روایت‌کننده: آقای دکتر هدایت‌الله متین‌دفتری

تاریخ مصاحبه: ۲۸ مه ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۹

 

 

به همین نیت ما این شورای همبستگی خلق‌ها را تشکیل دادیم که در آن‌جا بحث بشود راجع به این مسائل و یک تصمیم‌گیری، مومی و از طرف تمام نیروهای سیاسی راجع به مشکلات مردم در سراسر ایران و مشکلات مربوط به عدم تمرکز مشکلات مربوط به خودمختاری، طرح‌های ممکن برای خودمختاری در یک جمع این‌گونه‌ای انجام بشود، با قبول استقلال هر کس که آن‌جا می‌آمد، با قبول آزادی بیان هر کس و با قبول تریبون آزاد برای هر کدام از این‌ها و با تولرانس تمام نسبت به هرگونه فکری که این اشخاص ممکن است داشته باشند و مایل باشند این فکرشان را منتشر بکنند و بعد روی این فکر بحث بشود و اگر فکر درستی نیست در ضمن بحث متوجه این فکر بشوند و نه در ضمن سانسور تفکرات‌شان، که نشریه شورای همبستگی خلق‌های ما که تا مدت‌ها هم انتشارش ادامه داشت واقعاً یک تجلی این قضیه بود به یک شکل خیلی دموکراتیک که بسیاری از مطالب که تو نشریه ما چاپ می‌شد مورد قبول و توافق هیچ‌کدام از ارگان‌های جبهه دموکراتیک نبود. یعنی ما صددرصد با بعضی از مطالبش مخالف بودیم و مطالبی بود که برخورد اصولی با آن داشتیم ولی مع‌الوصف باید منتشر می‌شد چون این نظرات بود ولی این نظرات بایستی بیاید بحث بشود شاید به شکل دیگری خارج بشود. پس از شکل گرفتن این شورا ما به فکر تشکیل یک کنفرانسی افتادیم که در این کنفرانس اصول اصلی مسائل مربوط به خودمختاری در کردستان به خصوص مورد بحث قرار بگیرد و جنبه‌های مختلف قضایا مربوط به حقوق خلق‌ها، مربوط به حقوق فرهنگی سرکوب شده، مربوط به حقوق اجتماعی سرکوب‌شده و راجع به سایر مسائل و مشکلاتی که در بین اقوام ایرانی یا ملیت‌های ایرانی یا اشکال مختلف مسائل مربوط به تمام این‌ها که در سراسر ایران وجود داشت مورد بررسی قرار بگیرد، قطعنامه‌هایی داشته باشد، آثاری داشته باشد، کنفرانس‌هایی داده بشود در این چیز که خیلی موفقیت‌آمیز ظرف چند روز این کنگره در مقر جبهه دموکراتیک در تهران تشکیل شد و استقبال خیلی خوبی هم از آن شده بود که من شخصاً در این کنفرانس شرکت نداشتم. از مسئولین دیگر هیئت اجرایی شرکت می‌کردند نماینده‌های جبهه دموکراتیک دیگران بودند من شرکت نداشتم فقط در یک جلسه من شخصاً رفتم آن‌جا. در نتیجه اطلاعات دسته اولی از درون کنفرانس ندارم ولی نتایجش را بررسی کردیم و من خیلی راضی بودم از نتایجش همان‌موقع شخصاً و همه‌مان راضی بودیم و خیلی خوب بود. به موازات این مثلاً ما کوشش کردیم یک شورای همبستگی زنان هم به وجود بیاوریم که داستان دیگری است که وارد این قضیه نمی‌شویم و مسئله سرکوب زنان، رهایی زن حقوق زنان این‌ها که یک کار دیگر ما بود در جبهه دموکراتیک ملی که آن را بحثش اگر لازم شد یک‌وقت دیگر می‌کنیم.

س- آیا خانم هم در رهبری جبهه دموکراتیک ملی شرکت داشتند؟

ج- بله، بله.

س- چه کسانی بودند آقا؟

ج- والله ما در انواع کمیته‌ها و کمیسیون‌های‌مان خانم‌ها حضور داشتند و در خود شورای جبهه دموکراتیک هم خانم مریم متین‌دفتری عضو شورا بود و جزو مؤسسین اصلی چیز بود. یعنی فکر تأسیس جبهه دموکراتیک ملی شبی مطرح شد که مریم، شکرالله، منوچهر و بنده با هم راجع به اهمیت این قضیه بحث می‌کردیم، چهار نفر که منوچهر هزارخانی باشد، شکرالله پاکنژاد و بنده که همه‌مان هم از اعضای شورای جبهه دموکراتیک ملی بودیم و همه هم به جز مریم به‌هرحال در تمام مدت عضو هیئت اجرایی جبهه بودیم هر سه‌یما. به‌هرحال این پرانتز در کنار…

س- آقا، من می‌خواستم یک سؤالی این‌جا از شما بکنم راجع به انتخابات ریاست‌جمهوری.

ج- اجازه بدهید من انتخابات ریاست‌جمهوری را یک جای دیگر مطرح بکنم.

س- خواش می‌کنم، تمنا می‌کنم بفرمایید.

ج- این مسئله خیلی مهم است، داریم می‌رسیم به قضیه، داریم می‌رسیم به قضیه.

س- بله، خواهش می‌کنم صحبت‌تان را تمام کنید.

ج- ما در این کنفرانس مربوط به خلق‌ها در جبهه دموکراتیک ملی یک تصمیم خیلی اساسی گرفته شد و آن تصمیم این بود که یک کنگره بزرگ خلق‌ها در جایی خارج از تهران تشکیل شود و محلش را هم مهاباد تعیین کردیم و حزب دموکرات کردستان ایران و دفتر شیخ عزالدین حسینی قبول کردند که میزبانی این کنگره را به عهده بگیرند. و در این کنگره از نمایندگان تمام این کانون‌های فرهنگی و سیاسی و کانون‌های دموکراتیک از جمله مثلاً «جمعیت حقوق‌دانان ایران»، «کانون نویسندگان ایران»، نمی‌دانم، «جمعیت دفاع از آزادی مطبوعات» این‌ها جمعیت‌هایی بود که آن زمان وجود داشتند، جمعیت ملی دانشگاهیان یا سازمان ملی دانشگاهیان فکر می‌کنم اسم دقیقش یادم نیست و انواع و اقسام این سازمان‌هایی که وجود داشتند دعوت بشود و از تمام جمعیت‌های سیاسی دیگر هم و احزاب و گروه‌ها هم دعوت بشود که در آن‌جا شرکت داشته باشند و در آن‌جا مسائل و معضلات مربوط به عدم تمرکز قوا را در ایران و شکل آینده قانون اساسی که بایستی طوری تنظیم شود که این عدم تمرکز و آزادی‌ها و حقوق دموکرا تیک دست‌آوردهای انقلاب در آن تضمین بشود، راجع به آن بحث شود و یک بیان مشترکی تمام شرکت‌کنندگان نسبت به حفظ حقوق مردم حاکمیت مردم و حاکمیت ملی پیدا بکنند و در واقع یک نوع مینی…

س- پارلمان؟

ج- پارلمان اسمش را نمی‌گذارم، مجلس مؤسسانی می‌توانست باشد. مجلس مؤسسانی که به جای گرفتن رأی از مردم، رأی مستقیم از مردم، رأی از سازمان‌ها و تشکیلات سیاسی و دموکراتیک موجود در کشور یعنی آرای این‌ها نتایج کارش را مشخص می‌کرد و بیانی داشت که این بیان به مردم ارائه می‌شد که «مردم ما یک‌همچین فکری کردیم نظر شما چیست؟»

س- ولی این سازمان‌ها که هیچ‌کدام از منطقه خودشان در واقع نمایندگی از طرف مردم نداشتند، از طرف سازمان‌ها بودند.

