روایت‌کننده: آقای دکتر حسن صدر حاج‌سیدجوادی

تاریخ مصاحبه: ۵ ژوئن ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۴

 

 

س- آقای حاج‌سیدجوادی آقای بازرگان وقتی که نخست‌وزیر شدند در ایران گفتند که ما تا انتخاب مجلس مؤسسان و نوشتن قانون اساسی جدید، براساس همان قانون اساسی قبلی کار خواهیم کرد منهای حقوق سلطنتش چون مردم انقلاب کردند. مطابق آن قانون اساسی اتباع خارجی حق ندارند که وزیر بشوند در ایران. چطور شد که آقای بازرگان آقای دکتر یزدی را به وزارت منصوب کردند چون ایشان تبعه‌ی آمریکا بودند؟

ج- برای این‌که عمل دکتر یزدی در همان‌موقع به نظر آقای بازرگان و به نظر شاید بسیاری از افراد شاید به نظر من خود من justifié بود. یعنی یک عملی بود که این عمل را حمل نمی‌کردیم بر این‌که ایشان تبعه‌ی آمریکا شدند از نظر این‌که نمی‌خواهند تبعه‌ی ایران باشند بلکه مجبور بودند تبعه‌ی آمریکا باشند. به علت سختگیری‌هایی که از طرف سفارت در تجدید گذرنامه ‌ایشان، اعتبار گذرنامه‌ ایشان، تمدید گذرنامه‌ ایشان می‌شد، ایشان را مجبور می‌دانستیم در این‌کار، مخیر نمی‌دانستیم که بین تبعیت آمریکایی یا ایران تبعیت ایران را قبول بکنند. کما این‌که در فرانسه هم بودند افرادی که سفارت ایران گذرنامه‌شان را تجدید نکرد با این‌که افراد خیلی وطن‌پرستی بودند و ناچار شدند ترک تابعیت بکنند، ولی هنوز هم فعالیت می‌کنند، نه‌تنها در زمان شاه فعالیت می‌کردند بلکه هنوز هم فعالیت سیاسی دارند با تبعیت فرانسه.

و از طرف دیگر هم در بعضی از کشورها از جمله همین فرانسه بعضی از مشاغل را فقط فرانسوی‌ها می‌توانند انجام بدهند مثل مثلاً شغل پزشکی. بعضی از رفقای ما این‌جا پزشک هستند ناچار شدند تبعه‌ی فرانسه را قبول کنند. بنابراین این امر مهمی نبود در ایران که ایشان تبعه‌ی کجا هستند آن‌موقع و فکر می‌کردیم که ایشان تبعه‌ی صددرصد ایران هستند ولی تابعیت آمریکا فقط یک کار صوری است و ایشان برای این‌که فعالیت‌های سیاسی را ادامه بدهند این‌کار را کردند و آ‌دم وطن‌پرستی هستند، ظاهراً آن موقع تصورمان این بود الان هم تصور دیگری را، یعنی می‌گویم آن‌موقع نمی‌توانم بگویم تصور دیگری دارم و چون ایشان فعالیت‌های‌شان را همه‌اش در زمینه ایران ادامه می‌دادند بنابراین معلوم بود که علاقه‌مند به مسائل ایران هستند و ترک تابعیت‌شان حداقل اگر به خاطر حفظ ظاهر هم بود ترک تابعیت نمی‌کردند فقط به خاطر مسائل سیاسی و این‌که گذرنامه‌شان تمدید نمی‌شد ترک تابعیت کردند. من تصور می‌کنم آقای مهندس بازرگان هم همین تصور را داشتند.

