روایت‌کننده: آقای عطاءالله خسروانی

تاریخ مصاحبه: ۵ مارچ ۱۹۸۳

محل‌مصاحبه: پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: حبیب لاجوردی

نوار شماره: ۴

 

 

س- فرمودید این‌کار را ما کردیم.

ج- و سندیکا را رسیدیم دیدیم ساواک دلش می‌خواست هر وقت که کارگری می‌خواهد انتخاب بشود یا فلان بشود اول بیاید برود به آن پرسش پر کند او صلاحیتش را قبلاً بدهد یا فلان بکند. من عقیده نداشتم برای این‌که می‌گفتم آقا یا یک اشخاص معینی را معرفی بکنید بگوید نماینده‌ی کارگر بشود. گفتم آقا وقتی کارگری نماینده‌ای انتخاب نکرده باشد آن نماینده کارگر آمد با ما قرارداد امضا کرد کارگر قبول ندارد به درد نمی‌خورد. کارگر وقتی امضای نماینده‌اش را قبول می‌کند که خودش انتخاب کرده باشد. حالا شما بعد می‌خواهید رسیدگی کنید توده‌ای نباشد یا کمونیست نباشد آن مسئله بعدی‌ست ولی نمی‌شود درعین‌حال این‌کار را کرد. من دیگر به شاه گفتم، و شاه قبول کرد و ما سعی کردیم تا سندیکاها را به وجود آوردیم در اوایل بدون دخالت ساواک. و بعد البته خودشان تحقیق می‌کردند یا نمی‌کردند بعضی وقت‌ها هم باز دردسر می‌کردند. سندیکاها که به وجود آمد مسئله کار برای ما خیلی ساده‌تر شد برای بستن قراردادهای دسته‌جمعی. و همان‌وقت زمینه‌های آماده می‌شد برای این‌که همین کارها برای سهیم کردن کارگران در…. اعلیحضرت در آن نطقی که در چیز کردن و می‌دانید شش ماده‌ی چیزشان را اعلام کردند.

س- قبل از این‌که برسد می‌شود این کمیته پنج نفری را سابقه‌اش را روشن کنید؟

ج- کمیته‌ی پنج نفری در بدو امر در زمان آقای علم به آن صورت نبود. آن‌موقع فقط من بودم، آقای ارسنجانی، شاه و بعضی اوقات یک دو نفر که احتیاج بود می‌رفتند.

س- یک جلساتی در حضور شاه بود؟

ج- رسمی نبود برای طرح برنامه‌ها بود، چون می‌دانید این برنامه‌ها مخصوصاً برنامه‌های اصلاحات ارضی با مقاومت دیگران خیلی شدید اگر شاه آن‌موقع حمایت نمی‌کرد واقعاً مشکل بود که برنامه اصلاحات ارضی را حتی آقای ارسنجانی پیاده کند. و می‌دانید در شهرهای مختلف اتفاقات زیادی افتاد. در آن‌موقع به این صورت وجود نداشت که کمیته‌ای باشد. بعداً کابینه ترمیمی می‌شد آقای دکتر پیراسته آمد در کابینه.

س- مهدی پیراسته؟

ج- بله؟

س- دکتر مهدی پیراسته.

ج- دکتر مهدی پیراسته آمد در کابینه. آقای دکتر ارسنجانی بسیار ناراحت شده بود از این امر. خود او که مشوق من هم بود که کار را ادامه بدهیم برای مملکت است حالا آقای امینی نباشد فلان باشد و مطمئن هم بود که آقای علم با ایشان روابطش نزدیک است مسئلی که برای ما پیش بیاید می‌تواند حل کند. و تقریباً اوایل هم همین‌طور بود. آمدن دکتر پیراسته در کابینه چهره را جور دیگری کرد و خب تضاد در داخل این حکومت هم ایجاد شد بخصوص یک دو نفر دیگر هم بودندن که آن‌ها هم زیاد نه وارد بودند یا بی‌سابقه بودند چیز نداشتند. این مسئله در دولت مطرح شد آقای ارسنجانی دیگر اواخر ناامید شده بود که بتواند ادامه بدهد به صحیح یا غلط مدعی بود که اصلاً آقای پیراسته آمده در کابینه که مرا یعنی آقای ارسنجانی را تحت فشار و ناراحتی قرار بدهد. این بود که پس از یک چندی آقای ارسنجانی استعفا کرد یا توافق کرد رفت به سفارت ایران در رم برای…. آقای تیمسار ریاحی مأمور اصلاحات…. وزیر اصلاحات ارضی شد. که من آن بدو امر دومرتبه با ایشان تضاد خیلی شدید پیدا کردیم در دولت یعنی ایشان، هنوز ایشان رفته بود یک مسئلی را مطرح کرد و می‌خواست عمل بکند که می‌دیدم اصلاً مخالف آن چیزی است که من با ارسنجانی صحبت کرده بودیم. در یکی از این جلسات خیلی شدید بود برخورد من با ایشان ولی ایشان آدمی نبود که، یک نظامی بود و چیز کردن ایشان، مسئله را برگرداند گفت آقای خسروانی به دلایل رفاقتی که با آقای ارسنجانی دارد این می‌خواهد نگذارد که من به کار برسم و من به ایشان قول می‌دهم آقای خسروانی شما صبر بکنید تا ببینید که من هم کمتر از ارسنجانی در این کار نیستم. به‌هرحال ایشان آمدند خب می‌دانید به صورتی چرخاندند یا بعدش هم دیگران آمدند. ولی در این موقع‌ها….

س- ایشان هم عضو آن کمیته بودند؟

ج- نخیر نخیر.

س- آن کمیته پنج نفری کی‌ها بودند؟

ج- آن کمیته پنج نفری ببینید در آن کمیته پنج نفری اولش به صورتی من بودم، حسن ارسنجانی و بعضی اوقات اگر احتیاج می‌شد هنوز این کمیته تشکیل

؟؟؟؟؟؟؟؟؟

که اگر خاطرتان باشد اهم آن مسئله‌ی… در این کنگره تقریباً همین‌طور که گفتم در ۱۳۴۱ تشکیل شد. و اصلش اصلاحات ارضی بود. بعد سهیم کردن کارگران بود و فروش بعضی اسناد چیزهای کارخانجات بود.

س- کارخانجات دولتی.

ج- و ایجاد سپاه دانش و انتخابات و حق رأی برای زنان. که یک مسائل اصولی بود هیچ انسان آزادی‌خواهی نمی‌توانست با هیچ‌کدام از این‌ها مخالف باشند.

س- مقدمات این فکر کجا بحث شده بود صحبت شده بود یا چیزی بود که فی الابتدا خود اعلیحضرت

ج- نخیر نخیر به تدریج به وجود آمده بود. راجع به می‌دانید یکی از مسائلی که خود من یعنی وزارت کار شاید اگر دیگر روزی باشد اسنادش هست. ما در آن تاریخ پول نبود ارتش هم نمی‌توانست سرباز بگیرد جوان‌هایی که از دانشکده هم می‌آمدند دانشکده به اندازه‌ی کافی نبود جوان‌های دیپلمه بیکار در همه جا چیز بودند. این سابقه را که ما در وزارت کار بررسی می‌کردیم به این نتیجه رسیدیم که اول باید یک کاری کنیم که جوان‌ها بیکار نمانند. چون بیکاری خودش ام‌الفساد است.گفتیم برای این‌کار خوب ما می‌توانیم طرح‌های مختلفی پیشنهاد کردیم. گفتیم که ما بیاییم جوان‌ها را به صورت داوطلب راه‌سازی جنگل‌سازی و فلان دیدیم روحیه‌ی ایرانی تا این اندازه نیست که بگوییم داوطلب بشوید بیایید بروید جنگل را پاک کنید یا راهسازی کنید چیز هست. ما پیشنهاد کردیم به نخست‌وزیری که به جای این‌که این‌ها راهی معافی بدهیم بگوییم معاف تا دوره دیگر یا سال دیگر یا دو سال دیگر ما از وجود این‌ها استفاده کنیم که بتوانیم از این‌ها در کارهای صنعتی یا کارهای چیز به صورت یک چیز در بیاوریم. اسم سپاه را بعداً پیدا کردیم. برویم از وجود این‌ها استفاده دسته‌جمعی بشود. این مقدمه‌ی اولیه‌اش بود که از….

س- یعنی این ایده از وزارت کار درآمد؟

ج- نه این مال سپاه دانش.

س- سپاه دانش.

ج- مال اصلاحات ارضی که مال ارسنجانی بود و برای پشتوانه‌ی آن هم ضروری بود یک پولی باشد که در مقابل به چیز بدهند. پس ببینید اولش اصلاحات ارضی است دومیش به‌اصطلاح سهام کارنجات است، سومیش سپاه…

س- دانش.