ج- نخیر، از طرف سازمان‌های‌شان بودند، نظر سازمان‌های‌شان بود. من می‌گویم یک‌نوع مینی به این علت می‌گویم، نمی‌گویم مجلس مؤسسان. یک‌نوع مینی مجلس مؤسسانی می‌شد که نمایندگی از طرف کی داشت؟

س- سازمان‌های خاص.

ج- از طرف سازمان‌های سیاسی و دموکراتیک داشت که این سازمان‌های سیاسی و دموکراتیک هر کدام یک طیفی را نمایندگی می‌کردند از مردم لااقل، به‌هرحال یک طیفی را از مردم نمایندگی می‌کردند یک پایگاه اجتماعی داشتند و یک سری هوادار داشتند. فلسفه این بود که بیایند یعنی هدف این بود که بیایند و در مهاباد جمع بشوند و به خصوص هم خارج از تهران و مهاباد هم تنها جایی بود که این امکان وجود داشت که بتوانند این را از آن پذیرایی بکنند به خاطر وجود حزب دموکرات و دفتر شیخ‌عزالدین در آن‌جا که چون فلسفه عدم تمرکز بود برویم یک‌بار خارج از تهران بحث بکنیم و نه در تهران. یک‌همچین برنامه‌ای ما ریخته بودیم و برنامه هم خیلی موفقیت‌آمیز پیش می‌رفت زمینه‌های کار این کنگره بزرگ آماده شده بود، سازمان‌های سیاسی همه اعلام آمادگی‌شان را کرده بودند برای شرکت در این‌جا و جایی بود که خمینی کورخوانده بود، یعنی آن‌جا در مورد بحث در این زمینه اتفاق نظر هنوز وجود داشت. یعنی امکانی بود که برای آن وحدت حرکت تمام چیزهایی که یک زمانی وجود داشت یک زمانی گفتم از بین رفت این دومرتبه شکل بگیرد. چون سر مسئله سرکوب حقوق فرهنگی و حقوق سیاسی خلق‌ها، سرمسئله عدم تمرکز قوا، سر مسئله حفظ دستاوردهای دموکراتیک، در جوار این مسائل نظرات بسیار وجود داشت و علاقه بسیار وجود داشت که همه بنشینند با هم بحث بکنند. این کنگره درست هم‌زمان با افتتاح مجلس خبرگان تشکیل می‌شد و این هم تصادفی بود یعنی ما در تیرماه، یادم نیست دقیقاً کنفرانس همبستگی خلق‌ها کی بود تیرماه بود یا دیرتر بود، در موقع کنفرانس همبستگی خلق‌ها تصمیم گرفته بودیم اوایل شهریور این کنگره را تشکیل بدهیم. خبرگان هم تصادفا شکل انتخابات و تشکیلش طوری شد که همان اوایل شهریور بایستی افتتاح می‌شد. این‌ها نشسته بودند این محاسبه را کرده بودند. تمام وجود مطبوعات آزاد تشکیل یک کنگره بزرگ چندین روزه در مهاباد در آن سر و انعکاس اخبار و بیان آن کنگره در مقابل بیان ارتجاعی مجلس خبرگان برای بیان نظرات خودشان این مشکل خیلی فراوان برای رژیم فراهم خواهد کرد و مانع حرکت کار مجلس خبرگان خواهد شد. یعنی این مسئله بستن چاپ‌خانه یادگاران که یعنی شروع بسته شدن مطبوعات آزاد و بعد سرکوب آن میتینگ چندصدهزار نفری جبهه دموکراتیک ملی که فقط نظرش حرکت به سوی مقر بازرگان بود این‌ها باور نمی‌کردند این‌طور استقبال بشود برای اعتراض به بستن مطبوعات به وسیله‌ی عناصر و عوامل خودشان که آمدند با آجر و سنگ و چماق و چاقو و این‌ها به مردم حمله کردند در آن روز و خواستند تقصیر را هم گردن جبهه دموکراتیک ملی بیندازند که جبهه دموکراتیک یک‌همچین عملی انجام داده که حالا همه جا هم انعکاس دارد. ما هم اعتراضات‌مان را همان‌موقع کردیم به دادستان تهران هم همان‌موقع رفتیم علیه این‌ها اعلام جرم کردیم که هیچ‌وقت رسیدگی نشد، متقابلا از طرف آذری قمی چه شد که دادستان انقلاب بود در تهران، بگذریم. تمام این‌ها برای این بود که خبرگان موفق بشود و شما می‌بینید که دقیقاً اول روزنامه‌ها است، بعد سرکوب آزادی اجتماع مردم است برای اعتراض چون می‌دانستند که به دنبال بستن روزنامه‌ها اجتماعی برای اعتراض به این بسته شدن خواهد بود. ما اعتراض نمی‌کردیم نابود بودیم، می‌کردیم این درگیری بود و باید درگیر می‌شدیم. یعنی باز دومرتبه یک مرحله تاریخی بود که باید ثبت می‌شد عده‌ای آمدند و نه را گفتند و گفتند آقا ما معترضیم. یعنی در هر سکوتی در مقابل خمینی معنایش این بود که همه با او موافق هستند مثل سکوت مردم در مقابل شاه نبود که بگویند شاه به زور حکومت می‌کند، دیکتاتور است پس مردم ساکت هستند تا موقعش برسد. آن‌موقع این‌طور نبود، آن‌موقع باید بیان اعتراض‌آمیز در مقابل خمینی می‌بود که نگویند که مردم همه موافق بودند و سکوت‌شان علامت رضا است. چون در آن زمان نوعی دموکراسی وجود داشت و نوعی آزادی بیان وجود داشت و به‌هرحال جریان انقلاب بود باید نه‌ها گفته می‌شد. ما این حرکت را کردیم. سرکوب آن‌جا تنها نبود. چون مرحله بعدی قضیه بستن سایر مطبوعات بود که شما می‌بینید، که می‌بینید اول، این را هم به شما اشاره بکنم، دولت بازرگان پیشنهاد قانون جدید مطبوعات می‌کند و ما مورد طعن و شماتت بازرگان و دارودسته‌اش قرار می‌گیریم وقتی که می‌گوییم مطبوعات قانون لازم ندارد. قانون مطبوعات باید در حدی باشد که مثلاً آسان بکند انتشار مطبوعات را. به این معنا که هر کسی که مطبوعاتی، روزنامه‌ای دارد روزنامه‌اش را بتواند برود یک جا ثبت بدهد و مأمور ثبت هم ملزم به ثبتش باشد نه سؤال که چرا می‌خواهی ثبت بکنی؟» که بعد کس دیگری نتواند آن اسم را استفاده بکند. و در مورد مسائل مربوط به افترا و این‌ها هم قوانین، عمومی و عادی مملکت حکم‌فرماست، قانون مخصوص لازم ندارد. پس قانون مطبوعات یعنی اولین پله برای سرکوب مطبوعات. مثال هم برای‌شان آوردیم، بنده خودم مصاحبه‌هایی در آن زمان کردم که همه‌ی آن‌ها هم منعکس نشد فقط گوشه‌هایی‌اش منعکس شد. گفتم کجای دنیا قانون مطبوعات وجود دارد؟ ما رفتیم دوره که ببینیم قانون مطبوعات در جاهای مختلف وجود دارد. آمدیم دیدیم در کشورهایی که مطبوعات در آن آزاد هستند قانون مطبوعات وجود ندارد. مطبوعات تابع قوانین عمومی و کلی مملکت هستند، باید مرتکب جرم نشوند، مرتکب افترا نشوند اگر مرتکب افترا شدند اشخاص می‌توانند بروند این‌ها را تحت تعقیب قرار بدهند تو دادگاه‌ها به طور خصوصی، ولی قانون خاصی مطبوعات نمی‌خواهد. ما هم شدیداً با آقای میناچی که در آن زمان وزیر اطلاعات یا ارشاد ملی، اسمش را تغییر داده بودند، شده بود و درست نقش وزرای اطلاعات یا ارشاد ملی زمان شاه را داشت بازی می‌کرد و قانون مطبوعاتی را که پیشنهاد کرده بود یعنی عکس برگردان دقیق آخرین قانون مطبوعاتی بود که زمان شاه ارائه شده بود با یک تغییراتی که مثلاً اهانت به مقام سلطنت را از تویش را برداشته بودند مسئله ولایت فقیه را به یک صورتی به طور غیرمستقیم تویش گنجانده بودند و یک مقدار هم شدیدترش کرده بودند. تمام استدلال آقایان هم برای لزوم این قانون این بود که مطبوعات از دست دارد در می‌رود، مطبوعات دارد فحاش می‌شود، مطبوعات دارد فلان می‌شود ما نمی‌خواهیم قضیه زمان مصدق که به سوی آینده به مصدق فحش می‌داد تکرار بشود. که ما می‌گفتیم آقا آن منتهای تمرین دموکراسی بود که مصدق می‌گفت تا مطبوعات آزاد نباشند و بیانشان را نکنند استفاده صحیح از یک جو دموکراتیک را یاد نخواهند گرفت. با کنترل شما این‌کار را نمی‌کنید و استدلال‌شان در آن زمان روزنامه نمی‌دانم چی‌چی وجود داشت ما نمی‌خواهیم این صحنه‌ها تکرار بشود. ولی اصل قضیه گرفتن رشته‌ی امتیاز در دست خودشان بود یعنی هر کس مطبوعات بخواهد منتشر بکند بایستی با امتیازی باشد که از ما می‌گیرد و ما هم این را کنترل می‌کنیم و ما هم یک شمیر داموکلیس بالای سر می‌گذاریم. با برخوردی که امثال ما و جبهه دموکراتیک و دیگران نسبت به این قضیه کردند یک ذره لق شد مسئله قانون مطبوعات آقای مهندس بازرگان و آقای میناچی. خمینی که رادیکال عمل می‌کرد باید بیاید میدان دیگر نمی‌توانست صبر بکند باید انقلابی عمل می‌کرد. نمی‌توانست صبر بکند منتظر وقت… که حالا قانون مطبوعات این‌ها به نتیجه برسد بروند دانه دانه روزنامه‌ها را امتیازات‌شان را نگاه بکنند ببینند امتیاز دارند ندارند فلان این‌ها. باید ناگهان می‌کوبید یادگاران را بستند، باید ناگهان می‌کوبید مرحله بعدیش این بود که آن کنگره خلق‌ها تشکیل نشود چون آن رقیب است. به‌هرحال آن تشکیل بشود به یک صورتی هم تجلی تفکر پیدا می‌کند، خونریزی کردستان به دنبالش. شما می‌بینید که بلافاصله بسیج کردستان است. آقای بازرگان و دیگران رسما اعلام می‌کنند که این‌ها می‌خواستند وسیله تجزیه مملکت را فراهم بکنند. بحث در مورد عدم تمرکز قوا بحث در مورد دموکراسی و دستاوردهای دموکراتیک انقلاب یعنی تجزیه کشور. «بله آقا نمی‌دانید این‌ها می‌خواستند کنگره تشکیل بدهند و تجزیه مملکت را فراهم بکنند.» از این صحبت‌ها. حمله به کردستان، فرستادن خلخالی و کشتار مردم در آن‌جا که کاملاً منعکس شد بعداً. و همان حزب دموکرات آقای قاسملو هم که انتخاب شده بود به مجلس خبرگان این است که نتوانست شرکت بکند.