س- شما با آقای بنی‌صدر تا چه اندازه آشنایی دارید آقا؟

ج- من با آقای بنی‌صدر آشنایی متأسفانه نداشتم برای این‌که علتش هم این بود در بدو ورود به پاریس چون من از طرف نهضت آزادی یعنی از طرف نهضت آزادی نه این‌که نمایندگی نهضت آزادی را داشته باشم چون برادرم عضو نهضت آزادی بود و او آشنایی با قطب‌زاده داشت و در آن روزها این‌طور منتشر شد در اطلاعات روز اول که قطب‌زاده و بنی‌صدر رفتند به استقبال آقای خمینی و من می‌آمدم به پاریس به علت دیدار آقای خمینی بود و از طرف برادرم توصیه شدم به آقای قطب‌زاده و چون تماس اولیه‌ی من با آقای قطب‌زاده بود آن‌موقع دشمنی شدیدی بود بین آقای قطب‌زاده و بنی‌صدر و به همین علت هم تماس اولیه‌ی من با قطب‌زاده بود شنیدم که فردا از طرف آقای بندی‌صدر شایعاتی در این‌جا منتشر شده که اطلاعات جاسوس فرستاده به پاریس و فلان کس با آقای خمینی تماس گرفته برای این‌که مهندس بازرگان را راجع بهش تبلیغات بکند، صحبت‌هایی که ما با آقای خمینی کرده بودیم، و این صحبت‌ها از طرف آقای بنی‌صدر شده بود به این علت دیگر من تماسی با ایشان نگرفتم حتی برای کسب خبر و روزنامه‌نگاری و چون هیچ روزی هم من ایشان را در نوفل‌لوشاتو ندیدم و دوروبر آقای خمینی ندیدمش، بیشتر آقای قطب‌زاده و یزدی همیشه با ایشان بودند ایشان شاید روزی یا هر دو روز یکدفعه برای ملاقات آقای خمینی می‌آمدند و برمی‌گشتند مدتش زیاد نبود. عرض کردم برای کسب خبر هم به ایشان هم مراجعه نکردم و در ایران هم با ایشان تماس نگرفتم.

س- آقای دکتر بهشتی؟

ج- آقای دکتر بهشتی را من با فعالیت‌های سیاسی ایشان آشنایی داشتم از طریق همین مسائل مخالفین و اپوزیسیون و می‌دانستم ایشان جزو اپوزیسیون هستند.

س- در چه تاریخی؟

ج- قبل از این‌که ایشان به هامبورگ بروند به‌عنوان نماینده مذهبی. و وقتی ایشان به هامبورگ رفتند ما خیلی تعجب کردیم. این برای ما اسباب تعجب شد تا بعدها و هیچ نوع توضیحی در این مورد داده نشد. من از بعضی افراد پرسیدم که تماس داشتند با این منابع مذهبی و آقای طالقانی هیچ نوع توضیحی نتوانستند بدهند. بعدها مجاهدین در روزنامه خودشان یک سندی منتشر کردند که از طرف شریف‌امامی توصیه شده بود به رئیس شهربانی که به ایشان گذرنامه بدهند و معلوم شد که از آن طرف پیستونه شدند و با اطلاع شاه بوده و رفتند. وقتی برگشتند من در جریان انقلاب ایشان را دیدم.

س- بله.

ج- در جریان انقلاب با ایشان آشنا شدم. روزی که انقلاب شد روز ۲۲ بهمن…

س- ۲۱ و ۲۲ بهمن.

ج- ۲۱ و ۲۲ بهمن، آن روز بعد از فردای آن روز من به نخست‌وزیری رفتم به اتفاق یکی از خبرنگاران اطلاعات و عکاس اطلاعات. البته رفتن من یک مأموریت روزنامه‌ای نبود، چون خبرنگار و عکاس روزنامه می‌رفتند من هم رفتم برای این‌که ببینم آن‌جا چه می‌گذرد، بیشتر برای ارضای حس کنجکاوی بود.

رفتم در نخست‌وزیری و در آن‌جا اوضاع خیلی بلبشو بود، هنوز بازرگان به کاخ نخست‌وزیری نیامده بود و من وقتی رفتم آن‌جا بازدید کردم به اتفاق آن خبرنگار، رفیق خبرنگارمان، همکار خبرنگارمان و عکاس اطلاعات رفتیم بازدید کردیم و در آن‌جا مستخدمین به ما میزی نشان دادند که نهار آقای دکتر بختیار بود و نهار نصفه‌کاره بود و ایشان در نصفه‌های نهار فرار کرده بودند. این نهار هنوز چیده شده بود، جمع نشده بود. بشقابی بود، گویا یک بشقاب دیگری هم بود دوتا سرویس بود ولی آن بشقاب تقریباً دست نخورده بود مثل این‌که به تنهایی نهار را شروع کرده بود و نصفه‌ها گذاشته بودند و رفته بودند.

