روایتکننده: آقای غلامعلی فریور
تاریخ مصاحبه: ۱۲ جون ۱۹۸۴
محلمصاحبه: شهر نیس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۲
که، «آقا، بودجه اگر میخواهید متعادل بشود بیاییم این وزارتخانهها را بگیریم ببینیم در کدام وزارتخانه است که پورسانتاژ زیادی از بودجه مملکت را میگیرد و میشود این را تقلیل داد، که بودجه متعادل درست کرد. البته منظور من، و او هم میفهمید منظور من چیست. منظورم وزارت جنگ بود. حتی یکروز در هیئت دولت صاف و ساده گفتم و این آقای جهانگیر آموزگار که آنوقت وزیر، این مردی بود بسیار با شرف، این هم خیلی طرفداری میکرد از این فکر. منظور من وزارت جنگ بود و گفتم صریحاً که، «آقا، حقوق نه یک سپهبد را یک شاهی کم میکنم، نه یک گروهبان را. ولی از خردهریز، خردهپاشها، بریز و بپاشهای بیمعنی جلوگیری اگر بشود میشود یک بودجه متعادلی درست کرد.» قرار شد یک کمیسیون چهار پنج نفری درست بشود و بودجه متعادل درست کنند. که البته این کمیسیون تشکیل شد ولی بودجه متعادل نشد و بودجه وزارت جنگی که ما خیال میکردیم پایین باید بیاورندش بالاتر رفت. بنابراین اینها هر روز بهانه به دست من میداد که بگویم بنده نمیآیم.
بنده شش هفت ماه توی کابینه بودم هر روز صحبت استعفا بود. حالا به چه دلیل هم خیلی ناز مرا میکشید، نمیدانم. ولی شاید ظاهر قضیه، بیرون قضیه چیز…. بالاخره گفتم آقا، بنده چطور توی یک کابینهای بمانم که حسیبی و بازرگان حبس باشند؟ گفت، «خیلی خوب، تا فردا شب به من وقت بدهید. فردا شب مرحوم پاکروان جفت اینها را برداشت آورد هیئت وزرا که از آنجا آزادشان کردند، بازرگان و حسیبی را. بله، از اینجور بهانهها داشتیم دیگر. از این اختلافات خیلی داشتیم و خوب، در همان موقع بازرگان و حسیبی حبس بودند دیگر. آن شب با آوردن اینها به وسیله پاکروان…
س- شما معاونینتان کیها بودند در وزارتخانه؟
ج- معاونین بنده، یک معاونی از قدیم، اما آنموقع معاون نبود، آقای مهندس… یکی که دکتر ذهبی بود. دکتر حمید ذهبی بود که او را خود من گذاشتم و در گذاشتن او هم حتی وقتی حکمش را فرستادم به هیئت، دکتر امینی تلفن کرد «آقا، خوب، این را منباب فرم هم شده قبلاً میرفتیم میپرسیدیم، اجازه میخواستیم.» گفتم، من خودم را وزیر کابینه مشروطه میدانم. یا این حکم فرمانش صادر میشود یا من میروم خانهمان مینشینم.» صادر شد. چون او هم، شاه از دوره چهاردهم جنم مرا میدانست. اوایل دوره چهاردهم خیلی به من بهاصطلاح احترام قائل بود. اولاً خودش ضعیف بود. اوایل دوره چهاردهم کسی نبود دیگر. من هم نه اینکه از طرف، نمیدانم، دانشگاه اینها، اسمش بود که انتخاب شدم، یک وزنی بود. وقت و بیوقت تلفن میکرد که «بیایید بنشینید صحبت کنیم.» من هم میرفتم مینشستم مثل بچه آدم چایی میخوردیم سیگار میکشیدیم. من هم بچه کاسب بودم. من اصلاً القابات، نمیدانم، احترامات و فلان. تشریفات را بلد نبودم اصلاً. صاف و ساده مینشستیم با هم صحبت میکردیم. صحبتها همه آن چیزهایی که به نظرم میرسید صاف و ساده به او میگفتم. این جنم مرا میشناخت از آن وقت. بنابراین حکم را صادر کرد. حکم ذهبی را صادر کدر. یکی دیگر مهندس، در انارک بود. یک معاون دیگر من هم او بود. دو تا معاون بیشتر نداشتم.
