روایتکننده: آقای محمد درخشش
تاریخ مصاحبه: ۲۹ جون ۱۹۸۳
محلمصاحبه: چویچیس ـ مریلند
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۵
س- آقای درخشش، بارها صحبت شده راجع به نخستوزیری آقای دکتر امینی و گفته شده که یکی از عوامل مهمی که راه را برای آقای دکتر امینی باز کرد که نخستوزیر بشود دولت آمریکا بوده است. و آمریکاییها در نخستوزیری آقای امینی نقش عمدهای بازی کردند. حتی این مسئله به وسیلۀ سفیر سابق آمریکا در ایران هم مطرح شده است. من میخواستم ببینم که شما راجع به این موضوع چه میدانید؟
ج- عرض شود که، من هم مانند دیگران شنیدهام این مسئله را. و بعد هم از مسائلی که بعدها پیش آمده. یعنی بعد از آن حکومت و تاریخ و اینها پیش آمده است، خوب، یک مقداری اسناد هم منتشر شده و مشخص شده است که یک چنین مسئلهای بوده به تمام معنی. اما من میخواهم به جنابعالی شرافتمندانه عرض کنم که بنده و جامعه معلمان ایران به هیچ عنوان و به هیچ قیمتی در این مسیر نبودیم. و هیچ نوع اطلاعی از اینکار نداشتم و همانطور که عرض کردم اگر من در مجلس سوابق را آشکارا و دقیق به جنابعالی حتی مسائلی که تا به حال هیچ جا چیز نشده راجع به ملاقات با شاه و صحبت و اینها عرض کردم، اینجا دقیقاً عرض میکنم به اینکه رفتن بنده به وزارت فرهنگ و بهطورکلی در اختیار گرفتن وزارت فرهنگ بر پایۀ مبارزات مردمی و ملی و بر مبنای افکار عمومی بود. اگر در آنجا ابتدای دخول من به مجلس بر خلاف افکار عمومی بوده بعد هم بههرحال اعمال ما باعث شد که مقداری از افکار عمومی را به تدریج به خودمان جلب کردیم و فهمیدند نقشه و برنامۀ ما از آن رفتن به مجلس چه است، اینجا از ابتدای، قدم اول ما بر پایۀ قدرت معلم و قدرت افکار عمومی بوده و هیچ اطلاعی از این قضیه قبلاً بنده نداشتم. ولی در عین حال من هم مثل یکی از افراد مردم ایران به تدریج که خواندم و مطالعه کردم و بهطورکلی اسنادی که منتشر شد دیدم بله، قضیه همین است. و حتی خود شاه این مسئله را اگر خاطرتان باشد. برای یک عده از…
س- در مصاحبهها
ج- در مصاحبهها یک دفعه علناً و رسماً این مسئله را اعلام کرد. و اگر احیاناً این مسئله صحیح نبود بالاخره یک مقامی تکذیب میکرد. یا حتی خود آمریکاییها تکذیب میکردند. هیچ تکذیبی بنده ندیدم در این باره تا به حال بشود. بله.
س- چه کسانی معاونین شما بودند در وزارت فرهنگ؟
ج- در وزارت فرهنگ من به جنابعالی عرض کنم، وزارت فرهنگ پنج وزارتخانه شد بعد از من. یعنی نه بعد از من، یکی وزارت فرهنگ و هنر شد، یکی وزارت علوم شد، یکی وزارت آموزش و پرورش، یکی اوقاف که خودش به آن وسعت بود، یکی هم سازمان تربیت بدنی. مجموعه این تشکیلات و سازمان، چون ما با یک کادر خیلی، خیلی کوچک در وزارت فرهنگ کار میکردیم، خیلی کوچک. برای اینکه حکومت، حکومت معلم بود. اصلاً بهطور کلی اداره کننده خود معلم بود. وقتی معلم خودش رئیسش را انتخاب بکند و بهطورکلی همه کارش دست خودش باشد، ما احتیاجی نداشتیم به کادر وسیع حکومتی و دولتی. با این حال در حقیقت بنده یک معاون داشتم، در حقیقت. و آن معاون من دکتر غفوری بود که فوت کرد.
س- اسم کوچک ایشان چه بود؟
ج- دکتر تقی غفوری. و واقعیت این است که این یک انسان به تمام معنی واقعی بود، و از همه مهمتر یک کامپیوتر بود. شخصاً از لحاظ هوش و استعداد و ذکاوت یک کامپیوتر بود. و از لحاظ بهطورکلی، خدمت به مردم اصلاً فداکار بود. و در هر جایی که ما احتیاج داشتیم همه به کمکمان میآمدند. منباب مثال ما به معلمین گفتیم که، معلمین تهران آمدند به ما گفتند که، یعنی به رؤسای بخشها، گفتند معلم کم داریم. گفتم خیلی ساده است ما بودجه نداریم الان که معلم استخدام کنیم، خیلی ساده است. شما نمایندگان بخشها را بفرستید ما با هم صحبت کنیم. بنشینیم مشورت کنیم که چهکار بکنیم؟ از هر بخشی یک عده از معلمین انتخاب شدند، مدیر و معلم و آمدند. در یک سالن نشستیم. گفتیم «آقا معلم کم داریم نمیخواهیم معلم کم داشته باشیم. یک چنین گرفتاری هم داریم. بودجه هم این طوری است وضع ما، حقوق شما هم هست، ما را راهنمایی بکنید. گفتند شما، خوب، بروید عقب کارتان توی آن اتاق ما صحبت کنیم. یک دو ساعت بعد بنده را خواستند ما رفتیم آنجا. گفتند «حل کردیم.» گفتیم چیست؟ گفتند «طبق آییننامه خدمات فنی، عرض شود که، دبیر بایستی بین ۱۸ ساعت تا ۱۴ ساعت درس بدهد. آموزگار مثلاً ۲۲ ساعت درس بدهد. ما برای یک سال همهمان ۳۰ ساعت درس میدهیم بدون اینکه دیناری بگیریم. قضیه حل شد. معلم و دبیر هم زیاد آوردیم. یعنی در تمام آن سال که ما بودیم معلم ۱۸ ساعت تدریس میکرد برای حق قانونیاش و ۱۲ ساعت مجانی تدریس میکرد. احتیاج نداشتیم. بنابراین یک چیز ما نداشتیم. البته یک معاونی بود که طبق قانون شاه باید انتخاب بکند. معاون تربیت بدنی بود که انتخاب طبق قانون با او بود. و دیگر واقعاً معاونی نداشتیم ما. بله، مدیرکلها بسیار محدود بودند.
