روایتکننده: آقای محسن پزشکپور
تاریخ مصاحبه: ۶ آوریل ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۱۱
و ضمناً بیان کردم که به اعتقاد من این به یک استبداد گروه تکنوکراتها که حکومت را دارند میانجامد خیلی سختتر استبداد بیشتر که البته منظور ناظر بود به همان درواقع هیئت حاکمهای که همان گروه هویدا و سایرین اداره میکردند و درنتیجه حتی هیچ نوع راهی را نخواهد باز گذارد برای اینکه عواملی که، گروههایی که مورد نظر شاهنشاه بودند و به آن اشاره کردند بتوانند که فرصت و موقعیتی پیدا بکنند برای ارائه نظراتشان و یا حضور در مسائل مملکتی و به طور حتی برای آینده ایران خطرات بسیاری را با خود خواهد داشت. یعنی تا آنجایی که خوب در چنین شرایطی ایجاب میکرد آنچه را که رخ داد درواقع بیان کردم که البته اینجا هم بیش از چهل دقیقه بیان توضیحات من طول کشید. بعد نشستم و ضمناً هم یادآور شدم شاهنشاه به سه اصل اشاره کردید که بههرحال این سه اصل مواردش این است و حزب پانایرانیست هم طی مبارزات خودش تاکنون با این اصول تعارضی نداشته، نه ضد رژیم سلطنت مشروطه بوده نه ضد قانون اساسی و نه مخالف با اصول بنیادی انقلاب بوده خاصتاً که اصولاً قانون است، قانون است همانطور که بیان کردم یا اجرا شده یا قانون در دست اجراست قانون است. بعد در اینجا شاه دوباره شروع کرد به صحبت بعد از صحبتهای من. که البته این قسمت از صحبتهای شاه بعداً نه در بخشهای خبری پخش کردند نه در روزنامهها. شاه با اشاره به صحبتهای من بار دیگر تأکید کرد که، در آنموقع، منظور من نه اینکه یک حزب به آن معنای خاص باشد بلکه چیزی است، بههرحال برایش خیلی روشن نبود، به صورت یک نهضت به صورت یک حرکت. اما آنچه را که شما بیان کردید، به من خطاب کرد، و بهعنوان نگرانیهای خودتان و نظراتی که دارید آنوقت در این نهضت یا این حرکت عناصری که نسبت به این اصول که همه هماهنگ هستند همانطوری که شما گفتید قانون است. چون من بیان کردم بههرحال این اصول که درواقع معلوم است با قانون اساسی که کسی مخالفت ندارد، اگر هم مخالفت داشته باشد که اصلاً جرم است یعنی به نحوی بخواهد اقدام کند. بنابراین آن که جای سخن نیست، شاهنشاهی هم که در تلو قانون اساسی است آن هم که جای چیز ندارد یعنی حزب جمهوریخواه که در مملکت نمیتواند باشد. به موجب آن قانون اساسی آنها هم که قانون است اما خوب با اینکه همه این فکر را دارند اما اختلاف نظرهای بسیاری هست، اختلاف سلیقههای بسیار هست و اینکه احزاب متعدد بوده و هست در زمانی که قانون اساسی در مملکت حاکم بوده در تمام دوران مشروطیت برای این است که اینها نسبت به مسائل مختلف نظرات مختلف داشتند خوب پس جای این بیان این نظرات مختلف آنوقت کجاست؟ مسائل من این بود. آنوقت ایشان در اینجا اینطور توضیح داد که آنچه را که شما بیان کردید که گروههایی با گروههای دیگر ممکن است تغایر فکری داشته باشند اما بین خودشان تجانس فکری، این گروههایی که تجانس فکری دارند در بستر این حرکت تشکیل جناحهایی را خواهند داد. اصولاً مسئلۀ جناحها را شاه آنجا مطرح کرد یعنی در برابر آن توضیحات و درواقع ایرادات من، تا آنوقت این جناحهای مختلف که تشکیل میشود از عناصر و افرادی که دارای تجانس فکری هستند اینها از امکانات مملکت، امکانات تبلیغاتی حمایتهای قانونی یکسان برخوردار خواهند شد و هر یک از اینها که بیشتر توانستند نظر مردم را جذب و جلب کنند اینها خوب آنوقت به موجب قانون حکومت را به دست میگیرند. پس در برابر آن اظهاراتی که من بیان کردم شاه موضوع جناحها و کیفیت تشکیل جناحها را مطرح کرد. اما همانطوری که بیان کردم این اظهارات شاه نه از وسایل روابط جمعی سمعی و بصری پخش شد یعنی رادیو و تلویزیون و نه در مطبوعات فقط موضوع تشکیل جناحها را منعکس کردند اما این مطالبی را که ایشان بیان کرد منعکس نکردند. بعد در این جلسه تعداد دیگری هم پا شدند و مطالبی را بیان کردند و درواقع یک جلسه در نتیجه نگرانکننده و تشنجآمیز بود و من تقریباً قیافه و نگاه شاه را، خود هویدا را حتی و سایرین را آنها را هم عصبی و ناراحت دیدم. تا آمدیم بیرون از سالن. آمدیم وارد محوطه کاخ نیاوران شدیم. در آنجا گزارشگر تلویزیون آمد مصاحبهای انجام داد. در این مصاحبه که بعد پخش شد از رادیو و تلویزیون مجدداً سایر دبیران کل احزاب اعلام استقبال کامل کردند از این برنامه و اعلام انحلال احزاب خودشان را ولی با من که مصاحبه کرد البته چهرۀ من هم در آنموقع عصبی بود و ناراحت. گفت، «نظر شما چیست؟» گفتم بههرحال شاهنشاه به سه اصل اشاره کردند که این سه اصل در مبارزات سیاسی پانایرانیستها تاکنون مورد احترام بوده و بنابراین برای ما یک اصل تازهای نیست. شاید خیلی اصرار داشت به نحوی سؤال بکند که یعنی من هم اعلام انحلال حزب پانایرانیست را بکنم ولی نه آنوقت شد نه در آنجا و نه بعد در نتیجه آمدیم و آن مصاحبه پخش شد و غالباً هم توجه کردند ناراحتی من را و مطالبی را که بیان کردم. خوب، به این کیفیت سه حزب دیگر یعنی حزب ایران نوین و حزب مردم و حزب ایرانیان اعلام انحلال و به اصطلاح چیز کردند. نهتنها…
س- هنوز اصولاً تشکیل نشده بود، هنوز معلوم نبود حتی مسئلۀ این که نام چیزی باشد بهعنوان نهضت یا حزب حتی خود شاه هم مطرح نکرده بودند هنوز و اصولاً این موردی بود که بعد هویدا دنبال کرد. درواقع او سعی کرد دوباره چیزی را شبیه حزب ایران نوین در واحد بزرگتر به وجود بیاورد و در ا ختیار بگیرد. نه هنوز چیزی به نام حزب اعلام نشده بود ولی اینها اعلام انحلال کردند. آمدیم، آمدیم پس از طرف من اعلامی نشد مطلقاً بلکه به همان سه اصل که چیز جدیدی نبود به همان کیفیت اشاره شد و بس. خوب، این را دریافتند همه دریافتند دستاندرکاران و گذشته از اینکه من بهعنوان یکچنین حزبی، تشکیل یکچنین حزبی با آن کیفیت که بعد، بهخصوص چون معتقد نبودم اصولاً بعد هم که توضیح دادم بههیچوجه نمیتوانستم نه نهضت پانایرانیسم را، آنکه یک نهضت است، حزب پانایرانیست را هم نمیتوانستم