روایتکننده: تیمسار سپهبد محسن هاشمینژاد
تاریخ مصاحبه: ۴ دسامبر ۱۹۸۵
محل مصاحبه: واشنگتن دیسی
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۳
بخش دوم مصاحبه با تیمسار سپهبد محسن هاشمینژاد در روز چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۶۴ برابر با ۴ دسامبر ۱۹۸۵ در واشنگتن دیسی. مصاحبهکننده ضیاء صدقی.
س- تیمسار امروز میخواهم که مصاحبهمان را شروع کنیم با صحبت راجع به ۱۵ خرداد. شما از آقای علم در جریان ۱۵ خرداد چه خاطراتی دارید.
ج- آقای علم در ۱۵ خرداد سمت نخستوزیری داشت و آنچه که من به خاطرم هست ایشان با پافشاری هر چه تمامتر سعی داشتند که در مقابل هرگونه بینظمی در ۱۵ خرداد جلوگیری بشود و با شدت عمل. شاید از آنجایی که به اخلاق و روحیات اعلیحضرت همایونی آشنایی داشتن، ایشان هرگز مایل نبودند که در کارهای برضد مردم به هرصورت پافشاری بشود.
… روز قبل احساس میکردیم که یک وقایعی در پیش است. و به همین جهت من در آن روز در کاخ سلطنتی تقریباً نصف از نیروهای گارد آن روز را در گارد سلطنتی متمرکز کرده بودم. خود من بعد از اینکه اعلیحضرت به دفتر تشریف فرما شدند در کاخ مرمر در حقیقت در قسمت جنوبی نزدیک چهارراه پهلوی در آنجا بودم و نگران اوضاع و احوال. تصور میکنم قبلاً یک مرتبه راجع به این موضوع توضیح دادم ولی باز هم چون موضوع اهمیت دارد توضیح میدهم.
س- تمنا میکنم.
ج- در حدود ساعت یازده صبح، بین ده و نیم یازده تیمسار سپهبد فیروزمند فعلی که در آنموقع سرهنگ و رئیس ستاد لشکر گارد بود تلفناً به من اطلاع داد که یک اجتماعی بین سی تا چهل هزار نفر الان از میدان توپخانه دارند میآیند به طرف کاخ.
س- بله این را فرمودید.
ج- و من تصور میکنم این مطلب را در گذشته گفتهام. آیا شما فکر میکنید که ضرورتی دارد من باز تکرار بکنم این مطلب را؟
س- نه دیگر، اگر در آن نوار هست. همان مطلبی را میفرمایید که شما هم بلافاصله دستور دادید که نیروها از کاخ بیایند بیرون و بروند به طرف چهارراه حسن آباد و جلویشان را بگیرند.
ج- و چیزی را که من در اینجا تأکید میکنم اینست که ما در آنموقع واقعاً چون مصمم بود ارتش و مأموریت داشت، ما کارمان را بدون هیچ وحشتی، بدون اینکه وسط کار دستور دیگری برسد انجام میدادیم. کما اینکه من در آن روز که در کاخ بودم حتی به اعلیحضرت که در دفتر خودشان مشغول کار بودند اطلاع ندادم که یک همچین اجتماعی دارد میآید. برای اینکه من فکر کردم این وظیفه من است. ایشان مشغول کارشان هستند من چه دستوری دارم از اعلیحضرت در آنموقع بگیرم. من فرمانده هستم یک مسئلهای جلوی من پیش آمده، من خودم هستم، به من هم دستور داده شده، من خودم هستم که باید در اینجا تصمیم بگیرم. شاید اگر چنانچه در آن روز واقعاً من یا هر کس دیگری یک قدری دست به دست میمالیدیم و این عده میآمدند به در کاخ و یک احساسات، به اصطلاح، احساساتی که در آن روز میدانیم ایجاد شده بود، شاید وقایع بسیار ناگواری پیش میآمد. حداقل تعداد زیادی در جلوی کاخ کشته میشدند. ولی خوب، این تصمیمی که گرفته شد و عمل شد خوشبختانه نتیجه داد، بدون هیچگونه خونریزی، بدون هیچگونه خونریزی ما توانستیم که به کلی این مسئله را حل بکنیم.
س- تیمسار از وزرای دربار چه خاطراتی دارید؟ و لطفاً چند مورد را ذکر بفرمایید و لطفاً توضیح بفرمایید که چگونه این وزرا را با همدیگر مقایسه میکنید و اینها را ارزیابی میکنید؟
ج- عرض کنم که من در دورانی که در گارد خدمت میکردم در ابتدای ورودم وزیر دربار آقای حسین علاء بود. بعد از آقای حسین علاء
س- آقای قدس نخعی؟
ج- قدس نخعی. بعد از آقای قدس نخعی آقای امیر اسدالله علم و آخر سر آقای هویدا و بالاخره آخر سر آقای اردلان. اینها به ترتیب در این دوره بودند. از آقای حسین علاء به علت اینکه مدت خیلی کوتاهی ایشان در آنموقع وزیر دربار بودند، غیر از اینکه واقعاً یک فرد فوقالعاده منظمی در کارها و امور به اصطلاح، وظایفش بود من چیز دیگری را زیاد به خاطر ندارم. برخورد ایشان فوقالعاده مطبوع بود. و غیر از این برخوردهای روزانه من خاطرۀ دیگری از آقای حسین علاء در کار وزرات دربار به خاطر ندارم. آقای قدس نخعی هم تقریباً همین وضع را داشتند چون فرمانده گارد به خصوص در آنموقع مسئولیت و وظیفهاش به هیچوجه با کار دربار تماسی نداشت. ما مسئولیت امنیتی داشتیم و تمام حواسمان هم در حقیقت در پی این بود که به ترتیبی خاندان سلطنت را پادشاه و علیاحضرت شهبانو را و والاحضرتها را حفظ بکنیم. تماس ما با وزارت دربار تقریباً میشود گفت خیلی کم بود بهخصوص در سالهای اول که من خیلی زیاد هم با دربار آشنائی، به اصطلاح، روابط خیلی نزدیکی نداشتیم. ما کار نظامیمان را میکردیم آنها هم کار سیویلشان را. اما به تدریج که من همینطور ادامه خدمت پیدا کردم بهخصوص در زمان آقای علم من بیشتر با ایشان تماس داشتم، بیشتر خاطره دارم از آقای علم. آقای علم به طور قطع یکی از دوستان خیلی نزدیک اعلیحضرت بود و شکی ندارم که در راه مصالح اعلیحضرت و مصالح مملکتی ایشان مورد مشورت قرار میگرفت. از نظر شخصی واقعاً یک آدم خوبی بود. من میتوانم فقط این جمله را بگویم، از نظر هوش و فکر البته نمیتوانم بگویم آدم استثنایی بود ولی آدمی در سطح خوب، بسیار مردمدار. اگر واقعاً کاری از دستش برمیآمد برای اشخاص انجام میداد. و روی هم رفته البته این را باید گفت که متأسفانه یکی دو مطلب در اینجا هست که آقای علم را میشود راجع به آن یکی دو مطلب تا اندازهای به اصطلاح ایرادی به او وارد کرد. و یکی از آنها انتخاب شخصی به نام امیر متقی و آوردن او به دربار بود. که این شخص اصولاً به هیچ وجه شایستگی چنین مقامی را نداشت. و احساس میکنم که فقط به جهت دوستی یا هر علت دیگری یک همچین شخصی آمد توی دربار و این وجود یک چنین شخص و نظایر این ضررهای بسیار زیادی به دستگاه دربار وارد کرد.
