روایت‌کننده: آقای دکتر هدایت‌الله متین‌دفتری

تاریخ مصاحبه: ۲۸ مه ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۱۰

 

 

س- آقای متین‌دفتری، من شنیدم که بعد از واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ یک هیئت سه نفری که یکی از آن‌ها هم نماینده حوزه علمیه قم بود انتخاب شدند که بروند پیش آقای دکتر مصدق در احمدآباد و از ایشان بخواهند که اعلامیه‌ای صادر بکنند خطاب به دولت که برای آقای خمینی سخت‌گیری نکنند و واسط این جریان هم شما بودید و آقای دکتر مصدق امتناع کردند که چنین اعلامیه‌ای را بدهند. آیا این موضوع حقیقت دارد؟

ج- والله تا آن‌جا‌یی که مربوط به خود بنده می‌شود که می‌فرمایید که گفتند واسطه بنده بودم یا من حضور داشتم اصلاً و ابداً حقیقت ندارد و دروغ است و من در چنین جریانی نه بودم و نه راجع به آن چیزی شنیدم و نه اطلاعی دارم. ولی با توجه به تجربیات خودم و اطلاعات عمومی که در آن زمان داشتم و نزدیکی که با شخص دکتر مصدق داشتم می‌توانم به شما اطمینان بدهم که اصلاً همچین جریانی نبوده مگر این‌که آن دو عضو دیگر آن هیئت که جز بنده بودم پیدا بشوند و بیایند بگویند ما بودیم با این مشخصات با این شکل و رفتیم آن‌جا و این حرف‌ها را زدیم. و من این اطلاع و اطمینان دقیق را هم دارم که در آن دوران هیچ‌کس جز اقوام نزدیک دکتر مصدق و شخص آقای نصرت‌الله امینی خارج از دایره اقوام و شاید یک دو پزشک برای معالجه با دکتر مصدق در احمدآباد ملاقاتی نکرده، در نتیجه نمی‌توانست یک هیئتی به احمدآباد برود. ساواک مانع ورود هر هیئتی به احمدآباد و دیدار با دکتر مصدق می‌بود. پس از این جهت هم درست نیست و دروغ است. به علاوه دکتر مصدق با توجه به تمام تجربیاتی که نسبت به جریان آخوندی در ایران و برخوردهایش با کاشانی و با فدائیان اسلام و شناختی که از خمینی در رابطه با این‌ها داشت حاضر به هیچ‌گونه تأیید خمینی به هیچ صورتی نبود وپذیرفتن هیچ‌گونه هیئتی به این صورت برای همینی و من این را دیگر تجربه‌ام است، اطلاعم است که بارها امثال مهندس بازرگان و رفقایش کوشش کردند که از مصدق نامه‌ای به یک صورتی، تلویحی حتی، در تأیید خمینی و به نفع خمینی از ایشان اخذ بکنند که دکتر مصدق به نوعی خمینی را تأیید کرده باشد.

س- آیا به شما هم متوسل شده بودند آقای بازرگان این‌ها برای این‌کار؟

ج- بارها به من این مسئله گوشزد شد که خوب است که آقا یک‌همچین نامه‌ای بنویسید و من یکی دوبار هم با آقا مطرح کردم که یک‌همچین نظراتی هست که می‌گویند یک‌همچین چیزی است و من وظیفه‌ام است که مطالب را به اطلاع شما برسانم، و پیغام‌ها را برسانم.

س- پاسخ ایشان چه بود آقا؟

ج- و ایشان گفتند، «من آخوند را نمی‌توانم تأیید بکنم و من این جریان را اصالتی در آن نمی‌بینم و بر من روشن نیست که زمینه این کار چیست و از کجا می‌آید.» و اطمینان نداشت و به‌هیچ‌وجه حاضر به تأیید جریان خمینی نشد در آن زمان دکتر مصدق. حتی تلویحا در هیچ نامه‌ای و مکاتبه‌ای. و من مطمئن هستم که مکاتبات زیادی از طرف همان اشخاص با ایشان شده راجع به خمینی. سؤال از ایشان شده که ایشان جواب نداده. البته من از آن مکاتبات بی‌اطلاع هستم ولی در بخشی از پیام‌هایش بودند ولی هیچ هیئتی نزد ایشان نرفته.

