روایتکننده: دریاسالار کمال حبیباللهی
تاریخ مصاحبه: ۱۲ فوریه ۱۹۸۵
محلمصاحبه: فیرفاکس ـ ویرجینیا
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۵
س- تیمسار، نظر تیمسار ازهاری نسبت به مجلس شورای ملی بهعنوان یک نهاد سیاسی در مملکت چگونه بود؟ به چه دیدی به مجلس شورای ملی نگاه میکردند؟ آیا خودشان را پاسخگو میدانستند نسبت به مجلس شورای ملی ؟
ج- خوب، البته بله، بله. پاسخگو میدانستند بدین دلیل که رفتند مجلس صحبت کردند رفتند رأی اعتماد گرفتند، به سؤالات جواب دادند و ایشان اصولاً اول که بحث ما سر این بود از آن روز اول که گفتند دولت نظامی بحث ما این شد که مجلسین پس اقلاً منحل میشوند وقتی دولت نظامی است که مجلسی وجود نباید داشته باشد. ولی بعداً ایشان این مسئله را عملاً به هم زدند و گویا شاید با صحبتی که با زعمای مجلسین داشتند به این نتیجه رسیدند که چه بهتر که خوب مجلس هم باشد و از طریق قانونی ایشان تثبیت بشوند تا اینکه از طریق یک نیمه کودتایی. ایشان بله به مجلس احترام میگذاشتند کما اینکه وقتی این صحبت را من پیش کشیدم مگر قرار نبود مجلسین منحل بشوند ایشان گفتند نخیر خیالتان راحت باشد در ضمن اگر هم آنجا بیایید، دولت برود آنجا استقبال هم خواهند کرد.
س- آیا هرگز این روابط دولت قوۀ اجرائیه با قوۀ مقننه که مجلس شورای ملی باشد در جلسه هیئت وزیران هم به بحث گذاشته میشد؟
ج- خیر، به این صورت نخیر. چون همانطوری که اشاره کردم مشکل این صحبتها، این بحثها جلسات زیر تیراندازیهای شدید سلاحهای اتوماتیک بود و این صداها دائم مجال نمیداد که آدم از تفکر دربارۀ بحران به یک مسائل دیگر هم بپردازد.
س- تیمسار، نظری را که تیمسار ازهاری داشتند از نظر شخصی و فردی نسبت به قدرتهای بزرگ خارجی چگونه بود. مثلاً دربارۀ اتحاد شوروی، دربارۀ انگلستان و همچنین ایالات متحده؟ چه تمایلاتی یا نظریاتی نسبت به این قدرتها داشتند؟
ج- من فکر میکنم همان تمایلات همیشگی که آن رابطه خیلی خوب دوستانهای که اصولاً وجود داشت بین تمام اعضای عالیرتبۀ نظامی یا غیرنظامی مملکت با غربیها، با آمریکا. نظر ویژه نداشت حتی یک نفر مشاور جنگهای تبلیغاتی ایشان از انگلیس آورده بودند مثل اینکه یک ژنرال بازنشسته بود و چندین بار هم در جلسات ما این شرکت کرد، جلسات فرماندهان و یک طرحهایی داشت که برای اینکه، طرحهای تبلیغاتی داشت برای یک همچین روزهای انقلاب بر علیه انقلاب آن انگلیسی. البته چند جلسه شرکت کرد و بعد دیگر عملاً دیگر کار از این مراحل هم گذشت و آن صحبت هم تمام شد. چون همانطوری که عرض کردم حوادث چنان به سرعت داشت جلو میرفت که روزی یک طرح که بحث میکردیم پنجاه مسئلۀ جدید آمده بوده اجرا هم شده بود و همه مانده بودند که چه کار بکنند.
س- طرز تلقی را که تیمسار ازهاری در آن روزها نسبت به گروههای مخالف دولت داشت چه بود؟ چه نظری داشت نسبت به این سازمانهای مخالف متعددی که در آن روزها بودند و با دولت مبارزه میکردند؟
ج- ایشان نظر خوبی که مسلماً نداشت برای اینکه خوب تو مجلس هم ایشان گفتند، «نوار پخش میکنند بهعنوان اینکه صدای مسلسل و اینها را زیاد کنند، توهم و وحشت ایجاد کنند در شبهای تاریک و بالای پشت بامها میروند و اینها.» نظر خوب که خوب مطلقاً نداشت به اینها.
س- یعنی در واقع تمام این نیروهای مختلفی را که در صحنه بودند به همهشان به یک چشم نگاه میکرد؟ نیروهای فرض بفرمایید آقای خمینی، مجاهدین، جبهه ملی، چریکهای فدایی خلق، همهشان برای ایشان یکسان بودند؟
ج- فکر نمیکنم بتوانم من جواب درستی در این باره بدهم. باز هم فکر میکنم نه خوب مسلماً فرق میکرد ولی خوب ایشان دربارۀ آنهایی که بالای پشتبام ها میرفتند اللهاکبر میگفتند اینها خوب رسماً اعلام کرد که اینها تمام ساختگی است و نوار است.
س- هیچوقت شما تمایلی در ایشان دیدید که یک خرده ملایمتر نسبت به یک گروه مخالف سیاسی موجود در آن زمان صحبت بکنند و یا تمایلی داشته باشند که با تماس گرفتن و مذاکره با آن گروه مسئله را بتوانند تا حدودی حل کنند؟
ج- خیر، به خاطرم نیست و اگر هم یکهمچین چیزی باشد فکر همه در وهلۀ اول متوجه این بود که شاید با روحانیون ملایم بشود صحبت کرد، بهاصطلاح moderateها، روحانیون moderate تیپ شریعتمداری. ولی خوب به خاطر ندارم نخیر.
س- چه کسانی معاونین شما بودند در وزارت آموزشوپرورش؟ و روشی را که شما داشتید برای انتخاب معاونینتان چگونه بود؟
ج- اصولاً فرصتی که ما به این مراحل برسیم نبود و همانطوری که عرض کردم و در هر وزارتخانه من رفتم وزارت آموزشوپرورش که تغییراتی که من ندادم فقط سعی کردم با اینها تفاهم بیشتری پیدا کنم. که این تفاهم خیلی قوی به وجود آمد. در وزارت آموزش عالی هم خوب چون آدمها اکثراً آدمهای پاکی بودند باز هم من زیاد کار انقلابی نکردم، یک تغییرات جزئی دادم. یکی دوتا از رؤسای دانشگاهها را که احتیاج بود عوض کردیم. ضمناً برای بعد از خودم به نظرم آقای دکتر مفیدی را من پیشنهاد کردم بهعنوان وزیر آموزش عالی که بعداً انتخاب شد مثل اینکه.
