روایتکننده: آقای دکتر هدایتالله متیندفتری
تاریخ مصاحبه: ۲۸ مه ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۸
مصاحبه با آقای دکتر متین دفتری در روز ۷ خرداد ۱۳۶۳ برابر با ۲۸ مه ۱۹۸۴ در شهر پاریس ـ فرانسه، مصاحبه کننده ضیاء صدقی.
س- آقای دکتر متین دفتری، من میخواهم که امروز…
ج- عنوان دکتر هم اینقدر تو را خدا به من نگویید.
س- باشد چشم، از این به بعد نمیگویم. و امروز میخواهم که شروع بکنیم یک مقداری راجع به وضع سازمانی جبهه دموکراتیک ملی و اختلافاتی که در داخل جبهه دموکراتیک ملی بود صحبت بکنیم. اولین موضوعی که من میخواهم از شما سؤال بکنم….
ج- شما اول از همه وارد این اختلافات که میخواهید بشوید، حالا نمیگویم اختلافاتی ما نداشتیم ولی اختلافات در داخل هر سازمانی هست و سلامت هر سازمانی براساس اختلافاتش است و بحثهایی که در زمینه تصمیمگیری مشترک و بالاخره رسیدن به یک وحدت عمل میشود سلامت هر سازمانی است و دموکراسی را در درونش تأمین میکند. ولی ما یک بحثی میکردیم راجع به مرداد ۵۸ که اتفاقاً من اشتباه کردم تو آن قضایا، همهجا که سال ۵۸ بود سال ۵۷ اشاره کرده بودم که این تصحیح بشود خیلی خوب است.
س- منظورتان ۲۸ مرداد است؟
ج- بله، بله. ۲۸ مرداد….
س- ۱۳۵۸.
ج- یا یک تیر ماهی را ذکر کردیم، یا تاریخهای دیگری را ذکر کردیم اینها ولی خوب جبهه دموکراتیک در پایان سال ۵۷ شکل گرفت و تشکیل شد، پس فعالیتش در سال ۵۸ است که عملاً انجام میشود که مراحل مختلف این فعالیت داشت که چند نمونهاش ذکرش به صورت فهرست به نظر من در اینجا خیلی مفید است برای کسانی که میخواهند تحقیق بکنند تشکیل جبهه برای جلوگیری از قطبی شدن طیف سیاسی که به شدت با حرکت خمینی و حزب توده به این سو میرفت و ما این خطر را میدیدیم، تشکیل جبهه بر مبنای تفکرات دکتر مصدق که درست رو در روی تفکرات خمینی و دار و دستهی مکتبیهایش بود که حضرات را از همان ثانیه اول که جبهه تشکیل شد متوحش کرد از نیرویی که امکان دارد در مقابل آنها شکل بگیرد و در نتیجه اقدامات آنها در برخورد با این و البته خوب یک نکتهای را هم من متأسفانه بایستی به شما عرض بکنم که بخش عمدهای از طیف روشنفکران ما و کسانی که در جریان مبارزات علیه دیکتاتوری شاه خوب عمل کرده بودند یا بههرحال حضور داشتند حاضر نشدند که بیایند و از روز اول در گود مبارزه برای جلوگیری و بستن راه به خمینی در کنار جبهه دموکراتیک یا همراه با جبهه دموکراتیک یا همسو با جبهه دموکراتیک قرار بگیرند و نیروهایی که ما شمردیم حداقل نیرویی بود که شکل پیدا کرده بود با یک استقبال وسیعی از طرف مردم و بسیاری از این کسانی که در آن زمان در ایران بودند که ابرازاتی هم در مسائلی داشتند همه به این امید بودند که از درون رژیم خمینی بشود کارهایی کرد، همه به این امید بودند که با تفاهم با خمینی یا لااقل سازش با خمینی بتوانند به یک اهدافی برسند و ماهیت اصلی این رژیم، حضور اینها در درون حرکات رژیم، تفاهم اینها با رژیم، همزیستی اینها با رژیم عدم برخورد و رودررویی اینها با رژیم باعث تضیف آن خط دموکراتیک و آزادیخواهانه برای استقلال آزادی مصدق بود که ما در واقع تنها نیرویی بودیم که آن را نمایندگی میکردیم و کوشش میکردیم که از سایر نیروهایی هم که در اطراف ما هستند حداکثر کمک و همراهی را بگیریم آنها را هم در مورد این مسائل هم روشن بکنیم هم آماده بکنیم و هم نسبت به تاریخچه جنبش، نهضت، حرکت استقلال طلبانهی مصدق، اهداف مصدق برای جلوگیری از وابستگی و از بین بردن و نابودی وابستگی اینها را در واقع روشن بکنیم و کسانی که ۲۵ سال دیکتاتوری شاه بعد از ۲۸ مرداد سال ۳۲ مانع شده بود که نسبت به گذشته ایران مطالعاتی داشته باشند و نسبت به طبیعت و در واقع ماهیت اصیل و واقعی جنبش که یک جنبش اصیل دموکراتیک مترقی ضد وابستگی، حالا اگر بگویم همان چه که آنها از امپریالیسم حتی میفهمیدند ضد امپریالیسم همه اینها بود و ضد سلطنت ضد همه اینها بود اینها را متوجه بکنیم. ولی متأسفانه یک طیف خیلی وسیعی این را نفهمیدند و برای آنها مشکل بود حالا یک بخشش ناشی از اپورتونیسم بود، یک بخشش ناشی از تحلیل غلط بود، یک بخشش ناشی از نفهمیدن اهداف خمینی بود. بههرحال این شکل بود و ما تو این جریان وقتی که حرکت کردیم حرکت اصلی ما میگوییم چند مرحله من شمردم یکی رو در رویی مستقیم با خمینی بود سر رفراندومی که کرد برای تعیین رژیم.
س- ولی در این رفراندوم سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق هر دو شرکت کردند.
ج- نخیر.
س- لااقل سازمان مجاهدین خلق شرکت کرد و تبریک گفتند.
ج- نخیر. اولاً من این را روشن بکنم که سازمان چریکهای فدایی خلق و یا سازمان مجاهدین خلق وابسته به جبهه دموکراتیک ملی نبودند. تفاهمی با اینها داشتیم که در مسائلی با هم حرکت بکنیم و مانع قطبی شدن طیف سیاسی بشویم و در این رابطه liaison با اینها برقرار کرده بودیم، نه آنها بر ما حکم میکردند نه ما بر آنها حکم میکردیم. در یک شرایط موازی و مساوی با liaison و برخی از اوقات در جلساتی با بحث به یک نتایجی میرسیدیم با آنها. ما در یک جبهه قرار نداشتیم ولی در یک طیف قرار داشتیم که میخواستیم این طیف را هماهنگ به یک صورتی بکنیم، کوششهای همگان بود هم آنها و هم ما. پس تصمیمگیریهای ما مشترک نبود در تمام مسائل. در برخی از مسائل تفاهم پیدا میکردیم. یکجور تصمیم میگرفتم و کوشش میکردیم نزدیکترین تصمیم را با همدیگر بگیریم و همینطور با برخی از شخصیتها و یا سازمانهای کوچکتری که در اطراف ما بودند و در درون جبهه نبودند ما همین کار را میکردیم. ما بیاناتمان را و نظراتمان را راجع به رفراندوم خمینی به عیان گفتیم، خیلی مشخص گفتیم همهجا نوشته شده تکرارش هم اینجا ضرورتی ندارد به نظر من…
س- چون تو روزنامه «آزادی» هست.