س- چرا اینها را انتخاب کرده بودید؟ معیار شما برای انتخاب این آقایان چه بود؟
ج- آدمهای بسیار صحیحی بودند اینها. ذهبی را من، اینها را، آخر بنده کاریرم در وزارت پیشه و هنر بوده دیگر. اینها را بنده هرکدامشان را بیست سال میشناختم هم صحبت عمل، هم سواد.
س- آقای دکتر علی امینی، وزرایشان را بر چه اساسی انتخاب میکردند. و دنبال چه خصایصی در افراد بودند برای انتخاب وزیر؟
ج- مشکل است جواب دادن این. مثل اینکه، مثل اغلب مردم دنیا که هزار ملاحظه میکنند سر رشته آن ملاحظات ضعفشان است، ضعیف بودن طرف است، حالا یا ضعف فکری یا… من به بعضیهایشان ارادت داشتم خیلی آدمهای نازنینی بودند ولی برای امام جمعه مسجد قزوین، نه برای وزارت. اسم نمیخواهم ببرم. بعضیهایشان خیلی خوب بودند آقا. جمله معترضه، در اغلب بحثهایی که پیش میآمد آنجا تعجب خواهید فرمود که سرلشکر نقدی و آن یکی سرلشکر که وزیر کشور بود، عزیزی، که اینها از طرف شاه انتخاب شده بودند. اینها طرف عقیده بنده بودند. عجیب است، و سرلشکر نقدی یک روز من خودم از این قضیه تعجب کردم. گفت، «آقا، بنده سرکار را از دوره چهاردهم میشناختم که آن وقتی که من معاون وزارت جنگ بودم تو پیشنهاد داده بودی که عدهای که نظام وظیفه لازم دارد معین بکند، قرعه بکشند همان عده را بگیرند. یک عده بیشترش را دیگر معافیت بدهند بروند پی کارشان. دیدیم حرف حسابی است. من از آن وقت به تو ارادت دارم. مثلاً این را نقدی به من میگفت.
س- پس وزرای آقای امینی را دیگران هم انتخاب کردند برای ایشان در آن زمان؟
ج- نمیدانم، دیگران. بله، بله. علم، بله. علم برایشان انتخاب کرد، بله. یک وزیری که خیال میکرد من به او معرفی کردم، به سفارش من انتخاب شده، نخیر علم انتخاب کرده بود.
س- میتوانم از حضورتان تقاضا بکنم که اسم این وزرای کابینه آقای دکتر امینی را من میخوانم و شما یک شرح حال مختصری راجع به هرکدام از اینها که میدانید برای ما بفرمایید.
ج- هرکدام را بشناسم بله.
س- و یکی دوتا، عرض کنم، رویداد سیاسی را که اینها در آنها شرکت داشتند و اگر شما آن را توصیف بکنید مبین شخصیت این آقایان خواهد بود. اول آقای نورالدین
ج- نورالدین الموتی یک آدم بسیار ساده بیغرضی بود. خیلی ساده بود، از کثرت سادگی این را همه طرف میشد کشید. ولی آدم ساده، بیغرض، پاکی بود.
س- هیچ چیزی به یاد میآورید، هیچ جریان سیاسی را که شما گفتوگویی با ایشان کرده باشید در کابینه آقای دکتر امینی یا در یکی از جلسات هیئت وزیران؟
ج- گاهی اوقات یک صحبتهایی پیش میآمد، مثلاً یک جملهای که توی ذهن من همینجور مانده این است که مثلاً میگفت که، «مگر آقا هم اشتباه میکنند؟» میگفتم، بله بزرگتر از آقا هم اشتباه میکنند.
س- منظور ایشان آقای دکتر امینی بود؟
ج- بله. نه، ایشان آدم سالمی است. سالم، ساده. به درد یک کارهای دیگر میخورد.
س- آقای قدس نخعی وزیر امور خارجه.