س- شما آن‌موقع مهاباد نبودید؟

ج- نخیر، من در تهران بودم. من مخفی بودم در تهران. وقتی که حمله کردند روز ۲۲ مرداد ماه دستور توقیف بنده صادر شد و من رفتم و زندگی…

س- ۲۲ مرداد ۱۳۵۸.

ج- ۵۸. روز ۲۲ مرداد ۱۳۵۸ روزنامه اطلاعات که می‌آید می‌گویند عده‌ای اعلام جرم کردند علیه متین‌دفتری دبیرکل جبهه دموکراتیک ملی، که ما دبیرکل نداشتیم من یکی از رهبران بودم در هیئت رهبری مشترک همان‌طوری که توضیح دادم. خدا پدرش را بیامرزد آن کسی را که این خبر را تو روزنامه اطلاعات چاپ کرد و فکر می‌کنم با نیتی هم بود که ما بفهمیم چون آن‌موقع هنوز دستگاه این‌ها که باز بود و دستگاه‌شان آن نظمی را که باید یک دیکتاتور داشته باشد هنوز پیدا نکرده بودند خوشبختانه و این خبر تو روزنامه اطلاعات منعکس شد. همان‌موقع جلسه هیئت اجرایی جبهه دموکراتیک بود تصمیم گرفتند که بنده مخفی بشوم و مخفیانه فعالیت بکنم که از آن تاریخ من مخفی شدم. و به زودی هم شهریور شد و حمله به کردستان و دستور اعدام بنده صادر شد در قم توسط آقای خمینی در یک میتینگی که آن‌جا خلخالی پیشنهاد کرد که قطعنامه ۵ ماده علیه تمام این مسائل و ماده پنجش از جمله تقاضای اعدام من بود و یک کسی را هم سمبل مطبوعات گرفته بودند آقای رضا مرزبان و آقای خمینی هم در آن‌جا توافق کردند که ما باید اعدام بشویم. ماده ۵ قطعنامه بود. بعد هم تقاضای اعدام شیخ عزالدین حسینی و بنده و آقای دکتر قاسملو در جاهای دیگر و بسته شدن حزب دموکرات کردستان و حمله به مقر سازمان مجاهدین خلق و گرفتن ستادشان از آن‌ها، حمله به سازمان چریک‌های فدایی خلق و گرفتن ستادشان از آن‌ها و این یک کودتای وسیعی بود که ناگهان با شکل یافته و برنامه‌ریزی شده با توافق و تفاهم تمام نیروهای درون حاکمیت فعلی یعنی آقای مهندس بازرگان یک‌سرش و آقای خمینی یک‌سر دیگرش. یعنی بازرگان هیچ‌گونه ابراز عدم مسئولیت نمی‌تواند بکند که من مسئولیتی در این کار ندارم. خودش دقیقاً در این‌کار دخالت داشت و یک توافق و تفاهمی بود برای بستن و بلافاصله هم می‌بینیم که اقدام انقلابی آقای خمینی که نمی‌توانست منتظر قانون آقای بازرگان و آقای میناچی بشود این است که آذری قمی می‌آید تمام مطبوعات را رسماً تعطیل می‌کند و فقط روزنامه‌های مربوط به خودشان را اجازه انتشار می‌دهد، لیست وسیعی از مطبوعات می‌آورد و برای خالی نبودن عریضه هم که بگویند ما غرض و نظری نداریم یک روزنامه بسیار فحاش مفتری کثیفی بود که آن پسر منتظری، آن محمد رینگو…

س- شیخ محمد.

