روایتکننده: آقای دکتر فریدون مهدوی
تاریخ مصاحبه: 9 ژوئن 1984
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: 2
اگر اجازه بدهید برگردیم به اینکه آشنایی از کجا؟ آشنایی 1347 و 48 بود که یک کارخانه قند در خوی بانک توسعه صنعتی تأسیس کرده بود و آنجا بعد از اینکه نخستوزیر آقای هویدا برای افتتاحش آمده بودند وقتی برمیگشتیم تو طیاره، من چون بهعنوان بهاصطلاح معاون بانک رفته بودم، از من سؤال کردند چه فکر میکنی راجع به این سیاستهای اقتصادی ما. بحث خیلی چیزی شروع شد. آنموقع سیاست پولی و اعتباری را بانک مرکزی شروع کرده بود اعتبارات را محدود کردن و بهرهها را برده بود بالا. من شدیداً مخالف بودم. از این فرصت که نخستوزیر از من پرسید چه فکر میکنی من شدیداً انتقاد کردم گفتم اصلاً اینکار، حالا غلط است یا صحیح. به نظر من غلط است و این ضرر میزند و ارقام درست نیست تصمیم ما کاملاً غلط است. یک ذره تعجب کرد و بعد به من گفت، «من میدهم رسیدگی این حرفهای شما را.» ما برگشتیم تهران همان بعد از سه روز جلسه گذاشتند و دو هفته این مسئله مطرح شد و بعد از دو هفته شب یکجا مهمانی بود منزل آقای دکتر غنی همه بودند این وزرا، من را هم گفته بودند حالا سیروس با من دوست بود من هم آنجا بودم. آقای هویدا آمد تو و به وزرا که ایستاده بود گفت، «همهتان اشتباه کردید حق با این بود من عوض میکنم کارم و سیاستم را.» از اینجا ما آشنا شدیم و بعد گاهی نهار مرا میگفتند یک جلسات محدودی بود که سه چهار نفر بودند من هم میگفتند که آنجا جلسه آزاد بود بهاصطلاح ایشان هر نظری حق داشت هر کس هر چه بگوید. در حدود دو سال من تو این جلسات هر دو ماه یک دفعه، یا یک ماه یک دفعه نهار بود میرفتیم آنجا و بحث میکردیم. بعد هم خوب من آنموقع آخر دوتا کارم که دولت خیلی رویش نظر داشت تأسیساش با من بود. یکی کشتیرانی آریا بود که آنجا هم خوب با دولت خیلی تماس پیدا کردم سر مسائلی که مخصوصاً در خلیج فارس داشت. یکی هم مسئله بورس تهران بود که آن هم مورد نظر دولت بود. آن هم من بهاصطلاح دبیرکلاش بودم. از طرف بانک اینها را راه میانداختیم بعد من میآمدم کنار. اینجا بود تا که بعد آن روز گفتم یکی مسئلهای که ایشان فرمودند، «ضمانت شخصی مرا کردند.» و یکی هم مسئله اینکه میخواهند از من که بهاصطلاح به صورتی بخش خصوصی این گرفتاری گندم و نان و آب و همه اینها را حل کنم که بعد از دو سه هفته ایشان اصلاً به من گفتند، «اصلاً من میخواهم کارهای مردم دست تو باشد.» این است که کشیده شدم تو. حالا بحث حزب… چون آنجا اگر خواستید من آن قسمت را
س- بله، میرسیم به حزب. بعد عرض کنم که سؤال دیگر من از حضور شما این است که آقای هویدا وزرایش را تا آنجایی که شما اطلاع دارید چگونه انتخاب میکرد؟ چه مشخصاتی را، چه خصایصی را در افراد در نظر داشت برای انتخاب وزیر؟
ج- ببینید این سؤال… من فکر میکنم که اگر خودش یک وزیر را انتخاب میکرد خیلی به این مطلب علاقهمند بود که صداقت داشته باشد به او. من فکر میکنم اگر خودش انتخاب میکرد برایش خییل مهم بود.
س- اتفاقاً سؤال بعدی من به این نحوه پاسخ شما مربوط میشود برای اینکه سؤال دوم من این است که چه کسی غیر از هویدا یک چنین نفوذی داشت که بتواند وزیر انتخاب بکند؟
ج- خود اعلیحضرت و من کس دیگری را نمیبینم اصلاً.
س- شما که تو کابینه شرکت داشتید آیا به خاطر دارید که چه کسانی در کابینه شرکت داشتند که به وسیلهی خود آقای هویدا انتخاب نشده بودند و شخص اعلیحضرت انتخابشان کرده بودند بهعنوان وزیر؟
ج- ببینید، دارید یک سؤال میکنید من چه حس میکنم یا چه اطلاع دارم؟
س- چه اطلاع دارید؟
ج- خوب، من از وضع بعضی وزرا خوب آدم در کابینه یک وضعی داشتند که غیر از آنهایی که مثلاً وزیر دارایی و امور اقتصادی با آقای دکتر آموزگار یا حتی آقای روحانی این سهتا وزیر بودند که وزنهشان تو هیئت دولت از آن یکیها خیلی بیشتر بود چون اصلاً به آن چیز نبود، حالا چه سوابق بود چه کارش بود، مخصوصاً آن دوره که من آمدم که آن چیز را میخواستند درست کنند که عمل نشد، super-ministre بهاصطلاح یعنی سه چهارتا وزیری که بهاصطلاح آن یکی وزرا را هدایت بکنند یعنی آن چیزی که به صورتی که انگلیس هست super-ministre مافوق نمیدانم فارسیاش، که نشد و در عمل به جایی نرسید.
