روایت‌کننده: آقای دکتر هدایت‌الله متین‌دفتری

تاریخ مصاحبه: ۲۳ مه ۱۹۸۴

محل‌مصاحبه: پاریس ـ فرانسه

مصاحبه‌کننده: ضیاء صدقی

نوار شماره: ۷

 

 

با رئیس ساواک من مذاکره کردم راجع به آزادی زندانیان سیاسی آقای مقدم در همان اواخر تابستان یا اوایل پاییز ۵۷ بود، «آقا شما چرا زندانیان را آزاد نمی‌کنید و این چه وضعش است؟» من به‌عنوان نماینده این کمیته قرار بود ما با هر کسی که می‌توانیم برویم اعتراض بکنیم و صحبت بکنیم اگر لازم باشد. گفت، «آقا همه را ما آزاد می‌کنیم،» گفتم «ولی تحت چه شرایطی؟ باید رفع تعرض از تمام زندانیان بشود آزادی معنی ندارد و روز تولد شاه هم نباید ازادشان بکنید، باید حیثیت‌شان را هم در نظر بگیرید.» البته روز تولد شاه روز ۴ آبان بود که آزاد کردند حالا کار نداریم ولی نکته‌ای که خیلی جالب بود به من گفت، «آقا، ما همه زندانیان سیاسی را پرونده‌های‌شان را یکایک بررسی کردیم آزاد می‌کنیم به جز دویست سیصد نفر…» همین‌طور، «که این‌ها زندانیان خطرناک هستند و این‌ها را هیچ‌وقت آزاد نمی‌کنیم.» و این‌ها همان کسانی بودند که مثلاً شکرالله پاکنژاد هم جزو آن‌ها بود و مسعود رجوی هم جزو آن‌ها بود و این‌ها کسانی بودند که رقبای خمینی می‌توانستند باشند خارج و این‌ها کسانی بودند که شناخت کامل داشتند نسبت به دم و دستگاه خمینی و این مکتبی‌هایی که در زندان بودند و خارج از زندان کسی از این‌ها اطلاعی نداشت. این‌ها را تا روزهای آخر در زندان نگه داشتند که بر اثر فشار مردم بالاخره از زندان آزاد شدند. یعنی آن سیصد نفر آخری که در دوره گروه یکی هشتاد و چند نفر یکی دویست و خرده‌ای نفر از زندان آزاد شدند و در حدود چهل نفرشان باقی ماندند در زندان‌ها به علتی که حالا تکنیکی است که اگر فرصتی شد خواهم گفت، این‌ها همان سیصد نفرت بودند و در بین این سیصد نفر یک زندانی مربوط به گروه‌های مذهبی وجود نداشت. تمام زندانیان گروه‌های مذهبی آزاد شده بودند و البته یک ضابطه‌ای هم گذاشته بودند کسانی که تا ده سال حبس محکوم هستند همه آزاد بشوند و کسانی که تا پانزده سال هستند آزاد بشوند و بعد یک عده‌ای را نگه داشته بودند. چون آزادی زندانیان را هم بیشتر براساس یک قانونی انجام می‌دادند که در اواخر سال پنجاه و پنج تصویب شده بود به عنوان قانون عفو زندانیان سیاسی به مناسبت یکصدمین سال زادروز رضاشاه کبیر به‌اصطلاح و این برای زندانیان عادی بود و تا ثانیه آخر هم دستگاه حکومتی قبول نکرد که این‌ها زندانی سیاسی هستند و همه را بر اساس آن قانون آزاد می‌کرد و آن قانون ضابطه‌ای داشت برای آزادی که مثلاً نزدیک چهل زندانی سیاسی توی آن چهارچوب آن ضوابط قرار نگرفتند و ماندند تا ۲۲ بهمن در زندان و در صورتی که ما یک ماده قانونی هم تو قانون آیین دادرسی کیفری داشتیم که براساس آن زندانی سیاسی را می‌شد آزاد کرد تمام محکومیتش را، تمام آثارش را و دادرسی ارتش زیر بار نمی‌رفت می‌گفت ما خط بطلان می‌کشیم روی گذشته‌مان اگر ما استناد بکنیم به آن ماده قانونی که هیچ‌وقت تا حالا استناد نکردیم. در نتیجه آن چهل‌تا توزندان ماندند و چون محکومیت‌شان در آن تاریخ که قانون می‌گفت قطعی نشده بود و این خیلی جالب بود. و آقای دکتر بختیار هم که آن‌موقع شده بود نخست‌وزیر ما به او که مراجعه کردیم از طرف کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی ایشان قول داده بود در مصاحبه تلویزیونی قبل از نخست‌وزیریش تمام زندانیان سیاسی را آزاد می‌کند ولی دیدیم که هیچ حرکتی نیست در این زمینه ما ناچار شدیم که اسامی را خودمان تهیه کنیم، لیست‌ها را خودمان تهیه کنیم، فشار را بیاوریم، تحصن‌ها بشود، اعتراضات بشود و سروصداها بشود تا ایشان بالاخره قبول بکنند که دادرسی ارتش لیست‌ها را تنظیم بکند، لیست‌ها را آماده نمی‌کردند بالاخره با التجاء به خانواده‌های زندانیان که بیایید بگویید چه کسانی زندانی هستند، ما در کانون وکلا لیست اولیه را تهیه کردیم و بعد بردیم به دادرسی و لیست‌مان را که به دادرسی ارائه کردیم گفتند بله این هست، آن هست، آن هست، زیربار نمی‌رفتند که لیست به ما بدهند. و خود آقای بختیار هم تو فکر این قضایا نبود که قول داده بود زندانیان را آزاد می‌کند و دولت بود دیگر بالاخره. ما لیست را بالاخره با فشار کمیته‌ی ما و کانون وکلا این لیست تهیه شد آن کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و کانون وکلا این لیست تهیه شد و رفت به برای توشیح به‌اصطلاح چون ایشان رئیس شورای سلطنت بود آقای دکتر بختیار. من رفتم آن‌جا به عنوان اعتراض که آقا این لیست کامل نیست و این تعداد زندانی سیاسی هم داریم. گفت، «خوب چرا این‌ها را ننوشتید شما؟» گفتیم ما نوشتیم و دادرسی ارتش قبول نکرد به دلیل این‌که این‌ها را قبول نکردند که زندانیان سیاسی هستند استناد قانونی آزاد می‌کنند که مربوط به زندانیان عادی است و شامل این ۴۰ نفر نمی‌شود، این چند نفر را حالا نزدیک ۴۰ نفر نمی‌شود. بله، ماده قانونی هم داریم که شما به‌عنوان رئیس شورای سلطنت می‌توانید به آن استناد کنید. و ایشان حاضر نشد این‌کار را بکند. یعنی در واقع آقای شاپور بختیار هم که صحبت از آزادی زندانیان سیاسی می‌کرد، زندانیان سیاسی را بر طبق ضوابط دادرسی ارتش و ساواک زمان شاه آزاد کرد و نه بر طبق ضوابط خواسته‌ی انقلابیون و کسانی که برای آزادی اقدام می‌کردند و مصدقی‌ها در واقع. این بود تا آخرش دیگر.