س- یعنی در واقع شما فرصتی نکردید در این وزارتخانهها کاری انجام بدهید که بتوانید صحبت از موفقیت یا عدم موفقیت بفرمایید در مورد…
ج- نخیر، فرصت کم بود، کاری به آن صورت ما انجام ندادیم. فقط من بزرگترین کاری که فکر کردم اینکه با معلمها ما طوری من صحبت کردم که معلمها حاضر شدند اعتصاب را بشکنند که این قدم بسیار بزرگی بود چون معلم رکن اصلی مملکت است و اینها همهجا نفوذ داشتند و متشکل هستند، نزدیک چهارصدوپنجاه هزار نفر بودند. این یک قدم اساسی بود در آنجا که ما برداشتیم. بعد در وزارت آموزش عالی فرصتی که با دانشجویان بنشینم صحبت کنم پیدا نکردم ولی تعدادی از رؤسای دانشگاهها از معاونان وزارتخانه استعفا دادند همه استعفاها را پس گرفتند. در وزارت فرهنگ تنها کاری که رسیدیم در دو جلسه فقط رفتم در همان جلسۀ اول چهارتا از معاونان را بازنشسته کردم، یک معاون کل آدم درست گذاشتم، دیگر من عوض شدم چون بیشتر از ده دوازده روز اصولاً ما نبودیم.
س- تیمسار چگونه تصمیم گرفته شد که وزرای اسبق را دستگیر بکنند؟
ج- این تصمیم در هیئت دولت گرفته نشد و تصمیم گویا تصمیم بوده که خوب خود اعلیحضرت شاید گرفته بودند با خود تیمسار ازهاری. فقط تا آنجا که من یادم هست تیمسار ازهاری میگفتند، «خوب، حالا یک عده هم ده روز هم زندان باشند شاید یک کمی در آرامش کمک کند. یک تعدادی ده روز هم زندان باشند.»
س- در هیئت دولت این را مطرح کردند؟
ج- در هیئت دولت نه. به نظرم شخصی به من گفتند در یکی از صحبتها. گفت، «حالا ده روز هم زندان باشند برای خاطر مملکت.»
س- ولی در هیئت دولت مطرح نشد که تصمیم گرفته شود.
ج- نخیر، هیئت دولت من یادم نیست. یعنی زمان من دستگیری اینها نخیر مطرح نشد یادم نیست و البته من با دستگیریها معتقد بودم ولی نه دو نفر و چهار نفر. دستگیری که من فکر میکردم چیزی کمتر از ده هزار نفر نمیبایستی باشد.
س- چطور شد که تیمسار ازهاری آن سیاست اعمال قدرت را تغییر دادند و سیاست ملایمت و نرمش را در پیش گرفتند؟
ج- هیچ کسی نفهمید. و از اول اصلاً چرا ایشان رو آن سیاست رفتند. فقط یک چیز من میتوانم بگویم اینکه ممکن است به علت خوب اطاعتی که ایشان مخصوصاً همۀ ما از اعلیحضرت مرحوم داشتیم آن مؤثر بود. شاید directive و هدایت اعلیحضرت این بوده که تا میتوانید آرامتر مثلاً حل کنید، شاید آن بوده و ما هیچ تصمیمی نگرفتیم مخصوصاً که من خودم که اصلاً طرح نوشته دادم به ایشان. اشخاصی هم مثل مرحوم ربیعی هم همیشه اظهار میکردند باید یک کار فوری نظامی انجام بشود.
س- تیمسار اگر بخواهیم صحبت بکنیم از موفقیتها و عدم موفقیتهای کابینۀ تیمسار ازهاری شما آنها را چگونه توصیف میکنید؟
ج- به نظر من موفقیت هیچی چون فعالیتها در مسیری بود که زمانش گذشته بود رسیده بودیم به مرحله too little too late هیچی.
س- چه عوامل و شرایطی موجبات سقوط دولت تیمسار ازهاری را فراهم کردند؟
ج- عدم موفقیت خود دولت که نه تنها سروصداهای جمعیتهای خیابانی تعدادشان سروصدایشان کم نشد بلکه بیشتر هم شد به علت روش صلح جویانۀ دولت. دوم هم سکتۀ خود تیمسار ازهاری و شاید هم همانطوری که عرض کرد عاملی که تیمسار ازهاری از راه نرمش وارد شدند شاید دستور خود شاه فقید بود چون بهطوریکه در کتاب سالیوان همه دیدیم نوشتند که ایشان وقتی رفتند دیدن تیمسار ازهاری میبینند که ایشان تو رختخواب هستند و سکته کردند و قلبشان اشکال پیدا کرده. بعد تیمسار بلند میشوند میگویند، «به دولتتان خبر بدهید که این مملکت از دست رفت برای اینکه شاه نمیتواند تصمیم بگیرد.» البته ایراد من اینجا این است نسبت به فرماندههای نظامی، همۀ ما. خوب اگر شاه نمیتواند تصمیم بگیرد چرا فرماندهها تصمیم نگرفتند؟ ولو بر علیه شاه. آیا مملکت مهمتر بوده… این شاید تنها چیزی من میبینم که در آن وضعیت نقاط ضعف بزرگ از فرماندهان که شما وقتی میبینید که شاه تصمیم نمیگیرد مملکت دارد میرود شما چرا خود شاه را تو کاخش بازداشت نکردید؟ یکهمچین چیزی با احترام و یا با هر چیزی، به هر وضعی چون مملکت بالاتر از هر شخصی است هر فرد است و اصولاً الان هم که علت اینکه این موفق ما نمیشویم همین مسئلۀ فردی است. وقتی صحبت فرد تمام بشود صحبت مملکت پیش بیاید موفقیت حتماً در آن خواهد بود.
س- تیمسار، آخرین جلسۀ هیئت وزیران را به خاطر میآورید؟ آیا میتوانید برای ما توصیف بفرمایید در آن جلسه چه گذشت؟
ج- همانطوری که اظهار کردم ما زودتر آمدیم بیرون. من بیشتر از ده دوازده روز ما سهتا فرمانده در هیئت دولت نبودیم و معمولاً در این جلسات من همیشه بودم، یکی دوسهبار هم مرحوم ربیعی بود. تیمسار اویسی چون فرماندار نظامی بود هیچوقت نتوانست بیاید. فقط به نظرم یک جلسه آمد، یا نه درست یادم نیست مثل اینکه هیچوقت نتوانست بیاید.
س- آیا بعد از سقوط دولت تیمسار ازهاری شما باز هم روابط خودتان را با ایشان ادامه دادید؟
ج- بله، ایشان رئیس ستاد بودند.