ج- شیخ محمد رینگو منتشر می‌کرد و اسم روزنامه هم یادم نیست آن روزنامه را هم تعطیل کردند، جزو لیست روزنامه‌های تعطیل شده یکی‌اش هم روزنامه شیخ محمد رینگو بود. دلیلش هم کاملاً مشخص بود چرا تعطیل کردند. چون شیخ محمد رینگو مرتب در هر شماره به بنده فحش می‌داد هیچی، تیترهای فحشش همیشه به بنده بود هیچی، در کنار تیتر فحش به بنده به دکتر یزدی و مهندس بازرگان هم فحش می‌داد و به خصوص به دکتر یزدی و نشان می‌دهد که در آن جریان دکتر یزدی و دارودسته‌ی نهضت آزادی حاکم بر کشور مقتدرتر هستند از دارودسته‌های رادیکال به‌اصطلاح قداره‌بند مثل شیخ محمد رینگو و هادی غفاری و دارودسته. در آن‌موقع این‌ها بودند که این حاکمیت ولایت فقیهی را مستقر کردند و مسئولیتش واقعاً تمام با مهندس بازرگان است به نظر من. چون آدمی بود که مورد اعتماد مردم هم درعین‌حال بود. مردم به آخوند و خمینی اعتماد نداشتند در ایران ولی آخوند از طریق آقای مهندس بازرگان اگر نمایندگی می‌شد آن‌وقت می‌توانستند کم‌کم به آن اعتماد پیدا بکنند یا لااقل کم‌کم بیاید و مستقر بشود و چنگالش را بر آن‌جا چیز بکند. به‌هرحال می‌خواستم این را بگویم برای موفق شدن مجلس خبرگان یک توطئه کودتایی چیده شده بود که مرحله‌ی اولش تعطیل مطبوعات بود، مرحله دومش تعطیل سازمان‌های سیاسی و هر نوع مقاومتی در کردستان بود، کردستانی که نماینده داشت می‌فرستاد به مجلس خبرگان، نماینده‌ای که باید بیاید آن‌جا حرف بزند و تعطیل آن کنگره بزرگ خلق‌ها که قرار بود در مهاباد تشکیل بشود. می‌بینید که ظرف کمتر از یک هفته تمام این کارها انجام می‌شود مطبوعات بسته می‌شود، سازمان‌های سیاسی تمام ستادهای‌شان تعطیل می‌شود و حرکت منظم‌شان دچار دگرگونی می‌شود و مشکلات‌شان به قدری می‌شود که مدت‌ها طول دارد تا دومرتبه خودشان را بتوانند جمع‌وجور بکنند و کارشان را راه بیندازند. ولی مع‌الوصف این اتفاقات درست در زمانی می‌افتد، میزان خیانت بازرگان و دارودسته من می‌خواهم یک مقداری گوش‌زد بشود، این اتفاقات درست در زمانی می‌افتد که شما می‌بینید که مردم شدیداً در مقابل خمینی هستند. میتینگ ما در تهران دروغ نیست که هشتصد هزار نفر در آن شرکت داشتند، واقعاً هشتصد هزار نفر در میتینگ ما شرکت داشتند. یعنی میتینگ جبهه دموکراتیک برای اعتراض به بستن مطبوعات دست‌کمی از اجتماعات قبل از انقلاب زمان شاه علیه شاه نداشت. بعد از این قضایا اجتماعاتی که در مقابل ستاد سازمان مجاهدین برای حفظ این ستاد شد بی‌نظیر بود. بعد از این قضایا رفتند به توصیه‌ی آیت‌الله طالقانی و فشاری که آورده بود و برای لااقل نه با آن نیتی که طالقانی داشت، نیت طالقانی نیست با حسن نیت و با خوبی بود برای دموکراتیزه کردن مسائل. شروع کردند به تشکیل شوراها در سراسر کشور. یعنی مقابله کردن با قضیه ما که می‌گفتیم آقا باید شوراهای محلی تشکیل بشوند که مردم خودشان در کار خودشان دخالت بکنند و تصمیم بگیرند. در انتخاباتی که برای شوراها کردند چون نظر خاصی هم نداشتند و چون برنامه‌ریزی هم نکرده بودند برای در واقع پر کردن صندوق و این‌ها می‌بینند که چون در انتخابات فقط آن‌ها شرکت دارند و نیروهای دیگر خودشان را کنار کشیدند هیچ‌کس شرکت نکرد و خمینی دچار ضعف عجیبی شده بود که می‌بینیم مرحله گروگان‌گیری که به دنبال قضایا می‌آید یک مقدار برای بالا بردن تب است و این‌که خبرگان بتواند موفق بشود. چون اگر خبرگان قرار بود به رفراندوم گذاشته بشود در آن شرایط منهای گروگان‌گیری شاید آن قانون اساسی برای گرفتن رأی دچار مشکلات عظیمی می‌شد.

س- بله، مثل این‌که آقای خمینی هم تو این جریان کاملاً موفق بود برای این‌که خوب سازمان‌های دیگری مثل سازمان چریک‌های فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق تماماً از آقای خمینی در جریان گروگان‌گیری شدیداً حمایت کردند به عنوان مبارزه ضد امپریالیستی.

ج- نه، من با شما موافق نیستم. این نظر….

س- این نظر من نیست، این روزنامه‌ها و اعلامیه‌های این سازمان‌ها است آقا.

ج- نه. در جریان گروگان‌گیری برخورد به شکل دیگری بود. به این شکل نبود که آن‌ها حمایت بکنند به عنوان یک کار ضد… یعنی مجاهدین اول این کار را نکردند. مجاهدین کاملاً متوجه قضایا بودند و تحلیل درست از قضیه داشتند و خمینی را نه ضد امپریالیست می‌دانستند آن‌موقع و نه این کارش را ضد امپریالیستی می‌دانستند. بخش اکثریت سازمان چریک‌های فدایی خلق که در آن زمان هنوز شکل هم رسماً پیدا نکرده بود این کار را دقیقاً انجام داد و حزب توده هم که به شرح ایضا و مشخص. نه، تو آن قضیه…

س- حزب توده چه‌کار کردند؟

ج- حزب توده که به شرح ایضا و مشخصی که اصلاً ستون اصلی و اساسی‌اش حزب توده بود تو این قضیه و دارودسته خط امام و خود بقیه کسانی که در این چیز شرکت داشتند. شما می‌بینید که آقای مهندس بازرگان استعفا می‌‌کند و سلب مسئولیت از خودش می‌کند تو این قضیه و سلب مسئولیتش به خاطر این بود که بماند برای این‌که بتواند روابط خوب بعدها با آمریکا داشته باشد. اگر نخست‌وزیر می‌ماند، ما می‌بینیم که آقای مهندس بازرگان بعد از قضیه گروگان‌گیری هنوز نخست‌وزیر است با وجودی که استعفا کرده، ما تا مدت‌ها نخست‌وزیر نداریم. ولی من اطلاع دارم که آقای بازرگان هنوز در مقر نخست‌وزیر زندگی می‌کرد و هر روز در دفتر نخست‌وزیر حضور پیدا می‌کرد و امور مربوط به نخست‌وزیری را اداره می‌کرد و دستور می‌داد بعد از استعفا و قبول استعفا تا آمدن بنی‌صدر به عنوان رئیس‌جمهور.

س- آقای بنی‌صدر هم که از جریان گروگان‌گیری در روزنامه انقلاب اسلامی حمایت کردند.