س- آقای دکتر متین‌دفتری، در همان دورانی که جبهه ملی چهارم تشکیل شد و اعلام وجود کرد با آن اعلامیه‌ای که آقای دکتر سنجابی و آقای بختیار و آقای فروهر امضا کرده بودند شما هم با این آقایان روابط سازمانی یا لااقل شخصی داشتید؟

ج- نخیر. روابط شخصی با آقای فروهر دورادور داشتیم ولی با ‌هیچ‌کدام از این‌ها رابطه…. نه با هیچ‌کدام‌شان واقعاً روابط شخصی و سازمانی به آن معنا نداشتیم.

س- آقای متین‌دفتری، از روزهای انقلاب شما چه خاطره‌ای دارید. در آن روزهای انقلاب که منجر شد به سقوط کامل رژیم شما چه می‌کردید؟

ج- والله بیشتر وقت ما در کانون وکلا می‌گذشت چون آن‌جا یک مرکزی شده بود برای تجمع و برای اعتراض والتجاء در مقابل، در واقع، سرکوب‌هایی که از جانب فرمانداری نظامی و حکومت می‌شد و بنده تقریباً شب و روز وقتم در آن‌جا می‌گذشت.

س- این در زمانی است که آقای دکتر بختیار نخست‌وزیر بودند؟

ج- در زمانی که آقای دکتر بختیار نخست‌وزیر بودند.

س- شما در زمان نخست‌وزیری ایشان با ایشان هیچ‌وقت تماسی گرفتند؟

ج- بله چندین‌بار.

س- می‌توانید که لااقل یکی دوتا از مهم‌ترین‌شان را برای ما توضیح بدهید؟

ج- والله الان من توضیح دادم که مهم‌ترینش سر قضیه زندانیان سیاسی بود که ایشان زیر بار نرفت و باز هم ما تکرار کردیم زیر بار نرفت و هیچ اقدامی نکرد.

س- شما در آن دو روز آخر انقلاب چه می‌کردید؟

ج- باز هم ما تو کانون وکلا بودیم و سخنرانی داشتیم. بنده را در محافل مختلف تهران دعوت می‌کردند جلسات سخنرانی تشکیل می‌شد برای آماده کردن مردم، برای حرکت و ادامه حرکت و تداوم حرکت به سوی دموکراسی و روزی نبود که ما یک جا سخنرانی نداشته باشیم. یعنی ما که می‌گوییم اشخاص مختلف از جمله خود بنده ولی من خودم شخصاً هر روز تقریباً یک سخنرانی داشتم و احتیاج بود که برویم صحبت بکنیم با مردم. و علاوه بر آن در کانون وکلا گفتم که چه مرکزیتی پیدا کرده بودیم و ما مرتب آن‌جا تحصن داشتیم و من مسئول یعنی تنها مسئول که در کانون وکلا مانده بود و به این‌کار رسیدگی می‌کرد چون تقریباً من بودم. من نایب رئیس کانون بودم و آن‌جا مانده بودم و تقریباً شب‌ها هم آن‌جا می‌خوابیدم بعضی وقت‌ها به دلیل این‌که عده‌ی زیادی متحصن بودند و بارها شده بود که مأمورین حکومت نظامی آمده بودند تعرض بکنند و ما ناچار بودیم آن‌جا باشیم و از این‌ها دفاع بکنیم و در مقابل تعرضات این‌ها اعتراض بکنیم و حرف بزنیم و اتفاقاً همان ۲۲ بهمن که قرار بود به عده‌ای از متحصنین که خانواده‌های ارتشی‌ها بودند ارتشی‌های زندانی، نیروی هوایی، همافران زندانی که کرده بودند قرار بود شب بریزند آن‌جا و قلع و قمع بکنند این‌ها را من ناچار شدم که همان شب را با وجود که برنامه‌های دیگری هم در شهر بود بروم آن‌جا و تا صبح سر بکنم در کانون وکلا.

س- بعد از انقلاب آقای دکتر متین‌دفتری چطور شد که شما به فکر تشکیل جبهه دموکراتیک ملی افتادید؟