س- آقای درخشش، آقای امینی وزرایش را چگونه انتخاب میکرد. منظور من این است که چه خصایصی را در انتخاب وزرا مد نظر قرار میداد؟
ج- والله من به سلیقه ایشان واقعاً آگاهی ندارم. برای اینکه همانطور که عرض کردم من خودم ۱۵ روز بعد رفتم در کابینه. و واقعیت این است که من با ایشان آنقدر نزدیک نبودم که ببینم با چه کسی مشورت میکند. در این مسیر هم من نبودم اصلاً. در این قضایا هم نبودم. ولی بعد که من رفتم توی کابینه شنیدم به اینکه چندتا از وزرا را خودشان تعیین کردند چند نفرش را شاه توصیه کرده است. یکی دوتایش را آقای علم توصیه کرده است. این چیزهایی بود که بنده شنیدم.
س- کدام یک از وزرا را تا آنجایی که خاطر شما یاری میکند شاه یا علم انتخاب کرده است؟
ج- والله من میدانم به اینکه وزیر کشور را و وزیر جنگ را. این دوتا را محققاً میدانم به اینکه شاه تعیین کرده بود. وزیر بهداری آنموقع را هم من الان اسمش یادم نیست، آن هم توصیۀ آقای علم بود. این چیزهایی که بنده میدانم. خوب، دیگران هم بودند. آنجا، ولی نمیدانم. مثلاً من میدانم به اینکه وزیر دادگستری را خود ایشان تعیین کرد. من میدانم به اینکه آقای مهندس فریور را خود ایشان تعیین کرد مثلاً. بله، یک گروهی را خود ایشان تعیین کرد. منظورم این است که وزرا مخلوط بودند از این چیزها.
س- در این ارتباطی که شما با آقای امینی داشتید و این همکاری که با ایشان داشتید، ایشان را بهعنوان یک انسان نه بهعنوان یک نخستوزیر و یک مرد سیاسی، بهعنوان یک انسان چگونه دیدید؟
ج- من با نخستوزیران سابق ارتباط اینطوری نداشتم که بخواهم، بهاصطلاح، ببینم که مقایسه کنم. ولی، عرض شود که، خوب، نخستوزیرهایی که من تا آن اندازهای که همین چیز بوده است. دکتر امینی من فکر میکنم که نسبت به دیگران واقعاً رجحان داشت. دکتر امینی یک، بهاصطلاح، نیت چیزی دارد غیر از، یعنی آن چیزهایی که سایر نخستوزیرها به اینکه دائماً به صورت دربست در اختیار مثلاً سلطنت بودند، ایشان قطعاً اینطوری نبود. یک استقلال طبع بیشتری حتماً داشت، و بهتر از دیگران بود. این اعتقاد من است.
س- آن صفت برجسته در واقع شخصیت ایشان بهعنوان یک انسان چه بوده است؟ آن چیزی که بیش از هر چیز دیگری شما را تحت تأثیر قرار داده است؟
ج- میدانید آقای دکتر، در مملکت ما که پایههای فعالیتها بر مبنای مردمی نبود، و بر مبنای اجتماعی نبود و بهطورکلی افراد و شخصیتهای، به اصطلاح، حکومتی از بین مردم بیرون نمیآمدند و مسئله دموکراسی نبود، در این نوع حکومتها تبلیغات خیلی مؤثر بود، موئی را کوهی میکردند، این بستگی داشت به خانوادهها. خوب، ببینید در مملکت ما صحبت هزارفامیل بود دیگر. واقعاً این هزارفامیل همینطور ادامه داشت. همیشه ادامه داشت. الان هم ادامه دارد. منتها این فامیلها عوض میشود. ببینید در زمان فرض کنید که، این عواملی که هست اینها خوب، عموماً سلطنه و دوله. اینها معمولاً خود آن شهرتهایی که قبلاً داشتند به آنها کمک میکردند که یک آدم برجستهای بشود. در صورتی که میدانید در یک جامعۀ استبدادی بسیاری از برجستگان وجود دارند که گمنام میآیند و گمنام از بین میروند، امکان این را ندارند که معرفی بشوند به جامعه. اما در جامعهای که در آن جامعه روابط بر ضوابط حکومت میکند با تبلیغات با مسائل خانوادگی با همۀ این قضایا شخصیتها به وجود میآید. به این صورت است که آدم نمیتواند بگوید که خوب، اینها. مثلاً منباب مثل دکتر مصدق، دکتر مصدق، خوب، یک آدمی بود که در همان خانوادۀ اشرافی به دنیا آمده بود و در خانوادۀ اشرافی… و واقعاً یک شهرتی داشت، قبلاً هم دکتر مصدق. اما دکتر مصدق جزو افراد نادری است که پیوند خود را با سیستم زندگی خود برید و با مردم پیوند بست. و آن صفت مشخصۀ دکتر مصدق اینجا است. آمد با مردم پیوند بست و تمام آن سوابق زندگیاش را پشت سر گذاشت. زندگی خانوادگیاش را البته بنده عرض میکنم.
س- بله، ما اینجا فعلاً مسئلۀ سیاسی، کاراکتر سیاسی مدنظر ما نیست. بلکه آن جنبۀ شخصی مد نظر ما است. بهعنوان یک فرد بهعنوان یک انسان این نکات قدرت و نکات ضعف آقای امینی در چه بود به نظر شما؟
ج- آقای امینی یک آدمی است که پروندهساز نیست. آدم خوشقلبی است. آدمی است که، عرض شود که، واقعاً همانطور که عرض کردم، خوب، بعد به یک اصلاحاتی هم شاید مثلاً، تمایل داشته باشد. اما این را هم عرض کنم تمایل داشتن غیر از عمل کردن است. اما این صفت در آقای دکتر امینی هست که همان روحیۀ اشرافیت را به هیچ عنوان از دست نداد. یعنی در همان چهرۀ اشرافیت و در همان، به اصطلاح، ژست اشرافیت هست. در عین حال که، به اصطلاح، تواضع هم در مقابل آن وجود دارد. این بهطورکلی آن چیزی است که من میتوانم راجع به دکتر امینی صحبت کنم.
س- نحوۀ زندگی شخصی آقای دکتر امینی چگونه بود؟ منظورم این است که آیا خیلی علاقهمند به تجملات بود یا بیشتر زندگی ساده را میپسندید؟ شما هرگز خانه ایشان رفتید؟
ج- البته، خانۀ ایشان که خوب، بالاخره من توی کابینه بودم. آنجا گاهی وقتها میرفتیم. دعوتی بود میرفتیم، میآمدیم. من همان مسئلۀ اشرافیت را که عرض کردم خدمتتان، بههرحال این شامل حال داخل و خارج و وسط، شامل همۀ این چیزها میشود. بله، ولی همانطور که عرض کردم بهطورکلی آدم سلیمالنفسی است.
