روایتکننده: خانم مهرانگیز دولتشاهی
تاریخ مصاحبه: ۱۸ مه ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: شاهرخ مسکوب
نوار شماره: ۵
س- خانم دولتشاهی با تشکر از مصاحبهی جلسههای پیش و اطلاعاتی که لطف کردید خواهش میکنم امروز راجع به سازمان بینالمللی زنان و فعالیت نماینده ایران در آنجا و وضعی که دولت و کشور ایران در این سازمان داشت لطفاً ما را مطلع بفرمایید.
ج- بله. فعالیتهای بینالمللی زنان ایران از چند سال پیش از آنکه من شروع کردم شروع شده بود البته به طور تکتک. مثلاً حتی در آن، قبل از سازمان ملل اسم آن سازمان بینالمللی چه بود؟
س- جامعه ملل.
ج- جامعه ملل خانم فاطمه سیاح در آنجا صحبت داشت. بله جامعه ملل.
س- به عنوان نماینده ایران از طرف زنان ایران؟
ج- در هیئت نمایندگی ایران بود. بهعنوان زنها که آنموقع زنان فعالیت یا سازمانی نداشتند که نماینده داشته باشند. ولی چون یک خانم برجستهای بود و چندین زبان میدانست و خیلی وارد بود گویا در هیئت نمایندگی ایران بود. متأسفانه از خانم سیاح که بسیار خانم برجستهای بود و بعد هم استاد دانشگاه بود ما چیز زیادی در دست نداریم. من خودش را دیده بودم ولی نسبتاً زود مرد پنجاه سال هم نداشت. من هنوز فرصت اینکه از خودش یک مقدار اطلاعاتی را بگیرم و از او بپرسم و یادداشت بکنم که چه کارها قبلاً کرده است نداشتم. در ایران استاد دانشگاه بود، استاد ادبیات روز و استاد ادبیات تطبیقی چندین زبان خارجی بود.
س- بله من چندتا مقاله از ایشان خواندهام.
ج- بله. بعد خانم صفیه فیروز، او هم یک فعالیتهایی قبل از ما شروع کرده بود و عضو اتحادیه بینالمللی زنان بود تا نیابت ریاست هم رفت. بعدها یواشیواش در سازمانهای دیگر هم زنان وارد شدند. مثلاً سازمان پرستاران بود نمایندگان پرستاران میرفتند، سازمان پزشکان بود که خانمهای پزشک میرفتند. در شورای خدمات اجتماعی یا امور اجتماعی یکهمچین چیزی هم که بود ستّاره فرمانفرمایان رفته بود گویا تا نایب رئیسی هم رسیده بود. بعدها خانم مهرانگیز منوچهریان در اتحادیه بینالمللی حقوقدانان که تا ریاست آن سازمان هم رفت. سازمانهای کوچک و بزرگ دیگری هم بود که شرکت میکردند. به عنوان یک سازمان اصلی بزرگ ایرانی اول بار آن سازمان همکاریهای جمعیتهای زنان ایران که گفتم مثل اینکه سرنوشتش را؟ در ارتباط با فعالیتهای جمعیت زنان گفتیم که جمعیتهای زنان جمع شدیم و یک سازمان همکاری درست کردیم.
س- بله.
ج- چون بعضی خانمها بودند ارتباطاتی با خارج پیدا کرده بودند و ما به فکر این بودیم که کم و بیش به ما پیشنهاد میشد. مثلا به جمعیت «راه نو» یکبار پیشنهاد شده بود و ما عضو اتحادیه بینالمللی زنان شده بودیم. من خودم بعد از تشکیل جمعیت «راه نو» خوب قبلا خیلی اروپا بودم ولی به خصوص برای فعالیتهای زنان اینقدرها فعالیت نکرده بودم. بعدها در سفرهایی که به اروپا میآمدم میرفتم سازمانهای زنان را بازدید میکردم. از جمله من یک سفر بالاختصاص برای این آمدم که بروم انگلیس و سازمانهای زنان آنجا را ببینم. در تهران هم از شورای فرهنگی بریتانیا خواهش کردم و آنها هم خیلی استقبال کردند خبر دادند و برای من برنامه درست کردند و من تمام آن تشکیلات را در آنجا دیدم. مثل اینکه در سال ۱۹۵۸ گویا بود. ما یک قدری شروع کرده بودیم که تماسهایی با خارج داشته باشیم. البته اینجا شما در سؤالتان دولت و کشور ایران را گفتید آنچه که جنبهی دولتی داشت فرق داشت. فعالیتهای دولتی مربوط به سازمان ملل میشد، یونسکو میشد، اکاساک میشد اینها که آنجا شروع کرده بودند جسته و گریخته گاهی زنان را راه میدادند و میبرندند.
یکی از جاهایی که ما خیلی تلاش میکردیم بفرستند نفرستاده بودند تا سال ۴۲ مثلاً به خود سازمان ملل بود در کمیته سوم که مسائل مربوط به زنان همیشه مطرح بود و همیشه از بین نمایندگان دولتها خانمها شرکت میکردند از ایران همیشه یک مرد بود. آقای محمدعلی مسعود انصاری به من میگفت ما خجالت میکشیم وقتی ما میرویم آنجا فقط نماینده ایران و عربستان آنجا مرد است و آنهای دیگر همه زن هستند شماها سعی کنید بیایید توی کار. به کمیسیون مقام زن سازمان ملل هم سالها ایران اصلاً تقاضای عضویت نکرده بود. یکوقتی خانم فیروز بهعنوان observer رفته بود به نظرم سال ۱۹۴۷ ولی سالها بود. یواشیواش ماها آمدیم میدان و شروع کردیم که باید باشیم و حالا الان هم میگویم که یکبار اولش چطور شد. در سال ۱۹۵۸ دولت شوروی میخواست یک سمیناری تشکیل بدهد با همکاری کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل. چون میدانید از این کارها هست. یک دولت عضو با یکی از ارگانهای سازمان ملل سمیناری، برنامهای چیزی تشکیل میدهند. این سمینار برای این با کمیسیون حقوق بشر بود چون مربوط میشد به اجرای اعلامیهی رفع تبعیض از زن و به خصوص با تکیه به ماده دهم آن که ارتباط پیدا میکرد با مسائل اقتصادی و کاری زنان و دادن امکانات بیشتر و مساوی برای زنان یک سمینار راجع به این میخواستند در مسکو تشکیل بدهند. نه ببخشید اشتباه کردم این مال سال ۱۹۷۰ بود. در سال ۱۹۵۸ آنها یک سمیناری ترتیب داده بودند روسها خودشان رأساً دعوت میکردند، از کشورهای زیادی دعوت کرده بودند شاید صد کشور، برای معرفی وضع زن در شوروی که نشان بدهند که چهقدر وضع زن در شوروی پیشرفته است.
س- بله چه ترقیاتی کرده است.
ج- بله. از دولت ایران هم دعوت کرده بودند. و آنموقع هم سفارت شوروی زرنگی به خرج داده بود. وزیر خارجه ما آقای اردلان بود، علیقلیخان اردلان، که روی موافقی با آنها نداشت. اینها وزیرخارجه ننوشته بودند چون میدانستند اگر این را بنویسند او ترتیب اثر نمیدهد. به نخستوزیر علا نوشته بودند. آقای علا ترتیب اثر داده بود و گفته بود بله ما یک چند نفری را میفرستیم. خودشان یک مطالعاتی را کرده بودند و یک دو سه نفری… رجوع کرده بود به آقای ذوالفقاری که معاون نخستوزیر بود. در این موقع دایی من محمودخان هدایت هم معاون نخستوزیر بود. یکروز به من تلفن زد که بیایید اینجا و آقای ذوالفقاری را هم ببینید و ما میخواهیم شما را ببینیم. ما رفتیم آنجا گفتند یکهمچین سمیناری است و ما دو سه نفر را در نظر گرفتیم که شماها را بفرستیم. ذوالفقاری گفت من خانم فیروز و شما و خانم سعیدی را در نظر گرفتهام. خانم سعیدی را شاید بیشتر برای این در نظر گرفته بود ایشان ذوالفقاری رئیس رادیو بود در آن زمان و خانم سعیدی هم در رادیو یک برنامهای داشت که به نظرم آن را قطع کرده بودند او دلخور شده بود. برای اینکه از او دلجویی بکند دعوتش کرده بود. البته خیلی خانم خوبی بود و ما خوشحال بودیم که با هم بودیم ولی او فعالیت جمعیتی و اینها نداشت. من به آقای ذوالفقاری پیشنهاد کردم که خوب است که خانم مهری آهی هم توی این هیئت باشد چون این روسی خیلی خوب میداند و با آنجا آشنا است. بالاخره او هم قرار شد که بیاید. ما ۴ نفر رفتیم به شوروی. اتفاقاً هم طوری شد، آنموقع هواپیمایی مرتب بین تهران و شوروی نبود در سال ۱۹۵۸ که میشد سال ۱۳۳۷ میشد و اینها هم جوری انتخاب کرده بودند که یک نفر از جمعیت «راه نو» بود، یک نفر از شورای زنان بود خانم فیروز و خانم سعیدی هم بهعنوان نویسنده و مجلهدار، آنموقع یک مجله به نام «بانو» داشت. من وقتی به آقای ذوالفقاری پیشنهاد خانم آهی را کردم گفت آخه اگر از یک جمعیت دوتا باشد جمعیتهای دیگر میرنجند. من گفتم ما یک شورای همکاری با، وزارت کار داریم و خانم آهی را از آنجا اسم بگذارید که از جمعیت «راه نو» دو نفر نباشند. بههرحال، صحبت از این بود که برویم و کارها داشت روبهراه میشد و اینها. حالا ما میبایستی که میرفتیم تا بندر پهلوی و از آنجا با کشتی میرفتیم باکو و از آنجا با ترن میرفتیم. یکهمچین بساطهایی بود. در این ضمن معلوم شد که یک طیاره مخصوص از شوروی میآید که سفیر شوروی را میآورد. از سفارت شوروی پیغام دادند که اگر میخواهید این خانمها را با این طیارهای که خالی برمیگردد بفرستید؟ ما گفتیم اشکالی ندارد؟ گفتند نه. ما هفت هشت ده روز زود رسیدیم قبل از….