ج- نخعی، او از طرف شاه انتخاب شده بود. خدا بیامرزدش حالا مرده. بله، یک آدم یک کسی بود مثل کسان دیگر.
س- آقای امیر عزیزی وزیر کشور.
ج- اتفاقاً در آن بحثی که همان جلسهای که پیش شاه بودیم در کاخ مرمر راجع به قانون اصلاحات ارضی کردیم. خیلی ایشان بله بله قربان میکردند و نفی میکردند حرفهای مرا که من اوقاتم تلخ شد. رو کردم به او، پهلویم نشسته بود، گفت، «آقا من که این حرفها را میزنم نه خودم نه هیچ یک از نزدیکانم یک متر مربع زمین زراعتی نداریم… من این حرفها را میزنم برای اینکه این عمل تولید ایران را از بین میبرد.
س- آقای سپهبد علی اصغر نحوی وزیر جنگ.
ج- به نظرم آقای باشرفی میآمد. آنقدر که عقلش میرسید بسیار با شرف بود.
س- آقای…
ج- عزیزی هم همینطور.
س- آقای عبدالحسین بهنیا وزیر دارایی.
ج- عبدالحسین بهنیا آدم بدی نبود. آدم خوبی بود رویهمرفته. آدم قدّی بود. خیلی برایش حرف میزدند پشت سرش، ولی دروغ از آب درآمد. حتماً میزدند. دروغ از آب درآمد. میگفتند، چیزهایی میگفتند که آدم ذهنش مشوب میشود. من عبدالحسین بهنیا را از سی سال قبلش میشناختم. از موقعی که محصل بود در اروپا دیگر. چیزها میگفتند ولی من جنم این آدم را تشخیص میدادم. این قدّیاش بیشتر به مقام اهمیت میداد تا به پول. اهل دزدی و دغلی نیست. خوب، بعد از مرگش هم معلوم شد یک شاهی نداشته دیگر. ملاحظه میفرمایید؟
س- آقای جمال گنجی وزیر راه.
ج- علم او را فرستاده بود. رایی از خودش نداشت.
س- آقای دکتر ابراهیم ریاحی وزیر بهداری.
ج- او را هم علم معین کرده بود. ابراهیم ریاحی آدم خوبی است. از رفقای قدیم، خیلی قدیم من است. ولی آدم، اینها را من ایراد اساسی ندارم، مقاوم نبودند اینها. فکری نداشتند دنبال آن بروند. میگفتند، «با همین که هست باید ساخت.»
س- آقای هوشنگ سمیعی وزیر دادگستری.
ج- او بسیار مرد نازنینی بود. خیلی مراعات Le chèvre et la fleur را میکرد به قول فرنگیها. یک اصطلاح فرانسوی است، نمیدانم شما میدانید یا نه؟ هم مراعات کلم را میکرد هم مراعات بز را بهاصطلاح. یعنی مراعات جوانب امر را از هر جهت میکرد. ولی آدم بسیار باشرف خوبی بود.
س- آقای دکتر جهانگیر آموزگار وزیر بازرگانی.
ج- بنده روز اول به آقای جهانگیر آموزگار از لحاظ اینکه خوب، از آمریکا آمده است و نمیدانم، طبیعتاً آدم، طبیعتاً ممکن است از آن طرف سفارش شده باشد چیز خوشی نداشتم. ولی بسیار آدم باشرفی از آب درآمد. آدم بسیار باشرفی از آب درآمد. در هیچ موردی کوچکترین خدشهای در افکار این آدم من ندیدم. و نمیشناختم قبلاً. اصلاً نمیشناختمش و الان خیلی به این آدم اعتقاد دارم.
س- آقای دکتر حسن ارسنجانی وزیر کشاورزی.
ج- حسن ارسنجانی بله، وکیل عدلیه بود، نمیدانم.
س- ایشان انتخاب خود آقای دکتر علی امینی بودند؟
ج- به نظرم بله. چون با هم… به نظرم بله، نمیدانم.
س- آقای عطاءالله خسروانی وزیرکار.