س- جلسات کابینه را آقای دکتر امینی چگونه اداره میکرد؟
ج- جلسات کابینه را، چون آنموقع میدانید که مجلس نداشتیم در دورۀ امینی، مجلس منحل شد. کابینه هم بهطورکلی قدرت کل بود دیگر، همهکاره بود دیگر. جلسات کابینه را خوب، ایشان اداره میکرد. اختلاف بود بین وزرا و ایشان، ولی بهطورکلی خوب، برای او وزرا احترام قائل بودند.
س- ایشان خودشان ریاست جلسه را به عهده داشتند؟
ج- در تمام دوران خود ایشان همیشه ریاست جلسه را به عهده داشتند.
س- آیا شاه هیچوقت در جلسۀ هیئت وزیران حاضر شد؟
ج- البته چندین بار ما رفتیم جلسۀ هیئت وزیران را پیش شاه تشکیل دادیم. یک چندبار.
س- دلیل خاصی داشت اینکار؟
ج- بله، یک صحبتهایی ایشان داشت راجع به اقتصاد مملکت، راجع به مسائل مملکت. یک صحبتهایی میخواست بکند راجع به برنامهها. بله.
س- ممکن است که خاطراتتان را راجع به یکی از این جلسات بفرمایید؟
ج- والله این جلساتی که ما جلوی شاه تشکیل میدادیم، خوب، ایشان یک صحبتهایی دربارۀ کلیات مملکت میکرد و یک چیزهایی، مخصوصاً یک جریانهای خاصی بود راجع به بودجه مملکت صحبت میکرد. یک مقداری مسائلی که به او گزارش داده بودند دربارۀ اوضاع عمومی، آنجا صحبت میکرد. ولی عرض شود که، بنده فکر میکنم مخصوصاً با بعضی از وزرا رابطه، رابطۀ ارباب و رعیتی بود. رابطه به هیچ عنوان رابطۀ دموکراتیک نبود.
س- بین شاه و وزرا یا منظور شما بین وزرا و آقای امینی؟
ج- نه، بین، عرض شود که، شاه و بعضی از وزرا، نه همهشان. تملقگویی و چاپلوسی وجود داشت به تمام معنی.
س- رفتار خود آقای امینی با وزرا چگونه بود؟ من میخواهم ببینم که تا چه اندازه قدرت اجرایی به وزرای کابینهاش میداد؟
ج- از بنده سؤال بفرمایید راجع به خود من، من روز اولی که رفتم به وزارت فرهنگ آقای دکتر امینی در غیاب من به یک نفر ابلاغ داده بود. و ابلاغ هم این بود «حسبالامر جناب نخستوزیر شما مدیرکل امور مالی میشوید.» بنده روز اولی که رفتم وزارت فرهنگ، روز دوم آن ابلاغ را لغو کردم، و این مورد گلۀ دکتر امینی شد که «این ابلاغ را من…» به ایشان گفتم به اینکه «شما در کارهای وزارت فرهنگ به هیچ عنوان دخالت نکنید. به هیچ عنوان. ولی در مسائل سیاست عمومی از لحاظ هیئت دولت به طور قطع شما نخستوزیر هستید ما هم میآییم آنجا مطرح میکنیم. اما در این قضایا دخالت نکنید.» بنده هیچ نوع دخالتی ایشان و دربار و عرض شود که، شاه، دخالتی در اقدامات و انتصابات و سایر چیزهای ما نداشتند. اما بهطورکلی این بستگی به نقاط ضعف و قدرت وزرا داشت دیگر. خوب، بله، برای بعضی وزرا، خوب، هر چه ایشان میگوید قابل اجرا بود، در بعضی از وزارتخانهها.
س- ممکن است لطف بفرمایید به ما بگویید ببینیم وزرا تا چه اندازه در تصمیمگیری کابینه مشارکت داشتند؟
ج- در تصمیمگیری کابینه، یعنی تصمیمگیری کلی؟
س- در تصمیمگیری راجع به سیاستهای مختلف مملکت. محققاً هر سیاستی را که دولت تصمیم میگرفت اثر میگذاشت روی وزارتخانههای مختلف.
ج- بله، متأسفانه من که کابینههای سابق را نمیدانم.
س- نه، من منظورم الان کابینۀ آقای دکتر امینی است.
ج- همین کابینۀ آقای دکتر امینی عموماً در کابینهای که ما میرفتیم هر وزیری خرج خودش را میآورد. و آن عبارت بود از یک مشت تصویبنامه که میآورد و به تصویب میرساند. اما در سیاستهای کلی مملکت وزرا دخالت نداشتند. و حتی در بعضی از من باب مثال، یک چیز خیلی آشکار بنده به جنابعالی عرض کنم، من میدانستم ولی موقعی که آقای دکتر امینی آمد در کابینه استعفای خود را خواند رنگ از چهرۀ یک عدهای پرید. برای چه؟ برای اینکه نمیدانستند که ایشان رفته و عرض شود که، استعفایش را صحبت کرده و فلان کرده، حالا میآید میخواند. درصورتی که رسم بر این است که، در هر هیئت دولتی هست، که بههرحال بیایند و قبلاً مثلاً مشورت کنند. این یک مثال است. مثالهای دیگری هم هست که در آن کارها، یعنی در مسائل سیاست کلی نه، مطرح نمیشد در کابینه.
س- چه کسانی بهطورکلی در سازمانها در ساخت دولتی و بهطور اخص در کابینه بیش از همه مورد اعتماد آقای دکتر امینی بودند؟
ج- ایشان بههرحال یک کادری در داخل خودش، معاون نخستوزیر داشت، مدیرکل بازرسی داشت، اینها را خودش شخص ایشان انتخاب کرده بود. اینها تمام مورد اعتمادشان بودند که انتخاب کردند دیگر. خود همان کادری که در اختیار ایشان بود کادری است که دانه به دانه خودشان انتخاب کرده بودند.
س- بله. ولی گاهی وقتها میشود که غیر از آن کادری که یک نخستوزیر انتخاب میکند، بعضی مشاورینی کسانی دارند که ممکن است که آنها یک مقام و منصب رسمی نداشته باشند ولی مورد اعتماد و مورد مشورت نخستوزیر باشند. چنین کسانی را به یاد میآورید؟
ج- بنده به یاد نمیآورم و قطعاً ایشان هم داشته است. برای اینکه نمیدانم آنها را. واقعاً اطلاع ندارم.
س- روابط آقای دکتر امینی با شاه چگونه بود؟
ج- من، عرض شود که، در روابط خصوصیشان، برخوردهای خصوصیشان که شریک نبودم نمیدانم. اما همانطور که عرض کردم رابطهاش با شاه غیر از رابطۀ سایر نخستوزیرها بود. یعنی استقلال بیشتری داشت.
س- آیا وزرا به طور جداگانه با شاه تماس میگرفتند و از او راهنمایی دریافت میکردند؟
ج- بله. وزرا تماس میگرفتند. حتی بعضی از وزرا بودند که تمام مسائل را میرفتند جدا گزارش میدادند.