ج- بنی‌صدر من یادم نیست که چه‌کار کرد راجع به گروگان‌گیری ولی آن را من جزو موافقین یک طیفی بودند در درون آن حاکمیت آن زمان که با گروگان‌گیری موافق نبودند یکی‌اش بنی‌صدر بود و یکی‌اش قطب‌زاده. این دوتا نبودند موافق با گروگان‌گیری ولی حالا چه نوع تو روزنامه انقلاب اسلامی تجلی داشت و این‌ها من نمی‌دانم من هیچ یادم نیست ولی من این احساس را دارم البته این مسائل تحقیقات دقیق علمی و تاریخی روشن می‌کند قضایا را ولی من استنباطم این بود که این دو نفر بین آن جمع با گروگان‌گیری موافق نبودند. نه قطب‌زاده موافق بود و نه بنی‌صدر.

س- آقا، در مسئله انتخابات ریاست‌جمهوری جبهه دموکراتیک ملی تصمیم گرفت که از کاندیداتوری آقای مسعود رجوی حمایت بکند و مثل این‌که آن‌طور که من مطالعه کردم و اطلاع دارم سازمان وحدت کمونیستی در داخل جبهه دموکراتیک ملی به خاطر اعتراض به این جریان جدا شد. آیا این موضوع حقیقت دارد؟

ج- نه، خیر. خیر حقیقت ندارد به دلیل این‌که… یعنی جدا شدن سازمان وحدت کمونیستی حقیقت ندارد.

س- قسمت اولش.

ج- قسمت اول چرا. قسمت اول این کاملاً مشخص بود چون مجلس خبرگان تمام شده بود قانون اساسی را شکل داده بود و مملکت حالا دارای یک قانون اساسی شده بود به هر شکل، در نتیجه یک status quo ای به وجود آمده بود و آن‌وقت این قانون اساسی را داشتند اجرا می‌کردند و می‌بایستی اجرا می‌کردند و در نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری بایستی انجام می‌شد. ما همان‌طور که شرکت در مجلس خبرگان و در انتخاباتش را به شکلی تحریم کرده بودیم، که توضیح دادم که چگونه. همان‌طور هم شرکت در رفراندوم قانون اساسی را تحریم کردیم و این‌بار دیگر ما تنها نبودیم، تمام آن نیروهایی که در انتخابات شرکت کردند در این تحریم شرکت داشتند در کنار ما. از سازمان مجاهدین خلق گرفته تا سازمان فدائیان خلق تمام شعبش و شخصیت‌هایی که شرکت داشتند و سازمان‌های کوچک‌تر دیگر که شرکت داشتند همه تحریم کردند رفراندوم قانون اساسی را و رأی ندادند. به حدی هم این تحریم شدت پیدا کرد که خمینی آمد قول نوشتن چیز داد که بتواند رأی بگیرد.

س- متمم.

ج- متمم. این از آن جاهایی بود که دیگر مذبوحانه ناچار شد بیاید میدان و به یک حقه جدید خودش، آدم خیلی… تاکتیسین خیلی… مانور خیلی قشنگ می‌کند. قول متمم بدهد که رأی بعضی‌ها را بگیرد کما این‌که رأی بعضی‌ها را هم سر قول متمم گرفت اگر یادتان باشد. یادم نیست کی‌ها ولیکن….

س- بله، بله.

ج- بله رأی بعضی‌ها را هم گرفت سر قول متمم. در اجرای قانون اساسی ما به این نتیجه رسیدیم که همین قانون اساسی مفتضح ولایت فقیهی را هم این‌ها اجرا نخواهند کرد و در آن بخشش که مربوط به حقوق مردم است به یک صورتی به نفع اغراض خودشان و انحصارطلبی خودشان این حقوق را پایمال می‌کنند و بایستی به صورتی رفت به میدان و در جریانات شرکت‌هایی داشت و بعد افشا کرد. در این‌جا ما یک وحدت‌نظر و توافقی با تمام سازمان‌های سیاسی که موجود بودند در مقابل خمینی پیدا کردیم. و ما تنها نبودیم که از کاندیداتوری مسعود رجوی حمایت کردیم، کاندیداتوری مسعود رجوی بنا به پیشنهاد هیئت رهبری جبهه دموکراتیک ملی انجام شد. یعنی هیئت رهبری جبهه دموکراتیک ملی بهترین شکل شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری را و افشا خمینی را در این دید ضمن تحلیل مفصل که شخصی را که ضمناً مسلمان هم هست کاندیدا بکند. چون مسائل اسلامی مطرح شده بود و از آن طریق خمینی را افشا بکند. برای ما مشکل بود که آقای رجوی را راضی بکنیم که کاندیداتوری را بپذیرد و رفقای ما رفتند و با رهبری سازمان مجاهدین خلق نشستند و بحث کردند و بالاخره از این بحث موفق بیرون آمدند که نهایتاً رجوی پذیرفت که کاندیدا بشود و قاعدتا هم ما میل داشتیم که این کاندیداتوری را یک شخصی بپذیرد که لااقل نفر اول یکی از سازمان‌های سیاسی عمده باشد و تنها سازمانی که در چارچوب تمام ضوابطی که ما برای نوع کاندیداتوری ریخته بودیم سازمان مجاهدین خلق بود و رهبریش هم مسعود رجوی و این بنا به پیشنهاد ما بود و آن‌ها هم پیشنهاد ما را پذیرفتند. و از سازمان چریک‌های فدایی خلق و حزب دموکرات کردستان و دفتر شیخ عزالدین حسینی در کردستان و یک هیئت هماهنگی نیروهای کردستان هم در آن زمان پیش آمده بود که گروه‌های دیگر کرد از جمله کومله و این‌ها هم درونش بودند تمام این‌ها این کاندیداتوری را تأیید کردند. هست اعلامیه‌هایش همه‌اش و بسیج عمومی از طرف تمام این سازمان‌ها برای حمایت از این کاندیداتوری شد که خوب بزرگ‌ترین بسیج را خود مجاهدین دادند و خمینی شدیداً از این قضیه نگران شد و اولین اقدام ضد قانون اساسی شخص خمینی حذف مسعود رجوی بود به‌عنوان کاندیدا و عدم قبول صلاحیتش بود به عنوان کاندیدا. و ما نتیجه بسیار مطلوبی را که می‌خواستیم برای افشای خمینی در مورد عدم اجرای همان قانون اساسی بگیریم با کاندیداتوری مسعود رجوی گرفتیم. این برنامه‌ای بود که ما داشتیم برای این‌کار.

س- حرف آقای خمینی این بود که آقای مسعود رجوی به قانون اساسی که رأی ندادند حق شرکت ندارند.