س- از چه نظر تیمسار؟
ج- اشخاصی نظیر امیر متقی که نه سرمایه علمی دارند و نه سرمایه شخصی، اینها دست به کارهایی میزنند برای پیشبرد کار خودشان که فقط برای روز ایجاد یک وجهای بکند. نظیر فرض بفرمایید که پنجاه سال سلطنت پهلوی. البته این فقط فکر امیر متقی نبوده. یا تغییر تاریخ از تاریخ شمسی به سلطنتی. که ما میشنیدیم که خیلی او راجع به این مطلب صحبت میکند و اینها. در حالی که واقعاً تغییر تاریخ واقعاً ضرورتی نداشت. و آن به اصطلاح، ایراداتی که ایجاد کرد به قول آمریکاییها Controversy که ایجاد کرد این به مراتب بیشتر از آن اثری بود که این تغییر تاریخ داشت. و من خودم میشنیدم کهای مرد با یک حالتی این را اظهار میکند که «ما مشغول خدماتی هستیم.» و اینها. و خلاصه من روی هم رفته به شما باید بگویم که کارهایی میکردند که روزمره بتوانند، به اصطلاح، بازار خودشان را گرم کنند. بازار گرمی روزمره. و این کارها منحصراً به ضرر دستگاه سلطنت و دربار بود. در غیر این صورت، در غیر این انتخاب شاید من کمتر ایراد زیادی به آقای علم میبینم. و روی هم رفته از نظر من نکات مثبت آقای علم در خدمت وزارت دربار میچربید به نکات منفیاش. ولی خوب، این اشخاص نظیر این اشخاص ضررهای فوقالعادهای به دستگاه دربار نظیر متقی در دستگاه دربار زدند. اینها اصولاً این اشخاص شایستگی خدمت در یک همچین محلی را نداشتند و متأسفانه به علل موجباتی اینها آمدند و ضررهایشان هم بعداً مشاهده شد.
صحبت آقای علم بود، خاطرات دیگری که من از ایشان دارم این است که در آن اواخر که مریض هم بود، با اینکه بیمار بود معهذا اعلیحضرت اجازه نمیدادند که ایشان پستش را ترک بکند و دیگر بیماری ایشان به جایی رسید که واقعاً دیگر برایش میسر نبود. به خصوص که از نظر روحیه هم آمادگی نداشت. خود من یادم هست که یک روزی ایشان از دفتر اعلیحضرت بیرون آمد و برگشت به من گفت که «فلانی من نمیدانم چرا ما را اینجا نگه داشتند. کسی که به حرف ما گوش نمیکند.» این درست جملهای بود که آقای علم به من گفت و بعد از آن دیگر استعفا کرد و به اصطلاح، به دنبال بیماری رفت به اروپا و در فرانسته بستری شد. که من در فرانسه هم وقتی در التزام اعلیحضرت رفته بودم، رفتم و در بیمارستان ایشان را ملاقات کردم. روی هم رفته من خاطره خوبی از علم دارم چون خود من که در دربار خدمت میکردم در مواردی مسائلی پیش میآمد که خود من نمیتوانستم، مسائل شخصیام بود که نمیتوانستم به اعلیحضرت بگویم و هر وقت که مطلبی بود، چون ما در هر کارمان واقعاً باید اجازه میگرفتیم. اگر اجازه نمیگرفتیم بعد آن کاری که انجام میشد به صورت دیگری از دستگاههای دیگری به اعلیحضرت گزارش میدادند. به همین جهت اگر من کوچکترین کاری میخواستم بکنم مثلاً فرض بفرمایید که خانهام را میخواستم بفروشم، من اجازه میگرفتم که مبادا فروش این خانه از طریق دیگر بنحو دیگری تعبیر بشود. و در تمام این موارد ایشان واقعاً با یک روحیه خیلی خیلی خوبی، حتی، خوب به هر حال، در خدمت در دستگاه دربار اشکالاتی پیدا میشد، اصطکاکاتی پیدا میشد، اینها را ایشان همیشه با واقعاً یک صمیمیتی و با یک روی گشادهای انجام میدادند و انسان را دلداری میدادند. و به هر صورت من به شما بگویم که روی هم رفته من به شخصه از آقای علم خاطرات خوبی دارم و نظرم این است که منهای یکی دو موردی که راجع به همین انتصابات به شما گفتم، در غیر این صورت ایشان در دستگاه دربار خدمت کرد.