س- مثلاً وزیر جنگ یا وزیر امورخارجه یا وزیر کشور؟
ج- من که نمیدانم که چه کسی میرفت گزارش میداد.
س- تا آنجایی که اطلاعات شما یاری میکند، اجازه میدهد.
ج- بنده میدانستم یعنی احساس میکردم به اینکه یک عده از این آقایان به تنهایی شرفیاب میشوند به اصطلاح آن روز، میروند شاه را میبینند و بعداً هم مذاکراتی میکنند و بعداً هم به اصطلاح، پشتیبانشان مستقیم خود شاه است، از او دستور میگیرند. اینها را بنده میدانستم.
س- و آقای امینی هم نمیتوانست این قضیه را کنترل کند؟
ج- به هیچ عنوان.
س- شما خودتان شخصاً هیچوقت با شاه ملاقات کردید. غیر از جلسۀ هیئت دولت خودتان شخصاً برای مسائلی با شاه ملاقات کردید؟
ج- نخیر، من با شاه هیچ ملاقات نداشتم تا اینکه یک روز دکتر امینی به من گفت که «آقای درخشش، شاه از شما گله دارد.» گفتم چه گلهای دارد؟ گفت که «گلهاش این است که شما نمیروید پیش ایشان.» گفتم بنده با ایشان کاری ندارم، این دولت است، من اگر احیاناً اشکالی داشته باشم بایستی به شما بگویم و شما بروید به شاه بگویید، مسیر این است، بهعلاوه من با شاه کاری ندارم. بعد از من خواهش کرد که «آخر این که درست نیست و فلان نیست و اینها.» گفتم بههرحال، مسئله بهخصوصی من ندارم که با ایشان در میان بگذارم. گفت «بههرحال حالا تشریفات هم شده است.» بعد خود دکتر امینی به آن وزیر دربار وقت، آن آقای علا بود، به آقای علا گفته بود که «من با آقای درخشش صحبت کردم.» علا به من تلفن کرد گفت که «تشریف بیاورید.» بنده یک جلسه یا دو جلسه در این یک سال، آن هم راجع به مسائل دانشگاهی با بنده صبحت کرد. مسائل دانشگاهی، حقیقت امر یکی از چیزهایی که صحبت شد راجع به دانشگاه تهران بود که صحبت بود. در دانشگاه تهران ایشان اعتقادش بر این بود، البته به نام توصیه، ایشان گفت که «این استقلال دانشگاه تهران را بردارید و آنجا را خودتان انتخاب بکنید.» البته گفت «من اعتقادم این است که این مسئلهای که نمیدانم آن آن را انتخاب بکند و اینها. به عقیدۀ من یک مقدار تشنجات دانشگاه مال همین مسئله است.» من به ایشان گفتم که، من درست عکس این را میخواهم عمل بکنم و آن این است که تمام اختیاراتم را بدهم به رؤسای دانشگاههای شهرستانها. حتی آنها را هم خودم انتخاب نکنم. و این استقلال دانشگاه مسئلهای است که اگر احیاناً در دانشگاه دموکراسی نباشد حتی تا این اندازه که استاد رئیس خود را انتخاب نکند، این تشنج خیلی بیشتر میشود، باز فرمایشی میشود. محیطهای علمی لااقل باید از مسئلۀ فرمایشی جدا بشود. این مسائلی بود مخصوصاً خاطرم هست که ایشان در این قضیه اصرار داشت. و من بلافاصله بعد از آن آمدم رفتم به اصفهان و رئیس دانشگاه اصفهان که آقایی بود به نام دکتر نامدار، ایشان را که میخواست با من بیاید، اینجا بود. گفتم «شما دیگر تشریف نیاورید برای اینکه شما دیگر رئیس دانشگاه نیستید. و رفتم آنجا استادها را خودم دعوت کردم و خواهش کردم به اینکه «تعیین بکنید رئیس دانشگاهتان را.» و این سیستم را عمل کردم. منباب مثال مذاکرات در این جهت بود و مذاکرات دیگری نبود.
س- آقای درخشش، آقای دکتر امینی چرا پارلمان را منحل کردند؟ مجلس را چرا منحل کردند؟
ج- دکتر امینی پارلمان را منحل کرد. عرض کردم من در مسیر کار دکتر امینی نبودم واقعاً. پارلمان را منحل کرد به این دلیل که، چون من بعد آمدم توی هیئت دولت پانزده بیست روز بعد آمدم. همه کارها انجام شده بود که بنده آمدم توی هیئت دولت. من فکر میکنم به این دلیل پارلمان را منحل کرد که اختیارات بیشتری داشته باشد در کارها. و البته بهطورکلی آن پارلمانی که در آنموقع بود مسلماً پارلمان فرمایشی بود، این هست. اما دو سه نفر، سه چهار نفر، به عقیده من توی آن بودند که اگر منحل نمیشد شاید این است و بهعلاوه اعتقاد من بر این مبنی است که هیچ دولتی بدون وجود پارلمان نمیتواند ادامه پیدا بکند، یعنی نباید پارلمان از بین برود. و حقش این بود که بعد از، بهاصطلاح، انحلال آن پارلمان، دکتر امینی انتخابات میکرد. و انتخاباتی میکرد که یک مقدار انتخابات قطعاً آزاد بود، خاصه به اینکه در آن شرایط دولت دکتر امینی مثل دولتهای دیگر نبود، یعنی قدرت بیشتری داشت، اختیارات بیشتری داشت، امکانات بیشتری داشت در اینکه راه باز بشود برای یک گروهی از ملیون.
س- به نظر شما چرا آقای دکتر امینی انتخابات را به تأخیر انداخت و یا حاضر نبود که انتخابات بشود، و دورۀ فترت را اینقدر طولانی کرد؟ با توجه به اینکه در آن زمان جبهه ملی هم فشار میآورد برای انجام انتخابات، جبهه ملی دوم.
ج- بله این سؤال مشکلی است و فکر میکنم این سؤال را باید از خودشان بپرسید چون تصمیم با ایشان بوده است. اما بهطورکلی عقیدۀ بنده را بخواهید همان مسئلۀ مجلس بود به طور قطع و یقین. اعتقاد من این بود که بایستی مجلس تشکیل میشد و حتماً اگر مجلس تشکیل میشد به هیچ عنوان سرنوشت مملکت و ملت ایران به این صورت درنمیآمد.
س- پس شما با این نظر آقای دکتر امینی، چون ایشان نظرشان این بود که اگر انتخابات میکردند به خاطر اینکه شاه همیشه در انتخابات دخالت میکرد و در نتیجه مملکت را دچار تشنج میکرد و اجازه نمیداد که اصلاحات اقتصادی انجام بگیرد. یعنی آن تشنج باعث توقف اصلاحات اقتصادی میشد، به این دلیل آقای امینی حاضر نبود که انتخابات را در مملکت اجرا بکند.