ج- نخیر. سپاه به‌اصطلاح چیز بود دانش بود که برای (؟؟؟) کردن چون در وزارت کار یک ماده قانونی داشتیم که کارگرانی که بتوانند با سواد بشوند پنج درصد به حقوق‌شان اضافه می‌شود. بیایند یک کلاس‌های مخصوص بگیرند. ما یکی از این اشکالات‌مان همین بود که در داخل کارخانجات که می‌خواستیم کلاس تشکیل بدهیم معلم هم پیدا نمی‌کردیم. پرداخت پول معلم هم کار ساده‌ای نبود. بودجه وزارت کار بسیار ناچیز بود. و پول برای این‌ها نبود. این بود که ما اول این فکر را روی این اصل که بیاییم در کارخانجات از وجودشان پیدا کنیم یا فلان بکنیم بعد هم این صورت را که وقتی که رفتند رویش مصالحه شد صحبت شد مطالعه شد یک ضرورت کلی‌تری پیدا کرد به صورت سپاه دانش که بعد هم سپاه دیگر… ببینید این چهارتا ماده و انتخابات آن وعده‌ای بود که همان اوایل شاه داده بود و انتخابات به زنان می‌خواستند و این یک امری تازه‌ای نبود.

س- آن ۲۰ درصد سود کارخانجات چی؟

ج- هان آن را هم بنده چیز کردیم این در همه جا در فرانسه در همان‌موقع در زمانی که من آمدم مطالعه در زمان دوگل این طرح در این‌جا هم مطرح بود که برای این علاقه‌مند کردن کارگر به امور کارخانه و برنامه هم این بود در نطق‌ها جزوه‌هایی که من نوشتم مسئله این‌طوری بود که کارگر در کارخانه‌ای کار می‌کند اگر که ضایعات را پایین آورد حقوق و مزایایش طبق قوانین کار اگر در همان مدت با همان حقوق و مزایا جنس این‌قدر ایجاد کرد که متخصص می‌توانست حساب بکند که این ماشین چه‌قدر چیز کارش تا امروز کار کرده چه‌قدر می‌تواند ببرد بالا. ما گفتیم با محاسبات ضایعات که ضایعات کمتر بشود راندمان کار بیشتر بشود و از محل این تفاوتی که پیدا شده یک چیزی به کارگر داده شود. البته اعلیحضرت وقتی اعلام کرد که نمی‌دانم چه‌جوری شد یک دفعه این را گفتند که ۲۰ درصد از سود کارخانه.

س- یعنی از آن مرحله‌ای که این بحث شده بود تا آن مرحله‌ای که اعلام شده بود این وسط معلوم نیست چی شده است؟

ج- ببینید نخیر این‌طوری شد ما پیشنهادمان این بود که…

س- به کی؟

ج- به دولت.

س- آقای علم؟

ج- به کمیسیون در مدخل در دولت نبود خارج دولت. همان به‌اصطلاح کمیسیونی که می‌فرمایید چیز که ما می‌گفتیم یک کارخانه‌ای که دارد کار می‌کند و راندمانش معلوم است، ضایعاتش معلوم است. چون یکی از گرفتاری‌ها در کارخانجات وقتی کارگر ناراحت باشد ضایعات زیاد می‌شود. یا وقتی یک نخی پاره می‌شود برای بستن این دو تا نخ کارگر می‌تواند ده دقیقه یک ربع وقتش را تلف کند ظاهراً که دارد کار می‌کند ولی کار نمی‌کند. ما برای این‌که این‌ها را علاقه‌مند بکنیم و پردوکتیوه بیشتر بشود فعالیت بشود گفتیم ما حساب می‌کنیم هر کارخانه‌ای چه‌قدر راندمان داشته است چند ساعت این‌قدر پارچه می‌بافد اگر در همان مدت ساعت با همان مواد اولیه ضایعاتش کمتر شد و پارچه‌ی بیشتری به وجود آورد ۲۰ درصد تفاوت آنچه که کارفرما استفاده می‌برد به کارگر داده شود. این قانون تازه‌ای هم نبود در فرانسه هم بود و حتی بلغاری هم بود. که ما از…. و بی‌مطالعه هم نشده بود مال کشورهای مختلف را گرفته بودیم مطالعه کرده بودیم. خب این وقتی که شاه اعلام کرد من نمی‌دانم چرا شد ۲۰ درصد از سود در عمل موجب یک کمی اوایل ناراحتی کارفرماها شد. و من خودم رفتم سعی کردم که با کارفرماها در جلسات اطاق صنایع این‌ها صحبت کردم گفتم منظور ما سود ان فاصله‌ی از چیز نه کل سود چون عملی نبود. این را طرحش را تهیه کردیم آیین‌نامه‌اش تهیه کردیم در آیین‌نامه این را اصطلاح کردیم به همان صورتی که فکر می‌کردیم کم کردن ضایعات بالا بردن به‌اصطلاح محصول بیشتر و این چیزهایش ولی متأسفانه اواخر به صورت یک مزایای بی‌جایی درآمده بود که نه ضایعات آمده بود پایین. خب بد عمل کردند یک فکر خوب وقتی بد عمل بشود ممکن است نتیجه‌ی بد بدهد ولی اصل فکر خوبست در بیشتر کشورها هست. مخصوصاض من اگر اشتباه نکنم در بلغاری یا رومانی همین طرح هست ولی ناحیه‌ی به این معنا که کارگر هر کا رخانه اگر این‌کار را کرد این پول را می‌گیرند برای کارگرها در آن نا حیه برای بچه‌های‌شان خانه می‌سازند یا نمی‌دانم چی….

س- هیچ تماسی با تیمسار پاکروان هم بود در این زمان چون ایشان هم به این نوع مسائل علاقه داشتند؟

ج- دیگر ما این… تیمسار پاکروان یکی از مردان خیلی خوب باسواد انسان بود ایشان هم مطالعه داشتند یعنی صحبت که می‌کردیم داشتند و چیز داشتند که یکی از دوستان‌شان در این مسئله وارد است. یادم نیست یک دفعه هم آمد پیش ما. ولی فکر، فکر سازمان امنیت نبود. یکی از بیشترین گرفتاری‌ها این بود که دستگاه‌ها هر کسی سعی می‌کرد فکر دیگری را به حساب خودش بگذارد و من چون شخصاً معتقد به عمل بود نه به فکر می‌گفتم خب فکر مال هر کسی است وقتی خوب عمل بشود نفعش هست. و اجرایش مهم بود. تیمسار پاکروان یکی از مردان بسیار خوبی بود که داستان کوچکی دارم که در آخر جلسه به شما خواهم گفت مربوط به آخر کابینه‌ی آقای هویدا که قبل از سقوط کابینه‌ی هویدا که نه من کاره‌ای بودم و نه ایشان، مشاور بود که این را یک کمی شاید قاطی نکنم بهتر است که آخر برای شما خواهم گفت. نخیر می‌د انید که در این فاصله از زمان مسئله‌ی نبود که چیز بشود ارسنجانی…

س- این‌طوری که می‌گویند ایشان می‌گویند اعتقاد داشته که به جای این‌که با زور و فشار امنیت حفظ بشود بهتر است از طریق طرح‌های رفاهی اجرا بشود.

ج- بله بله. بارها با هم صحبت کردیم از این نظر کاملاً درست است پاکروان یک مرد واقعاً انسان بود یک آدم فهمیده‌ای بود یک آدم وطن پرستی بود و حرف‌هایش را هم می‌زد در مدت کوتاهی که در دولت بود حرف‌هایش را هم می‌زد شاید یکی از علل چیزیش هم همین بود. بنده عرض کنم بعد از رفتن آقای ارسنجانی و آمدن آقای ریاحی دولت باز این‌ها دولت نامتجانسی شد آقای عالیخانی بودند و چندتا از وزرای دیگر هم چیزی وجود نداشت.

س- همفکری.

ج- همفکری وجود نداشت که داشته باشد. و خب هر کسی دیگر چیز شده بود می‌رفت یک قدرتی پیدا کند که من می‌دانستم که آقای امینی من را آورده ولو این‌که شاید به امینی می‌رفتند خلاف این را می‌گفتند ولی من خودم که می‌دانستم امینی من را آورده است طبعاً برای امینی احترام قائل بودم. ولی یک عده‌ای پیدا شدند که اولاً این را بهم بزنند. حالا طرح کی بود؟ که ما کاملاً حس می‌کردیم بعضی اوقات که مثلاً فرض کنید فلان وزیر می‌آمد می‌گفت آقا دیشب تو به من فلان… گفتم آقا. بعضی از آن‌ها شهامت این‌که به آدم هم بگویند نداشتند یکی از گرفتاری این‌که بعضی‌ها شهامت گفتن را ندارند که ببینند مطلب صحیح است یا غلط. تولید نفاق می‌کردند.

س- آن‌وقت این کنگره‌ی آزادمردان آزادزنان….

