روایتکننده: آقای دکتر هدایتالله متیندفتری
تاریخ مصاحبه: ۲۳ مه ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۶
س- در مصاحبهای هم که ما با آقای دکتر امینی داشتیم آقای دکتر امینی میگفتند که قصد ایشان این بود که به تدریج به جبهه ملی آزادی بدهند که جبهه ملی وارد صحنه سیاسی بشود و بتواند تشکیلاتش را به وجود بیاورد و مملکت به تدریج به جانب دموکراسی سوق داده بشود.
ج- من فکر میکنم، خیلی صریح بگویم، آقای دکتر امینی دروغ گفتند به شما، همچنین قصدی را آقای دکتر امینی نداشتند. ولی تشدید این تضاد و از ماندن تضاد و عدم موفقیت دربار به اینکه سیاست جدیدالورود آمریکا را که نسبت به آن بدبین شده دو مرتبه به نقطهای برساند که احساس بکند که فقط از طریق دربار است و آن کهنه:کارها که میتواند منافع خودش را در ایران و در منطقه حفظ بکند این مسئله خیلی مهم بود و ماندن آن تضاد برای حیات حرکت و ریشه پیدا کردنش باز مهم بود. یعنی تحمیل میشد این قضیه. ممکن بود تحمیل بشود ولی آقای دکتر امینی دروغ میگویند، به دلیل اینکه آقای دکتر امینی هر حرفی را که زدند هیچوقت به آن عمل نکردند. در انتخابات تابستانی شعار آزادی انتخابات دادند و با شعار انتخابات آمدند سوار بر موج شدند و با کمک سیاست آمریکا نخستوزیری را به دست آوردند و حکومت را ایشان به دست آوردند. ولی ما دیدیم که بلافاصله اولین کاری که ایشان کرد حکومت با تصویبنامه را آمد تشویق کرد و آمادگی برای انتخابات نداشت در صورتی که بهترین موقعیت بود برای اینکه مجلس آزادی در ایران تشکیل بشود و پارلمانتاریسم به صورتی رشد پیدا بکند و تنها امید هم در آن زمان این بود و ایشان اگر میخواست کار درست بکند همانموقع مجلس تشکیل میداد.
س- آقای متین دفتری، بعد از تعطیل شدن فعالیتهای….
ج- ببینید یک نکته هم اینجا به شما بگویم یک مقدار برخورد جبهه دوم هم با قضایا از بس مسئله را مطرح کرده بودند که آقا فلان کار را نکنید مرا تضعیف میکنید، فلان کار را نکنید یعنی اینکه تو جبهه ملی برو بنشین تو خانهات و هیچ عملی نکن. یک مقدار برخوردها اینگونهای هم بود یعنی مثلاً برخوردی را که دکتر امینی با جبهه ملی سر اولین ۳۰ تیر بعد از حکومت او پیدا کرد که ۳۰ تیر مسئله مقدسی بود برای جبهه ملی و میبایست تو آن اظهار بیان میکرد. یعنی اینها جبهه ملیای را میخواستند که البته آن تفکر اصلی و اساسی جبهه ملی نمیتوانست، هیچوقت این را بپذیرد. جبهه ملیای را میخواستند که تابع سیاست آنها باشد کارهایی که آنها دوست دارند بکند و کارهایی که آنها دوست ندارند نکند. این مسائل هم بود.
س- حالا که این صحبت مطرح شد من میخواهم از شما سؤال کنم آیا شما در روز میتینگ میدان جلالیه آنجا بودید؟
ج- من نبودم نخیر، من آمریکا بودم آنموقع.
س- بله. خوب، پس برمیگردم به همان سؤالی که من میخواستم قبلاً بکنم از شما و آن سؤال من مربوط میشود به این قضیه که وقتی که فعالیت جبهه ملی سوم تعطیل شد و فعالیتهای چریکی یک مقداری آغاز شد و همچنین شما توضیح دادید که فعالیتهای خودتان را درباره انتشار نوشتهها و مطالبی که شما از دکتر مصدق داشتید با همکاری مبارزانی که در خارج از مملکت بودند ادامه میدادید من میخواهم این سؤال را از شما بکنم که بعداً فعالیت یک شکل دیگری پیدا کرد بالاخص از سال ۱۳۵۵ و در این گاهنامهای که نهضت آزادی درآورده من این را برای شما میخوانم که در یکجایی نوشته، «از حقوق بشر کارتر تا پیروزی انقلاب» و بعد توضیح داده «۱۳۵۵ اعلامیه حقوق بشر و فشار به دولت برای باز کردن سوپاپها. فتح باب جدید امکان پخش نسبتاً وسیع و آزاد اعلامیههای آیتالله خمینی.» من میخواهم سؤال بکنم که واقعاً وقتی که جریان مجددا به آن شکل در ایران شروع شد حقوق بشر کارتر نقشی در این جریان داشت؟
ج- والله من فکر نمیکنم که حقوق بشر کارتر… این مسئله خیلی غامضی است شما دارید سؤال میکنید چون هنوز تاریخ در این زمینه روشن نشده، درست است؟ ولی من فکر نمیکنم حقوق بشر کارتر نقش تعیینکننده داشت در به وجود آمدن این انقلاب در ایران، اصلاً.
س- شما علت اساسی این جریان را چه میدانید؟
ج- والله من علت اساسی این…
س- چطور شد که رژیم تا حدودی عقبنشینی کرد و سیاست فضای باز را اعلام کرد؟
ج- رژیم مجبور شد اینکار را بکند.
س- چه عواملی مجبورش کرد؟
ج- عوامل متعدد بود.
س- آنهایی که به نظر شما مهمترین میآید.
ج- والله رو این مسئله اگر من بخواهم با شما بحث بکنم یک بحث نظری میشود…
س- نه بحث که نمیخواهم بکنم ولی آن چیزهایی را که شما شاهدش در جریان بودید.
ج- و مسئله خاطرات نیست، میدانید. ما بیشتر اینجا میخواهیم خاطرات مطرح بکنیم بحث نظری میشود که من الان آمادگیاش را ندارم که بتوانم برای ثبت در تاریخ آنها را بحث بکنیم. میتوانیم یک ذره رویش فکر بکنیم بعداً بحث بکنیم.