در آن‌جا نیم‌ساعت بعد از آن آقای دکتر بهشتی به اتفاق آقای امیرانتظام و به اتفاق سه چهار نفر دیگر آمدند. در آن‌جا امیرانتظام بنده را به آقای بهشتی معرفی کرد. آقای بهشتی با من روبوسی کرد و دیده بوسی کرد. اظهار لطف و ارادت کرد به همه آقایان حاج سیدجوادی‌ها و اظهار کرد که مقالات مرا می‌خواند. بنده برای اولین‌بار ایشان را در آن‌جا دیدم آمده بودند برای این‌که کاخ نخست‌وزیری را آماده بکنند و آقای مهندس بازرگان چند ساعت بعد بیایند. یعنی آمده بودند که آماده بکنند ببینند اتاق مناسب است از لحاظ این‌که عکسی وجود نداشته باشد، عکس شاه نباشد و مسائل را در آن‌جا آماده بکنند.

س- بود آقا عکس شاه در آن‌جا؟

ج- نخیر نبود.

س- فقط عکس دکتر مصدق بود؟

ج- در آن روز عکس دکتر مصدق. البته من همه‌ی اتاق‌ها را بازدید نکردم فقط عکس دفتر آقای دکتر بختیار را و اتاقی که نهار خورده بودند بازدید کردم. در دفتر آقای دکتر بختیار، همان دفتری بود که آقای هویدا یک موقعی می‌نشستند و دوتا از عکس‌های بزرگ دکتر مصدق بود، یکی پشت سر آقای دکتر بختیار یکی به دیوار مقابل و در اتاق نهارخوری هم عکسی وجود نداشت. البته آن‌ها آمده بودند که کاخ را آماده بکنند از هر حیث که برخورنده نباشد اگر بازرگان می‌آید و بعد تلفن کنند که بازرگان بیاید ولی آماده کردند و آن روز هم مهندس بازرگان نیامد. فردای آن روز آمد در کاخ نخست‌وزیری، و بعد دیگر تماس نزدیک ما با بهشتی نداشتیم برای این‌که بهشتی در همان روزها عضو شورای انقلاب شده بود و دیگر ما کم‌کم از کار روزنامه‌نگاری کنار رفتیم.

س- هیچ‌وقت شد که آقای احمد صدر حاج‌سیدجوادی با شما راجع به آقای بهشتی صحبت کرده باشد و نظری داده باشد؟

ج- در آن‌موقع آقای احمد صدر حاج‌سیدجوادی آشنایی زیادی با خلقیات آقای بهشتی نداشتند. یعنی هر موقعی که صحبت می‌شد بعد از انقلاب و در این جریانات چیز مخالفی راجع به بهشتی از زبان ایشان ما نمی‌شنیدیم ولی بعدها به دفعات من از ایشان شنیدم که گفتارهای خلافی که آقای بهشتی گفته بود و برای این‌که این‌ها هرکدام یک مقدار صحبت‌هایی کردند که تناقض داشت و مسائلی را مطرح کردند که نهضت آزادی در آن مسائل بود. خوب این‌ها می‌دانستند دروغ است و اعتقادشان نسبت به آن‌ها سلب شد برای این‌که مسائلی راجع به خود آن‌ها گفته بودند که این مسائل واقع نشده بود.

درحالی‌که قبل از این‌که این اختلافات بروز بکند تقریباً طرفداری بود از طرف آقای احمد صدر حاج‌سیدجوادی یا دیگران همه‌شان با بهشتی روابط خیلی نزدیک داشتند. ولی بعد از این جریانات وقتی مسائلی را مطرح کردند، دروغ‌هایی مطرح شد که خلاف بود این‌ها همه اعتقادشان از آن‌ها بریده شد.

س- آقای حاج‌سیدجوادی چه شد که آقای مهندس بازرگان در مقابل خمینی عقب نشستند و به تدریج آقایان روحانیون مثل رفسنجانی و دیگران را وارد کابینه کردند؟

ج- عرض کنم آقای مهندس بازرگان تا آن‌جا که من اطلاع دارم در همان ملاقات‌های اولیه با آقای خمینی یک مقدار زیادی پی برده بودند به مسائل و تا یک حدود زیادی هم دچار یأس شده بودند.