س- بله. ما در مصاحبهای که با آقای دکتر محمد باهری معاون وزارت دربار داشتیم ایشان گفتند که آقای علم با جریان تاجگذاری و همچنین جشنهای دو هزار و پانصد ساله سخت مخالف بود. آیا شما در این مورد اطلاعی دارید؟
ج- واقعاً چنین چیزی را من اطلاع ندارم. برای اینکه من در جریان دربار همانطوری که برای شما گفتم، در جریان کار دربار نبودم. و این چیزی هم که شما الان دارید میگویید من برای اولین بار است که میشنوم. برای اولین بار است که میشنوم که یک همچین چیزی است. من هرگز نشنیدم که آقای علم با جریان جشنهای دو هزار و پانصد ساله مخالفت داشته باشد.
س- بله، شما خودتان هم شخصاً هیچوقت تماسی با آقای باهری نداشتید در زمان معاونت وزارت دربار؟
ج- نخیر، نخیر، من هرگز با ایشان تماسی نداشتم و ایشان کار دیگری داشتند و من کار دیگری.
س- بله، الان میپردازیم به گارد شاهنشاهی. میخواهم از حضورتان تقاضا بکنم که برای ما توضیح بفرمایید تاریخچه و انگیزه تأسیس گارد شاهنشاهی را.
ج- گارد شاهنشاهی تاریخچه فوقالعاده قدیمی دارد. به جهت اینکه تمام تاریخ دو هزار و پانصد ساله سلطنت را که در ایران ورق بزنیم همه پادشاهان دارای یک نیرویی بودند برای مراقبت و محافظتشان که اینها فوقالعاده طرف اطمینان و اعتماد بودند. و در آنموقع به اینها به اصطلاح، محافظین یا هر لغتی که میگفتند، به هر صورت اینها گارد سلاطین بودند.این مثلاً حتی در دوران سلطنت صفوی ما از قزلباشها با اطلاع هستیم که آنها واقعاً یک طبقه الیت نظامی آنموقع بودند و اینها کسانی بودند که حفظ و مراقبت خاندان سلطنت را به عهده داشتند. در زمان قاجاریه همچنین همیشه از عوامل فوقالعاده برجسته نظامی و مورد اطمینان برای مراقبت و حفاظت خاندان سلطنت. این همینطور ادامه دارد تا گارد سلطنتی که در زمان اعلیحضرت رضاشاه کبیر، البته در آنموقع خیلی دستگاه گارد سلطنتی کوچک بود و حتی اعلیحضرت رضاشاه فقط از دو لشکر یکم و دوم مرکز که لشکر یکم در باغشاه و لشکر دوم در قصر محل داشت، اینها را هر ماه یک گروهانی از این لشکرها میآمدند و وظیفه این گروهان و آن فرمانده گروهان مراقبت و حفاظت به اصطلاح کاخهای سلطنتی بود. یعنی در زمان اعلیحضرت رضاشاه گارد سلطنتی به آن صورت وجود نداشت. همین البته آن فرماندهان لشکر هم که یک چنین مسئولیتی داشتند سعی میکردند که بهترین افسران و نفرات و قسمتشان را بفرستند برای هر ماهی که به آنها محول میشد. و یک حالت رقابتی بین اینها وجود داشت که، چون بالاخره اعلیحضرت رضاشاه این قسمتها را میدیدند و از روی این قسمتها قضاوت میکردند با آن نظر تیزبینی که ایشان داشتند. به همین جهت در دوران اعلیحضرت رضاشاه کبیر گارد شاهنشاهی به آن صورت وجود نداشت. ولی در زمانی که اعلیحضرت محمدرضا شاه به سلطنت رسیدند به تدریج گاردی به وجود آمد که در آنموقع از کسانی که خیلی نزدیک به اعلیحضرت بودند در آن زمان در این گارد سمت فرماندهی داشتند که از آن جمله فردوست و قرهباغی و شفقت تیمسار ارتشبد شفقت، اینها در حقیقت این گارد را یواش بواش به تدریج تشکیل دادند. این گارد در آنموقع تعدادش خیلی زیاد نبود و در زمانی که من به ریاست ستاد گارد رسیدم این گارد یک چیزی در حدود یک تیپ بود که یک تیپ در حدود دو هزار و هفتصد نفر هستند. دو هزار و هفتصد نفر چهارگردان در این گارد وجود داشت که سه گردانش گردان وظیفه بودند از افراد وظیفه و یک گردانش که آنموقع به آن میگفتند گردان جاویدان، از افرادی بودند که به اصطلاح افراد دائمی بودند و از افرادی بودند که استخدام میشدند در ارتش. گردان وظیفه مأموریت حفاظت دورتر را داشت و گردان جاویدان مأمور حفاظت نزدیک را داشت. و خوب، البته حالا من داستان ۲۱ فروردین را برای شما خواهم گفت که چه اشکالی در این کار پیش آمد و اینها. ولی به هر صورت گارد سلطنتی در حقیقت در زمان سلطنت پهلوی از دوران اعلیحضرت محمدرضا شاه تشکیل شد که این گارد ابتدایی که من به فرماندهی گارد رسیدم یک تیپ بود و این تیپ یکی از تیپهای لشکر گارد بود. لشکر گارد سهتیپ داشت، هر لشکری سهتیپ دارد که یک تیپش را گارد شاهنشاهی تشکیل میداد دوتیپ دیگرش به اصطلاح تیپهای دیگری بودند که تحت امر فرمانده لشکر. ولی گارد شاهنشاهی با اینکه جزو لشکر گارد بود از به اصطلاح، تیمسار اویسی فرمانده لشکر یا بعداً تیمسار قرهباغی در حقیقت سمت فرماندهی به آن صورت به این گارد نداشتند. این گارد از نظر کارهای به اصطلاح لوجستیکی و تدارکاتی تابع آن لشکرها بود. ولی مستقیماً تحت امر اعلیحضرت بود.