س- خاطراتی از آن روابط دارید؟
ج- خیلی کوتاه، خیلی کوتاه برای اینکه ایشان منتقل شدند به خانهشان، مریض بودند من رفتم دیدنشان و جلسهای که من رفتم دیدنشان اولین جلسهای بود که ما تشکیل داده بودیم برای اینکه احیاناً اگر لازم است ارتش حکومت را به دست بگیرد. من راجع به آن موضوع چیزی به ایشان نگفتم که تا با آن حالت بودند ولی ایشان شروع به ابراز شکایات و ناراحتی و از اینکه چرا موفق نشدند و بعد ناراحت شدند آنطوری. حتی ایشان گفتند، «من کودتا میکنم، من کودتا میکنم.» خوب، البته من نگاه کردم جلسۀ نیم ساعت پیش که من خودم تو جلسه بودم که بحث کودتا بود. با ایشان که خوب الان قلبشان ناراحتی پیدا کرده و شانس عظیمی را از دست داده یک کمی برای من تعجب بود که چه کودتایی؟ با چه وضعیتی؟ کودتا میبایستی اول دولت بشود الان دیگر چیزی نمانده. آنجا بود که ایشان گفتند، «تو به من گفتی و من نکردم.» البته یک جملهای هم گفتند، یک نوع فحشی هم دادند به خودشان.
س- تیمسار، من میخواهم حالا از حضورتان تقاضا بکنم که رویدادهایی را که منجر به انقلاب شد برای ما توصیف بفرمایید و لطفاً شروع بفرمایید خاطرات تاریخی را که دارید از زمانی که دکتر شاپور بختیار به نخستوزیری منصوب شدند تا زمانی که خود شما ایران را ترک فرمودید. حالا من برای اینکه جزئیتر بکنم این سؤالها را اجازه بفرمایید که از حضورتان بپرسم که شما چه خاطراتی دارید راجع به انتخاب نخستوزیری دکتر شاپور بختیار؟
ج- من چیزی به خاطرم نیست تا اینکه ایشان انتخاب شدند و اعلیحضرت که تصمیم گرفته بودند حتماً بروند هنوز ایشان در مملکت بودند ما جلسات فرماندهان نظامی را تشکیل دادیم و با کمال تأسف دیدیم ارشد جلسه که باید رل فرماندار نظامی مملکت را شاید سالها در غیاب شاه بازی کند تیمسار طوفانیان است یکی دو بار بحث کردیم مخصوصاً با تیمسار ربیعی بحث کردم که خوب با این سروصداها که پشت سر تیمسار طوفانیان و این صحبتها هست این سازمان ما در مقابل انقلاب متلاشی میشود با این وضعیت. با تیمسار بدرهای صحبت کردیم همه تأیید کردند. بعد حتی با خود تیمسار طوفانیان صحبت کردیم که تیمسار، منتهی به این صورت گفتیم، ما معتقدیم که یک نفر باید باشد که هم ارتشبد باشد که ارشدتر از همۀ ما که سپهبد بودیم هم اینکه این زمینی باشد، لباس زرد ما عنوان کردیم. لباس زرد برای اینکه ایشان را بگذاریم کنار که لباس هوایی داشتند. ایشان هم مثل اینکه متوجه شد آدم باهوشی بود قبول کرد. کی را بگذاریم؟ هیچ کس نبود. اویسی که رفته بود بیرون تنها قرهباغی بود. قرهباغی افسری که بزند و بکوبد نبود ولی آدمی بود پاک، درست هر شغلی در گذشته به او داده بودند در نهایت خوبی انجام داده بود. ژاندارمری را از یک حالت ژاندارمری بدنام تبدیل به یک ژاندارمری خیلی خوشنام و مرتبی کرده بود که در بازدیدها من میدیدم. دورترین نقطه جاها مثل مثلاً دهات جاسک که آدم میرفت ژاندارمری وضعش مرتب بود. چهار ستاره فقط ایشان ماندند. خوب کی مأمور بشود با او صحبت کند از طرف فرماندهها؟ به من مأموریت دادند. من رفتم خانۀ تیمسار قرهباغی نیمساعت وارد نشده بودم که تلویزیون باز بود بختیار را دیدم. پس این اولین بار بود من واقعاً بختیار را میدیدم که «سوگند یاد میکنم این کار را بکنم.» این اولین بار بود که میدیدمش. راستش وقتی سخنرانیشان تمام شد من مشکوک بودم آیا با این وضعیت موفق خواهد بود؟ بعد البته با تیمسار قرهباغی مفصل صحبت کردم گفتم، «شما را فرماندهها میخواهند که بهعنوان رئیس ستاد پیشنهاد بدهند به اعلیحضرت قبل از اینکه اعلیحضرت از مملکت برود بیرون.» ایشان گفت، «ببینید من خانهام را جمع کردم، من خسته شدم بچههایم را سالها است ندیدم. من میروم مسافرت.» قبول نکرد. من اصرار کردم که مملکت ایجاب میکند در این موقعیت دیگر این صحبتها نیست. ایشان گفت، «حالا فکر میکنم ببینم.» درهرحال ما آمدیم بیرون. بعداً خود تیمسار طوفانیان هم مثل اینکه با او صحبت کرده بود بعضی از افسران صحبت کرده بودند و شاید هم از طرف خود اعلیحضرت یک تأکیدی شده بود که ایشان پذیرفته بودند که بعد یکدفعه ما دیدیم که امریۀ ایشان رسید که ایشان انتخاب شدند. وقتی هم که ایشان انتخاب شدند بلافاصله ما نشستیم برای طراحی کودتا و حکومت را گرفتن.
س- با مشارکت ایشان دیگر. شما که میگویید ما یعنی منظورتان فرماندهان هستند؟
ج- فرماندهان فقط. فقط فرماندهان.
س- بدون اطلاع دولت؟
ج- بدون اطلاع دولت.
س- یعنی آقای دکتر بختیار از این جریان اطلاعی نداشتند؟
ج- آخر دکتر بختیار تازه آمده بود و بعداً چرا به اطلاع دکتر بختیار رسید کاملاً در جریان بودند که ارتش دارد طراحی میکند در صورتی که لازم شد حکومت نظامی داشته باشد. البته در این سیستمی که ما آنموقع فکر میکردیم آقای بختیار کنار نبودند یعنی حکومت نظامی بود که درست است که نظامی بکنند ولی عملاً خوب آقای بختیار هم مثلاً یک راهنماییهایی از نظر خودشان میکردند، ما آنجوری فکر میکردیم بهطوریکه حتی من پیشنهاد کردم که خیلی هم قبول شد که شورای سلطنت چنین دستوری به ارتش بدهد که قانونی بشود، به ما نگویند کودتاچی، همیشه یک چیز بدنامی تو ارتش نیاید.
س- تیمسار، در روز سهشنبه۲۳ دیماه ۱۳۵۷ در ساعت ۱۱ صبح با حضور آقای دکتر شاپور بختیار نخستوزیر ارتشبد حسن طوفانیان جانشین وزیر فرهنگ و رئیس سازمان صنایع ملی، سپهبد بدرهای فرماندۀ نیروی زمینی و سرپرست گارد شاهنشاهی و سپهبد ربیعی فرماندۀ نیروی هوایی و ارتشبد عباس قرهباغی و شما در کاخ نیاوران در حضور اعلیحضرت تشکیل شد. در آن جلسه چه گذشت؟ میتوانید برای ما بازگو بفرمایید که اعلیحضرت چه گفتند و آقای دکتر بختیار چه گفتند در آن جلسه و چه مسائلی مطرح شد؟
ج- درست ساعت به خاطرم نیست. آیا ساعت چهار بعدازظهر بود یا یازده. شاید هم قبلاً قرار بود یازده بشود بعد عقب افتاد شد چهار، اینطوری به نظر من میرسد.