س- اگر من از شما بخواهم که یک پرترهای از آقای هویدا به من بدهید چگونه ایشان را تصویر میکنید بهعنوان یک فرد، بهعنوان یک شخص نه در حال حاضر بهعنوان نخستوزیر؟
ج- ببینید من با آقای هویدا مخصوصاً به دلایلی که فعالیت حزب رستاخیز خوب خیلی در تماس بودم، یکی آن. یکی هم یک چیزی که خیلی من فکر میکنم برای ارزیابی ممکن است مؤثر باشد شما میدانید که من بهعنوان مهماندار تعداد زیادی از این چه رئیس جمهورها و چه نخستوزیرها که میآمدند تهران بهعنوان مهماندار وزیر مهماندار انتخاب شدم. یعنی در این دوره من درست بیست و هشت تا نخستوزیر و رئیسجمهور یا پادشاه با اینها بهعنوان مهماندار آنجا بودم. خوب، برای من همیشه خیلی مهم بود که وقتی که آدم پنج روز گاهی هفت روز یا حالا چهار روز با یک رئیسجمهور یا نخستوزیر که طرف آقای هویدا بود یا اینها شیراز میرفت، اصفهان میرفت و دلیل انتخابش هم یکی این بود که من خوب چون زبان میدانستم و به چیز سیاسی هم علاقهمند بودم بیشتر فکر کنم رو این بود که مرا انتخاب میکردند. خوب، همیشه فرصت بود که من وقتی تنها در شیراز بودم خوب مسائل بحث خواهناخواه آدم بحث میکرد و در مذاکرات حالا چه مذاکرات رسمی را من نمیگویم وقتی که مثلاً شب مهمانی بود فلان نخستوزیری که مال یک کشور آمده بود آقای هویدا تازه ساعت یازدهونیم میگفت، «حالا برویم خانهمان بنشینیم یک ذره صحبت کنیم.» خوب به من هم مید بیا من هم مینشستم آنجا دو ساعت سه ساعت. صحبت دیگر خیلی چیز بود اولاً چیزی که برای من مهم بود و تمام این خارجیها تأیید میکردند تسلطی داشت که در مسائل مختلف بود. یعنی در بحث، چه بحث رسمی چه مثلاً در بحثهایی که خیلی دیگر مربوط به آن کارش هم نبود وارد بود. یعنی هر مسئلهای را حالا کتاب زیاد میخواند اطلاعات چه بود این یک جنبه بود که خوب خیلی خارجیها را چون تحت تأثیر قرار میداد که وقتی صحبت میکردیم که ایشان میگفتند این مردی است که وارد است. خوب، سالهای دراز هم مانده بود یک تسلطی پیدا کرده بود. مطلب دیگر که من باید بگویم هویدا من فکر میکنم وقتی میدید آدم با صداقت برایش کار میکند قدرش را میدانست من فکر میکنم قدرش را میدانست حالا در سیاست هزار جنبههای مختلف هست که آدم ممکن است یک جا نتواند حمایت کند، بتواند حمایت بکند ولی قدرشناس بود به نظر من کسی که درست برایش سعی میکرد فعالیت بکند.
س- چه جنبههای قوی در شخصیت آقای هویدا بود بهعنوان یک فرد و چه نقاط ضعفی ایشان داشتند تا آنجایی که از تماس شما با ایشان به خاطر میآورید؟
ج- آخه ببینید هویدا یک institution شده بود برای اینکه سیستم… جواب این سؤال شما برمیگردد اصلاً به تمام آن سازمان سیاسی که در ایران داشتیم. چهبسا روزی که رفت خوب خیلی مسائل مطرح شد برای اینکه یک فرد که نرفت، یک فردی رفت که آن یکنوع تعادل در مراکز مختلف، البته همهچیز تحت فرمان خود اعلیحضرت بود ولی معهذا آن بازی تعادلهای مختلف که مراکز مختلف قدرت است هویدا با اینها آشنایی کامل داشت و اینها را حفظ میکرد. ببینید، مسئله واقعاً گاهی میگویند رئیس دفتر یا نخستوزیر؟ خوب، این درست است سیستم سیاسی ما این بود، اینکه چیز ندارد من اگر بیایم امروز بگویم که نخیر آقا چرا من رفتم. به یکی از دوستانم گفتم مگر اگر رفتی تو این سیستم وزیر شدی میدانستی کدام سیستم است. میخواهی بگویی نمیدانستی؟ اصلاً چه آدمی هستی. بنابراین هر کسی رفت وزیر شد چشم باز رفت میدانست کجا میرود وزیر بشود هیچ عیبی هم ندارد، افتخار هم است حالا یک جنبه منفی هم دارد خوب داشته باشد. ببینید هویدا هم نخستوزیر یک سیستم سیاسی خاص بود.
س- من حالا این سؤالی را که میکنم ایشان را بهعنوان یک نخستوزیر در نظر ندارم بهعنوان یک فرد که شما با ایشان تماس داشتید نقاط قدرت و نقاط ضعف ایشان چه بود؟
ج- به نظر من یک چیز قوی ایشان این بود که جنبههای مختلف کار را فوری میدید. این حالا من نمیدانم تجربه بود یا اصلاً… یعنی فقط یک آدمی که به جزئیات مکانیسمهای قدرت آنموقع وارد بود میتوانست مثلاً یک مسئله اقتصادی را که آدم مطرح میکرد فوری انگشت میگذاشت میگفت، «آن جنبهاش چی؟» که اصلاً مثلاً به کجا این ارتباط پیدا میکند. حالا من فکر میکنم محدودیت قدرتش را هم کامل میدانست.
س- و هیچ نقاط ضعفی شما در ایشان هیچوقت ندیدید به عنوان یک فرد، یک انسان؟
ج- ببینید من…
س- آن چیزی را که شما بهعنوان تقاط ضعف بشناسید.
ج- آخه ببینید نقاط ضعف مثلاً من بگویم من وزیر بازرگانی بودم دیگر، خوب این مرکزی بود که تمام… یکدفعه نشد من ببینم نخستوزیر به من تلفن بزند بگوید این کار را بکن، نه. اگر هم مثلاً یک موردی بود به من میگفت این میآید… یعنی من میفرستم ولی، هیچوقت دستور آنجور نبود. ببینید، بحث بر سر این است وقتی که ضعف صحبت میشود بحث به ریشه نوع حکومت…
س- عرض کردم بهعنوان نخستوزیر نمیگویم بهعنوان یک انسان میگویم شما بهعنوان یک انسان هم که یک آدم را میبینید همیشه که بهعنوان نخستوزیر به او نگاه نمیکنید.
ج- برای اینکه یک ذره گذشت داشت، یعنی زیاد گذشت در بعضی موارد.
س- ممکن است یک خرده بشکافید و توضیح بفرمایید که منظورتان چیست؟
ج- میگویم این برمیگردد به درک بلکه محدودیت قدرتش که او بهتر میأانست تا کجا میتواند اعمال قدرت بکند. من تجربهام و اطلاعاتم کافی نیست که درست بدانم بلکه در یک موردی من مثلاً انتظار داشتم خیلی قرصتر مثلاً عمل بشود ولی این نظر من هست، من نمیدانم، او بلکه بهتر میتواند چیز کند.
س- شما منزل ایشان همیشه رفت و آمد کردید؟
ج- و یکی میگویم بلکه هم مطلب دوم از من سؤال کردید که چه ضابطهای؟ گفتم صداقت، این برای من فکر میکنم و در هر صورت بلکه اگر حالا حتماً از دهن من میخواهید بشنوید که ضعفش کجا بود من فکر میکنم در بعضی موارد تخصص باید یک ذره بیشتر ارزش داشته باشد.
س- شما به منزل ایشان هم که رفت و آمد داشتید؟
ج- بله.
س- آیا زندگی ایشان نوع زندگی بود که خیلی علاقه ایشان را به تجملات نشان میداد یا ساده زندگی میکرد؟
ج- اصلاً و ابداً، ساده ساده. اصلاً چیزی که برایش مهم نبود این حرفها بود.