ج- آره و ما چیزی نبود که ناگفته گذاشته باشیم در آنجا یا پردهپوشی کرده باشیم و عیناً هم گفتیم که چرا ما این رفراندوم را در آن شرکت نمیکنیم و چرا تحریم میکنیم. سازمان چریکهای فدایی خلق هم دقیقاً موضعش به جز یک نوآنس خیلی جزئی مثل مال ما بود و آنها هم تحریک کردند عینا مثل ما. همینطور برخی از سازمانهای کوچکتر که در رابطه بودند با ما به همان صورت و در درون جبهه نبودند حالا اسامی آن سازمانها یادم نیست چون تعدادشان خیلی زیاد بود آنموقع، برخی از اینها. ولی سازمان مجاهدین خلق موضعش یک مقداری با مال ما فرق داشت. یعنی تحریم نکرده بود شرکت در رفراندوم را و اعضایش را منع نکرده بود در مورد شرکت در رفراندوم ولیکن بیان اصلیاش در برخورد با رفراندوم این بود که این رفراندوم اصالت ندارد و این رفراندوم دموکراتیک نیست و دلایلی را که ما برای دموکراتیک نبودن رفراندوم میشمردیم به مردم بیان کرد و گوشزد کرد در عین اینکه تحریم نکرده بود و آن هم دلایل داخلی خودشان را داشتند در رابطه با سازماندهیشان و در شرایطی بود که هنوز سازماندهی آنها آن قوت و قدرت را پیدا نکرده بود و میخواستند یک مقداری از بحث داخلی احتراز بکنند که بتوانند سازمان خودشان را شکل بدهند. سازمانی که با توجه به انواع مشکلات و گرفتاریهای قبلی و شاید توطئههای خیلی وسیع از طرف مسلمین و غیرمسلمین و برخی از گروههای مارکسیست ـ لنینیست که از درون آنها برخاسته بودند از هم کاملاً پاشیده بود. در آخر سال ۵۷ وقتی که رهبران سازمان مجاهدین خلق از زندان آمدند بیرون یک تعداد معدود و محدودی بودند که نه سازمانی پشت آنها بود و نه تشکیلاتی و ظرف یک مدت کوتاه اینها کوشش و تلاش کردند و موفقیتآمیز که جمع بکنند آن سازمان ازهمپاشیده را و شکل بدهند آن سازمان را و سازمان، سازمانی شد که شما امروز میبینید که تنها نیرویی است که در درون ایران مقاومت ملموس و اساسی و اصلی دارد و سراسری است، یکهمچین سازمانی ولی البته آن برخورد آن زمان عرض کردم به این صورت انجام شد.
بههرحال، یک مرحله آن بود که خوب یک رودررویی و درگیری عظیم با خمینی بود که خمینی انتظارش را نداشت و من باید بگویم که آن رفراندوم رأیگیریاش هم رأیگیری درستی نبود به دلیل اینکه تعداد آرایی که اخذ شده بود بسیار بیشتر از تعداد کسانی بود که میتوانستند رأی بدهند و بههرحال در نتیجه ما هیچ ارزیابی نمیتوانستیم به صورت واقعی از تحریممان و میزان استقبال از تحریم کرده باشیم و به همین علت هم آقای بازرگان خطاب به ما که، «آقا، اینها باید خفقان بگیرند یک درصدی بیشتر نیستند.» در صورتی که آن هم باز مزخرف و دروغ بود. به دلیل اینکه یک درصدیها سلطنتطلبان بودند و نه ما. به دلیل اینکه آرا مخالفی که در آن رفراندوم داده شده بود یک درصد بود و آن آرایی بود که سلطنت طلبان ریخته بودند یا موافقین سلطنت. این کاملاً مشخص است و آنها رفتند و رأی دادند، سلطنتطلبان تحریک نکردند رفتند رأی دادند به دلیل اینکه آن رفراندوم به نفعشان، نحوه سؤال کردنش به نفعشان بود. رفراندوم سوآل خیلی مشخص بود که شما یا باید به سلطنت پهلوی رأی میدادید یا به سلطنت خمینی و یک درصدیها آنها بودند چون ما گفتیم نه به این شما رأی میدهید نه به آن رأی میدهید شما به جمهوری رأی میدهید و مسئله اختتام سلطنت به شکل دیگری مردم این را قطعیاش کردند و یک رفراندومی هم اگر بشود ما در پلاتفرممان گفتیم چگونه بایستی بشود خیلی روشن گفتیم دیگرتکرار نمیکنیم.
س- مسئله دومی که پیش آمد انتخابات مجلس خبرگان بود.
ج- نه تنها آن نبود، میدانید. مسائل دیگری هم ما داشتیم در اینجا و در این جریانات خوب مسئله برخورد با خمینی سر آزادی بیان، آزادی اجتماعات بود، از همان اول. از همان اول اول بود. یکی از مسائلی که پیش آمد توقیف اولاد، دو نفر از پسران و فکر میکنم از پسران آیتالله طالقانی بودند که توقیف شدند و عروسش و جریانی که منجر شد به قهر آیتالله طالقانی و برخوردی که ما با خمینی کردیم برای حمایت از طالقانی که متأسفانه آیتالله طالقانی آن استقبالی را که باید از حمایتی که ما جلب کرده بودیم و بسیاری از نیروهای دیگر هم در کنار ما جلب کرده بودند یا دور از ما جدا از ما جلب کرده بودند برای او نکرد و رفت و با خمینی یکجور تفاهم و سازش پیدا کرد سر آن قضیه و یکی از نقاط ضعف طالقانی بود. در آنجا هم یک مرحله درگیری و برخورد ما بود با خمینی و با شخص مهندس بازرگان. ما هم راهپیمایی خیلی عظیمی شکل دادیم که آن روز میتوانست منجر به خونریزی هم حتی بشود چون حزبالله آمده بود با تمام قوا جلوی راهپیمایی ما را بگیرد و آمدند خیابان را هم سد کردند و ما هم در محل ایستادیم و حرکت نکردیم و جمعیت عظیمی بود منتها یک هیئت نمایندگی که خود من جزو آن بودم منوچهر هزارخانی بود، مجتبی مفیدی بود از اعضای هیئت اجرایی آنموقع جبهه دموکراتیک. رفتیم پهلوی بازرگان و با او به تفصیل راجع به مشکلات مملکت و راجع به مسائلی که پیش آمده صحبت کردیم. متأسفانه این آدم که خودش را مصدقی میدانست و میگفت ما در آن زمان، من شخصاً لااقل احساس کردم که این آدم بویی از مصدقی بردن ندارد، چیزی که نیست مصدقی است و چیزی که نیست آزادیخواه است آزادی را فقط برای خودش میخواهد، آزادی را برای آن تفکر خودش میخواهد یعنی یک آدم ضد پلورالیسم است، لااقل پلورالیسماش در درون یک نوع تفکر… پلورالیسمی را قبول دارد مثل پلورالیسم تفکرات یک حزبی در درون یک حزب واحد ممکن است انواع چیز وجود داشته باشد. بههرحال من آن روز متوجه این قضیه اگر نبودم هم به شدت شدم چون برخوردهای قبلی هم که با ایشان داشتیم بیشتر از این برای من چیز باقی نگذاشته بود. بههرحال، این یک مرحله دیگر برخورد با خمینی بود.