ج- نمیدانم چیز کی بود؟ چون با امینی هم سابقهای نداشت. حالا ارسنجانی از قدیم هم با امینی سابقه داشت. میآمدند و میرفتند و فلان و اینها. خوب، من کموبیش وارد بودم. ولی عطاءالله آنوقتها نبود، عطاءالله خسروانی. بله، خسروانیها چندتا برادر هستند، چندتا جنم مختلف. بعضیهایشان خیلی خوب هستند. خسرو خسروانی هست که الان هم شنیدم…
س- آقای دکتر علی اصغر پورهمایون.
ج- اینکه بد آدمی نبود. ولی آن هم دنبال فکر اساسی نبود.
س- آقای هادی عسکری.
ج- خدا بیامرزدش، یعنی در حدود نه بد بود، نه خوب بود. بد نبود، بله.
س- آقای ناصر ذوالفقاری.
ج- خوب، ناصر ذوالفقاری هم بد نبود. میگویم، تجانسی اینها با هم نداشتند. هیچ کدام ما تجانس با هم نداشتیم. من ناصر ذوالفقاری را دوست دارم. آدمی است از لحاظ آدم معاشرت و فلان و اینها، ولی تجانسی نداشت این کابینه. نه از این طرف بنده با آقای الموتی تجانسی داشتم، تجانس فکری میخواهم بگویم، نه با آقای، میگویم، با آن تجانس پیدا کردیم که یک ساعت پیش از آن همدیگر را نمیشناختیم. مثل جهانگیر آموزگار یا سرلشکر علی اصغر نقدی. عجیب استها.
س- آقای فریور، من میخواهم از حضورتان تقاضا کنم که راجع به یک مطلبی برای بنده توضیح بفرمایید و آن این است که شما با آقایان رهبران حزب ایران که بعد در جبهه ملی دوم، در تشکیل جبهه ملی دوم نقش فعالی داشتند، از سابق خود، آشنایی و صمیمیت و دوستی و اینها داشتید و بعد در دولت آقای امینی هم که شرکت داشتید. آقای دکتر علی امینی میگوید که برنامه ایشان این بود که زمینه را فراهم بکنند برای جبهه ملی دوم که به تدریج وارد فعالیتهای سیاسی و اجتماعی بشود که بتوانند بعداً زمینه استقرار یک حکومت مشروطه و دموکراسی را در ایران فراهم بکنند. آقایان رهبران جبهه ملی شکایت میکنند که نه، چنین چیزی نیست، آقای دکتر علی امینی مجلس را تعطیل کرد. انتخابات را آن جوری که وعده داده بود انجام نداد. اگر انتخابات انجام میشد آنوقت ما میتوانستیم که نمایندگانی داشته باشیم در مجلس شورای ملی و از آن پایگاه برای تشکیل حکومت دموکراسی در ایران فعالیت بکنیم. آقای دکتر علی امینی باز هم میگویند که اگر من اجازه انتخابات در آن زمان میدادم شاه دخالت میکرد. دکتر مصدق هم نتوانست انتخابات آزاد را ادامه بدهد و در ایران بلبشویی اجتماعی راه میافتاد، در نتیجه وضعیت اقتصادی ایران که وخیم بود وخیمتر میشد، شما از مجموعه این استدلالی که آقایان از دو طرف میکنند چه چیزی به خاطر دارید و اصولاً نظر شما راجع به این جریان چیست؟
ج- آنچه به خاطر دارم که اتفاق افتاده است، یا نظرم ؟ این دوتا است.
س- هر دو آنها.
ج- بله. آنچه به خاطر دارم اینها است که رؤسای جبهه ملی آنوقت خیلی پرسناگراتای آقای دکتر امینی نبودند. البته با بعضیها هم کنار میآمد ولی…
س- هیچوقت شد که این آقایان مذاکرات مستقیمی با همدیگر کرده باشند که شما در آنجا حضور داشتید؟
ج- نه، فقط آن شبی بود که بازرگان و حسیبی را پاکروان آورد توی هیئت وزرا اتاق دکتر امینی که من بودم و او بود و پاکروان و این دوتا، که از آنجا هم آنها را مرخصشان کردند دیگر.