ج- آزادمردان آزادزنان تشکیل شد و آقای ارسنجانی چیز کردند و قرار شد برنامه‌ها پیاده بشود که خب هر قسمتش مربوط به یک وزارتخانه‌ای می‌شد یک در تمام موارد بعد که ۱۹ داده شده است یکی‌اش هست که قابل قبول است می‌تواند یک چیز اصولی باشد.؟؟؟ انه‌ی انصاف است. بقیه مسائل اقتصادی اجتماعی را به نام مواد انقلاب با ۱۹ ـ ۲۰ ماده آوردند و آن اصول را هم یک خرده متزلزل کردند. بعد از چون می‌رسیم به آن مسئله که یک مقدماتی فرام شد. معلوم شد که یواش‌یواش آقای علم، بیکاری ادامه داشت ولی خب توانست یک کمی پول تهیه کند از نظر بیکاری من خیلی فشار آوردم که همان جاده تهران ـ کرج با اعتبارات موقت ساخته بشود و در کارخانجات سعی کردیم یک پول‌هایی به دست‌شان برسد. اوضاع و احوال اقتصادی دنیا هم که بهتر می‌شد طبعاً اثر چیزی داشت در ایران یک کمی بهتر شد نه این‌که بگوییم حالا پول از کجا آوردند این‌ها مسئله‌ای‌ست که دیگر این‌جا نمی‌خواهیم بحث کنیم یک کمی اوضاع بهتر شده بود ولی احساس نارضایتی مردم هم بود. ولی در مورد وقتی که به‌اصطلاح رأی گرفتن در ششم بهمن چون آن اصول واقعاً چیزی نبود هر آزادیخواهی این را قبول داشت. من اطلاع دارم، یعنی تا آن موقعی که بودم توده‌ای‌ها هم گفته بودند مخالفت نکنند. چرا؟ برای این‌که فئودالیسم به نظر آن‌ها فئودالیسم را می‌کوبید آن ریشه‌ی فکری آن‌ها را هم داشت. حتی چپی‌ها هم رأی دادند و انتخاباتش هم خب خیلی عادی بود ولی خب…

س- آن جریان رفراندوم دیگر؟

ج- بله. برای همین اصول. خب بعد مواد دیگری به آن اضافه شد و این‌ها را چون مفصل می‌شود می‌خواهیم برسیم به مطالب دیگر.

س- آن‌وقت آن کنگره‌ی آزادزنان آزاد مردان

ج- زنان. آن‌جا بعد در اواخر کابینه‌ی آقای علم احساس می‌شد که باز مردم ناراضی هستند. یک کارهای اصولی حسابی که نشده بود که جنبه چیزی داشته باشد. آقای منصور هم آن شورای اقتصادشان را که مدتی در زمان آقای امینی تعطیل شده بود. آخر آقای علم مسئول امور ایشان چیز اقتصادی هم بودند، شورای اقتصادی دولت و فلان و این‌ها. ما باز رفتیم پیشنهاد کردیم به اعلیحضرت که آقا مسئله نارضایتی مردم مسئله‌ای‌ست که باید یک دفعه بعد برای همیشه از نظر چیزی حل بشود خب ایشان بدشان نیامد. چون انتخابات هم بعد از آقای علم آقای امینی کارمان به‌اصطلاح تعطیل شده بود مجلس تعطیل کرده بودند نیامده بود. گفتیم خب ایجاد مجلس بدون پشتیبانی گروه‌های مختلف در یک شرایط امروز امکان ندارد که ساده برگذار بشود باز هم جنبه چیز می‌شود. خب انتخابات به صورت گذشته هم واقعاً برای‌شان مقدر نبود امکان نداشت. این‌موقع بود که خب یک عده‌ی چند نفری پیدا شدند که قرار شد بنشینند فکر نویی برای پیشرفت کارها بکنند و شاه را هم در جریان بگذارند. خب منجمله من نمی‌دانم من می‌توانم همه آن‌ها را بگویم یا نه؟ چون واقعاً بعضی از آن‌ها مرده‌اند بعضی از آن‌ها متفرق هستند نمی‌دانم کدام ایران هستند کدام ایران نیستند؟ چون یک نکات حساسی است که اگر مستقیم یا غیرمستقیم (؟؟؟) هست من آن کسانی که نیستند خب آن‌هایی که می‌توانم منصور بود من بودم معینیان هم به صورت منشی بود در آن جلسات شرکت می‌کرد و دو سه نفر دیگر. خب در آن جلسه به این صورت بود که ما طرح‌هایی را تهیه می‌کردیم پیشنهاداتی که رسیده بود بررسی می‌کردیم و یا پیشنهادات آینده را کاری به دستگاه مزا حمت دولت نداشتیم. یک طرحی تهیه می‌کردیم پیشنهادی تهیه می‌کردیم برای خود آن گروه بعد به اعلیحضرت هم امکان می‌دادیم که ببیند نظرش را بگوید بعضی اوقات هم بحث‌ها به درازا می‌کشید ساعت‌ها.

س- به چه وسیله‌ای به ایشان داده، به شاه؟

ج- حضوری. حضوری.

س- هان این جلسات در حضور ایشان بود؟

ج- بله در حضور ایشان بدون اصلاً امور مربوط به دولت وقت نبودها، یعنی ایشان را قانع کرده بودیم که بعد در مملکت یک سیستم خاصی به وجود بیاید و یک برنامه‌های خاصی بیاید. ایشان چیزش این بود که خب شما بیایید به من هم بگویید من هم نظرم را می‌گویم ولی خب کسی هم مطلع نشود از این جریانات این‌ها. خب در آن شرایط حرف چیزی هم نبود. به‌هیچ‌وجه هم نمی‌خواستیم چوب لای چرخ دولت بگذاریم. که آقای علم از این چوب آقای علم نزدیک‌تر از آن بود که ما بتوانیم….

س- آقای علم اطلاع داشت که این جلسات هست؟

ج- آن را هم من به شما می‌گویم که چه‌جوری، من خودم با آقای علم چه جوری بودم، چون بالاخره آدم باید در کاری که می‌کند صدیق باشد یا با کسی کار نکند یا صدیق باشد. ما جلسات مرتب داشتیم برنامه‌هایی تهیه می‌کردیم، برنامه‌ی اقتصادی، برنامه‌ی اجتماعی، برنامه‌ی حزبی برنامه‌ی کار مختلف. در این امورات هم هر آدم خوبی که پیدا کردیم، من سندیکاها را واقعاً آزادانه انتخاب می‌شدند واقعاً با علاقه می‌کردند ولی اشکالات داشتیم هم سازمان برنامه هم دستگاه رادیو تلویزیون.

س- سازمان برنامه؟

ج- سازمان امنیت. و هم دستگاه تلویزیون مثلاً فرض کنید اگر کارگر من معتقد نبودم که این‌قدر اسم شاه در جریانات بیاید. هر وقت هر کارگر هر جا می‌شد جلسه می‌کرد می‌گفت رادیو تلویزیون تعمد داشتند یا به دستگاه ساواک که این‌ها را همه را بگذارند به حساب شخص اعلیحضرت. درحالی‌که ضرورت نداشت تکرار اسم ایشان موجب، خوبی نیست به عقیده من شاید هم اشتباه می‌کردم، و اشتباه کردم نمی‌دانم. عرض کنم این جلسات تشکیل می‌شد و طرح را تهیه می‌کردیم، برنامه‌ی همه‌ی این چیزها را تهیه می‌کردیم. آقای منصور خب او هم اکیپ خودش را داشت بدون این‌که آن‌ها بدانند که ما این حرف‌ها که می‌زنیم منظور چیست.