س- حالا من سؤال را
ج- ولی به یک مقدار باید من فکرم را تنظیم بکنم و آماده بکنم برای این قضایا و از حافظهام کمک بگیرم و روی وقایعی که اتفاق افتاد. ولی من فکر نمیکنم که اصلاً و ابداً نقش تعیینکننده با حقوق بشر کارتر بوده. نقش تعیینکننده با جنبش بود و حرکتی که شکل گرفته بود در ایران و هر دقیقه آمادگی این را داشت که ابراز بشود به صورتی و زمینههایش از همه شکل.
س- برگردیم به همان خاطرات شما. شما در جریان کانون وکلا فعالیت داشتید. چگونه شد که شما توانستید که این کانون وکلا را از دست آقای جلال نائینی خارج بکنید و آنجا را بهعنوان سنگری استفاده بکنید برای دفاع از قوه قضائیه مملکت.
ج- این خیلی ساده بود به دلیل اینکه زمینهی اجتماعیاش به وجود آمده بود براساس حرکتی که باز شده بود کمکم. یعنی یادتان باشد انتخابات کانون وکلا مربوط میشود به سال ۱۳۵۷ در صورتی که زمینه اجتماعی این کار یک سال و نیم، یک سال و سه ماه قبلش شروع کرده بود به شکل گرفتن و ما بهعنوان جامعه حقوقدانان فعالیت داشتیم بهعنوان وکلای پیشرو فعالیت داشتیم. بهعنوان وکلای پیشرو فعالیت داشتیم. ما از مدتها پیش زمینه تشکیل جمعیت حقوقدانان را گذاشته بودیم و بعد جمعیت حقوقدانان را تشکیل دادیم و اینها همهشان چیزهایی بود که در درون جامعه وکلا اثر داشت و جامعه وکلا یک جامعه آزادی بود همیشه در ایران. یک جامهای بود که نوکر دولت نبود و یک جامهای بود که مستقل فکر میکرد و انتخاباتش هم همیشه آزاد بود. منتها وکلا اکثریتشان بنا به مقتضیات زمان و برای حفظ منافع صنفیشان از دادن رأیشان به بخش رادیکال و در واقع رودررو با رژیم شاه که در درون کانون وکلا کم هم نبود یک مقدار کوتاه میآمدند و معمولاً رأی جناح رادیکال و رو در رو با رژیم شاه در کانون وکلا یک رأی حاشیهای بود که به صورت چند عضو علیالبدل در هیئت مدیره کانون تجلی پیدا میکرد از جمله خود من یک روزه عضو علیالبدل هیئت مدیره شده بودم قبلاً. در این دوران با پیشآمدن زمینه اجتماعی مکنونات قلبی وکلا هم تجلی پیدا کرد. انتخابات کانون وکلا همیشه انتخابات آزادی بوده چون به وکیل دادگستری هیچکس نمیتواند رأی تحمیل بکند و این به خاطر اصلاً وضع اجتماعی وکیل است، به خاطر نحوه تربیتش است و تفکرش است. چون یک آدمی است که برای پیشرفت خودش خودش کار کرده و وابسته به جایی نبوده و در این جا مکنونات قلبی خودشان را در آن انتخابات ابراز کردند. هرچند که هنوز جناحهای محافظهکاری وجود داشتند که ما تمام کاندیداهایی را که معرفی کرده بودیم انتخاب نشدند و یک اکثریت مختصری در آن هیئت مدیره به دست آوردیم به خاطر جو اجتماعی آن اکثریت مدیریت کانون را به دست گرفت.
س- من فعالیتهایی که شما در کانون داشتید چه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی را خارج از آن محدوده ادامه میدادید؟
ج- والله ما در خارج از آن محدوده، میدانید دوران سالهای ۵۰ و اواخر سال ۴۰ دوران اختناق بسیار شدید بود و در ایران فعالیت سازمان یافته و شکل یافته درست سیاسی کار بسیار بسیار مشکلی بود و در نتیجه کارهای ما همه آن بیشتر پراکنده بود و در رابطه با ارتباط قدیمیمان. در نتیجه ما تشکیلات به آن معنا نداشتیم، بیشتر روابطمان هم با کسانی بود که با همدیگر راحتتر میتوانستیم رابطه بگیریم یعنی کسانی که سنخیت با ما داشتند یا هم صنف ما بودند.
س- من منظورم بیشتر از همان سالهای ۱۳۵۰ به بعد بود. سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ خواستم ببینم که شما در ضمن فعالیتی که در کانون وکلا داشتید چهکار میکردید در آن سازمان حقوق بشر و این حرفها کار میکردید؟
ج- والله حقوق بشر ما را دعوت کردند ولیکن آنجا من فعالیت نکردم.
س- همان سازمان حقوق بشری که آقای بازرگان درست کردند؟
ج- همان که آقای بازرگان درست کردند من را دعوت کردند ولی من جلسه رفتم دیدم که در واقع مسئله حقوق بشر نیست، مسئله یک پوششی است برای یک کار سیاسی و آن هم با اهداف خاص و یک سازمان حقوق بشر است جمعیت حقوق بشر است، جمعیت برای پیشبرد حقوق بشر با ضوابط دموکراتیک و درست حقوق بشری نیست جمعیت. در نتیجه من با آنها همکاری با وجودی که اسم من را هم آنجا گذاشته بودند هیچوقت با آنها همکاری نکردم.
س- من چون اسم شما را آنجا دیدم برای این است که سؤال میکنم.
ج- بله من هیچوقت با آنها همکاری نکردم و در چند جلسهشان فقط شرکت کردم نظراتم را بیان کردم و بعد بهعنوان اعتراض رفتم دیگر و من شرکتی نداشتم در جلساتشان و تصمیمگیریهایشان هرچند که دفعه اول بنده را گذاشته بودند در هیئت اجرایی موقتشان قبل از شکل یافتن اساسنامه و اینها که آن هم باز مورد اعتراض من بود چون ضابطهی مشخصی نداشت اینکارها. من در همان هیئت اجرایی هم اصلاً شرکت نکردم.
س- آقای متین دفتری، معذرت میخواهم بفرمایید.
ج- و به اعتراض خودم باقی بودم و فقط انتظار داشتم که اگر مجمعی تشکیل بشود در آنجا مسائل را مطرح بکنم آن هم به صورتی که بشود در آن مسئلهای را مطرح کرد و نتیجه گرفت نبود و من احساس کردم یک پوشش کاملاً سیاسی است برای یک برنامه خاصی.