س- آنجا مذاکرهای صورت نگرفت؟
ج- آنجا مذاکرهای نه، که «چرا شما را گرفتند و فلان و اینها. چه کردید؟»
س- پس چرا آقایان را آوردند در هیئت وزیران؟
ج- آخر دو روز پیش از آن من گفتم، آقا، بنده در کابینهای که این دوتا حبس باشند نمیتوانم بمانم. من با بازرگان و حسیبی یک عمر از بچگی با هم بزرگ شدیم و هیچ عیبی در اینها نمیبینم. اینها حبس باشند من توی چنین کابینهای نمیتوانم بمانم. گفت، «تا فردا شب به ما وقت میدهی؟» گفتم خیلی خوب. فردا شب اینها را آورد و از آنجا هم آزادشان کرد. برای اینکه رفع بهانه بکند البته. این ده بیست روز بعدش هم ما مرخص شدیم دیگر. نه، مذاکرات کلی با اینها داشته باشد.
اینها اولاً جبهه ملی آنوقت یک جبهه متشکل، متحدالعقیدهای نبود. این را همچین صاف و ساده به شما عرض بکنم. یک چندتایی مال حزب ایران بودند، چندتای دیگر بدون حزب بودند. آقای نمیدانم، یک کسانی خودشان را میچسباندند به جبهه ملی که با جبهه ملی چیز، آقای امیرعلایی بود، آقای نمیدانم، تویشان آدمهای خیلی خوب داشت. ولی خوب، آدمهای بیربط و بیمعنی هم داشت که کسی تره برای اینها خرد نمیکرد. ملاحظه میفرمایید؟ اما حقیقت قضیه نصف از این، نصف از آن، شدید زیاد هم در سایه انتخابات آن هم همهجا پیشرفتی نمیتوانستند داشته باشند اگر هم انتخابات میشد، این را دکتر امینی کموبیش راست میگوید. انتخابات هم میشد دکتر امینی کسی نبود در مقابل شاه بایستد. مثل آنکه نایستاده بود، نایستاد. ولی اگر میایستاد که فلان نظامی اگر دخالت میکرد برش میداشت. ولی نه، او این کاره نبود. از اول کونسهسیون داد. رفت تسلیم شد دیگر. نه.
س- خوب آقایان رهبران جبهه ملی استدلال میکنند که اگر انتخابات میشد ما میدانیم که،
ج- میبردیم؟
س- نمیبردیم، ولی حتی اگر چند نفر نماینده را در آنجا میفرستادیم میتوانستیم یک سنگر مقاومتی در مجلس تشکیل بدهیم چنانکه دکتر مصدق کرد.
ج- صحیح است.
س- و نهضتی به وجود آورد.
ج- صحیح است. اصلاً دوره چهاردهم یا یک چند دوره بعد یک عده اقلیتی بودند که سنگر تشکیل، از پشت سنگر مجلس مقاومت میکردند و مردم را اقلا وارد صحنه میکردند، این خیلی اهمیت دارد. دوره چهاردهم کاری که از پیش نبرد ولی امتیازش این بود که جنگ را کشید توی مردم، این مبارزه را کشید توی مردم. این خیلی اهمیت دارد. از پشت سنگر، و الا ما عدهای نبودیم آنجا. آن دسته فراکسیون آزادیمان بیستوچهار پنج نفر بودیم. بیستوچهار پنج نفر خیلی البته، افکارمان به قول فرنگیها «سیمانته» نبود، منسجم نبود، صددرصد یک جور فکر کنیم، ولی کموبیش، در یک جبهه. هشتتا هم تودهایها بودند. این اقلیت آن دوره بود. ولی همین اقلیت در نتیجه نطقهای توی مجلس، در نتیجه فرض بفرمایید که، نمیدانم، استیضاح آقای ساعد که بنده کردم، جنگ را آورد توی مردم. یعنی مردم را وارد کرد. و الا مردم ایران ایران دموکراسی ندیدند. مردم ایران یک چند دوره، یک چند سالی در دوره سوم و چهارم، اوایل دوره چهارم که ما آنوقت بچه بودیم، دموکراسی دیده بودند که بعد بهم خورد با آمدن رضاشاه. یک دو سه سال هم بعد از نمیدانم، شهریور بیست. دموکراسی ندیده بودند مردم.