س- این قسمت را مثل اینکه فرمودید.
ج- گفتم؟
س- بله که تمام شوروی…
ج- جاها را دیدم. خیلی خوب پس دوباره نگویم. این سمینار همانطوری که گفتم برای معرفی وضع شوروی بود. پس اگر گفتم دوباره نگویم. بسیار خوب ارگانیزه شده بود. همه مترجمهای خیلی خوب داشتیم، این را هم به نظرم گفتم، و این در واقع اولین فعالیت بینالمللی من بود بهاصطلاح با تأیید دولت یعنی با پیشنهاد دولت چون آنها مرا هم انتخاب کرده بودند که بروم. و من واقعاً خیلی بهاصطلاح اشتهایم برانگیخته شد در اینکار که فکر کردم واقعاً ما لازم است یک همکاریهایی با خارج داشته باشیم. و از وقتی که برگشتم بیشتر به این فکر افتادم و بعد از آن هم بود که رفتم مثلاً سازمانهای انگلستان را ببینم اینها. بله یک سال بعد از آن بود. در نتیجه ما آمدیم یک مقداری توی کارهای بینالمللی.
از آن طرف سازمانهای بینالمللی هم همیشه به فکر این بودند که کشورهای جدید و مخصوصاً کشورهای در حال توسعه را جذب بکنند، سازمانهای زنانشان را، شورای بینالمللی زنان که یک شورای خیلی قدیمی است یکی از قدیمیترین، در سال ۱۸۸۸ میلادی تأسیس شده است و در سال ۱۸۹۹ که کنفرانس صلح لاهه به وجود آمد این جمعیت فوری طرفدار آن عقیده شد که به جای دعوا و جنگ اختلافات را با مسالمت و با گفتوگو تمام بکنند و از آن سال resolution ها داده و خیلی روی این کار کرده، خود آن ایده در خود آن کنفرانس به جایی نرسید ولی این سازمان آن را دنبال کرد. بههرحال وارد جزئیات نمیشوم یک سازمان خیلی قدیمی است، خیلی برنامه عالی داشته است تا امروز هنوز همان مرامنامه برای امروز هم بعد از قریب صد سال ارزش دارد و یک عده خانمهای اروپایی و آمریکایی بودند که این را تشکیل دادند و تأسیس آن هم در شهر واشنگتن بوده است. و حالا هم ۴ سال دیگر قرار است در شهر واشنگتن جشن صدمین سال آن را بگیرند.
بعضی از خانمهایی که در سازمان همکاری جمعیتهای زنان بودند با خارجیها با آمریکایی و اینها آشنایی داشتند. من هم که یک مقدار با آلمانها و آمریکاییها و انگلیسها یک قدری آشنایی داشتم در نتیجه این مسافرتها و ارتباطهایی که داشتم. یواشیواش خبر شدیم که شورای بینالمللی زنان یک کنفرانسش در شهر استانبول قرار است که در پاییز سال ۱۹۶۰ تأسیس بشود. راستش را به شما بگویم یک عامل هم مرا به اینکار تشویق کرد. یکی از اقوام من که در سازمان امنیت کار میکرد در قسمت روابط بینالمللی این برنامه به دستش رسید. آمد و با من صحبت کرد این چیست؟ گفتم والله از این کنفرانسها زیاد است و از این سازمانها هستند. من هم یک کمی این سازمان را میشناسم ولی زیاد نمیشناسم هنوز که شورای بینالمللی است و اینها. گفت تو نمیخواهی بروی؟ من فکر میکنم که دستور داشت از دستگاه که من بعدها فهمیدم که اینها دلشان میخواهد ماها برویم توی این سازمانهای غیردولتی برای اینکه کمونیستها نیایند. بعضیهاشان بعدها به من گفتند. گفتند شما نروید خانم مریم فیروز میآید توی این دستگاهها. البته توی شورای بینالمللی نمیآمد چون آنها توی این دستگاههای دست راستی نمیآمدند ولی خیلی جاها. اینها هم دلشان میخواست که ماها برویم اینجاها و پایمان باز بشود عوض اینکه در مقابل تودهایها و دست چپی و مخالفین بیایند بنشینند. من گفتم که والله فکرش را نکردم. گفت خوب تو چرا نمیخواهی بروی؟ اتفاقاً من آن سال خیال داشتم که بروم اروپا. بروم پیش پسرم که آورده بودمش سال پیش در اروپا و میبایستی بیایم تابستان را با او بگذرانم. گفتم که من ممکن است که سر راه اینکه میخواهم بروم به فرامرز سر بزنم بروم یک دو هفتهای هم در استانبول بمانم، بد نیست. آنوقت او به من پروگرام و اینهاش را هم داد. یکروزی که با یک عده از خانمها دور هم بودیم من دیدم یکی دو نفر دیگرشان هم که از راه آمریکاییها اطلاع پیدا کردند راجع به این موضوع… بالاخره ما با هم صحبت کردیم و دو نفرمان رفتیم. اوایل این بود که شورای عالی جمعیتهای زنان درست شده بود. راجع به شورای عالی گفتم که هیئت رئیسه والاحضرت اشرف بودند؟
س- بله.
ج- وقتی که شورای عالی درست شد یک چند نفر از ما که هر کدام وابستگی به یک جمعیت قوی داشتیم به طور، نمیتوانم محرمانه و زیرزمینی و اینها چون کار فوقالعادهای نمیکردیم، خصوصی دور هم جمع میشدیم برای اینکه اگر یک جریاناتی در شورای عالی پیدا بشود، زیاد جنبهی فرمایشی و این چیزها پیدا بکند و اینها ما با همکاری و همفکری که با همدیگر میکنیم سعی بکنیم اساس را حفظ بکنیم که جمعیتها نقش خودشان را داشته باشند. این یکهمچین جلسهای بود که ما دور همدیگر جمع شده بودیم دیدیم دو سه نفر به این فکر هستند و دو نفرمان تصمیم گرفتیم که برویم. حالا فکر کردیم که چون الان تازه شورای عالی درست شده است و هنوز والاحضرت به این جریانات اینکارها وارد نیستند ما اگر این موضوع را ببریم در شورای عالی ممکن است بهطورکلی بهم بخورد، هر کسی یک چیزی بگوید. گفتیم فعلاً ما سازمان همکاری جمعیتهای زنان ایران هنوز اعتبار دارد و منحل نشده است. سازمان همکاری جمعیتهای زنان ایران نامه نوشت به شورای بینالمللی و ما دو نفر را معرفی کرد که ما به نمایندگی از طرف سازمان همکاری میرویم آنجا. در شورای بینالمللی هم، به نظرم قبلاً گفتم، سازمانهایی که حالت فدراسیون داشته باشند پذیرفته میشدند….
س- بله این را هم گفتید.