ج- حق شرکت ندارد. در صورتی این حرف آقای خمینی از لحاظ حقوقی بسیار حرف بی‌ربط و بی‌پایه و بی‌اساسی بود به دلیل این‌که دموکراسی ایجاب می‌کند که شما تحریم بکنید، شما رأی ندهید ولیکن یک قانونی که بر مملکت مسلط شد در چهارچوب آن قانون از تمام مواهب قانونی که با آن موافق هم نیستید و برای تغییرش هم ممکن است فعالیت بکنید از چهارچوب تمام مزایا و مواهبش استفاده بکنید و این حرف آقای خمینی از لحاظ حقوقی حرف بسیار بی‌ربطی بود. می‌گفت بله کسانی که «حق نظر ندارند» و یک شعاری هم آن‌موقع مطرح کردند بسیار بی‌ربط بود. ولی بسیج خیلی قشنگی هم شده بود برای کاندیداتوری رجوی یعنی شما این را، من فکر می‌کنم که بتوانیم، با اطمینان بفرمایید که اگر رجوی کاندیدا مانده بود، بنی‌صدر ممکن نبود که در دور اول به ریاست‌جمهوری انتخاب شود. یعنی شرایط طوری بود که ما باور نمی‌کردیم که رجوی انتخاب بشود ولی این محاسبه را داشتیم و محاسبه‌مان هم فکر نمی‌کنم غلط بود. در سازمان‌های درون جبهه دموکراتیک ملی هم همه با این مسئله موافق بودند و سازمان وحدت کمونیستی هم که تازه به جبهه دموکراتیک پیوسته بود، یعنی مدت کوتاهی بود که به جبهه دموکراتیک پیوسته بود، از روز اول تو جبهه… روز اول اتحاد چپ در جبهه دموکراتیک بود و انشعاباتی در اتحاد چپ شد که هر کدام از منشعبین باز آمدند به جبهه دموکراتیک ملی پیوستند و این یکی از انشعابات اتحاد چپ بود.

س- سازمان وحدت اتحاد کمونیستی، گروه رهایی؟

ج- وحدت کمونیستی. بله؟

س- گروه رهایی.

ج- گروه رهایی بله. یکی از انشعابات اتحاد چپ بود. و بعد این‌ها از جبهه دموکراتیک ملی جدا شدند در یک تاریخ دیرتری، یعنی در اول سال ۱۳۵۹. بیانیه‌ای هم در این زمینه صادر کردند که چرا ما جدا می‌شویم چون من یادم نیست مفاد آن بیانیه چه بود. ولی این ماه‌ها بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری بود و سر آن مسئله ما توافق داشتیم. در آن‌جا آن چیزی که من به نظرم رسید در مورد جدایی آن‌ها این بود که یک مقدار مسائل ایدئولوژیک هژمونیک برای آن‌ها از لحاظ هژمونی طبقه و این‌ها مسائل ایدئولوژیک مطرح بود که در جبهه دموکراتیک ملی نمی‌توانست مطرح باشد و ما هم نمی‌توانستیم بپذیریم، که در نتیجه دوستانه قرار شد که چون توافق نمی‌توانیم بر مسائل ایدئولوژیکی آن‌ها داشته باشیم و مسائل ایدئولوژیکی آن‌ها هم مانع تصمیم‌گیری‌های مشترک در جبهه می‌شد جدا بشوند. در عین این‌که همان‌موقع هم رسما به خود ما اطلاع دادند که آقا ما به جبهه اعتقاد داریم و به ادامه جبهه اعتقاد داریم و از جبهه حمایت خواهیم کرد ولی در عضویت جبهه و در درون جبهه نمی‌توانیم بمانیم. ولی بیانیه‌شان که آن زمان صادر کردن که چرا جدا شدند من مفادش اصلاً یادم نیست که چه نوشتند که بگویم درست نوشتند یا غلط نوشتند، هیچ یادم نیست مفادش.

س- آقای متین دفتری، آقای بنی‌صدر در تمامی نقاط حساس تاریخی که شما شمردید مثل عرض کنم خدمت‌تان، جریان رفراندوم جمهوری اسلامی، مجلس خبرگان و سایر قضایا در تمام این جریانات کم‌وبیش از آن راه خمینی حمایت کرده بودند. چطور شد که شورای مقاومت ملی بعداً ایشان را دوباره به ریاست جمهوری پذیرفت؟ و چه شد که این وحدتی که به وجود آمده بود دچار شکست شد؟

ج- والله این چون مسئله تاریخی نیست و مسئله روز است من دلم نمی‌خواهد که تمام… چون مسائل روز باید زمان از رویش بگذرد تا آدم بتواند چیز تاریخی از آن بکند.

س- این الان که مسئله روز نیست…

ج- چرا.

س- این تمام شد.

ج- نه، نه، تمام نشده مسئله روز است هنوز و این احتیاج به گذشت زمان دارد که آدم بتواند بیان نظر بکند. ولی آنچه که گذشته به طور عادی و رسما اعلام شده که هست شما می‌دانید من هم می‌دانم دیگر. ولی آنچه که استنباط بنده هست از قضایا بایستی زمان از آن بگذرد. ولی من یک چیزی را می‌توانم بگویم به شما و آن این است که آقای بنی‌صدر ببینید جبهه دموکراتیک ملی… باز در رابطه با جبهه دموکراتیک ملی من مسئله را برای شما مطرح می‌کنم. ما در جبهه دموکراتیک ملی از پایان سال ۵۸ اوایل سال ۵۹ تصمیم گرفتیم که فعالیت‌های متفاوت خودمان را تمام را تعطیل بکنیم و سازمان‌دهی‌مان را هم محدود بکنیم به روابط موجود بین کادرها و اعضایی که در جبهه وجود داشتند و برخی از کمیته‌ها و شوراهایی که داشتیم و هیئت رهبری هم به همان شکل باقی بماند و فقط یک هدف را دوباره تعقیب بکند و آن هدف تشکیل یک جبهه بزرگ برای مقابله با خمینی و فکر می‌کردیم جز با یک ائتلاف بزرگ و یک جبهه بزرگ که همگان توی آن هماهنگ و هم سو تصمیم بگیرند و علیه خمینی اقدام بکنند ما دیگر به مرحله‌ای رسیدیم که خمینی استقراری پیدا کرده با تشکیل مجلسش و کنترل کامل مطبوعات و با فشار و اختناق و این‌ها به تدریج به اوجش خواهد رسید که حتی دیگر امثال بازرگان هم نخواهند توانست بیان آزادشان را بکنند. این پیش‌بینی را ما می‌کردیم و شد. و بدون تشکیل جبهه بزرگ نمی‌شود مانع این قضیه شد یا بعد اگر این قضیه خیلی جدی‌تر شد مقابلش قرار گرفت و با آن دعوا کرد. و ما تمام انرژی‌مان را به مدت دو سال از پایان ۵۸ و اوایل ۵۹ تا سال ۶۰ را رو این‌کار گذاشتیم چون یکی از کارهایی که ما می‌کردیم به صورت غیرمستقیم درواقع ایجاد دیالوگ با بنی‌صدر بود. چون بنی‌صدر را یک مهره‌ای در درون حاکمیت می‌دانستیم که در عین همکاری با خمینی با جنایات رژیم صددرصد مخالف است، با سرکوب‌هایی که توسط رژیم می‌شود و نحوه کار دادگاه‌ها و دادسراهای انقلاب مخالف است، از روز اول ریاست جمهوریش درگیر بوده سر این مسائل و بحث کرده و دعوا کرده. ما شاهد این قضایا بودیم و درعین‌حال او را کسی می‌دانستیم که به عنوان مسلمان مصدقی است برعکس بازرگان و به مصدق اعتقاد دارد و به معیارهایی که مصدق گذاشته هنوز وفادار است، با شناختی که شخصاً از او داشتیم. درست به موازات ما مجاهدین هم به دلایل خودشان که خودشان می‌دانند من نمی‌دانم، یعنی اگر هم بدانم مربوط به من نیست که من بگویم چیزی اطلاع چیزی ندارم، به دلایل خودشان روابطی با بنی‌صدر و دیالوگی با او برقرار کرده بودند و برخی از شخصیت‌ها هم به طور جسته گریخته این‌کار را کرده بودند و ما تو جریان بودیم و می‌دیدیم. و ما این را یک حرکت مؤثر و مناسب می‌دیدیم برای رسیدن به آن هدف یعنی جبهه بزرگ ضد سرکوب خمینی و ضد اختناق خمینی و برای آزادی و استقلال. و نهایتا اوج این دیالوگ و برخوردهای بنی‌صدر با قضیه سرکوب‌های خمینی و آزادی کشی‌های خمینی نتیجه‌اش ۱۴ اسفند سال ۱۳۵۹ شد که کاملاً مشخص بود که در یک جایی یک آدمی که در واقع دو خدا برای خودش ساخته، خدایان دوگانه، باید یکی از این دوتا را بپذیرد و بین‌شان انتخاب بکند. یعنی آدمی که معتقد به نوعی ثنویت شده در مذهب و مانوی است باید بیاید بشود زرتشتی و یک خدای واحد را بپذیرد و اهریمن و اهورامزداش را تعیین بکند که کدام هستند و در روز ۱۴ اسفند ۵۹ بنی‌صدر مانوی که تثنیه خدایان داشت خمینی و مصدق، دو سمتش خدایان سیاسی‌اش آمد و شد زرتشتی و بازگشت کرد به دین زرتشت و خداوند یگانه را پذیرفت که دو فرشته دارد یکی اهورامزدا و یکی اهریمن و بایستی اهورامزدا را تقویت کرد و از اهریمن جدایی کرد و دوری کرد. در آن‌جا این انتخاب را بنی‌صدر کرد عملاً و من این حرف را روی حدس نمی‌زنم، روی پلمیک و براساس پلمیک و دیالوگی که با بنی‌صدر ما داشتیم.