س- منظور آن کانون مترقی است؟

ج- کانون مترقی نخیر. آن شورای اقتصاد. آن کانون مترقی م گفتم تعداد زیادی نبودند و آن‌ها م بودند پانزده‌ای یک دفعه یک جلسه‌ی داشتند توی خیابان ایرانشهر و من به دلایلی که گفتم خودم شخصاً عضو نبودم ولی رفقا بودند. بعد یواش‌یواش نزدیک این شد که دیدند باید انتخابات کنند ما که چیز که می‌گرفتیم آقا انتخابات که این‌طوری نمی‌شود، انتخابات باید اگر گروهی باشد ممکن امکان بیشتر این شانس هست، ولی امکان هم بدهیم هر کی دلش می‌خواهد بکند ما می‌آییم یک چیز ائتلافی درست می‌کنیم. منظور بنده بیشترش هم همان مسئله‌ی مثلاً شاید در فرانسه انیجا هم وجود داشته که در یک شرایط خاصی گروه‌ها با ایدئولوژی‌ها و اخلاق‌های مختلف می‌آیند در یک مسائل خاصی یا انتخابات یا چیز دیگری توافق می‌کنند. من معتقد بودم که سندیکا را از آن‌ها من اطمینان داشتم چون من روشم طوری بود که به شما اطمینان می‌دهم. سندیکاها نمایندگانشان را خودشان را انتخاب می‌کردند. برای این‌که نماینده‌های کل آن‌ها می‌آمدند دور همدیگر می‌نشستند پنج ساعت شش ساعت صحبت می‌کردند از میان خودشان انتخاب می‌کردند اگر غیر از این بود نمی‌رفتند کارگرها نمی‌آمدند رأی بدهند این طبیعی و قطعی بود. بعد مدعی شدند دستگاه‌های شرکت‌های تعاونی هم خب کمی و بیشی یک صورتی پیدا کرده بود و یک عده‌ای چیزهای محلی داشتند که نه زارع بودند نه به‌اصطلاح سرمایه‌دار ملک‌دار آن‌ها به جای خودشان بودند. در این مود ما یواش‌یواش شروع کردیم هر چه آدمی که احساس می‌کردیم تحصیل کرده است می‌گفتیم ما می‌خواهیم در انتخابات گروهی تشکیل بدهیم و انتخابات را ببینیم چیزی داشته باشد او را می‌فرستیم به کانون مترقی، می‌گفتیم اگر عضو آن‌جا بشوی. تقریباً جنبه حزبی توی لیست دسته‌جمعی ما می‌آیی. هیچ م این‌هایی که عرض می‌کنم خدمت شما به هیچ عنوان این مسئله مطرح نشد که یک فردی نمی‌تواند داوطلب بشود اگر جزو این گروه نباشد می‌تواند. در ایران انتخابات گروهی نبود تا آن زمان فردی بود. ما خواستیم انتخابات طرفدارانی که ما داشتیم این گروهی باشد. آقای منصور آن‌جا بودند یک جلسه‌ی ما دیدیم که خب هی رفتن و آمدن این‌ها مشکلی است یک رابطی لازم بود برای این‌که بیشتر برود حل بکند مسائل را خب آقای منصور ارشدتر بود از همه ما، هم او بود بعد من بودم. خب بشوند مأمور این‌که اگر به اشکالی بربخوریم و ایشان بروند حل بکنند

س- ایشان بروند پهلوی شاه؟

ج- بیشتر می‌تواند برود و بیاید این‌ها. و دفعه اولی است که من افشا می‌کنم برای این‌که الان در شرایطی نیستیم که مسائل گفته نشود و معتقدم که اگر این مسائل گفته می‌شد شاید اثرش بهتر بود در همان زمان برای این‌که مردم می‌دانستند با کارگروهی شاه را هم می‌شود دیگر وادار کرد که یک برنامه‌ی را بپذیرد و حالا اشتباه کردیم که نکردیم با شاه دلش نخواست به علت آن چیزی که خودشان داشتند که بعد صحبت خواهیم کرد. خب این مسئله ادامه داشت تا اواسط کابینه‌ی آقای علم. ما اشکالی که داشتیم این‌جا یک تعهد هم داشتیم آیین‌نامه‌ی انتخابات بسیار بد بود، زنان نمی‌توانستند رأی بدهند خب ببینم رفراندوم شده بود رفراندوم چیز ملی بود حالا در آن یک مسئله‌ی پیش می‌آید که می‌گویند رفراندوم قانونی نبود برای این‌که مصدق هم کرد خمینی هم کرد حالا کار نداریم هرکدام‌شان در جای خودشان می‌گفتند قانونی نیست. ما هم زیاد معتقد نبودیم که این را بکنیم ولی شاه شخصاً دلش می‌خواست که این را یک جنبه‌ی چیزی بدهد.

س- قانونی بدهد.

ج- ولی استناد او به یکی از مواد قانونی اساسی بود که سه مقام حق انشاء قانون دارند. یکی از مواد قانون اساسی که در دسترس هم نیست این‌جا و ماده‌اش را نمی‌دانم ولی این ماده هست که یکی از آن مقام‌هایی که می‌تواند انشای قانون بکند شاه است می‌توند طرحی را تهیه کند و به مجلس بدهد یا فلان. چون مجلس نبود ایشان چیز کرد. بعد هم البته آمدند این را چیز کردند که به مجلس هم دادند که مثل صورت یک تصویبنامه، چون تصویبنامه گذشت مردم هم رأی دادند بعد هم دادند به مجلس، یک امری واقعاً چیزی بود. ولی قرار ما این بود که صحبت نشود در آن پنج نفر یکی م آقای… بعداً خیلی بعد آقای احمد نفیسی اضافه شد. در این مدت….

س- حسن زاهدی نبود؟

ج- بله؟

ج- حسن زاهدی.

س- حسن زاهدی از طرف کشاورزان هم بود. یعنی چون چیز است. خب حالا کدام از آن‌ها (؟؟؟) قابل ایراد است کدام از آن‌ها نیست مسئله از نظر تهیه طرح این‌ها حسن زاهدی فقط از این نظر بود که آن مسائل چیزهای شرکت‌های تعاونی این‌ها را این‌طور، در مسائل حزبی این‌ها نه، دخالتی نداشت بعداً آمد ولی خب یک تیپ خاصی است. بعد از این‌که تمام چیز شد در اواسط متوجه شدیم که خب قانون انتخابات باید عوض بشود. از این پنج شش نفر وعده‌ای که در آن کانون مترقی بودند که رفیق‌های خود ما بودند هیچ‌کدام امکان این‌که این چیزی داشتند من تنها کسی بودم که در کابینه بوم، از کابینه‌ی آقای علم توی این گروه فقط من بودم. خب طبعاً من ب ایستی مقدمات چیزهای کار این‌ها را فراهم می‌کنم. من صادقانه باید بگویم یک روز رفتم پیش آقای علم گفتم آقا ما یک گروهی هستیم داریم برای خودمان یک کارهایی می‌کنیم اعلیحضرت هم در جریان هستند با ایشان هم چیز هستیم مربوط به کارز؟؟؟ن دولت شما هم نست این را شما بدانید همین‌طور سربسته، گفت آقای خسروانی من می‌دانم حرفی است که خب من آن‌طور که اول دفعه که برایش عنوان کردم این‌طوری بود گفت من می‌دانم کاری هم به کارتان ندارم هر چی دلت‌تان می‌خواهد با خودش حل کنید. به من مربوط نیست.

س- با خود شاه؟

ج- با خود شاه حل کنید. گفتم نه یک کارهایی هم داریم که مربوط به مملکتی این قانون انتخابات اجازه نمی‌دهد به زن‌ها و بعضی اشکالاتی دارد باید یک ترتیبی برای این بدهیم. گفت خیلی خوب من می‌پرسم و چیز می‌کنم باید طرحش را تهیه کنید به ما بدهید. ما هم طرح تهیه کرده بودیم حاضر داشتیم خب ما دیدیم که طرح باز این‌طور می‌شود. در جلسه‌ای که ب از این را گفتیم به اعلیحضرت که بله طرح تهیه شده حالا باید در مجلس مطرح بشود ولی آقای پیراسته وزیر کشور بود.

س- در مجلس که نبود در هیئت دولت مطرح بشود.

ج- بله بله. برای این‌که هنوز مجلسی نبود. مجلس نداشتیم بعد از آقای امینی، ما می‌خواستیم مقدماتی فراهم کنیم که مجلس به وجود بیاید. آقای پیراسته یک آدمی است که سابقه او را می‌شناسید آدمی است قوی است حراف، قاضی بوده و یک این است که هامت‌های خاص مخصوص خودش دارد حرفش را می‌زند حالا با گروه ما نزدیکی نمی‌توانست داشته باشد برای این‌که هم روحیه نبود. و خب این وزیر کشور بود مشکل بود که آدم بگوید که من طرح تهیه کردم وزیر کشور چشم بسته این را قبول کند. این پرابلم ما این‌جا بود. ما مجبور شدیم که طرح را بدهیم به آقای علم برود خودش صحبت بکند با اعلیحضرت و اگر اعلیحضرت و آقای علم گفتند اقای علم بدهد به…

س- آقای پیراسته.

ج- به هیئت دولت. نخیر چیز نفرستد به وزارت کشور که دیگر تغییراتی بشود بیاید در… خب آقای علم یک‌روزی طرح را در هیئت دولت مطرح کردند که این طرحی هست باید ببینیم طبق آن اصولی هم که به تصویب رسیده با ید این قانون انتخابات عوض بشود این اصول که مطرح است و همین امشب هم باید تصویب برسد. البته من این‌جا حق می‌د هم به آقای پیراسته، آقای پیراسته گفت که نمی‌شود من این طرح را نخواندم اطلاع ندارم…

س- یعنی با آقای علم این‌جوری صحبت می‌کرد؟

ج- یعنی آن‌طور که باید صحبت کرد، بنده الان اگر نمی‌توانم جزئیات چیز را بگویم من نمی‌توانم واقعاً آن جملاتی که ایشان گفتند ولی خب با یک خرده ناراحتی که اگر من هم بودم شاید جور دیگر، این طرح را من نخواندم و من نمی‌توانم بعد بماند تا بع د، آقای علم گفتند که نخیر این طرحی است فوری، چون در انتخابات در پیش اس باید رفع چیز کرد مردم منتظر انتخابات هستند زن‌ها باید اخذ رأی داشته باشند فلان این‌ها. ایشان گفت که این‌جا من نه قانون انتخابات دارم و نه قانون اساسی که الان بتوانم تشخیص بدهم که این مطابق مقررات هست یا نیست…

س- ده سال این‌ها را چیز کردیم.