ج- که به صورت کسی باشند که انواع فعالیتها را از تمام سطح مملکت داشته باشند. سازمان همکاری این شرط را داشت. در سپتامبر ۱۹۶۰ این کنفرانس در آنکارا تشکیل میشد و ما رفتیم. یک کوچولو پرانتز برایتان بگویم که پیش از رفتن به آنکارا قبلاً یک سفر در تهران من با خانم لیدی عبدالقادر که مادر وزیر خارجه آن زمان پاکستان بود آشنا شده بودم. این خانم میآمد که برود به ترکیه پیش آن یکی پرسش سپهبد عبدالقادر که در سازمان سنتو بود. در تهران وزیر خارجه از من خواست که به نام جمعیت «راه نو» از او پذیرایی بکنم. تهران ما از او پذیرایی کردیم و این خانم هم یک پیرزنی بود. از خانمهایی بود که یک عمر در پاکستان فعالیت داشت، رئیس یک کلوب خیلی معتبر زنان بود. این خانم هم وقتی شنید من میروم ترکیه گفت پس شما دو سه روز هم بیایید آنکارا مهمان من. من قرار شد که اول برویم آنکارا دو سه روز مهمان خانم عبدالقادر باشیم توی خانه سپهبد عبدالقادر و بعد هم برویم آنکارا. وقتی من رفتم آنجا خوب از سفارت خودمان و اینها مهمانی مفصلی کرده بودند. از سفارت خودمان و از سنتو، از ایرانیها، آنموقع سپهبد باتمانقلیچ هم آنجا بود. من خانم باتمانقلیچ را میشناختم و یک نسبتی هم با همدیگر داشتیم. آنها هم آمده بودند مهمانی. گفت، «اه خانم دولتشاهی شما هستید؟» گفتم بله. گفت، «وقتی گفتند دوست این خانم میآید من خیال کردم خانم صدیقه دولتآبادی میآید.» آنموقع من جوان بودم و آن خانم پیر بود. گفتم نه من بودم من همه جور دوست دارم. در استانبول در آن کنفرانس که اولین باری بود که من در یک کنفرانس به این بزرگی شرکت کرده بودم. من عضو کمیسیون حقوقی شدم، حقوق زن، و در آنجا سازمان ایران به عضویت شورای بینالمللی درآمد. شورای بینالمللی ایران را پذیرفت. خودشان میگویند National Councils در مقابل International Councils ولی در هر مملکتی ممکن است اسم National Councils چیز دیگری باشد. بعد که ما برگشتیم بعدها به والاحضرت گزارش دادیم گفتیم چون قبلاً سازمان همکار مکاتبه کرده بود ما آنموقع رفتیم حالا هر چه شما میگویید. گفتند خیلی خوب شورای عالی میگردد جانشین سازمان همکاری و به آنجا هم نوشتند که حالا جز شورای عالی داریم. والاحضرت علاقهمند بود که کارهای بینالمللی را ما دنبال بکنیم. شاه هم به والاحضرت سپرده بود که به خصوص کارهای بینالمللی را شما خودتان نظارت بکنید برای اینکه هر کسی هر جا نرود. کسی باشد زبان بداند، اطلاعاتی داشته باشد و از این حرفها. بعد والاحضرت دنبال کردند که من مرتب رفتم دیگر به تمام اجلاسهای شورای بینالمللی از آن تاریخ به بعد من رفتم. اول عضو کمیسیون بودم بعد مشاور منطقهای شدم در سال ۱۹۶۶ که کنفرانس شورای بینالمللی در تهران برقرار شد، نمیدانم این را گفتم یا نه؟
س- بله و بسیار خوب گفتید.
ج- بله در آنجا من نایب رئیس انتخاب شدم و در سال ۱۹۷۳ در وین به ریاست رسیدم. در سال ۱۹۷۰ که ما یک اجلاسی در بانکوک داشتیم. آنجا یک دور به من پیشنهاد شد. چون دو نفر که کاندید بودند برای ریاست هر دو دم آخر از کاندیدایی استعفا دادند، هر کدام به دلیلی. یکیشان عرب بود، یهودیها در تمام این کشورهایی که ما عضو داشتیم فشار آوردند به شوراها که ما میرویم بیرون اگر شما یک عرب را به ریاست شورای بینالمللی انتخاب بکنید. بسیار کار بدی بود یکهمچین چیزی در شورای بینالمللی نمیبایستی پیش بیاید ولی آمد. بعد یک خانم دیگر یک خانم فنلاندی بود هلوی سپیلا که بعدها معاون دبیرکل سازمان ملل شد. او هم به دلایل دیگر کنار رفت. مانده بودند که چهکار بکنیم، به یکی دو سه نفری که خوب به نظرشان میآمد که بد نیست، به من آنجا پیشنهاد کردند. گفتم من اینجوری از الان به فردا کاندید نمیشوم برای ریاست و من هم آمادگی ندارم. من فقط یک دوره در هیئت مدیره بودم. به علاوه میدانستند من باید اول در تهران وضعم را با تهران و والاحضرت و اینها روشن بکنم همینجوری نمیشود. بههرحال، آن دوره اتفاقاً من خیلی تلاش کردم که اختلاف پیش نیاید. یک جلسه هیئت مدیره را ساعت ده شب تا دو بعد از نصف شب من اداره کردم چون خود رئیس نمیخواست باشد. بههرحال، بعد در فاصلهی ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ که ما همیشه آن وسط یک دور یک کمیته executive داریم، سه سال یکدفعه triennial plenary داریم که آنجا کمیته executive هم تشکیل میشود و board هم تشکیل میشود. هیجده ماه یکبار کمیته executive است که الان چند روز دیگر یک کمیته executiveمان در کیل در آلمان تشکیل خواهد شد. سالی یکبار بعضی وقتها دوبار هم board میتینگ که آن توی پاریس است چون پاریس مرکز شورای بینالمللی زنان است. و در آن فاصله که ما کمیتهی executiveمان در آمستردام بود رفقا به من پیشنهاد کردند که قرار شد که من کاندید ریاست بشوم. من آنموقع گفتم صبر کنید باید بروم تهران مذاکره بکنم. یادم هست که به میسیز شولر که رئیس آن بود گفتم که من هنوز مدت زیادی نیست که توی شورای بینالمللی هستم. خیلی جرأت میخواهد که آدم بعد از شما رئیس بشود. گفت، «نه، نه این حرف را نزن ما میدانیم که تو میتوانی.» و گفت، «هر پرزیدنتی flavor خودش را میآورد.» خیلی زن برجستهای بود. بههرحال، در هر صورت آمدیم و با والاحضرت صحبت کردیم. به والاحضرت هم گفتم که من اول با آقای انصاری صحبت کردم گفتند برو. که همینجوری والاحضرت نگوید بله، بله. شرایطش باید محفوظ باشد.
س- بله که ایشان موافقت کردند؟
ج- بله. و خیلی شدید. والاحضرت خیلی برای اینجور کارها، از نظر ایران همیشه دلش میخواست… او از چند سال جلوتر میگفت ما باید تو را کاندید نیابت ریاست کنیم. گفتم نمیشود زود است. خیلی دلش میخواست که همهجا ما برویم و گل بکنیم.