یک مرحله دیگر برخورد با خمینی باز هم سر مسئله آزادی، اینبار مسئله، میگویم، توقیف خودکامه بود و ما فکر کردیم که اگر معترض نشویم به این توقیفهای خودکامه امروز پسر آقای آیتالله طالقانی است، آیتالله طالقانی هم خودش میداند با قضیه چگونه برخورد بکند، ولی مسئله مسئله شخصی و خصوصی آیتالله طالقانی و برخورد شخصی و خصوصی او نیست، این برخورد تمام طیف معترض مملکت است و برخورد تمام کسانی است که با این گونه برخوردها زمان شاه مبارزه کرده بودند و ما اگر امروز برخورد نکنیم امروز بچههای آیتالله طالقانی است، پسفردا، نمیدانم، سعادتی است، پس آن فردا عماد شیبانی پسآنفردا کی است، کی است و ما با این قضایا به صورتی از طریق جبهه دموکراتیک ملی و از طریق سازمانهای دفاعی که مثلاً خودمان شخصاً هم عضوشان بودیم مثل «جمعیت حقوقدانان ایران» مثل مثلاً اعتراض کلی کانون وکلا، اعتراض میکردیم کما اینکه یک عده زیادی از اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق را در خوزستان توقیف کرده بودند که ما در آنجا شدیداً معترض شدیم و بالاخره توانستیم با فشاری که روی بازرگان بیاوریم اینها را از زندان آزاد بکنیم. بعد البته بنده شخصاً در اینکار دخالت خیلی مؤثر داشتم و از طریق کانون وکلا و بهعنوان نایبرئیس کانون وکلا اقدام میکردم و مسئله را هم در کنگره وکلا در خرداد ماه مطرح کردم و بلافاصله بعد از طرح قضیه در کنگره و سروصدایی که این قضیه کرد در ارتباط جمعی بازرگان اینها ناچار شدند که این عده را که روزهای متمادی بود خانوادهشان تو وزارت دادگستری متحصن بودند، بالاخره آزاد بکنند و یک عده کثیری آنجا متحصن شده بودند سر این توقیفها. یعنی ما این را میدیدیم که اگر امروز اعتراض نکنیم پسفردا این است پس آنفردا آن است و آخرسر هم خود ما هستیم و آخرسر اصلاً بایستی فاتحه آزادی و دموکراسی و هر نوع حق دموکراتیکی را که به دست آوردیم، آزادیهای دموکراتیکی که به دست آوردیم فاتحهاش خوانده بشود که همانطور خوانده هم شد دیگر به خاطر اینکه همه با هم حرکت نمیکردند. خمینی میگفت، «همه با هم.» یعنی همه با هم هر مزخرفی که من میگویم. ما میگفتیم بابا همه با هم برای حفظ آنچه که به خاطرش جنگیدیم نه همه با هم در یک تفکر خاص، برای حفظ آن تفکر خودتان که بتوانی اختلاف داشته باشی با تفکر من ولی متأسفانه میدیدیم که برخی از شخصیتهای مؤثر، گروههای مؤثر اشخاصی که توی آن حرکت ضد شاه بودند نمیجنبیدند. حتی نه تنها نمیجنبیدند بلکه میگفتند خوب ببینیم آقای بازرگان چه میگویند، پس باید امید بست به آقای بازرگان. این مسئله بود. دیگر آن سر آقای طالقانی بود که گفتم و خوب آنجا هم یک… یکی دیگر، باز میگویم، آزادی مطبوعات مسئله آیندگان مطرح شد. آیندگان روزنامهای بود همانطور که من شمردم بسیار مهم و مؤثر به عنوان در واقع وسیلهی رساندن پیام نیروهای مترقی به مردم اعم از سازمانها و شخصیتها و نویسندگان و افرادی که نظر داشتند، تریبون بسیار آزاد و دموکراتیکی شده بود برای انواع نظرات و رساندن اینها به مردم و مردمی هم که از یک انقلاب داشتند میگذشتند و یک بیداری داشت برای آنها پیش میآمد و پیش آمده بود شدیداً علاقهمند به مطبوعات شده بودند. ناگهان تیراژ مطبوعات به یک چیز عجیب و غریبی رسیده بود در زمان انقلاب و آیندگان این تیراژ را حفظ کرده بود و بعضی از مواقع تیراژش به یک میلیون هم میرسید. در جایی که خمینی رادیو و تلویزیون را غصب کرده از مردم رادیو و تلویزیونی که ما به خاطرش جنگیدیم یعنی بنده نه مردم به خاطرش جنگیدند رادیو و تلویزیونی که زمان بختیار دست ارتش بود و دست دولت بود و ما معترض بودیم کارکناش در واقع اعتصاب کردند و عمل نمیکردند میگفتند باید شورایی اداره بشود و باید تمام بیانهای سیاسی و اجتماعی در این شورا به صورتی انعکاس پیدا بکند تا یک تلویزیون و رادیو مستقل و مردمی ما داشته باشیم خمینی دقیقاً آمد و با رادیو و تلویزیون توسط قطبزاده کاری را کرد که بختیار میکرد. یکی از مشکلات با بختیار میگفت من آزادی بیان آمدم برقرار کردم بله ولی رادیو و تلویزیون را که مشکل اساسی قضیه بود آن را حل نکرد و گفت «باید دولتی باشد و بایستی آنچیزی باشد که رژیم میگوید و میخواهد.» یعنی سخنگوی بیان ارتش باشد سخنگوی بیان خودش تنها باشد. خمینی همین را ادامه داد تسخیر کرد رادیو و تلویزیون را ولی تنها وسیله بیان آزادانه که مانده بود این مطبوعات بود که به درجاتی اطلاعات و کیهان که کیهان دچار اشغال شد و اطلاعات هنوز مانده بود به صورتی ولی اصل قضیه آیندگان بود و این تریبون آزادی بود برای همه. ما ناگهان میبینیم… خمینی میدانید نمدمالی میکرد تو قضایا و جلو میرفت و میدید که عکسالعمل مردم چه شکلی است. یکروز آمد بلند شد صبح از خواب و گفت، «آقا، من دیگر روزنامه آیندگان را نمیخوانم.» خوب روزنامه آیندگان را حق داشت نخواند به دلیل اینکه روزنامه آیندگان تبلور بیان پلورالیستی تمام مردم ایران است. حتی نظرات خود خمینی را هم منعکس میکرد. روزنامه آیندگان منتشر نکرد گفت، «مردم شما بیایید و بگویید که آیا شما میخوانید یا نمیخوانید.» آخر یک بیانیه داد به صورت یک قطعه روزنامه فردایش که این را توزیع کردند بین مردم. استقبال عظیمی که از آیندگان شد و میتینگی که ما به همین مناسبت روز تولد مصدق، ما روز تولد مصدق را در سال ۵۸ در اردیبهشت ماه روز آزادی اعلام کردیم و روز دفاع از آزادی اعلام کردیم و در آن روز دکتر شایگان آمد آنجا سخنرانی کرد. دکتر شایگان از حامیان خیلی پروپاقرص جبهه دموکراتیک ملی بود و ما را خیلی ارشاد میکرد و ما هیئت رهبری جبهه دموکراتیک ملی بارها با ایشان ملاقات کرده بود و مرتب از نظرات ایشان ما استفاده میکردیم و ما ایشان را به عنوان یکی از بزرگان جنبش میشناختیم با وجودی که ایشان عضو جبهه دموکراتیک نبودند همیشه مسائلمان را با ایشان مطرح میکردیم و ایشان هم با یک دقت و پدری خاصی نسبت به همهی ما که من در هیچ یک دیگر از رهبران جبهه ملی ندیدم در برخورد واقعاً، برخوردی که از ایشان انتظار میرفت به عنوان یک شخص مجرب قدیمی کارکشته صاحب تجربه با ما میکرد و کسی بود که علاقهمند بود به اتحاد تمام نیروها در حرکت علیه خمینی. اول کسی بود که علاقهمند بود به پیشرفت اصالت تفکر مصدق و این را در ما میدید و به ما هم کمک میکرد که ما منحرف نشویم.