س- آقای متین دفتری، در آن ماههایی که اوضاع ایران به سرعت به طرف انقلاب پیش میرفت فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شما در کجا متمرکز شده بود؟
ج- من فعالیتهایم بیشتر در امور دفاعی بود و کارهایی که در جمع وکلای دادگستری به صورت وکلای پیشرو انجام میشد.
س- ممکن است لطف کنید چندتا خاطره جالبی را که دارید برای ما توضیح بفرمایید؟
ج- یک مقدار توضیح مسائل در مورد آن زمان احتیاج به نظم دادن فکر در این قضیه دارد که من کمتر راجع به آن فکر کردم. به صورت زمانی پشت همدیگر چون در آن طول سالهای ۵۶ و ۵۷ و ۵۸ وقایع به قدری با سرعت میگذشت که بسیاری از اتفاقها را جلو و عقب بودنشان را آدم یادش میرود و خیلی مشکل است حتی تاریخها به یاد داشتن.
س- آن اهمیت ندارد به خاطر
ج- سرعت حرکت انقلابی بود که واقعاً سریع میگذشت. من ولی حالا خوب کوشش میکنم چیز بکنم. ببینید در دورانی که اختناق در ایران خیلی شدید بود ما کوشش کرده بودیم به یک صورتی ارتباطاتی را حفظ بکنیم، مسائلی را برای خودمان مطرح داشته باشیم و در جهت تفکر سیاسی و برخورد آن برای مبارزه با رژیم از آن استفاده بکنیم. یکی از جاهایی که این کار خیلی با موفقیت انجام شده بود در بین وکلای دادگستری بود که یک گروهی شکل پیدا کرد از همین اوایل سالهای ۵۰ به نام وکلای پیشرو یا اواخر سالهای ۴۰، اواخر سال ۴۰ و اوایل سال ۵۰. این گروه نه اساسنامهای داشت نه آییننامهای داشت و نه عضویت مشخص.
س- چه کسانی فعال بودند در این گروه؟
ج- این جریانی بود درواقع و این جریان فقط اسمش وجود داشت و اسمش مهم بود و پیشرو معنایش این بود کسانی که مخالف دیکتاتوری، مخالف آن رژیم، مخالف آنچه که آن رژیم نمایندگی میکرد بودند و چون عضویت خاص هم نداشت و به صورت جریان بود، واقعاً هم به صورت جریان اداره میشد یعنی به تعداد اعضایش اضافه میشد کم میشد، همیشه یکدست بود یکجور بود و کسانی که فکر میکردند بار قضیه را نمیتوانند بکشند بدون سروصدا خودشان کنار میرفتند و چون شکل تشکیلاتی و سازمانی هم نداشت منجر به انشعاب و بحث اینکه چرا فلانی نیست یا فلانی هست نمیشد. این جریان پیشرو یک عده از وکلای جوان بودند که بنده هم جزو آنها بودم و گاهگداری هم وقتی که انتخابات کانون وکلا هر دو سال یکمرتبه پیش میآمد بهانهای بود برای اینکه این جریان ابراز فعالیتی هم به صورت کالکتیو بکند و در آن قضایا البته ناچار بود از بین کسانی که واجد شرایط بودند برای انتخابات عدهای را انتخاب بکند، برای اینها فعالیت انتخاباتی بکند و از این فعالیت استفاده بکند برای منسجم شدن حرکت خودش و در کنار این البته جلسات دیگری هم از اشخاص دیگری از وکلای دادگستری وجود داشت که ما با آنها هم در رابطه بودیم گاهی و با پیش آمدن مسائلی که منجر به تسریع حرکت شد و باز شدن فضای سیاسی در ایران جریان پیشرو هم شروع به یک فعالیت جمعی وسیع کرد در بین وکلای دادگستری و من بیشتر درگیر آن قضیه بودم و این فعالیت رسمی جریان پیشرو بیشتر از اوایل سال ۵۶ شروع میشود که منجر به تشکیل جمعیت حقوقدانان ایران شد و شروع کارش با سه اعلامیه بود که یکی اوایل سال بود، یکی تابستان بود، یکی پاییز بود و بعد هم بعد از اعلامیه پاییز مقدمه تشکیل جمعیت حقوقدانان پیش آمد. این کل قضیه بود.
و البته زمینه میخواست ناگهان نمیشد کار را انجام داد به دلیل اینکه سالهای اختناق، هنوز هم اختناق وجود داشت خیلی شدید هم وجود داشت ولی نارضایتی عمومی بههرحال روشن بودن چراغ مقاومت در این مدت توسط کسانی که مقاومت مسلحانه میکردند و خیلی عوامل دیگر باعث شد که فضا باز شود ولی تو این فضای باز هم کسانی که در یک شرایط دیگری زندگی میکردند خیلی آهسته جلو میرفتند و به این آسانی حاضر نبودند چیزی را امضا بکنند یا بیانی بکنند. میبینیم که مثلاً اعلامیه اول پنجاه امضا دارد که خیلی رقیق است مطلبش و اصلاً چیزی تو آن نیست. اعلامیهی دوم شصت و چندتا امضا دارد در صورتی که در یک اجتماعی امضا میشود که نزدیک به ۲۰۰ نفر حضور داشتند. اعلامیه سوم ناگهان صد و پنجاه و چند امضا دارد با وجودی که تندترین اعلامیهها است. و این نحوه حرکت بود و حتی من یادم هست در جریانی که منجر شد به اعلامیه دوم که تقریباً تیرماه سال ۵۶ بود ما اجتماعی داشتیم برای نهار دعوت کرده بودیم از عدهای از وکلای دادگستری در پارک هتل که بعد از آن بنشینیم و صحبت بکنیم و سخنران جلسه هم بنده بودم و آقای دکتر نورعلی تابنده.