س- بله و بعد فرمودید که یک بودجه مخصوصی هم در اختیارتان گذاشته بود. یک دفتری با میز و صندلی و…
ج- بله با دوتا منشی. بله والاحضرت گفت ببروید جا اجاره کنید. گفتم نمیخواهد دوتا اتاق توی همین سازمان زنان پایتخت کافی است و دوتا هم منشی داشتم و کارهایمان را میکردیم. بودجه هم من اهل ولخرجی نبودم. یک خرده بعضی جاها میدیدیم تنگنا گیر میکنیم میگفتیم کسریش را به ما میدادند. و در وین بود در قصر هوفبورگ، قصر قدیمی هوفبورگ، در آنجا کنفرانس ما برقرار بود. خوب سفارت هم انصافاً خیلی دیگر چیز میکردند در روز آخر که نقل و انتقال ریاست بود رئیس قدیم به رئیس جدید که علامتها را میداد و انتقال میداد و یک عدهای از سفارت و از دوستان ما آمده بودند و خودمان هم یک هیئتی بودیم که آنها هم بودند. بعد هم سفیر یک مهمانی خیلی مفصلی در باغ سفارت داد و عصر هم یک کوکتل دادند که ۴۰۰ یا ۴۵۰ نفر آدم بود و فعالیت من به عنوان رئیس شورای بینالمللی. خودم میدانستم که مسئولیت بزرگی است مخصوصاً که آنموقع من وکیل مجلس هم بودم، بالاخره به کلی کار وکالتم را و حوزه انتخابیهام و آن را که نمیتوانستم ول بکنم ولی خوب در دستگاهها ایران همه میخواستند که من اینکار را بکنم و مثلاً خوب رئیس مجلس هر وقت که من میبایستی مسافرت بروم فورا موافقت میکرد. البته کرمانشاه یکخرده گلهمند میشدند که من زیاد سفر میروم. در این سه سالی که من رئیس شورای بینالمللی بودم بیش از ۳۶۵ روز در سفر بودم. یعنی از هر سه روز من یک روزش در سفر بودم، خیلی لازم بود که سفر بروم به خصوص که یک وقتی که وسایل سفر در دنیا زیاد شده و همه هم انتظار دارند. در قدیم رؤسا سفر نمیکردند ولی همه از همه جا دعوت میکردند بیا و هی میگفتند فلانقدر سال است که به کشور ما رئیس شورای بینالمللی نیامده، فلان قدر سال است که رئیس شورای بینالمللی به کشور ما نیامده است. یا یک جاهایی برنامههایی داشتیم خوب یک سازمان خیلی بزرگی است، آنموقع شصت و هفت هشت عضو داشتیم حالا هفتاد و خردهای داریم. برنامهها را مجبوریم جاهای مختلف دنیا بگذاریم یک برنامه غرب آسیا بگذاریم، یکی شرق آسیا بگذاریم، یکی آمریکای جنوبی بگذاریم. اینطورها. در سال ۱۹۷۲ یک سمینار داشتیم در آمریکای جنوبی. در ۱۹۷۳ هم بلافاصله مدت کوتاهی بعد از ریاست ما یک سمینار داشتیم در استرالیا. من از فرصت استفاده کردم که تا استرالیا میروم به چند کشور نزدیک هم سر را هم دیدن کنم مثل زلاندنو، فیلیپین، اندونزی، سنگاپور را نمیدانم آن سفر رفتم یا جلوتر رفته بودم، سنگاپور را مثل اینکه جلوتر رفته بودم، و تایلند که البته سفر چندم بود و هند، هند ۱۹۷۰ رفتم سال ۱۹۷۳ نرفتم. آنها هم وقتی که قرار است که رئیس بیاید یک برنامههایی دیگر میگذارند که هم تشکیلات خودشان را نشان بدهند. در فلیپین با یک موقعیت خیلی جالبی مواجه شدیم. آن خانمی که رئیس شورای زنانشان بود همانموقع قاضی دیوان کشور شده بود، قاضی بود اصلاً و آنموقع قاضی دیوان کشور انتخاب شده بود که گویا اول بار بود که در دنیا یک نفر زن قاضی دیوان کشور میشد. بعد اندونزیها گفتند ما هم داشتیم. و همهجا شور و شعفی بود، به همین دلیل ما دیدن رئیس دیوان کشورشان هم رفتیم و آنموقع مثل اینکه خانم مارکوس نبود در فیلیپین، من او را آنجا ندیدم. بههرحال، اگر بخواهم از این سفرها دانه دانه بگویم که خیلی مفصل میشود.
س- بله، اساساً با تاریخ ایران خیلی ارتباط ندارد.
ج- بله فقط ارتباط پیدا میکند با فعالیت من و انتظاراتی که در شورای بینالمللی بود. مثل اینکه یکدفعه برایتان گفتم من به ۴۹ کشور سفر کردم. منتها حالا این وسطها آنهاییش که به یک دلیلی یک برجستگی دارد صحبت میکنیم.
از این طرف ما آمدیم و مطالعه بکنیم بین برنامههای مختلفی که میشد، یعنی ما خیلی برنامههای مختلف داریم، سیزده تا standing committee داریم که طبعا اعضای این کمیتهها از کشورهای مختلف هر کس داوطلب میشود که میآید و اینها هر کدام برنامههای معینی دارند و یک برنامههای دستهجمعی هم در هیئت مدیره پیشبینی میشود با مطالعه، با منطقههای مختلف و کشورهایی که یا خودشان داوطلب یک فعالیتهایی هستند یا اینکه ما میخواهیم به خصوص برای آنها یک کارهایی بکنیم.
من فکر کردم دیدم که ما باید برای قارهی آفریقا یک برنامههای خوبی بگذاریم، به کمکشان برویم به دو دلیل. ۱. اینکه این کشورهای تازه به استقلال رسیده همهجا زنان آمدند توی کارها و نسبتاً آسان آمدند اما خیلی خرافات در کشورهایشان هست. ۲. من دیدم که با سرعت عجیبی کمونیستها دارند در آفریقا زنان را جذب میکنند. مثلاً در سال ۱۹۷۰ که سمینار بود که عوض ۱۹۵۸ داشتم به شما میگفتم ۱۹۷۰، در سال ۱۹۷۰ یک سمینار راجع به همان حقوق زن بود و پشتیبانی از ماده دهم اعلامیه رفع تبعیض از زن. من در آنجا دیدم که این خانمهای آفریقایی که هستند توی جلسه هر کدام زبان کشور خودشان را حرف میزنند. اگر آنگلوفون انگلیسی اگر فرانکوفون فرانسوی. بیرون که میرویم مثل بلبل روسی حرف میزنند. از یکی میپرسم روسی از کجا بلد است؟ میگوید من آنجا دانشگاه رفتم. از یکی میپرسیم روسی از کجا بلد هستی؟ میگوید دو سال من آنجا بودم. میگوییم چهکار کردی؟ میگوید برای تحصیل ایدئولوژی و نمیدانم این چیزها آمدم. من آمدم هشدار دادم، سال ۱۹۷۰ به هیئت مدیره شورای بینالمللی که کمونیستها دارند آفریقا را جذب میکنند ما باید یک فکری بکنیم. وقتی که خودم رئیس شدم شروع کردیم به مطالعه که برای آفریقا چه کارها میتوانیم بکنیم. یک کمیتهای معین کردیم و چند نفر از این اعضا را من تشویق کردم رفتند به چند کشور آفریقایی در محل. چون یکی از تجربههایی که من بهعنوان وسط راه، ما یک کشوری بودیم نیمه جلو رفته، نه مثل اروپاییها و آمریکاییها بودیم و نه به عقبی آنها، و عقیده داشتم که خیلی کارهایی که اروپاییها برای کشورهای عقبمانده برنامهریزی میکنند و سازمان ملل اینها غالباً به قدر کفایت پخته شده برای آنها نیست، در سطح استفادهی آنها نیست.
گفتم اولاً اینها باید احساس این را داشته باشند که ما هیچ چیزی را برایشان یک برنامهای را برایشان تحمیل نمیکنیم، برنامه را از خودشان میخواهیم بگیریم چه میخواهند. این خانمها قرار شد مسافرت کنند به ۱۶ کشور سفر کردند این ۴ نفر، به ۱۶ یا ۱۷ کشور. و در محل صحبت کردند. اگر هم ما خودمان هم برنامه را کمک دادیم آنها احساس این را کردند که هر چه خودشان میخواهند ما انجام میدهیم. و من یک خرده مفصل برایتان بگویم دلیل دارد چون هنوز الان وقتی که یک راپرتهایی مینویسند بعضیها میگویند آن کاری که خانم دولتشاهی کرد آن اساسی بود باید ما دنبالش را بگیریم. بههرحال، براساس آنچه که خواستهی خود آنها بود و آنچه که لازم بود و میشد از سازمانهای بینالمللی برایشان کمک گرفت چون یکهمچین سمینارها خیلی خرج دارد و مؤسسات بینالمللی هستند که برای این چیزها میدهند مثل UNDP و یونسکو و امثال اینها. من خیلی هم شروع کردم به تقلا که از این مؤسسات پول بگیرم. خیلی از آنها ندادند. مثلاً UNDP در آنموقع انتظار داشت که ایران چون پول نقد دارد بیشتر بدهد. حالا ایران هم قبول نکرده بود که بیشتر بدهد اینها عوضش به من پول ندادند. بعضیها به من میگفتند «ایران پول دارد شما چرا از ما میخواهید؟» ولی با وجود این چون من عقیده دارم که کمک ولو اینکه کم باشد باید اینها بدهند که انترسه بشوند. از FAO گرفتم، از یونسکو گرفتم، از سازمانهای کمکی نروژ و دانمارک، آنموقع با دانمارک ما هنوز نزدیک نشده بودیم هنوز سفیر نگذاشته بودند. دانمارک یک چیزی دارد بهعنوان دانیدا یک مؤسسهای دارد و به آفریقا هم خیلی کمک میکنند. نروژ دارد به نام نوراد، از اینها هر کدام کمکهای کم ولی بالاخره. بعد ما دیدیم با این پولها نمیشود یک سمینار منطقهای که تمام آفریقا را شرکت بدهیم درست بشود. رفتیم پیش علیاحضرت شهبانو ایشان به من ۵۰۰۰۰ هزار دلار دادند و این اساس کار ما شد و یک خرده هم با پولهای دیگری که گرفتیم ما توانستیم. البته مدتی برنامه ریزیاش طول کشید. در سال ۱۹۷۶ اولین سمینار منطقهای ما در آنجا تشکیل دادیم برنامهی من این بود که، و تا اندازهای هم دنبال کردیم و هنوز هم یواشیواش دنبالهگیری میکنیم با وجود اینکه پول نداریم. یک سمینار تشکیل بدهیم، خواستههای اینها، احتیاجاتشان، امکاناتشان مطالعه بشود و خیلی هم زنهای خوبی بودند توی خود آفریقا اینها را جذب کردیم، اینها آمدند توی کمیسیونها نشستند و بحث کردند با کمک نمایندگان سازمانهای وابسته به سازمان ملل و expertهای شورای بینالمللی. برنامهی خیلی خوبی پرورده شد تحت عنوان recommendation و یکی از عمدهترین سفارشات ما این بود که این برنامهها را بروید در مملکت خودتان در سطح محلی با زبان محلی ادامه بدهید. چون برنامههایی که ما درست میکنیم به زبان انگلیسی، فرانسه یک عده معینی فقط استفاده میکنند ولی مردم آن مملکت باید به زبان خودشان استفاده کنند و خیلی تشویق کردیم، کمک دادیم. اینها بعضیهایشان هم خودشان انجام دادند و بعضیها را هم باز ما بهشان کمک دادیم، حتی کمک پولی دادیم که در مملکتهای خودشان این برنامهها را پیاده بکنند.