ج- بنده از خودشان چنین چیزی نشنیدم ولی اگر یک چنین عقیدهای داشته باشند خیلی بنده ناراحتم، درست عکس مطلب شد. یعنی چه؟ یعنی خوب، اولاً دولت بود و دولتی بود که ادعا داشت به اینکه مستقل کار میکند مثلاً. و واقعیت اگر انتخابات در آن موقع انجام میشد ما با آن، بهاصطلاح، قدرت عظیمی که در فرهنگ مملکت و بین دانشجو و دانشآموز بود، قطعاً ما برندگان خیلی زیادی در انتخابات میتوانستیم به مجلس بفرستیم. همانطور که فرمودید نهضت ملی ایران که جدا ما نبودیم، آنها هم میتوانستند اینکار را بکنند. بهعلاوه بحث در این جهت نبود. یک وقت هست که یک دولتی میخواهد سر جا بماند. یک وقت هست که یک دولتی میخواهد بماند با هر قیمتی، یک وقت هست یک دولتی میخواهد در جهت مردم قدم بردارد. دولتی که مجلس درست نمیکند بهعنوان اینکه شاه اخلال میکند این اصلاً ادعای بیجا و بیخودی است، اصلاً یک ادعای جعلی و بیخود است، درست عکس مطلب. اگر احیاناً شاهی میخواهد دخالت بکند اگر دولت دولت مبارزی باشد باید جلوگیری بکند. اگر دولت اعتقاد به نهضت ملی داشته باشد باید از نهضت ملی یاری بطلبد. اگر دولت اعتقاد به دموکراسی داشته باشد باید کوشش بکند که نمایندگان نهضت ملی به مجلس بیایند. این مسائلی است که درست، شاید با این چیزی که سرکار میفرمایید، شاید آقای دکتر امینی ضد همۀ این مسائل بوده است. و علاوه بر این درست هم نتیجۀ عکس این داد. یعنی چه؟ یعنی آن موقعی که اگر مجلسی بود دکتر امینی آنطور فرار نمیکرد بهاصطلاح از حکومت. برای چه؟ برای اینکه یعنی فرار که آنطور اجبار حاصل نمیکرد که استعفا بدهد. و دلیلش این است که هیچ پایگاهی نبود توی مملکت. یک شاه بود، یک نخستوزیر.
س- بله البته من یک مقدار از حرف آقای امینی را زدم. صحیح است که آن مثالی را هم که ایشان آوردند لااقل آن مثال را هم ذکر بکنم.
ج- بفرمایید
س- ایشان معتقد بودند که «حتی دکتر مصدق که خودش رهبر نهضت ملی ایران بوده و با آن همه قدرت و محبوبیت خود نتوانست که انتخابات هفدهم را به انجام برساند تا آخر و ناچار شد که آن را متوقف بکند. بنابراین یک کسی مثل من که آنموقع هنوز میخواست که جلوی شاه بایستد و قدرت شاه را محدود بکند با قانون اساسی، من چگونه میتوانستم در آن شرایط انتخابات را انجام بدهم.»
ج- عرض شود که این مثال به تمام معنی مثال باطلی است و به هیچ عنوان صدق نمیکند به هیچ عنوان. من خیلی متأسفم که یک وقت خدای نخواسته دکتر امینی بخواهد خودش را با مصدق مقایسه بکند که ایشان میخواستند جلوی شاه بایستند، بنده میخواستم جلوی شاه بایستم. آقای دکتر امینی به هیچ عنوان در آن جهت آنطوری نبود که جلوی شاه بایستد، به هیچ عنوان. دکتر مصدق، موقعیت او و آتمسفر آنموقع، که مبارزه میکرد با استعمار خارجی، موقعیت او به تمام معنی با آقای دکتر امینی فرق میکرد که، بهاصطلاح، یک سیاست خارجی مثل آمریکا پشتیبان او بود و او را آورده بود. مصدقی که تمام سیاستهای خارجی برعلیه او بودند و بهاصطلاح، از بین میبردند. من به جنابعالی عرض کنم آقای دکتر امینی بسیاری از موقعیتهای مهم تاریخی را آنموقع از دست داد، به تمام معنی. دکتر امینی اگر احیاناً به یک دولت رفورمیست معتقد بود هیچوقت این وزرا را انتخاب نمیکرد. برای چه؟ به دلیل اینکه در کابینۀ آقای علم تمام وزرای دکتر امینی وزرای کابینۀ علم شدند. اینکه تمام عرض میکنم، بنده نشدم و آقای وزیر دادگستری. بنده را که دعوت کردند برای اینکه آبرویم برود، خودم نرفتم. آقای وزیر دادگستری هم نرفت، یعنی او را دعوت نکردند. بنابراین ملاحظه میفرمایید عیناً همان کابینۀ آقای دکتر امینی منتقل شد به کابینۀ آقای علم. بنابراین چنین کابینهای چطور ممکن است که بتواند فعال باشد برای پیشبرد افکار عمومی ملت ایران؟ خود کابینه در اختیار رژیم بود. این ادعاها که ایشان یا الان میکند یا دیگران، این ادعا تمام باطل است، با کمال تأسف. ملاحظه میفرمایید این ویلی برانت صدراعظم آلمان که خودش هم اقرار کرد به اینکه «من چیز هستم بهطورکلی، آدمی هستم که مادرم عقد نکرده بود با پدرم. و این خودش گفت، یعنی به اصطلاح ما حرامزاده است. و بسیار از حلالزادهها و مسلمین درجه یک مملکت ما هستند که حلالزاده هستند و در پستی و دنائت غوطهور هستند، ادعایشان هم این است که حلالزادهاند. این آقای ویلی برانت وقتی که یک اشتباه کرد، اشتباه هم نکرد بلکه نمیدانست که این مشاور او کمونیست است. وقتی او را فهمید که اینطور هست استعفا کرد. رئیس یک حزبی هم بود و موقع چیزش هم سر نرفته بود. عیب بزرگ مملکت ما این است که هر کس هر کاری میکند میگوید اینکار به حق است. درست است و از آن کارش دفاع میکند. و حتی آن آدمی که آدم میکشد. او هم دفاع میکند. میگوید که، «آقا، بنده این آدم کشتن را به خاطر صلاح جامعه و اصلاح مردم کردم.» این درد بیدرمان ما است. ایشان اگر یک چنین ادعایی کرده ادعای بیجایی کرده است به اینکه اینطوری است. دکتر امینی بهترین موقعیت تاریخی را از دست داد. چون میدانید در کشورهای عقبمانده یک فاصله زمانهای تاریخی به وجود میآید. یک لحظات حساس به وجود میآمد. مثل همان لحظۀ حساسی که راجع به انقلاب ایران به وجود آمد. اگر احیاناً از آن لحظات حساس استفاده نشود سالهای سال عقبگرد است. کما اینکه ما دیدیم که این لحظۀ حساس در آنموقع و در آن قضایا بود.