س- آقای فریور شما که با آقای علی امینی سوابق دوستی
ج- بله، چندین ساله
س- خیلی قدیمی و چندین ساله دارید، میتوانید آقای دکتر علی امینی را بهعنوان یک انسان و نقاط ضعف و نقاط قدرتش را برای ما توصیف بفرمایید؟ نه در رأس، عرض کنم، ریاست هیئت دولت، بلکه به عنوان یک شخص.
ج- مشکلم است. میدانم یک چیزهایی ولی مشکلم است گفتنش. میدانید پنجاه سال،
س- شما میتوانید اینجا محدودیتی بگذارید که بعدها این مسئله شنیده بشود و الان منتشر نشود. ولی برای تاریخ ایران که میتوانید که این را برای ما توصیف بفرمایید.
ج- بله، اول نقطه ضعف نسبت به رسیدن یک مقام. بزرگترین ضعف او این است. به هر صورتی شده است و به هر نحوی، این از لحاظ زندگی سیاسی. از لحاظ زندگی فردی هم ضعف نسبت به نزدیکانش، ضعفی که دیگر هر نوع غرور شخصی را هم زیر پا میگذارد. و اجازه بدهید همینجور به صورت نزدیکان گفته باشم.
س- ایشان جلسات هیئت دولت را چگونه اداره میکردند؟ آیا خودش مسئول نظم و اداره جلسات بودند؟
ج- جلسات خیلی چیز نبود، خیلی مغشوش نبود که مستلزم نظمی باشد. کموبیش بعضیهایش در عین سکوت بودند و تسلیم و بعضیها هم حرف خود را میزدند دیگر.
س- آیا هرگز شده که شخص شاه در جلسه هیئت دولت حضور پیدا کرده باشد؟
ج- فقط یک جلسه ما رفتیم در کاخ مرمر، یک جلسه. آن جلسهای که بعد از آن جلسه بنده یعنی دو روز بعدش رفتم مریضخانه دیگر، استعفا کردم. در بقیه، برخلاف جلسات هیئتهای وزیران سابق که شاه شرکت میکرد، در کابینه ما شاه شرکت نمیکرد. آن اوایل که واقع قضیه این بود خودش بدبین بود نسبت به این کابینه. خیال میکرد این کابینهای است آمده است برای کم کردن اقتداراتش. یک جلسه فقط شاه در، حالا بعد از استعفای من شرکت کرده نکرده هیچ خبر ندارم. چون بنده هفت ماه بیشتر وزیر نبودم.
س- چطور شد که آن جلسه در کاخ مرمر آن روز تشکیل شد ؟ به چه دلیل؟
ج- ما را خواسته بودند. خواسته بود که، بیایید اینجا حرف دارم.» رفتیم آنجا و آقای رئیس دفتر هم هیراد، هیراد رئیس دفتر بود گویا. هیراد را هم خواسته بود. آن پشت نشسته بود که صورتجلسه بنویسد.
