روایت‌کننده: آقای دکتر هوشنگ نهاوندی

تاریخ مصاحبه: ۸ مارس ۱۹۸۶

محل مصاحبه: پاریس، فرانسه

مصاحبه‌کننده: شاهرخ مسکوب

نوار شماره: ۱۱

هر کسی نظر خودش را صریح می‌گوید. نظامی‌ها معتقد بودند که دولت مانع اجرای مقررات حکومت نظامی است. مقصودشان البته نخست‌وزیر بود و دکتر آزمون که در آن جلسه حضور داشتند همانطور که عرض کردم. دکتر باهری و بنده هم اصرار کردیم به اینکه دولت اعمال قدرت بکند و فعلاً از موضع قدرت باید جلو رفت. در پایان جلسه که تا دو صبح طول کشید و در این میان ما شام هم خوردیم آزمون گفت که من پیشنهاد می‌کنم که اعلی‌حضرت یک شورای انقلاب تشکیل بدهند و خودشان رئیس شورای انقلاب بشوند. دادگاه‌های صحرایی تشکیل بشود و تعدادی آدم‌ها را ما اعدام بکنیم و در میدان سپه اینها را دار بکشیم و به این ترتیب مردم را آرام کنیم.» مرحوم مقدم زد روی میز و گفت، «قربان اجازه می‌فرمایید» خیلی هم همیشه سرش را می‌انداخت گردنش را کج می‌کرد و ضعیف حرف می‌زد اصلاً، اعلی‌حضرت گفتند «بگید، بگویید» همیشه هم می‌گفتند بگویید. «بگویید.» مقدم گفت که «اگر قرار باشد کسی اعدام بشود نفر اولش خود آقای دکتر آزمون باید باشند.»

س- عجب.

ج- سکوت مطلق بر جلسه حکمفرما شد. به قول فرانسوی‌ها Comment entendrez

Un ange passer. اعلی‌حضرت هم دیگه چه‌کاربکند، چه‌کارنکند. گفت، «من شوخی با کسی ندارم.» ولی معلوم بود که قصد شوخی در میان نیست. بعد فرمودند که «یک شاه رئیس شورای انقلاب نمی‌تواند بشود. و یک شاه مردم را بدون محاکمه نمی‌تواند اعدام بکند. حرف جدی بزنید.» ولی شورای انقلاب و اعدام‌ها و اینها بعداً به‌صورتی شد. به‌هرحال در پایان جلسه تصمیم گرفته شد که، ها آقای شریف امامی هم از وزرایش شکایت بسیار داشت. تصمیم گرفته شد به اینکه کابینه فردا صبح ترمیم بشود. تعدادی از وزراء بروند کنار. وزیر آبادانی و مسکن، وزیر دارایی، وزیر بهداری. سه چهار تا از وزراء بروند کنار. و وزرای جدیدی وارد کابینه بشوند و بعضی از وزراء جابه‌جا بشوند. و از فردا مقررات حکومت نظامی به شدت اجرا بشود. شهر شبکه‌بندی بشود و اصولاً جلوی حرکت دستجات در شهر گرفته بشود. دادگاه‌های نظامی تشکیل بشوند و به‌هرحال بگویند که دادگاه‌های نظامی هم خواهد بود. مطبوعات شدیداً کنترل بشوند و اصولاً تصرف بشود روزنامه اطلاعات و کیهان. و بعد هم یک عمل دیگر این بود که تعداد زیادی از کسانی که به اصطلاح عامل فساد هستند در شهر اینها توقیف بشوند- بعداً یادتان باشد درباره برنامه خاش هم یک صحبتی با همدیگر بکنیم چون این هم یک برنامه‌ای است که تقربیاً هیچ‌کس از آن اطلاع ندارد. یک اشاراتی گاهی به آن شده. طرح خاش، ببخشید، طرح خاش- و تا فردا این کار به مرحله اجرا دربیاید. همه هم خرم و خندان برخاستیم. نظامی‌ها راضی و غیره و غیره.

فردا نزدیک ظهر من رفتم پهلوی آقای، قرار بود در ضمن یکی از افرادی هم که قرار بود پستش عوض بشود بنده بودم که قرار بود بروم به وزارت دارایی. رفتم پهلوی آقای شریف امامی، به من برگشتند گفتند که «بروید پهلوی آزمون با آزمون صحبت کنید.» رفتیم پهلوی آزمون و آزمون گفتند «بله، باید کابینه را ترمیم کرد. مسئله نظامی‌ها مصحلت نیست. حضرات آیات عظام ناراحت می‌شوند. و شانزدهم هم گذشت و هیچ‌کدام از این تصمیماتی که گرفته شده بود اجرا نشد. بنده قرار بود در این فاصله بروم به ریاست هیئت نمایندگی ایران به یونسکو و تصویب‌نامه‌مان را هم از هیئت دولت گذشت بود برای این مسافرت. روز هفدهم بنده دیدم که دیگر این وضع قابل ادامه نیست. نامه‌ای نوشتم به آقای شریف امامی. برای ضبط در تاریخ جریان وزیر شدن خودم را، عین همین چیزی که به شما می‌گویم، و تلفن اعلی‌حضرت و علیاحضرت و تلفن ایشان را برای اینکه می‌بایستی اینها را فکر می‌کردم باید یک جایی نوشته بشود. به‌هرحال این نامه‌ها ممکن است باقی بماند. احتمالاً باقی هم هست.

