؟

ج- آیین‌نامه دانشگاه این بود که رئیس دانشگاه را شورای دانشگاه انتخاب می‌کند و شورای دانشگاه منتخب استادها هستند در دانشکده‌ها. از هر دانشکده‌ای دو سه نفر انتخاب می‌شدند و مجموع این‌ها شورای دانشگاه را تشکیل می‌دادند. این شورای دانشکده‌ها رؤسای دانشکده‌ها را انتخاب می‌کردند شورای دانشگاه رئیس دانشگاه را انتخاب می‌کرد. یک موقعی خواستند که این را عوض بکنند و گفتند که شورای دانشگاه به‌جای یک نفر سه نفر معین کند.

س- کی‌ها خواستند این‌ها را؟

ج- شاه.

س- بله.

ج- سه نفر معین بکنند که به این سه نفر او بتواند یکی را انتخاب بکند البته این انتخاب سه نفر هم همچین نبود که واقعاً شورای دانشگاه به میل خودش انتخاب بکند. می‌گفتند که مثلاً نظر بیشتر روی فلان آقا و فلان آقا است. این‌طوری بود. این بود که ریاست دانشگاهی هم شده بود مثل ریاست یک اداره‌ای مثل یک دستگاه دیگری که می‌بایستی درواقع نظرات آن جاهای دیگر را مورد عمل قرار بدهیم.

س- آقای بهنیا، شما در زمانی که در سازمان برنامه بودید چه وقایع مهمی از آن‌جا به‌خاطر می‌آورید که از نظر تاریخی حائز اهمیت باشد و برای ما آن‌ها را توضیح بفرمایید؟

ج- آنچه که به‌نظرم از نظر تاریخی ممکن است که قابل اهمیت باشد این است که در آن مقطع زمانی مسائل فوق‌العاده زیادی در سازمان برنامه مطرح می‌شد. در رأس آن‌ها مسائل مربوط به: مخصوصاً موضوع آب در مملکت، که نهایت درجه اهمیت را داشت. موضوع نیروی برق اهمیت داشت و البته موضوعات تعلیماتی هم بود ولی آنچه که بیشتر روی آن‌ها کار می‌شد این دو موضوع بود یعنی سدهای بزرگ در دست عمل بود یا در تحت مطالعه بود. و خطوط بزرگ انتقال نیرو و این مسائل که در راه‌سازی این‌ها درواقع زیربنای اقتصاد آتیه مملکت را می‌بایستی تشکیل بدهد. خوب، اوضاع مملکت هم بالا رفتن درآمد مملکت اجازه می‌داد که خوب، به این مطالب تا اندازه‌ای بپردازند. و سعی ما در آن‌موقع این بود که واقعاً در آن جهتی که به نفع مملکت باشد حتی‌المقدور از پروژه‌های نمایشی جلوگیری کنیم. از پروژه‌هایی که جنبه اقتصادی آن درست نباشد مانع بشویم که آن‌ها عمل بشود.

س- پروژه‌هایی بود که جنبه نمایشی داشت و شما از آن جلوگیری کردید؟

ج- بله بود.

س- می‌توانید بفرمایید کدامشان و چه بود؟

ج- یعنی جلوگیری کردیم که عملاً نتوانستیم جلوگیری بکنیم چون ما نظر خودمان را می‌دادیم. نظر ما نظر مشورتی بود. ما نظر مشورتی می‌دادیم بعد در مرحله دیگری اگر مقرر شده بود که انجام بشود آن کار انجام می‌شد و ما دیگر در آن مراحل بعدی آن دیگر تأثیری نداشتیم.

س- وقتی آقای احمد آرامش آمده بود به سازمان برنامه ایشان نطق‌های مفصلی کردند و آقای ابوالحسن ابتهاج را متهم کردند به همکاری با دیوید لیلینتال و اتلاف مقدار زیادی پول و هزینه کلانی که به دیوید لیلینتال داده می‌شد و به‌طورکلی آمریکایی‌ها را در مجموع. ارزیابی شما از این صحبت‌های ایشان و اتهامات ایشان چه بود؟ آیا این اتهامات جوهری هم داشت؟