س- حالا آن ساعتش مهم نیست.
ج- بله ساعتش مهم نیست چون من جزئیات را میخواهم. جلسه تشکیل شده بود برای اینکه مثل اینکه تقاضای خود آقای دکتر بختیار بود که به فرماندهان امر داده بشود که از ایشان اطاعت بکنند و شاه فقید شمهای از اوضاع اینها را تشریح کردند و خیلی هم حالشان خوب بود. بعد به فرماندهان گفتند، «شما بههرحال در غیاب من نخستوزیر قانونی مملکت هست و شما از ایشان دستور میگیرید.» البته همین که «شما از ایشان دستور میگیرید.» یک سؤالاتی آقای بختیار داشتند ایشان جواب دادند. بعد یکدفعه وسط گفتند، «راستی من تو روزنامه خواندم که شما گویا در یکی از مصاحبهها اظهار کردید که ما ژاندارم خلیج فارس دیگر نمیخواهیم بشویم. این را من میخواستم یک تذکری بدهم و آن این است که دفاع از مرزهای آبی مملکت در مرزهای آبیاش انجام نمیشود، در عمق در بعد مسافت در دریاها انجام میشود و این ژاندارم نیست که ما میکنیم این دفاع از سواحل خودمان میکنیم منتهی در سرتاسر خلیج فارس و آنطرف شمال اقیانوس هند.»
س- اعلیحضرت به دکتر بختیار گفتند؟
ج- بله، و این را خواهش میکنم که سر فرصت یک تصحیح بفرمایید. ایشان هم تأیید کردند که اینکار را بکنند. بعد یک لیستی آوردند به ایشان نشان دادند، لیست اشخاص بود مثل اینکه نمیدانم چه لیستی بود به آقای نخستوزیر آقای بختیار. آقای بختیار نگاه کردند و نگه داشتند مثل اینکه میخواستند به اعلیحضرت نشان بدهند تصویبش را بگیرند. صوفانیان هم بعداً گفتند، «آن لیست به نظرم لیست بازداشتیها بود، کسانی که بازداشت بشوند یا ممنوعالخروج بشوند.» نیست خود تیمسار طوفانیان جزو آن ممنوعالخروجها بود و از طرف آقای بختیار خیلی مضمون ایشان بودند و زیرچشمی گویا آن لیست را دیده بود و گفت این لیست مثل اینکه ممنوعالخروجها بود. بعد از آن هم خوب ما زودتر آمدیم بیرون مثل اینکه آقای بختیار اینها باز هم ماندند یک چند دقیقه. بهطورکلی دستور اعلیحضرت این بود که از آقای بختیار شما حمایت بکنید.
س- آیا این مسئلهای را که اعلیحضرت فرمودند امرای ارتش هم این را بهعنوان صحبت جدی اعلیحضرت پذیرفتند؟ یعنی آیا چنین برداشتی را داشتند که از این به بعد کارها به وسیله رئیس قوه اجرائیه که نخستوزیر باشد و وزرا باشند انجام خواهند شد؟ میدانید چرا چنین سؤالی را از شما میکنم برای اینکه از یک طرف صحبتش هست که اعلیحضرت به فرماندهان ارتش گفتند که شما میبایستی که از دولت قانونی دفاع بکنید و صحبت از این بود که قانون اساسی اجرا بشود و طبق قانون اساسی عمل بشود. از طرف دیگر تیمسار قرهباغی در کتاب خودشان نوشتند که، من الان این را نقل قول میکنم و برایتان میخوانم که میبینید که این موضعی را که ایشان از اعلیحضرت توصیف فرمودند در آن روزهای آخر با این تصمیمی که گرفته شده بود و در آن جلسهای هم که شما الان اشاره فرمودید در آنجا هم مسئلۀ حمایت از دولت قانونی مطرح شده بود تا حدودی به نظر میآید که منافات داشته باشد. حالا مسئلهای را که میخوانم اینجا دقیقاً نقلقول هست از کتاب تیمسار قرهباغی. «در این جلسه اعلیحضرت با احضار مقامات مذکور خواسته بودند علاوه بر ابلاغ امر پشتیبانی ارتش از دولت قانونی دو نکته خیلی مهم را نیز برای حاضرین روشن نمایند. یکی عدم حضور وزیر جنگ در جلسه و دیگری حضور فرماندهان نیروهای سهگانه در آنجا. عدم حضور وزیر جنگ بهطوریکه بعداً در این مورد توضیح داده خواهد شد برای این بود که نشان بدهند که وزیر جنگ مانند گذشته اجازه دخالت در امور ارتش را ندارد و اما حضور فرماندهان نیرو در این جلسه به این منظور بود که حاضرین را متوجه کنند که تغییری در روش جاری ستاد بزرگ حاصل نشده و فرماندهان نیروها مستقل بوده و فقط اوامر اعلیحضرت را اجرا مینمایند.» آیا این نکته را روشن کردم برای شما؟
ج- شاید این برداشت تیمسار قرهباغی باشد، شاید هم این درست باشد. علیالخصوص که قبل از اینکه اعلیحضرت بروند من یک پیشنهاد کردم توسط تیمسار قرهباغی عجیب است این چیزها را تو کتابش نیاورده، خیلی چیزها را تیمسار قرهباغی تو کتابش ننوشته. و آن این بود که حالا که اعلیحضرت تشریف میبرند ایندفعه یک set up شبیه سیستم ترکیه گذاشته بشود و بهطوریکه اگر یعنی کاملاً مردم بدانند که در غیاب ایشان یک سازمانی مثل ارتش ترکیه با آن وضعیتش هست که آناً اقدام خواهد کرد. ایشان قبول نکرد گفته بودند، «نه دست به ترکیب آن وضعیتی که تا حالا بوده نزنید.» اعلیحضرت پس اینطوری گفته بودند. شاید هم این بوده. و دوم اینکه بله وزیر جنگ در آنجا نبود، بله نبودند چرا نبودند؟ خوب شاید هم تجزیه و تحلیل تیمسار قرهباغی در این باره صحیح باشد. آنموقع هم البته متوجه این مسئله نشده بودم چون روش همیشه این بود که از نظر مالی فرماندهان را اعلیحضرت میخواستند با رئیس ستاد. اینجا البته طوفانیان را هم خواستند برای اینکه طوفانیان همهجا بود آن روزهای آخر غیر از دو سه روز آخری که ایشان نیامدند، مخفی بودند دیگر بودند همۀ جلسات. شاید نظر اعلیحضرت هم این بود که به آقای بختیار بگویند که بههرحال شما هم اگر در محدودۀ قانون اساسی عمل نکنید اینجا ارتش وجود دارد. من جواب شما را خیلی چیزهایی…
س- تیمسار حالا میپردازیم به مأموریت ژنرال هایزر در ایران. شما از چه موقعی از مأموریت ایشان در ایران اطلاع حاصل کردید و از چه تاریخی با ایشان آشنایی داشتید؟