من خودم شخصاً هیچ‌وقت رو در رو با بنی‌صدر قرار نگرفتم تا وقتی که آمدم پاریس در اواخر پاییز سال هزار و… یعنی اوایل زمستان می‌شد دیگر، سال ۱۳۶۰ که من آمدم پاریس برای اولین‌بار بنی‌صدر را بعد از آخرین ملاقات‌مان که اواخر سال ۵۷ بود یا اوایل سال ۵۸، فکر می‌کنم یکی از این دوتا بود، من بنی‌صدر را برای اولین‌بار می‌دیدم در پاریس وقتی که با او روبه‌رو شدم. ولی در رابطه‌ی مستقیم با او بودیم و بنی‌صدر حضورش در اپوزیسیون خمینی بسیار مؤثر و مفید بود. یعنی اپوزیسیون آمده بودند رئیس‌جمهور خمینی را که برای او چندین میلیون رأی دست و پا کرده بود از او گرفته بودند، آورده بودند این‌طرف و این برای ما یک موفقیت عظیم و مهم بود در آن‌جا. و آن‌وقت بنی‌صدری هم که در انتخاب بین اهورامزدا و اهریمن، اهورامزدا را انتخاب کرد یعنی آزادی را انتخاب کرد و بنی‌صدری هم که در یک مرحله‌ای که همه درها بسته شده بود و در یک مرحله‌ای که به معنای واقعی‌اش دیگر آن برخورد بین مصدق و کاشانی که قبل از ۲۸ مرداد نتیجه‌اش این شد که فدائیان اسلام و دارودسته کاشانی به کودتاچیان ۲۸ مرداد بپیوندند این‌جا آمده بود تجلی کرده بود و ماهیت اصلی خودش را نشان می‌داد برخوردی که آمده و انقلاب را… یعنی آن گروهی که آمدند این بار انقلاب را مصادره کردند به رهبری خمینی و کاشانی سمبل‌شان است نه مصدق. یعنی اسم خیابان مصدق را که مردم اسم‌گزاری… تنها خیابانی را که در تهران مردم اسم‌گزاری کردند به‌اصطلاح spontané اسم‌گزاری کردند بلافاصله همان اولی روز انقلاب و دیدند تمام کاشی خیابان مصدق است، خیابن پهلوی سابق بود، این را مردم اسم گزاری کردند و خمینی باید بیاید چندین بار اسم خیابان را عوض بکند، از مصدق بکند کاشانی مردم بیایند بکنند دومرتبه بنویسند مصدق، بنویسد کاشانی بیایند بکنند بنویسند مصدق. آخرسر بنویسد ولی‌عصر که به اعتقاد شیعیان لطمه بخورد اگر اسم عوض بشود اسم مصدق را بردارند و به مصدق فحاشی بکند و آن شکل مصدق را اسمش نامش را هم کنار بگذارند.

به‌هرحال، بنی‌صدر در این‌جا انتخاب کرد و انتخاب آزادی را کرد، انتخاب مصدق را کرد. پس جایش واقعاً در یک ائتلاف اپوزیسیون بود علیه خمینی. چون یک ائتلاف کاملاً سیاسی بود و در یک ائتلاف سیاسی از تمام نیروهای اپوزیسیون که به خاطر آزادی و استقلال قدم برمی‌دارند و حاضر به قدم برداشتن هستند بایستی استفاده کرد و اگر هم مصدقی باشیم باید باز به این مسئله اعتقاد داشته باشیم. مصدق در تعلیماتش که به ما داد یک زمانی گفت آقا وقتی که آمدید و مؤتلف شدید با کسی برای یک حرکت مشترک تا وقتی حرکت مشترک را می‌کنید خوب می‌کنید ولی قبلش از طرف نپرسید که آقا تو دیروز چه کار داشتی. که گفت، «مرحوم ستارخان جنت‌مکان را اگر مورد محاکمه و مؤاخذه قرار می‌دادند ممکن بود اصلاً نباید تو صحنه مبارزه.» می‌گفتند آقا تو نمی‌دانم بابات چی بوده، چی‌چی چه بوده، خودت فلان تاریخ فلان کار را کردی. مسئله ما، اتحاد ما با بنی‌صدر در این قضیه این شکلی بود. البته ما وقتی که شورای ملی مقاومت تشکیل شد، شورای ملی مقاومت را یک نتیجه‌ای از آن فعالیت دوساله‌ی خودمان که براساس آن فعالیت هم ما یک شهید دادیم، شکرالله پاکنژاد، و اعدام او هم به خاطر این فعالیتش بود، شورای ملی مقاومت را ما نتیجه این فعالیت می‌دانستیم. منتها نتیجه در واقع عملی‌اش نه نتیجه ایدئالیستی‌اش. نتیجه ایدئالیستی‌اش یک چیز بدی بود ولی نتیجه عملی‌اش و نتیجه ممکنش همین شورای ملی مقاومت بود که نیروی مجاهدین در آن‌جا شرکت داشته باشد سایر نیروها هم در آن‌جا شرکت داشته باشند. و وقتی که مجاهدین آمدند به اتفاق بنی‌صدری که در آن‌موقع آواره شده بود، سرگردان شده بود، فراری شده بود، به او پناهگاه داده بودند و برده بودند حفظش کرده بودند چون قبلاً بنی‌صدر را قرار بود نیروهای ملی ببرند حفظش بکنند، فروهر و از این‌حرف‌ها و هرجا که رفتند لو رفت و در نتیجه چندنفر هم اعدام شدند بیچاره‌ها سر آن مخفی‌گاه‌هایی که فروهر فراهم کرده بود. چون دم و دستگاهی که فروهر داشت خیلی گل و گشاد و مزخرف بود. و به‌هرحال فروهر هم خوب میل داشت که با خمینی یک‌طوری میانه‌اش صددرصد به هم نخورد. در نتیجه مجاهدین تحویل گرفتند بنی‌صدر و این شورا نتیجه بحث خصوصی بود که بین مجاهدین وبنی‌صدر در تهران در مخفی‌گاه‌شان انجام شد.