س- تیمسار حقیقت دارد که در به وجود آوردن گارد شاهنشاهی آمریکاییها تلاش و کوشش زیادی کردند؟
ج- تا آنجا که من یادم هست، چون من در درجه سرهنگی آمدم به کار، و در موقعی که من آمدم به گارد، گارد شاهنشاهی یک سرگرد مستشار داشت. که در زمانی که خود من در گارد بودم آن مستشار هم بعد از اینکه خدمتش تمام شد دیگر نپذیرفتیم، که خودش این یک داستانی دارد که شاید بعداً برایتان توضیح بدهم، نمیدانم موقعیتی داشته باشد. ولی به هر صورت من نمیدانم که در گذشته، واقعاً نمیدانم که آمریکاییها تا چه حدی در تشکیل گارد شرکت داشتند. ولی زمانی که من به فرماندهی گارد رسیدم یک سرگرد آمریکایی در گارد بود به نام مستشار که بعد از اینکه آن کارش تمام شد دیگر ما مستشاری نپذیرفتیم. حتی شاید پافشاری هم شد ولی نپذیرفتیم.
س- آیا علاوه بر گارد جاویدان گروه مهم دیگری هم وجود داشت تیمسار؟
ج- گارد جاویدان که همانطورکه برای شما گفتم، از اشخاصی بودند که به طور داوطلب استخدام میشدند، از بین این افراد گارد جاویدان نفرات زبده و نخبه انتخاب میشدند به نام مأمور مخصوص. و اینها کسانی بودند که با لباس غیرنظامی، لباس سیویل، همیشه دور و بر اعلیحضرت را حفاظت میکردند و مأمور امنیت نزدیک بودند. یعنی در حقیقت میشود گفت که گارد ابتدا به وسیله مأمورین مخصوص که البته در رأس این مأمورین مخصوص یکی از افسران خوب گارد گذاشته میشد. یعنی واقعاً خود من وقتی میخواستم فرمانده مأمور مخصوص را تعیین بکنم سه نفر اسم از بهترین افسران گارد جاویدان را، به اصطلاح مینوشتم میرفتم حضور اعلیحضرت و ارائه میکردم البته ایشان همیشه به من میگفتند که هر کدام را که شما تشخیص میدهید آن را انتخاب کنید. و به هر صورت من بهترین افسر را برای این مأموریت تعیین میکردم. این افسر به اتفاق این مأمورین که تقریباً یک چیزی در حدود پنجاه نفر بودند حفاظت نزدیک را داشتند. بعد از اینها گارد جاویدان بود دور تا دور و بعد از اینها افراد وظیفه. یعنی در حقیقت همیشه حفاظت اعلیحضرت سهرده داشت. رده اول مأمورین مخصوص. رده دوم افراد گارد جاویدان. رده سوم افراد وظیفه.
س- بنابراین علت تفکیک این عده به نام گارد جاویدان و عدهای بهنامهای دیگر فقط به خاطر مسائل امنیتی بود؟
ج- همین. گارد جاویدان که ابتدا وقتی من به فرماندهی گارد رسیدم فقط یک گردان بود، در زمانی که من فرماندهی گارد را داشتم که مدت دوازده سال بود، بر اثر در حقیقت امر خود اعلیحضرت و علاقه خود اعلیحضرت این گارد را ما از یک گردان یعنی از هفتصد نفر رساندیمش به یک لشکر که یک چیزی بود در حدود دوازده هزار نفر، به عنوان لشکر گارد جاویدان. یعنی گارد جاویدان شاهنشاهی. در مدتی که من در گارد شاهنشاهی بودم، همانطورکه برایتان گفتم، ابتدا این گارد فقط دو هزار و هفتصد نفر بود، ولی روزی که من این گارد را تحویل دادم این گارد یک چیزی در حدود سی و دو هزار نفر عوامل مختلفش بود.
س- کی؟ در روزهای آخر سلطنت محمدرضا شاه.
ج- نخیر در روزی که من این گارد را تحویل تیمسار بدرهای دادم.
تیمسار بدرهای که از درجه سرهنگی به پیشنهاد خود من به عنوان رئیس ستاد گارد آمده بود به گارد، مدت دوازده سال رئیس ستاد و معاون خود من در گارد شاهنشاهی بود. و بعد از دوازده سال طبیعی بود که وقتی من این پست را عوض میکنم به جهت اینکه دیگر محلی در این کار نداشتم، بدرهای به جای من آمد با درجه سرلشکری. و ایشان آن واحدی که آن روز به ایشان تحویل دادم تشکیل میشد از یک گارد شاهنشاهی که از سی و دو هزار نفر تشکیل شده بود، یک گارد جاویدان شاهنشاهی داشتیم، یک لشکر گارد داشتیم، یک تیپ سوار داشتیم. و روی هم رفته با مجموعه عوامل یک چیزی در حدود سی و دو هزار نفر عوامل ما بود که دو هزار نفر افسر فقط د رگارد بود. یعنی از دو هزار و هفتصد نفر رسید به سی و دو هزار نفر. و من باید در اینجا این را تأکید کنم که در آن زمان این گارد بهترین افسران و بهترین آموزش را در ارتش نه تنها در ارتش خودمان داشت، میشود گفت در همه جا داشت به جهت اینکه تیم تیراندازی همین گارد همه ساله در سنتو یعنی آمریکا، انگلیس، ترکیه، پاکستان، همه اینها را میزد و همه ساله اول بود. بنابراین این خودش نمونه این است که واقعاً آموزش و وضعی که این کار داشت چقدر خوب بود و من همیشه چون پنج سال دیگر من از زمانی که گارد را تحویل دادم تا این وقایع پیش آمد پنج سال طول کشید. و من واقعاً همیشه تأسف داشتم. برای اینکه یک همچین افرادی با یک همچین آموزشی که در صورتی که به آنها مأموریت داده میشد به طور قطع و یقین با نهایت رشادت و با کمترین، به اصطلاح، آسیبی که پیش میآوردند، چون اینها آموزش داشتند میتوانستند تمام این غائلهها را از بین ببرند به شرطی که به موقع بود نه اینکه به تدریج روحیه اینها تخریب شد.