ج- این مسئله خیلی ساده است. به دلیل این‌که ما از قبل از انقلاب، می‌گویم وقایع به قدری سریع می‌گذشت که بعضی وقت‌ها شما نمی‌رسید کارهایی را که برنامه‌ریزی می‌کنید انجام بدهید. ما بعد از این‌که زندانیان سیاسی گروه‌های اصلی‌شان آزاد شدند و عده‌ای از دوستان‌مان که در زندان بودند از جمله مثلاً شکرالله پاکنژاد و برخی دیگران که از زندان آمدند بیرون، نشستیم و تحلیلی از اوضاع و از حرکت انقلاب کردیم و به این نتیجه رسیدیم که حضور خمینی در ایران به خصوص با آخرین تظاهراتی که روز اربعین شد این است که حضور خمینی در ایران به‌هرحال حضور آینده حزب توده در صحنه در ارتباط با قضایا طیف سیاسی وسیع ایران را که همه‌شان به خاطر آزادی دارند اقدام می‌کنند، به زودی قطبی خواهد کرد و کمبود یک سازمان سیاسی مؤثر برای حرکت وجود دارد. قبلش این امکان پیش نیامده بود که من با جبهه ملی دیگر همکاری بکنم، جبهه ملی چهارم که تشکیل شده بود، به دلیل این‌که من اعتقاد به یک ضوابطی داشتم که آن‌جا در نظر گرفته نشده بود بیشتر مسئله روابط بود و بعد هم یک مقدار تکرار قضایای جبهه ملی دوم و من حوصله‌اش را نداشتم، فقط دیدم که آن‌جا که می‌رویم بی‌نتیجه است کارمان و به خصوص که من می‌دیدم که یک مقدار باز شخصیت‌ها و نمی‌دانم شخصیت درگیومه می‌گویم عنوان شده بود و این‌ها در صورتی که اشخاصی که واقعاً مبارزه کرده بودند و واقعاً مصدقی‌های واقعی بودند و در حرکت شرکت داشتند دعوت نمی‌شدند آن‌جا و مثلاً از من دعوت می‌کردند چون من مهم بودم در کانون وکلا و اشخاص مهم‌تر از من وجود داشتند که منتهی تیتر نفر اول انتخابات کانون وکلا را نداشتند. ما آن‌جا نبودیم ولی نشستیم روی این تحلیل حساب کردیم که جبهه ملی واقعاً بایستی بیاید میدان و این طیف را در بر بگیرد، اعم از این‌که آقای دکتر سنجابی در پاریس آمده و آن نوشته را با خمینی رد و بدل کرده یا نکرده و باید رفت و با آن‌ها صحبت کرد و اگر هم آن‌ها اقدام نکنند خودمان اقدام بکنیم. گفتیم ما حاضریم همکاری بکنیم. ما تا آمدیم برنامه‌ریزی قضیه را بکنیم و به خودمان ده بیست روز وقت داده بودیم دیگر رژیم تغییر کرده بود و قیام ۲۲ بهمن انجام شده بود و رهبران جبهه ملی هم همه در حکومت بودند و ما احساس می‌کردیم که این‌ها زیر عبای آقای خمینی رفتند و ما جبهه ملی را خارج از عبا می‌خواستیم و حرکت در واقع جنبش را خارج از عبا می‌خواستیم که این طیف قطبی نشود و می‌دیدیم در آن‌جا تحلیل می‌رفت و در نتیجه خودمان تصمیم گرفتیم که جبهه دموکراتیک ملی را اعلام بکنیم.

س- خودمان که می‌گویید کدام سازمان‌ها بودند؟

ج- والله سازمان‌هایی نبودند، یک عده بودند که مؤسس این‌کار شدند از جمله یکی از آن‌ها شکرالله پاکنژاد است، یکی منوچهر هزارخانی است، یکی‌اش بنده هستم، یکی‌اش ناصر پاکدامن است. این‌ها کسانی بودند که هزارخانی و پاکدامن و بنده و یک چند نفر دیگر از رفقای‌مان و از جمله خانم خود من هم ما کسانی بودیم که آن کمیته یعنی بخش اجرایی آن کمیته دفاع از حقوق زندانیان سیاسی بودیم و بعد هم در رابطه با کانون نویسندگان و در رابطه با انجمن ملی دانشگاهیان فعالیت می‌کردیم و نشریه «همبستگی» را هم ما در دوران اعتصاب مطبوعات به‌عنوان مبارزه با سانسور منتشر می‌کردیم. یعنی در واقع آن کمیته مدیران اصلی‌اش و فعالین اصلی‌اش این، ده بودند که شمردم و یک عده‌ی زیادی فعالینی بودند که شکل سازمان و تشکیلاتی پیدا کرده بود و نطفه اصلی‌اش را ما در رابطه با رفقای‌مان در کانون نویسندگان، در انجمن چی‌چی ملی بود؟ سازمان ملی دانشگاهیان بود گفتم؟