س- طرز اداره جلسات هیئت دولت در کابینه آقای هویدا چگونه بود آقا؟ آیا ایشان خودشان ریاست اداره هیئت دولت را به عهده میگرفتند؟
ج- اغلب ایشان خودشان بودند مگر موردی. من که تا یادم هست همیشه خودشان بودند مگر مثلاً اگر یک جایی مثلاً کاری پیش میآمد و اینها مثلاً موقتاً به، تا آنجا کهبه آقای آموزگار که فکر میکنم بعد از ایشان شگردش بیشتر بود به ایشان میگفتند که جلسات را اداره کند.
س- آیا از آن جلسات هیئت دولت شما از هیچکدامشان یک خاطره مهمی ندارید که برای ما توصیف بفرمایید؟
ج- یک موردی است که من به این دید به آن نگاه میکنم که بلکه آدم واقعاً وقتی که میآید تو کار دولتی یک مقدار باید سوابق کار دولتی را حتماً داشته باشد. من چون خودم نداشتم، من بهاصطلاح کارمند دولت نبودم و از یک کاریر کاملاً بانکی و حدودا حالا خصوصی آمدم تو دولت، آن اول کار یک موردی پیش آمد که بعد یک مسائلی را پیچید این مسئله گندم بود چون همانموقع کسری گندم بود در ایران و خریدها تمام توسط بانک عمران میشد از بعد از 28 مرداد یعنی بعد از 1953 وزارت بازرگانی هم هنوز تشکیل نشده بود و چون وزارت بازرگانی وقتی که من وزیر شدم که وجود نداشت و وزراتخانه جدیدی بود. بحث شد که حتماً باید گندم خرید. خوب، دیدم همه گفتند بخریم و بخریم و بالاخره گفتند تو بخر، وزیر بازرگانی و من هم وزارتخانه خوب اصلاً نداشتم. بعد من هم صبح رفتم در وزارت تعاون و میز وزیر تعاون را در اختیار من گذاشتند و من آنجا نشستم و گندم خریدم. بعد ما فهمیدیم که این کسی نمیخواست این گندم بخرد برای اینکه خریدارش یک کس دیگری بود همیشه، بانک عمران بوده و این یکی از آن مسائلی بود که خوب اولین انحصاری بود که عملاً من بهم زدم انحصار خرید گندم و بعد هم گفتم اگر وزیر بازرگانی هست خوب خرید گندم باید با وزارت بازرگانی باشد نه دستگاه دیگر که دوتا دیگرش یکی موضوع گوشت بود و یکی هم موضوع شکر بود.
س- هرگز شما به یاد میآورید که شخص شاه در جلسات هیئت دولت شرکت کرده باشد؟
ج- هیئت دولت نه فقط شورای اقتصاد که آنجا خوب هر مسئلهای هم میشد مطرح بشود اگر ضروری بودند. در هیئت دولت نه، من به یاد ندارم.
س- یکی از جلسات شورای اقتصاد را که از نظر شما خیلی جلسه حساسی بوده میتوانید برای ما توضیح بفرمایید که کدام شان بوده؟ چه مسئلهای مطرح بوده؟ و چه جوری موضوع مطرح شده؟
ج- ببینید، شما اگر اینجور سؤال میکنید من باید یک موردی که مربوط به خودم بوده بگویم برای اینکه تو جزئیاتش…
س- خوب مسلم است.
ج- من یک جلسهای که قیمت چغندر، قیمت چغندر را سالها بالا نبرده بودند و اصلاً بحثش هم وقتی من به دلیل اینکه بهاصطلاح قیمت شکر دست من بود مسئله قیمت چغندر مطرح شد، رابطهای که با کارخانههای قند داشتیم این را که من مطرح کردم آقای نخستوزیر به من گفت، «بعید میشود این را مطرح کرد.» بعد من اجازه خواستم گفتم خوب، گرفتاری وزارتخانه من هم همین است. و من دو سه ماه اول وزارتخانهام هم بود. خوب من تو شورای اقتصاد مطرح کردم و استدلالها را که عمل کردم اعلیحضرت پذیرفتند و خیلیها تعجب کردند. گفتند، «چطور؟» یعنی این حس را آن روز به من داد که آدم اگر حرفش را برود بزند سفت و چیز هم نداشته باشد میشود بحث کرد. این یک موردی بود که خلاف آن چیزی که به من گفته بودند ع «نمیشود و فایده ندارد»، بود.
س- رفتار آقای هویدا با وزرا چگونه بود آقای دکتر مهدوی؟ منظور من این است که آیا ایشان به اندازه کافی اختیارات به وزیر میداد؟
ج- من فکر میکنم که وزیر دوره گذشته اختیارات داشت حالا اگر از آن نمیخواست استفاده بکند آن یک مسئلهی دیگری است ولی من فکر نمیکنم هیچ وزیری بتواند بگوید کار نکردم برای اینکه اختیار نداشتم.
س- تا چه اندازه واقعاً وزرا در تصمیمگیری هیئت دولت شرکت میکردند؟ یا بیشتر تصمیمگیریها به صورت دستهجمعی صورت میگرفت؟
ج- ببینید، مطلب را اگر اینجور مطرح کنید من فکر میکنم یک وزیر به قدر کافی اختیار داشت که اگر میخواست کار کند تصمیم بگیرد و کار را بکند. این یک مطلب. اما اگر شما به هیئت دولت به یک جلسهای نگاه میکنید که همهچیز آن جا بحث میشود و آنجا تصمیم گرفته میشد جواب من زیاد مثبت نیست.
س- چه کسانی بیش از همه مورد اعتماد آقای هویدا بودند از آنهایی که در کابینه بودند با حتی خارج از کابینه بودند که شما اطلاع دارید؟ یعنی مسائل را با آنها مشورت میکردند؟
ج- ببینید این برمیگردد که شما یک افرادی دارید که ممکن است آقای هویدا با آنها نزدیک بود ع9 دوستانشان بود آمده بودند وزیر شده بودند. ولی یک وقتی است که در سطح کارهای دولت و مملکت صحبت میکنید خوب آنوقت مسلماً وزارتخانههای مهم مهم است دیگر، یعنی وزارت اقتصاد و دارایی هر چه مسئله بالاخره یک جوری گوشهاش به آنجا میخورد دیگر. بنابراین با وزیر دارایی حتماً مجبور است مشورت بکند، بحث بکند. یا مثلاً نظر خوب دکتر آموزگار که سالها وزیر بود با اینکه مثلاً ممکن بود یک مطلبی هم ارتباط مستقیم نداشته باشد خوب حرف ایشان وزنه بود تو هیئت دولت. دیگر میگویم برمیگردد به کار و سوابق و اینها.
س- رابطهی آقای هویدا را با شخص شاه چگونه توصیف میکنید آقای دکتر مهدوی؟ تا آنجایی که شما…
ج- خیلی خوب. من حسم این است که خیلی مورد نظر اعلیحضرت بود، به ایشان بهعنوان یک خدمتگزا صادق نگاه میکرد، من فکر میکنم.