س- بله. تعداد نفرات و افسران گارد شاهنشاهی در آخرین روزهای سلطنت محمدرضا شاه چقدر بود؟
س- تصور من این است که همان رقم یعنی سی و دو هزار نفر بین سی تا سی و دو هزار نفر رقمی است که من به خاطر دارم که در حدود دو هزار افسر بود و بین بیست و هشت تا سی هزار نفر افراد وظیفه و درجهدار و اینها بودند.
س- گارد شاهنشاهی اصولاً به چه نوع تجهیزات و سلاحهایی مجهز بودند؟
ج- گارد شاهنشاهی، همانطورکه برای شما گفتم دارای یک گارد جاویدان شاهنشاهی بود. و یک لشکر گارد و یک تیپ سوار. لشکر گارد مثل تمام لشکرهای ارتش دارای تمام انواع اسلحههای مختلفه که در لشکر بود داشت. از تانک، توپخانه و تمام سلاحی که یک لشکر معمولی داشت و شاید میشود گفت که یک لشکر آمریکایی داشت. چون ما تقریباً سازمانهایمان را از آنها گرفته بودیم. یک چنین لشکر با این عوامل مجهز بود و شاید در این آخر سرلشکر گارد هم گردانهای تانک و اینها بیشتر داده شد. گارد جاویدان هم به تدریج به همین ترتیب دارای استعداد یک لشکر را داشت یک لشکر قوی که دارای گردانهای تانک بود گردانهای توپخانه بود حتی این آخر سر به آن هلیکوپتر داده بودند. یعنی واقعاً یک واحد مجهزی دارای تمام سلاحهایی که در ارتش بود تقریباً به سلاحهایی که در نیروی زمینی ارتش بود همه در گارد جاویدان و گارد شاهنشاهی وجود داشت.
س- افراد گارد شاهنشاهی چگونه انتخاب میشدند؟ چه دقت امنیتی به خصوص در مورد انتخاب آنها صورت میگرفت؟
ج- افراد گارد شاهنشاهی به دو قسمت تقسیم میشدند. یک عده داوطلب بودند که ما اینها را از تمام شهرستانها افسر میفرستادیم مأمور میکردیم. در آنجا اینها سوابق این اشخاص را مطالعه میکردند و علاوه بر سوابق شکل ظاهری اینها خیلی مهم بود. مثلاً ما غالباً افرادی که در گارد جاویدان داشتیم اینها باید از یک متر و هشتاد سانتیمتر بلندتر باشند. و به همین جهت افرادی که انتخاب میشدند تقریباً البته اگر چنانچه احتمالاً افراد واقعاً ورزیدهای بودند که قدشان به این اندازهای که ما معین کرده بودیم نمیرسید آنها را هم میپذیرفتند. ولی اصولاً باید افراد گارد جاویدان یک همچین وضعی را داشته باشند. سوابقشان، تا اندازهای خانوادهشان. البته این را که میگویم خانواده اگر از خانواده مثلاً زارع بودند یا هر خانواده هیچ اشکالی نداشت، مگر اینکه در آن خانواده یک ناراحتیهایی نباشد.
س- منظور شما سوابق سیاسی است؟
ج- سوابق سیاسی و یا سوابق اتهامات دیگری، ناراحتیهایی،
س- جرائم عادی.
ج- جرائم عادی، اینها نباشد در، اینها پذیرفته میشدند و البته همیشه در آنموقع ما مراقب اینها هم بودیم. یعنی دائماً دستگاه اطلاعاتی گارد طوری گسترده شده بود که واقعاً میشود گفت که مراقب هر اعمال و رفتار این افراد بودند. افراد وظیفه البته یک قدری مشکلتر بود به این ترتیب انتخاب بشوند. ولی ما سعی میکردیم که این افراد را هم همه سوابقشان را از دستگاههای محلی و از دستگاههای اطلاعاتی سوابق اینها را بخواهیم و دستگاه اطلاعاتی گارد یکی از مأموریتهایش این بود که تا هنگامی که یک سرباز در حقیقت از این Channel نمیگذشت و از این screen رد نمیشد که به اصطلاح، کاملاً به او اطمینان حاصل بشود، اینها را در انجام وظیفه پاسداری نمیگذاشتند. چون وقتی ما یک سرباز را میگذاشتیم در پاسداری تفنگ به او میدادیم فشنگ هم به او میدادیم در یک جای حساس مملکت هم میگذاشتیم برای اینکه این که این پاسداری بدهد. خوب این اگر چنانچه خدای نکرده کما اینکه اتفاق هم افتاد که بعداً برایتان توضیح میدهم، اگر یک کدام از اینها قصدی داشتند که خوب، بهترین وسیله در اختیارشان بود اسلحه که داشتند فشنگ هم که داشتند. ما هیچوقت سربازی را بدون فشنگ در سرپست، حتی آن کسی را که در داخل کاخ میگذاشتیم حتماً این فشنگ داشت برای اینکه ما که نمیخواستیم که یک کاری بکنیم خودمان را گول بزنیم. اینها باید برای، کما اینکه همین کار سبب شد که جان پادشاه نجات یافت. به هر صورت اینها باید حتماً طرف اطمینان باشند که شما اسلحه را بدهید به دست یکی کسی و این را بگذارید در نزدیکترین جایی که هر لحظه بتواند هر کاری را بخواهد انجام بدهد. حالا واقعاً باید چه وظایفی را افسرانی که مسئول اینها بودند برعهده داشتند که یک همچین اطمینانی را همیشه در اینها داشته باشند، این واقعاً خوب، جای ملاحظه است.
س- کدام یک از انتصابات در گارد شاهنشاهی به عرض اعلیحضرت میرسید؟ آیا ایشان با فرد موردنظر آشنایی داشتند یا از روی پرونده تصمیم میگرفتند؟
ج- در گارد شاهنشاهی انتصابی که از طرف خود من به عرض اعلیحضرت میرسید، یکی معاون خود من و رئیس ستاد بود که چون من خودم سرهنگ بودم وقتی به فرماندهی گارد رسیدم او هم سرهنگ بود. به همین جهت من از افسرانی که سابقه داشتند لیستی تهیه کردم سه نفر افسر که یکی از آنها بدرهای بود، و به عرض اعلیحضرت رساندم و ایشان به خود من، چون واقعاً من مسئولیت داشتم، فرمودند که هر کدام که خود شما صلاح میدانید. و من بدرهای را انتخاب کردم.