در جلسهای بود که در پارک هتل من بهعنوان سخنران جلسه تعیین شده بودم قرار بود صحبت بکنم آنجا و آقای نورعلی تابنده هم قرار بود راجع به استقلال قوه قضاییه یک مسئله علمی قضاییه را بعد از من مطرح بکند. با ایشان اول بود من دوم بودم، یادم نیست کدامیک اول صحبت کردیم مثل اینکه من اول بودم. و نظر من این بود که به دنبال این جلسه یک بیانیهای را که تعیین کرده بودیم برای اعتراض به رویههای حکومت و رژیم به امضای همگان برسد. اعلامیه معروف شد به اعلامیه ۶۴ نفری که راجع به لزوم تشکیل مجلس آزاد و، نمیدانم، تفکیک قوا و عدم دخالت شاه در حکومت و از این حرفها بود و یک شکل حقوقی قشنگی هم داشت. خوب، زمینه آماده میشد برای امضای این. من که سخنرانی کردم صحبت از این کردم که مسائل صنفی وکلای دادگستری با توجه به اتفاقاتی که افتاده، با توجه به اقداماتی که ما تا آن زمان کرده بودیم باید کنار گذاشته شود و مهمترین مسئله صنفی برای ما ایجاد محیطی است که در آن بتوانیم کارمان را آزادانه انجام بدهیم یعنی دفاع از مردم را و در آن شرایط این امکان ندارد و اول از همه بایستی حکومت اصلاح بشود که با اصلاح حکومت آزادی برقرار بشود و در یک محیط آزاد دفاع آزاد بشود کرد و رفتن رو این قضایا که فلان قانون بد است یا فلان قانون خوب است یا فلان مقررات خوب اجرا میشود اینها جزو حرفهای ما نباید باشد، اینها باید بگذاریم کنار یا مشکل مسکن و کلا حل شده یا نشده اینها هم باز حرفهای ما امروز نباید باشد و این توجه هم بیشتر برمیگشت به اعلامیه اول که مسئلهاش چند لایحه بود که به مجلس برده بودند و مقدار زیادی لطمه میزد به برخی از مسائلی که در قوه قضائیه و دادگستری مطرح بود از جمله مربوط به آیین دادرسی و اینها که این بهانهای شد که آن اعلامیه اول بهعنوان اعتراض خطاب به حکومت به یک صورتی بیانی بشود از طرف وکلا و خواستار بشوند که این مجلس این لوایح را توجه به آنها داشته باشد. گفتم آقا این مسائل اصلاً گذشته و این یکبار هم آمدید امتحان کردید و دیدید که جوابتان چه بود پس از اصلاح حکومت از درون حکومت بگذارید، باید شکل حکومت شکلی بشود که قابل قبولd باشد و در آن شکل آنوقت شما حقوقتان به دست میآید و میتوانید اقداماتتان را انجام دهید تا به حرفهتان عمل بکنید تا آنموقع شما حرفهای ندارید یعنی مهمترین کار منفی برای وکلا دادگستری استقرار محیطی است دموکراتیک که در درون آن بتوانند از آزادی دفاع استفاده صحیح بکنند و آزادی دفاع…. یکهمچین بیانی بود حالا یادم نیست جزئیات صحبت. و این حرف زمان شدیداً برای همه غیر مترقبه بود و یک عده ترسیدند اصلاً جلسه را ترک کردند به بهانه و من یادم هست که شخصی که ریاست جلسه را به عهده داشت یکی از وکلای معمر قدیمی باسابقه بود و خیلی محترم و خیلی منزه از لحاظ سیاسی و آدمی بود که مترقی میدانستیمش و آدمی بود که بههرحال سابقه پاکیزهای داشت.
س- اسمش یادتان نیست.
ج- اسمش خوب یادم هست، و این آدم که از پیش قرار شده بود که آن روز جلسه را اداره بکند به محض اینکه صحبتهای من تمام شد بهانه کرد که باید به فرودگاه برود و ریاست جلسه را ترک کرد و فرار کرد رفت. یکهمچین آتمسفری بود که رعب هنوز به آن صورت وجود داشت و ساواک هم طبیعتاً به دنبال قضیه بود که این فضای رعبآلودی را که ساخته نشکند رژیم شدیداً به دنبال این قضیه بود، رژیم اصلاً به دنبال باز کردن فضا نبود. باز شدن فضا به رژیم داشت تحمیل میشد و این تحمیل شده بود این هم کار یکروز و دو روز نبود، کار مبارزاتی بود که شکل گرفته بود به تدریج و حرکتی بود که در درون جامعه شکل پیدا کرده بود با یک سو چراغ شروع شده بود و این همینطور وسعت پیدا کرده بود، درست به یاد انقلاب مشروطیت میانداخت که مجلس را به توپ بستند، همهجا خاموش شد تمام ایران ساکت شد تمام آذربایجان هم طبیعتاً با تمام ایران ساکت شد شهر تبریز هم ساکت شد فقط یک خانه ستارخان بود که درونش یک شعلهای بود و یک پرچم از خانه ستارخان و محله شترخان آمد و شهر تبریز را گرفت و ایران را گرفت و مشروطیت بازگشت. و مسئله این بود که با یک سو چراغی یواشیواش همهجا گرفته شده بود. من یادم هست بلافاصله بعد از این اعلامیهی ۶۴ نفری وقتی که منتشر شد، لیست اسامی را که زیرش بود ساواک قیچی کرد برای تمام شرکتها و برای تمام مؤسسات و برای تمام ادارات دولتی و نهادهای اجتماعی فرستاد به صورت محرمانه و از اینها خواست که اگر این وکلا در رابطه شغلی هستند با آنجا قطع بشود و اگر حق الوکالهای طلب دارند هر کدام از اینها پرداخت نشود.
برای بسیاری از ما از جمله خود شخص من ناگهان پیش آگهیهای مالیاتی خیلی کلان و سنگین فرستادند که مأمور مالیه که آن را آورده بود ابلاغ بکند خجالت میکشید، جوانی بود. میگفتم نه آقا شما وظیفهتان را دارید انجام میدهید، بدهید. اصلاً نامتناسب با درآمد و با کار دفترم و با تمام تمبرهایی که ما باطل کرده بودیم و تمام اینها به صورت حربهی مرعوب کننده. این کارهایی بود که اینها انجام میدادند. میگویم این اعلامیه ۶۴ امضا بیشتر جمع نکرد با وجودی که از اعلامیه قبلی خیلی تندتر بود، این اصلاً تند بود و مسئلهای را مطرح کرده بود و اعلامیهی سوم که در پاییز امضا شد با وجودی که از تمام اینها دیگر تمام شده بود ۱۵۰ امضا جمع کرد. که آن ۱۵۰ امضا هم باز رفت توی آن لیست سیاه ساواک و روی آن فشارها و اخراج وکلا از جاهایی که شغل وکالتی، مشاورتی اینها داشتند. بسیاری از اینها در رابطه بودند با بعضی از ادارات، بعضی از مؤسسات شرکتها حقالمشاوره میگرفتند، به عنوان مستخدم، استخدام شده بودند بهعنوان مشاور حقوقی همه آنها اخراج شدند همه بیکار شدند آنهایی که کار داشتند. ولی مقاومت بیشتر میشد روزبهروز. این یک چنین زمینهای بود.