ج- ژنرال هایزر تمام فرماندهان ایرانی را میشناختند برای اینکه از دو سال قبل از آن ایشان مسئول بود که پروژه بهاصطلاح “Three Cs” سه “C”، Control and communication، Command یعنی کنترل و فرماندهی ارتش شاهنشاهی را ایشان درست بکنند. نظارت کنند که به صورت کامپیوتری دربیاید و اتوماتیک خودکار بشود. البته یکی از گرفتاریهایی که این وسط وجود داشت این بود که میبایستی همۀ دستورات، همۀ مطالب به شخص خود اعلیحضرت منتهی بشود. این یک مقدار فرق داشت با روشهایی که وجود داشت در ارتشهای دیگر. و این خوب مقداری جلسات و روش و اینها میبایستی بحث بشود، جلسات تشکیل بشود اینها که این را چهجوری اجرا بکنند. بنابراین هایزر زیاد میآمد و میرفت و همه را میشناخت و بهعکس تصور که همه نوشتند در آن وضعیت شاید هایزر شخص مناسبی نبود به نظر من شاید هم مناسب بوده برای اینکه خوب اقلاً همه را میشناخت. ولی آمدن ایشان اصولاً هم دیر بود و هم دست خالی. دیر بود از آن جهت که آمریکا خیلی دیر فهمید که ایران وضعش وخیمتر از آن است که اینها بتوانند حدس بزنند. دوم اینکه وقتی هایزر آمد و من به خودش هم گفتم ایشان فقط با چندتا ستاره رو شانهشان آمدند. خبری از ناوگان هواپیمابر تهاجمی در اقیانوس هند، خبری از هواپیماهای مثلاً افـ۱۵ در عربستان سعودی اینها نبود چون بههرحال برای تقویت روحیۀ ارتش ایران که در مقابل تهاجم نیرومند دینی و سیاسی به کلی روحیهاش را از دست داده بود و فرارها به هزار هزار منتهی شده بود یکهمچین تقویت روحی فوقالعاده مهم بود. قبلاً هم چنین تصمیمی گرفته شد ولی با کمال تأسف شخص پرزیدنت آمریکا هواپیمابر کانستانیشن را از تنگۀ مالاکا برگرداند. فکر میکرد عکسالعمل ایجاد میکند، از این صحبتهایی که همیشه میکنند. و اما ایشان چند روز پیش از اینکه شاه فقید بروند بیرون آمدند و گویا آمدن ایشان هم بدون اطلاع اعلیحضرت بوده یعنی قبلاً خوب هر مقام آمریکایی میآمد ایشان خبردار میشدند این دفعه ایشان بدون خبر میآید. بهطوریکه شاه را خیلی ناراحت میکند که چطور خبر ندارد و فکر میکنند که یک توطئه در کار است و این توهم همیشه در فکر ایشان باقی ماند حتی تو کتابشان هم مثل اینکه نوشتند این مسائل را و اما آمدن ژنرال فایزر تقویت روحیه ارتش بود اول. دوم اینکه این ارتش کمک کند بختیار بماند، یک دولت دموکراسی بتواند جان بگیرد. سوم اینکه این ارتش اگر دید دولت دموکراسی، دولت بختیار شکست خورد ارتش آماده بشود حکومت را به دست بگیرد. چهارم و پنجم و اینها یک کارهای کوچکی خودشان داشتند راجع به اینکه مثلاً تمام کارهای سلاحهای مخفی اینها که ایرانیها داشتند مثل موشکها و اینها، این اقلاً اسناد و اینهایش را جمع کنند که به دست شوریها بعداً نیفتد و یا اتباع آمریکایی که در تهران هستند خوب اینها تند تند خارج بشوند. این هم یک چیزهای جنبی شاید داشته ایشان. ولی آنچه که من میدانم این بود دادن پیام ویژه رئیس جمهور آمریکا به فردفرد فرماندهان. پیام این بود، «با نیروهای خودتان بایستید، ما از شما پشتیبانی خواهیم کرد.» من به ژنرال هایزر گفتم خوب ما که هستیم، چیزی تغییر نکرده همهچیز سر جایش هست خوب اعلیحضرت میروند ما هستیم. ایشان گفتند من فقط مخصوص آمدم پیام رئیس جمهور را به شما برسانم. وظیفۀ من این است که به فرد فرد شما بگویم که You stay with your force. We will support you. البته در جلسات بعد از اینکه شاه فقید رفت ایشان آمد و بعد گفت دولت من دیگر از شاه پشتیبانی نمیکند به نظر میرسد دیگر ایشان زمینهای در ایران ندارد. آنوقت پیشنهاد ما این است اولاً هر چه میخواهید ما کمک میکنیم. دوم ارتش پشتیبانی آقای بختیار را بکند که بتواند بماند. سوم آمادگی باشد که اگر یکدفعه وضعیت ریخت به هم ارتش حکومت را دستش بگیرد. ما سریعاً طرحریزی را اصولاً شروع کرده بودیم ما. از همان روزی که دیگر معلوم شد اعلیحضرت دارد میرود ما دیگر فهمیدیم باید طرحریزی را باید شروع کنیم. قبل از اینکه اعلیحضرت بروند کسی جرأت اینکه راجع به کودتا در ایران صحبت کند نداشت. کودتا یعنی اعدام. ولی وقتی مسلم شد که ایشان میروند نه تنها نشستیم با شصت نفر افسر طرحریزی خیلی دقیقی شروع شد بلکه یک طرحی خود من داشتم همیشه در دریا با فرماندهان دریایی صحبت میکردیم. آن طرح را دستورات اولیهاش را من به اجرا گذاشتم. دستور دادم ناوگان از بندرعباس برود بیرون، لنگر بیندازد تو بندر نماند به فرمانده پایگاه سیرجان دستور دادم قبایل را مسلح کن اطراف را، به فرمانده ناوگان هم گفته بودم که تکاورها را آماده باشید یکی دو سه تا گردانش بیاید بندرعباس تا سیرجان را بگیرند تمام منطقۀ کوهستانی تا سیرجان. من قبل از اینکه اعلیحضرت بروند من این را به ایشان گفتم که همچین مسئلهای ما همیشه داشتیم. الان رئیس ستاد هم خبر ندارد چون احتیاجی ندیدم این طرح در صورتی که تهران سقوط کند ما میخواهیم اجرا کنیم. ایشان گفتند مشروط بر اینکه نیروهای هوایی با شما باشد. این صحبت البته دو سه هفته پیش از رفتن ایشان بود. به نیروی هوایی گفتم یک اسکادران هواپیما بده و مرسوم است در زمستان شما هواپیما را میفرستید به بندرعباس و چابهار و بوشهر. ایشان گفت میدهم ولی هیچوقت نتوانست