س- آقای متین‌دفتری، سؤال آخر من مربوط می‌شود به آن روزهای آخر رژیم سابق. من می‌خواهم از شما تقاضا کنم که برای من توضیح بدهید آن زمانی که آقای خمینی وارد ایران شدند و آقای دکتر شاپور بختیار نخست‌وزیر بودند و این برخوردها داشت به وجود می‌آمد شما و کسانی که با شما همراه و هم‌سو بودند با آقای دکتر بختیار مخالفت کردید. آیا شما برنامه‌ای چیزی داشتید برای جایگزین کردن آقای دکتر بختیار در مقابل آن جناح مذهبی که آن‌طرف قضیه بود و منتظر بود که قدرت را قبضه بکند؟

ج- وقتی «شما» خطاب می‌کنید در آن زمان مقصودتان را نمی‌فهمم چون شما اگر من تنها بودم که من کسی نبودم، من یک آدمی بودم که برای درواقع احقاق حقوق مردم می‌دویدم برای دفاع از زندانیان سیاسی می‌دویدم، برای حقوق بشر می‌دویدم، برای آزادی محاکمات می‌دویدم، برای پیشرفت خواست‌های مردم و استقرار دموکراسی و سقوط دکتاتوری شاه…

س- منظور من از «شما» مشخص نیست، من عرض کردم، مجموعه‌ی آن کسانی که با شما همسو بودند.

ج- مجموعه‌ی کسانی که با من هم‌سو بودند هم تشکیلات سیاسی نداشتند به آن شکل و عنوان و اختناق دوران شاه و سرکوب‌هایی که همگان شده بودند در طول آن مدت باعث آن شده بود که تشکیلات سیاسی شکل نگیرد در ایران و ما تشکیلاتی نداشتیم. حداقل تشکیلاتی که شده بود شکل بگیرد تشکیلات دموکراتیک بود به صورت انجمن‌های صنفی از قبیل جمعیت حقوق‌دانان، دانشگاهیان، نویسندگان که اشخاصی هم که در این‌ها مجتمع بودند همه از یک تفکر خاص سیاسی مشترک برخوردار نبودند که بتوانند یک سازمان سیاسی تشکیل بدهند.

س- که دارای یک برنامه باشند.