س- آقای دکتر متیندفتری شما دقیقاً از چه تاریخی و چگونه توانستید که دفاع از زندانیان سیاسی را به عهده بگیرید در دادگاههای عادی؟
ج- در دادگاههای عادی از اوایل سال ۱۳۵۷ بود اواخر سال ۱۳۵۶ به دلیل اینکه تا آن زمان زندانیان همه توی دادرسی ارتش بودند و در آنجا ساواک و دادرسی ارتش در کارها چیز میکردند. یک مقدار تظاهرات خیابانی و برخوردهایی که در دانشگاهها پیش آمده بود و با توجه به فشارهایی که بود و فضایی که باز شده بود و حکومت میخواست ظواهری را… بله بههرحال با توجه به اینکه حکومت تحت فشار بود، نمیدانم شما اطلاع دارید یا نه در ماه مه ۱۹۷۸ شاه از سه سازمان بینالمللی که جزو NGOها هستند یعنی Non-Governmental organizations هایی که باز براساس منشور ملل متحد تشکیل شدند و تو آن جرگهی NGOها هستند که یک institution است خودش در چیزهای بینالمللی دعوت کرد برای مشاوره در ایران و به آنها گفته بود که من مایل هستم یک مقدار اقداماتی بکنم در جهت اصلاح سیاسی مملکت و آماده کردن زمینه برای سلطنت پسرم. الان مملکت من به نقطهای رسیده است به اوچ پیشرفتهای اقتصادی و آن هم آن حرفهای گندهگندهای که میزد که به زودی میشویم جزو نمیدانم چندمین قوا و نمیدانم… یک چیزی داشت که میگفت جامعه بزرگ میگفت نمیدانم چه میگفت…
س- بله.
ج- یک چیزهای اینطوری میگفت.
س- تمدن بزرگ.
ج- تمدن بزرگ، از این مزخرفات میگفت. به سوی تمدن بزرگ و تمدن بزرگ داشت شامل حال مسائل سیاسی هم باشد و من از شما میخواهم که به من کمک بکنید و راهنمایی بکنید در این زمینهها. حالا این بر اثر فشار سیاست آمریکا بود که او خواسته بود یکهمچین ظاهری بسازد درست موقعی که شش ماه بیشتر است که در ایران حرکت خیلی وسیع است دارد شکل میگیرد و نارضایتی به اوجش رسیده و من فکر میکنم بیشتر روی فشار آمریکا بود و بههرحال هم خوب احساس میکرد که باید یک زمینههایی را هم آماده بکند که شاید مثلاً مریض بود و مرگ خودش را نزدیک میدید و باید پسرش بیاید. اینها چیزهایی است که ما نمیدانیم.
بههرحال این سه سازمان عبارت بودند از عفو بینالمللی که دبیرکلش را مثل اینکه خواسته بود با او صحبت کرده بود. صلیب سرخ بینالمللی و کمیسیون بینالمللی حقوقدانان که معروف است به International Commission of Jurists با اینها صحبت کرده بود. کسی که این داستان را برای ما تعریف کرد آقای ویلیام باتلر بود I.C.J. که وکیلی است آمریکایی و به ایران مسافرت کرده بود و آمد یک ویزتش هم در جمعیت حقوقدانان ایران و یک ملاقاتی هم با اعضای شورای موقت جمعیت حقوقدانان ایران کرد و بهعنوان همکارانش برای ما این را تعریف کرد، درست یک سال بعد از قضیه ملاقات. عفو بینالمللی شاه را جدی نگرفت، حرفهایی به او زده بودند و چیزهایی گفته بودند ولی او را جدی نگرفتند. صلیب سرخ چون یک دولتی از او تقاضا کرده بود و به تقاضای دولتها عمل میکند جدی گرفتند و رفتند میدان و شروع کردند به بازدید زندانها که همان زمینه شد برای تغییراتی در زندانها.
ماههای اول ظواهر برایشان میساختند، ظاهرسازی میکردند دروغ میگفتند اشخاص الکی را میآوردند بهعنوان زندانی. داستانهایش را از زندانیان سیاسی ما خیلی شنیدیم. زندانیان را مرعوب میکردند، بعد ملاقات میدادند اینها میخواستند ببینند، و زحمات خیلی زیادی فراهم میکردند. بعد کمکم ناچار شدند که یک مقدار وا بدهند با تغییر جو در ایران و در نتیجه صلیب سرخ بینالمللی که گزارشاتش هم هیچوقت منتشر نشد چون فقط گزارشات با تقاضای دولتها منتشر میشود و بدون اجازه دولتها هیچ گزارشی را صلیب سرخ منتشر نمیکند، هیچ دولتی از او نخواست که گزارش را منتشر بکند. نه دولت شاه و نه دولت خمینی و گزارشات ماند در صلیب سرخ آمار و ارقام و گزارشات و اینها. ولی یک فضایی را باز کرد.