اعلام کنم که منحل است و تمام شده اینها اختیاراتی است که در صلاحیت کنگره حزب، نه حزب پانایرانیست احزاب دیگر هم همینطور که بعد ایراد من هم به آنها همین میبود. بنابراین یک مسئله عبارت بود از، حالا از این پس روشی که حزب پانایرانیست میبایست اتخاذ کند. مسئله دوم دعوتی بود که هویدا کرد از دبیران کل احزاب و معاونانشان برای تشکیل جلسه همان جلسهای که شاه اشاره کرده بود پیرامون چیزی که هنوز شکل نگرفته بود اصولاً و معلوم نبود چه هست. بنابراین من جلسۀ شورای عالی اجرایی حزب را دعوت کردم فردای آن روز و تشکیل شد. خوب مسائل مختلف مملکتی منطقه حوادثی که پیش خواهد آمد مطرح شد. ده روز صبح و عصر جلسات شورای عالی اجرایی حزب تشکیل میشد. البته اینجا دو نظر بود. دکتر عاملی بیشتر نظر داشت برای اینکه به کیفیتی باید فعالانه در این برنامه شرکت کرد. خود من و شاید یکی دو تن دیگر نظر کاملاً مخالف داشتیم که حزب میبایست که به طور کلی موضع بگیرد و رد کند. پس این دو نظر مطرح بود و مورد بحث و بررسی و کنکاش. و از طرف دیگر آن دعوت هم شد در کاخ نخستوزیری. بههرحال طی ده روز که شاید بیست جلسه تشکیل شد تمامی مسائل منطقه مسائل آیندۀ ایران مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید، مخاطراتی که ایران را تهدید میکند آنچه که گذشت دیگر مسئلۀ کردها برای اینکه بعد طی همین روزها بود که درواقع هر نوع کمک را به کردها قطع کردند و ناچار بارزانی و بیش از سیهزار مبارزان کرد در وضع خیلی غمانگیزی آمدند به این سمت به ایران. وضع شیعیان هم وضع خیلی غمباری شد. تمامی این مسائل مورد بررسی قرار گرفت. بههرحال همینطور هم که رویه بود ضمن اختلافنظرها سعی میشد که برای نهضت و حزب به یک نظریۀ مشترکی برسیم. بالاخره به این نظر رسیدیم یعنی این پیشنهاد را من کردم گفتم سوای این نمیتوانیم بکنیم یعنی من نخواهم کرد و آن این است که اعلام انحلال حزب را نمیکنیم بلکه من بهعنوان رهبر پانایرانیست و رهبر حزب پانایرانیست درواقع مأموریتی میتوانم بدهم به افراد که بنا به مصلحتهایی در یک مأموریتی شرکت بکنند و درنتیجه پیامی را فرستادم که این پیام زیر عنوان پیام رهبر پانایرانیست به همۀ پانایرانیستها فرستاده شد که متضمن چند دستور بود که اولاً بنا به مصلحتهای خاص مملکتی و دلایل دیگر که در آن پیام ذکر شده بود براساس همان اصولی که همواره شما به آن پایبند بودید مبارزات را ادامه بدهید و با حفظ پیوندهای نهضتی و فکری خودتان در این مرحله از فعالیتها حضور پیدا بکنید و دوم یا آن قسمت مهمتر به کلیۀ مسئولان پایگاههای حزبی و سازمانهای وابستۀ حزب دستور داده شده بود که تابلوهای حزب را و درفشهای حزب را بردارید و تا اطلاع ثانوی نزد خودتان نگه دارید. بنابراین به این کیفیت اعلام شد با توجه البته بررسیهای وسیعی که در زمینههای دیگر کردیم و اینکه اصولاً میخواستیم این اصل حفظ وحدت نظر ضمناً حفظ بشود. روزی که به این جلسه دعوت کرد آقای هویدا روزی بود