بههرحال، دکتر شایگان در آن جلسه در دانشگاه صنعتی که یک میتینگ بسیار عظیمی شد و تا دیروقت در شب هم ادامه پیدا کرد آمد شرکت کرد، سخنرانی کرد. نیروهای مختلف سیاسی حضور داشتند و قطعنامهای صادر شد برای انتشار مجدد آیندگان و برای رفع تعرض به روزنامه کیهان که آن داستان تعرض به روزنامه کیهان بماند که جریان خیلی مفصلی بود که هیچوقت هم رفع نشد و ناچار منتهی شد به جدا شدن کیهانیها از کیهان و شکل دادن به کیهان آزاد و فقط ماندن حزباللهیها و تودهایها در آنجا. ولی آیندگان از فردای آن روز منتشر شد به دلیل اینکه مردم خواستند که آیندگان دومرتبه منتشر بشود و خمینی هم جا زد و دید که چه حرکتی وجود دارد. چرا این اتفاق افتاد؟ به دلیل اینکه هر چند اشاره کردم اشخاصی بودند که دل بسته بودند به شکل یافتن نوعی آزادی از درون خمینی. ولی نیروهای اصلی سیاسی همه یکپارچه و همقدم و یکصدا در این، با تمام هوادارانشان و قدرتشان، اعتراض برای آزادی شرکت کردند آن روز و از ما حمایت کردند. میتینگ ما در دانشگاه صنعتی آریامهر تا دیروقت در تاریکی ادامه پیدا کرد. به دلیل اینکه تعداد پیامهایی که به این میتینگ رسیده بود بسیار بسیار وسیع و زیاد بود، اصراری هم بود که تمام پیامها در آنجا خوانده بشود و مردم هم ماندند که پیامها را بشنوند. بعد از رفتن سخنران اصلی پیامها خوانده میشد که سخنران خود جبهه که آن روز فکر میکنم، بله فکر نمیکنم، قطعاً دکتر منوچهر هزارخانی آنجا سخنرانی کرد از طرف جبهه دموکراتیک ملی و هم سازمان مجاهدین خلق پیام داده بود هم سازمان فدائیان خلق پیام داده بود، هم پیکار پیام داده بود، هم تمام گروههای خط ۳ آنجا پیام داده بودند و انواع گروههای دموکراتیک و سیاسی در آنجا پیام داده بودند. تعداد وسیع بود خیلی پیامها همهی آنها خوانده شد. این وحدت و این حرکت همگون را وقتی که خمینی دید وحشت کرد جا زد رفت عقب. ولی اختلافی که پیش آمد در درون جبهه نبود اولین اختلاف در خارج از جبهه بود با تخم نفاقی که حزب توده با مطرح کردن شعار «لیبرالیسم و لیبرالها» پیش آورده بود و این اولین تبلورش همانطور که اشاره کردم در درون سازمان چریکهای فدایی خلق بود که ما تلاش و کوششی کردیم که یک حرکت همگون مجددی در مقابل برخی از ابرازات خمینی، برخی از تظاهرات و اجتماعات طرفداران خمینی روز سیام تیر انجام بدهیم.
سیام تیر را همانطوری که از روز تولد مصدق برای آزادی استفاده شده بود و به این مناسبت روز دفاع از آزادی مطرح شده بود روز ۳۰ تیر را روز همبستگی نیروها برای آزادی و برای حفظ دستاوردهای انقلاب از آن استفاده بکنیم. متأسفانه اینجا با عدم موفقیت روبهرو شدیم. به دلیل همان تخم نفاقی که کاشته شده بود یعنی سازمان چریکهای فدایی خلق آمادگی کامل، یعنی دو تفکر کاملاً متفاوت در آنجا پیدا شده بود. یک تفکر اصلاً و ابداً حاضر نبود در رابطه با حرکت مشترک دیگران قرار بگیرد و میخواست مستقلا عمل بکند و این خوب برای خمینی کاملاً مشخص شد که شکاف در این طیف منسجم پیدا شده و یک تفکر میخواست در این قضیه قرار بگیرد و ما با آیتالله زنجانی هم صحبت کرده بودیم آیتالله زنجانی قبول کرده بود که در واقع دعوت این جلسه ۳۰ تیر را که در میدان بهارستان تشکیل قرار بود بشود بپذیرد از همهکس دعوت بکند و دعوتی باشد که برای اولینبار جبهه ملی هم درونش شرکت کرده باشد. نتیجه این شد که دو سازمان آنجا ساز خودشان را زدند: یکی جبهه ملی بود، یکی سازمان چریکهای فدایی خلق. سازمان چریکهای فدایی خلق بالاخره آخرین لحظه شب قبل از ۳۰ تیر تصمیم گرفتند که با دیگران حرکت بکنند و به میدان بهارستان بیایند ولی جبهه ملی اعلام کرد که ما گوشهی دیگر میدان بهارستان خودمان میتینگ خواهیم داد. البته یک تعداد قلیلی را جمع کردند یک گوشه دیگر از میدان بهارستان و در واقع شد دوتا صف متفاوت. و خوب در اینجا هم وضع را طولی کردند یعنی عدم توافق جبهه ملی با قضیه که بیاید. میگفتند آقا ما جبهه ملی هستیم، ما تنها وارث مصدق هستیم، تنها وارث حرکت سیاسی هستیم باید مستقلا عمل کنیم بقیه هم بیایند زیر علم ما. در صورتی که همین جبهه ملی بود که یک ماه پیشش دو ماه پیشش دم میدان آزادی خواستند میتینگ بدهند دو هزار نفر آدم هم نتوانسته بودند جمع بکنند در جایی که ما در اجتماعاتمان کمتر از صد هزار نفر هیچوقت نداشتیم و ما حاضر شده بودیم که در یک صف با اینها و به طور مساوی قرار بگیریم. با وجود ایرادات خیلی شدیدی که بسیاری از رفقای ما با قضیه داشتند و مخالف بودند حتی، میگفتند آقا جبهه ملی تمام شده است دیگر ولش کنید، این رفت زیر عبای آقای خمینی و با آقای خمینی همکاری کرد و تمام کرد دیگر. ولی معالوصف ما این اصرار را داشتیم نه آقا یک حرکتی هست حالا اینها توجه کردند از این عبا دارند کنار میآیند، آقای دکتر شایگان هم تشویق میکردند و