ج- که دارای یک برنامه باشند و این هم باز از مشکلاتی بود که در زمان شاه به وجود آمده بود. ولی همه در این مشترک بودند که بایستی دموکراسی در ایران برقرار بشود، همه در این مشترک بودند که بایستی این دیکتاتور واژگون بشود، در این مشترک بودند. که بایستی جمهوری در ایران برقرار بشود، در این زمینه‌ها با هم مشترک بودند. و متأسفانه بخشی از همین نیروهای حزب‌اللهی و مکتبی بعدی هم در این جوامع دموکراتیک عضویت داشتند و شرکت داشتند. مثلاً همین سید محمد خامنه‌ای برادر این خامنه‌ای رئیس جمهور فعلی، اسمش چیست؟ سید علی خامنه‌ای، برادر سید علی خامنه‌ای، برادر بزرگ‌تر سید علی خامنه‌ای که آخوندی است، وکیل دادگستری هم بود عضو جمعیت حقوق‌دانان ایران بود آقایان دیگری هم بودند آقای زواره‌ای که مثلاً از وکلای مجلس هست و از اشخاص بسیار مهم حزب‌الله است او هم جزو جمعیت حقوق‌دانان ایران بود و در آستانه سقوط شاه جمعیت حقوق‌دانان ایران به عنوان یک نهاد تشکیلاتی بسیار مؤثر در سقوط شاه دچار دگرگونی‌هایی شد که بخشی از اعضایش طرفدار خمینی بودند و گذاشتند رفتند و دیگر بایکوت کردند و حتی گفتند که دیگر این رسالتش را انجام داده تعطیلش کنید و ببندیدش. که ما گفتیم چرا تعطیل کنیم و ببندیم؟ مگر احقاق حقوق مردم در هر دورانی لازم نیست؟ مگر دقت و نگهبانی از این حقوق، حقوقی که به دست آوردیم نگهبانی لازم ندارد؟ همین نهادها باید این‌ها را نگهبانی بکنند، و این مشکل را ما داشتیم. ما از ماه آذر سال ۵۷ به آن طرف دیگر تو این جمعیت‌ها از حمایت آن جور اشخاص برخوردار نبودیم همه ترک کردند رفتند و فکر می‌کردند که این جمعیت‌ها دیگر رسالت‌های‌شان را انجام دادند. آلترناتیوی که در آن زمان وجود داشت در مقابل خمینی و می‌توانست وجود داشته باشد جبهه ملی بود و رهبران جبهه ملی یعنی شخصیت‌های بازمانده‌ای که مردم می‌شناختند. یکی‌اش که به صورت بازرگان بود که در درون، یعنی از آن خط نهضت ملی سابق که در درون کادر خود خمینی قرار گرفته بود که مشخص است. بقیه‌اش هم یا به صورت آقای دکتر سنجابی در پاریس آمده بودند و توافق‌ها و تفاهماتی کردند و بعد هم به صورت ائتلاف به زیر عبای خمینی رفتند در دولت موقت. یعنی امیدی باقی نمی‌گذاشتند و همان مواقع بود که ما واقعاً از نبودن آلترناتیو زجر می‌کشیدیم و فکر کردیم باید یک جبهه جدیدی تشکیل بشود، اول با جبهه‌ملی برویم صحبت بکنیم و جبهه‌ملی اگر متقاعد نشد که باید این‌کارها بشود خودمان جبهه دموکراتیک ملی تشکیل بدهیم که ناچار شدیم جبهه دموکراتیک ملی تشکیل بدهیم چون تا نشستیم و محاسبات کار را کردیم و برنامه‌ریزی را کردیم که بیشتر از دو سه روز هم طول نکشید مسائل به سرعتی جلو رفت که آقایان در زیر عبای آقا قرار گرفته بودند و دیگر قابل مذاکره و بحث نبودند و سوخته شده بودند در آن‌موقع. و مشکل ما در آن‌جا این‌طور بود. و به خصوص یکی از کسانی هم که مسئول مؤثر این مشکلات و این بدبختی آن زمان است شخص دکتر بختیار بود به دلیل این‌که شخص دکتر بختیار با قبول نخست‌وزیری شاه و عدم قبول پیشنهاداتی که به او می‌شد برای حذف شاه و نه تشکیل شورای سلطنت چون شرایطی بود که می‌توانست این‌کار را بکند. شرایط انقلابی بود مردم می‌پذیرفتند تمام جلو چیز، ایشان آمد به جای آن‌ها چه‌کار کرد؟ مجلس را ادامه داد، رژیم را ادامه داد، اجتماعات تصنعی و احمقانه تحت عنوان طرفداران قانون اساسی و اکثریت خاموش برپا کرد. سانسور را در رادیو و تلویزیون ادامه داد، در آزادی زندانیان سیاسی تعلل ورزید و بعد هم دستور تیراندازی به سوی مردم داد و دستش را به خون مردم آلوده کرد و این آدم با این نوع برخوردهایش، با وجودی که از درون نهضت‌ملی آمده بود این آدم خودش را سوزاند. نه تنها خودش را سوزاند بلکه تسریع کرد تفاهم و توافق بین بقیه شخصیت‌های نهضت ملی را، جنبش را با تیره و طایفه خمینی. آلترناتیوی که موجود بود به آن شکل بود و اسف‌انگیز این بود و ضمناً هم می‌گویم اقدامات آقای بختیار که تسریع کرد رسیدن خمینی را به قدرت. یعنی انقلاب شکل گرفته بود ادامه داشت برخوردها وجود داشت و دعوا بود و حکومت‌ شاه رو به سقوط نهایی و قطعی بود، سقوطی که آلترناتیو اصیلش باید بیاید و زمام را به دست بگیرد. ولی آمدن بختیار قضایا را به شکلی جلو برد که آلترناتیو اصیل و آلترناتیو مذهبی با همدیگر به توافق نشستند.

س- آقا منظورتان از آلترناتیو آصیل کی بود آقا؟ جبهه‌ملی؟

ج- شخصیت‌های جبهه ملی بودند دیگر.

