روایت کننده: آقای حبیب نفیسی
تاریخ مصاحبه: ششم فوریه ۱۹۸۴
محل مصاحبه: کمبریج – ماساچوست
مصاحبهکننده: حبیب لاجوردی
نوار شماره : ۴
ادامۀ خاطرات آقای مهندس حبیب نفیسی، ششم فوریه ۱۹۸۴.
س- خب قربان در جلسۀ قبل ما در مورد تأسیس ادارۀ کل کار در وزارت پیشه و هنر صحبت کردیم. حالا اگر شما رشتۀ کلام را از همانجا به دست بگیرید و مطالبی که به نظر خودتان میرسد که ضبط آن در تاریخ مفید است اینها را همینجور به ترتیب بفرمایید.
ج- مطلبی که در آن دوران خیلی جالب بود این است که دولت یک رویه و رشته و گروهی داشت که برای خودشان عمل میکردند و اینها باقیماندههای وزارت فواید عامۀ ایران بودند. در ایران اول یک وزارت فواید عامه تشکیل شد. این آن موقع از سوغاتی افرادی بود که از خارج میآمدند و ترجمۀ وزارت Travaux publiques فرانسه بود. در این وزارتخانه که یک موقعی هم کریمآقا در زمان رضاشاه وزیرش بود.
س- کریمآقا بوذرجمهری؟
ج- بله آقای بوذرجمهری. چون او متخصص ساختمان و جاده و این چیزها بود او را در رأس این امور گذاشته بودند. ساختمانهای شهرها، ساختمانهای جادهها، ساختمانهای پلها، اینها همه را کریمآقا عهدهدار بود. این وزارت فواید عامه از وزارت کل کشاورزی و وزارت کل معادن و وزارت کل راه و وزارت کل صنایع و معادن تشکیل شده بود. وزارت صنایع و معادن و کشاورزی و اینها ابتدا یکی بود. بعد هم در زمان رضاشاه که اینها استقلال و توسعه پیدا کردند هنوز ادارۀ کل بود وزارتخانه نبود. مثلاً موقعی که رضاشاه رفت ما ادارۀ کل کشاورزی داشتیم، یک رئیس کل کشاورزی جزو هیئت دولت بود. ادارۀ کل صنایع بود، ادارۀ کل معادن بود، اینها همه ادارات کل بودند و تکتک هر کدامشان هم تقریباً یک نیمچه وزیری بودند ولی هنوز وزارتخانۀ مهم و مستقل و خیلی پروپاقرصی تشکیل نشده بود. واحدهای کوچک صنعتی بودند، واحدهای کوچک کشاورزی بودند. بیشتر کشاورزی هم با امور خود املاک ارتباط داشت. ادارۀ کل معادن، ادارۀ کل صنایع، ادارۀ کل کشاورزی، ادارۀ کل راه، اینها جداجدا بودند. آنوقت اینها را بعد از رضاشاه همه را وزارتخانه کردند. مثلاً تعجب میکنید که در آن ابتدای حکومت رضاشاه اهمیت وزارت کشاورزی اینقدر کم بود – یک ادارۀ کل کشاورزی داشتیم – هنوز یک ادارۀ کل کشاورزی هم نبود، هنوز ادارۀ کل فلاحت بود، ادارۀ کل صناعت، ادارۀ کل معادن و عجیب این است که مرحوم سعید نفیسی که ادیب بود منتهی تحصیلاتی در اروپا کرده بود و به ایران آمده بود یک اطلاعاتی هم مثل همۀ اشخاصی که به فرانسه میرفتند و برمیگشتند راجع به کشاورزی داشت، راجع به صنعت. آنوقت سعید نفیسی مدیر کل کشاورزی شده بود. هیچ اطلاعات زیادی راجع به کشاورزی نداشت ولی خب یک جوان تحصیلکردهای بود که از اروپا آمده بود. او هم خودش را مسخره کرده بود و یک شعری، یک سجده مهری برای خودش درست کرده بود:
همیشه به ذلت به فقر و فلاکت سعید نفیسی مدیر فلاحت
این را برای خودش در سجده مهر گفته بود. و همۀ شعرا هم برای خودشان یک سجده مهری درست میکردند، او هم برای خودش یک سجده مهری درست کرده بود ولی فلاحت به او کار داده بودند ولی کشاورزی بلد نبود. بعد اینها همه جمع شد در زمان رضاشاه اهمیت گرفت و اوایل حکومت رضاشاه فقط انضباط مملکت و مبارزه برای نظم و ترتیب مملکت و اینها مهم بود. هنوز کشاورزی هم زیاد مهم نبود، صنایع زیاد مهم نبود. اینها یک ادارات کوچکی بود ولی رفتهرفته که مملکت نظم و ترتیب پیدا کرد و یک نظامی پیدا کرد آنوقت پرداختند به امور ایجاد، به امور تولید، آنوقت ادارۀ کل معادن و معادن شروع کردند. بعد ادارۀ کل صنایع، بعد ادارۀ کل کشاورزی، بعد از رضاشاه شدند وزارتخانه. وزارت کشاورزی، وزارت صنایع، وزارت معادن، اینها باهم یکی شدند. ولی مطلبی را که خواستم بگویم این است که مردم مملکت هنوز زیاد به این وزارتخانهها اهمیت نمیدادند چون این وزارتخانهها هنوز بهصورت ادارۀ کل معادن و ادارۀ کل صنایع کار کرده بود ولی اینکه یک وزارتخانه درست شود تا مدتی آن وزارتخانهها را جدی نگرفته بودند، همانطوری که وزارت کار را تا مدتها جدی نگرفتند. بعد وقتی ادارۀ کل صنایع تشکیل شده بود که بعد وزارت پیشه و هنر شد باز آنجا را جدی میگرفتند، وزارت کار که تشکیل شده بود میگفتند آن را یک شوخی با آقای نفیسی کردیم بگذار سرش گرم باشد، او یک چیزی میگوید کنفرانس بینالمللی کار، نمیدانم سازمان بینالمللی کار، سازمانهای کارگری اینها را بگذار بازیشان بدهیم، ما خودمان آن مملکت را اداره میکنیم با همان ادارۀ کل صنایع و معادن. این بود که دو تا دستگاه درست شده بود. یکی مرحوم دکتر ابوالقاسم شیخ بود که او در داخل وزارت صنایع و معادن امور کارگری را اداره میکرد و یکی هم ما در وزارت کار امور کارگری را درست کرده بودیم. آنوقت آن کارگرانی که… آنها را بازی میگرفتند و ما را بازی نمیگرفتند. چون آنها را به بازی میگرفتند ما آن دسته را به بازی نمیگرفتیم. این بود که یک اتحادیههای کارگری بودند که طرفدار وزارت کار بودند و یک اتحادیههایی بودند که طرفدار وزارت صنایع و معادن بودند چون هنوز وزارت کار قانونی نشده بود. وزارت کار با یک تصویبنامۀ دورۀ فترت زمان قوامالسلطنه ایجاد شده بود ولی وزارت صنایع و آن دستگاه پیشه و هنر طبق قانون هنوز وجود داشت در یک جای دیگر. وزارت قانونی داشت، ما وزارت قانونی نداشتیم. ما هر کس به بازیمان میگرفت. ما هم به طرف او میرفتیم.