س- برای انجام چه کاری؟ من کاملاً روشن نیستم.
ج- از چه لحاظ؟
س- که شما فرمودید که بعضی موقعیتهای حساس تاریخی را آقای امینی به کلی از دست داد. منظور شما از این مطلب چیست؟ لطفاً توضیح بفرمایید.
ج- ببینید یک موقعیتی برای آقای دکتر امینی پیش آمده بود از لحاظ اینکه آمد نخستوزیر شد. این یک موقعیتی بود در یک شرایطی. من شنیدم همیشه بعد هم فهمیدم به اینکه شاه هم در آنموقع علاقه نداشت ایشان بیاید نخستوزیر بشود. ملاحظه میفرمایید؟ خوب، این سیاستهای خارجی بود، گفتم بعد ما این را فهمیدیم، یک چنین چیزی بود. دکتر امینی میتوانست در آن شرایط یک نقش ملی بازی کند. یعنی چه؟ یعنی لااقل بیاید مبارزه کند برای یک انتخابات واقعی و حقیقی. حالا فرض بفرمایید به اینکه این انتخابات واقعی و حقیقی را، منباب مثال، شاه و عوامل شاه مخالفت میکردند، درست است؟ خوب، این دلیل بر این میشود که ایشان اینکار را نکند؟ پس هر کسی برود در یک صراط غیرمستقیم بگوید «اگر من در صراط مستقیم میرفتم فلانی مخالفت میکرد.» انتخابات آقای دکتر مصدق هم مقصر است دیگر. چون دکتر مصدق به علت اینکه در صراط مستقیم رفت دچار آن مسائل شد و تمام شخصیت و شرافت و، بهاصطلاح، مقام دکتر مصدق در این جهت است که در مبارزه در صراط مستقیم رفت. حالا یک کسی بیاید بگوید «آقا، من اگر در صراط مستقیم میرفتم اینطوری بود.» بنابراین موقعیت تاریخی را از دست داد. برای چه؟ برای اینکه بنده میگویم وقتی که شاه نمیخواست این آقا بیاید وقتی که آمد به حکومت رسید اگر در آن موقع یک انتخابات میشد، فرض کنید که شاه هم دخالت میکرد، فرض بفرمایید به اینکه پنجاه نفر هفتاد نفر هم شاه میآورد توی مجلس یا مجلس تشکیل میشد یا به هم میزد. به هم میزد که خوب، آبروی رژیم رفته بود باز هم میرفت. بعد نتیجهاش چه میشد؟ نتیجهاش همان میشد که بعد از یک سال خود دکتر امینی برود و بعد آنطوری بشود. اما اگر اینکار را میکرد و مجلس میشد، و به عقیده من هم میشد مجلس، برای اینکه بودند ملیون. در آنموقع قدرت داشتند دیگر. بودند.
س- یعنی شما فکر میکنید که میشد جلوی دخالتهای شاه، یعنی به این معنی جلوی شاه را گرفت که نمایندگان خودش را به مجلس نفرستد بلکه یک عده از نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه پیدا بکنند و یک مجلس تقریباً ملی و منطقی به وجود آورد؟
ج- صددرصد این امکان وجود داشت. من یک مثال زنده میزنم خدمتتان. در مجلس ۳۹ که آقای دکتر امینی بست، هیچکس موافق این نبود که آقای اللهیار صالح وکیل بشود. در کدام کابینه؟ در کابینۀ دکتر اقبال. که رسماً و علناً آمد در مجلس وقتی او را استیضاح کردند گفت «من نوکر اعلیحضرت هستم. ایشان مسافرت هستند تشریف بیاورند بنده اجازه بگیرم.» در مسئلۀ انتخاباتی هم میگفت «من نوکرم.» یک چنین دولتی توی آن، بهاصطلاح، آخر آنموقع که هنوز دیکتاتوری به این شدت نرسیده بود. در چنین کابینهای آقای اللهیار صالح از کاشان بر علیه میل رژیم و ساواک و شاه آمد توی مجلس. آنوقت در یک کابینهای که ادعا دارد که «میخواهم فلان کنم.» این چطور یک عدهای نمیآمد؟ و میدانید به اینکه در مجلسی که آقای دکتر مصدق وکیل بود، در یک مجلسی که یک اقلیت ملی متشکل باشد مجلس مال آن است. اکثریت هیچ غلطی نمیتواند در آن مجلس بکند، به فرض یکهمچین مجلسی به وجود میآمد، به فرض این است که شاه یک عده از عوامل خودش را میآورد، آن عده ملی که در مجلس میآمدند مجلس را قبضه میکردند. هیچوقت سرنوشت مملکت ما و ملت ما به اینجا نمیکشید. و یک لحظۀ تاریخی را ایشان از دست داد.
س- آقای درخشش، هرگز آقای دکتر امینی این موضوع مجلس و انتخابات را در جلسۀ هیئت وزیران به بحث گذاشت؟
ج- والله هیچوقت این مسئله به بحث گذاشته نشد ولی من یکی از افرادی بودم که دائماً به عنوان توصیه و نصیحت هر موقعی میدیدم به ایشان اصرار داشتم در این کار و در این قضایا. ولی شاید دیگران هم گفته باشند، من نمیدانم. اما در مجلس در مسئلۀ این قضیه، نه، من تا آنجایی که یادم هست اصلاً مطرح نشد. من خیلی معذرت میخواهم، دلیل آن هم این است که وزرا هم علاقهمند به مجلس نبودند. این دلیل آن است.
س- تا زمانی که هنوز مجلس بود و منحل نشده بود، روابط آقای دکتر امینی با آن نمایندگان مجلس چگونه بود؟
ج- من آنموقع نبودم اطلاع نداشتم.
س- ممکن است لطف بفرمایید و به ما بگویید که نقشی که درواقع مجلس داشته تا آنجایی که شما به یاد میآورید، یعنی مجلس بعد از کودتای ۲۸ مرداد، از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ نقشی را که مجلس داشته است در تنظیم و تصویب قوانین مملکتی برای ما توضیح بفرمایید؟ این نقش تا چه اندازه بوده است؟
ج- نمیشود گفت مجلس نقش داشته است. نقش افراد در مجلس مؤثر بوده است. ملاحظه میفرمایید؟ فقط من این را میتوانم خدمتتان عرض کنم که در مجلس بعد از کودتا، آن مجلس به این دلیل مجلس قوی بود به اینکه تمام نمایندگان را شاه انتخاب نکرد.