کمیسیون بینالمللی حقوقدانان هم یک مقداری توصیههایی کرده بودند و آن روزی که آقای ویلیام باتلر آمد به جلسه حقوقدانان ایران، تقریباً همان بهار سال ۵۷ آمده بود که قراری داشتند با شاه که سر یک سال با هم ملاقات بکنند و نتایج کار سال گذشته را ببینند چیست و بررسی بکنند با همه سازمانها همچین قرار و مداری داشتند. تو این جو یکی از توصیههای کمیسیون بینالمللی حقوقدانان به شاه این بود که محاکمات ارتشی را شما باید کم بکنید و ایشان یعنی اصلاً تعطیل بکنید و آزادی دفاع را برقرار بکنید توصیههای خیلی خوبی به او کرده بودند و اینها برای اینها اینکار را نکنند شروع کردند برخی از کسانی را که توقیف میکردند در تظاهرات و در دانشگاه و اینها به زندانهای عادی بردند به صورت جنایتکاران عادی و در دادگستری آوردند و محاکمه کردند. البته تحت عناوینی مثل استفاده از قانون تشدید مجازات چاقوکشان مثلاً که هیچ ارتباطی با قضیه چیز نداشت و دادگاههای دادگستری هم تصمیم گرفته بودند مرعوب بکنند برای اینکه احکامی صادر بشود. ما تصمیم به دفاع از اینگونه اشخاص گرفتیم و در اولین جلسه دادرسی که تشکیل شد که ما شرکت داشتیم درست توی تعطیلات عید نوروز سال ۵۷ بود که رفته بودند و اقدام کرده بودند طوری ترتیب داده بودند که جلسه دادگاه ما تعداد خیلی زیادی از وکلا را بردیم آنجا، گزارشاتش هم هست اینجا هم ما یک جزو داریم از گزارشاتش که چاپ شده است همه آن. درست گذاشتند تعطیلات عید که شاید وکلا نباشند که بیایند دفاع بکنند، جمعیت نباشد، توجه اشخاص جلب نشود و ما هم ناگهان غافلگیر شده بودیم ولی همه آمدیم و تعداد خیلی زیادی بودیم از وکلای دادگستری که آمدیم برای هر متهمی تعدادی هم بودند از دانشجویان دانشکده علم و صنعت. و در واقع آن محاکمه در دادگاه جنایی تهران تبدیل شد به محاکمه رژیم و مسئلهای که در آنجا مطرح شد مسئله آزادی بیان بود و مسئله آزادی اجتماعات بود و متهمین مرعوب بودند و خیلی ترسیده بودند و آنها را در کلانتریها خیلی شدیداً مضروب کرده بودند در شرایط خیلی بد در زندان نگه داشته بودند و اذیت کرده بودند و جرأت نداشتند بگویند که ما در فلان تظاهرات شرکت کردیم و همه منکر بودند و ما دفاع را بر مبنای این گذاشته بودیم که ایکاش موکل ما در آن تظاهرات شرکت میداشت به دلیل اینکه هیچ جرمی مرتکب نشده بود و این قوانین هم مربوط نیست. قضات دادگاهی حتی گریه میکردند در طول محاکمه وقتی که بغض آنها میترکید و گریه میکردند ولی همان قضات به محکومیتهای بسیار رقیق آنها را محکوم کردند و برخی از آنها را هم تبرئه کردند ولی این مقدمه طوری شد که این شکست این سد و دادستانها و نمایندههای دادستان استان در دادگاهها شروع کردند ادعانامهها را پس گرفتن و فشار طوری شد که کمکم بالاخره ماههای آخر سال ۵۷ بالاخره ناچار شدند که اجازه ورود وکلای دادگستری را به دادرسی ارتش هم بدهند، طی یک پروسهی خیلی سریع میگویم مسائل را هم همانطور که قبلاً هم به شما شاید عرض کرده باشم سال ۵۶ و ۵۷ وقایع به قدری سریع اتفاق میافتاد و به قدری مثل… یکسالش به اندازهی چندین سال است که یک تحول اجتماعی وسیعی ناگهان در ظرف مثلاً چند هفته دو ماه و یک تغییر اجتماعی پیش میآمد بر اثر فشار مردم و حرکت انقلابی که با سرعت جلو میرفت که حافظه قدرت این را نداشت که اینها را تمام را ضبط بکند در این مدت فقط تیترهایش باقی میماند.
س- آن رویدادهایی که از نظر شما خیلی اهمیت داشته و در ذهن شما ثبت شده و باقی مانده لطفاً ممکن است آنها را به ترتیب برای ما توضیح دهید؟
ج- یکی از رویدادهای خیلی مهم بعد از همین جریان این محاکمه، مسئله اقدامات ساواک بود برای مرعوب کردن وکلایی که در جریان این محاکمه شرکت داشتند و بلافاصله بعد از آن ساواک یک کمیتهای تشکیل داد به نام «کمیته انتقام» و شروع کردند در منازل و دفاتر وکالت وکلایی که در این محاکمه شرکت داشتند بمبگذاری کردن. از جمله منزل ما یک بمبی گذاشتند و تلفنهای تهدیدآمیز به بسیاری از اشخاص میکردند از جمله بنده. شب نصف شب و میگفتند رحم کنید به زن و بچهتان ما ناچاریم شما را از بین ببریم، نمیدانم چه بکنیم از این صحبتها. منزل بعضی از اشخاصی هم که تو آن کمیته حقوق بشر بودند اینکار را کردند. یک جریان جو اینطوری به وجود آوردند ولی نتیجه نداد چون که کسی جا نزد و بعد از آن هم درست زمینه بینالمللی هم برای اعتراض به این رویه ایجاد شد. چون ما رفتیم علیه این قضیه به دادگستری هم شکایت کردیم و سروصدای زیادی راهانداختیم و به جوامع بینالمللی هم بیان کردیم یکهمچین برخوردی است با حرکت ما به سوی آزادی دفاع و یکی از کسانی که پا شد آمد ایران بلافاصله همین ویلیام باتلر بود که عرض کردم که در همان مسافرت به جلسه جمعیت حقوقدانان هم آمد و این شرح داستان را برای ما داد در آنجا. ویلیام باتلر هم نمایندگی داشت از طرف همین کمیسیون بینالمللی حقوقدانان که بیاید و اعتراض بکند به این رفتاری که با وکلای دادگستری میشود و یکی از مسائلی است که من یادم نمیرود. و بلافاصله هم بعد از آمدن ویلیام باتلر مسئله کمیته زیرزمینی انتقام اسمش بود قطع شد.
س- حقیقت دارد که این گروه را با این کمیته را آقای دکتر مجیدی اداره میکردند؟
ج- خیر. دکتر مجیدی رابطهای با آن قضیه نداشتند. این مربوط به ساواک بود عوامل ساواک و کمیته ضد خرابکاری و اینها توی اینکار بودند منتهاش تداعی شد این قضیه چون اگر یادتان باشد نوع فضای باز سیاسی که شاه میخواست درست بکند او یک عمر عادت کرده بود به بازیگری و حقهبازی که حزب ملیون بسازد، مردم بسازد و حزب ایران نوین بسازد بعد، نمیدانم، حزب رستاخیز بسازد. بعد ظواهر دموکراتیک به آنها بدهد، بعد همان کاندیدای خود آنها را نگذارد با همدیگر رقابتهای آزاد بکنند تو انتخابات و غیره. اینجا هم ناگهان آمد دو جناح در حزب رستاخیز ساخت که حالا اسم دوتا جناحش یادم نیست که رهبر یک جناح شد برای اینکه بحث آزاد بشود…
س- یک جناح پیشرو و یک جناح سازنده.