این است که باید در نظر داشت که مملکت تا مدتی دستگاههای متشتت و متفرق داشت. تا اینکه قانون کار به تصویب رسید از مجلس. اول با تصویبنامۀ زمان قوامالسلطنه منتهی خب قوامالسلطنه تصویبنامههایش قدرت قانونی داشت، زمان فترت بود و با آن قدرت ما عمل میکردیم ولی هنوز خیلیها ما را به بازی نمیگرفتند. تا اینکه بعد قانون گذشت، آنهم فکر میکنم یک جا در کتاب شما دیدم یا ندیدم، که این قانون هم که گذشت اول از راه قانون بودجه گذشت و ما تصویبنامه گذرانده بودیم قانون کار را ولی آن را میگفتند قانونی نیست، وزارتخانههای دیگر قانونی است ولی این هنوز قانونی نیست. بعد ما قدرتی پشت وزارت کار ایجاد کردیم، کارگران، اتحادیهها و کنفرانسهای بینالمللی و اینها و بالاخره قوامالسلطنه تصمیم گرفت که وزارت کار را قانونی کند. آنوقت این را از راه قانون بودجه قانونی کردند یعنی وقتی قانون بودجه را میگذراندند یک بودجه هم برای وزارت کار گذراندند. پس شد یک جایی که قانون ندارد ولی بودجه دارد، پول دارد، سازمان دارد. دیگر کمکم داشت رسمی میشد. آنوقت در آن قانون بودجه که گذراندند وزارت کار را هم تصویب کردند، در آنجا هم یک ماده گذاشتند که وزارت کار تصویب میشود و قانونش را دولت به مجلس خواهد آورد. آنوقت پسازاینکه این گذشت و رسمی شد وزارت کار دیگر توی سلامها رفت و توی سازمانها وارد شد و اینها ولی قانون نداشت که طبق چه قانونی بین کارگر و کارفرما قضاوت کند، بین چه قانونی عمل کند، قدرت قانونی این قوانین چیست، جرائمش چیست، حبسش چیست. اینها چیست اگر کسی خلاف این قانون رفتار کرد. تا اینکه اینها را با یک قانون کار دیگری گذراندند. ولی وزارتخانه تشکیل شد، سازمانی بود، تشکیلاتی بود، بودجهای بود، استخدام شده بودند و تمام اینها بود. ولی هنوز میگفتند خب بسیار خوب، شما میگویید که این کار را نکنید و کارفرما میگوید میکنم، طبق چه قانونی جریمهاش میکنید؟ طبق چه قانونی تنبیهش میکنید؟ تشویقش میکنید؟ طبق چه قانونی این حقوق را به کارگران میدهید؟ پسازاینکه مجلس تشکیل شد، چون زمان قوامالسلطنه مجلس نبود آن موقع با تصویبنامۀ هیئت دولت همۀ این کارها را میکردیم، بعد که مجلس تشکیل شد باید همۀ این قوانین بگذرد و بهحکم قانون عمل بکنند. این است که یک دورانی در ایران بوده که تشتت بوده از زمان رضاشاه شروع میشود. صنعت و معدن و کشاورزی و تمام اینها مقررات اجتماعی نداشت، بعد کمکم مقررات اجتماعی پیدا میکند و بعد کمکم وزارتخانه پیدا میکند و قانون پیدا میکند آنوقت دیگر تمام کارها قانونی میشود.
این را میخواستم یک موقعی به شما بگویم که این را یک جایی، یک فصلی شما در کتابتان بگنجانید که یک مملکتی که امور اجتماعی مطلقاً نداشته و همۀ امور اجتماعی توی مغز رضاشاه میگنجیده و همهاش با دستور شاه بوده دیگر احتیاج حس نمیکردند که قانونی بگذرانند املاک رضاشاه را قانونی نمیخواست که کشاورزهایش را اداره کند، یا وزارتی که کشاورزیاش را اداره کند. یک ادارۀ کل املاک بود که تمام کارهای رضاشاه را میکرد و ادارۀ کل کشاورزی هم تمام کارهای رضاشاه را میکرد از دامپروریاش، کشاورزیاش، اصلاح نباتاتش، تمام اینها آنجا میشد ولی بدون قانون ولی با بودجه. بودجه میدادند این کارها را میکرد، املاک میکرد.
در وزارت کار هم کمکم حقی برای کارگر درست شد قانونی برای کارگر گذاشت، محاکمی برای امور اجتماعی درست شد و آن وزارتخانهای هم که نیمبند درست شده بود دیگر رسمی شد و آن وزارتخانهای که بهحکم پیشه و هنر تشکیل شده بود و وزارت فواید عامه آن رفتهرفته تحلیل رفت و جزو این شد. ادارۀ کل معادن هم شد جزو این، جزو وزارت صنایع. آنوقت یک مطلبی که باز کمک بود و در تاریخ ایران پیدا شد این سازمانهای بینالمللی کار بود در دنیا که یکی از آنها بعد از جنگ سازمان بینالمللی کار ایجاد شد که تمام ممالک عضوش بودند و رفتهرفته عضو شدند، مقررات و قوانینی آن نوشت اینها به تصویب قوۀ مقننه خودشان گذراندند و آنوقت وقتی آنها را گذراندند در آنجا رفتند اسم نوشتند و گفتند که مثلاً ایران اینقدر از کنوانسیونهای بینالمللی را قبول کرده است و قانونش را هم گذرانده است.