که متن این پیام در روزنامۀ «خاک و خون» درج شده بود در اتاق نخستوزیری یعنی اتاق ویژۀ هیئت وزرا نشسته بودیم که هویدا آمد. کسانی که خوب در آن جلسه بودند مسئولان احزاب بودند و معاونین آنها که طبیعی است تعداد خیلی زیادی نبودند. هویدا وارد شد با چهرۀ خیلی برافروخته و عصبی نشست، جایی هم که نشست من سمت چپ او قرار داشتم. با عصبانیت رو کرد گفت، «بههرحال آقای پزشکپور نمیدانم شما هستید یا نیستید؟» گفتم چطور هستم یا نیستم؟ گفت، «از این پیام شما من که چیزی نفهمیدم.» گفتم چرا نفهمیدید؟ گفت، «نمیدانم افرادتان چیزی فهمیدند یا نه؟» گفتم آنها لابد میفهمند. گفت، «اگر هستید با این حرکت پس چطور دستور دادید این درفشها و تابلوهای حزبی را بردارند و پیش خودشان نگه دارند؟» گفتم پس انتظار داشتید که بگویم آنها را بسوزانند؟ این پانایرانیستها که نسبت به گذشتۀ خودشان نادم نیستند، نسبت به مبارزات سیاسی گذشتۀ خودشان نادم نیستند. که البته این خوب مفاهیم عمیقی را با خودش داشت. ایشان در نتیجه آنجا دیگر کار ما به یک تعرض و تعارض بیشتری کشید. و ایشان گفت، «من از حق دبیرکلی خودم استفاده میکنم و درنتیجه با دبیران کل احزاب نمیتوانم کار کنم، با معاونان آنها کار میکنم.» درواقع این را یک تمهیدی پیدا کرد برای اینکه عملاً فقط من دیگر در آن جلسات نباشم برای اینکه دبیرکل حزب ایران نوین که خود او بود، دبیر کل حزب مردم هم که نبود اصولاً آقای فضائلی بهعنوان قائممقام اداره میکرد دیگر معاونی نداشت دکتر صدر هم که مشکلی با هویدا نداشت بنابراین از همان جلسه به کیفیتی عمل شد، کیفیت شد که من در آن جلسات نبودم، دیگر در جلسات دکتر عاملی میرفت. و این مقارن شد با زمانی که انتخابات دوره بیستوچهارم میخواست آغاز بشود، خیلی فاصلۀ زمانی نبود بین این چیز… شاید هم اصولاً یکی از هدفها بهخصوص این بود که دورۀ بیستوچهارم دورهای باشد که حتی آن مقدار از مبارزات پارلمانی هم که قبلاً بود نباشد در این میان که این البته یک محاسبۀ اشتباهی بود که کردند و ضمناً مسئلۀ شکلگیری این کار برنامۀ شکلگیری این کار برنامۀ جدید شروع شد که اینجا و طرز فکر وجود داشت یکی طرز فکری که معتقد بود که این مسئله به صورت یک نهضت و حرکت باشد که آنوقت در داخل این نهضت و حرکت به اصطلاح سازمانها شکل بگیرند. یکی این نظریه که این را سخت هویدا دنبال میکرد این بود که این حرکت و نهضت یا این حرکت جدید کاملاً به صورت یک حزب دربیاید یعنی یک حزب درواقع دولتی دیگری که بالاخره این نظریه موفق شد که خودش را تحمیل کند و نهتنها یک چیزی به وجود آوردند به صورت یک حزب دولتی بعداً بلکه خیلی ضعیفتر و ناتوانتر از حزب ایران نوین. اما هنوز قبل از اینکه حزب شکل بگیرد مسئلۀ انتخابات مطرح شد و شتاب هم داشتند در انجام انتخابات و مقرراتی را اعلام کردند که به موجب این مقررات به موجب آن طرح در هر حوزۀ انتخابیه شورایی تشکیل بشود چون هنوز تشکیلاتی به نام رستاخیز به وجود نیامده بود که