از این گذشته فرمانده مأمورین مخصوص یعنی آن فرماندهای که مراقب نزدیک اعلیحضرت بود چسبیده به اعلیحضرت، آن کسی بود که همیشه باز من سه نفر را انتخاب میکردم به عرض اعلیحضرت میرساندم و ایشان باز میفرمودند که خود شما نظر بدهید. بعدها که گارد گسترش پیدا کرد، فرمانده لشکر وقتی انتخاب میشد به عرض اعلیحضرت میرسید. فرمانده تیپ وقتی انتخاب میشد به عرض اعلیحضرت میرسید. ولی سایر فرماندهان دیگر یعنی فرماندهان گروهان یا فرماندهان گردان یا افسرانی که ما انتخاب میکردیم برای اینکه بیاوریم به گارد، افسران جوان، هیچکدام، به اصطلاح، به عرض نمیرسید بلکه خود ما مسئولیت داشتیم که اینها را مطالعه بکنیم و انتخاب کنیم و بیاوریم به گارد.
س- تیمسار از کاخ سلطنتی چگونه محافظت میشد؟ چند نفر و به چه ترتیب از اعلیحضرت محافظت میکردند؟
ج- از کاخ سلطنتی نحوه مراقبت به این ترتیب به عمل میآمد که همانطوری که قبلاً هم آنجا ذکر کردم، ما اصولاً سهرده حفاظتی داشتیم. رده نزدیک را افسران و مأمورین تشکیل میدادند یعنی همیشه در کاخ سلطنتی شما وارد کاخ که میشدید، یک افسری آنجا نشسته بود که این هم تلفن داشت هم اسلحه داشت و این دائماً در آن کاخ بود. به اضافه مأمورین. شما حتماً میدیدید که سه نفر مأمور در نقاط مختلف نزدیک درها اینها مراقبت میکنند. پس در حدود مثلاً چهار یا پنج نفر در هروقت در داخل کاخ مراقب بودند. در خارج کاخ بلافاصله خارج کاخ گارد جاویدان بود که اینها یک رده و در بعضی موارد دو رده تشکیل میشد تا گارد جاویدان. از در کاخ به خارج حفاظت یعنی در پشت دیوارها حفاظت یا پشت نردهها حفاظت به افراد وظیفه محول میشد که به اصطلاح، دور تا دور کاخ را افراد وظیفه مراقب بودند و داخل را رده جاویدان، و داخل قسمت نزدیک را افراد مأمورین.
س- تیمسار نحوه بازرسی و تحویل گرفتن اماکنی که مورد بازدید اعلیحضرت قرار میگرفت چگونه بود؟
ج- در گارد شاهنشاهی دستگاهی به نام دستگاه اطلاعاتی بود که اینها موظف بودند هر محلی مورد بازدید اعلیحضرت قرار میگرفت قبلاً بروند و آنجا را بازرسی کنند. و در بعضی مواقع این کار بیست و چهار ساعت تا چهل و هشت ساعت قبل انجام میشد. چون این اماکن باید بررسی بشود و باید کاوش بشود. و از آنموقعی که ما اینجا را کاوش میکردیم از آن به بعد اینجا تحت نظر مأمورین گارد قرار میگرفت و رفت و آمد را کنترل میکرد حتی در شهرستانها، حتی در تمام نقاطی که اعلیحضرت میرفتند بازدید میکردند. باید یک چنین به اصطلاح، عملی انجام بشود. بدون بازدید گارد هرگز اعلیحضرت یا علیاحضرت جایی نمیرفتند. و ترتیبش را هم همانطوری که به شما گفتم دستگاههای مخصوصی داشتند که اینها برای کاوش بود، کاوش دیوار، کاوش زیرزمین، دستگاههای امنیتی همیشه این دستگاهها را دارند. و بعد از اینکه همهجا بازدید میشد یک افسری مسئول آنجا میشد یک عدهای مأمور و افراد جاویدان یا افراد وظیفه در اختیار این قرار میگرفتند، او میشد فرمانده و مسئول آن منطقه در آن مأموریت. و وقتی که اعلیحضرت تشریف میبردند بعد از اینکه بازدیدشان تمام میشد، وقتی دیگر همه کار آنجا تمام شد، این افراد را از آنجا برمیداشتند و میآمدند به سرکار خودشان. این ترتیبی بود که ما همیشه در کارهای، به اصطلاح، بازدیدهای اعلیحضرت انجام میدادیم.
س- نتیجه رسیدگی به جریان ۲۵ فرودین چه بود؟ آیا به غیر از آنچه در مطبوعات درج گردید اطلاعات مهم دیگری هم وجود داشت؟
ج- منظورتان ۲۱ فروردین است؟
س- معذرت میخواهم ۲۱ فرودین، بله.
ج- داستان ۲۱ فرودرین را به هرصورتی که مطبوعات و اخیراً هم دیدم حتی در اینجا یک، به اصطلاح، داستانهایی برای خودشان ساختند، در حالیکه خود من در جریان ۲۱ فروردین بودم. گمان میکنم که این مطلب ۲۱ فروردین را باز من در گذشته در مطالبم برای شما ذکر کردم.
س- یک مقداری صحبت فرمودید بله.