ج- آره. یکهمچین چیزهایی بود که رهبر یکیاش را کرده بود مجیدی رهبر دیگریش را کرده بود آن انصاری….
س- هوشنگ انصاری.
ج- هوشنگ انصاری، آن دوتا ظاهراً قرار بود با همدیگر رقابت بکنند. این مجیدی بخت برگشته یک بیانی کرده بود در یک جا که یادم نیست عین بیانش چه بود، صحبت از انتقام کرده بود و صحبت از یک چیزهایی کرده بود که این درست همزمان شد با تشکیل کمیته زیرزمینی انتقام و این تداعی شد برای همه که اینکار مجیدی است، نه مجیدی تو آن باغ و تو آن قضایا نبود و اصولاً از او ساخته نبود یکهمچین کارهایی بکند این مربوط صرفا به ساواک بود و تشکیلات ساواک و همان گردنکلفتهای خود ساواک.
س- آقای متیندفتری من میخواهم از حضورتان تقاضا بکنم که اگر امکان دارد برای ما توضیح بدهید آن حوادثی را که اتفاق افتاد و بالاخره منجر به سقوط رژیم شد و درعینحال توضیح بدهید که شما در آن میان چه فعالیتهایی داشتید؟
ج- البته قبل از این توضیح من بگویم، یک نکتهای هم من یادم رفت که به شما بگویم، خوب است که به شما بگویم که این تنها اعتراضاتی که سر این قضایا به دستگاه شاه میشد تنها فقط آمدن آقای باتلر نبود، یعنی افکار عمومی بینالمللی را ما بسیج کرده بودیم با تلگرافاتی که فرستادیم، با نامههایی که فرستادیم، با ارتباطات خارج از کشور با رفقای خارج از کشورمان که رفتند بسیج کردند و سیل اعتراض از طرف تمام جوامع به ایران شروع شد تو آن قضیه و اگر مثلاً در مقابل آن حقوقدانان دموکرات هم اعتراض کردند نمیدانم، گروههای مختلف دیگر هم اعتراض کردند و سیل اعتراض در آن زمان بود و این یک سیر تحول عجیب و غریبی بود که ما دیگر طوری شده بود که ما یک محاکمه یکجا بود که همینطور گروه گروه وکلای پیشرو را ما میفرستیم برای محا کمه اینور و آنور. و آخرسر طوری شده بود که دیگر دادگستری و وکلا هر دو همدست شده بودند در شکل دادن به آزادی دفاع. آخرین محاکمه، اوج قضیه ما فکر میکنم محاکمهای بود که در زنجان انجام شد که قبل از شروع محاکمه نماینده دادستان استان آمد و ادعانامه را پس گرفت. چون میدانید ادعانامه در دادگاهها توسط دادسرای استان تشکیل نمیشد، در دادسرای شهرستان تشکیل میشد و در آنجا هم ساواک کوشش میکرد که اینها را مرعوب بکند و ادعانامه شکل پیدا بکند و برخی هم شاید مهرههای خودشان را آنجا داشتند شاید هم اشخاصی را تحت فشارهای خاص میگذاشتند و این یکی از محاسن آن قوه قضاییه شکلش این بود که دادستانی که خودش پرونده را تنظیم کرده بود مأمور دفاع از آن پرونده نمیشد، مأمور دفاع دادستانی بود که دادسرای استان بود و با فکر بازتر و این حق را هم داشت که آن ادعانامه را کم و زیاد بکند یعنی آن آدم برده ذهنیات خودش که در جستجو برایش شکل گرفته نبود در دفاع یعنی درست نقشی را داشت که وکیل مدافع آن طرف ممکن است داشته باشد از طرف متهم. هم وکیل مدافع با یک پرونده روبهروست و هم او با یک پرونده روبهروست، پرونده هیچکدام تشکیل ندادند و این یکی از چیزهای جالب سازمان قضایی است و نماینده دادستان استان آمد و گفت، «این مزخرفات چیست؟» پس گرفتند و در اولین محاکمه ما از نماینده دادستان استان خواهش میکردیم آقا این ادعانامه را شما پس بگیرید، این به دادگاه مربوط نیست این قضیه. و او میترسید، دفاعی هم نداشت از این ادعانامه بکند ولی میترسید، این اوج قضیه بود به این صورت.
س- آقای متیندفتری تا آنجایی که اطلاعات شما اجازه میدهد به نظر شما رژیم سابق در آن ماههای آخر حیاتش چند زندانی سیاسی داشت حدوداً؟
ج- رژیم سابق در ماههای آخر حیاتش زندانی سیاسی زیادی نداشت چون از سال ۵۶ شروع کردند به آزاد کردن برخی از زندانیان سیاسی و سال ۵۷ چندین گروه را آزاد کردند که آخرین گروه بزرگ ماه آبان سال ۵۷ بود. بعد از آن فقط در حدود سیصد و اندی زندانی سیاسی در زندانها بودند. هزار و خردهای نفر آخرین گروه بزرگ بود که آنموقع آزاد شدند و این داستانش هیچ زمانی بهطورکلی آن سالهای آخر تعداد زندانیان سیاسی در ایران در حدود سههزارتا میشد.