این مجامع بینالمللی و تشکیلات که تشکیل شد یکی از آنها از لحاظ مقننه بود، یکیش از لحاظ اتحادیههای کارگری بود. اتحادیههای کارگری در همهجای دنیا تشکیل شدند و بعد جزو سازمان بینالمللی کار شدند. در سازمان بینالمللی کار سه ارگان داشت. کارفرماها که اتحادیهای برای خودشان درست کردند که رئیسش هم در ایران نیک پور بود. اتحادیههای کارگری که باز دو دسته بودند. آنها که شایق و طالب حزب توده بودند رفتند به طرف آن اتحادیهها، اتحادیههای کارگری دست چپی شدند و بالمآل طالب حزب توده و همراه حزب توده. آنوقت یک اتحادیههای دیگر هم تشکیل شدند که اتحادیههای کارگری دولتی بودند که ارگانهای دولتی بودند. آنها هم همانطوری که قبلاً خدمتتان گفتم نه اینکه رئیسشان جداجدا بود کارگرانشان هم تابع آن رئیسهای جداجدا بودند. اینها اتحادیههای جداجدا داشتند. ولی آنها که تابع حزب توده بودند همه تابع یک مرام بودند. این بود که همهشان هم تابع یک اتحادیه شدند. یک اتحادیه تابع حزب توده در ایران تشکیل شد که شورای متحدۀ مرکزی بود ولی چندین اتحادیه تشکیل شد که تابع حزب توده نبودند تابع یک گروهی بودند که خودشان یک کارخانهای داشتند و تابع یک رئیسی بودند و تابع یک دولتی بودند ولی اینها وجود داشتند تابع دولت ایران نبودند ولی تابع نمایندگان مختلف دولت ایران. این است که وقتی میرفتیم به کنفرانس ۱۰ نفر میآمدند و همهشان هم نمایندگان دولتی ایران بودند. آنها نمایندگان تودهای ایران بودند و همهشان بیشتر از یک واحد هم نبودند. این است که وقتی شما دارید این مطلب را حلاجی میکنید و باید جریانات اجتماعی ایران را بدانید که جریانات اجتماعی ایران در زمان رضاشاه یک وحدتی داشته است، بعد پاشیده و متشتت شده است. در دو جور متشتت شده است: کمونیستی و غیر کمونیستی. کمونیستیاش باز یکپارچه بودند چون تابع یک نفوذ بودند ولی غیر کمونیستی آن تابع جمال امامی بود، آنیکی تابع کاظمخان سیاح بود، آنیکی تابع دشتی بود. هرکدام از اینها تابع یک قدرتی بودند برای اینکه رئیس آن کارخانه را یک قدرتی به وجود میآورد.
س- ممکن است راجع به همین اسمها که نام بردید توضیح بفرمایید.
ج- مثلاً یک حزبی بود به نام حزب عدالت. این منشأش آقای مرحوم دشتی بود و مرحوم جمال امامی بود و آقای مهندس حسین شقاقی و مهندس حسن شقاقی، مرحوم مهندس علوی، اینها مرکز این حزب را تشکیل دادند که رئیس آن هم البته دشتی بود و لیدر سخنپراکنی و در مجلس صحبت کردنشان جمال امامی بود و از جهت جمال امامی و پدرش امامجمعه نفوذ مذهبی شدیدی اینها در بازار داشتند، در مساجد، در منابر این حزب نفوذ پیدا کرد و یک موقعی قدرت زیادی داشت، حزب عدالت، ولی بعد البته رفتهرفته پاشیده شد. این یک حزب بود و یک تعداد زیادی هم اتحادیۀ کارگری تابع آن و کارگران زیادی هم تابع آن. بعد کارخانهجات دولتی دیگر مثل کارخانۀ سیمان، یا کارخانهجات راهآهن
س- حزب عدالت توی کدام کارخانه بیشتر نفوذ داشت؟
ج- حزب عدالت بیشتر در همان کارخانۀ سیمان، در سیلو. یک موقعی جمال امامی همهجا نفوذ داشت، او خیلی نفوذ داشت و دشتی هم که صحبت میکرد. و دشتی هم که صحبت میکرد و مینوشت و حرفش خیلی دررو داشت توسط این اتحادیهها در افکار مردم صاحب نفوذ بود. پس شد احزاب مختلف که حزب عدالت بود، حزب دموکرات بود، اینها همه باهم رقابت داشتند. حزب دموکرات بیشتر تابع آرامش و موسویزاده و محمدولیمیرزا فرمانفرمائیان اینها هستۀ مرکزی آنجا بودند. محمدولیمیرزا یک موقعی خب خیلی آدم صاحب نفوذی بود.