قرار بود که بعد از چند سالی، اول میخواستیم پنج سال باشد حالا بیشتر از پنج سال شده، دوباره یک سمینار منطقهای یا نیمه منطقهای تشکیل بدهیم برای ارزیابی که در این مدت چه استفادههایی کردند. و رئوس برنامه تا آنجا که من یادم هست منظور این بود که آن مسائلی که واقعاً مبتلا به زنان آفریقایی است. یکی مسائل آموزشی بود که خیلی اهمیت داشت و برای آن یک مقدار برنامهریزی میشد. یکی مسائل بهتر کردن وضع کارشان بود چون زنها فوقالعاده زحمت میکشیدند و تحت شرایط بسیار بدوی که میدانید در مملکت خودمان هم بوده و هنوز هم هست آب آوردن، سوخت جمع کردن اینها. و امکانات کار برایشان در سطوح بالاتر چون میروند درس میخوانند تحصیل میکنند بعد تازه به آنها کار نمیدهند. یک مقدار مبارزه با خرافات از راه همین برنامههای آموزشی، یکهمچین چیزهایی، کمک تکنولوژی برای بهتر کردن وضع زنان. چون در تمام کشورهای عقب مانده وقتی که خارجیها میآیند تکنولوژی جدید میآورند این را به مردها یاد میدهند. حالا کار نداریم که آن به درد مردها هم نمیخورد و به زودی آن ماشینها خراب میشود و آنها هم نمیتوانند کار بکنند. ولی بههرحال زنان باز عقب میمانند. یکی از پیشنهاداتی که من در آلمان به معاون وزارت کمکهای همین توسعهای که به کشورهای در حال توسعه میکنند کردم گفتم شما امکانات این را دارید که یک وسایل سادهای، خیلی سادهتر از آنجا که خودتان دارید اختراع بکنید برای کشورهای در حال توسعه که هم زنان و هم مردان بهتر بتوانند از آن استفاده بکنند ولی خوب نمیکنند اینها میخواهند محصولات کارخانجات خودشان را بفروشند، حالا خراب میشود آنجا بشود.
س- منظور چیز دیگری است.
ج- بله. بههرحال، امسال پاییز قرار است که یک سمینار در مراکش تشکیل بشود برای نیمه شمالی آفریقا. قرار شد دو قسمت کنیم شمالی و جنوبی، دنبالهگیری همان سمینار آن سال. بعد از اینکه من دورهی ریاستم تمام شد که یک دوره معمولاً ما رئیس افتخاری هستیم. دورهای که من رئیس افتخاری بودم رئیس شورای بینالمللی یک خانم تایلندی بود و خیلی از من میخواست که با او همکاری بکنم خیلی کمکش میدادم. من هم در کپنهاگ بودم اینجا نزدیک بودم میتوانستم خیلی کمک بکنم. بعد که آمدم اینجا، بعد از انقلاب، رئیسمان هم عوض شد به من پیشنهاد کردند که بهعنوان مشاور در هیئت مدیره باشم و از من خواستند که برنامهی آفریقا را ادامه بدهم و یک کمیسیون مخصوص تشکیل شد به سرپرستی من که برنامهی آفریقا را ادامه بدهم و تا اندازهای میدهیم ولی خوب برنامههای دیگر هم هست کسانی هم که خودشان یک برنامهریزی میکنند دنبال برنامهی خودشان را میگیرند. بههرحال یواشیواش باید که ادامه پیدا بکند. در دورهی فعالیت من در شورای بینالمللی زنان یک سری هم فعالیتهای با سازمان ملل داریم برای اینکه این سازمانها همه مقام مشورتی دارند با سازمان ملل. شورای بینالمللی زنان مقام مشورتی درجه یک دارد با اکوسوک و سابق A بود، اول ۲ بود بعد شده یک. یعنی A و B بود و حالا یک و دو شده است.
ضمناً یک عدهای هستند سازمانهای بزرگ بینالمللی که اینها همه مقام مشورتی با سازمان ملل دارند، ضمناً اینها شروع کردند الان تقریباً بیست و چند سال است، شاید ۲۵ سال است، که خودشان هم با همدیگر یک همکاریهایی داشته باشند. برای این است که کارهایی که میخواهند با سازمان ملل بکنند همآهنگ بکند. اتفاقاً ابتکار این هم با رئیس شورای بینالمللی زنان بود، مادام دوفورشو که یک خانم فرانسوی بود. اینها قبل از تشکیل کنفرانس اکوسوک در ژنو و قبل از تشکیل کمیسیون مقام زن در نیویورک، چون اینها میخواهند بروند در آن اجلاسها شرکت بکنند قبل از این یکی دو روز میآیند و خودشان با همدیگر تبادل نظر میکنند و این خیلی ارزنده بود. به خصوص در آن زمانی که من رئیس بودم چون مقدمات سال بینالمللی زن هم فراهم میشد که ۱۹۷۵ بود یک فعالیت بیشتری در بین سازمانهای بینالمللی زنان ایجاد شد و اتفاقاً یکی دو سال هم نوبت با شورای بینالمللی زنان بود ریاست آن اجلاسها که من مجبور بودم از آن جهت هم یک فعالیتهایی بکنم و ما یک مقدار زیادی فعالیت بین این سازمانهای زنان به وجود آوردیم. یک مقدار کوشش من این بود که بعضی پروژهها را دوتا سهتا چهارتا سازمان بینالمللی زنان با هم یکجا اجرا بکنند، برای آفریقا من دلم میخواست نشد. ولی یک کارهای کوچکتری، یک همکاریهای کوچکتری را شروع کردیم با همدیگر. از جمله در سال ۱۹۷۵ که به مناسبت سال بینالمللی زن ما اینجا در پاریس یک مراسم بزرگی برقرار گردیم با همکاری ۹ تا سازمان دیگر بینالمللی بود و اینجا ما خوب بیشتر initiative به دست شورای بینالمللی بود اینجا در طرح دو کنگره یک مراسم بزرگی برقرار کردیم و من از آقای ادگار فورد که آنموقع رئیس مجلس بود دعوت کردم آمد بهاصطلاح ریاست جلسه را قبول کرد. بعد هم که رفتیم مکزیکو و آن کنفرانس بینالمللی آنجا بود.
یکی از کارهایی که خوب قابل ذکر است که همین در زمینه همکاری سازمانهای بزرگ بینالمللی شد در ژوئیه ۱۹۷۲ که ما آن کنفرانس وینگو داشتیم WINGO Women’s International NonGovernmental Organizatio آنجا داشتیم در آنموقع آقای کورت والدهایم میآمد به ژنو دبیرکل سازمان ملل برای افتتاح کنفرانس اکوسوک. چندتا سازمان بینالمللی بودند پیشنهاد داده بودند که میخواهند ایشان را ببینند. اگر یادتان باشد آن سالها یک خرده دتانت شروع شده بود بین ابرقدرتها و اینها و بین سازمانهای زنها هم در واقع اثر کرده بود. سازمانهای دست راستی همیشه حاضر به همکاری هستند، دستچپیها همیشه کنار میرفتند. آنموقع روی خوش نشان میدادند. یک سازمان بزرگ بینالمللی کمونیستی هست به نام Women’s Int.Democratic Federation فدراسیون بینالمللی دموکرات زنان که آنموقع یک خانم فنلاندی رئیسش بود. یکی از خانمهای برجستهی کمونیست فنلاندی بود که سی سال وکیل مجلس بوده و رئیس فراکسیون کمونیست مجلس فنلاند بود. ما آنجا با همدیگر آشنا شدیم و خیلی اظهار امیدواری کردیم که با همدیگر همکاری کنیم. واقعاً هم روحیهی همکاری آن خانم داشت، خانم عاقلی بود ولی یک مدت کوتاهی بعد او مرد. و بههرحال متأسفانه من میگویم متأسفانه برای این میگویم، از لحاظ کار زن، پیشرفت زن، بهبود وضع زن در دنیا اینکه کمونیست و غیر کمونیست ندارد ما باید با همدیگر همکاری بکنیم، آنها نمیکنند دلشان میخواهد خودشان جدا باشند، دلشان میخواهد بگویند فقط ما هستیم که میکنیم. میدانید همین سیاستی که کمونیستها همهجا دارند. پیشنهاد شده بود که برویم آقای کورت والدهایم را ببینیم. وقتی معین کرده بود و در ژنو ما، آنموقع چهار نفر بودیم نمیدونم یک جمعیت دیگرمان چطور شده بود چون پنج جمعیت بودیم که پیشنهاد کرده بودیم البته تمام جمعیتهایی که سهم غیردولتی با هم همکاری داشتند ۲۸ تا بودند.