س- هیچ‌وقت در این مورد اتفاق افتاد بین شما و ایشان گفت‌وگویی بشود؟

ج- بنده با ایشان خیر، ولی شنیدم از آقای نزیه نقل شد، یعنی یک نوشته‌ای از آقای نزیه دیدم که نوشته بودند برای یکی از رفقای‌شان که به یادت هست که وقتی مهندس بازرگان برگشته بود از پاریس و مدتی بعد به ما گفت که «آقای خمینی همان شاهنشاه آریامهر هستند منتهی با نعلین. اگر او با چکمه بود این با نعلین است.» و این گفته به نظر من شاید صحیح بوده و آقای نزیه بی‌خود نمی‌گوید برای این‌که برای کسانی که نوشته بودند آن‌ها افراد مورد اعتماد آقای مهندس بازرگان بودند. این گفته گفته‌ی آقای مهندس بازرگان است حتماً.

س- شما چنین چیزی از آقای احمدصدر حاج‌سیدجوادی برادرتان هم شنیدید؟ یا گله‌هایی شنیدید که از جانب ایشان که آقای بازرگان از آقای خمینی داشته باشد؟

ج- کم‌وبیش بله. ولی به‌طورکلی چون ایشان پست‌های چیز داشتند غالباً کمتر حرف می‌زنند راجع به این مسائل. ولی به‌طورکلی این صحبت شده بود. آقای مهندس بازرگان وقتی که آقای خمینی برگشتند در جریان، به‌هرحال در جریان این انقلاب قرار گرفته بود و قبول نخست‌وزیری در آن‌موقع یک طرز تفکر دیگری داشتند. فکر نمی‌کردند که آخوندها بتوانند اصلاً داعیه‌ی این کارها را داشته باشند به علت این‌که تنها کاندیدا هم در آن روز فقط آقای مهندس بازرگان بود و یکی دو نفر هم اسمی از علی اصغر حاج سیدجواد به عنوان نخست‌وزیر بردند که آقای مهندس بازرگان هم این موضوع را در جزوه‌ای تحت عنوان «دولت موقت از تولد تا رحلت» نوشتند. ولی بعداً کم‌کم پی بردند به این مسئله و علت آوردن این‌ها این بود، این طرز تفکر را داشتند که بنده دقیقاً می‌دانم و این را از برادرم شنیدم. این طرز تفکر را داشتند که آقایان به علت این‌که هیچ‌وقت در کارهای اداری نبودند و چون نوع طرز تفکر و امپرسیونی از کارهای اداری ندارند بنابراین حرف‌هایی که می‌زنند اصلاً قابل پیاده کردن نیست. پس خودشان در مسئولیت‌های معاون قرار می‌گیرند و یک قسمتی از کارها وقتی به آن‌ها ارجاع می‌شود می‌فهمند که حرف‌هایی که می‌زنند که قابل، در حقیقت، اعمال نیست این حرف‌ها و توقعاتی که دارند به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند انجام بشود با طرز تفکر اداری و در مسیر کارهای اداری. به این ترتیب بود که فکر کردند یک عده‌ای از آقایان را بیاورند و به اصطلاح دست و بال آقایان را بند بکنند و خودشان پی ببرند که نمی‌توانند کاری انجام بدهند و بنابراین این‌قدر به دولت موقت نق نزنند و این‌قدر ایراد نگیرند و این‌قدر انتقاد نکنند و این‌قدر توقع نداشته باشند، خودشان را در مسیر… منتها چون خودشان وارد نبودند به‌عنوان معاون قرار بدهند این‌ها را و کارها را کسان دیگری بکنند. این بود که آقای مهندس بازرگان این کار را کرد که به نظر بنده اشتباه بود از آن اول. یا باید به‌طورکلی بروید کنار یا باید نروند. قاطعیت به خرج ندادند متأسفانه.

س- آقای دکتر حبیبی؟

ج- آقای دکتر حبیبی را من اطلاع زیادی با کار ایشان ندارم. فقط می‌دانم ایشان تمایلات نهضت‌آزادی داشتند و ابتدا با مرحوم قطب‌زاده کار می‌کردند و به وسیله‌ی قطب‌زاده لانسه شدند در ایران و روزهایی که آقای خمینی آمده بودند در این‌جا تماس آقای حبیبی برقرار شد. چون آن‌طوری که من شنیدم حبیبی تحصیلات نسبتاً خوبی داشت، وارد بود به مسائل، زبان فرانسه، مسائل حقوقی. از این‌جا کمک‌هایش با آقای خمینی و هیئتی که با ایشان بودند شروع شد و بعد وارد ایران شدند.