باید با آنها چیز کرد. ولی آنها به آن صورت عمل کردند. از آن طرف هم اینها آیتالله زنجانی هم وقتی دید یک وحدت حرکت بین همه نیست تقریباً خودش را کنار کشید و خوب بانی لازم داشت میتینگ به آن صورت که تمام سازمانها باشند. ناچار شدند سراغ آیتالله طالقانی بروند. سراغ آیتالله طالقانی که رفتند، مجاهدین رفتند سراغ آیتالله طالقانی که لااقل طالقانی بیاید مسئله را حل بکند. سراغ آیتالله طالقانی که رفتند، طبیعتاً با آقای طالقانی یک مقداری آن گروههای اسلامی سمت بینابینی که بعد همه رفتند تو قضیه خیمنی قرار گرفتند و بعد همهشان هم سرکوب شدند مثل آن دارودسته دکتر پیمان و دیگران که آنجا بودند آنها هم آمدند آنجا و در واقع آن نقشی را که بایستی یک میتینگ ۳۰ تیر داشته باشد و آن برنامهریزی را که ما روز اول خواستیم شکل بدهیم شکل پیدا نکرد. نه مجاهدین، نه ما، نه سازمان چریکهای فدایی خلق هیچکدام در واقع نتوانستیم رهبری میتینگ را به عهده بگیریم. بلندگوی میتینگ افتاد دست دفتر آیتالله طالقانی و اشخاصی مثل پیمان و دیگران که آمدند و شعارهای آنها را مطرح کردند در آن روز آنجا، حزبالله هم از آنطرف آمد و حمله کرد و آقای طالقانی هم آمد تمام حضار در میتینگ را سازمانها را مورد عتاب و خطاب قرار داد خیلی سنگین بود. در اینجا بود که آقای خمینی متوجه شد که، میگویم نمدمالی، الان موقعیت خیلی مناسب است برای برخورد با قضایا. برخورد دیگر ما با آقای خمینی که بسیار برخورد بجا و مناسبی بود به نظر من و امروز که من به آن برمیگردم میبینم که چه به موقع و بجا ما برخورد کردیم نامهی سرگشادهای بود که به او نوشتیم که این یک مرحله خیلی مهم است در تاریخ آن زمان که سازمان سیاسی رو در رو و مستقیم خمینی را مسئول قضایا میبیند خمینی که رفته قم قایم شده است و بازرگان را گذاشته جلو که بازرگان خراب بکند و بعد بیاید میدان نجات بدهد. بعد آن اعمال در دورانی که هنوز زمینه آماده نیست اعمال حکومت مرکزی خودش را مستقیماً انجام ندهد و از طریق بازرگانی که میتواند front باشد چهره آزادیخواه داشته باشد و غیره و غیره اینکار را بکند. ما در آنجا بود که رفتیم روی سر بازرگان و بعد از مذاکراتی که با بازرگان کردیم، بعد از صحبتهایی که کردیم بعد از قضیه آن راهپیمایی آیتالله طالقانی فلان و از این حرفها رفتیم بالای سر آقای بازرگان. اول خطاب به آقای خمینی که آقا خودت مسئولی، فلانی، انقلاب را اینطوری کردی آنطور کردی، آنطور کردی، آنطور کردی. بعد نامهی سرگشاده دیگری خطاب به بازرگان که آقای بازرگان تو این هستی، تو آن هستی، تو آن هستی و تو این خیانتها را کردی و تو اگر رفتار و رویهات را چیز نکنی… دو نامه سرگشاده خیلی معروف است که آن زمان نوشته شده و استقبال عجیبی که از اینها شد که اینها تمام کارهای جبهه دموکراتیک بود.
مشکلی که پیش آمد بعداً که ناشی از همین قضایا بود که خمینی متوجه شد که میتواند عرضاندام بکند روز قدس اعلام بکند و یکعدهای را بیاورد بیرون جایی که ما مثلاً سرکوب میشویم توسط حزباللهیهایش به خاطر همین بحث نفاقانگیز لیبرال بازی و از این حرفها روزی که میخواهیم اعلام میتینگ بکنیم برای دفاع از مردم و برای تشکیل مجلس مؤسسان میتینگ ما توسط حزبالله به هم زده شد در آنجا. خوب این یک مرحله دیگری است و کار ما. مراحل مختلف است که همینطور میآییم جلو، این میتینگ اوایل تابستان بود دیگر قبل از میتینگ ۳۰ تیر بود که در آنجا، در آن میتینگ باز تنها ماندیم یک مقداری، تو همان تیرماه بود تو همان بحثها بودند و اینها. خوب، نیروی جوان سازمان چریکهای فدایی خلق در اجتماعات یک حسن بسیار مهم داشت و آن این بود که مانع هجوم حزبالله میشد در صورتی که نیرویی که ما بسیج میکردیم نیروی وسیعی بود از مردم که سازمان یافته نبودند و حرکت دموکراتیک را استقبال میکردند، ولی بسیار و شدیداً آسیبپذیر بودند در مقابل حملات ارگانیزه شده حزبالله و ما وقتی که در یک میتینگ از آن حمایت ارگانیزه برخوردار نبودیم، حمایت ارگانیزه همیشه از طرف سازمانهای سازمان یافته خیلی منسجم مثل چریکها پیش میآمد دیگر. البته این مشکلات را هم ما داشتیم که خمینی متوجه شد که مسئله به چه صورتی حرکت میکند و واقعاً با آن بیان اعتراضی که باید روبهرو میشد آقای بازرگان و آقای خمینی موقعی که تصمیم گرفتند مجلس مؤسسان تشکیل ندهند و مجلس خبرگان تشکیل بدهند اینها روبهرو نشدند. حزب خلق مسلمان در همان زمان آمد به ما مراجعه کرد که آقا میبینید میخواهند مجلس مؤسسان تشکیل ندهند؟ گفتیم بله ما میبینیم. گفتند پس اعتراض نمیکنید؟ گفتیم ما که اعتراضمان را همیشه کردیم باز میکنیم، شما چی؟ گفتند ما میخواهیم دعوت به یک راهپیمایی بزرگ بکنیم. حمایت میکنید از راهپیمایی ما؟ گفتیم بله ما از راهپیمایی شما حمایت میکنیم. و ما از راهپیمایی خلق مسلمان حمایت کردیم.