س- خانم دولتشاهی الان در چه وضعی هست رابطهی سازمانهای زنان ایران و یا سرکار با شورای بینالمللی زنان؟
ج- این دوتا موضوع خیلی با همدیگر فرق دارد. برای اینکه در ایران اصلاً دیگر سازمانی وجود ندارد. اول یک چیزی اسمش را گذاشتند سازمان زنان و دختر طالقانی و دختر بازرگانی و اینها آنجا میرفتند. بعد آن هم به هم خورد اصلاً سازمانی وجود ندارد و ارتباطی هم با شورای بینالمللی اصلی دیگر ندارند. یا بعد سازمانهای دیگری که سازمان زنان عضو بود، عضو چندین سازمان بینالمللی بود.
س- این قطع شد؟
ج- این دیگر قطع شد. در سال ۱۹۸۰ که کنفرانس بینالمللی زن در کپنهاگ بود، اتفاقاً آن سال ۱۹۷۹ که من از آنجا میآمدم همه میگفتند که لابد شما سال آینده میآیید. و من میگفتم بله لابد میآیم. ولی بعد دیدیم که اوضاع چیست. یک هیئت چادر به سر از تهران فرستاده بودند، ده یازده نفر، و آنها هم رفته بودند همین حرفهایی که میبینید میزدند و یک خانمی که روزنامهها نوشته بودند که انگلیسی با لهجهی آمریکایی خیلی خوب حرف میزد و اسمش هم خانم بختیار بوده، من فهمیدم. یک دکتر بختیار بوده آن قدیمها
س- در آبادان.
ج- نمیدانم. او دختر او بوده است که مادرش هم آمریکایی است. معلوم نیست این چطور حاضر شده و آمده بود و از این حرفهای آخوندها را میزد. بههرحال، در پاریس یک عدهای از دوستان ایرانی به من میگفتند که شما نمیروید؟ شما آخه بروید و یک چیزی بگویید. گفتم من به وضع این کنفرانسها آشنا هستم، من دقیقاً میدانم که آنجا چه میگذرد. در این کنفرانس که کنفرانس دولتی است نمایندهی دولتها میتوانند بروند من آنجا راهی ندارم. آنها میآیند آنجا هر چه دلشان خواست مهمل میگویند من هم نمیتوانم. آنوقت مرا در کپنهاک میشناسند. روزنامهنگار و اینها جمع میشوند دورم من چیزی ندارم بگویم. باید یک خرده حرف بیخودی بزنم. صلاح نیست که من بروم. ولی در اینجا یک عده از خانمها که جمع شده بودیم ما یک اعلامیهای تهیه کردیم و امضا کردیم زنان ایرانی در مهاجرت، Iranian Women in exile، و این را فرستادیم برای تمام اشخاص مؤثری که من میدانستم در کنفرانس هستند. برای رئیس کنفرانس و تمام نمایندگان سازمان ملل و بعد برای خیلی از سازمانهای زنان این را فرستادیم یک مقدار از وضع زن در ایران گفته بودیم که الان چه میگذرد که شما بدانید. برای خیلی از سران کشورها فرستادیم، برای خیلی از نخستوزیران فرستادیم. پس در نتیجه زنان امروز الان دیگر با دستگاه بینالمللی تماسی ندارند. البته قدیم در قسمت فعالیت من بیشترش فعالیتهای غیردولتی بود. ایران به کمیسیون مقام زن دیگر مرتب عضو میفرستاد، به کمیسیون حقوق بشر میفرستاد، در فعالیتهای بینالمللی حسابی شرکت میکرد. بعضی وقتها خود مرا میفرستادند. من کارمند دولت نبودم ولی برای بعضی از این کنفرانسها مرا میفرستادند یا بعضی وقتها خانمهای دیگر میرفتیم. این بود وضع ارتباط ایران.
و اما وضع خود من الان با شورای بینالمللی. چون من عضو مادامالعری هستم، Life member هستم در شورای بینالمللی و رئیس سابق شورای بینالمللی هستم طبعاً مرا کنار نمیگذارند من بهعنوان نماینده زنان ایران دیگر اینجا نیستم. به من همین سمت مشاوره در هیئت مدیره دادند، گاهی در کمیسیونی چیزی برای یک موضوع خاصی اگر هست شرکت میکنم یا با من مشورتهایی میخواهند هرکدامشان میخواهند در بعضی کارها. سوابق کار را یکوقتها، یک کسی که یک مأموریتی دارد سوابق کار را میخواهد بداند. بروند بگردند پروندهها اینها از من که میپرسند من از خاطرهام سابقه کار را به آنها میگویم. و چون در پاریس هستم در نزدیکی شورای بینالمللی، برای خود من هم لذت دارد برای اینکه من خیلی این تشکیلات را دوست دارم. من بیش از ۲۰ سال با این دستگاه کار کردم و علاقه دارم. آنها هم خیلی به من محبت میکنند. مثلاً این روزها یک کاغذهایی را میدیدم بعد میدهم شما بخوانید که در هر اجلاسی چهقدر همه محبت میکنند میپرسند، از رئیس از سایرین دیگر حالش چطور است؟ از قول ما سلام برسانید فلان و اینها. خیلی به من محبت میکنند.
س- خیلی متشکرم. خانم دولتشاهی خواهش میکنم لطف بفرمایید از زنانی که در رفع تبعیض و ایجاد نهضت زنان و پیشبردش در ایران خدماتی کردند و شما آنها را شخصاً میشناسید یا دیدید یا خاطرهای از آنها دارید آنچه که میدانید به ما اطلاع بدهید.
ج- این خیلی وظیفهی مطبوعی است برای من. و این چند ساله هم در اینجا من خیلی سعی کردم که کارهای زنها را اینجا منعکس بکنم چون در سالهای گذشته در ایران، نمیگویم اصلاً ولی کمتر راجع به کار زنها صحبت میشد. البته چون اقداماتی که از طرف دولت و به خصوص از طرف دو شاه پهلوی شده بود خیلی مهم بود بیشتر به آنها توجه میشد در روزنامهها و سخنرانیها و اینها. این بود که آن سهمی که زنها در این کار داشتند گفته نمیشد تا جایی که حتی خیلیها میگفتند اصلاً زنها هیچ کاری نکردند، زنها هیچ عرضهای نداشتند و توی خانهشان نشسته بودند و همه حقوق را آوردند و دستی به آنها دادند. حالا میگویم. شما کسانی را میخواهید که من خودم میشناختم. البته خیلی هم خوب است در درجه اول این را میگویم. ولی برای اینکه یک قدردانی هم از آنهایی هم که پیش از ما فعالیت کردند و تحت شرایط بسیار مشکلتری فعالیت کردند من یک اشارهای میکنم.
چون از سال ۱۲۸۴ فعالیت زنها شروع شد. و نباید فراموش کرد که در همان اوایل مشروطیت مردهایی بودند که شروع کردند از وضع نابسامان زن حرف زدند مثل دهخدا، بهار، اشرف گیلانی و خیلیها شعرا و نویسندگان و اینها. زنهایی هم بودند که متوجه شدند که از راه آموزش و مبارزه با خرافات و مبارزه با تعصب و خشک اندیشی آخوندبازی باید که زنها را آگاه بکنند. شروع کردند اول مدرسه برای زنها درست بکنند مثل مثلاً خانم طوبا آزموده و دیگران که اینها قبل از ما هستند. زیاد رویش تکیه نمیکنیم. خانم محترم اسکندری از کسانی بوده که برای پیشرفت زنان خیلی فعالیت کرده است و محجوبه افشار و امثال آنها که حتی برای اینکه رسم بکنند که زن و مرد یک خرده با هم معاشرت بکنند یواشکی پا میشدند میرفتند مثلاً در یک باغ پرتیوا بیرون از شهر. یک عدهای که خودشان مایل بودند خانوادگی با هم معاشرت بکنند. بعد اوباش خبر میشدند میخواستند بروند اینها را کتک بزنند. اینها حالا بحثی است جداگانه.