درواقع این شورا به نام رستاخیز کاندیداهای انتخابات را معرفی کند. یک شورایی بود پیشبینی کرده بودند از چه گروههایی باشد و ضمناً در هر محل در رأس این شورا در رأس این هیئت رئیس دادگستری محل بود. پس در یک چنین شرایطی ما مسائل را بررسی کردیم که در یک چنین برههای در یک چنین زمانی و با توجه به آنچه که آیندهای که میدیدیم پیش میآید بتوانیم تا هرکجا که ممکن است از این پیچ و خمها عناصری را رد کنیم و بتوانیم برویم به مجلس و در مجلس بتوانیم موضعگیری بکنیم . بنابراین به پانایرانیستهایی که واجد شرایط بودند و موقعیتهایی داشتند که در حوزههای متعدد این موقعیتها را داشتیم به اینها دستور داده شد که با استفاده از این فرصت و در این موقعیت بروند و تقاضای کاندیداتوری بکنند. خوب، حوزههای متعدد خوزستان مثلاً حوزههای طبیعی و بهحق ما بود، حوزۀ انتخابی رضائیه مدتها بود که حوزۀ بهحق پانایرانیستها بود، حوزۀ رودسر از این قبیل بود قزوین در چنین شرایطی بود پانایرانیست. مناطق متعدد دیگر. مناطق متعددی از کردستان با آن سوابق. بنابراین در این حوزههای متعدد پانایرانیستها رفتند و داوطلب شدند. شاید چیزی در حدود ۳۰ حوزه که البته در یک شرایط معمولی انتخاباتی صورت میگرفت اگر تمامی این حوزهها را ما نمیبردیم در اکثریت این حوزههای انتخابی موفق میشدیم. خود من از دو جا تقاضای کاندیداتوری کردم یکی از خرمشهر یکی از تهران. خرمشهر به دلیل آن سوابق طولانی، تهران هم دیگر در آن شرایط انتخاب شدن من مشکل نبود، آن شناسایی لازم را مردم داشتند بهخصوص اینکه من پیشبینی میکردم در خرمشهر هویدا مشکلاتی ایجاد خواهد کرد به احتمال زیاد. یعنی در آن مرحلۀ اعلام کاندیداتوری. در تهران آن هیئت بررسیکنندۀ وضع کاندیداها به کیفیتی بود که به آن ترتیب زیر نفوذ هویدا نبود بنابراین من خیالم آسوده بود که هیئتی که در تهران هست آن کاندیداتوری من را تأیید خواهد کرد و زیر نفوذ هویدا به آن معنا قرار نمیگیرد. مثلاً در آن هیئتی که در تهران بود امثال آقای زهتابفرد بودند. زهتابفرد مرد میهنپرستی است، مرد با شرفی است مدیر روزنامه «اراده آذربایجان» و نقطههای مقاومتش را میدانستم، از زمان پیشهوری مبارزه کرد، مقاومت کرد تا بعد و روابط فکریاش هم با پانایرانیست با خود من محبتش را و بعد هم اینکه اصولاً عنصر مقاومی بود و هست. مثلاً در آنموقع در آن هیئت آقای رضا قطبی بود. آقای رضا قطبی گذشته از اینکه زمانی که دانشآموز بود عضو حزب پانایرانیست بود و از پانایرانیستهای بسیار فعال در دبیرستان البرز سال دوم بود که به پانایرانیسم پیوست که یادم هست زمانی هم تودهایها بازوی او را چاقو زدند و منزل او آنموقع یکی از کانونهای فعال پانایرانیسم بود و غالباً هم بعدها این علاقه و دلبستگی خودش را حفظ کرد و ابراز میکرد تا حدی که مقدور بود تا به هر حال تا حدی که من متوجه بودم که خوب بد نیست این نکته را هم یادآور بشوم که چون در همین زمان خانم فریده دیبا مادر…
س- فرح.