س- این راهپیمایی انجام شد؟
ج- نخیر، حالا به شما عرض میکنم. زه زدند آقا. آقایانی که مدعی دفاع از آزادی هستند و امروز هم آمدند و میگویند ما ملیون اصیل و، نمیدانم، دموکرات هستیم این آقایان آن روزی که باید از آزادی واقعاً دفاع بکنند نکردند. نخیر، ما رفتیم با سازمانهای دیگر هم صحبت کردیم، سازمانهای دیگر هم گفتند به یک صورتی حمایت خواهند کرد اگر رسما و علنا خیر حمایت خواهند کرد و در راهپیمایی شرکت خواهند کرد چون یک نیروی مسلمان است که در مقابل خمینی برای خبرگان میآید و عرض اندام میکند و بالاخره هم یک رهبری به شکل یک مرجع تقلید دیگر در او هست و ما مایه گذاشتیم در این کار و از پرستیژمان مایه گذاشتیم، از زمینه اجتماعی که شکل پیدا کرده بود مایه گذاشتیم که از راهپیمایی آنها حمایت بکنیم. سر بزنگاه آمدند گفتند صلاح نیست و راهپیماییشان را، چه سازشی کرده بودند در درون حاکمیت آقایانی که حزب خلق مسلمان را تشکیل داده بودند من نمیدانم. و رفتند راهپیمایی را همان روز منتفیاش کردند. گفتند صلاح نیست و فلان و اینها منتفی کردند. و این مسئله یکی از مسائل مشکل شد برای ما به دلیل اینکه به خاطر حمایتی که از یک راهپیمایی برای یک کار اصیل در آن زمان ما کرده بودیم انواع تهمتها و افتراها را به جبهه دموکراتیک ملی از آنوقت شروع کردند زدن بهعنوان، نمیدانم، همراه و همکار حزب خلق مسلمان و نمیدانم توافق و تفاهم با حزب خلق مسلمان و چی و چی و چی. ما تنها حرکت مشترکی که با حزب خلق مسلمان داشتیم و میتوانستیم داشته باشیم این بود که آن راهپیمایی که اینها معترضانه میخواستند شکل بدهند علیه تصمیم خمینی از آن حمایت بکنیم و با آنها هم نشستیم و سر این مسئله با رهبرانشان بحث کردیم، خود بنده در یک جلسه و بعد من رفتم یک مسافرتی نبودم سایر رهبران جبهه دموکراتیک ملی، جبهه دموکراتیک ملی هیئت رهبری داشت نه رئیس داشت نه دبیر داشت و ما کوشش کردیم از روز اول واقعاً یک تشکیلات دموکراتیک به آن بدهیم و رهبری مشترک داشته باشیم و رهبری جمعی داشته باشیم. شورای جبهه دموکراتیک ملی رئیس و دبیر نداشت، هیئت اجرایی که منتخب شورا بود که هفت نفر عضو داشت اوایل پنجتا بود بعد که اساسنامه را تغییر شکل دادیم هفتتا عضو شد نه دبیر داشت و نه رئیس و همه در یک سطح بودیم و همکاری مشترک و جمعی میکردیم دائماً و واقعاً یک رهبری جمعی بود که در ایران فکر میکنم بیسابقه باشد و اینها هم ادامه دادند. آقایی بود، دو نفر از آقایان بودند که یکیشان زندانی سیاسی بود در زمان شاه، یکیاش را هم بعداً خمینی توقیف کرد و از طرف خلق مسلمان میآمدند، آن آقا من اسمش را هم یادم رفته اسمهایشان را هر دو را….
س- بههرحال مهم نیست.
ج- اینها میآمدند آنجا صحبت میکردند و اینها بزنگاه راهپیمایی را ادامه ندادند و فقط ما ماندیم با بدنامی حمایت از همکاری با حزب مسلمان. این تنها آثار آن قضیه بود. وقتی هم که ما به طور مستقل خواستیم در حمایت از مجلس مؤسسان میتینگ تشکیل بدهیم تمام نیروهایی که مجلس مؤسسان را خواستار بودند آن حمایت را که باید از ما نکردند به دلیل اینکه آثار آن برخورد با خلق مسلمان باقی مانده بود و بعد ارزیابیهای بعدی راجع به ماهیت خلق مسلمان و غیره و غیره که متأسفانه باعث ضررهای خیلی زیادی بود و این سازمانهای سیاسی هرکدام به ملاحظاتی گفتند آقا این مسئله پیشقدمش خلق مسلمان شما با آنها همکاری نمیدانم چی و ما به طور مستقیم نمیتوانیم شرکت بکنیم ولی اصل قضیه تخم نفاق حزب توده بود و تحلیلهایی که آنها میکردند و تحلیلهایی که عوامل نفوذی آنها در درون سازمان چریکهای فدایی خلق که بعدها رهبری بخش تودهای اکثریت را به عهده گرفتند، میگویم بخش تودهای اکثریت چون بخش غیر تودهای هم اکثریت داشته و طیف اصلیاش بود، قضایا را پیش بردند. ما برویم جلوتر میبینم که کمکم دارد این تفکر پیش میآید که خمینی ضد امپریالیست است باید با او همکاری کرد. وقتی که مجلس خبرگان دارد شکل پیدا میکند و دیگر دارد جا میافتد تنها نیرویی که توی آن یک بحث اصیل هست در مورد تحریم انتخابات مجلس خبرگان جبهه دموکراتیک ملی است. شما سؤالی کردید که من نگذاشتم سؤالتان را تمام بکنید…
س- شما دارید به همان سؤال من جواب میدهید.
ج- من وسط حرف شما آمدم.
س- لطفاً ادامه بدهید.
ج- وقتی شما اختلافات داخلی جبهه دموکراتیک میگویید، اختلاف داخلی به آن معنا ما نداشتیم، ما بحث داشتیم سر مسائل. چون آتمسفر سیاسی روز در تهران طوری شده بود که تمام سازمانهای سیاسی تصمیم گرفته بودند که در انتخابات مجلس خبرگان هم کاندیدا بدهند و هم شرکت بکنند و رأی بدهند و تنها سازمانی که درونش یک بحث جدی در مورد تحریم بود جبهه دموکراتیک بود و این بحث هم خیلی طولانی شکل گرفت و خیلی شدید پیش آمد و به شکلی برخوردهایی در درون این بحث شد که برخیها در خارج فکر میکردند خوب اختلافات عظیم در درون جبهه هست و میتوانست منشأ اختلافاتی بشود به دلیل تحلیلی که هر کس نسبت به قضیه داشت و با توجه به برخوردهای سازمانها و شخصیتهای دیگر خارج از جبهه.