س- چه کسی؟
ج- همین محمدولیمیرزا و وکیل خیلی مبارزی بود، وکیل خوشبیانی بود و نفوذ سیاسی داشت. همان نفوذ فرمانفرمائیان و اینها را، فرمانفرمای بزرگ آمده بود در دست این و ایشان خیلی نفوذ داشت، نفوذ صارمالدوله، نفوذ نصرتالدوله، نفوذ شازدهها همه در دست اینها بود. حالا اینها حزب دموکرات را تشکیل داده بودند. حزب دموکرات قوامالسلطنه در هر جایی یک اشخاص متنفذی را برای خودش آورده بود چون قوامالسلطنه متنفذ بود و نفوذ زیادی هم داشت. این بود که همهجا هم برای خودش اینها را به دور خودش جذب کرده بود. حزب دموکرات قوامالسلطنه یک موقعی خیلی حزب بزرگی شده بود. تا اینکه بعد، شاه با حزب قوامالسلطنه اختلاف و رقابت پیدا کرد و همینطور با خود قوامالسلطنه. شاه رقابت و یک حسادتی به نفوذ قوامالسلطنه پیدا کرد و رفتهرفته توسط نفوذهای دیگر که مثلاً یکی از آنها رزمآرا، یا هژیر باشد که اینها همه وزرای قوامالسلطنه بودند ولی کمکم به طرف شاه رفتند. رکن دو ستاد اول حامی قوامالسلطنه بود و با حزب توده مبارزه میکرد برای قوامالسلطنه ولی کمکم حزب توده یکقدری رفت کنار و شاه و نفوذ شاه و دربار و ارتش و اینها آمد جلو و شاه هم رقابتی با قوامالسلطنه پیدا کرد. این بود که کمکم حزب دموکرات قوامالسلطنه را کنار زدند و احزاب دیگری را به میدان کشیدند. مثلاً اول جمال امامی را شاه لانسهاش کرد و تقویتش کرد ولیکن بعد رفتهرفته با خود حزب عدالت هم اختلاف پیدا کرد.
س- آن بر سر چه بود؟
ج- بر سر قدرت بود. شاه یک آدمی بود که در کسب قدرت خیلی به رقابت حساس بود و اگر کسی یک قدرتی پیدا میکرد، حزبی پیدا میکرد، نفوذی پیدا میکرد اول کسی که با او مخالف میشد شاه بود و شاه هم یک دکان مقابل دکان او درست میکرد. مثلاً دکان هژیر را درست کرد در مقابل قوامالسلطنه درصورتیکه هژیر خودش تابع قوامالسلطنه بود و از نوچههای قوامالسلطنه بود، نوچۀ قوامالسلطنه و حکیمالملک بود هژیر ولی رفتهرفته با خود اینها در دوران قوامالسلطنه در دوران حکیمالملک با اینها اختلاف پیدا کرد و صدرالاشراف هژیر اینها خودشان یکییکی چیزی شدند. تالی قوامالسلطنه، تالی حکیمالملک. حکیمالملک تا آخر با شاه ماند ولی قوامالسلطنه با شاه اختلاف پیدا کرد. ولی تنها کسی که شاه با او هیچ رقابتی نکرد برای اینکه او هم هیچ داعیهای در مقابل او نداشت حکیمالملک بود.
س- شاه چطوری اینها را به طرف خودش میکشید؟
ج- چطور میکشید؟ اول کمک میکرد به آنها ارائۀ طریق به آنها میکرد و حزبشان را تقویت میکرد. اول تقویتشان میکرد و بعد که قدرت پیدا میکردند شاه یکی دیگر را پیدا میکرد و قدرت را از اینها میگرفت و به آنها میداد. آنهای دیگر را هم همه را … هژیر را هم یک مدتی شاه لانسه کرد و شاه خیلی طرفدارش بود ولی رفتهرفته هژیر را هم کنار گذاشت. تنها کسی را که هیچوقت ندیدم کنار بگذارد حکیمالملک بود. و الا قوامالسلطنه را هم شاه اول تقویت کرد. همه را شاه تقویت میکرد و بعد نسبت به قدرت آنها حسادت میکرد. بعد آنها را میزد و یکی دیگر را میآورد. همینطور راجع به اتحادیههای کارگری. مثلاً اول این اسکی که تشکیل شد شاه خسرو هدایت را آورد و تقویت کرد و در اول خسرو هدایت دستپروردۀ شاه بود. داداشش هم ارتشبد هدایت دستپروردۀ شاه بودند. رزمآرا هم دستپروردۀ شاه بود. بعد راجع به همین اینها که در ارتش قدرت پیدا کردند راجع به همینها هم حسادت پیدا کرد. اصلاً تاریخ این سی، سیوپنج سال ایران همهاش این بود که قدرتی ایجاد شود و شاه تقویت بکند و بعد نسبت به آن قدرت حسادت پیدا کند و سپس آن قدرت را بین ببرد. به این مطلب شما پی نبرده بودید؟
س- بله.
ج- بله شاه فوقالعاده حسادت میکرد. آنوقت بعد این اتحادیههای کارگری هم کمکم باهم اختلاف پیدا کردند.
س- این ایدۀ اسکی اصلاً اول از کجا آمد؟
ج- ایده از خود ما در وزارت کار، خسرو هدایت. وزارت کار هم اول تابع شاه بود ولی بعد کمکم نسبت به وزارت کار هم یک مرتبه رقابت پیدا کرد چون دیگر وزارت کار آن وزارت کاری که او آورده بود نبود. دیگر دست آرامش و قوامالسلطنه افتاده بود.
س- اول وزارت کار که میفرمایید دست خود شاه بود چطور بود؟
ج- اول همین وزیر کار یعنی مظفر فیروز با شاه بیعت کرد ولی بعد مظفر فیروز یواشیواش رفت با تودهایها ساخت. آنوقت شاه با او اختلاف پیدا کرد و عمویش که شازده محمدولی میرزا باشد آورد وزیر کار کرد و مظفر فیروز را کنار گذاشت. بعد مظفر فیروز را به مسکو فرستادند. بعد هم گفتند که خب این هم شازده است، این هم که همان است، این هم که با قوامالسلطنه اخت هستند و او را هم وکیل کردند و فرستادند به مجلس. آنوقت آرامش آمد و با شاه ساخت.
س- آرامش از کجا آمد؟
ج- آرامش توی حزب دموکرات بود. او عضو هیئت انجمن مرکزی حزب دموکرات بود. او و موسوی زاده جزو آنجا بودند. ولی رفتهرفته آنها به قوامالسلطنه نزدیک شدند، شاه را ول کردند، و بیشتر با قوامالسلطنه بودند و رقابت شدیدی بین قوامالسلطنه و شاه پیش آمد. یک روزی در جشن دانشگاه من خاطرم هست که شاه آنجا بود و قوامالسلطنه هم نخستوزیر بود و آمده بود ولی قوامالسلطنه پشتش را به شاه کرده بود و تابلوها را نگاه میکرد و راه میرفت و شاه با استادان داشت صحبت میکرد و شاه برعکس خیلی با استادان اخت گرفته بود با دانشگاهیان خیلی اخت گرفته بود.