س- آقای حاج‌سیدجوادی شما که به‌عنوان استاد دانشگاه، نویسنده، روزنامه‌نگار و مبارزه سیاسی و اجتماعی در دو دوره‌ی حساس تاریخی ایران چه در دوران نهضت ملّی و چه در دوران انقلاب اخیر شاهد و ناظر فعالیت‌های حزب توده بودید می‌توانید که خاطراتی که دارید برای ما نقل بفرمایید و نقشی را که حزب توده در این دو دوره‌ی حساس بازی کرد….

ج- والله در این مورد اگر خاطرات خودم را بخواهم نقل کنم خیلی مفصل است. یک قسمتش تکرار مطالبی است که از دانشگاه شروع بکنیم در زمانی که دانشجو بودیم بعد استاد شدیم تکرار مطالبی است که خوشبختانه به وسیله‌ی آقایان منتشر شده است و تمام این‌ها ضبط شده است و در تاریخ وجود دارد و خواهد بود.

س- آن عصاره‌ی قضیه را برای ما بفرمایید.

ج- ولی آنچه که بنده می‌توانم به شما عرض بکنم، شاید این را به عنوان یک تفسیر یا عقیده‌ی سیاسی تلقی نکنید به‌عنوان یک واقعیت تلقی بکنید، به عنوان یک آدم بی‌نظری که در جریان تاریخ این مملکت قرار داشته و می‌خواهد تاریخ این مملکت روشن باشد. این را من به‌عنوان یک تفسیر و توجیه سیاسی یا عقیده نمی‌گویم بلکه به عنوان یک فاکت می‌گویم، یک واقعیت می‌گویم، یک حقیقت می‌گویم.

متأسفانه حزب توده نقش مخربی در تاریخ ایران داشته و بزرگ‌ترین مسئولیت‌ها را بر عهده داشته در دو جریان این تاریخ ایران. یکی جریان دکتر مصدق و یکی جریان انقلاب ایران. و به نظر من اگر این دو جریان با شکست برخورد کرد، اگر صددرصد تقصیر متوجه حزب توده نباشد، نود درصد تقصیر متوجه حزب توده است همان‌طورکه آقایان اعتراف کردند. در زمان دکتر مصدق آن‌طور که ما شاهد بودیم روزنامه‌هایی که منتشر می‌شد از طرف این‌ها و این روزنامه‌ها وجود دارد، روزنامه «به سوی آینده» روزنامه‌های دیگری که از طرف این‌ها، ارگان غیررسمی حزب توده یا ارگان رسمی حزب توده بود و منتشر می‌شد وجود دارد و نشان می‌دهد و کارهای‌شان و فعالیت‌های‌شان را نشان می‌دهد، این‌ها در آن جریان که یک جریان ملّی بود خیانت کردند و بعد از پیروز شدن انقلاب آن‌روزهایی که هنوز می‌شد اسم دکتر مصدق را برد و این‌ها به‌عنوان متهم تحت، یعنی در زیر این سؤال قرار گرفتند که آقا شما آن روز چرا مصدق را متهم می‌کردید به آمریکایی بودن؟ مصدق را متهم می‌کردید به عامل امپریالسم بودن؟ گفتند، «اشتباه کردیم.» این را اعتراف کردند. در تمام مدارک و اسنادشان بعد از انقلاب وجود دارد. گفتند اشتباهی بود از طرف حزب توده و رهبران‌شان. درحالی‌که این رهبران همان رهبرانی بودند که بعد از انقلاب هم ماندند و بعداً هم دستگیر شدند. در آن‌موقع این‌ها مبارزه کردند با دکتر مصدق، در آن‌موقع این‌ها شروع کردند به چپ‌روی کردن، شعارهای تند و تیز دادن، در آن‌موقع این‌ها می‌خواستند که انقلاب یعنی انقلابی که آن‌موقع من اسم می‌برم، یعنی نهضتی در حقیقت که توسط دکتر مصدق شروع شد این‌ها دل‌شان نمی‌خواست به نتیجه برسد. خرابکاری کردند، کارگران را شوراندند، اعتصاب در دخانیات و سایر مؤسسات کارگری ایجاد کردند، و به این ترتیب مانع موفقیت نهضت ملّی ایران شدند، مانع بزرگی در راه مصدق شدند. یکی از راه انداختن اعتصابات، یکی هم از راه این‌که آن‌چنان عوام‌فریبی کردند و آن‌چنان شعارهای تندوتیز دادند که افراد ملّی را ترساندند در مقابل هر نوع تصمیم سازنده‌ای از جمله آقای دکتر مصدق. در همان‌موقع این ایرادی بود که آقای خلیل ملکی به آقای دکتر مصدق می‌گرفت که آقا شما مسئله‌ی نفت را به نفع مردم ایران با امکاناتی که وجود دارد باید حل کنید. اگر شما حل نکنید یک دولت نظامی، یک دیکتاتور نظامی حل خواهد کرد به نفع خارجی‌ها. شما باید به نفع مردم ایران حل کنید. بنده به خاطرم هست، این جمله خوب است ضبط بشود در تاریخ ایران، که آقای ملکی یک روزی به آقای دکتر مصدق گفت، «که شما را متهم می‌کنند آقای دکتر مصدق به این‌که عوام‌فریب هستید. ولی من معتقدم که شما عوام‌فریب نیستید برای این‌که عوام‌فریب کسی است که جلو بیفتد و عوام دنبالش بروند. شما فریفته‌ی عوامید، عوام جلو می‌روند و شما دنبال عوام می‌روید.» این مطلب را با صراحت به دکتر مصدق گفت. آقای دکتر مصدق هم یکی از خنده‌های معروف خودش را تحویل ملکی داد و در حقیقت به شوخی برگزار شد.