س- حرف چه بود آقا؟
ج- خودش شروع کرد اول بیمقدمه که «الان مجلس سنا نیست مجلس شورای ملی هم نیست بنابراین از سه مرجع قانونگذاری یکیاش مانده که من هستم و من این حق را میدهم به شما. شما قدرت داشته باشید و تصویبنامه قانونی وضع بکنید و اصلاحاتی را شروع بکنید. دوم، این قانون اصلاحات ارضی که در دوره سیزدهم فلجش کردند و نمیدانم، سر و دمش را زدند، این را به این صورت اجرا کنید.» اینها را گفت و صدا از کسی درنیامد. من زدم روی میز، گفتم، «آقا، من خیال کردم اعلیحضرت همایونی مطلب را فهرستوار فرمودید که بعد دانه دانه به رأی گذاشته بشود به بحث گذاشته بشود لااقل. اما قسمت اول آن، بگذریم از اینکه مراجع اصلی قانونگذاری کدام هستند و توشیح اعلیحضرت چه اندازه جنبه تشریفاتی دارد، کما اینکه سی سال پیش هم خدمتتان عرض کردم، آخر سی سال پیش یک روز ابستروکسیون را خواسته بود در کاخ مرمر، گفت که، «شما بروید رأی بدهید به صدرالاشراف من عزلش میکنم.» آنموقع نصب رئیسالوزرا با اظهار تمایل مجلس بود بعدها از بین بردند. گفتم اگر رأی داد مجلس دیگر آنوقت عزلش نمیتوانید بکنید. گفت، «اه، اختیار عزل و نصب با شاه است.» گفتم، به فرمان شاه است نه به امر شاه، این نوآنس است، باید به او تذکر داد. این مال دوره چهاردهم است. آن روز هم گفتم، سی سال پیش خدمتتان عرض کرم جنبه تشریفاتی دارد توشیح اعلیحضرت. حالا از همه اینها میگذریم، فرض میکنیم اعلیحضرت تنها مقام قانونگذار مملکت معلوم نیست این حق قابل تفویض به غیر باشد. بنابراین ما نمیتوانیم از این حق استفاده کنیم. گفت، «نفهمیدم.» من توضیح حقالمزاوجه را دادم، که شوهر حق همخوابگی با زنش را به دیگری نمیتواند تفویض کند، ولی حق دادن، نمیدانم، نفقه را میشود، خیلی خوب، نفقه، کسوه، فلان. بههرصورت، اما دوم راجع به اصلاحات ارضی. گفتم، اصلاحات ارضی با این ترتیب مصادف با از بین رفتن تولید میشود که دیگر یک قدری شلوغ شد. از آنجا هم بلند شدیم آمدیم در هیئت گفتم که، «میخواهید قانون وضع کنید، تصویبنامه قانونی؟ اول یک تصویبنامه بگذارید که مأمورین انضباطی یعنی ژاندارمری و نظامی و پلیس در محاکم عادی محاکمه بشوند نه در محاکم نظامی. اینها ضابط عدلیه هستند دیگر. اول این را بکنید. اینکار را نمیتوانست بکند. اگر اینکار را کردید بعد بقیه را آنها هم نکردند.
س- آقای امینی با وزرایشان چگونه رفتار میکردند؟ آیا به اندازه کافی قدرت در اختیار آنها میگذاشتند که کارهایشان را اداره بکنند؟
ج- والله نمیدانم، من که کارهایم را خودم میکردم و به کسی هم چیز نداشتم.
س- تا چه اندازه وزرا در تصمیمگیری هیئت دولت مشارکت میکردند.
ج- رأی میگرفتند قاعدتاً در هر امری که صحبت میشد.
س- آیا واقعاً آرایشان به حساب میآمد؟ یا مسائل قبلاً تصمیم گرفته شده بود فقط به طور ظاهری به رأی گذاشته میشد؟
ج- والله، آنقدر مسائل فرعی بود که مسائل اصلی اصلاً بحث نمیشد. راستش، متأسفانه این بود.
س- کیها بیش از همه مورد اعتماد آقای دکتر علی امینی بودند؟
ج- والله نمیتوانم بگویم کیها مورد اعتماد بودند؟ نمیدانم.
س- نمیدانید؟
ج- نخیر.
س- روابط آقای دکتر علی امینی با شاه چگونه بود؟
ج- والله آنقدر که بنده میدانم این بگیر و ببندهایی که شد بیشتر اینها به امر شاه بود، شاه گفته بود. حالا از مجرای دکتر امینی به عدلیه ابلاغ میشد یا مستقیماً میشد؟ چون گفتند، این را من تضمین نمیکنم، گفتند که الموتی هم، الموتی را هم برده بودند به دربار و روابطی پیدا کرده بود مستقیم با آنجا. نمیدانم راست و دروغش را اینها شنیده شده است. بههرحال قدر مسلم این است که یک…
Leave A Comment