س- میخواهم از حضورتان تقاضا کنم که یک خرده بیشتر از این برای ما توضیح بفرمایید درباره ارتباطی که ایشان داشتند با شاه
ج- من فکر میکنم نظر ایشان….
س- آیا واقعاً بیشتر جنبهی رئیس دفتری داشت یا نخستوزیری داشت؟
ج- نه، من فکر میکنم در آن ارتباط در آن ارتباط نخستوزیر حرفش را میتوانست بزند و میتوانست مسائل را… البته همهچیز را حتماً نه ولی در بسیاری از مسائل من فکر میکنم نظر نخستوزیر مؤثر بود.
س- آیا آقایان وزرا به طور فردی هم با شخص اعلیحضرت ملاقات میکردند که به آنها دستوراتی بدهند؟
ج- بعضیها بله، بعضیها نه.
س- پس چگونه آقای هویدا را مطلع میکردند از جریان؟ آیا آقای هویدا هم از همهی این ملاقاتهای خصوصی و دستور گرفتنها اطلاع پیدا میکردند؟
ج- من فکر میکنم، حالا ممکن است یک مواردی بوده که ایشان هم اطلاع پیدا نکند ولی خوب در موارد کارهای مملکتی جاری خوب اگر موردی بود ما حتماً به نخستوزیر بهاصطلاح اطلاع میدادیم که در این شرفیابی این مطالب مطرح شده، این دستورات صادر شده.
س- شما خودتان هرگز ملاقات خصوصی با اعلیحضرت داشتید؟
ج- من بله، من مستقیم تماس داشتم.
س- آیا میتوانید یکی دوتا از آنها را لااقل برای ما توضیح بفرمایید که چگونه بود و چه مسائلی مطرح شد؟
ج- اولاً چهجوری شروع شد؟ میگویم چون همه نداشتند. دو موضوع سبب شد که من خیلی زیاد داشتم و مستقیم. یکی موضوع همین، چون درعینحالی که وزیر بهاصطلاح مهماندار در مورد آمدن هیئتهای خارجی بودم به عنوان وزیر بازرگانی هم تعدادی از کشورها از نظر همکاریهای اقتصادی زیر نظر من بود بنابراین هر وقت همچین هیئتی میآمد یا همچین جلسهای میشد حتماً قبل از که بهاصطلاح اگر جلسه در سطح رئیسجمهور بود یا پادشاه که در حضور خود اعلیحضرت تشکیل میشد خوب آن قسمت مسائل اقتصادیش را که چه طرحهایی قرار است بحث شود، وضع چیست بهاصطلاح این پیشرفت کار چه بوده اینها را خوب همیشه یک شرفیابی بود قبل از… بنابراین خودش یک چیز بود. مطلب دیگری که خیلی صرف شد آن مبارزه با گرانفروشی بود. چون مبارزه با گرانفروشی در آن سطحی که مطرح شد خوب با منافع بسیار مهم مواجه میشد. یعنی فقط مسئله این نبود که ما برویم یقه یک دانه قصاب را بگیریم و من چون اطلاعات دقیق هم داشتم اصلاً سابقه کارم این بوده معتقد بودم که در آن دوره محدود که من شش ماه برایش قائل بودم، بیشتر قائل نبودم، در آن دوره 6 ماه در بعضی موارد آن سودی که بخش خصوصی میبرد آن سود در آن دوره، چون میدانستم بالا است ثابت بماند. بنابراین قیمت را نمیبردم بالا و چون اطلاع هم داشتم خوب این در خیلی از موارد سبب شکایت و از این مسائل میشد که آنها را من هر وقت مسئلهای پیش میآمد خود نخستوزیر هم مایل بود که من مستقیم بروم گزارشش را بدهم، اصلاً چون این مسائل خیلی حساس چیزی مطرح میشد.
س- شما آنوقت آقای هویدا را مطلح میکردید از نتیجه مذاکرات؟
ج- بله.
س- نظر آقای هویدا درباره مجلس شورای ملی چه بود آقای دکتر مهدوی؟
ج- خوب واقعاً حفظ آبروی مجلس در آن سیستم که حتماً اگر آنجا میرویم حتماً بحث بشود، احترام و کلا حفظ بشود، خیلی میگویم، در آن چهارچوب کاملاً بهاصطلاح بازی را بکنیم.
س- ولی بهطورکلی این نهاد مجلس شورای ملی را ایشان چگونه میدیدند؟ آیا بهعنوان مزاحم به آن نگاه میکردند؟ یا حس میکردند که آیا یک کارآیی دارد؟
ج- نه، نه. بهعنوان یک جای بهاصطلاح ضرورت و جای بحث که آدم باید برود دیگر، مخصوصاً این جنبههایش را من تو حزب خیلی بیشتر میدیدم. در تمام جلسات هیئت اجرائیه، در جلسات بحث با وکلا که وکلا را بهاصطلاح ماهی یک دفعه جمع میکرد که بیایند که اگر حرفی دارند خارج از جلسات مجلس حرفشان را بزنند واقعاً این… میگویم اینکه چه ارزشی برایش قائلید آن یک مسئله دیگری است. ولی هویدا تمام این بازیهای institutionهای موجود را میکرد.
س- آیا هرگز رابطهی قوه مجریه با قوه مقننه در جلسات هیئت دولت بحث میشد؟
ج- نه به آن شکل. البته خوب هر قانونی لایحهای میرفت مجلس دیگر ولی بهعنوان مسئله خاص. چون اول که میدانید حزب ایران نوین بود خوب اگر مسائلی بود از راه حزبی حل میشد. بعد هم که خوب رستاخیز بود آنجا هم ما مثلاً من خوب یادم هست این ابتکار هم از او بود به من گفته بود حتماً هر 15 روز عدهای از وکلا را نهار دعوت کن حتماً با آنها بنشین ببین هرکدامشان نظرشان چیست. منطقهشان مسائلشان چیست. میگویم بازی institution حالا ارزشی institution داشت میکرد.
س- وقتی که شما عضو کابینه بودید نقشی که مجلس شورای ملی در تنظیم و تصویب لوایح داشت تا چه اندازه بود؟
ج- ببینید، بیشتر واقعاً یک جنبهی بحث منطقی داشت، میدانید؟ بحث سیاسی به آن چیز، یعنی بازیهای سیاسی تو این کار به آن معنی نبود که من مخالفم اینها. من اگر لایحه را میبردم آنجا خوب گاهی مثلاً مینشینیم و پنج ساعت هم مجبور بودم توضیح بدهم، ملاحظه میفرمایید؟ بحث می:ردیم. مجلس یک وضع خاص داشت دیگر. خوب، آنجا آقایانی هم بودند که خوب هم حقوقدان بود وارد است بنابراین وقتی یک ایراد منطقی میگرفت که من نمیتوانستم بگویم که آقا نه همینی است که هست همچین چیزی نبود. یکوقتی است که مثلاً یک طرح سیاسی شما میبرید بعد به ممکن است به وکلا بگویید این به دلایل سیاسی باید تصویب شود. ولی اغلب لوایح خیلیهایشان جنبهی تخصص و یا اقتصادی دارد باید بتوانید دفاع بکنید. خوب ما دفاع میکردیم. البته زیاد به شما بگویم خوب هر کدام ما بهاصطلاح یک معاون پارلمانی داشتیم. آنجور نبود که وزرا دائماً در چیز باشند ولی خوب سعی میشد که همیشه وقتی یک لوایح مهم مطرح بود همیشه یک چندتا وزیر میگفتند باشند آنجا، همیشه این را بهاصطلاح نباشد که مثلاً هیچکس ننشیند آنجا فقط معاونین باشند حتی در این حد رعایت میشد.