ج- بله. کسی که آن سربازی که به اصطلاح، به طرف اعلیحضرت تیراندازی کرد و قصد این کار را داشت به نام شمس آوری بود. یکی از اشتباهات ما، البته این چون اشتباه در گذشته هم انجام میشد و دلیلش این بود که یک اختلافاتی همیشه بین فرمانده جاویدان تا هنگامی که گارد به یک صورت درنیامده بود، همیشه اختلاف بین فرمانده گارد جاویدان بود و فرمانده قسمت وظیفه. چون اینها همیشه میخواستند که این افتخار را گارد جاویدان میخواست مخصوص خودش بکند، افسرانی هم که در کادر وظیفه کار میکردند آنها هم میگفتند که ما هم باید در این محافظت شرکت داشته باشیم. در نتیجه از زمان گذشته معمول بر این بود که رده اولی که از گارد جاویدان تشکیل میشود بلافاصله در داخل کاخ از افراد وظیفه بگذاریم و این عمل البته صحیح نبود. و ممکن است که سؤال بشود چطور خود من که فرمانده گارد شدم این را عوض نکردم، به جهت این بود که من مشاهده کردم که یک رقابت فوقالعاده شدیدی بین افسران وظیفه و افسران گارد هست و اگر من میخواستم اینها را در آنموقع بدون اینکه چیزی پیش آمده باشد اینها را بردارم و بگویم که وظیفه مسئولش این است که برود به خارج، به اصطلاح، خارج از کاخ و دور تا دور کاخ را خارج یا دور تا دور، به اصطلاح، نردههای حفاظتی را از نرده به خارج را به وظیفه محول کنید. به همین جهت این اشتباه، این اشتباه واقعاً شد که ما افراد وظیفه را هم آورده بودیم در داخل کاخ. و این نفر وظیفه که تحتتأثیر قرار گرفته بود یکی از همان افرادی بود که من به شما گفتم ما اسلحه را میدهیم و فشنگ را هم میدهیم و او را مسئول، به اصطلاح، حفاظت پادشاه میکنیم و باید اینقدر اطمینان به اینها داشته باشیم. به هر حال بین این همه افراد یک نفر پیدا شد و آنچه که معلوم شد این کسی بود که، به اصطلاح، تحتتأثیر یک آدم فوقالعاده فناتیکی بود و تحتتأثیر قرار گرفته بود و آماده شده بود که یک چنین عملی را انجام بدهد.
س- بله. سوابق و انگیزه شمس آوری چه بود، تیمسار؟
ج- من همانطوری که برای شما گفتم این یک آدم فوقالعاده فناتیکی بود.
س- فناتیک از چه نظر؟ از نظر مذهبی بود؟
ج- از نظر مذهبی بود بله. خانوادهاش هم فوقالعاده فناتیک بودند. و تصور ما این است که یعنی محققاً از این نقطه، به اصطلاح، وضع این شخص استفاده شده بود و از این طریق این را آماده کرده بودند که یک چنین کاری را انجام بدهد. و بعدها هم که در این مورد تحقیق شد و تیمسار کمال سپهبد کمال که در آنموقع رئیس رکن دوم ارتش بود، فوقالعاده در این کار دخالت داشت و یعنی بعداً تحقیقاتی شد و اینها، معلوم شد که بله این را از همیننظر تحریکش کردند و سایرین هم که آمدند و با این شخص، شاید آنهایی که با این، به اصطلاح، روابطی داشتند، خودشان به آن طریق مذهبی نبودند، ولی این شخص را از راه مذهب به اصطلاح وادارش کردند که به، از نظر فناتیک بودن مذهب که نمیشود گفت، میشود گفت که فناتیک بودن به این راه کشاندند.
س- ارتباط گروه پرویز نیکخواه با این شخص چه بود تیمسار؟
ج- تا آنجا که من به خاطر دارم پرویز نیکخواه جزو همان گروهی بود که یک چنین طرحی را آماده کرده بودند. طرحی آماده کرده بودند برای از بین بردن پادشاه. وقتی یک طرحی در دست هست که بخواهند اجرا بشود باید ببینند که از چه طریق این راه انجام میشود. طریقش هم روشن بود که باید بهترین راه این است که از طریق یکی از افراد گارد انجام بشود. و بعد مطالعه شده بود و بالاخره در جستوجوی، به اصطلاح، جستوجویی که کرده بودند و مطالعهای که کرده بودند که مدتها مسلماً در پیاین کار بودند، بالاخره یک شخصی را به این نام پیدا کرده بودند و او را تحتتأثیر قرار داده بودند که این شخص این عمل را انجام بدهد که بعدها خود آن شخص هم حتی این مطلب را گفته بود. یعنی خود امیرپرویز نیکخواه را حتی اعلیحضرت خواسته بودند و از او سؤال کرده بودند، تمام مسائل را در حضور سپهبد کمال برای اعلیحضرت توضیح داده بود. به هر صورت آنچه که من میتوانم به شما بگویم، آنچه که من اطلاع دارم این است که یک همچین وضعی بوده برای تحریک یک همچین شخصی.
س- غیر از پرویز نیکخواه آیا سایر اعضای گروه نیکخواه را اعلیحضرت به حضور پذیرفتند و با آنها مذاکره کردند؟
ج- تا آنجا که من اطلاع دارم خیر. تا آنجا که من اطلاع دارم.
س- یکی از اعضای آن گروه لااقل؟ فیروز شیروانلو خیلی به علیاحضرت شهبانو نزدیک بودند در اواخر.
ج- من نشنیدم، من نشنیدم که در آنموقع اعلیحضرت ایشان را پذیرفته باشند. شاید هم پذیرفته باشند من اطلاع ندارم. چون میدانید من همیشه دائماً آنجا نبودم که، ولی آن را که اطلاع دارم این است که تیمسار کمال این شخص به خصوص را آورد.
س- علت انکار واقعی ۲۱ فروردین در اولین ۲۴ ساعت واقعه چه بود تیمسار؟
ج- خیلی واضح و روشن است که یک همچین مسائلی در میان مردم هیجاناتی ایجاد میکند. شاید یکی از عللی که این کار را انکار میکردند این بود که عکسالعملی در بین مردم پیش نیاید و مردم هیجان زده نشوند و دست به کارهایی نزنند تا اینکه کاملاً برای همه مردم روشن بشود که اعلیحضرت از این وضع، به اصطلاح، جان سالم بدر بردند بعد یواش یواش خودشان اطلاع داشته باشند. این یک چیز سادهایست که در گذشته هم همیشه در ایران در یک چنین مواقعی پیش میآمده وقتی سوءقصد میشده. یک همچین وضعی پیش میآمده. مخصوصاً وقتی اگر یادمان باشد ناصرالدین شاه هم به همین ترتیب بود که حتی بعد از اینکه سوءقصد به ایشان شده بود معهذا با درشکه آوردنش تا کاخ برای اینکه مردم هیجان زده نشوند و یک مرتبه دست به اعمال ناصحیحی زده نشود.