مطلبی که در جبهه مطرح میشد این بود که آقا ما در همه حالش به رژیم خمینی نه گفتیم و در اینجا هم باید نه تاریخیمان را بگوییم و این ثبت بشود در تاریخ که مشروعیتی ما برای هیچکدام از کارهای این رژیم قائل نیستیم. ما تحریم کردیم رفراندومش را، ما در مقابل تمام زیادهرویهایش مبارزه کردیم، اعتراض کردیم بیانمان را مستقیماً گفتیم در اینجا هم باید “نه” تاریخیمان را بگوییم. بحث این بود که وقتی که سازمان چریکهای فدایی خلق دارد شرکت میکند، مجاهدین خلق دارند شرکت میکنند، شخصیتهای مختلف آزادیخواه که معروف شده بودند به آزادیخواهی دارند شرکت میکنند و کاندیدا هستند و بسیاریشان در لیست سازمان مجاهدین خلق و نیروهای کردستان دارند شرکت میکنند، حزب دموکرات کردستان دارد شرکت میکند در انتخابات مجلس خبرگان پس به چه مناسبت ما این را تحریم بکنیم. تحریم باعث دوگانگی میشود در نیروهای مخالف خمینی. آنها که مؤتلفین یا متحدین یا لااقل همسویان طبیعی ما هستند میگویند شرکت ما بگوییم شرکت نه و تحریم، در نتیجه لطمه به کار آنها وارد کردیم. یا بایستی آنها را بکشیم به تحریم یا ما هم بایستی مثل آنها شرکت بکنیم. و این بحث خیلی مشکلی بود در درون جبهه و واقعاً تصمیمگیری هم برای ما خیلی مشکل بود. ما از حزب دموکرات کردستان سؤال کردیم، خود من از آقای دکتر قاسملو که آمده بود آنجا، همانموقعی بود که ما یک کنفرانس همبستگی خلقهای ایران را در درون جبهه دموکراتیک تشکیل داده بودیم راجع به مسایل مربوط به خودمختاری بحث بشود و از تمام جمعیتهای سیاسی نمایندگانی آمده بودند که در این کنفرانس ما شرکت بکنند و دکتر قاسملو و چند نفر از رفقایش هم از کردستان آمده بودند و شرکت داشتند در این کنفرانس ما. بعد از این کنفرانس یا جلسه دیگری بود یادم نیست حالا تاریخ دقیق آن که همانموقع بود که به علت کنفرانس دکتر قاسملو اینها آمدند یا به دلایل دیگری آمده بودند به تهران، گفتیم آقا شما در انتخابات خبرگان شرکت میکنید یا نه؟ گفتند، «ما ناچاریم شرکت بکنیم به دلیل مشکلاتی که در محل داریم و مسایلی که با دولت مرکزی داریم و ما فکر میکنیم که در کردستان اگر شرکت بکنیم نمایندگان کردستان را ما به مجلس خبرگان خواهیم فرستاد و در آنجا حزب ما اگر نمایندهای داشته باشد و به عنوان نماینده حزب شرکت بکند در نتیجه یکنوع رسمیتی این دولت مرکزی امروز نسبت به حزب ما داده و رسمیت خودمان را تحمیل کردیم بر اینها.» با این تفکر اینها رفتند شرکت کردند که به نظر ما این تحلیل غلط بود. چون عملاً هم بعداً مشخص شد که نگذاشتند اینها در مجلس خبرگان شرکت بکنند با وجودی که آقای دکتر قاسملو انتخاب شد برای مجلس خبرگان، فقط دست و بال ما را تو پوست گردو گذاشتند که آقا حالا که حزب دموکرات شرکت میکند که یکی از متحدین ما است ما چهکار کنیم.
س- آقای خمینی گفتند که من منتظر بودم که آقای قاسملو بیاید تهران و من او را دستگیر کنم و همین جا نگه دارم. البته کلمه دستگیر را به کار نبردند گفتند همینجا نگه دارم که معنیاش همان بود.
ج- بله، البته متحد ما به این معنا که نه در درون جبهه دموکراتیک در همسویی و در چیز. همینطور با سازمان چریکهای فدایی، همینطور با سازمان مجاهدین. یک شخصیت در درون جبهه دموکراتیک ملی وجود داشت در همانموقع که بیش از همه و با شدت ایستادگی کرد سر قضیه عدم شرکت در انتخابات و بحثها را بالاخره قاطعیت او به نتیجه عدم شرکت رساند چون بالاخره ما دیدیم اگر اعلام تحریم بکنیم تحریم مسخره است در آنموقع وقتی که تمام این طیفها دارند شرکت میکنند ما که نمیتوانیم… تحریم باید یک چیزی باشد که همگانی باشد. گفتیم ما شرکت نخواهیم کرد که البته روزنامه آیندگان تیتر زد که جبهه دموکراتیک ملی ایران تحریم کرد. ولی بیانیه ما این بود که ما شرکت نخواهیم کرد. این شخصیت شکرالله پاکنژاد بود و شکرالله پاکنژاد با قاطعیت سر این مسئله ایستاد و تحلیل کرد که آقا همه اینها اشتباه میکنند و در نتیجه بحث یعنی مشکلترین بحثی که ما در درون شورای جبهه دموکراتیک… اول در درون هیئت اجرایی داشتیم، راجع به این مسائل هیئت اجرایی تصمیم میگرفت خودش و شورا هم قبول میکرد تصمیمات را ولی من به عنوان یک عضو هیئت اجرایی متوجه شدم که مسئلهای نیست که هیئت اجرایی به تنهایی تصمیم بگیرد هرچند آنجا اکثریتی وجود داشت که میتوانست تصمیم بگیرد به دلیل اینکه احساس میکردم که بحثی در خارج ایجاد شده که انعکاسش در درون جبهه است و باید در شورای جبهه دموکراتیک ملی حل و فصل بشود که همگان و تمام اعضای اصلی جبهه در آنجا حضور دارند، البته این شورای مرکزی موقت بود هنوز ما موفق نشده بودیم که اساسنامهمان را پیاده بکنیم. زمان خیلی سریع میگذشت و کوتاه هم بود. و ما بحث را بردیم در شورا و این مشکلترین بحثی بود که ما در شورای جبهه دموکراتیک ملی داشتیم و این بحث مشکل چندین جلسه وقت ما را گرفت و حتی باعث یک مقدار برخوردهای تند در درون شورا شد، باعث یک مقدار دلخوریها در درون شورا شد و شکرالله پاکنژاد در آنجا از تمام امکانات خودش استفاده میکرد برای اینکه مسئله تحریم را به کرسی بنشاند که آخر سر به صورت عدم شرکت تصویب شد و این اتفاق نظر در آنجا بالاخره پیش آمد که حالا میگویم آیندگان برداشت تیتر تحریم زد که حالا بگذریم از این قضیه که همین تیتر تحریم هم که آیندگان زد برای ما مشکلاتی از لحاظ داخلی خودمان پیش آورد که بعد سوءتفاهمات که آخر چرا آیندگان تیتر تحریم زد و اینها. فکر میکردند مثلاً شاید چیز باشد ولی بههرحال این مشکلترین تصمیمگیری بود که ما در جبهه دموکراتیک داشتیم و بالاخره به آن تصمیمی رسیدیم که شایسته جبهه دموکراتیک ملی بود و شایسته خط مشی آن بود در آن زمان. و به دنبال این قضیه بلافاصله مسئله میبینیم بستن مطبوعات آزاد توسط خمینی پیش میآید که به آن اشاره کردیم به این قضیه ولی اینها جریاناتی بود که کشیده شد به آن قضیه. ولی نکته خیلی اساسی که من بایستی خدمت شما عرض بکنم راجع به این مسئله مرداد سال ۵۸ کوششهای خمینی بود برای موفق کردن مجلس خبرگانش و شکل دادن نهایی به یک قانون اساسی که هم تضمین قطعی قانونی رژیم جمهوری اسلامی را بکند و هم نظام ولایت فقیه را در ایران پایهریزی بکند و به این ترتیب خط بطلان بکشد روی نزدیک به صد سال مبارزه مردم ایران برای حاکمیت مردم و حاکمیت ملی.