بدهد به دلیل اینکه نمیتوانست فرماندهی نداشت، قدرت نداشت اصلاً دستور بدهد و دستورش را اجرا کنند. این طرح کودتا که در آن آمریکا هم یعنی خبر داشت که داریم چنین طرحی را میریزیم تهیه شد منتهی تا پانزده روز طول کشید که (؟؟؟) تهیه شد تعدادی از افسرها را من فرستادم یعنی تمام تکنیک مسلکت را من تعهد کردم افسرهای نیروی دریایی را فرستادم بهعنوان مهندس در کارخانههای برق تهران اینها استخدام شدند که در آن لحظهای که تیم ضربهای ارتش وارد میشود، شیفت که آنها میخواهند دوتا شیفت کارگرها دورتادور کارگرها مهندسها عکس خمینی را زده بودند وقتی شیفتها را عوض میکنند شیفت ارتش وارد میشد، از آن به بعد دیگر همهچیز تابع اسلحه بود. منتهی مقداری نظر سالیوان با نظر هایزر از این نظر فرق داشت که سالیوان تو channel خودش با آمریکا صحبت میکرد که سایرس ونس بود اینها و هایزر هم با channel خودش که براون و برژنسکی و اینها بودند و هر شب تماسها وجود داشت و صحبتهایی که ما میکردیم میرفت و جواب برمیگشت. ما چیز ویژهای نخواستیم و فقط من سوخت خواستم. چون سوخت وقتی بدرهای با اعلیحضرت راجع به امکان عملیات نظامی صحبت میکند ایشان میگویند که کاری نکنید مگر اینکه یک ماه سوخت داشته باشید. نیروی زمینی ما دو روز یا سه روز سوخت داشتیم. سوخت آشپزخانه گارد شاهنشاهی را من از بندر پهلوی خرمشهر میآوردم، پیشبینی نکرده بودند، نیروی دریایی سوخت دو سالش را ذخیره کرده بود در شهریور ماه، هوایی هم سوخت یک ماه داشت. ما خواربار یک سالمان را هم ذخیره کرده بودیم حتی برای تمام خانوادهها. چون من بحران را میدیدم تمام دستورها را در شهریور دادم همهچیز حاضر بود. نیروی زمینی که اساس کار ما بود متأسفانه سوخت نداشت. یعنی جیپ سوخت نداشت، آشپزخانهها سوخت نداشتند تانک سوخت نداشت. و این را خوب خود شاه مرحوم هم میدانست که به بدرهای گفته بود، «یکدفعه کاری نکنید که سوخت نداشته باشید.» البته اعلیحضرت قبل از اینکه بروند یک مصاحبه هم با کیهان کردند که به ارتش دستور دادم دست از پا خطا نکند. من کیهان را روز بعد بردم پیش او. قربان این را امر فرمودید اگر یکدفعه ایجاب بشود کاری انجام بشود این زیردستها که اطاعت نمیکنند، امر فرماندۀ کل قوا در روزنامه کیهان هست «مبادا دست از پا خطا کنید.» ایشان یکطوری کردند مثل اینکه نمیدانم یک چیزهایی به ایشان تحمیل میشد که من هرگز نفهمیدم واقعاً. بعد به جایی رسید که طرح حاضر شد. حاضر شدن طرح همان و شورش نیروی هوایی همان. یعنی قبل از اینکه این طرح زمینهای پیدا کند که دیگر بنشینیم با آقای نخستوزیر راجع به اجرای طرح و… نخستوزیر هم میدانست و حتی میپرسید. وقتی میرفتیم میگفت، «طرح هم دارد اجرا میشود؟» قرهباغی میگفت، «دارد تهیه میشود.» این شورش نیروی هوایی شد. شورش نیروی هوایی را یک دو روز اول ربیعی به سادگی گرفت، بعد توسعه که پیدا کرد جلسه تشکیل شد در دفتر نخستوزیر. اینجا معلوم شد که مسئله بزرگتر از آن است که تمام بالای پشتبامها مسلح ریختند همه. البته در یک جلسۀ اول نخستوزیر خوب دستور داد که اگر میشود بمبباران بشوند. این گفت نمیشود چون به علت اینکه نمیتوانست دستور بدهد، کسی دستورات…
س- چه کسی گفت نمیشود؟
ج- ربیعی گفت، «نمیشود.» برای اینکه دستورش را اجرا نمیکردند، میگفت دوروبر خانههای مردم هست. ولی خانه مردم مطرح نبود، خوب مردم مهم نبود در آن وضعیت. مسئله اینکه این جرأت اینکه دستور بدهد همافر بمب و مسلسل و گلوله بریزد مثلاً گلولهگذاری کند، خشابها را پر کند یا از این صحبتها، یا بمب بگذارد همچین دستوری نمیتوانست بدهد برای اینکه هفتهها پیش وقتی شاه هنوز بود خلبانها به ما نامه نوشتند، «فرماندهها، اگر جنگی میهنی ما درگیر بشویم ما با کمال افتخار میجنگیم. ولی اگر شما فکر میکنید ما را بر علیه ملت خودمان تو خیابانها به کار ببرید ما اطاعت نخواهیم کرد.» نامه را آورد فرماندۀ نیروی هوایی در جلسۀ فرماندهها و بحث شد. شورش کمکم توسعه پیدا کرد تا آن جلسۀ نهایی، درست یادم نیست جمعه بود پنجشنبه بود، بعدازظهر تصمیم گرفته شد که یک واحدهایی اعزام بشوند و هرطور شده این شورش را بخوابانیم. حتی مرحوم رحیمی زودتر رفت به تلویزیون خبر بدهد که از ساعت ۴ عبور و مرور ممنوع است ۴ تا ۱۲ روز بعد. دوازده روز بعد تمدید میشد چند روز دیگر به ترتیب. بعد در همانجا دیگر دستگیریها و اینها کمکم شروع میشد. ولی خوب متأسفانه سازمان ما ضعیفتر از آن بود بههرحال، وقتی که چنین برنامه از تو رادیو و تلویزیون اعلام شد، الان در کتاب چیز خواندم مثل اینکه طالقانی بوده کی بوده فتوا داد همه بریزند بیرون…
س- کتاب آقای مهندس بازرگان؟