س- سازمان پیشگام؟

ج- نه نه، ملی دانشگاهیان، با آن‌ها شکل دادیم و از جمله سازمان‌های سیاسی که در روزهای اول در جریان کار ما قرار گرفتند و به ما پیوستند یکی‌اش بخشی از بازماندگان جامعه سوسیالیست‌ها بودند که تحت عنوان جامعه سوسیالیست‌ها آمدند در قضیه و گروه‌های دیگری هم بودند تو آن جریانات فعالیت سیاسی داشتند، تقریباً یک‌عده زیادی بودند که از کسانی بودند که از کنفدراسیون خارج از کشور برگشته بودند، شخصیت‌های مختلف دیگری هم بودند که حالا اسامی‌شان را بخواهید دانه دانه می‌توانیم بگوییم که آمدند و شورای ما را تشکیل دادند و علاوه بر این در رابطه قرار گرفتیم برای آن فکر اصلی و اساسی که ایجاد مانع برای قطبی شدن طیف سیاسی بود در رابطه قرار بگیریم با سازمان فدائیان خلق و سازمان مجاهدین خلق که در درون جبهه نبودند ولی در کنار جبهه در رابطه با ما قرار شده بود که فعالیت بکنند که نمونه‌اش حضور آن‌ها در احمدآباد بود در روز ۱۴ اسفند و فعالیت‌های بعدی که در رابطه با آن‌ها داشتیم تا زمانی که جریانات به اشکال دیگری تغییر کرد البته. این خلاصه‌ی قضایا بود مثلاً از جمله کسانی که جزو آن شورای اولیه جبهه دموکراتیک بودند. یکی مثلاً آقای عباس عاقلی‌زاده بود که نمایندگی می‌کرد جامعه سوسیالیست‌ها را، آقای مجتبی مفیدی بود، منصور سروش بود از قدیمی‌های جبهه ملی…..

س- بهمن نیرومند بود؟

ج- بهمن نیرومند از طرف اتحاد چپ و گروه‌هایی که از خارج از کشور آمده بودند آمده بود و نمایندگی آن‌ها را می‌کرد. آقای صارم‌الدین صادق وزیری بود که در کانون وکلا و جریان پیشرو وکلا با ما همکاری داشت. دیگر حالا… مجتبی مفیدی بود که از بخش لائیک نهضت آزادی به سوی ما آمده بود و واقعاً می‌گویم بخش لائیک آن بود. دیگر برخی از گروه‌هایی بودند که در رابطه با پیشگام بودند پیشگام اولیه که تشکیل شده بود در زمان انقلاب، اوایل انقلاب. این‌ها گروه‌هایی بودند که تشکیل دهنده جبهه دموکراتیک بودند ولی مؤسسین اصلی آن همین‌هایی بودند که من شمردم به‌طورکلی برای شما.

س- بله. ولی مثل این‌که همکاری سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق فقط منحصر بود به همان حضور در سر مزار دکتر مصدق؟

ج- نه این‌طور نبود به دلیل این‌که همکاری سازمان مجاهدین خلق با ما ادامه پیدا کرد تا امروز و هیچ‌وقت قطع نشد و جریان خیلی مفصلی است و ما در هر زمان تحت شرایطی به شکل خاص آن زمان روابط‌مان برقرار بود.

س- با چریک‌های فدایی خلق چطور؟

ج- با چریک‌های فدایی خلق هم تا تیرماه به طور خیلی تنگاتنگ ادامه داشت.

س- تیر ماه هزار و….

ج- تیرماه ۵۷.

س- ۱۳۵۷.