این یک واقعیتی بود یعنی آن‌چنان جوی حزب توده ایجاد کرد در ایران که یعنی هر نوع توافقی و هر نوع حل مسئله‌ای را غیرممکن کرده بود. برای این‌که آن‌چنان جوی ایجاد کرده بود که اگر قراردادی بسته می‌شد یا قدمی برداشته می‌شد در راه حل این مسئله به عنوان نخست‌وزیر، به عنوان عامل امپریالیسم معرفی می‌شد و مردم چون خاطرات بدی داشتند و همه‌چیز را منسوب به انگلیس‌ها می‌کردند این در حقیقت پیش‌داوری در مردم، این آمادگی ذهنی برای پیش‌داوری وجود داشت که بگویند این هم جریانی است که انگلیس‌ها ایجاد کردند. هر هیئتی که آمد آقای مصدق مذاکرات این هیئت مواجه با شکست شد برای این‌که هنوز قبل از این‌که هیئت بیاید و پیشنهادهای خودش را مطرح کند روزنامه‌های حزب توده را ببینید شروع کرده به فحش‌دادن و شروع کرده به این‌که بله می‌خواهند با امپریالیست‌ها توافق بکنند. فلان هیئت دارد از بانک بین‌المللی می‌آید، فلان هیئت دارد از آمریکا می‌آید، عامل امپریالیسم دارد با این‌ها توافق می‌کند، قضیه این‌جوری قرار است حل بشود. دکتر مصدق قبل از این‌که آن هیئت بیاید اصلاً پیشنهادات مطرح بشود دکتر مصدق را می‌ترسانند که، نه تنها دکتر مصدق بلکه کسانی که دور و اطراف دکتر مصدق بودند به‌عنوان کمیسیون نفت و غیره و غیره و غیره با این پیش‌داوری‌ها در حقیقت طرز تفکری پیدا می‌کردند که به توافق نرسند.

و بعد از ۲۸ مرداد هم دیدید که حزبی که می‌گفت در ارتش چنان نیرویی داریم، هفتصد افسر داریم، این تشکیلات را داریم، ۲۸ مرداد ساکت نشست برای این‌که روس‌ها چراغ سبز ندادند و بعد هم روس‌ها توافق کردند یعنی موافق بودند از خدا می‌خواستند یک دولت مرتجی روی کار بیاید، طلاهای ایران را به دولت زاهدی تحویل دادند، کاری را که با دولت دکتر مصدق نکردند، و در تمام جریانات تاریخ این مملکت با مرتجعین همکاری کردند به خاطر این‌که روس‌ها این را می‌خواستند و در جریان اخیر هم همین نقش را بازی کردند.