ج- مهندس بازرگان. بعد به خمینی خبر رسید او هم یک فتوا داد و هیئت مؤسس رادیو و تلویزیون که رادیو و تلویزیون را رسمی گرفته بودند فرمان آقا را بردند تو شیشه تلویزیون چسباندند همه ملت ببینند که بریزید بیرون. نتیجتاً همه ریختند بیرون. جمع واحدهای نظامی که تهران بودند چیزی نبودند. شد دریای جمعیت در هر محله مثلاً سه سرباز، اینقدر وضع فرق کرد. معهذا قوایی که اول شب رفت من و ربیعی و اینها، ربیعی نیامده بود، تو دادگاهها گفت، «نرفتم.» حبیباللهی و بدرهای و رحیمی و قرهباغی قرار شد این نیروها را بفرستند. ما رفتیم ستاد آنجا گفتیم خوب نیروها را شما خودتان باید تعیین کنید دیگر. شما بروید الان لویزان ستاد نیروی زمینی اینها خودشان پیشنهاد کردند دو نفر و بلند شدند رفتند و اطلاعات من تا اینجا که حاکی است که واحدهایی که فرستاده شدند سر[؟] فرستاده شدند، اشکالاتی وجود داشت مثل همیشه تانکها گلوله نمیگرفتند برای ترس از کودتا همین باعث شده بود که آن شب هم یا گلوله نتوانسته بگیرند یا دیر گرفتند که ساعتها سپری شد وقت دشمن خبردار شد، مخالفان من هنوز نمیتوانم هنوز لغت دشمن را بگویم چون ما با ملت ایران طرف بودیم، این کلمۀ دشمن نمیتواند فعلاً وجود داشته باشد. دشمن بیگانه است نه یک ملت. دشمن یک فرقهای از ملت هست مثل حزب کمونیست، حزب نمیدانم چیچی ولی نمیتواند تمام ملت ایران دشمن باشد. تمام شب صدای تانکها و اینها خوب شنیده میشد. ربیعی در دادگاه گفت، «قرهباغی شب تلفن کرد از نصف شب و گفت ناراحت نباش آن را که تو میترسیدی که ما واحدهایی را بفرستیم من آن واحدها را برگرداندم.» ولی به نظر من واحدها برگردانده نشدند، واحدها نتوانستند برسند و چون نتوانستند برسند شاید قرهباغی خواسته با این ترتیب مثلاً یک چیزی به او بگوید، نمیدانم ولی واحدهایی که اعزام شدند دیر اعزام شدند، آموزش کافی نداشتند. از مسیر شهر که خوب راه افتادند جادهای مثل زیرپل و اینها خوب تانکها را از بین بردند چریکها. صبح ۵ صبح من اداره بودم. تلفن کردم اتاق عملیات ستاد. اول به رئیس دفتر سرلشکر جناب که وضع چیست؟ گفت، «خیلی خراب.» گفت، «توسعه پیدا کرد.» من فکر کردم دیگر تمام است چون تنها امید آن بود که من دست رحیمی و بدرهای را گرفتم شب قبل و گفتم اگر امشب تمام نشود مملکت تمام است. چند لحظه بعد یکی از معاونان نیروی دریایی آمد گفت، «مرا چریکها گرفتند مسلح تو ماشین پیاده کردند چون اسلحه نداشتم و چون یک پیرزن را سوار کرده بودم به بیمارستان برسانم گفتند شما این را به بیمارستان برسان و گرنه خوب شاید من کشته شده بودم.» رئیس مستشاری با یک لباس شخصی آمد نیروی دریایی آمریکایی گفت، «وضع خیلی خراب است.» من گفتم تو ظاهر نشو تو خیابانها تا ببینیم چه میشود. ساعت ۸ بود اینطوری بود از ستاد تلفن کردند جلسهای هست. ما هم بلند شدیم رفتیم اولین دفعه وارد اطاق قرهباغی شدم من دیدم که سیمهایی گذاشتند که از کلانتریها و اینها دارند گزارش میدهند که کلانتریهایی که محاصره شدند بعضیها تیرشان دارد تمام میشود در آنجا بدرهای را دیدم گفتم تیمسار وضع چیست؟ گفت، «وضع خیلی خراب است. از دوازدههزار نفر دیشب فرستادیم هشتهزار نفر یا پیوستند یا فرار کردند یا تلفات هست. از سی تا تانک سهتایش را ما میدانیم کجاست، بیستوهفتتا ما نمیدانیم چطور شد. آقا الان هم قورخانه در کجا محاصره است.» گفتم آنجا چه دارید؟ گفت، «سه میلیون فشنگ، الان» گفت، «سقوط میکند.» گفتم پس تکلیف معلوم است دیگر. در این موقع تمام فرماندهان عالیرتبۀ ارتش آمدند سه نیرو معاونان، جانشینان و اینها همه. حدود شاید چهل و پنجاه نفر تشکیل جلسه شد. در حین اینکه جلسه داشت تشکیل میشد پادگان حشمتیه سقوط کرد، در مثلاً دو کیلومتری، یک کیلومتری. اول تیمسار حاتم صحبت کرد، تیمسار قرهباغی دو سه کلمه صحبت کرد. بعد داد به حاتم، تیمسار حاتم صحبت کرد گفت، «از اول ارتش نمیبایستی خودش را درگیر این مسائل بکند. فرماندههای زمینی صحبت کردند همه گفتند روی نیروی زمین حساب نکنید، چیزی دیگر نمانده است. به عبارت سادهتر آن لحظه بر خلاف آنکه آقای بختیار مینویسد، «فرماندهان ارتشی به من خیانت کردند و مرا تنها گذاشتند.» میخواهم بگویم تنها ایشان تنها نماندند فرماندهان ارتشی هم تنها گذاشته شدند کسی نبود دیگر، ارتشی نبود دیگر، چیزی نماند دیگر، زیردستی نمانده بود دیگر. ارتش را نمیبایستی بگذارند به این مراحل بکشد وقتی کشید دیگر اینطوری میشود، این بلا سرش میآید.
س- در کتاب تیمسار قرهباغی نوشته شده از قول شما که شما فرمودید، «ژنرال هویزر میگوید ملت ایران اعلیحضرت را نمیخواهند، مصلحت کشور در این است که به مسافرت بروند و تنها راه برقراری آرامش در کشور را خروج اعلیحضرت از ایران و پشتیبانی ارتش از دولت بختیار میداند.» آیا این نقل قول نقل قول درستی است از شما؟
ج- من راستش فکر نمیکنم من این حرف را زده باشم برای اینکه شاید بعداً که اصلاً ژنرال هایزر در جلسۀ فرماندهان آمد و این حرف را به همه زد شاید از آن فکر تیمسار قرهباغی بوده ولی ژنرال هایزر تنها صحبتی که با من کرد دادن پیغام رئیسجمهور و اینکه آمریکا آماده است شما سر پستهایتان بمانید، از دولت حمایت بکنید آمریکا هر کمکی لازم هست کماکان ادامه خواهد داد به کمکهایش، از اسلحه و از قطعه یدکی و هر چه. بنابراین صحبت اینکه شاه برود و اینها واقعاً با ژنرال هایزر ما نکردیم. ولی در جلسۀ اولیه به همه گفت. گفت، «دولت من دیگر از شاه، و دولتهای اروپایی هم، حمایت نمیکنند. ما فکر میکنیم دیگر ایشان زمانشان تمام شد.» و این نقل قول را تیمسار قرهباغی کرده که به نظرم شاید ایشان یادشان نبوده، شاید در صحبتهای بعدی این صحبتها را ما کردیم. من این را درست نمیدانم. ولی یک نقل قول دیگری در کتابشان هست. شاید شما هم بخواهید مطرح کنید این است که یکروز من یکی از معاونان را معرفی کردم برای کارهای تبلیغاتی.