ج- خانم فرح شهبانوی وقت ایران در منزل پدر قطبی زندگی میکرد چون قطبی برادرزاده خانم فریده دیبا است، ایشان هم غالباً با افکار و سنتها و مبارزات پانایرانیستی آشنا بودند. گذشته از این موارد قطبی از جهات گوناگون اختلافنظر بسیار با هویدا داشت و در آن مرحله هم تا آنجا که به خاطرم هست و برای من توضیح میداد و منعکس هم بود او هم از جمله کسانی بود که عقیده نداشت بههرحال آنچه که به عنوان رستاخیز بود یا عنوان شده بود تبدیل به حزب بشود درحالیکه هویدا به شدت در این مورد پافشاری میکرد. پس اختلافنظر وسیعی هم بین قطبی و هویدا بود و خوب در چنان شرایطی تحتتأثیر هویدا نبود. یا رئیس دادگاه شهرستان تهران که در آنموقع یک مرد مقاوم و پرهیزکاری بود تا آنجایی که من شناخت داشتم آقای مرتضوی او هم کسی نبود که تحتتأثیر آن اقدامات قرار بگیرد بهخصوص در یک چنین جمع و جوی که اینها بودند. پس من از این دو حوزه تقاضای کاندیداتوری کردم. در خرمشهر تعداد دیگری هم تقاضای کاندیداتوری کرده بودند از جمله مکی فیصلی شخصی به نام مکی فیصلی که او و خانوادۀ او شاید از معدود خانوادههایی باشند که چه در شهریور ۱۳۲۰ و چه در این مرحلۀ اخیر حملۀ عراق چنگ بر روی ایران کشیدند که هماکنون هم تا آنجایی که اطلاع دارم گویا در عراق هست و این غالباً از طرف حزب ایران نوین و بهخصوص هویدا تقویت میشد برای اینکه کاندیدای خرمشهر باشد و یکی دوبار هم در آن مواقعی که من کاندیدا نشدم در خرمشهر یا داوطلب نشدم چون فقط دو دوره بود یکی بیستوسوم و بیستوچهارم که به هر حال در هر دوره از طرف مردم خرمشهر انتخاب شدم مکی فیصلی در یکی دو دورۀ دیگر اطرف حزب ایران نوین بهعنوان نماینده در مجلس بود از خرمشهر. بنابراین در دوره بیستوچهارم هم او کاندیدا شده بود و سخت از طرف هویدا حمایت میشد. با این مقدماتی که بیان شد موجباتی را فراهم کرد هویدا که آن هیئت در خرمشهر که بههرحال میتوانست بهخصوص از طریق رئیس دادگستری که به همین منظور صادق احمدی وزیر دادگستری پا شد رفت به خرمشهر و به این عنوان که پزشکپور در مخاطره است. بههرحال آن عناصر را تهدید کردند به هر کیفیت و آنها خوب، آن چند نفر نتوانستند مقاومت کنند آن هیئت آنجا رأی به عدم صلاحیت من داد برای کاندیداتوری خرمشهر. این بعد منعکس شد و خرمشهر را به غلیان و هیجان عجیبی برد و تقریباً تمامی خوزستان را. مردم اعتراضاتی را شروع کردند و مغازهها را بستند و شهر در آستانۀ یک طغیانی قرار گرفت حتی. همزمان با این موضوع بهخصوص هیئت تهران کاندیداتوری من را تأیید کرد و خوب من که از طرفی عضو هیئت مدیرۀ کانون وکلا بودم با آن سوابق در خوزستان و نمایندۀ مردم خرمشهر این هیئت رد کرده بود صلاحیت من را، حتی به طور مطلق رد کرده بود و هیئت تهران به طور مطلق تأیید کرده بود و در نتیجه خرمشهر وضع آشفته و ناراحتکنندهای پیدا کرد به طبع خرمشهر هم مناطق دیگری از خوزستان. بعد در این زمان رئیس آن هیئت تجدیدنظر نسبت به مسائل انتخاباتی تا آنجا که به خاطرم هست دکتر آموزگار بود. او هم بههرحال روابط خیلی حسنه یا در این موارد در آن زمان وحدت نظری با هویدا نداشت. شاه در مسافرت بود. تا آنجایی که اطلاع دارم شاه که از مسافرت مراجعه میکند مسائل خرمشهر، هیجانات خرمشهر، خوزستان و آنچه که گذشته بود به اطلاع شاه میرسد. در نتیجه آن هیئت رسیدگی مجدد میکند و نظر هیئت بدوی خرمشهر فسخ میشود و صلاحیت