نه تنها با عناصر ملّی مخالف کردند بلکه همان جو را مجدداً ایجاد کردند که شعارهای تندتر از آن‌ها داده بشود بلکه با عناصر مرتجع همکاری کردند بلکه عناصر مرتجع به علت پشتیبانی‌های این‌ها و به علت متکی بودن به این‌ها و آشنایی این‌ها به کار با عناصر ملّی قطع رابطه کردند تا موقعی که خودشان آشنا شدند به مسائل و مسائل را در دستشان گرفتند و این‌ها را کنار زدند.

در این جریان هم متأسفانه حزب توده خیانت کرد به نهضت ملّی ایران و به ملت ایران خیانت کرد و در دو مرحله بزرگ تاریخ این مملکت حزب توده باعث شد که این نهضت و قیام مردم به نتیجه‌ی مثبت نرسد و با ناکامی مواجه بشود.

س- آقای حاج‌سیدجوادی شما که در حال حاضر مشغول به کار روزنامه‌نگاری نیستید؟

ج- نخیر، مشغول به کار ترجمه و کار انتشارات و ترجمه‌ی کتاب‌های مختلفی مشغول هستم و همچنین تحقیقات ادبی و کتاب‌هایی در دست تحقیق دارم.

س- شما که در ایران بودید در موقع پخش این اعترافات رهبران حزب توده می‌توانید به ما بگویید تا آن‌جا که خاطره‌ی شما یاری می‌کند، تأثیری که این اعترافات بر روی توده‌ی مردم داشته چه بوده؟

ج- کاملاً روشن است برای این‌که مردم بی‌نهایت عصبانی بودند از همکاری این‌ها با مرتجعین و برای مردم هم جای تعجب بود، برای ما و برای کسانی که در کار سیاسی وارد بودند در امور سیاسی وارد بودند و روشنفکرها جای تعجب نبود این‌ها را می‌شناختیم و سوابقی که از این‌ها داشتیم می‌دانستیم که این‌ها همیشه آن کاری را خواهند کرد که به خلاف منافع ملت ایران باشد. ولی مردم منتظر بودند که در حقیقت این‌ها سرشان به سنگ بخورد، یک عده‌ای این‌طور پیش‌بینی می‌کردند و می‌گفتند آن‌هایی که بیشتر با هیئت حاکمه‌ی امروزه آشنایی داشتند و طرز تفکر آن‌ها را می‌دانستند می‌گفتند نوبت حزب توده هم خواهد رسید. بنابراین چیز غیر مترقبه‌ای برای مردم نبود.

ما می‌دانستیم که یک‌روزی یا شوروی به این‌ها دستور خواهد داد که آقا قطع همکاری کنید، مقاله علیه این‌ها و مخالف بنویسید برای این‌که این‌ها خودشان ابتکار عملیات را هیچ موقع در تاریخ ایران را در دست نداشتند. تا روزی که شوروی می‌گفت اگر امشب خبرگزاری تاس مطلبی علیه دولت خمینی پخش می‌کرد ناچار این‌ها فردا ناچار بودند ببرند. می‌دانستیم یا از طرف این‌ها یا اطرف آن‌ها قطع خواهد شد این همکاری و مردم هم کم‌وبیش این طرز تفکر را داشتند چیز غیرمترقبه‌ای نبود.

چیزهایی را که این‌ها اعتراف کردند همان چیزهایی بود که ما از ۳۰ سال پیش می‌گفتیم، ملّی کردن نفت شمال و نفت جنوب و دادن نفت شمال به روس‌ها و اعمالی که این‌ها انجام دادند و این‌که گفتند ما عامل شوروی هستیم به نظر من یک چیز خیلی ساده و واضحی بود. چه کسی در دنیا می‌داند که افراد حزب کمونیست مخصوصاً زمامداران حزب و هیئت اجرائیه حزب عامل حزب کمونیست نیستند و از شوروی دستور نمی‌گیرند. این را همه می‌دانستند.