ج- ۱۳۵۷ به طور خیلی تنگاتنگ ادامه داشت و از تیرماه به آن‌طرف که نطفه‌ی شکل پیدا کردن دو جناح اقلیت و اکثریت در درون آن‌جا داشت تقویت می‌شد و پیدایش پیدا کرده بود و روابط برخی از رهبران آن‌ها با حزب توده و به‌هرحال تحلیل‌های سیاسی حزب توده و برخوردهایی که حزب توده می‌کرد در رابطه با خمینی و برخوردهای خمینی قضایا را یک مقدار مشکل کرد. ولی تا تیرماه روابط ما تنگاتنگ وجود داشت و بعد از تیرماه هم روابط‌مان به شکلی ادامه پیدا کرد تا کودتای ۲۸ مرداد سال ۵۷ که خمینی علیه نیروهای دموکراتیک و مطبوعات آزاد و نیروهای کردستان و بعد هم ما در نوعی رابطه با جناحی از فدائیان خلق باقی ماندیم. ولی آن رابطه اصلی دیگر از بین رفته بود و مشخص هم شد که مشکلات‌شان چه بود مشکلات‌شان درونی بود و ناشی از ناپختگی بسیاری از رهبرانش بود و تردستی و حقه‌بازی حزب توده در قضایا و مطرح کردن شعار لیبرال و لیبرالیسم و از این حرف‌ها توسط کیانوری و این‌ها مشکلاتی بود که فراهم شد وگرنه ما روابط‌مان تنگاتنگ بود تا زمان چیز.

س- دقیقاً در چه تاریخی جبهه دموکراتیک ملی آمد زیر ضربات رژیم خمینی که شما ناچار شدید مخفی بشوید؟

ج- در ۲۱ مرداد ۱۳۵۷ که ما آن تظاهرات عظیم در تهران را به راه انداختیم علیه تعطیل مطبوعات آزاد.

س- روزنامه آیندگان.

ج- بهانه روزنامه آیندگان بود ولیکن این‌ها

س- اصل مطلب.

ج- اصل مطلب این بود که روزنامه آیندگان را تعطیل نکردند تنها اگر هم می‌کردند باید اعتراض می‌شد ولیکن تنها روزنامه آیندگان را تعطیل نکردند. این‌ها رفتند و چاپ‌خانه یادگاران را تعطیل کردند چون در چاپ‌خانه یادگاران علاوه بر روزنامه آیندگان روزنامه جدید الولاده «کیهان آزاد» هم منتشر می‌شد. که تحت عنوان «آزاد» قرار شد که منتشر بکنند چون کیهان را حزب توده و حزب‌اللهی‌ها با هم توأماً تسخیر کرده بودند، نویسندگان کیهان جدا شدند و آمدند کیهان آزاد را تأسیس کردند و تنها چاپ‌خانه‌ای بود غیر از چاپ‌خانه اطلاعات و کیهان که در دست حضرات هنوز نبود و بنیاد مستضعفین روی آن چنگالی نداشت و دست کارگرانش بود و شورای کارگری آن‌جا را اداره می‌کرد. بعد از رفتن صاحبان یادگاران شورای کارگری این‌جا تشکیل شده بود و به صورت شورای کارگران چاپ‌خانه را اداره می‌کردند و روزنامه خود ما که «آزادی» ‌باشد یعنی هفته‌نامه ما که آزادی باشد در همان چاپ‌خانه منتشر می‌شد. روزنامه دیگری بود که در رابطه و وابستگی بود با جبهه دموکراتیک ملی که نادر اسکویی اداره می‌کرد به نام «ندای آزادی» آن هم در آن‌جا روزنامه عصر بود که در آن‌جا یومیه چاپ می‌شد. چند نشریه کوچک و بزرگ دیگر هم در آن‌جا منتشر می‌شدند. یعنی با بستن چاپ‌خانه یادگاران آن‌ها عملاً جلو انتشار «آزادی»، «ندای آزادی»، «کیهان آزاد» و خود «آیندگان» را که بسته بودند و چند نشریه دیگر را هم گرفتند و تنها چاپ‌خانه‌ای هم بود در تهران که جزو چاپ‌خانه اطلاعات و کیهان که rotative داشت و چاپ سریع با حروفچینی سریع، حروفچینی ماشینی می‌توانست در آن انجام شود و با بستن آن عملاً کار همه مطبوعات دیگر لنگ می‌شد.