س- تا آنجایی که شما به خاطر میآورید سخنرانیهایی که در مجلس میشد در ارتباط با این لوایح آیا یک اساس و پایهی واقعی داشت یا فقط برای مصرف رأی دهندگانشان بود؟
ج- نه من فکر میکنم، این چیزها میگویم، این چیزهای فنی که خوب درست است بحثش، من این را چیز نمیبینم، فنی است دیگر. البته هر کسی هم آنها میدانستند که اثرش چهقدر است حتماً و هم آنهایی که لایحه میدادند ولی من هیچوقت حس نکردم که مثلاً اگر آنجا یک لایحهای میرود. مثلاً مواردی بود میگفتند خودت برو و لازم بود خود من بروم. برای چه؟ برای اینکه بروم و بتوانم دفاع کنم یعنی باید منطق داشته باشی. میگویم یکوقت یک چیز سیاسی پیش میآمد میگفتند آقا همین است دیگر. من از نظر سیاسی مخالف ولی وقتی یک چیزهای تخصصی و اینها… الان دنیا که همش سیاست نیست دنیای تخصص است اصلاً. مگر این مسائلی که تو مجلس فرانسه میشود خوب این جلسات را شما نگاه میکنید خوب یک مواردی پیش میآید فرض بکنیم مثل این مدرسه دولتی باشد یا خصوصی. این یک تصمیم سیاسی است این باید یک لایحه فنی پیش میآید، خوب افرادی هستند که نظر دارند باید بدهند دیگر.
س- شما آقا بهعنوان وزیر خودتان را در مقابل مجلس شورای ملی در آن زمان مسئول احساس میکردند و خودتان را پاسخگو به آنها میدانستید؟
ج- ببینید، من شخصاً به دلایل آن عقایدی که داشتم خوب بالاخره همیشه تو ذهن من بود که خوب اگر مجلس باشد، یعنی این مجلس مجلس است. نه اینکه این را حالا من به او بگویم این بهترین مجلس با طبق آن حرفها است ولی خوب بالاخره این حس را داشتم و مخصوصاً تو فعالیت حزبی که داشتم خوب خیلی رو این مسئله، حالا بعد اگر راجع به حزب بحث کردیم آنجا حرف زیاد هست.
س- آقای مهدی، یک صحبتی هست راجع به مجلس شورای ملی آن زمان و را بطهاش با قوه مجریه و آن این است که که آقایان وزرا وقتی لوایح را میبردند به مجلس برای به تصویب رساندن از قبل اعلام میکردند که این به عرض اعلیحضرت رسیده و بنابراین مجلس را در یک وضعی قرار میدادند که اگر مخالفت میکرد معنایش این بود که در مقابل شاه دارد قرار میگیرد و آنها را در واقع به این ترتیب ساکت میکردند و وادارشان میکردند به رأی دادن، آیا این موضوع صحت دارد؟
ج- والله من بیشتر حسم این بود که این را نخستوزیر مخصوصاً. آخر نخستوزیر میگویم یک institution بود، اغلب اصلاً نمیگذاشت کار به این حرفها بکشد. او اکثریتش را داشت، حزبش را داشت، رئیس فراکسیونش را داشت. آخر اینکه اگر شما این ابزار در اختیارتان باشد که نمیگذارید اصلاً به اینجا برسد، خوب شما حل میکنید قبل از اینکه به این حرفها برسد دیگر. این بخواهیم هم یک مطلبی باشد که باید تصویب بشود خوب این را یواشکی میگویید، نمیروید که داد بزنید چون شاه گفته این را تصویب کردید. میدانید یک institution است باز، آن institution ممکن است آدم با آن موافق یا مخالف یا دیکتاتوری یا آزادی یا هر چه باشد ولی هر institutionی یک règleهایی دارد که آنها را آدم باید بازی بکند در هر صورت.
س- ارتباط شما با مطبوعات در آن زمان چگونه بود؟ آن عکسالعملی که شما داشتید نسبت به مطبوعات و نسبت به وزراتخانهتان این را چهجوری به خاطر میآورید؟
ج- والله چون کار من تو وزارت بازرگانی کار مردم بود. یعنی چه از آذوقه، چه از نظر مسئله مبارزه با گرانفروشی و تثبیت قیمتها و اینها بنابراین من خیلی مجبور بودم مواظب آن جنبهاش باشم، خیلی مواظب بودم. مثلاً همین دوست من یک عمده وظیفهاش همین بود که بتوانیم این بهاصطلاح به مردم برسیم.
س- رفتار مطبوعات به نظر شما آن زمان چگونه بود؟
ج- مطبوعات خوب جنجالی است دیگر. مطبوعات ایران خوب فکر میکنم که بحث جداگانهای است اصلاً اجازه بدهید زیاد…
س- بگذاریمش برای موقع دیگر. آقای دکتر مهدوی شما در مقابل کدام یکی از این نهادها خودتان را پیشتر از همه پاسخگو احساس میکردید؟ نهادهایی که در مملکت وجود داشت. و یا نه چه فردی، شخص شاه؟ شخص نخستوزیر؟
ج- ببینید، به دلایلی که من خیلی زیاد یعنی تماس مستقیم یک مدتی زیاد با اعلیحضرت داشتم یعنی به دلائلی که گفتم بنابراین خواه ناخواه من خودم را مسئول در برابر شاه میدانستم و نخستوزیر هم به دلایلی که خوب من را آورده بود و تضمین من را کرده بود و اینها و مشخصا به من گفته بود چهکار باید بکنی، یعنی چه انتظاری از من داشتند و من با صداقت کامل برایش کار میکردم.
س- آقای دکتر مهدوی، شما در ملاقاتهایی که با شخص شاه داشتید آیا هرگز شده بود که ایشان اشارهای بکنند به سوابق جبهه ملی شما؟
ج- بارها این مسئله پیش آمد، بارها.
س- ممکن است که برای ما توضیح بدهید که عین جریان چگونه بوده؟ ایشان چه گفتند و شما چه گفتید؟
ج- یک موردش را بگذارید من به شما بگویم.
س- خواهش میکنم.