ج- این مال مملکت است. بله این استدلال ایشان به نظر موجه می‌آمد ولی اگر هم این طرح می‌رفت به وزارت کشور و علنی می‌شد شاید همان‌موقع هم خیلی‌ها دل‌شان نمی‌خواست زنان صاحب رأی بشوند و اگر که شایع می‌شد حتماً مثلبعضی کارهای دیگری که خواست بشود و دیگران مطلع شدند و جلویش را گرفتند. این هم یکی از آن مواردی‌ست که می‌بایستی یواشکی قاچاقچی کار خوب بشود. ایشان گفتند من، آقای پیراسته گفتند که وقتی خب آقای علم استدلال کردند توضیح دادند دیگران صحبت کردند گفت خیلی خوب من الان نه قانون اساسی دارم نه قا نون انتخابات را دارم که از روی آن تشخیص بدهم. این جلسه هم در شمیران منزل آقای علم تشکیل شده بود، گفتند قانون می‌گوید انتخابات این‌جا هست خب طبعاً… گفت من چاره‌ای نبود برای این‌که تصویب بشود توی کیفم داشتم گفتم که تصادفاً من مطالعه می‌کردم قانون اساسی را قانون انتخابات توی کیفم دارم، خب این‌که سخت ناراحتی آقای پیراسته بود ولی وقتی نبود که من دیگر فکر کنم بخواهم جواب بدهم. دیگر که ایشان شروع کرد گفت بله بنده وزیرکشور هستم یک کس دیگر طرح تهیه می‌کند یا….

س- متوجه شد که کی کرده؟

ج- این فهمید که من در جریانم برای این‌که توی کیفم هم قانون اساسی هست هم قانون انتخابات ولی از کنه مطلب باخبر نبود. گفت بله من وزیر کشورم یک کس دیگر طرح تهیه می‌کند فلان بدون این‌که اسم من را هم ببرد بیچاره ولی خب خیلی تند. من در تمام مدتی که ایشان صحبت کرد هیچی نگفتم وقتی حرف‌هایش تمام شد گفتم خب جناب آقای علم اجازه می‌دهید پس طرح را مطرح کنیم؟ این‌طوری طرح قانون انتخابات گذشت.

س- آن شب گذشت؟

ج- گذشت. البته بسیار مطالعه شده بود، چندین قاضی روی آن کار کرده بودند یعنی آن کمیسیون‌هایی هم که ما داشتیم کمیته‌هایی در بیرون رفقایی داشتیم هر مسئله‌ای را بدون نظر متخصصین نمی‌کردیم. خب این طرح ح اضر شد آماده شد خب می‌بایستی مقدمات….

س- انتخابات را؟

ج- انتخابات را آقای پیراسته تهیه کند ایشان وزیر کشور بود دیگر و خب همه هم می‌دانستیم که آقای پیراسته دارای نظرهای چیزی هست، آن سیستم انتخابات گذشته را شاید ملاک بگیرند فلان این‌ها. ما گفتیم خیلی خوب هر کسی هر کاری می‌خواهد بکند که از دید ما اشکالی ندارد که کاندید بشود رأی بیاورد بیاید بشود ولی یک مسئله مسلم است ما گروهی رأی خواهیم داد ما می‌آییم برای این‌که گروهی‌مان هم رأی بدهیم یک کنگره‌ای تشکیل می‌دهیم کاندیدهای خودمان را معرفی می‌کنیم، چون آن‌موقع نه کا نون مترقی نه سندیکاها به صورت حزب درنیامده بودند این‌که راهی نداشتیم مگر یک اسمی را عنوان بکنیم این‌که اسم آن شد چون زنان برای دفعه اولی بود که در انتخابات شرکت، می‌کنند نشستیم این‌جا بود که آقای زاهدی آقای احمد نفیسی چیز شدند. گفتیم خب مال کشاورزها را که دقیقاً نمی‌شناسیم از ایشان هم نظر می‌گیریم و آقای چیز هم در چیز شهری تهران را می‌شناسد تعیین می‌کنیم و زبان دار هم هست حرفمی‌زند او هم در این کمیسیون باشد و در جریان گذاشتیم. خب مقدمات انتخابات را برقرار می‌کردیم دیگر من دخالت نکردم برای این‌که صحیح نبود.

س- این کنگره برگزار شد؟

ج- ما کنگره را تشکیل دادیم و کاندیدهای خودمان را معرفی کردیم. که کا ندیدهای ما خواهد شد. در وزارت کشور هم آقای پیراسته اگر اشتباه نکنم رفته بودند به مرخصی و معاونین ایشان مسئول وزارت کشور باید مقدمات کار را می‌کردند. اصولاً ما هیچ‌گونه ارتباطی با وزارت کشور که با آن‌ها صحبت کنیم اما خودمان مطابق قانون رأی دادیم. بعضی‌ها من نمی‌دانم، می‌دانید این خصلت ما است وقتی خودشان چیز هستند خیال می‌کردند که این شاید برای‌شان چیزها می‌کند چون ما اعلام کردیم غیر از این دیگر کسی نمی‌تواند کاندید بشود و بعد بعضی‌ها هستند که می‌دانید هیچ‌وقت رأی ندارند ولی همیشه خودشان را چیز می‌کنند و ما اطمینان داشتیم چون اصناف را رفته بودیم دیده بودیم با آن‌ها قرار گذاشته بودیم از آن‌ها نماینده داشت از نماینده کارگر بودند. در مورد روشنفکران و انتلکتوئل یک اشکال بزرگی داشت که خیلی مشکل بود که من این‌طوری حل کردم چون عده زیادی می‌فرستادیم به کانون مترقی، ما دل‌مان می‌خواست عده‌ای از جبهه‌ملی، حزب ایران بیایند وارد فعالیت اجتماعی بشوند چون واقعاً حیف بود این‌ها کنار بمانند. سازمان امنیت مخالف بود من یک روز رفتم پیش اعلیحضرت…

س- همان زمان تیمسار پاکروان، پاکروان مخالف بود؟

ج- پاکروان این‌ها چیز داشتند دیگر می‌دانید احتیاط می‌کردند از نظر بعضی مقامات این‌ها. و من رفتم پیش اعلیحضرت گفتم قربان ما که داریم این‌کارها را می‌کنیم خب باز محدودش می‌کنیم به یک طبقه خاص محدود کردن به طبقه خاص موجب محرومیت یک عده‌ای می‌شود که واقعاً دلیلی هم ندارد که کنار باشند. گفت مثلاً کی؟ گفتم آقا مثلاً جبهه ملی خب ایشان از حزب ایران مخصوصاً سنجانی و بعضی‌ها خیلی از همان‌موقع آدم احساس می‌کرد که اسم این‌ها را خوشش هم نمی‌آمد که آدم ببرد.

ج- بله توی سخنرانی‌های‌شان مشهود بود.

ج- بله کاملاً چیز ضد داشتند گفتم قربان مثلاً آن‌ها، گفت مثلاً بروید آن‌ها را بیاورید؟ گفتم نخیر ولی جوان‌هایی بودند که با آن‌ها همکاری کردند چرا آخر این‌ها نباشند حتی توده‌ای‌ها گفت منظورت چیه؟ گفتم منظور بنده این‌که مگر اعلیحضرت برنامه‌ای داشتید؟ حزبی داشتید؟ که آن‌ها نیامده باشند با شما همکاری کنند و چون با آن‌ها همکاری… یک آدم وطن‌پرستی بودند یک شخصیتی هم می‌گفت من وطنم را دوست دارم برای وطنم کار می‌کنم این‌ها هم رفته‌اند با آن‌ها کار کرده‌اند الان چند سال همین‌طور کنار گذاشتن هیچ‌وقت کار ما رونق نخواهد گرفت. گفتند چه کار باید کرد؟ گفتم هیچی اعتماد بکنید ما هر جا که یکی با او صحبت می‌کنیم می‌گوییم آقا از این من‌بعد آن‌وقت برنامه نبوده الان که برنامه هست تو هم بیا فعالیت بکن ما هم پشت هستیم همین‌طور اعلیحضرت قبول کرد و یکی شروع مخالفت شدید سازمان امنیت با من از این‌جا شروع شد که این برای آن‌ها یک وسیله‌ای بود که خودشان را نگه دارند این و می‌دانید من یک کاری دیگری که کردم که نسبت به کارگرهایم همین‌طور بود نمی‌خواستند نمایندگان کارگر من کردم و یکی از گرفتاریم این بود که اول ماه که می‌شد دستگاه امنیت شهربانی اتومبیل کوه کمر را می‌گشتند که ببینند کی رفته جشن اول مه را بگیرد من آمدم اول ماه مه اولین دفعه در ایران وزیر کار هم بود رفتم به کارگران گفتم جشن اول ماه مه است به شما تبریک می‌گویم و در قانون هم نوشتم که دوتا جشن داریم یکی اول ماه مه است به شما تبریک می‌گویم و در قانون هم نوشتم که دوتا جشن داریم یکی اول ماه مه یا چون قبلاً رفته بودند ۲۴ اسفند را

یشنهاد کرده بودند این دوتا جشن هست هر دوش هر کدام دل‌تان می‌خواهد بگیرید. برای این‌که

رابلم قوی اول ماه مه چون واقعاً مربوط به کمونیست‌ها نبود مسئله‌ی ماه مه روی این مسائل موجب می‌شد که سازمان امنیت احساس می‌کرد که باید خودش کنترل این‌جا داشته باشد خوب از این‌جا تا روز آخری که بودم با سازمان امنیت طرف بودم هزار اشکال برای من درست کردند حتی پرونده‌هایی….