س- از این مثالها بازهم خاطرتان هست چون خیلی جالب است.
ج- بله در ایران همهاش…
س- دربارۀ اختلاف قوامالسلطنه با شاه.
ج- بله. قوامالسلطنه در سلامها که نمیآمد و خودش را به ناخوشی میزد و نمیآمد، در مهمانیهای شاه نمیآمد. شاه با نظامیها فوقالعاده اخت گرفته بود، با رزمآرا خیلی نزدیک بود. اول با هژیر که هژیر را از قوامالسلطنه قاپید، بعد رزمآرا را از قوامالسلطنه قاپید. نظامیها را همه از قوامالسلطنه قاپید و یک دوران حکومت نیمچه نظامی درست کرد.
س- قوامالسلطنه هم که آدم کمهوشی نبود، چطور این شاه جوان بیستوچندساله توانسته بود این افراد و این قدرت را از دست قوامالسلطنه بقاپد؟
ج- از همین راه نظامی. از راه قدرت دادن به نظامیها.
س- قوامالسلطنه نمیتوانست این کار را بکند؟
ج- نخیر چون قوامالسلطنه و مصدق هر دوتایشان با حکومت نظامیها مخالف بودند. حکومت نظامیها برای خودشان چرا و برای مبارزه با تودهایها، مبارزه با روسها، موقع جنگ اینها همه درست ولی اینکه حکومت سیاسیِ نظامی تشکیل بشود مخالف بودند. و شاه تمام قدرتش را برد روی نظامیها که نظامیها را از دست آنها درآورد و تمام قدرت را به دست نظامیها بدهد. یک موقعی مثلاً تمام وزرا نظامی بودند.
س- کی؟
ج- رزمآرا بود. یعنی آنکه رئیس کل ستاد بود یا رئیس رکن دو و اینها. امیراحمدی بود، امانالله میرزا جهانبانی بود، انصاری بود. بله نظامیها بودند که وزیر بودند و حکومت میکردند.
س- پس مثلاینکه شاه با وجود جوانیش و کم تجربگیش…
ج- شاه فوقالعاده انتریگان بود. خیلی اهل انتریک و زدوبند بود. جوان بود، کمتجربه بود، ولیکن از انتریک کردن خیلی خوشش میآمد و از زدوبند کردن و همیشه در حال زدوبند بود. یک موقعی هم مثلاً نیکپور که نمایندۀ کارفرماها و کارخانهها بودند و علی وکیلی و اینها همه تابع شاه بودند. اتاق تجارت را از راه آنها و تجارت و بازار را شاه میخواست از راه آنها در دست بگیرد. درصورتیکه همیشه تجار سعی میکردند مقاومت کنند و تجارت دست خودشان باشد، بازار مستقل باشد. آخوندها در بازار کوشش میکردند که همیشه زیاد در بازار نفوذ داشته باشند ولی شاه یک مدتی کوشش کرد که با نفوذ علما و مذهبیون هم مبارزه کند از راه تجار که تجار را هم از دست آنها بگیرد و بعد هم که درآورده بود، تجار و اتاق بازرگانی را هم از دستشان درآورده بود و نفوذ بازار هم دیگر در دستشان نبود. ولی شاه مدتی برای اینکه این کار را بکند جنگید. تمام این قدرتهایی که در ایران بود شاه همه را کوشش میکرد که دانهدانه به دست خودش بگیرد و یک موقعی هم آورده بود و همۀ قدرتها در دست او بود.
س- در مورد اسکی میفرمودید.
ج- اسکی اول که در دست شاه بود از راه حزب دموکرات بهعنوان حزب دموکرات. بعد در داخل اسکی دو قسمت شد. یک دسته خسرو هدایت شد که خیلی نسبت به شاه وفادار بود و تا آخر هم وفادار ماند، هم او و هم برادرش درصورتیکه شاه، عبدالله خان هدایت را غضب کرده بود و مدتی او را دیگر کنار گذاشته بود.
س- ارتشبد بود؟
ج- بله ارتشبد بود.
س- چهکار کرده بود؟
ج- چون میخواست شخصیتی از خودش نشان بدهد و زیاد تابع حرف شاه نباشد. آنها، هم خسرو هدایت و هم او، عقیده داشتند که شاه را حفظ کنند ولی ضمناً خودشان هم به نفع او صاحب قدرت باشند و بعضی از اطرافیان شاه را هم نمیپسندیدند. خسرو هدایت مثلاً در دربار بود ولی والاحضرت اشرف را نمیپسندید درصورتیکه خودش هم از اطرافیان والاحضرت اشرف بود ولی خیلیها را نمیپسندید. خسرو هدایت بدون شک دزد نبود. بدون شک آدم درستی بود و دزد نبود ولی در اطراف شاه و اشرف خیلی اشخاص ناپاک و نادرستی بودند که آنها نمیتوانستند با خسرو هدایت و با ارتشبد هدایت هممذاق باشند این بود که اختلاف پیدا کردند و بعد هم شاه آنها را گذاشت کنار، ارتشبد هدایت را کنار گذاشت و حتی خسرو هدایت را هم این اواخر کنار گذاشت. آنوقت اینها از همان موقع اسکی را جدا کردند. اشخاصی از اسکی جدا شدند و تابع قوامالسلطنه شدند و آنها هم امکا را درست کردند.
س- این مخفف چه بود؟
ج- اتحادیۀ ملی کارگران ایران.
س- ملی یا مرکزی؟
ج- به نظرم ملی یا شاید هم مرکزی. لغت مرکزی را فقط شورای متحده گرفت. اتحادیۀ ایرانی مثلاً کارگران ایران امکا، سومکا.
س- سومکا چیست؟
ج- سازمان وطنی مرکزی کارگران ایران. سومکا، اسکی و امکا اینها همه دست راستیها بودند. آنوقت اینها در کنفرانس بینالمللی کار هم میآمدند. هم به اتحادیۀ اسکی میآمدند، هم به اتحادیۀ سومکا میآمدند.