ج- من که وزیر شدم چند نفر از افرادی که از آن سوابق قدیمی با من بودند تو بهاصطلاح فعالیتهای سیاسی آمدند با من همکاری کردند. یک موردی پیش آمده بود این دستگاه امنیتی موافقتش را ندارده بود. من به نخستوزیر گفتم که من زورم نرسیده شما یک زنگ بزنید اینهمه اذیت نکنند. افرادی که من میآورم مسئولش من هستم دیگر. گفت، «خودت ایندفعه که رفتی با اعلیحضرت خودت مطرح کن.» من هم یک روز که آنجا بودم کارهایم مساعد بود گفتم، «قربان این مشکلی است که با آن روبهرو شدم اگر اجازه بفرمایید مطرح کنم.» گفتند، «چه گرفتاری دارید؟» گفتم که بعضی از دوستان سابق من با من خوب حالا معلوم میشود مملکت درست شده است دیگر آنها هم مثل بنده به نتیجه رسیدند که کارها خوب پیش میرود میآیند با من همکاری کردند همانطوری که اعلیحضرت میگویند. حالا یک چند نفر دیگر هم هستند اینها. فرمودند،«هیچی؟ همینطوری بیایند؟ هیمنطوری بیایند؟» گفتم قربان اگر اجازه نمیفرمایید خوب نمیآیند. گفتند، «نه، یکی یکی بیاورشان. خوب است بیایند یکییکی بیایند. خودتان ترتیبش را بده.» این مثلاً یک مورد. ولی این مسئله چندبار.
س- هیچ موردی به خاطر میآورید که بهعنوان سرزنش شما این را مطرح کرده باشد؟ هیچوقت.
ج- سرزنش نه. همان اول بگویم، البته من همان اول وزارتم یک مشکل بزرگ همان موضوع خرید بانک عمران که به آن اشاراه کردم. یعنی به طوری بود…
س- خرید گندم.
ج- بله خرید گندم که هفته سوم بود که اصلاً وقتی مسئله مطرح شد مثل اینکه چیز بود من بروم اصلاً ممکن بود بگویند برو. ولی خوب بعد که دیدند من نظری خوب نداشتم اعلیحضرت اجازه دادند من بمانم و گرنه…
س- نظر خصوصی هویدا نسبت به قدرتهای بزرگ مثل انگلستان و آمریکا و شوروی چگونه بود آقا؟ چهجوری به اینها نگاه میکرد؟
ج- او خیلی معتقد… میدانید من فکر میکنم در طرز فکر و صحبت و ارزیابی بههیچوجه من هیچوقت در او این را ندیدم که همهچیز دست خارجیها است، بعکس او معتقد بود ما روپای خودمان میتوانیم بایستیم، باید بایستیم، باید بهاصطلاح (؟؟؟) و من هیچوقت ضعف آنجوری ندیدم. من حتی به شما بگویم خیلی برای من جالب بود که خوب من تو بعضی از این مذاکرات که با مثلاً رئیسجمهور یا نخستوزیری میآمد که با اعلیحضرت مذاکره میکرد همیشه نه، بعضی موارد من هم تو جلسه بودم اگر خصوصی مطلق بود خوب هیچکس نبود ولی بعضی موارد من… خوب، خیلی در آنموقع بعد چه شد من نمیدانم ولی در آنموقع خیلی اعلیحضرت پوزیسیون قوی در برابر این خارجیها داشت و در بسیاری از این موارد که خوب منافع اقتصادی مطرح بود و کشورها هم بزرگ بودند که من خوب چیز بودم دستوراتی که به من میدادند همیشه بهاصطلاح فوقالعاده قرص بود.
س- یک موردش را به طور مشخص میتوانید برای ما توضیح بدهید؟
ج- مثلاً من یک موردش بگویم مورد اینکه من وزیر کمیسیون مشترک انگلیس بودم، یعنی ایران و انگلیس بود همکاریهای اقتصادی. آن سالی بود که بحث بر سر این بود که نفت کنسرسیوم مقدار برداشت ایران را درست نبرده بود بالا یا تقاضای ایران این بود که برداشت بیشتری بکنند در روز تعداد barrel. خوب، آن شبی که میخواستم بروم یعنی روز قبل اعلیحضرت به من امر فرمودند که عین جمله را هم به نخستوزیر و هم به وزیر دارایی و هم، اگر فرصت شد، به وزیر نفت بگویید، «اگر طبق تقاضای ایران عمل نشود عکسالعمل نشان میأهیم و تمام آن اعتباراتی را هم که قرار بوده به آنها بدهیم نه به آنها میدهیم و یک مقدار هم پس میگیریم.» و با همین عبارت شدید و کاملاً بهاصطلاح جنبه اولتیماتوم وار به این معنی اصلاً. از این چیزها زیاد ما داشتیم. ما که با خارجیها هیچوقت… من تو جلساتی که چه با رهبران قبل داشتند که من بودم. هیچوقت. مثلاً یکدفعه من یادم هست به یک کشور کمونیستی قرار شده بود یک وامی بدهیم بعد سفیر آمریکا وجوع کرد که این کشور وضع مالیاش زیاد تعریف ندارد چرا شما وام میدهید؟ حالا جنبهی سیاسی داشت، حالا این به زبان دیپلماتیک. اعلیحضرت فرمودند، «به ایشان چه مربوط است بروید بکنید.» من که ضعف در روابط با کشور خارج من تو وزارتخانهام ندیدم حالا اگر پشت پرده چیز دیگری بوده من یکی که ندیدم. همهجا با قدرت مطلق ما میتوانستیم عمل کنیم.
س- آقای هویدا با گروههای مخالف رژیم هم هیچ نوع ارتباطی داشتند؟
ج- آنموقعی که بهاصطلاح من وزیر بودم ارتباط خاصی چیزی نبود. وقتی که حزب من قائممقام دبیرکل حزب بودم خوب این مسائل سیاسی را خیلی با هویدا بحث میکردیم با هم که امکانات چیست، چطور میشود چیز سیاسی را بلکه وسعت بیشتر به آن داد بهاصطلاح رضایت مردم همیشه بیشتر، از آن حیث.
س- نظر ایشان چه بود؟
ج- البته برای چیز… آن را باید بعد بحث کنیم که وقتی وزیر دربار بودند، آخر بهاصطلاح دوره آنها این مذاکرات هست.
س- ولی همانموقع مثلاً نظر آقای هویدا نسبت به جبهه ملی چه بود؟
ج- ببینید، اینجا ایشان نظرش نظر هر چه اعلیحضرت بود. ببینید این یک جاهایی بود که ایشان مطلقاً خط اعلیحضرت را پیاده میکرد.