س- آقای دکتر سنجابی؟

ج- آخه این‌ها بودند. مثل آقای دکتر صدیقی، دکتر صدیقی که گوشه نشین بود خانه‌اش گرفته بود نشسته بود نیامده بود.

س- آقای صدیقی هم که تا آنجایی که من شنیدم و اطلاع دارم می‌گفت که شاه بایستی بماند تو مملکت.

ج- دکتر صدیقی به همین علت هم با اشتباهش رفته بود گوشه خانه‌اش نشسته بود و ماندن شاه را هم تحت شرایط دیگری می‌گفت، حالا خودش بهتر می‌تواند توضیح بدهد اگر یک زمانی چیز بشود، من نمی‌دانم….

س- آقای دکتر سنجابی هم که قبلاً اعلامیه سه ماده‌ای امضا کرده بود.

ج- همین دیگر، این‌ها تمام شده بود…

س- قبل از نخست‌وزیری بختیار.

ج- آهان، ولیکن بعد از بازگشتش از فرنگ مورد انتقاد شدید اعضای جبهه ملی قرار گرفت، شما این را فراموش نکنید، و بعد تمام فعالین سابق جبهه ملی دور هم جمع شدند، بحث کردند جدل کردند، بعد برنامه‌ریزی‌هایی کردند، زمینه‌هایی گذاشتند برای این‌که شکل آلترناتیو را در درون جبهه ملی شکل بدهند و آخر سر هم شما می‌بینید تمام جبهه ملی نیستند که می‌روند آن‌جا، یک جناح خاصی است که از درون جبهه ملی می‌رود وزیر عبا قرار می‌گیرد و آقای سنجابی یکی از چیز اصلیش هست، آقای سلامتیان یکی از کوشندگان خیلی مهم قضیه است در آن زمان که برای جور کردن و قفل کردن این‌ها در درون همدیگر، هم در پاریس و هم در تهران در آن دورانی که بختیار نخست‌وزیر شده بود و هنوز این امکان بود که مردم به سنجابی به‌عنوان یک آلترناتیو نگاه می‌کردند.

س- آقای احمد سلامتیان گفتند در مصاحبه‌ای که ما با ایشان داشتیم و این مسئله مطرح شد ایشان گفتند که آقای دکتر سنجابی در لندن بودند و قرار بود که بروند به کنگره سوسیالیست‌ها من یعنی آقای احمد سلامتیان به ایشان تلفن کردم و به ایشان گفتم که شما پاریس نیا چون اگر پاریس بیایی خمینی را ببینی تالی فاسد دارد، خمینی را نبینی هم تالی فاسد دارد. من می‌آیم لندن شما را از آن‌جا می‌برم به کنگره ولی آقای دکتر سنجابی را حاجی مانیان و دیگران دورش را گرفتند و آوردندش پاریس و بردند خدمت آقای خمینی.

ج- بله، این من نمی‌دانم، ایشان اگر گفتند لابد درست گفتند.

س- ولی خوب آخر ایشان دیگر در مجلس شورای اسلامی و عرض کنم خدمت شما در نامه‌ای که به روزنامه انقلاب اسلامی نوشتند یک تصویر دیگری از این قضیه دادند.

ج- من تمام این‌ها را درست می‌دانم.

س- خوب، این کدامش حقیقت دارد؟

ج- من تمام این‌ها را حقیقت می‌دانم.

س- این‌که احمد سلامتیان در مصاحبه با ما گفتند یا آن‌که در نامه به روزنامه انقلاب اسلامی نوشتند و در آن‌جا گفتند، «یکی از افتخارات من این است که من و آقای بنی‌صدر دوتایی آقای دکتر سنجابی را وادار کردیم که برود پیش آقای خمینی و آن قضیه را امضا بکند.

س- کدام این‌ها درست است؟

ج- هردوتای آن.