یک پرانتز من اینجا باز بکنم در جواب به خیلی از مسایلی که امروز به خصوص مطرح هست در بین سلطنتطلبها و شبه سلطنتطلبهایی که علیه خمینی اقدام میکنند که میخواهند از نام مصدق سوءاستفاده بکنند و آن این است که اینها میگویند «مصدق یک آدمی بود که اجرای صحیح قانون را میخواست» و اینها دشمنان مصدق هستند کما اینکه دشمنی خودشان را بیست و هشت ۳۲ و بعد از ۲۸ مرداد علیه مصدق نشان دادند. امروز مصدق را مطرح میکنند و حتی شخصی مثل شاپور بختیار که خودش را یک موقعی مصدقی میدانست و در آن جبهه ملی هم بود و روز تدفین مصدق هم به پهنای صورتش اشک میریخت، من این را با چشم خودم دیده بودم و عاطفه غریبی داشت ولی خوب نشان داد برای قدرت و برای هدفهای شخصی خودش اعتقادش به مصدق به هیچ انگاشته میشود و واقعاً اعتقاد پایداری نبوده که میتواند اینطور ملعبه و بازیچه قرار بگیرد ولی نکتهای را که میخواستم به آن اشاره بکنم این است که جبهه ملی دوم وقتی که شکل گرفت که ما راجع به این خیلی بحث کردیم، نمیدانم این را من به شما گفتم یا نه، شعاری را که جبهه ملی دوم مطرح کرده بود و در تمام نشریاتش وجود داشت این بود که استقرار حکومت قانونی هدف جبهه ملی ایران است. یعنی همان شعاری که امروز این بخش شبه سلطنتطلبها مطرح میکنند و قانون را هم قانون ۱۹۰۶ میدانند و طبیعتاً انشعاباتش. اولین اقدام دکتر مصدق در مورد جبهه سوم این بود که این شعار را تغییر داد یعنی اولین باری که مصدق حق بیان داشت نظر خواست راجع به این شعار و نظرات را تأیید کرد و شعار تبدیل شد به «استقرار حکومت ملی هدف جبهه ملی ایران است.» مقصود دکتر مصدق هم از استقرار حکومت ملی استقرار…
س- حاکمیت ملی بود؟
ج- استقرار حکومت ناسیونالیستی نبود استقرار حاکمیت ملی بود و حاکمیت مردم چیزی که دقیقاً این انقلابی که شکل گرفت و کسانی که در این انقلاب فعالیت میکردند و مبارزه کردند به خاطرش حرکت کرده بودند توسط خمینی بایستی خط بطلان روی آن کشیده میشد با این مجلس خبرگان. نظام ولایت فقیه جمهوری اسلامی. پس بایستی به انحاء مختلف اقدام کرد و کوشش کرد که این نظام شکل بگیرد و این مجلس خبرگان موفق بشود. مرحله اول این بود که مطبوعات آزاد از بین برود چون تنها وسیلهای که میشد جریان مجلس خبرگان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و روزمره راجع به آن صحبت کرد و مشکلات را به میان مردم برد و از مردم کمک خواست علیه شکل گرفتن کودتای ضد حاکمیت مردم مطبوعات آزاد بود که باقی مانده بود پس با آن شکل میبینیم که از بین میرود قضیه. قضیه دوم این بود که سازمانهای سیاسی از بین بروند و حرکت سیاسی موجود تضعیف بشود و نابود بشود و هر نوع مقاومتی در هر کجای ایران که هست به یک شکلی دچار یک برخوردی بشود، دچار یک بیسامانی بشود که نتواند رو در روی قضیه خبرگان بایستد و بسیج بکند. من اشاره کردم به کنفرانس همبستگی خلقها در جبهه دموکراتیک ملی. ما یک شورای همبستگی خلقها در جبهه دموکراتیک ملی تشکیل داده بودیم که این شورا مرکب بود از نمایندگان اکثر سازمانهای سیاسی موجود و نمایندگان احزاب کردستان و گروههای موجود در کردستان اعم از کومله و حزب دموکرات کردستان ایران و دفتر شیخ عزالدین حسینی و دیگران و بعد یک کانونهایی در نقاط مختلف ایران تشکیل شده بود کانونهای فرهنگی که مربوط به خلق عرب در خوزستان، خلق ترکمن در ترکمنصحرا و خلق بلوچ در بلوچستان که انتلکتوئلهای بلوچ و عرب و ترکمن در اینجا شرکت داشتند، نیروهای مختلف سیاسی هم در رابطه بودند با این کانونهای فرهنگی و در واقع هدف این کانونهای فرهنگی احیای فرهنگ….
س- عرب و بلوچ و ترکمن بود؟
ج- بود که در دوران پهلوی سرکوب شده بود یعنی زبانشان، رسومشان بسیاری از مشکلاتی که داشتند و نوعی هم در واقع تعیین سرنوشت. نه تعیین سرنوشت به معنای تجزیه و استقلال، تعیین سرنوشت به معنای تأمین دموکراسی به بخشهای مختلف ایران. ما در جبهه دموکراتیک ملی یک تحلیلی که داشتیم که هنوز هم بنده به آن اعتقاد دارم این بوده است که این تمرکز تمام قوا و قدرت در یک کشورهایی مثل ایران همیشه نتیجهاش دیکتاتوری است و در واقع عدم تمرکز قوا و قدرت در بخشهای مختلف مملکت باعث پیشبرد و تأمین دموکراسی میشود در سراسر کشور و دموکراسی از پایین و حکومت مردم از پایین که مردم هر محلی راجع به سرنوشت خودشان خودشان تصمیم بگیرند و یکنوع تجلی این هم نوعی خودمختاری ما دیدیم در برخی از نقاط ایران به خصوص در کردستان که سابقه سنتی پیدا کرده و یکی از خواستههای مردم است و باید بههرحال به آن اگر دموکرات هستیم بایستی به این توجه بکنیم و در نقاط دیگر هم نوعی در واقع اختیارات محلی و نوعی تصمیمگیری محلی. ما روی این مسائل بحث وسیعی را شروع کردیم و این مسئله یک مسئله مبتلا به روز بود و اگر سازمانهای سیاسی به این مسئله توجه نمیکردند ممکن بود توالی فاسدی داشته باشد که بسیار بسیار برای تمامیت، استقلال، متحد بودن تمام مردم ایران ضرر داشته باشد.
Leave A Comment