روایت کننده: آقای حسین ملک
تاریخ مصاحبه: ۱۳ مارس ۱۹۸۴
محل مصاحبه: پاریس، فرانسه
مصاحبه کننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۳
این تزها غلط است و واقعیت کشاورزی ایران اینها نیست و شما حق ندارید دهات را خراب کنید و قطب بسازید. ایشان گفت «پس چطور؟ دولت چه باید بکند؟» گفتم دولت باید شرایط کار مردم را آماده بکند و مردم کشاورزی بکنند. خلاصه کار به تهدید کشید. ایشان مرا تهدید کردند که «خواهید دانست» و تهدیدشان را هم به موقع اجرا گذاشت به من صدمات اداری مهمی زد. ولی من از کشته شدن او ناراحت شدم. چون تصور میکردم که اگر از او یک محاکمۀ فنی به عمل آید، این میتواند روشنگر غلطهای سیاسی دوره محمدرضا شاه باشد. وانگهی آدم از مردن هرکسی که میشناسد ناراحت میشود ولی در هر حال او یکی از پایههای تخریب کشاورزی و اقتصاد مملکت بود.
س- چرای این را به ما توضیح بدهید؟ البته اگر به تفصیل بگویید من ممنون خواهم شد.
ج- به تفصیل نه، به تفصیل در خیلی از جاها نوشتند، خود من هم چیزهایی نوشتم. نقش او intègre کردن منابع ایران در اقتصاد multi-national ها بود، تمام برنامهای را که او در ایران اجرا میکرد قبلاً در هاروارد شما تهیه شده بودند. این برنامهها به هیچوجه ناشناخته نبودند.
س- مثلاً کدامشان آقا؟
ج- مثلاً به وجود آوردن کشت و صنعتها در ایران، استراتژی شرکتهای multi-national در زمینه مسائل کشاورزی ایجاب میکرد که خودشان را از شر مسائل مربوط به مالکیت و نیروی کار خلاص کنند و با دست باز در هر کجا بتوانند زمین به دست بیاورند یا افراد را بیرون کنند یا استخدام کنند. قوانینی که آقای روحانی در ایران به عنوان قطبهای کشاورزی میگذراند درست این زمینه را فراهم میکرد و همین زمینهها بود که کشاورزی خوزستان را به نابودی کشید و عیناً آن مواد در قوانینی که آقای روحانی به تصویب رساند یا به موقع اجرا گذاشت پیاده شده و نتیجه آن به وجود آمدن مهاجرین زیادی بود که پایه این جنبش پوپولیست در ایران شد.
س- آقای ملک من اگر بخواهم از شما بپرسم که علل سیاسی یا سازمانی یا اقتصادی شکست رژیم محمدرضا شاه را برای ما توضیح بدهید شما آنها را چگونه فرموله میکنید؟
ج- من این مسئله را در یک نوشتهای که انشاءالله به زودی منتشر بشود به تفصیل آوردهام. خلاصهاش این است که سیاست développementisme که کشورهای سرمایهداری بعد از جنگ دوم به کشورهای دنیای سوم تحمیل کردند نتیجهاش دو چیز بود، یکی تخریب ساخت طبیعی یعنی سنتی جوامع دنیای سوم. دوم، به وجود آمدن سیلی از جمعیت بیریشه که به عنوان زمینۀ بسیار مساعد پوپولیسم به وجود آمدند و دور شهرها را به عنوان حلبیآبادها پر کردند و موقعیتی را به وجود آوردند که قوانین کلی روانشناسی توده آنها به روشنی بیان کرده است و نتیجه طبیعی آن، به وجود آمدن یک رهبر populaire نوع خمینی نوع دیگر و توده عظیمی است که جز خراب کردن چیزی نمیشناسد. در واقع محمدرضا شاه با اجرای برنامههایی که به او تحمیل میشد خودش پایههای سلطنت خودش را نابود کرد و قشونی را به وجود آورد که او را از بین برد. این در چند کلمه دلایل اجتماعی سیاسی جنبش خمینی.
س- آقای ملک شما که یکی از مبارزان قدیمی هستید و میتوانم بگویم تمام عمرتان را در این کار صرف کردید آیا فکر میکنید که مبارزان نسل شما راه را عوضی رفتند؟ یا اینکه انتقاداتی که شما دارید، بهتر است سؤالم را به این ترتیب مطرح بکنم، نواقصی را که شما در کار آن مبارزات نسل خودتان میبینید و انتقاداتی که از ایشان دارید چیست اصلاً. منظور من این است که چرا مبارزان قدیمی نسل شما نتوانستند هسته یک جنبشی را در ایران به وجود بیاورند که امروز بتواند به عنوان یک اپوزیسیون در مقابل این جریان قرار بگیرد؟
ج- شاید اگر جواب شما را بدهم ناراحتکننده باشد، فکر کردن کار مشکلی است و آدمهایی که فکر میکنند خیلی کم هستند. آنهایی که اسم خودشان را روشنفکر گذاشتند در واقع نشخوارکنندگان فکر دیگران هستند. پیدا کردن روش مبارزه برای نجات دادن یک ملت مستلزم فکر کردن است، آنها فکر نمیکنند فکری ندارند که معلوم باشد تاریک است یا روشن؟ و خودشان هم این را نمیدانند در جهل مرکب خودشان فرو رفتهاند. و الا اگر با این حوادث مهمی که روی داده است یک بار دیگر آن قالبهای فکری خودشان را مورد شک و تردید قرار بدهند آن وقت شاید بتوانیم راهی پیدا بکنیم. خیلی کم هستند کسانی که راه گذشته خودشان را به شک میگذارند و پیدا کردن راه جدید مستلزم به شک گذاشتن راه گذشته است.
س- شما که راه گذشته خودتان را مورد ارزیابی قرار دادید چه اشتباهاتی در آن دیدید و چگونه آن را اصلاح کردید؟
ج- من این را در مقالهای تحت عنوان «برگشت از چپ» توضیح دادم.
س- در روزنامه نهضت؟
ج- بله. ما به … همانطور که ملکی گفته بود، کمونیسم ما را انتخاب کرد. نجات یافتن از راهی که به ما تحمیل شده بود مستلزم به شک گذاشتن آن بود. در من عادت به شک گذاشتن راه و روش خودم وجود دارد. این است که زودتر از دیگران به فکر کردن افتادم و به شک گذاشتن، به فکر کردن از شک کردن شروع میشود، این نوع به اصطلاح روشنفکران قدرت شک کردن ندارند و از آن بدتر قدرت نفی راه گذشته خودشان را ندارند به این دلیل است که هیچوقت فکر نمیکنند. حرکات آنها بیشتر حالت عکسالعمل دارد تا حالت عمل یک انسان متفکر.
س- من با تشکر از شما مصاحبه را در اینجا خاتمه میدهم. ممنونم از شما که این همه وقت در اختیار ما گذاشتید و به سؤالهای ما پاسخ دادید.
ج- خواهش میکنم.
Leave A Comment