س- این‌ها دوتا که با هم نمی‌خواند…

ج- نه، به نظرم هر دو… به دلیل این‌که ایشان برای آقای دکتر سنجابی مطمئنا یک‌همچین پیغامی را فرستاده به لندن و بعد وقتی که آقای دکتر سنجابی حرف ایشان را گوش نکرده ایشان فکر کرده سنجابی شخصیتی است، بزرگ است فلان است گنده‌اش می‌کنند و با خودش هم رفیق است و در کنارش می‌رود و در حکومت شرکت خواهند کرد. وقتی که دیده نه این آدم باید در درون این‌جا قرار بگیرد این‌جا که آمده کارش را تسریع کرده، در پاریس که آمده کارش را تسریع کرده که زودتر برود این‌کار چیز بشود. و بعد هم که به تهران آمده به این نیت آمده که برود دنبال آن قضیه را بگیرد. یعنی از آن برخورد وقتی که مأیوس می‌شود و می‌بیند که ایشان هم مرد این میدان نیستند به‌هرحال مهره‌اش باید مورد استفاده قرار بگیرد و مهره‌اش را این شکلی به کار برد. من این‌طور فکر می‌کنم.

س- یعنی فقط به قصد رسیدن به قدرت؟

ج- در جهت رسیدن به قدرت شاید بودم.. نمی‌دانم. شاید در جهت رسیدن به قدرت بوده، ولی شاید به صلاح انقلاب بوده نظر ایشان؟؟؟ انقلاب را در این می‌دیدند که چون برای خیلی‌ها آن‌موقع رفتن شاه مهم‌تر بود تا این‌که چه کسی جایش می‌آید و درست هم همین بود که رفتن شاه بسیار مسئله مهمی بود و همه هم فکر می‌کردند خوب این مردم لیاقت این را دارند، و واقعاً هم داشتند که خودشان زمان را به دست بگیرند، دموکراسی یعنی همین دیگر. همان‌طوری‌که زمان امور اعتصابات را به دست گرفتند، همان‌طوری‌که شوراها را تشکیل داده بودند در ادارات، شوراهایی که مهندس بازرگان آمد همه‌شان را نابود کرد و از بین برد. همان‌طور که انواع و اقسام سازماندهی کرده بودند برای انقلاب همان‌طور هم می‌توانستند مملکت را اداره بکنند و طبیعی هم بود که می‌توانستند این‌کار را بکنند اگر انقلاب مصادره نمی‌شد، اگر زمینه‌سازی‌هایی نمی‌شد برای این‌که بیایند نهادهای سلطنتی را آقای مهندس بازرگان این‌ها سالم تحویل بگیرند از عوامل آن‌ها با واسطه‌ی آمریکایی‌ها و دیگرانی که می‌آمدند و می‌رفتند این نهادها را تحویل بگیرند و ساواک را تحویل بگیرند، نمی‌دانم اسناد ساواک را تحویل بگیرند از طریق آقای مقدم ارتش را تحویل بگیرند. روز قیام ۲۲ بهمن مردم آمدند بسیاری از رشته‌های این‌ها را پنبه کردند و بسیاری از نهادها را درب و داغان کردند که این‌ها نتوانستند سالم تحویل بگیرند و به همین علت هم اختناق به تعویق افتاد. اختناقی که از فردایش می‌بایستی برقرار می‌شد به تعویق افتاد، اختناقی که به صورتی بختیار ادامه داده بود، به صورتی هم وجود داشت و شاه سال‌ها ادامه داده بود و به دنبالش این‌ها می‌بایست ادامه می‌دادند به تعویق افتاد. همه این‌ها بود ولی خوب، رفتن شاه برای همه مهم بود و در نتیجه من نمی‌گویم که آقای سلامتیان به خاطر رسیدن به قدرت این‌کار را می‌کرد، به خاطر رفتن شاه وقتی دید آن برنامه‌اش انجام نمی‌شود گفت این برنامه پس در این جهت جلو برود. البته خوب ایشان مطالب دیگری هم بعداً گفتند که یک مقدار شایسته نبوده از جمله مثلاً اظهارنظری که راجع به عضویت‌شان در جبهه ملی در همان مجلس هنگام طرح اعتبارنامه‌اش کرده بود واقعاً خیلی سخیف بود چون ایشان یک عضو بسیار فعال و خوب سازمان جوانان جبهه ملی بود و به اعتقاد دنبال قضایای آن زمان می‌رفت. برای خنده و شوخی هم آن‌جا نیامده بود که گفت من برای خنده و شوخی رفتیم آن‌جا. به‌هرحال یک‌نوع نمی‌دانم چه توصیف فلسفی بایستی کرد نمی‌دانم ولی توی جناح مخالف ما بود در جبهه ملی دوم سلامتیان…

س- بله ایشان با آقای دکتر خنجی بودند.