س- مجلس هجدهم را میفرمایید؟
ج- بله. علت آن این است که تمام نمایندگان را شاه انتخاب نکرد. و آن مجلس مجلسی بود که دو سه جور انتخاب شدند. قسمتی از آن وکلا را سپهبد زاهدی انتخاب کرد، زاهدی خودش مدعی بود، برای اینکه ادعا داشت به اینکه خوب، من آمدم. کسی جرأت نداشت آن موقع بیاید. من سوار تانک شدم آمدم و بهطورکلی بعد شاه بعد از من آمد. و حتی من شنیدم به اینکه به او هم توصیه شده بود مثلاً کودتا بکند. یک چنین چیزهایی بنده شنیدم. بنده از دهان خودش که نشنیدم. ما ارتباطی با هم نداشتیم. پس آن مجلس تویش یک رقابت بود. البته این رقابت رقابت ملیون با رقابت درباریان نبود، به طور قطع. اما زدوخورد بود.
س- رقابت بین خود افراد رژیم بود در واقع.
ج- رقابت بین خود افراد رژیم. خود این رقابت بین افراد رژیم درست مثل رقابتی است که الان بین افراد رژیم خمینی وجود دارد، که از توی اینها انتقاد میآید بیرون. یارو میرود توی مجلس، عرض شود که، یک تکه از چیز هیئت امنا را فاش میکند. آنموقع هم اینطوری بود. به این دلیل، ولی بهطورکلی آهنگ مجلس از بعد از کودتای ۲۸ مرداد، خوب، بنده عرض کردم، اللهیار صالح انتخاب وکیل بعد از کودتای ۲۸ مرداد است. آهنگ حرکت دیکتاتوری بعد از ۲۸ مرداد همینطور به جلو. در ۲۸ مرداد هم شاه دیکتاتوری کامل را به هیچ عنوان نداشت، تازه آمده بود، چیزی نداشت. گفتم یک گروهی بودند. سپهبد زاهدی بودند. دیگران بودند. یک عدهای مدعی بودند که ما چنین کردیم بر علیه دکتر مصدق. اینها مسائلی بود که هنوز قوام و دوام دیکتاتوری به آن صورت نبود. پس در آنموقع صداها و سخنها و صحبتهایی پخش میشد. به تدریج هرچقدر آهنگ دیکتاتوری قویتر شد به همان اندازه مجلس بیخاصیت شد. تا به جایی رسید که مجلس به صورت یک گروه مستخدم ضعیف که ضعیفتر از کارمندان دولت بودند.
س- یعنی به نظر شما در این دهه از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ مجلس یک نقشی در واقع داشته، یعنی تمام جروبحثهایی که در مجلس میشد جروبحثهای ساختگی و برای سرگرم کردن مردم نبود.
ج- نه. به عقیدۀ من به این صورت نبود. به این صورت ابداً نبود. نخیر.
س- آیا این موضوع مبارزه با فساد و بودجۀ نظامی در کابینه مطرح شده بود؟ و نظر وزرا دربارۀ این مسئله چه بود؟ مسئلۀ مبارزه با فساد آقای دکتر امینی، اگر خوب، یادتان باشد، جماعتی را دستگیر کردند گرفتند. و همچنین مخالفت ایشان با ازدیاد بودجۀ نظامی مملکت. اینها در هیئت وزیران به بحث گذاشته شده بود؟
ج- عرض شود که، یک قسمتی مثلاً همان بودجۀ وزارت جنگ، بعضی مواقع خوب، آنجا صحبت میشد. ولی بهطورکلی خرج وزارت جنگ از دولت جدا بود. یعنی وزارت جنگ را شاه دربست مسئلۀ ارتش و اینها را در اختیار داشت. فقط قضیهای که عمل شد ۲۵ درصد از بودجۀ وزارتخانهها کاسته شد. از دو وزارتخانه این بودجه کاسته نشد. یکی وزارت جنگ بود که بودجهاش همان بودجۀ سابق بود، یکی هم وزارت فرهنگ. اما بقیه ۲۵ درصد کاهش پیدا کرد. و همیشه، بهاصطلاح، گفتوگوهایی، ملاقاتهایی بود که من با آقای دکتر امینی با شاه راجع به همین مسئلۀ بودجۀ وزارت جنگ. و اما دربارۀ مبارزه با فساد. اعتقاد من این است که در دوران آقای دکتر امینی واقعاً مبارزه با فساد یک مقدار جنبۀ تظاهر داشت. به هیچ عنوان مسئلهای به نام مبارزه با فساد… خیلی معذرت میخواهم بسیاری از وزرای کابینۀ خودشان از فاسدترین افراد بودند، سوابق آنها و به اصطلاح، چهرههایشان. بنابراین چطور ممکن است که مبارزه، یا عدم لیاقتشان بود. این یکی. دوم اینکه مبارزه با فساد وقتی است که با یک برنامۀ صحیح و یک آرمان ملی یک تصفیۀ دامنهدار و وسیعی در یک مملکت انجام بشود، که همانطور که عرض کردم، مشت نمونۀ خروار است، اول خود هیئت دولت است. اما از گرفتن حسن یا حسین بعد در اطرافش تبلیغ کردن، درحالیکه حسن گرفته میشد حسین را میگرفتند، هزار نفر صد نفر خیلی دزدتر و فاسدتر از حسن و حسین در دستگاه ادارات هم بودند، در دستگاه دولتی هم بودند، عرض شود که، وجود داشتند. ما در کار خودمان، من باب مثال، ما آن ارز تحصیلی را که قطع کردیم یک آقایی بود به نام آقای فولادوند، ایشان استاندار خوزستان بود، دخترش به نام محصل انگلیس ارز تحصیلی میگرفت. پنج سال آمده بود به ایران، شوهر کرده بود، بچه داشت. دوتا بچه داشت. باز به نام محصل در انگلستان ارز تحصیلی میگرفت. چهکاره بود؟ استاندار خوزستان. ما بعد از اینکه ارز دانشجویان را البته به اسم دانشجو، ملاحظه فرمودید، از اینها خیلی زیاد داشتیم که ارز آنها به نام دانشجو بود اصلاً وجود خارجی نداشتند، قطع کردیم برای اینکه این را بنده به کرسی بنشانم و فریاد و فغان عدهای بلند نشود و در نیاید فردا، درهم آمد، ولی پیشدستی بکنم یک مصاحبۀ تلویزیون ـ رادیو هم بنده کردم. از جمله گفتم «آقا…» توی روزنامه هم نوشتم. مثال زدم گفتم «آقا، استاندار یک دستگاهی میآید یک چنین کاری میکند. این چهجور استانداری است؟» خوب، صدای، عرض شود، آقای دکتر امینی درآمد که «آقا این استاندار ما است.» گفتم «آقا، شما اگر میخواهید که آبرو حفظ بشود او را بردارید ممکن است شما تا دیروز میگفتید که «آقا، من یک چنین آدمی را نمیشناختم.» حالا که شناسایی شده، خوب، بردارید این افراد را. مقصود، با این عوامل که نمیشود مبارزه با فساد کرد. نخیر یک چیزی بود بهطور کلی. اما باز شرافتمندانه، چون اینجا مسئلۀ قضاوت پیش میآید، باید این را عرض کنم که ایشان با سایر نخستوزیران اختلاف داشت.