س- روی مردم عادی به اصطلاح، نمی‌خواهم بگویم بی‌سواد، تحصیل نکرده به آن شکل، غیر روشنفکر چه اثری داشت آقا؟

ج- بسیار خوشحال شدند. آن‌هایی که در حقیقت مخالف این رژیم هستند یعنی مخالف آخوندها هستند خوشحال شدند. برای این‌که دیدند این‌ها به دست همان کسانی که ازشان تعریف و تمجید می‌کردند به دست همان‌ها توسری خوردند. این‌ها خوشحال شدند به علت این‌که همکاری حزب توده را با روحانیون در حقیقت یک‌نوع اتهام می‌دانستند. یک‌نوع تقصیری می‌دانستند که به‌ هیچ‌وجه عذری در این مورد پذیرفته نبود، هر وقت به آن‌ها می‌گفتیم که آقا شما که به‌اصطلاح حزب‌اللهی هستی چطور توجیه می‌کنید همکاری حزب توده را؟ پشتیبانی حزب توده را از این‌ها فقط در جواب ما می‌گفتند که نوبت آن‌ها هم می‌رسد، آن‌ها را هم خواهند زد، این‌ها دروغ می‌گویند، این‌ها صمیمی نیستند، این‌ها sincere نیستند.

بنابراین آن‌ها خیلی خوشحال که رفع اتهام شد. مردم عادی هم بسیار خوشحال شدند از لحاظ این‌که این‌هایی که طرفدار در حقیقت ملاها بودند و آخوندها بودند به وسیله‌ی همان‌ها توسری خوردند و انتقام‌شا ن را پس دادند. ملت ایران، نه نود و نه درصد، بلکه صد درصد از این جریان خوشحال شد و این جریان را تأیید کرد و به نظر شخص من اگر در این شش سال انقلاب ایران کار مثبتی رژیم فعلی، حکومت جمهوری اسلامی انجام داده باشد همین مبارزه با حزب توده است و وادار کردن این‌ها به اعتراف. من نمی‌گویم با شکنجه بلکه به نظر من هیچ نوع شکنجه‌ای نبود. این‌ها آدم‌هایی هستند که از لحاظ اخلاقی بسیار در سطح پایین هستند، اصلاً شکنجه لازم نبود برای این‌که این‌ها حقایق را بگویند. این‌ها دچار تضادهایی شدند که ناچار شدند این حقایق. این‌که گفتند این‌ها همش حقیقت بود، هیچ نوع شکنجه‌ای نبود. شکنجه آن است که آدم را وادار کنند به آن کاری که نکرده اعتراف بکند. این‌ها به کارهایی که کرده بودند اعتراف کردند که همه‌ی ما می‌دانیم از روز روشن‌تر است و من واقعاً دست زمامداران امروز را برای این‌کار حاضرم ببوسم.

س- آقای حاج‌سیدجوادی من شنیدم که قبل از این‌که فیلم اعترافات آقای کیانوری را نشان بدهند اول فیلم قبلی ایشان را با آقای بهشتی نشان دادند.

ج- صحیح است.

س- که آقای بهشتی این‌ها را متهم می‌کند به خیانت و آقای کیانوری منکر این قضیه می‌شود و می‌گیود، «شما بی‌خود نمی‌توانید این حرف را بزنید باید دادگاه تشکیل بدهید ما را محاکمه بکنند.» بعداً فیلم را مجدداً نشان می‌دهند، این صحت دارد؟

ج- کاملاً صحیح است. ولی چیزی که برای اطلاع‌تان باید عرض کنم این قسمت را قبلاً سانسور کرده بودند نگذاشته بودند در مصاحبه قبلی، مصاحبه اولی. یعنی موقعی که مصاحبه آقای بهشتی با کیانوری با طبری منتشر شد این قسمت نبود در آن‌موقعی که ما دیدیم. بنده شخصاً دیدم ولی در موقعی که مصاحبه کیانوری و اعترافاتش را در زندان گذاشتند این قسمت بود، این قسمت را نگه داشته بودند.

س- یعنی در وهله اول نشان نداده بودند.

ج- آن‌موقع من فکر می‌کنم عناصر حزب توده که در رادیو و تلویزیون نفوذ داشتند این را کنار گذاشته بودند، حذف کرده بودند و شاید هم ترسیده بودند از این‌که مبادا بهشتی که آن‌موقع سر کار بود به این‌ها ایراد بگیرد این را به کلی پاک نکرده بودند، گذاشته بودند کنار که اگر ایرادی شد بگویند چیز. ولی این به‌هرحال پخش نشد در آن‌موقع. ولی در موقعی که کیانوری چیز شد این پخش شد.

س- آقای حاج‌سیدجوادی من با عرض تشکر از مرحمتی که کردید و به سؤالات ما با صبر و حوصله پاسخ دادید مصاحبه را در این‌جا خاتمه می‌دهم.

ج- خواهش می‌کنم، بسیار متشکرم.