س- معاونان کجا را؟
ج- نیروی دریایی را. گویا تیمسار مجیدی میرود پیش ایشان و یکدفعه با یک رویۀ مخالف صحبت میکند و این خوب باعث ناراحتی… که این طرفداران قانون اساسی راه نیفتند درحالیکه این را به زور ما به آقای بختیار قبولانده بودیم. خود قرهباغی سخت موافق بود که این قانون اساسی طرفدارش راه بیفتند. من پیشنهاد کرده بودم و آقای بختیار اول مخالف بود بعد موافق شد. آنجا، بله، مجیدی متأسفانه آدم درستی از آب درنیامد و آدمی بود خیلی جاهطلب، در آن لحظه یکدفعه تغییر کرده بود همینطور دقیقه به دقیقه داشت فکر میکرد که کدام طرف ممکن است برنده شود به همان طرف میچرخید و این با کمال تأسف این رفت ولی البته بعداً جلسه که ما به فاصله تشکیل دادیم من گفتم او بیخودی گفته، چنین چیزی بیخود گفته و نیروی دریایی دستورات را ما دادیم برای طرفدارهای قانون اساسی. و واقعاً اگر طرفدار قانون اساسی را ما زودتر راه انداخته بودیم یعنی از دو سه ماه پیش راه افتاده بود خیلی کار میتوانست انجام بدهد. به عوض ارتش را آوردند تو خیابانها که جای ارتش نبود.
س- تیمسار قرهباغی گفتند که مذاکرات ایشان با ژنرال هایزر بیشترش به وسیلۀ شما به انگلیسی ترجمه میشد. تا آنجا یی که یاد دارید میتوانید برای ما توضیح بفرمایید که این مذاکرات راجع به چه مسائلی بود؟
ج- خوب این چیزهای مفصلی بود و همهاش هم بیشتر تکرار مکررات بود. هیچوقت هم قرهباغی تنها با هایزر صحبت نکرد، اگر هم کرده شاید مثلاً یک دفعه یا اینطوری نبوده. بقیهاش همهاش ژنرال هایزر در شورای فرماندهان با همه صحبت… آنموقع ترجمهاش را یکموقعی اوایل مرحوم ربیعی میکرد. بعد من که عهدهدار شدم مثل اینکه من راحتتر میتوانستم ترجمه کنم و دیگر من ادامه دادم. و این رو این ترجمه متأسفانه یک برداشت عجیب و غریبی بعضیها کردند مخصوصاً بعضی از روزنامههای یا روزی نامههای مزدور ایرانی که در خارج الان منتشر میشود. یادم هست یکی یکروز یک مقاله نوشته بود، «تیمسار حبیباللهی شما چطوری ترجمه کردید که ارتش شکست خورد.» پس معلوم است ترجمه باعث شکست هم میشود. این یکی را دیگر نمیشد تصورش را کرد. البته تنها ترجمه نبود ما مسئول اصلاً تصمیمبگیر بودیم همهمان و این حرفها را که ایشان زدند، ژنرال هایزر، قبل از اینکه ژنرال هایزر بیاید جلسه ما گفتیم اول سهتا تقاضا بشود از او. اول جلو آمدن خمینی را دولت آمریکا بگیرد. دوم بیبیسی را خفه کند. سوم تبلیغات خمینی را در ایران جلویش را بگیرند، یعنی نوار و اینها از پاریس نرسد. منظور از طریق دولت فرانسه است. البته ایشان گفتند، «به دولت متبوعم میگویم.» و اینها و هیچوقت ما از این نتیجه نگرفتیم. در جلسۀ دوم من پیشنهاد کردم دولت آمریکا ترتیبی بدهد خمینی ترور شود در پاریس. دلیلم هم این بود که اینها لیدرهای مذهبی هستند. لیدرهای مذهبی که قیافۀ پدر روحانی دارند مثل هوشی مین، مثل گاندی، مثل خمینی در آنموقع ما فکر نمیکردیم او اینقدر شیطان است اینها معمولاً موفق میشوند. الان که به این مرحله رسیده راه حلشان ترور است. هایزر گفت، «شما خودتان چرا اینکار را نمیکنید، شما که بیشتر پول دارید.» گفتم ما سازمان نداریم شما سازمان دارید. شما با دولتها در ارتباط هستید، شما میتوانید وسایلش را تضمین کنید. البته هایزر گویا این را گزارش داده و آمریکا الان تو اسناد آمریکا وجود دارد. ولی وقتی ایشان میخواهد کتابش را منتشر بکند با اسناد فتوکپی تمام مذاکرات اسناد، روزانه ایشان دارد به نظرم، آن قسمت را دولت آمریکا اجازه نمیدهد که یک مقام رسمی آمریکایی نمیبایستی گزارش بدهد که پیشنهاد این است که خمینی ترور شود. ولی خوب این واقعیت وجود دارد. الان ممکن است کسی نبیند آن را ولی خوب ۱۵ سال دیگر باز میشود همه میبینند. بعد من آنجا به تیمسار مقدم گفتم تیمسار دو نفر به من بدهید که من ترتیب این کار را بدهم. گفت، «ما نداریم تمام سازمان ما متلاشی شد.» گفتم تیمسار سازمان متلاشی شده آدمها که هستند. من الان در کشو میزم شش هفت میلیون تومان پول نقد دارم. این پول نقد را در طول سالها، سه سال فرماندهی، از بودجۀ محرمانه من ذخیره کرده بودم به نام نیروی دریایی تو بانک گذاشتم، روزهای انقلاب این را برداشتم برای اینکه در جنوب سیل آمد بندرعباس یک هفتصد هشتصد هزار تومان به سیل زده زود پول نقد فرستادم کمک شد به آنها. بعد بقیهاش مانده بود یک چیزی در حدود شش هفت میلیون تومان. گفتم من الان دارم. ربیعی گفت، «من هم پنج میلیون تومان میدهم.» من گفتم اصلاً صحبت پول نیست، بودجۀ دولتی که وجود… بودجۀ ارتش، من از بودجۀ نیروی دریایی میدهم رقم هر چه میخواهد باشد. تیمسار مقدم گفت، «مسئله پول نیست ما هم پول به اندازه کافی داریم. مسئله این است که ما آدمی که بتوانیم بدهیم نداریم برای اینکار.» گفتم پس من یک فکر دیگر میکنم. آمدم نیروی دریایی یکی از معاونان را خواستم.
Leave A Comment