س- که نتیجه‌اش میثاق شد، بله؟

ج- نتیجه‌ی آن بحث میثاقی بود که بنی‌صدر اعلام کرد و دعوتی بود که به تشکیل این شورا از طریق همگان شد. و مسئله‌ای که مجاهدین پذیرفتند در این قضیه، یعنی مسئله‌ای که مطرح شد این بود که حکومت موقتی که در آینده تشکیل می‌شود رئیس این حکومت آقای بنی‌صدر خواهد بود به عنوان رئیس‌جمهور ولی نه رئیس‌جمهوری که با آن رأی انتخاب شده، رئیس‌جمهور مقاومتی که در مقابل آن رژیم انجام شده به صورت موقت تا وقتی که مجلس مؤسسان تشکیل بشود. البته خود بنی‌صدر هیچ‌وقت این مسئله را نپذیرفت و هیچ‌وقت قبول نداشت. بنی‌صدر خودش را رئیس جمهور منتخب مردم می‌دانست و همیشه هم امضا می‌کرد رئیس‌جمهور منتخب در صورتی که شورای ملی مقاومت آقای بنی‌صدر را رئیس جمهور منتخب هیچ‌وقت نمی‌دانست. آقای بنی‌صدر از نقطه نظر شورای ملی مقاومت آقای بنی‌صدری بود که بر اثر مقاومت و واژگونی خمینی باید رئیس جمهور دولت موقت باشد تا تشکیل مجلس مؤسسان. این کل قضایایی بود و دلایلی بود که آقای بنی‌صدر به خاطرش آمد و تو این قضایای قرار گرفت. آن‌وقت مسئله میثاق آقای بنی‌صدر هم مسئله مهمی است به دلیل این‌که نظرات آقای بنی‌صدر بود در یک زمینه‌هایی که خب بعضی جنبه‌هایش هم خب حالا وارد جزئیاتش نشویم قابل قبول است و لیکن شورای ملی مقاومت هیچ‌وقت میثاق آقای بنی‌صدر را به عنوان یک سند تشکیل دهنده شورا نپذیرفت و یکی از اختلافات برخی از رفقای آقای بنی‌صدر با شورای ملی مقاومت این بود که چرا میثاق آقای بنی‌صدر جزو اسناد اصلی مورد التزام شورا نیست. چون آقای بنی‌صدر برخوردش با قضیه یک برخورد متفاوتی بود با دیگر اعضای شورا. اعضای شورا هدف مشترک‌شان فقط آزادی و استقلال ایران است، آقای بنی‌صدر هدف مشترک را آزادی، استقلال و اسلام می‌داند و آن‌وقت این اواخر رشد را هم اضافه کرده به آن.

س- خوب آقا شورای مقاومت ملی که جمهوری دموکراتیک اسلامی را پذیرفته بنابراین دیگر مسئله اسلامی نمی‌بایستی ‌اختلافی باشد بین نیروهای شورای ملی مقاومت

ج- چرا اختلاف خیلی شدید هست به دلیل اینکه شورای ملی مقاومت یک شورای لائیک است، شورای ملی مقاومت یک شورای پلورالیستی است، ازانواع نیروها تشکیل شده که اکثریتش نیروهای اسلامی نیستند و نیروی مسلمانی هم که در شورای ملی مقاومت هست. نیروی اسلامی نیست. تفاوتی بین مسلمان و اسلامی هست. نیروی اسلامی یعنی نیرویی که می‌خواهد حکومت اسلامی برقراربکند، نیروی مسلمان نیرویی است که میخواهد مسلمان باشد ولی حکومت ناشی از حاکمیت مردم برقرار بکند، این فرق این دوتا است. و نام جمهوری دموکراتیک اسلامی هم نامی بوده که آقای بنی صدر انتخاب کرده وفعلا مانده بر روی شورا وعلتش هم این بوده که، او حرفش این بوده که ما که از خمینی جدا شدیم و داریم دعوا می‌کنیم با توجه به پایگاهی که بین مردم آقا خمینی دارد و پایگاه هم بسیار وسیع است و هنوز هم قوی است اگر ناگهان نام دیگری برخودمان بگذاریم و کلمه اسلام در هیچ کجا خودش را نشان ندهد تمام کسانی که از ما حمایت میکنند و مسلمان هستند از ما جدا خواهندشد وبه خمینی خواهند پیوست و خواهند گفت که بنی صدر رفت جزو کفار و کافر شد. وگرنه ما که در شورای ملی مقاومت شرکت کردیم یک برنامه حداقلی هست که همه پذیرفتیم به صورت سند وظایف مبرم و جدا از آن سایر مسائلی که در شورای ملی مقاومت مطرح هست ما با حفظ انتقادات‌مان به آن‌ها برخورد کردیم. مثلاً از جمله برنامه دولت موقت از طرف جبهه دموکراتیک پذیرفته نشده و ضمن قبول عضویت شورای ملی مقاومت بیان انتقادات هم شده و با حفظ تمام انتقادات این‌ها پذیرفته شده.

س- یعنی این برنامه شورای ملی مقاومت و دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی ایران به وسیله جبهه دموکراتیک ملی پذیرفته نشده؟

ج- این با حفظ انتقادات، با حفظ تمام انتقادات. به دلیل این‌که این برنامه جزو مصوبات شورای ملی مقاومت نیست. این‌که آقای مسعود رجوی دولت موقت را پس از سرنگونی خمینی تشکیل بدهد جزو مصوبات ملی مقاومت هست ولی این‌که برنامه‌ی دولت موقت برای دوران موقت انتقال حاکمیت به مردم چه باشد آن صرفا نظر شخصی آقای مسعود رجوی است که به صورت این سند منتشر شده و آقای بنی‌صدر هم آن را گواهی کرده است ولی این مصوبه‌ی شورای ملی مقاومت نیست و هر یک از اعضای شورای ملی مقاومت این برنامه را با حفظ انتقادات خودش پذیرفته.

س- علیرغم این‌که رویش نوشته اساس‌نامه شورای ملی مقاومت و وظایف مبرم دولت موقت؟

ج- نه، نه ببینید دو چیز است. یکی اساس‌نامه شورای ملی مقاومت و وظایف مبرم دولت موقت است یکی برنامه دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی است. این برنامه دولت موقت جمهوری دموکراتیک اسلامی جزو مصوبات شورای ملی مقاومت نیست، این برنامه‌ای است که توسط آقای مسعود رجوی اعلام شده و آقای بنی‌صدر هم آن را گواهی کرده. ولی برنامه‌ای که جزو مصوبات شورای ملی مقاومت است و دولت موقت ملزم به اجرای آن است صددرصد در دوران شش ماه انتقال همان سه سند آخر است که یکی‌اش ملزم می‌کند استعفای دولت را ظرف شش ماه و تشکیل مجلس مؤسسان، یکی‌اش هم ملزم می‌کند دولت موقت را به انجام چند کار به عنوان وظایف مبرمش که مشخص هستند. که اهمش مسئله زنان است، مسئله حقوق بشر است، مسئله تضمین محاکمات با حضور هیئت منصفه است و حق آزادی دفاع است یعنی داشتن دادگستری درست، حذف تمام دادگاه‌های اسلامی و محاکم شرع. ببینید دولت جمهوری دموکراتیک اسلامی وظایف مبرمش یکی‌اش حذف محاکم شرع است یعنی یکی از الزامات دولت اسلامی داشتن محاکم شرع است ولی این‌جا جزو وظایف مبرم مصوبه شورا، که قبول هم شده تمام یک‌یک اعضای شورا حذف محاکم شرع است یکی از مواردش هست که منتشر شده

س- بله، آنچه که منتشر شده هست دیگر.

ج- بله هست.