س- و این تعجب است از تعریف‌هایی که از دوره‌ی پاکروان می‌کنند و این رفتاری که آن دستگاه داشته….

ج- پاکروان نبود آن‌موقع.

ج- تا ۶۵ پاکروان بوده است.

ج- بله بله ۶۵ بوده بله.

س- بله یعنی در زمان همین کنگره بوده و…

ج- بوده بله بله، ولی خودش خوب بود دستگاه بود دستگاه بود آخر دستگاه شما می‌دانید تا روزی که خمینی هم آمد معلوم شد که در آن هم توده‌ای بوده هم آخوندی بوده هم بختیاری می‌بینید و این‌ها خب این‌ها یک رئیس قسمتی یا یک وزیری خودش تا اندازه‌ای می‌تواند مسائل را بررسی کند ولی موافق نبودند ولی خود پاکروان موافق بود. حالا به شما می‌گویم پاکروان من از او خوبی‌های زیاد دیدم.

س- آن‌وقت این ۱۵ خرداد قضیه‌اش قبل از این کنگره بود یا بعد از آن بود؟

ج- آن قبل بود.

س- قبل.

ج- که یعنی بعد از این برای این‌که کنگره ۴۱ بود اصلاً خود کنگره و اصلاحات ارضی و دادن رأی موجب عصیان خمینی در سال ۴۲ شد و همکارانش ولی در آن موقعی که ۱۵ خرداد پیش آمد من چون همین‌طوری که گفتم در ژوئیه هر سال کنفرانس کار هست، من در ژنو بودم در آن دوران خاص در تهران نبودم…

س- یک نامه‌نگاری بین آقای علم و آقای بهبهانی شده بود؟

ج- عرض کردم چون من در آن دوران در ایران نبودم تقریباً من اول ژوئیه رفته بودم برای کنفرانس وقتی برگشتم مسئله منتفی شده بود یعنی اتفاق افتاده بود ولی خب این وضع بود باز هم چیز بودند حتی یک دفعه اعلیحضرت خودش رفت قم چیز کرد و اثرات چیز خمینی را از بین ببرد در قم نطق کرد اگر خاطرتان باشد یک مسائل دیگری اتفاق افتاد، مسئله دانشگاه اتفاق افتاد. این می‌دانید مسائلی است که عرض کردم که چون به جریان کار من ارتباط نداشته و در مسائل کلی باید مطرح بشود.

س- بله حالا ممکن است پس راجع به روزهای آخر کابینه‌ی علم و روی کار آمدن منصور بفرمایید‌

ج- منصور. بنده وقتی که کابینه چیز شد و انتخابات شروع شد آزادزنان و مردان یک سری کاندید معرفی کرد سعی هم کرده بودند و کرده بودیم هر کسی مربوط به چیز خودش یک آدم‌های موجهی که در محل آشنایی داشته باشند به وجود بیاید. یا فلان رئیس شرکت تعاونی که واقعاً فلان دهاتی دوستش داشت. ولی سعی کردیم و نظر ما این بود که از طبقه‌ی آن‌طوری‌که اصطلاحی که من بهترین مسائل من هیچ مسئله‌ای را مخفی نکردم در روزنامه آن‌وقت و بعدش روزنامه ایران نوین تمام مطالب هست یعنی این مطالبی که در جریان روز نه بهخ طور اختصاصی. خب سعی کردیم که از خانواده‌هایی که به نام هزار فامیل نمی‌دانم از این چیزها معرفی کرده بودند از آن‌ها نباشد مسئله مصدقی بعضی از آن چپی‌ها هم حل شده بود.

س- توی مجلس هم آمدند؟

ج- بله.

ج- بله انتخاب هم شدند آمدند در مجلس، مثل آقای سعید وزیری که روزنامه اطلاعات را برای مصدق اداره می‌کرد وکیل مجلس هم شد. زیاد بودند تعدادشان کم هم نبود. ولی مجلس آزادمردان آزادزنان تشکیل شد. در مجلس که تشکیل شد خب سه گروه بودند البته یک گروه همین جوان‌ها انتلکتوئل‌های مختلف که.تا به ما پیوستند این‌ها رفتند در کانون مترقی، برای این‌که بتوانیم آن‌ها را جزو گروه بگذاریم در کانون مترقی، کارگران، و مسئولین شهری، اصناف این‌ها آمدند در قسمت امور کارگری که هنوز اسم خاصی هم برایش تعیین نشده بود اصناف، کارگر، سندیکا این‌ها. که نمایندگان‌شان واقعاً خودشان انتخاب می‌کردند ولی نظارت داشتند. وقتی که مجلس تشکیل شد این‌ها به صورت سه گروه نشستند یعنی یک قسمت آن کانون مترقی یا انتلکتوئل

س- در کنگره؟

ج- نخیر کنگرهخ که شد.

س- در کجا در مجلس؟

ج- بله. ببینید در کنگره اسامی را اعلام کردند و وزارت کشور پروسه دور یعنی مقررات چیز را گذراند انتخابات شروع کرد و اکثریت را هم همین اسامی که ما به نام آزادمردان آزادزنان اعلام کرده بودیم انتخاب شدند. این را صمیمانه می‌گویم نه صندوق عوض کردیم نه مردم را به زور آوردیم.

س- ولی شایع بود که در بعضی از ادارات یا شرکت‌های خصوصی یک رأی‌هایی بود که به‌اصطلاح اداره کارگزینی این‌ها می‌نوشت برای کارمندان و بعد خودشان می‌رفتند به صندوق می‌ریختند.

ج- نه ما نمی‌کردیم. این دیگر مسئله را فراموش نکنید که در ایران هنوز کارگر همه با سواد نیست باید رأی نوشته بشود باید یک کسی رأی او را بنویسد و چون باید پنج یا شش نفر را بنویسد خودش هم که نمی‌تواند بنویسد این اشکال را در سال ۴۶ من حل کردم که برای‌تان توضیح می‌دهم تعرفه درست کردم که قبلاً نوشته بشود آن هم ازش ایرادی می‌گیرند می‌گویند قبلاً جمع می‌کردند. خب ما اشکال کار ما این است آقای لاجوردی که می‌خواهیم آزادی و دمکراسی جفرسون را در کشوری پیاده کنیم که سیصد سال عقب هستیم و ما باید آزادی و دموکراسی را ببینیم در آن‌جا چه‌جور می‌توانیم بکنیم. ما یک کس بی‌سواد وقتی می‌خواهد یک رأی بدهد چه کار بکند یا می‌آمد، اواخر به فکر من رسیده بود که عکس خر الان نمی‌دانم فلان بکشیم بیاید بردارد ولی خب این‌که یک خرده زشت بود و در ثانی تعداد این‌قدر زیاد می‌شد بیست و چهارتا آدم در تهران بتواند حزب چیزی هم نبود که یک لیست، انتخابات هم لیستی نبود که بگوییم بیاید لیست قرمز را بردار یا لیست سبز را بردار اگر سه دسته انتخابات می‌شدند آسان‌تر بود می‌گفتیم این سه دسته انتخابات می‌کنند سه‌تا لیست هم هست بردار یکی از آن‌ها را بینداز توی صندوق.