س- سومکا مال چه کسی بود؟
ج- سومکا بیشتر مال همین دستههای مختلف قوامالسلطنه بودند که پخشوپلا شدند. یک عدهای مثل قزلباش بود، قرهجلو بود. اینها یک دستهای… همهشان همان جور بودند. همهشان تابع دولت بودند و همه هم رئیس حزبشان، رئیس اتحادیهشان یک کارمند دولت بود از اعضای وزارت پیشه و هنر منتهی باهم اختلاف داشتند. همین مهندس تبریزی و مهندس ارداقى و اینها هم یک دستهشان بودند. ولی دیگر کمکم متلاشی شدند و پخشوپلا شدند. قدرت تودهایها را هیچوقت کسب نکردند، یک مدتی اسکی قدرت داشت و خیلی قوی بود آن موقعی که همه برعلیه توده متحد بودند. آن موقع همه یکی بودند. فقط در داخل اسکی اتحادیههای کارخانهجات مختلف باهم فرق داشتند ولی همهشان اسکی بودند منتهی در داخل سیمان و اینها بود ولی سر رؤسا باهم فرق داشتند. رئیس سیمان میگفت من مخلص شما هستم ولی من علیحده هستم، آنیکی هم میگفت من علیحده هستم، آن نیرنوری هم میگفت من علیحده هستم، نوری آشتیانی هم میگفت من علیحده هستم، اینها همه باهم اختلاف داشتند. نوری آشتیانی هم خب بچه آخوند بود و از فامیل آخوندها بود و مذهبی بود و طرفدار شاه بود. ولی در داخل با خسرو هدایت اختلاف داشت. اینکه رقابت خیلی شدید بود، هم بین شاه و سایرین که رفتهرفته قدری قوی شد این رقابت و یکی هم در داخل بین خود افراد اسکی و سومکا و امکا و اینها. آنوقت در خارج هم همینطور بود. اتحادیههای دست راستی بودند که نمایندگانی فرستادند به… ولی دست چپیها و تودهایها نمایندگانی فرستادند از کمونیستهای فرانسه، از کمونیستهای حتی روسیه، از کمونیستهای ممالک عربی مانند العریس و غیره. نمیدانم اسم آنها را شنیدید؟
س- بله.
ج- یک دانه روسی هم بود بوریسوف، یک فرانسوی مالفت
س- که به ایران آمدند.
ج- بوریسوف. یک عده به ایران آمدند که در همان هتل دربند ما اینها را دزدیدیم و بردیم آنجا جا دادیم و کلک جور کردیم. برای اینکه اینهایی که آمده بودند حتی به تودهایها کمک کنند اینها هم برگردند و رأی منفرد بدهند. انگلیس رأی منفرد داد. فقط روسه و عربه باهم رأی یکی دادند. فرانسویها هم دوتا شدند و رأی مختلف دادند. این بود که آن اتحادیههای کارگری بینالمللی هم از هم جدا شدند و اوضاع در ایران خیلی خوب بود و خیلی خوب میگشت تا اینکه شاه تصمیم گرفت که بین اینها رقابت ایجاد کند.
س- بین؟
ج- بین اتحادیههای دست راستی مختلف. یک دستهشان با قوامالسلطنه ماندند و یک دسته مال هژیر شدند.
س- چرا همچین تصمیمی گرفت؟
ج- پسازاینکه دموکرات آذربایجان تشکیل شد و در داخل حزب توده اختلاف پیدا شد و آنوقت شاه گفت حالا که اینطور است چرا تودهایها را اصلاً بازی بدهیم. و تمام آنهایی که دست چپی تودهای بودند ولی تابع روسها نبودند آنها را کنار کشیده بود. اول صحبت از طرفدار روس و غیر طرفدار روس شد.
س- آن تودهایها است.
ج- بله. ولی بعد اصلاً اختلاف بر سر همهشان شد.
س- گفتند دیگر فرقی نمیکند تودهای تودهای است.
ج- بله تودهای تودهای است. پسازاینکه تودهایها با پیشهوری اینها همگام شدند و آنوقت فقط بر سر تودهایها اختلاف بود و با تودهایها و روسها. موضوع روس پیش آمد که آنها آن موقع همه بینالمللی صحبت میکردند ولی بعد دیگر گفتند کمونیست و طرفدار روسیه، آنجا دیگر اختلاف بین انگلیسها و آمریکائیها شدید شد و شاه هم طرفداری از آنها کرد و روسها بهطورکلی طرفداری در بین کارگران نداشتند. این بود که رفتهرفته آن اتحادیههای کارگری کمونیستی را همه را منحل کردند و اتحادیههای دست راستی پیش آمدند. بعدازآن بود که دیگر انگلیسها هم دخالت پیدا کردند و سازمان بینالمللی کار World Federation در امور ایران دخالت پیدا کردند. ولی به عقیدۀ من شاه خیلی اشتباه کرد در سازمان کارگری ایران و به همین جهت من هم از وزارت کار گذاشتم و رفتم. با رزمآرا هم اختلاف پیدا کردم.
س- چرا؟
ج- چون شاه دخالت میکرد، ارتش دخالت میکرد، به عقیدۀ من نظامیها نباید در اتحادیههای کارگری دخالت کنند. اتحادیههای کارگری را باید هدایت کرد ولی نباید بر آنها حکومت کرد. آنهم فقط سازمان بینالمللی کار، وزارت کار هدایتشان کند اتحادیههای کارگری را.
س- این دخالتها به چه صورتی بود؟
ج- این دخالتها خیلی شدید، علنی، رسمی.
س- مثلاً؟
ج- مثلاً چه کسانی را انتخاب کنید. آن کسی که میخواست رهبر کارگران شود مثلاً باید خسرو هدایت باید شاه معین کند. اوایل خسرو هدایت نبود.