ولی از زمانی که من خودم وارد فعالیت شدم. من تقریباً از زمانی که در مدرسه بودم به این فکر بودم. من یادم هست خیلی کوچک بودم از من میپرسیدند که دلت میخواهد بعدها چهکار بکنی؟ من میگفتم من بعدها میخواهم یک مدرسه درست کنم برای دخترها که بیست طبقه باشد بیست کلاس. در آن زمان در تهران ساختمان بیش از دو طبقه وجود نداشت و اگر داشت من ندیده بودم. پس من یک ambition زیادی داشتم برای زنها که یک مدرسه برایشان درست بکنیم که بیست طبقه داشته باشد بیست کلاس. و در دوران مدرسهمان خوب میدیدیم میشنیدیم خبرهایی بود، صحبتهایی بود. توی مدرسهی خودمان کنفرانسهایی بود و از کسانی که بهعنوان نمونه فعالیت برای پیشرفت زن بودند برای من خانم صدیقه دولتآبادی بود. خانم صدیقه دولتآبادی را بهعنوان بازرس وزارت فرهنگ ما در مدرسهمان دیده بودیم، کسانی که میآمدند برای بازرسی خانم دولتآبادی بود، یک خانم عذرا خانمی بود که من این آخریها فهمیدم فامیلش آقاولی بوده، یک عذرا خانمی بود که او هم بازرس بود میآید و خانم تربیت. اسم خانم دولتآبادی را من اولین بار توی روزنامه دیدم، بچه که بودم روزنامهها را دوست داشتم همه را میخواندم. به نظرم کلاس چهارم بودم که دیدم خانم دولتآبادی اعلام کرده که من چون میخواهم بروم به اروپا اگر خانوادههایی دخترهایشان را میخواهند بفرستند به جاهایی که خاطر جمع باشد، پانسیونهای خانوادگی من میتوانم آنها را ببرم در بلژیک و فرانسه اینها را جابهجا بکنم. من از آنوقت فهمیدم معلوم میشود دختر به اروپا رفتن یک چیز خوبی است و این خانم دولتآبادی یکی است که برای آن کار، کار میکند. البته بعدها در فعالیتهای دیگر خیلی خدمتشان میرسیدیم. خانم معنونی بود و خیلی طرف احترام. بعدها هم که سالها رئیس کانون بانوان بود. من هم فکر میکنم که فعالیتهای ایشان خوب شناخته شده است، خیلی طرف احترام همه بودند. از کارهای مهمی که در کانون بانوان میکردند زنان را جمع میکردند برایشان کلاس درس میکردند، یک حالت کلوب کوچکی بود و خیلی خانمهایی که به کانون بانوان رفته بودند واقعاً یک مقدار اطلاعات بیشتری از لحاظ اجتماعی داشتند، یک مقدار توی وضع خانه و خانوادهشان تسلط بیشتری داشتند. شبیه کارهایی که ما خیلی دیرتر میکردیم البته به صورت خیلی مدرنتر.
یکی از خانمهایی که واقعاً خیلی خدمت به پیشرفت زن کرده و خوشبختانه اینها چون فرهنگی بودند امکانش را هم داشتند چون توی مدرسه بودند دخترها را تربیت میکردند. واقعاً خانم تربیت خیلی دخترها را تشویق میکرد به درس خواندن، تحصیل کردن. یکی از کسانی که پافشاری کرد که برنامه دخترها و پسرها یکی بشود خانم تربیت بود. چون قدیم برنامه متوسطهی دختر و پسر دوجور بود. دخترها وقتی. دیپلم میگرفتند نمیتوانستند بروند دانشگاه. یا ماها وقتی میآمدیم به اروپا مجبور بودیم یک امتحان مجدد بدهیم، آن دیپلم ما را قبول نمیکردند. خانم تربیت خیلی در این زمینه فعالیت کرد. بعد هم که خودش از خیلی همان زمانهایی که شورای زنان درست شده بود عضو شورای زنان بود و از فعالین شورای زنان بود. وقتی هم که من در سال ۱۳۲۵ وارد تهران شدم و شروع به فعالیت کردم اینها همه خانمهایی بودند که جلوتر از ما فعالیت میکردند. خانم صفیه فیروز بود، خانم تربیت بود، خانم فروغ حکمت بود. توی شورای زنان یک عدهای بودند خانمهایی که… مثلاً یکی خانم زینت امین بود. این خانم کسی بوده که در زمانی که در سال ۱۹۱۱ زنان جلوی مجلس جمع شدند که اعتراض بکنند به بیرون کردن شوستر این بچه بوده یک شعری داده بودند دستش کرده بودندش بالای چهار پایه که آن شعر را بخواند. این خانم حالا دیگر یک پیرزنی بود که خودش فعالیت میکرد. و اینها یک اطلاعاتی هم کموبیش از بستگانشان که جلوتر از خودشان فعالیت داشتند یکی از عمهاش، یکی از مادرش اینها میگفتند اطلاعاتی را که ما نداشتیم آنها به ما میدادند راجع به فعالیت زنان قبلاً. یواشیواش خانمهای تحصیلکردهی زیادی دیگر آمدند به میدان که من واقعاً الان اسم همه را یادم نمیآید که بگویم. هشت نه نفر آنهایی بودند که جمعیت «راه نو» را تشکیل دادند که برایتان گفتم. مثلاً خانم بامداد که الان از کتابش صحبت کردیم یکی از خانمهایی بود که از خیلی پیش، از دیپلمههای مدرسه فرانک پرسان بود، در دارالمعلمات معاون مادام هس بود، نقش دارالمعلمات خیلی اهمیت داشته که معلم تربیت کردند برای مدارس دختران. در سال ۱۲۹۸ وقتی که میخواستند ده تا مدرسه دخترانه درست بکنند معلم نداشتند همانموقع هم شروع کردند، این کار دولت بود، دارالمعلمات را درست کردند که اول یک مدیر فرانسوی برایش آوردند مادام هس، بعدها هم دیگر خانمهای ایرانی اداره میکردند. خانم تربیت اولین رئیس ایرانیاش بود. بعدها دیگر اسمش شد به نظرم دانشسرای دختران که معلم تربیت میکرد که در سال ۱۳۱۴ به مناسبت دادن دیپلم به دیپلمههای دانشسرا بود که رضاشاه با خانمش دو دوتا دخترش بدون چادر رفتند آنجا و دیپلمها را دادند. آنموقع هم خانم تربیت رئیس دانشسرا بود. از دخترهایی که آن روز دیپلم گرفتند یکی منیر اصفیا بود که آن سال شاگرد اول شده بود و دیپلم گرفته بود. بعدها این خانمهای تحصیلکرده آمدند دیگر توی کارها.
س- در همان ۱۷ دی سال ۱۳۱۴؟
ج- بله آن سال ۱۳۱۴ بود که برای اولین بار رضاشاه با خانوادهاش بدون چادر و اینها رفتند و در آن روز دیپلم داد و به دخترها نصیحت کرد، راهنمایی کرد که شما زنها از امروز وارد اجتماع میشوید و باید نقش بزرگی در کار اجتماع کرد، راهنمایی کرد که شما زنها از امروز وارد اجتماع میشوید و باید نقش بزرگی در کار اجتماع به کار ببرید. خیلی کار خوبی کرد رضاشاه اینکار را از فرهنگ و آموزش و پرورش شروع کرد. همانموقع هم کانون بانوان را تشکیل دادند برای اینکه در آنجا شروع بکنند یک مقدار زنها را تربیت بکنند.
البته در این کارها نقش بعضی از مشاورین رضاشاه را هم نباید فراموش کرد. برای چادر برداری یکی تیمورتاش خیلی مؤثر بود، یکی علی اصغرخان خکمت یکی پدر من. پدر من آنموقعی که در دربار بود غالباً در این زمینهها صحبت میکرد با رضاشاه. حتی یکبار، حالا نمیدانم دیگر کیها بودند دو سه نفر بودند که راجع به لزوم برداشتن چادر و اینها صحبت میکردند، رضاشاه گفته بود، «خوب اگر این یک تحولی است که واقعاً لازم است که به وجود بیاید خیلی خوب بیاید نباید که مانع پیشرفت مملکت بشود. اما من فکر میکنم در آنموقع من هر دوتا زنهایم را طلاق میدهم.» ولی بعد اینکار را نکرد چون رفت ترکیه و دید و دیدش عوض شد. و وقتی که رضاشاه از ترکیه برگشت تصمیم گرفت که رفع حجاب بشود در ایران.