س- یا عکس‌شان را

ج- یا عکس‌شان. بیست و چهارتا عکس می‌دانید نمی‌شود شاید یارو نمی‌خواست که چیز بشود. این یک کار ساده‌ای نیست. در هر کار مثبتی جنبه‌های منفی دارد. هیچ بعید نیست رئیس کارگزینی یا رئیس سندیکا شب نشسته باشد رأی نوشته باشد ولی کی آورد انداخت توی صندوق؟ آن‌که آورد انداخت توی صندوق پول نگرفت. اسلحه هم پشت سر کسی نبود صف‌ها را همه دیدند این مال سال آزادزنان آزادمردان بود در مجلس من خیلی مختصر می‌گویم که چیزی نداشته باشد بتوانیم بقیهخ را عمل بکنیم. در مجلس این سه گروه که رفتند کارگر اصناف یک طرف نشستند کشاورزها و انتلکتوئل‌ها یک طرف. در بعضی اوقات که می‌خواستند، شروع شد به این‌که کمیسیون‌ها چه‌جوری تشکیل بشود، یک آیین‌نامه‌ی خاصی هست. خب آن‌جا در داخل خب این خود آن‌ها بازداشت شروع می‌شد به این‌که یک چیزی به وجود بیاید تضادی به وجود بیاید ما بعضی‌ها طرفدار این بودیم که دوتا حزب درست بشود یکی حزب کارگر و حزب انتلکتوئل‌ها این‌ها. خب انتلکتوئل خب در تنهایی نمی‌تواند کاری بکند انتلکتوئل باید روشش طوری باشد که توده‌ی مردم هم با او باشند ما اگر این‌ها را از آن می‌کشیدیم بعد آن‌ها تنها می‌ماندند. این بود که پس از مدت‌ها که نشستیم با آقای هویدا بر خلاف این‌که تمام کتاب‌هایی که در اروپا یا آمریکا چاپ شده من خواندم می‌گویند آقای هویدا بنیان‌گذار حذب بوده به‌هیچ‌وجه آقای هویدا دخالتی در تشکیل حزب نداشت‌

س- حزب ایران نوین؟

ج- حزب ایران نوین. عضو کانون مترقی بود ولی به‌هیچ‌وجه نه در تهیه آیین‌نامه نه در تهیه‌ی چیز نه در آزادزنان نه در کمیسیون‌ها آقای هویدا شرکتی نداشت. ما نشستیم با آقای منصور گفتیم که بیاییم این دوتا را یکی کنیم و این را به یک صورت یک حزب دربیاوریم. ساعت‌ها با منصور و چندتا از رفقا نشستیم آیین‌نامه‌ی به‌اصطلاح حزب ایران نوین نوشته شد و بعد به این‌ها هم پیشنهاد کردیم که همه عضو یک حزب بشویم ولی هر کدام هم سندیکاها مستقل بشوند وابستاه بشوند چون سندیکا نباید مستقیم در سیاست دخالت کند فرد فرد عضو بشوند نه گروهی. و همین کار را هم کردیم.

س- شاه هم که لابد موافقت داشت با این‌کار.

ج- شاه هم مخالفتی نداشت برای این‌که می‌دانید آقای منصور توانسته بود با شاه، صحبتش گرفته بود به‌اصطلاح بعد از این‌که رابط بود. حالا چطور شد منصور هم انتخاب شد همان بود که ما نماینده‌ی خودمان را آقای منصور را معرفی کردیم منصور دیگر چیز می‌کرد. و وقتی مجلس تشکیل شد و می‌خواست تشکیل بشود دیگر مسلم بود که بایستی منصور نخست‌وزیر بشود حالا اگر زور خارجی لغات خارجی دستور خارجی بود من مطلقاً اطلاع ندارم این را صمیمانه می‌گویم مطلقاً اطلاع ندارم. ولی من می‌گفتم خب فعلاً کار را در نظر می‌گرفتم نه در سیاست را. نشستیم با منصور تنظیم کردیم آیین‌نامه‌ی حزب را فلان را تعیین کردیم و بعد به صورت حزب ایران نوین اعلام کردیم. در بدو امر همان‌طور که به شما گفتم با منصور دوتا اختلاف من داشتم که نزدیک بود سومیش بشود ولی منصور هوشیارتر از این بود که تحت تأثیر حرف دیگران قرار بگیرد. یکی وجود آقای پهلد در دولت بود که من…

س- چون فامیل… به خاطر شمس….

ج- نخیر برای اساساً معنی نداشت یک کسی که خود من با او اختلاف همان روز اول پیدا کردم البته بعدش هم می‌گویم و یک کسی که در خانواده‌ی سلطنتی هست حضورش در آن‌جا یا باید احترامات سلطنتی به او گذاشت یا باید مثل آدم معمولی با او رفتار کرد. ایشان اگر می‌آمد خب گرچه ایشان آدم ساکتی بود دخالت در به قول اصطلاح معروف معقولات نمی‌کرد ولی کار اصلاحی نمی‌کرد.

س- چرا او را آورد رفیق بودند؟

ج- من نمی‌دانم. چون شاید ایشان هم فیروز بهرامی بود شاگرد همکلاس او بود مثل من و ارسنجانی بود دقیقاً این را نمی‌دانم. ایشان و یک نفر دیگری بود که همان اوایل که خودشان نشان داد که عوضش کردند وزیر بله یک وزیری بود که همان اوایل حکومت منصور به دلایل اخلاقی چیز کردند. حتماً اسم او را در… چون ایشان کوچک‌تر از این بود که بتواند وزیر بشود. اسمش هم آقای شفیعی

س- شفیعی بله.

ج- ایشان کوچک‌تر از این بود که وزیر بشود مخصوصاً یک اخلاق زشتی داشت که برای من یک سیاستمدار بیاید داشته باشد قمارباز بود. آدم قمارباز نمی‌تواند مورد اعتماد قرار بگیرد به عقیده‌ی من شاید هم اشتباه می‌کنم من دوتا را ایراد گرفتم به آقای منصور که این…

س- یکی از شایعاتی که زیاد شنیده می‌شد این بود که می‌گویند که آقای منصور به شاه را قانع کرده بود که اگر ایران جمهوری بشود و شاه تبدیل بشود به رئیس جمهور به‌اصطلاح بیشتر تطبیق می‌کند با دنیای آن روز، این همچین چیزی بود در جریان؟

ج- هیچ همچین چیزی من که واقعاً می‌دانید بله این‌ها مسائلی است که چطور امکان دارد که منصور بتواند هر چی شاه ضعیف همچین مسئله‌ای را در حضورش بگوید؟

س- (؟؟؟)

ج- نخیر می‌دانید نخیر. می‌دانید این از آن حرف‌هایی است که آقای نهاوندی هم در کتابش نوشته من به شاه این‌طور گفتم آن‌طور گفتم اگر می‌گفت خیلی خوشحال کننده بود. ولی تیپ گوینده، من تصور نمی‌کنم با شهامتی که منصور داشت همچین حرفی را توانسته باشد بزند چون من بعد تشریح می‌کنم که شاه چه‌جور الاقی داشت. ولی آدم قوی بود منصور در یکی از این جلسات که درباری‌ها سعی کرده بودند، همین اشخاصی که تشریفاتی که بین وزرا و منصور نفاق چیز بکنند در جایی که برای اعلیحضرت درست کرده بودند یک صندلی هم گذاشته بودند برای منصور در یکی از این جشن‌های عمومی و خارجی. منصور وقتی که آمد رفت توی چادری که اعلیحضرت بود دید که وزرایش نیستند آمد پرسید که وزرا کجا هستند؟ گفتند چادر پهلویی آمد این‌جا، رئیس تشریفاتش آمد گفت که اعلیحضرت شما بفرمایید صندلی گفت من جایی می‌روم که وزرایم باشند از این چیزها داشت منصور در موارد مختلف من از او دیدم. ولی آن که برود بگوید سلطنت جمهوری باشد اصلاً ببینید معقول به عقل نمی‌آید.

س- چون من خواستم از کسی که در جریان هست سؤال بشود و تصحیح بشود.

ج- نه نه من این را واقعاً معقول نمی‌بینم اصلاً. آقای منصور شدند دبیرکل و نخست‌وزیر آقای علم استعفا دادند کابینه‌ی آقای منصور از کسانی بود که می‌شناختیم و آدم‌های غیر از این دو نفری که داشتیم که همین‌ها…. برخورد بنده هم من هیچ اختلافی با آقای پهلبد نداشتم و مخصوصاً روزی که رفتیم معرفی بشویم دیدیم این رفت بغل منصور و ایستاد من کنار ایستادم رفتم و ایستادم برای این‌که او خیال می‌کرد که چون مال دربار است باید برود بالا.

س- نفر دوم

ج- نه نفر دوم درحالی‌که من ارشد بودم باید می‌رفتم. که حتی یک وقتی دیگرش هم خواستم گفتم آقا یا داماد شاه هست یا وزیر برود توی صف دربار بایستد اگر من خواستم بیایم آن‌جا می‌روم زیر دست ایشان وامی‌ایستم ولی وقتی ایشان وزیر هست باید برود ته صف.

س- خب تکلیف آقای آموزگار که او هم توی آن کابینه بود دیگر نبود؟

ج- بله آموزگار ارشد بر من بود. ارشد من بود. قبل از من وزیر شده بود ایشان.