س- نظر شخصی خودشان چه بود؟ بالاخره به شما که نزدیک بودید به ایشان هیچوقت یک نظر شخصی ابراز نمیکردند؟ شما هیچوقت نشنیدید از ایشان که یک نظر شخصی داشته باشند نسبت به گروههای مخالف که در آن زمان وجود داشتند؟
ج- باید یک موردی فکر کنم ببینم که ما بحث کردیم. ببینید، مثلاً من با ایشان بحث میکردم باز همین میگفت، «خوب، آخر اینها چه میخواهند؟ الان که دیگر…» چون واقعاً یادتان نرود ایران را یک غروری گرفته بود، یک غروری همه را گرفته بود و بهیدلیل هم نبود.
س- از بالا آقا یا از پایین؟
ج- از همهجا. اینها حرف است. من همیشه میگویم ما اینهمه مدیرعامل و اینها، اینها که هیچکدام وزیر نبودند ولی وقتی اینها میآمدند اینجا خارج من بارها با مدیرعاملهای شرکتها آمدم یا در اروپا یا آمریکا یا ژاپن. خوب، سر میزها که اینها مینشستند اینها هیچ چیزشان کمتر از این خارجیها آخر نبود، آخر دلیل ندارد، هوش ایرانی که کمتر نیست دانشگاه آنها را که رفتند تجربه هم دارند، قدرت هم که پشت سرشان بود. بنابراین یک حالت، آن دوره سالهای آخر، غرور بود، میأانید. بنابراین واقعاً سؤال این بود… آخر با هویدا بحث این مسئله را… میدانید مردم، حالا که میپرسید، چهقدر واقعاً این سؤال این است چهقدر واقعاً مردم به آن معنی مطرح بودند؟ آیا درجه رضایت وقتی که میسنجیدند میبینند عدم رضایت کم شده، آن همیشه مطرح بود این را به شما بگویم نه بهعنوان حزب و آزادی ولی کاملاً هویدا فوقالعاده حساس بود رو مسائلی که عدم رضایت را زیاد میکند. مثلاً حساسیتش رو قیمتها چرا بود؟ نه برای اینکه با قیمت چیز بود برای اینکه میدانست که وقتی که قیمت احتیاجات مردم میرود بالا این عدم رضایت را زیاد میکند. بنابراین فوقالعاده رو این مسئله حساس بود.
س- حالا از این قضیه برگردیم به سؤال من، منظور من این بود در واقع در آن سؤال که آیا آقای هویدا فکر میکردند که با ترتیبی که مملکت دارد حرکت میکند دیگر مخالفین حرفهایشان در واقع اساس و پایهای ندارد؟ برای این بود که میپرسیدند اینها چه میگویند؟
ج- من فکر میکنم.
س- شما خودتان چه فکر میکردید؟ آیا فکر میکردید که مخالفان هنوز حرفهایشان اساس و پایهای دارد یا نه؟
ج- ببینید، من آنموقع که بهاصطلاح مملکت داشت جلو میرفت من هم معتقد بودم بایستی این را ادامه داد بدون اینکه بیاییم ادعایی داشته باشیم که اینجا دموکراسی است، اصلاً معنی نداشت. یعنی آن یک بحثی بود از آن شرایط ما بایستی چند سال دیگر این را ادامه میدادیم توسعه اقتصادی و این کارها. اما بعد مسئله آن فضای باز سیاسی که مطرح میشود اصلاً تمام ضوابط عوض میشود. آن بحث آنموقع را من حاضرم با شما میکنم آن عقیدهی من چیز دیگری میشود برای اینکه من که آن وقتی که یک مسئلهی آنجوری آدم مطرح میکند باید نتایجش را هم ببیند، سیاستهایش مشخص. ولی تا زمانی که این نبود اگر مطرح هم نشده بود هیچ اتفاق اینجوری هم نمیافتاد.
س- معاونین شما در وزارت بازرگانی چه کسانی بودند آقای مهدوی؟
ج- من معاونینم چندتا بهاصطلاح یک دستگاههای مختلف. وزارت بازرگانی میگویم یک وزارتخانهای بود که تأسیس شد از جاهای مختلف، آدم و بهاصطلاح تشکیلات به آن دادند. این چیزش بود بنابراین یکی غله بود، قند و شکر و غله چای آن سازمان قدیمی علیزاده بود یکی معاملات خارجی بود که صیرفی بود، یکی سیاست خارجی که بهاصطلاح مربوط میشد به سیاست تجارت خارجی که بعد آن عروضی بود، یکی امور اداری و داخلی و مثلاً هماهنگی یک مقدار و یکی هم خوب
س- علومی؟
ج- ایرج علومی بود و معمارزاده بود که او هم باز تجارت خارجی را بیشتر چیز میکرد از نظر وزارتخانه. بعد هم ماند خوب آن دوره یکی از حساسترین جاها مرکز بررسی قیمتها بود.
س- معاونینتان را چگونه انتخاب میکردید آقای مهدوی؟
ج- ببینید، من اشاره کردم که چون وقتی که این وزارت بازرگانی قرار شد تأسیس بشود شما یک وزارت اقتصاد داشتید، یک وزارت دارایی قبلاً. این اقتصاد و دارایی بهاصطلاح یکی شدند، شد وزارت امور اقتصاد و دارایی. بعد یک وزارت صنایع درست شد و یک وزارت بازرگانی. بنابراین یک تشکیلاتهایی از شکمهای اینها آمد اینجا با آدمهایشان. یعنی اغلب آقایان اینها سوابق همین دستگاهها را داشتند برای اینکه این آدمها بودند دیگر بهاصطلاح تشکیلات با آدم آمد.
س- شما ممکن است که لطف بفرمایید…
ج- حالا من یک چیزی به شما بگویم چون سؤال کردید. در انتخابات معاونین من دو نوع معاون من دارم. یک عده معاونین من افرادی هستند که در خارج تحصیل کردند سالها آنجا بودند. یک عده آدمهایی هستند که ایران بودند و ایران را میشناسند. چون من از اول به این مسئله من معتقد بودم این کارهایی… چون وزارت بازرگانی کارش با مردم بود یعنی حتماً بایستی یکی دو سهتا آدم داشته باشم که با روحیه مسائل مملکتی آشنا باشند حالا هر چه میخواهند بگویند، وقتی سالها رفت خارج یک مقدار آن حس چیز را ممکن است، ممکن است حالا یکی بگوید تخصص من بهتر است ولی حس جامعه را یک مقدار از دست میدهد.