از زنانی که فعالیت به خصوص در زمینهی پیشرفت زنان کردند واقعاً آنهایی که در عالم فرهنگ بودند که خیلیها هستند که معلم بودند و از آن راه واقعاً خیلی کمک کردند. در همین شورای عالی جمعیتهای زنان هم خوب بودند دیگر، خانمهایی بودند به نمایندگی جمعیتهایشان میآمدند و در آنجا فعالیت میکردند و ابراز شخصیت میکردند. یکی از خانمهایی که مؤثر بود هم بهعنوان معلم و رئیس مدرسه خیلی دختر تربیت کرده بود بعد هم در همین سازمان همکاری جمعیتهای زنان و شورای عالی و اینها بود که بعدها هم به وکالت و وزارت رسید خانم فرخرو پارسا است که واقعاً زن بسیار لایقی بود، زن برجستهای بود و خیلی دانا، سیاستدان، بیخود نبود که برای اولینبار که خواستند یک زنی را توی دولت ببرند هویدا او را انتخاب کرد. و یک مزیتی که خانم پارسا داشت درعینحال که از خانوادهی خیلی خوب و محترم و با فرهنگی بود اشرافی نبود. به این دلیل خیلی راحتتر جلو میبردنش، راحتتر جلو میبردنش. چون بعضی جاها وقتی که مقایسه میکردند که خوب حالا فلان کار را به این بدهیم یا به آن بدهیم میگفتند او چون نمیگویند که دختر هزارفامیل است یا فلان و اینها. دیگر خانم سیاح بود که….
س- شما با خانم پارسا آشنایی شخصی داشتید؟
ج- بله. با هم دوست بودیم. یعنی اینکه در ضمن اینکارها هم ما یک عدهای بودیم که اصلاً با هم دوست شده بودیم و جلو آمده بودیم. سالها ما در همین همکاریهای زنان بودیم. بعد چندتایمان با هم به مجلس رفتیم. وقتی هم که ما مجلس بودیم با آن همکارهای دیگرمان دائماً تماس داشتیم. یکی از خانمهای بسیار لایق فرنگیس یگانگی است، دختر ارباب کیخسرو شاهرخ است یک خانم زرتشتی است، برای سازمان زنان زرتشتی خیلی کار کرده است، برای ایجاد کتابخانههای زرتشتیها خیلی کار کرده است. الان هم که در آمریکا است باز آنجا ایجاد کتابخانه کرده است، بسیار زن لایقی است. در شورای عالی زنان هم یک مدتی دبیرکل بود و خودش هم به بعضی از سازمانهای بینالمللی میرفت. در وزارت اقتصاد یک سازمانی خواستند یک مرکزی درست بکنند برای ترویج هنرهای صنایع دستی ایران. اصلاً این قسمت صنایع دستی وزارت اقتصاد را این خانم به وجود آورد و در تمام مملکت این هنرها را جمع میکرد و به آنجاها میرفت، میفرستاد. آدمهایی را میبردند که این هنرهای محلی را تشویق بکنند و نمونههای خوب بدهند، اشخاص را وادار بکنند که با مواد خوب کار بکنند که جنسشان بهتر فروش برود. چندتا فروشگاههای خیلی خوب در تهران داشتند که دائماً این صنایع ایرانی را به فروش میرساند.
س- بله ایشان مثل اینکه هم مؤسس آن بود و هم اولین رئیسش.
ج- هم رئیسش بود و هم مؤسس آن بود. بعد هم که او کنار رفت کسانی را که او تربیت کرده بود بعد آنجا را اداره کردند. متأسفانه وزیر عوض میشود فلان و اینها یک خانمی که یک کار خوبی را شروع کرده کنار میگذارند. مثلاً خوب این خانمهایی که توی مجلس بودند هر کدام سوابق برجستهای داشتند. خانم ابتهاج سمیعی سالها معلم بود، سالها آدم تربیت کرده بود. خودش عضو همین شورای عالی بود در کمیسیون بینالمللی و چندین سفر با همدیگر آمده بودیم به سازمانهای بینالمللی. و خانم شوکت ملک جهانبانی سالها فرهنگی بود. چهقدر دختر از زیردستش رد شده بود و تربیت کرده بود و در مجلس هم از خامهای خیلی مؤثر بود، در حزب از خانمهای مؤثر بود. دیگر خانم تربیت که جای خود دارد. خانم منوچهریان حقوقدان بود، وکیل دادگستری بود. کتابهایی نوشته بود دربارهی حقوق زن و در سطوح بینالمللی مقامی پیدا کرده بود. رئیس اتحادیهی حقوقدانان شده بود، اتحادیهی زنان حقوقدان. یا خانم شمسالملوک مصاحب او هم فرهنگی بود که او هم سناتور شده بود. این دوتا سناتور بودند.
در ادارات دولتی خیلی زنها جلو آمدند. در وزارت بهداری، در وزارتخانههای دیگر خانمها مدیرکل شدند، معاون شدند. در وزارت آموزش که چندین معاون داشتیم. در تمام شئون اینها اینقدر زیاد هستند که من واقعاً نمیتوانم اسمهای همهی اینها را برایتان بگویم و جای خوشوقتی است که خیلی قشنگ از این امکاناتی که به زنها داده شد استفاده کردند و جلو آمدند و همه به طور مؤثر در سازندگی ایران سهم داشتند. دخترهای سپاهیان انقلاب واقعاً آدم اینها را میدید چطور با انضباط کار میکردند من حظ میکردم. چون من میدیدم اینها را در سطوح ده و در شهرستانها و اینها. خیلی سریو در دهات کار میکردند. یکیشان در یک دهی نزدیک همدان بود من یک دفعه رفتم آنجا که یک دوستی را ببینم و یک شب آنجا مهمان بودم. سپاهی دانش آمد. سپاهی دانش به مردم ده، که ده هم خوب الکتریسیته نداشت توصیه کرده بود که هر کسی جلوی درخانهاش شبها یک فانوس بزند. این خودش باعث میشود که کوچهها یک خرده روش بشود، سپاهی دختر بود، و خیلی جدی جریمه میکرد چون همهشان توافق کرده بودند که هر کس چراغ نداشت یک مبلغی باید جریمه بدهد. این هم حسابی میرفت و جریمه را مطالبه میکرد و همه هم چون با توافق همدیگر تصویب کرده بودند مجبور بودند. حسابی از خانم سپاهی حساب میبردند برای اینکه پیشنهاداتش همه به نفعشان بود. دهاتیها سپاهیان دختر را به خود گرفته بودند. برای دهاتی استقبال از یک پسر ۱۹ ساله که بیاورد در خانواده و اینها مشکل است، زن دارد، دختر دارد. ولی دخترها را مثل دختر خودشان این را به خود گرفته بودند. اینها میرفتند داخل خانوادهشان با همدیگر زندگی میکردند و خوب بالاخره اینها خیلی اطلاعات داشتند نسبت به آن مردم بیسواد ده، از اطلاعات اینها استفاده میشد چون آنها برای اینکار تعلیمات گرفته بودند و به عقیدهی من یکی از خدمات خوبی که در این دوران شد. حالا ممکن است یکی دو جا سپاهی سهلانگار باشد و خوب کار نکرده باشد
س- (؟)
ج- بعضیها از این چیزها میگویند. بین پسران مثلاً پیش میآمد. خوب بالاخره یک پسر ۱۹ ساله ۲۰ ساله یکوقت دنبال یک دختر هم میدود دیگر واویلا توی دهات ببینید چه میشد. پسره را میزدند بیرون میکردند ولی دخترها از این مشکلات دیگر برایشان پیش نمیآمد. واقعاً من حالا باز هم بیادم بیاید یک کسان بخصوصی. در این مرکز تحقیقات اتمی دانشگاه ما چندتا خانم برجسته داریم. یکیشان مثل اینکه خانم پروین مرآت بود. ولی باز هم داشتند. میخواهید حالا بگویم یا در ارتباط با دانمارک بگویم که رئیس آن مؤسسه پژوهشهای اتمی دانمارک به من راجع به این خانمهای ایرانی مرکز کارهای اتمی ایران چه گفت.
س- نمیدانم ولی اگر در مورد خانمها به طور خاص الان فرمایشی ندارید میخواهید بپردازیم به فعالیتهای دوره نمایندگیتان.
ج- از دورهی خانمها نمیخواهم به این زودی رد شوم. اینکه من گفتم شما را راضی میکرد یا نه؟
س- والله من بیشتر غرضم این است که توی آشنایان خصوصیتان اطلاع خاصی دارید یا خاطرهی خاصی دارید که در جایی ثبت نشده و این الان وسیلهای است برای ثبتش شما بفرمایید خوب این الان ثبت میشود. جر از آنچه که نوشته شده یا در روزنامهها یا در مجلات مملکت.
ج- ببینید آنچه که مال زمان من است که فکر میکنم بیشترش ثبت شده مخصوصاً از زمانی که پای والاحضرت اشرف توی کار آمد.
Leave A Comment