س- آقای درخشش، شما اهمیت میدادید به این مسئله که مطبوعات مملکت دربارۀ شما چه مینویسند؟
ج- در چه تاریخی؟
س- مسلماً در همان تاریخی که شما وزیر بودید. آیا برخوردی داشتید با مطبوعات و یا یادتان هست که مطبوعات مطالبی راجع به شما نوشته بشاند؟
ج- والله، مطبوعات به عقیدۀ من آن موقع آزادی عمل نداشتند که بیایند، یعنی آزادی کامل نداشتند.
س- خوب، همان چیزی که بود.
ج- بر علیه من مطبوعات چیزی ننوشتند یا نوشتند. ولی بهطورکلی، چرا، الان یادم آمد. بله، چرا. عرض شود که، هم اطلاعات نوشت و هم کیهان، درست است. این یک مقدار زیادی مسائل عمومی نبود. البته به نام مسائل عمومی بود. اما مسائل شخصی بود. یک مثال کوچک بنده میزنم. کتابهای درسی را که ثروت عظیمی بود، اینها را یک گروه زیادی بودند که قبضه کرده بودند. که بعداً هم دادند به بنیاد پهلوی و نمیدانم، به اشرف و اینها بعداً اداره میکردند. یک کتاب تاریخ مثلاً منتشر میکردند. بیست نفر اولاً زیر آن امضا میکردند. چند صفحه بود؟ پنجاه صفحه. امضا میکردند که «آقا، مؤلف فلان و فلان». که اینها حق تألیف بگیرند. بعداً هم مؤسساتی بودند که این مؤسسات قبضه کرده بودند با تشریک مساعی با شاهپورها و دربار و این چیزها سوءاستفاده میکردند از این مسئلۀ کتابها. خوب، این کتاب قیمتش میرفت بالا، وقتی که پانزده نفر زیرش بنویسند که «من حق تألیف دارم.» ما کتاب را آوردیم رسانیدم به ربع قیمت. چرا؟ آمدیم کتاب را از چنگ این، بهاصطلاح، کنسرسیوم گرفتیم.
س- منظورتان کدام کنسرسیوم است؟
ج- حالا عرض میکنم خدمتتان. این کتاب را از چنگ آنها گرفتیم، مؤلف را از بین بردیم. نه اینکه مؤلف را از بین بردیم. آمدیم یک هیئت مؤلفین تشکیل دادیم و آن هیئت مؤلفین بنویسند و آن رقمی که روی کتاب بود از محصل گرفته بشود. کتاب هم مطالب آن عالیتر شد و هم رسید به یکچهارم قیمت که بهطورکلی در این قضیه مشکلات عظیمی به وجود آوردند که نزدیک بود آن سال کتابها را چاپ نکنند، تا این اندازه مشکل. منباب مثال، روزنامه کیهان یکی از شرکاء بود که مطبعهاش برای اینکار کار میکرد. چندتا از مطبعهها بودند، از مطابع بودند که آن مطابع این کتابها را انحصاری در اختیار میگرفتند که یکی از مطابع آن مطبعهای بود که متعلق به اشرف بود. اینها یک کنسرسیومی تشکیل داده بودند و میدانید که میلیون میلیون کتاب، و این سود آن عظیم و سرشار بود. این را ما تمام را قطع کردیم. سیستم تعویض کتاب را عوض کردیم و به کمیسیونها واگذار کردیم و به افراد بسیار با صلاحیت، و از دانشمندها. خود این قضیه باعث شد که مبارزات اینها بر علیه ما شروع شد، از جمله خود کیهان. منباب مثال، یک سرمقاله نوشت به اینکه به علت اینکه حقوق مستخدمین شیراز داده نشد، امروز تمام مستخدمین شیراز گونی پوشیدند. بهعنوان اینکه حقوق آنها عقب افتاده است. چنین چیزی نبود. مثال عرض میکنم. یک چنین مسائلی بود. یا روزنامه اطلاعات. روزنامه اطلاعات یک قراردادی وزارت سابق بسته بود که، عرض شود که، دوتا مدرسۀ انگلیسی بیاید در حصارک کرج باز بشود. در آنموقع ۶۰ میلیون تومان بودجه تعیین کرده بودند. چون بعضی از رجال ما علاقه نداشتند از بچههایشان جدا بشوند آنها را بفرستند به انگلستان انگلستان را میخواستند بیاورند آنجا. این دوتا مدرسه را برای همین بچههای اعیان و رجال، درحالیکه میدانید که ما چهقدر گرفتار بیمدرسهای بودیم، بسازند در حصارک. معلمین انگلیسی و تمام مسائل به انگلیسی باشد و بچههای رجال تشریففرما بشوند به آنجا، شبانهروزی هم باشد. ما که آمدیم این برنامه را قطع کردیم که مشکلاتی، با مخالفت عرض شود که، سفیر انگلیس آمد پیش ما، نمیدانم، دیگران. بههرحال، ما زیر بار این قضیه نرفتیم. جلویش را گرفتیم. تا آنموقع هم هفت میلیون تومان خرج کرده بودند برای این پروژه. عرض شود که، یکی از مقاطعهکاران ایرانی اینکار داماد آقای عباس مسعودی بود. خوب، آقای عباس مسعودی آمد.
س- اسم ایشان یادتان هست؟
ج- آقای… دامادش است. معلوم است. مشخص است دیگر. ایشان آمد پیش بنده گفت «آقا، این داماد بنده است و مقاطعهکار است. و یک مقدار زیادی وسایل و فلان و فلان خریده ایشان ضرر میکند.» ما گوش نکردیم. خوب، ایشان آمد در خود روزنامه اطلاعات یک کرسی درست کرد بهعنوان «مخالفین وزارت فرهنگ میتوانند بیایند در این کرسی صحبت کنند.» هر فاسدی را که ما از کار برکنار میکردیم، عرض شود که، آنجا میرفت. یک چهار ستون روزنامه اطلاعات راجع به این مسائل داشت. چنین چیزهایی بود. ولی بنده به هیچ عنوان اهمیت نمیدادم برای اینکه افکار عمومی چیز دیگری بود. غیر از اینها بود. بله.
Leave A Comment