س- احتمالاً باید باشد

ج- تمام این جریان‌ها را نوشتم که من نمی‌خواستم وارد کابینه شما بشوم مرا مجبور کردند و اعلی‌حضرت تلفن کردند و علیاحضرت کردند و فلان و فلان و فلان، در این ساعت و در این تاریخ، اینها را نوشتم. و علیرغم میل باطنی خودم وارد کابینه شدم برای خاطر اینکه به مملکت خدمت کرده باشم. شما پانزده روز وقت معطل کردید برای اینکه

س- برنامه بنویسید.

ج- برنامه بنویسید و بعد هم سر هفده شهریور این اشتباه را کردید. بعد پانزدهم ما این جلسه را داشتیم باز هم تصمیم نگرفتید. صفحه ما قبل آخر نوشته بودم «به کجا می‌روید؟» سؤال. در جلسه هیئت دولت آقای دکتر گنجی گفته است که، گفت، آمد گزارش داد که اسم دبیرستان پهلوی را در کاشان مردم عوض کردند. شما گفتید آقا اعتنا نکنید درست می‌شود. و پس فردا لابد همه چیز هم تسلیم خواهید شد. نه اصلاحات کردید نه سختگیری. و باید هم سختگیری کرد و هم اصلاحات. و من چون قادر به همکاری نیستم از دولت شما استعفا می‌دهم. شش صفحه و اندی کاغذ. دکتر ناصر روحانی‌زاده معاون مرکز اتمی دانشگاه تهران را صدا کردم، من هم می‌خواستم مثل مرحوم مقدم شاهد بگیرم، خواهش کردم که این نامه را بدهد به منشی‌اش و این را آنجا ماشین بکنند که کردند. و روحانی‌زاده آمد به کلوپ فرانسه و اینجا در کلوپ فرانسه من این نامه را امضاء کردم. حمید رهنما که سابق وزیر اطلاعات بود ناهار می‌خورد، نامه را به او هم دادم خواند و گفت، «چطور جرأت می‌کنی این را بنویسی؟» گفتم «می‌نویسم.» تلفن زدم به کاخ و اجازه شرفیابی خواستم از اعلی‌حضرت، ساعت هفت شب مرا پذیرفتند در کاخ. نامه استعفا را به ایشان نشان دادم. فرمودند، «شما جرأت می‌کنید این حرف‌ها را بنویسید؟» گفتم، «بله. و این کابینه هم محکوم به فناست. و می‌دانم اعلی‌حضرت دلشان نمی‌خواهد که وزراء استفعا بدهند»، برمی‌خورد خیلی به ایشان، هنوز هم آن موقع برمی‌خورد. «ولی من باید، نمی‌توانم واقعاً خیانت می‌دانم ادامه کار را.» گفتند، «خیلی خوب. پس چه‌کارکنیم؟» گفتم، «باید بلافاصله فکر یک کابینه ائتلافی کرد و یک عده تعدادی همین برنامه را با همکاری یک تعدادی از مصدقی‌ها و مخالفین اجرا کرد. گفتند «هیچ‌کس حاضر نمی‌شود.» گفتم «بنده تعهد می‌کنم این کار را بکنم.» فرمودند که «خیلی خوب، پس شما سر و صدایش را در نیاورید این نامه را هم انتشار ندهید. و یک هفته به شما وقت می‌دهم بروید مطالعه کنید ببینید کابینه ائتلافی را می‌شود تشکیل داد یا نمی‌شود تشکیل داد. «نامه رفت. دو روز بعدش، آها من هم دیگر به وزارت علوم نرفتم، آقای شریف امامی به من تلفن کردند که بیایید مرا ببینید. من رفتم پهلوی‌شان گفتند «آقا استعفا چیست؟ گفتم «این استعفای من که قابل برگشت نیست.»

گفت، «نه خیر تمام اینها کار انگلیس‌هاست. ما داریم با انگلیس‌ها و آمریکایی‌ها مذاکره می‌کنیم و اوضاع آرام می‌شود و فلان و اینها. بی‌خودی این حرف‌ها اصلاحات لازم نیست و حکومت نظامی لازم نیست. همه‌اش تمام می‌شود این مطالب. «خلاصه بنده به این ترتیب استعفا دادم. و کوشش آغاز شد برای تشکیل کابینه ائتلافی که باشد برای جلسه بعد. دیگر امروز خیلی بنده حرف زدم

س- با تشکر خیلی زیاد.