س- تیمسار، از رؤسای مختلف ساواک چه خاطراتی دارید؟ آنها را چگونه ارزیابی و با هم مقایسه میکنید؟ تیمسار تیمور بختیار، حسن پاکروان، نعمتالله نصیری، ناصر مقدم.
ج- من از تیمور بختیار به علت اینکه در آنموقع افسر جوانی بودم و بیشتر سرگرم کارهای خدمتی بودم زیاد خاطراتی ندارم. تنها در مدت خیلی کوتاهی که من آجودان رئیس ستاد بزرگ بودم و آجودان تیمسار ارتشبد هدایت بودم، در آنجا مواقعی که تیمسار بختیار میآمد گزارشات کارش را به رئیس ستاد بدهد که آن هم در هفته یکبار بود، ایشان را میدیدم. ولی آنچه که، به اصطلاح، در افواه شنیده میشد و آنچه که خود من از شنیدههایم میتوانم قضاوت کنم این است که سپهبد بختیار برای آن روز ایران از یک جهت خیلی خوب بود و از یک جهت مضر بود. از آن جهتی که خوب بود این بود که یک مردی بود که واقعاً با پشتکار و با شدت عمل دنبال کارهای امنیتی را گرفت و در حقیقت یک دستگاه امنیتی به وجود آورد. البته در اینجا میتوانم بگویم که، به اصطلاح، خارجیها خیلی کمک کردند از نظر تشکیل یک همچین… اما آن چیزی که از بختیار مورد ایراد است این است که در این کار دستش خیلی باز بود. و شاید اشخاصی که برای این دستگاه انتخاب میکرد اشخاص موجهی نبودند. ما معمولاً در ارتش میگفتیم که کسانی که در ارتش نمیخواهند تن به کار شدید بدهند راهشان میرود به طرف ساواک، چون در ساواک هم پول بیشتری به اینها میدادند و هم کار کمتری و در عین حال هم از یک پوشش امنیتی برخوردار بودند.
بنابراین خیلی کم اشخاص خیلی برجسته در ساواک پیدا میشد بیشتر اشخاصی بودند که، میشود گفت، دست دوم بودند. خوب، البته در بین اینها افراد، به اصطلاح، با فکر و باهوش هم بود، نمیگویم نبود اصلاً، ولی بهطور کلی آدمهای، به اصطلاح، درجه دومی بودند کسانی که. و بختیار هم نظر خودم را من به شما گفتم، یک آزادی فوقالعاده شدیدی که البته از این آزادی سوءاستفاده شد در زمان بختیار، خیلی هم سوءاستفاده شد چه از نظر مالی چه از نظر. به اصطلاح، مسئولیتی خیلی سوءاستفاده شد از این. ولی تا آنجا که میتوانم راجع به بختیار بگویم همین را من بیشتر به نظر ندارم. چون اصلاً دوران من با دوران بختیار یکی نبود. ولی آن چیزی که در مورد بختیار من میتوانم در انیجا به شما بگویم این است که اگر چنانچه بختیار را به نحوی از انحاء در ایران نگهمیداشتند و به او یک به اصطلاح نزدیک سناتوری، مثل سناتوری به او میدادند، بالاخره یک افسری بود که در زمان بحرانی به این مملکت کمک کرده بود خدمت کرده بود. شاید روزی پیش میآمد که این بختیار با آن اوصافی که در او وجود داشت میتوانست مورد خدمت قرار بگیرد. در حالی که آن جور رد کردن بختیار که سبب شد دشمن بشود، این کار به نظر من صحیح نبود. و نه تنها در مورد بختیار یک همچین عملی شد که به نظر من صحیح نبود، حتی به نظر من در مورد زاهدی هم نباید این کار میشد.
برای اینکه اعلیحضرت رضاشاه کبیر، خوب، کسانی را داشتند که شاید در فکرشان این بود که اینها ممکن است یک موقعی افکاری به سرشان بزند. از آن جمله سپهبد امیراحمدی بود که این یک مرد فوقالعاده شجاعی بود. تمام غرب را، به اصطلاح، در حقیقت امنیت داده بود. و خوب، این یک مردی بود که آدم احساس میکرد که ممکن است رضاشاه فکر کند که این ممکن است یک روزی. ولی رضاشاه هرگز این شخص را نه خانهنشینش کرد و نه از مملکت بیرونش کرد. به این شخص شغلی داده شد، البته شغل مناسب وزن ایشان نبود ایشان اولین سپهبد ارتش بود و تا زمانی هم که رضاشاه در سلطنت بودند تنها محل سپهبدی بود که ایشان اشغال کرده بود، همیشه هم در رأس امراء بود، ولی گذاشته بودند ایشان را رئیس اصلاح نژاد اسب. یک کسی که فرمانده نیروی غرب بود و آن همه شجاعت و اینها، این کار اصلاً مناسب شأن ایشان نبود. ولی هم او یک سرباز، به اصطلاح، مطیعی بود هم رضاشاه به او یک شغلی… ولی همین شخص بزرگترین خدمت را کرد، امیر احمدی، در شهریور بیست. این شخص با دست خالی در آن روز شد فرماندار نظامی تهران و توانست بزرگترین خدمت را در آنموقع به مملکت بکند و با آن شجاعتش. این است که، خوب، یک همچین فرقی وجود داشت. راجع به بختیار گفتید من این نظر خودم هم راجع به بختیار
س- بله. تیمسار حسن پاکروان را چه خاطراتی از ایشان دارید؟
ج- درست نقطه مقابل بختیار پاکروان واقعاً همانطوری که از اسمش مینماید، آدم بسیار دانشمندی، بسیار فهمیده، اهل کتاب و خوشنیت و خوشقلب، قصد خدمت با نیت کامل داشت.
Leave A Comment