س- اول مثلاینکه آقای مهدی شریف امامی بود؟
ج- مهدی شریف امامی را ما نمیگذاشتیم علنی شود، او را هم میگفتیم کارمند وزارت کار است، رئیس ادارۀ کار تهران است. ولی بعد دیگر تقریباً همهکاره و تمام تصمیمات اصلاً با خود خسرو هدایت بود و به نام اتحادیۀ کارگری همۀ تصمیمات را میگرفتند. به عقیدۀ من این غلط بود. آنوقت وقتی میرفتند به تشکیلات بینالمللی کار آنجا مسخرهشان میکردند، دستشان میانداختند.
س- خارجیها.
ج- بله خارجیها. یعنی آنها که کمونیست بودند چون در سازمان بینالمللی کار هم ممالک کمونیستی عضو بودند، آنجا ممالک عضو بودند، نمایندگان دولت آنجا عضو بودند که خودشان کمونیست بودند، نمایندۀ کارفرماها، نمایندۀ کارگران، این است که نمایندگان کارگرانی که کمونیست بودند در ممالک دیگر آنها اینها را مسخره میکردند، دست میانداختند، ایران را هو میکردند. اصلاً دیگر طوری شده بود که هیچ جا زیاد ما آبرویی نداشتیم. این بود که من هم ول کردم و گفتم قانون کار را گذراندم، قانون بیمههای اجتماعی را گذراندم، وزارت کار تشکیل شد و بودجهاش را گذراندم و یک کادر حسابی برای آن درست کردم ولی حالا دیگران آن رلی که بنده میخواستم داشته باشم اینجا دیگر نمیتوانم داشته باشم. اینجا باید مطیع دستورات شاه باشم در هر چیزی در هر قسمتی. آنهم چه من و چه عزتالله خان هدایت یکی هستیم.
س- ایشان کی بودند؟
ج- ایشان از فامیل هدایت و پسر صنیعالدوله بود که پدرش وزیر صنایع ایران بود.
س- چطور شد که ایشان به این کارها علاقهمند شدند؟
ج- ایشان میخواست توی راهآهن وارد شود و رئیسکل راهآهن بشود منتهی ضمناً میخواست بعدازاینکه خسرو هدایت به مجلس رفت و وکیل شد و سمتهای دیگری پیدا کرد و فعالیتهای دیگری پیدا کرد، عزتالله هدایت آوردند راهآهن.
س- پس اول خسرو هدایت راهآهن بود. او به مجلس رفت و توی کارهای سیاسی و عزتالله خان آمد.
ج- بله عزتالله خان هدایت را آوردند و نمایندۀ کارگران شد و رهبر حزب اسکی شد. خسرو هدایت دیگر در مجلس از لحاظ قانونی اصول و وضعش خیلی به آن اعتقاد داشت. یکی اینکه میگفت، «وکیل مجلس باید نمایندۀ یک حزبی باشد نباید نمایندۀ اتحادیۀ کارگری باشد.» آنوقت او دیگر نمایندۀ اتحادیۀ کارگری نبود. عزتالله خان هدایت آمد در وزارت کار و در آنجا من با او اختلاف پیدا کردم و با خیلیها اختلاف پیدا کردم. دیگر خیلیها خودشان را به کار امور کارگری وزارت کار علاقهمند نشان میدادند ولی آنوقتها میترسیدند دخالت بکنند.
س- کدام وقتها؟
ج- آنوقتیکه ما وزارت کار را درست کرده بودیم و بهعلاوه خود شاه هم زیاد میترسید انگولک کند به وزارت کار.
س- چرا؟
ج- چون همین خارجیها میگفتند شاه کارش این نیست، شاه تمام حکومت مملکت را باید بکند نبایستی بر اتحادیههای کارگران حکومت کند.
س- پس از بازدیدکنندگان خارجی ملاحظه میکرد.
ج- خارجی و داخلی و اینکه دیگر اینها رویشان باز شود و همه جور حرفی بزنند، همه جور کاری بکنند در اتحادیههای کارگری. این بود که من به وزارت صنایع رفتم و گفتم حالا یک کار دیگری میکنم که به نفع صنایع مملکت و اقتصاد مملکت باشد که کسی تا حالا نکرده است و رفتم و وزارت صنایع را درست کردم و امور کارگری را گذاشتم به عهدۀ وزارت کار و این آقایان و خودم نمایندۀ سازمان بینالمللی کار شدم در ایران. چندین سال کورسپاندانت. I.L.O. شدم در ایران. همین کتابی که عکسم توی آن است این را بنده چاپ کردم. دیگر سعی میکردم که از آن حیث هم من بیطرف باشم چون نمایندۀ سازمان بینالمللی کار بایستی بیطرف باشد.
س- شما هیچوقت وزیر کار هم شدید؟
ج- کفیل شدم. من هیچوقت نمیخواستم وزیر شوم. همیشه با وزیر شدن مخالف بودم.
س- چرا؟ همه دلشان میخواهد که وزیر بشوند.
ج- بله ولی اتفاقاً من دلم نمیخواست. من دو سه مرتبه کفیل شدم ولی همیشه معاون ماندم. قریب ۲۵ سال معاون بودم.
س- چه ایرادی به وزیر شدن داشتید؟
ج- همینکه آدم باید دائم حرف گوش کند و اطاعت کند و من اگر معاون باشم آن کار را نمیکنم. میاندازم گردن یک معاون دیگر یا گردن خود وزیر و میگویم خودتان امضا کنید ولی اگر وزیر شدم نمیشود که وزیر باشم ولی اطاعت از دولت نکنم، اطاعت کامل از شاه نکنم.
س- سیاست جالبی بوده است.
ج- بله، من یک سیاستهایی در زندگی برای خودم گرفتم و تمام عمرم حفظ کردم. یکی اینکه دزدی نکنم، یکی اینکه کار بد و کثیف نکنم و بعد هم با کمونیسم سازش نکنم. از خارجیها فرمانبرداری نکنم. یک اصولی را برای خودم وضع کردم و الحمدالله توانستم تا آخر هم حفظ کنم.