ج- می‌دانید کارهای آقای ابتهاج البته بدون ایراد نبود. ملاحظه می‌کنید؟ و احتمالاً خودش هم وارد نبود. یعنی متوجه نبود که ممکن است این ایرادها به او وارد باشد. چون آقای ابتهاج یک مردی بود که تحصیلات عالی نداشت. مردی بود که در کار بانکی از پایین شروع کرده بود آمده بود بالا اطلاعات بانکی کسب کرده بود در ضمن عمل. ولی هیچ نوع دیپلم عالی یک تحصیلات عالی نداشت. چیزهایی که یاد گرفته بود خودش یاد گرفته بود. و در کارهایش خیلی معتقد به این بود که بایستی کارهای بزرگ انجام داد. این بود که بعضی پروژه‌های خیلی بزرگی را دست گرفت. مثل فرض بفرمایید همان کارهایی که لیلینتال و کلوپ دست‌شان بود. یا کارهایی که جان مولم، آن شرکت انگلیسی برای سی‌هزار کیلومتر راه‌سازی یک‌بار، یک‌جا قراردادش بسته شده بود. این کارها که از ظرفیت آن روز تجاوز می‌کرد و بعد هم بهترین راه را برای اجرای این کارها، به نظر من، انتخاب نکردند. ولی آنچه که آقای آرامش می‌گفت آن بیشتر جنبه این داشت که به او می‌گفتند که «باید تو این‌ها را بگویی». و یک موقعی آقای ابتهاج مورد ایراد قرار گرفت درباره یک پروژه‌هایی که مورد علاقه آقای شریف‌امامی بود و ایشان با آن مخالف بود. پروژه کود شیمیایی. آقای ابتهاج پروژه کود شیمیایی را در خوزستان می‌خواست پیاده بکند و روی همان پروژه‌هایی که هیئت مشاورین لیلینتال ـ کلاپ.

س- سد دز و این‌ها.

ج- بله، دنباله آن یعنی عمران خوزستان به‌اصطلاح. عمران خوزستان یکی‌اش سد دز بود البته کارهای دیگر هم بود. ولی آقای شریف‌امامی این‌ها علاقه‌مند بودند که در مرودشت آن‌جا آن را عملی بکنند. بالاخره آن‌جا این کارخانه را ساختند. آقای ابتهاج زیر بار نمی‌رفت و حتی گویا، خوب، آدم تندی هم هست، شنیدم که گفته بود که «این خیانت به مملکت است.» و مشتش را زده بود روی میز و در نتیجه سبب شد که مورد توجه، یک‌قدری نسبت به او ناراحت شدند و بعد هم آقای آرامش هم به اشاره بعضی‌ها این مطالب را بیان می‌کرد و بعد هم شاید شنیده باشید که ابتهاج زندان هم بردندش؟

س- بله زمان آقای دکتر امینی.

ج- زمان آقای دکتر امینی بردندش. ولی آن نطق آقای آرامش زمان آقای شریف‌امامی بود.

س- بله موقعی که ایشان…

ج- ایشان آمدند به سازمان برنامه آقای شریف‌امامی او را گذاشت در سازمان برنامه.

س- آقای بهنیا، شما هرگز روابطی با رهبران جبهه ملی به‌طور خصوصی و یا با جبهه ملی به‌عنوان یک سازمان سیاسی داشتید؟

ج- والله من با اکثر رهبران جبهه ملی از نزدیک دوست و آشنا بودم. من تنها حزبی که عضوش شدم حزب ایران بود. و بعد هم موقعی که حزب ایران با حزب توده، حزب دموکرات آذربایجان ائتلاف کردند، آن‌موقع من و دو نفر دیگر از دوستانم کتباً اعتراض کردیم استعفا دادیم و از حزب ایران درآمدیم. و دیگر هم من وارد هیچ حزبی، هیچ دستۀ سیاسی در زندگی نشدم تا امروز. نه در حزب رستاخیز نه ایران نوین، نه مردم، نه نمی‌دانم، هیچ‌کدام از این‌ها.

س- شما جزو هیئت مؤسسین حزب ایران بودید؟

ج- مؤسس نبودم نخیر. از مؤسسین نبودم ولی داخل حزب شدم، عضو حزب شدم. و بعد از همان موقعی که آن‌ها ائتلاف کردند ما استعفا دادیم و خارج شدیم.

س- تا آن‌جایی که شما به خاطر می‌آورید تصمیم به ائتلاف با حزب توده چگونه گرفته شد در حزب ایران؟ کی‌ها موافق بودند؟ و کی‌ها تا آن‌جایی که به‌خاطر می‌آورید مخالف بودند؟

ج- در حزب ایران؟

س- بله

ج- در حزب ایران آن اشخاصی که آن اعلامیه به‌اصطلاح ائتلاف را امضا کردند یکی آقای صالح بود که من همیشه برای ایشان فو‌ق‌العاده احترام قائل بودم و بعد از آن هم احترام قائلم، یعنی فکر نمی‌کنم ایشان هیچ نوع سوءنیتی در این کار داشته است و یا مصلحتی شاید آن روز، امضا کرده است. آقای فریور بود.

س- آقای غلامعلی فریور. ایشان هم آن اعلامیه را امضا کرده بودند؟

ج- بله، این‌طور به‌نظرم می‌آید. از حزب ایران سه‌چهار نفر بودند که الان دیگر خاطرم نیست.

س- بله. کی‌ها جزو مخالفین بودند علاوه بر شما؟

ج- مخالفین خیلی بودند منتها خوب، همه شاید این عملی را که من کردم نکردند. ولی خوب خیلی‌ها مخالف بودند در حزب ایران که ائتلاف با حزب توده که یک حزب وابسته به یک کشور، یک چیزهای خارجی، سیاست خارجی است. برای حزب ایران که شعارش این است که «برای ایرانی به‌دست ایرانی» و فلان نمی‌بایستی یک همچین کاری شده باشد.