ج- بله، جناح مخالف ما بود در آن‌جا ولیکن عضو مؤثر و خوب جبهه ملی بود و فعال بود. ما در درون جبهه ملی با او مخالفت داشتیم در خارج که نداشتیم و برای ایشان احترام قائل بودیم به عنوان یک زوج جبهه ملی دوم با هم جبهه بودیم. به‌هرحال…

س- صحبت جبهه ملی دوم و آن سازمان دانشجویی و این‌ها کردید من را یاد اسناد منتشره از طرف دانشجویان پیرو خط امام، اسناد سفارت آمریکا، افتادم که در آن‌جا یک سندی هم هست به نام شما است که شما گویا از طرف آن شورا، شورای دانشجویی و این‌ها تسلیتی فرستادید برای آن سوءقصد سوءقصد به آقای کندی نخیر مثل این‌که سوءقصد نیست نه. شما مثل این‌که تبریکی فرستادید برای انتخاب ایشان به ریاست‌جمهوری یک‌همچین چیزی، آیا این موضوع حقیقت دارد؟

ج- نه، چون من آن‌موقع که آقای کندی رئیس جمهور شد اصلاً تهران نبودم در آمریکا بودم و هیچ تبریکی هم برای این‌کار برای هیچ‌کس نفرستادم و اگر در تهران هم بودم نمی‌فرستادم. اگر فرستاده کس دیگری فرستاده.

س- شما خواندید آن اسنادی که راجع به شما منتشر شده؟

ج- من نخواندم ولی من همچین تبریکی نفرستادم. سندی که من شنیدم که علیه من منتشر شده این است که یکی از اعضای سفارت آمریکا موقع فوت دکتر مصدق به من تسلیت گفته و من جوابی نوشتم به او و از او تشکر کردم که تسلیتی که به من گفته و شخصی بوده که حالا نمی‌دانم کی بوده ولی خوب من آمریکایی خیلی زیاد می‌شناختم در ایران در محافل مختلف آدم آشنا می‌شد با اشخاص و در محافل مثلاً به خصوص من سفارت هند دوستان خیلی زیادی داشتم که به مهمانی‌های‌شان ما را دعوت می‌کردند از دوران تحصیل دوستان من بودند هندی‌ها و در آن‌جا خوب آمریکایی‌ها هم دعوت داشتند با آن‌ها خیلی زیاد آدم آشنا می‌شد حرف می‌زد بحث می‌کرد. شنیدم یک مقدار از مثلاً بحث‌هایی که ما یک موقع کردیم مثلاً تو آن محافل خصوصی به این صورت به عنوان گزارشات رفته به آن‌جا دست و پا شکسته و تحریف‌شده.

س- تمام اسنادی که آن‌ها منتشر کردند از همین قماش است.

ج- بله، شنیدم یک‌همچین چیزهایی رفته ولی ما متأسفانه… از تهران من خواستم که برای من بفرستند این‌ها را و من بخوانم و…

س- من دارم این‌جا

ج- فرستادند، این را فرستادند ولی آن جلدی را که فرستاده بودند فهرستش بود اسنادی راجع به متین‌دفتری ولی مطالبش یک چیز دیگر بود. مثل این‌که فهرست آن جلدی را که مربوط به بنده است در جلد دیگری چیز کرده بودند. این شخص هم فرستاد و من دیگر پیگیری نکردم. یک تیکه‌هایی‌اش را آن روزنامه چیز چاپ کرده بود من دیدم، روزنامه… به همین علت هم اظهار نظر کردم الان. روزنامه… یک روزنامه هست در آمریکا منتشر می‌شود به صورت انگلیسی و فارسی در واشنگتن منتشر می‌شود، قطع خیلی بزرگی دارد و این‌ها.

س- من ندیدم.

ج- بله، روزنامه‌ای است که به انگلیسی و فارسی در آمریکا منتشر می‌شود.

س- خوب آقا من با تشکر از شما مصاحبه را در این‌جا خاتمه می‌دهم. خیلی ممنون.