س- ایشان هم عضو کانون مترقی بود مثل این‌که؟

ج- نخیر نخیر جزو کانون نبودند ولی دوست شخصی آقای منصور بودند. خب آموزگار هم از آن‌هایی بود که بعد پیدا شدند خب من با آموزگار بد نبودم و نسبت به ایشان ایرادی نداشتم. چون ایشان رفتند وزارت بهداری و نزدیک به تخصصش هم بود. به آموزگار ایراد نداشتم. مخصوصاً که آموزگار را می‌دانید آدم یک کناره‌گیری بود در آن زمان هنوز زیاد این‌ور و آن‌ور نمی‌رفت. به شما گفتم که خود من هم طرفدار این بودم که آموزگار را روابطش را درست بکنم.

س- درست است بله.

ج- و بعد که حزب تشکیل شد آقای آموزگار می‌آمد نمی‌آمد عضو حزب….

س- دبیرکل حزب کی بود آن‌موقع؟

ج-.ا آقای منصور شد دبیرکل و این‌جا بود که یک اختلاف دوم با منصور پیدا شد به این صورت وقتی که من رفته بودم مسافرت وقتی برگشتم دیدم یک حکمی صا در کرده به نام آقای هویدا قائم‌مقام و یک حکمی هم برای من صادر کرد به نام معاون.

س- حزب؟

ج- یعنی آقای دبیرکل که آقای منصور بودند. من بدون این‌که ناراحت بشوم رفتم به او گفتم خیلی خوب کاری کردید ولی من دیگر نیستم تو خودت ادامه بده رفقایت که هستند سندیکاها هم که هستند خیلی ژا نتی‌مان گفت حتماً ناراحت شدی؟ گفتم نه ناراحت نشدم شما مثل این‌که با ایشان نزدیک‌تری و ایشان را می‌خواهی بگذاری قائم‌مقام، الان دیگر مسئله حزبی هست تصمیم‌گیری شخصی خودت. خب دو روز بعد خودش حکم هویدا را لغو کرد.

س- عجب.

ج- و من را کرد قائم‌مقام. و خب همین یکی از آن مسائلی بود که در دل هویدا مانده بود. آقای هویدا که این‌جا شاید جایش باشد یک کمی بگویم از خصلتش تا به نخست‌وزیریش برسیم ایشان ۱۳۲۰ آمده بود ایران من در آن‌جا ۱۳۲۰ آشنا شدم. بعد هم در پاریس که بودم ایشان هم این‌جا بود مردیست بسیار کتاب‌خوان فهمیده ولی معتقد به یک اصولی چیزی آن‌وقت نبود که مثلاً فرض کنید به یک مسئله‌ای چیزی داشته باشد. در وزارت دارایی هم موفق نبود حتی دومرتبه نزدیک به اعتصاب بود که منصور خودش رفت رفع کرد. منصور متوجه شد که در این‌جا اشتباه کرده و من را خواست خب مسائلی که بین دو نفری گذشت و حکم ایشان را لغو کرد و بنده شدم قائم‌مقام و ایشان سمتی قبول نکرد در عضو شورا بود کمیته اجرایی تا مدتی. و حزب من معتقد بودم با تشکیل حزب کانون مترقی تمام شده است و دیگر نمی‌تواند کانون مترقی باشد یک عده‌ی هم حزب باشند یا آن‌جا. این مسئله مشغول مذاکره بودیم. منصور یک اشتباه دیگری کرد ولی آدمی بود که اشتباه را می‌پذیرفت یک تصویبنامه یا دستوری صادر کرده بود راجع به خرید شکر و این خیلی اثر بدی کرد در جامعه‌ی ایرانی مترصد بودند که یک‌همچین چیزی را بگیرند. من وقتی اطلاع پیدا کردم وزارت کار یک ساختمان کوچکی داشتیم پهلوی چیز، تلفن کردم آقای منصور یک‌همچین چیزی در شهر شایع هست.

س- که چی بوده که ایشان دستور دادند چی بشود؟

ج- یک شکری وارد بشود کسی شکری وارد کند قضیه شکر در ایران (؟؟؟) ۳۵ سال هم در اختیار شخصی به نام آقای آقایان بود دیگر می‌دانید که…

س- فیلیکس آقایان.

ج- فیلیکس آقایان انحصار ایشان بود.

س- آن‌وقت آقای منصور….

ج- وقتی که دیگر به کس دیگری داده می‌شد ایشان سروصدا را راه می‌انداخت در شهر فلان می‌کرد. حالا آن کس درست کرده بود یا چیز کرده بود ولی گویا وقتی که اگر دقیقاً گفته باشم وقتی که این دستور صادر می‌شود فردا هم تعرفه قیمت را می‌آورند بالا تعرفه گمرکی را یک‌همچین چیزهایی.

س- پس از آقایان گرفته شده بود و بعد داده شده بود به کس دیگری؟

ج- ببینید دیگر حالا به خاطرم نیست که به کی بود؟

س- بله یعنی یک کس دیگری بود.

ج- شخصی یا شاید هم خود آقایان باشد. امروز دستور چیز را از این کرده بودند گمرک خارج کرده بودند و فردا تعرفه را بردند بالا می‌دانید تقریباً تفاوتش یک مبلغی می‌شد و این چرا این‌کار را کرده بود؟ من تلفن کردم گفتم آقای منصور یک‌همچین چیزی شنیدم گفت من سر راه می‌آیم در وزارتخانه با هم می‌رویم بالا آمدیم نشستیم پهلوی هم گفت حتی اشتباه کردم بد کردم تو چیز نکن در این مسئله صحبت نکن خودم یک نحوی جبرانش می‌کنم و نمی‌دانم چه کرد خاطرم نیست که جبرانش کرد یا نکرد. این‌که دیگر من با منصور در هیچ موردی…. به من خیلی اعتماد داشت و می‌دانست که من درآوردنش خیلی مؤثر بودم من آمدم برای کسالتی که داشتم یعنی….

س- ببخشید آن مسئله افزایش قیمت بنزین سابقه‌اش چی بود؟

ج- می‌دانید در قیمت بنزین در قانون نفت پیش‌بینی شده که دولت می‌تواند قیمت بنزین را اضافه کند یعنی تصویبنامه هیئت دولت می‌کند در صورتی که سایر امور را خود شرکت نفت می‌کند. شرکت نفت پیشنهادی کرد به دولت چون منصور هم جنبه چیز داشت پول احتیاج داشت این قبول کرد و گویا یک تصویبنامه گذراند و او

س- این در هیئت دولت بحث شد؟

ج- من نبودم. می‌دانید من همان دورانی است که بنده برای کسالت رفته بودیم به اطریش و همان‌موقعی بود که من در اطریش با فلینگر چیز بودم که اطلاعاتی پیدا کردم که منصور ترور شده است. آمدم به پاریس از پاریس آمدم به تهران فقط ایشان را توانستم چند دقیقه در بیمارستان ببینم.

س- هوش بود یا این‌که….

ج- آن‌وقتی که من را دید خانمش و آقای دکتر شاهقلی به او گفتند عطا این‌جا هست دستش انگشتانش را این‌طوری کرد من دستش را گرفتم هیچ نشد دیگر با او صحبتی بکنم یا حرفی بزنم و ۲۴ ساعت بعدش هم فوت کرد. در موقعی که منصور بین آن دو سه روز فاضل خب آقای هویدا در تهران بود و رفیق نزدیک او هم بود وزیر دارایی بود قضیه نفت بود که وارد آن مسائل نمی‌توانیم بشویم امروز. و هویدا طبعاً می‌بایستی آن موضوع را تعقیب بکند و ادامه بدهد. اعلیحضرت او را رابط قرار داد اول و بعد هم نخست‌وزیر کرد. روزی هم که قرار بود ایشان نخست‌وزیر بشود آمد به من گفت عطا من را می‌خواهند نخست‌وزیر بکنند فلان شاه چیز کرده من گفتم خب تو شانسی دارد بشو من چیزی نیست. ولی من به آن صورت آقای منصور حاضر نیستم در حزب باشم که نخست‌وزیر بشود دبیرکل حزب. (؟؟؟) تو نخست‌وزیر هم بشو و اگر دلت هم می‌خواهد این حزب باشد در عضو حزب خواهم ماند ولی…

س- قائم‌مقام نمی‌خواستید.

ج- قائم‌مقام نمی‌مانم. نه اتفاقاً من آمدم همین خواهش را از تو بکنم که من تو خودت می‌دانی نه واردم نه می‌توانم و من هزار گرفتاری دارم و من آمدم از تو دوتا قول بگیرم یکی که این‌جا را حزب را خودت بکن، گفتم خیلی خوب من آن مسئله‌ای نیست، گفت مسئله‌ی دیگر این است که تو به من قول بدهی که با من همکاری بکنی و نزدیک باشیم همان محبت چیزی که با… چون خودش می‌دانست که من خوب می‌شناسیم همدیگر را و خوب این اخلاق منصور که مقاومت بکند ایشان نداشت از قدیم هم نداشت در کارهای دیگر هم نداشت که بتواند مسئولیت را قبول بکند. منصور آدمی بود که مسئولیت را قبول می‌کرد. و ایشان شد نخست‌وزیر و بنده شدم دبیرکل حزب با این تفاوت….