س- اهم اقدامات شما در وزارت بازرگانی چه بود؟ آنهایی که مهمترینش بود و همچنین موفقیتها و ناکامیهایی که آنجا داشتید؟
ج- ببینید، من فقط یک چیزی میتوانم به شما بگویم که درست من ماه خرداد آمدم، ماه دی هویدا نخستوزیر من را خواست گفت، «بین این گزارشی است که از عدم رضایت در جامعه بوده روزی که من تو را آوردم و این الان اینجاست.» یعنی این chart را به من نشان داد که این وظیفهای که من اینجا چیز کرده بودم تأمین احتیاجات مردم بود. یعنی من معتقد بودم از نظر سیاسی بایستی در شهرها آن حداقل آن کالاهای ضروری مردم به طور وفور باشد. این از نظر بهاصطلاح شهرنشینی که درست شده بود بایستی هیچ نوع کسری در نان و گوشت و چه میدانم آبگوشت. این هفت هشت کالا بود که بهاصطلاح سیاست وزارت بازرگانی بود از نظر تأمین اینها. که اینها همه تأمین شده بود اصلاً مسئهای نبود. موضوع دوم قیمتها بود. قیمتها این هم با وزارت بازرگانی عملاً بود چون نمیشد بهاصطلاح شما به مصرفکننده کالا برسانید. پس اینجا وقتی وزارت بازرگانی تشکیل شد بحثی که در گرفت یک بحث در هیئت دولت خیلی هم طولانی که مسئله مسئله حمل و نقل مطرح شد. آنموقع بود که وزارت راه میخواست یک شرکت دولتی حمل و نقل چیز کند. من حالا گذشته از اینکه اصلاً مخالفم که دولت تو حمل و نقل برود، آن یک نظری داشتم یک بحث دیگری مطرح شد. گفتم اگر وزارت بازرگانی را تعریفش این باشد که کالا را بیاورد در بندر تحویل بدهد یعنی آن چیزی که دولت صلاح میداند برای احتیاجات مردم، وزارت بازرگانی فقط تاجرش باشد که میآورد تا بندر، یکی تعریف این است آنوقت دیگر مسئله سیستم توزیع و بهاصطلاح قیمتها دیگر نمیشود از آن وزارتخانه خواسته شود. اما اگر جزو وظایف وزارت بازرگانی چون اول کارم بود وزارتخانه میخواست تشکیل بشود بنابراین قرار بر این شد که، بعد از بحث، نه وزارت بازرگانی مسئول قیمتها و در عمل توزیع هم باید باشد. بنابراین کار وزارت بازرگانی در این دورهای که من آنجا بودم یک همین تأمین احتیاجات بود که این تأمین احتیاجات تمرکز خریدهای دولت در وزارتخانه مربوطه. به عبارت دیگر اگر مسئله گندم که به آن اشاره کردم حتماً باید در وزارت بازرگانی بشود، اگر مسئله گوشت است باید با نظر وزیر بازرگانی باشد و این چند کالایی که مورد نظر بود. یکی هم تغییر شبکه توزیع. برای اینکه شبکه توزیع چند قسمت داشت: یکی حمل و نقل. تمام حمل و نقل ایران از راه گاراژها میشد بنابراین مسلماً بعد از آن افزایش حجم واردات و تجارت داخلی بعد از افزایش نفت دیگر نمیشد صرفاً با شرکتهای کوچک حمل و نقل عمل کرد بنابراین من معتقد بودم و اقدام کردم تأسیس چندتا شرکت بزرگ حمل و نقل. مخصوصاً که رقیب سرسختی ما با شرکتهای دولتی اروپای شرقی داشتیم که اینها شرکتهای بزرگ بودند و این مسئله چندبار بحث شد که اینها تا دهات ایران میرفتند بهعنوان حمل و نقل، این مسئله پیش میرسید که این شرکتهای اروپای شرقی که همه جا بروند آیا این از نظر سیاسی چه مسائلی را پیش میآورد. بنابراین برای رقابت با اینها بایستی شرکتهای داخلی حمل و نقل درست کرد. یکی هم مسئله تأسیسات بهاصطلاح توزیع بود که از سردخانه باشد سیلو باشد، انبار باشد، تمام تأسیسات که با یک این حجم جدید تجارت داخلی و خارجی بایستی تطبیق پیدا بکند همین ساخت سیلوها و یخچالها و غیره بود. مطلب سوم مسئله قیمتها. قیمتها میخوریم به داستان مبارزه با گرانفروشی. خیلی روی این بحث شده. من میتوانم عین داستان را اینجا بگویم و سوابق این هم هست. در آن سال اول که من وزیر شدم همانطوریکه به شما گفتم با وفور کالا کاملاً بهاصطلاح عدم رضایت که تو جامعه بود نشان میداد کم شده کالا بود در اختیارشان. قیمتها هم در آن پنج شش ماه، هفت هشت ماهی که من وزیرش بودم رویهمرفته تحت کنترل درآمده بود. بنابراین مبارزه گرانفروشی اصلاً این اتاق اصناف اینها همه اصلاً قبل از اینکه من بیایم تو دولت این سوابقش هست و ماه سال جدید که شروع شد اگر اشتباه نکنم در ماه اردیبهشت، آخر اردیبهشت بود جلسهای در سازمان برنامه تشکیل شد. در این جلسه که وزرای اقتصاد بودند بحث قیمتها پیش آمد. همه اظهار نگرانی میکردند که قیمتها دارد افزایش پیدا میکند و باید اقدام بشود. اگر به صورت جلسه رجوع کنید تنها وزیری که آنجا مخالفت کرد که نه من چون تو این کارم قیمتها دستم است و قیمتها هیچوقت از 8 درصد، من فکر میکنم حتی این جمله را آنجا اگر باشد به کار بردم که اگر من هشت درصد بیشتر تحویل دادم مرا بگویید برو. و من دیگر فکر کردم که این مسئله حل شده. ماه تیر بود جلسه همکاریهای اقتقادی ایران و ارتیش بود من رفته بودم وین. سه روز هم، دو روز یا سه روز هم بیشتر سفرم طول نکشید اگر اشتباه نکنم تاریخش دوازدهم ژوئیه است. آنوقت شب که برگشتم دیدم که تو روزنامه کیهان بزرگ نوشته جناح سازنده موضوع مبارزه با قیمتها و گرانفروشی را آغاز میکند. خوب من تعجب کردم، جناح سازنده مال حزب رستاخیز که خود من هم قائممقام حزب بودم. من صبح زود رفتم پیش آقای هویدا. «این دیگر چیست؟ مسئول قیمتها منم این چیست؟» گفتند، «نه اعلیحضرت تصمیم گرفتند که قیمتها باید برگردد به صفر.» گفتم یعنی چه؟ گفتند، «بله، شما هم تا ساعت سه، دو و نیم شرفیابی است و برو مطالعاتت را بکن و بیا که برنامهات را میخواهی چهکار کنی.» بحث با ایشان، میگویم با هویدا من خیلی آزاد بحث میکردم. اصلاً نه ضرورتی، نه معنی آخر یعنی چه این حرف؟ گفتند، «نه این باید بشود حالا بیا خودت.» رفتم وزارتخانه و همانروز بود که یک جلسهای بود دربارهی جناحها و اگر اشتباه نکنم تاریخش درست یادم باشد جلسه تشکیل شد خوب آقای هویدا که دبیرکل بودند، آقای دکتر آموزگار هم که جناح سازنده بودند، آقای هوشنگ انصاری هم قرار شده بود جناح پیشرو باشند.
Leave A Comment