س- به نظر شما افرادی مثل شما در دستگاه دولتی انگشتشمار بودند؟ چون اغلب میگویند هیچکس نبوده و هر کس در دستگاه دولت بود فاسد و دزد بوده است ولی خب آدم میبیند اقلاً تکوتوک نمونههای خلاف آن را میبیند. شما که آنجا تشریف داشتید…
ج- ولی من اشخاص درست در دستگاه دولتی دیدم ولی اشخاصی را که نخواهند وزیر بشوند ندیدم. اشخاصی که با هر جریانی عقیدۀ سیاسی خودشان را تغییر بدهند. من عقیدهام را تغییر نمیدادم. من دو سال مثلاً اصلاً کار دولتی نداشتم و تدریس میکردم. کار جالبی بود، دوران جالبی بود.
شما در کتابتان اسم مهندس سدهی را نیاوردید. سدهی از مهندسین وزارت صنایع و معادن بود، بیشتر قسمت معادن، و او وارد اسکی شد و با خسرو هدایت همکاری میکرد. او هم همینطور مادامیکه اتحادیه دیگر خیلی لق و مسخره نشده بود، بود ولی بعد او هم ولش کرد و بیرون آمد. هنوز هم هست و آدم خیلی خوبی است.
س- ایران است؟
ج- بله ایران است. و او با خسرو هدایت و یک عدۀ دیگری مرکزیت اتحادیۀ کارگری اسکی را اینها به وجود آوردند و چندین بار او در کنفرانس بینالمللی کار آمد و شرکت کرد، درصورتیکه مهندس تحصیلکردهای بود و تحصیلات خیلی عالی در فرانسه در مهندسی کرده بود.
اینها یک چند نفری بودند که تحصیلکرده بودند، عالم بودند، زباندان بودند و در اتحادیۀ کارگری هم وارد شدند. یک نفر دیگر که خیلی تحصیلکرده و خوب بود، مهندس سهرابی بود که در ادارۀ کل معادن بود و مهندس قرهگوزلو که شاید او را بشناسید خیلی آدم سرشناسی است مهندس قرهگوزلو. مهندس سهرابی هم از همان تیرۀ او بود ولیکن اینها هر دوتایشان تودهای بودند یعنی تودۀ اول. تودۀ اول هم که درست شد تودۀ پاک و تمیزی بود. یعنی طرفدار روس نبود، اجنبیپرست نبود. اینها هم یک عدهای بودند که با حکومت خارجی مخالف بودند.
سدهی مال اسکی بود. او دست راستی بود ولی عقیدهاش این بود که نباید دزدی و کار بد کرد. ولی اصفهانی بود و اصفهانیها هم اکثراً ضد تودهای بودند. پس سدهی عضو خوبی بود ولی دست راستی. دست چپی چندین نفر آدم خیلی خوب بودند یعنی پاک و تروتمیز بودند. یکیش قره گوزلو بود و یکی دیگر مهندس سهرابی بود، یکی دیگر مهندس فریور بود. اینها همهشان اول تاندانس چپ داشتند، تمامشان. ولی بعد آن موقعی که کمونیسم تابع روسیه از دست چپی جدا شد اینها همه جدا شدند و تا آخر هم جزو حتی دست راستیهای چیز نشدند چون دست راستیها خیلیهایشان نادرست بودند متأسفانه. چون باید تابع دولت بشود، برای اینکه تابع دولت بشود خیلی چیزها را باید چشمپوشی کند. خیلی از دولتیها، وزرا اهل رشوه و ساختوپاخت بودند و اینها مجبور بودند ساختوپاخت کنند اگر بخواهند رهبر یک اتحادیهای بمانند، رئیس یک کارخانهای بمانند باید بدون رودربایستی با حسابداری بسازند، باید پول بگیرند، باید رشوه بگیرند، باید کارهای زشت بکنند ولی دست چپیها این کار را نمیکردند. دست چپیها من خیلی بهندرت دیدم، دست چپیهایی که اسم بردم، اینها اهل ساختوپاخت و نادرستی باشند ولی اشخاصی مثل ابوالقاسم شیخ، خدا رحمتش کند، اینها هر وقت به اصفهان میرفتند اصلاً رشوه میگرفتند و میآمدند. کارخانهداران خودشان به ما میگفتند که خر آقا را لنگ کردیم و رفت، سیبیلش را چرب کردیم. ولی دست چپیها خیلیها پاک و تمیز ماندند و وقتی هم قرار شد که تابع اتحادیۀ مرکزی و دست چپیها و رضا روستا و اینها بشوند همهشان بیرون آمدند. همین مهندس تبریزی هم بیرون آمد، ارداقی هم بیرون آمد، اینها دست چپی ماندند ولی آمدند بیرون. اتحادیۀ اینها اول با قوامالسلطنه همکاری میکردند و قوامالسلطنه هم اتحادیههای دست چپی را پاک و تمیز نگه داشته بود. نه طرفدار روسها و حزب کمونیست بودند و نه طرفدار تجار و بازاریها و اشخاصی که اهل ساختوپاخت بودند. اسم آن فرانسوی هم مالفِت بود. نمیدانم شما نوشتید؟ مالفت را الان نوشتید؟
س- بله، کسی است که در آن هیئت فرانسوی به ایران آمد.
ج- بله. هاریس انگلیسی بود، العریس عرب بود، مالفت فرانسوی بود، لوئی سایان بود که باز فرانسوی بود منتهی از لحاظ بینالمللی همهجایی بود. اینها به ایران آمدند و اتحادیههای کارگری را دوجانبه قضاوت کردند. یک دستهشان گفتند اینها خوب نیستند، اشخاص نادرستی هستند، وطنپرست نیستند و تابع تودهایها و حزب هستند درصورتیکه اتحادیههای کارگری نباید تابع حزبی باشند. اتحادیههای کارگری میتوانند عضو یک حزبی باشند ولیکن نباید تابع باشند، ملتفت شدید؟ این را لطفاً روشن بفرمایید. که بعد هم در ایران همین اختلاف روی داد که اتحادیههای کارگری از احزاب جدا شدند و گفتند اتحادیۀ کارگران نباید تابع حزب باشد و این عقیدۀ بنده هم بوده است. در راهآهن شما میدانید عموی بنده اول رئیس راهآهن بود.
Leave A Comment