س- در اوجش؟
ج- نه، در اوجش پنج شش هزارتا هم، شاید تا ده هزارتا هم رسیده باشد چون مواقعی بود در سالهای ۵۰ که میرفتند گروهی یک محله را میگرفتند، تمام یا چندین خانواده را میگرفتند و در شهرهای مختلف همینطور یکمرتبه گله میکردند میبردند و بعد صافی میگذاشتند و دانهدانه آزاد میکردند که چندتا را با چندتا چک روز اول و چندتا با، نمیدانم، چندتا کتک و چندتا با شکنجه و چندتا را با شکنجههای ممتد که مطمئن باشند اینها اطلاعات و خبرهایی ندارند و تو قضایی نبودند و آخر سر از صافی که درمیآمد از آن تعداد گرفته یک تعدادی چیز میشد. ولی به چندین هزارتا رسید، هیچوقت هم آماری نمیدادند رو قضایا ولی کسانی که زندان بودند به چندین هزارتا در یک زمان رأی میدهند آدمهای منصفی که بودند. ولی معمولاً اینها هیچوقت کمتر از سه هزار زندانی سیاسی نداشتند فقط سال ۵۷ بود که یواشیواش از سههزارتا شروع کرد به پایین آمدن تا اواخر سال ۵۷ یعنی مقارن بود با دیگر قیام ۲۲ بهمن سیصد و خردهای مانده بود تو زندانها. داستان زندانیان سیاسی به نظر من یک مقدار آزادیشان خواسته تمام مردم بود و همه جا هم این شعار مطرح شده بود و ما مطرح میکردیم. اوج شروع مبارزه اواخر سال ۵۶ بود و اوایل سال ۵۷. در زندانها هم تظاهراتی از طرف خود زندانیان شروع شد. از جمله یک اعتصاب غذای بسیار مفصل و مهم در اعتراض به رویهی زندانبانان بود که عید سال ۵۷ هم ادامه داشت و همزمان با آن اعتصاب غذا ما در بیرون عدهای به این نتیجه رسیدیم که باید یک کمیتهای برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی تشکیل داد که تشکیل دادیم و اولین بولتن آن فرودین ۵۷ درآمد و این کمیته کارش را ادامه داد. در نتیجه ما تو جریان کار زندانیان سیاسی به طور مداوم هم از طریق این کمیته که من یکی از اعضای خیلی فعالش بودم قرار گرفتیم. و این کمیته تا آزادی آخرین زندانیان سیاسی و تا قیام همکارش را ادامه داد که بولتنهای آن را هم نتشر شده به زبان انگلسی بعدها مجله index on censorship اینها را منتظر کرده. نکتهای که خیلی جالب بود برای من رو تحلیلهای بعدی من دیدم این است که از اواخر سال ۵۵ شروع میکنند به آزادی بعضی از زندانیان سیای و سال ۵۶ همینطور و ۵۷. این لیستها را که شما نگاه میکنید متوجه میشوید که کسانی که در درجه اول اهمیت قرار دارند برای آزادشدن کسانی هستند که در رابطه هستند با رژیم فعلی. یعنی زندانیان سیاسی مذهبی اول آزاد شدند و لائیکها و چپها و دیگران همه در زندانها ماندند و آخرین موج که آزاد شدند، اینها آزاد شدند و باز تکوتوکی هم از همان مذهبیها دیگر توی آنها مانده بود همان موج آبان ماه سال ۱۳۵۷ بود. یک نکتهی خیلی جالبتری که مثلاً من یادم هست این است که عدهای از آخوندهای قم بودند که متهم شده بودند به به هم زدن امنیت و کمیسیون امنیت اینها را تبعید کرده بود به شهرهای مختلف ایران و ما یک زمانی از اینها دفاع کردیم و اینها هرکدام به سه سال براساس قانون امنیت اجتماعی تبعید شده بودند و سال ۵۴ و چون آرا کمیسیون امنیت قابل تجدیدنظر بود در دادگاه استان یعنی دادگستری ما رفتیم برای دفاع از اینها، چهل وکیل تعیین شدیم که از چهل نفر اینها دفاع بکنیم، چهل نفر بودند فکر میکنم، و هیچ دفاعیات ما به نتیجه نرسید و تبعید اینها نفی بلد اینها، اقامت اجباریشان قطعی شد بدون هیچ دلیلی که تو پرونده منعکس باشد و این آقایان به محض اینکه کوچکترین حرکتی پیشآمد همه قبل از اینکه سه سال تکمیل شود ظرف دو سال همه برگشتند به مقرشان. ولی دو سال تمام اینها دست باز داشتند در شهرهای مختلف ایران برای تبلیغ و رخنه کردن در جوامع مختلف در صورتی که قبلاً اینها همه در قم مجتمع بودند و همیشه بحث داخلی با خودشان میکردند. مثلاً کسی را که من از او دفاع میکردم الان یکی از اعضای مهم رژیم فعلی است آقای خزعلی و آنموقع پیرمرد بیآزاری به نظر میرسید که تبعید شده ولی مشخص بود که بدون رابطه هم با دستگاه حکومتی شاه نیست با وجودی که تبعیدش کردند چون آیتالله طالقانی را که قبلاً تبعید کرده بودند من یادم هست قاضی که تخفیف داد در مدت مجازات او و به خصوص محل تبعید را به نقطهخوش آبوهوایی از زابل تبدیل کرد آن قاضی را بیکار کردند و تحت فشارهای عجیب و غریب قرار دادند، آقایی بود به نام آقای فرشاد. و آقای خزعلی خودش رفت اقدام کرد، از یکی از بنادر مثل اینکه بندر لنگه فرستادندش کنار خلیج فارس منتقلش کردند به دامغغان محلی که مورد نظر خودش بود و دلش میخواست برود. اول به من گفت از طریق دادگاه بکنم گفتم امکان ندارد خودش رفت اقدام کرد اینکار انجام شد و راحت هم میگشت و میرفت و میآمد. و اینها قبل از پایان سه سال به محض اینکه یک حرکتی شروع شد آزاد شدند برگشتند به مقر کار خودشان و همان زمان شما میبینید که عدهای از زندانیان را با توافق آزاد میکنند فقط با گفتن «سپاس آریامهر» و بسیاری از همین گردانندگان رژیم فعلی جزو آنها بودند چون زمینهای نبود برای شکل دیگر آزادی توافق کردند به این شکل آزاد بشوند و بروند فعالیتشان را بکنند. اینها را ما دیدیم همه را و بعد هم رژیم خمینی اینها را وزیر کرد همین عسکرالدین (عسکراولادی) مسلمان یکی از آنها است، نمیدانم عراقی بود که ترور شد توسط آن، گروه چه بودند که ترور کردند؟
س- فرقان.
ج- فرقان. عراقی بود که ترور شد و خیلی دیگران و هر چه افشاگری شد که آقا اینها همانهایی بودند که سپاس آریامهر گفتند از زندان آزاد شدند هیچکس توجه نکرد چون اینها روی توافق و تفاهم بود همش. بعد از آن من یادم هست موقعیتی پیش آمد که با رئیس ساواک من مذاکره کردم راجع به آزادی زندانیان سیاسی.
Leave A Comment