من برای کاندیداتوری خرمشهر اعلام میشود. در این تاریخ تقریباً حتی بیست روز از صدور کارتهای انتخاباتی گذشته بود تقریباً و در نتیجه آقای مکی فیصلی و کلیۀ عواملی که او را حمایت میکردند با یک سرمایهگذاری وسیع درواقع تعداد زیادی از کارتها را جمعآوری کرده بودند یا باید بگوییم به روش معمول این قبیل کسان خریده بودند. بعد که این اعلام نظر شد باز هم بعد از آن درگیریها و کشمکشها در این مرحله اخیر با هویدا برای اولینبار هویدا زنگ زد به من و گفت و خواهش کرد که ملاقاتی با او داشته باشم در دفتر نخستوزیری. رفتم دیدم حسبالمعمول دوباره اظهار تعجب کرد که چطور اینطور شد؟ گفتم چرا از من میپرسید چطور اینطور شده بود شما باید بگویید. بههرحال ایشان خیلی اصرار کرد که حالا آنجا مدتی از توزیع کارتم گذشته و شما بیایید حالا از هر دو جا تأیید شدید قبول کاندیداتوری در تهران بکنید. البته من نپذیرفتم گذشته از اینکه میدانستم او چه برنامهای دارد به احتمال زیاد یعنی تمام کوشش و تلاشش این بود که بهخصوص من راه به مجلس پیدا نکنم. ولی بههرحال برابر مردم خرمشهر آن مسئولیت را احساس میکردم که حرکت کردم به خرمشهر که بههرحال یکی از وسیعترین مبارزات انتخاباتی شد. بههرحال موفق شدم در انتخابات خرمشهر. در موقعی که در جریان انتخابات خرمشهر بودم مسئله تشکیل جناحها در مجلس آینده مطرح شده بود، گفتوگوهای بسیار بود در روزنامهها هم مطالبی مینوشتند حتی معلوم است طبق معمول عدهای پیشبینی میکردند که در مجلس یک جناح قوی که به وجود خواهد آمد با مرکزیت پانایرانیستها جناحی از ناسیونالیستها خواهد بود که در نتیجه با قدرت شکل خواهد گرفت در مجلس آینده و تکیهگاه و تحولات و دگرگونیهای وسیع خواهد شد که شاید اگر میگذاشتند چنین بشود وضع طور دیگری میشد اصولاً، کما اینکه مجلس بیستوچهارم نشان داد که برخلاف آنچه که دستگاههای دولتی و حکومتی فکر میکردند مجلسی بود که میتوانست پذیرای تحولات و دگرگونیهایی باشد. این مسائل سبب شد که درواقع آن کادر مرکزی حکومتی یعنی هویدا و وابستگانش و همکارانش هویدا و مهندس ریاضی، هویدا و شریفامامی هویدا و دیگر خیلیها که عملاً دوباره کارها را قبضه کرده بودند تا آنجا که توانستند مانع شدند از اینکه از طرف این هیئتها کاندیداهای پانایرانیست اعلام نشود. در بسیاری از حوزههای دیگر هم همین وضع را به وجود آوردند که آنوقت در این حوزهها وقتی نمایندگان کاندیداهای پانایرانیست اعلام نشدند حمایت ما سبب شد که نمایندگان حتی ناشناسی که، یعنی کاندیداهای ناشناسی که قبلاً مورد شناسایی مردم خیلی نبودند با حمایت پانایرانیستها بعد کاندیداهای حزب یعنی کاندیداهای درواقع وابسته به حزب ایران نوین و وابسته به هویدا آن نوع کاندیداها موفق بشوند که خوب بسیاری از اینها هم در مجلس همکاریهایی را با ما شروع کردند که سبب شد آن حالت خاص مجلس بیستوچهار به وجود بیاید. دوم اینکه هویدا اقداماتی کرد و آن اقدامات این بود که دوباره آن مسئلۀ تشکیل جناحهایی که شاه مطرح کرده بود به یک مسیری ببرد که عملاً باز در اختیار خودش قرار بگیرد. تا آنجایی که اطلاع دارم شاه را قانع کرد و آماده کرد به عنوان تشکیل جناحها دو جناح تشکیل بشود یکی جناح زیرنظر، بعد نامش شد پیشرو، دکتر آموزگار یکی جناحی زیرنظر…
س- آقای هوشنگ انصاری.
ج- هوشنگ انصاری به نام جناح سازنده. هویدا با اجرای این برنامه از نظر خودش به هدفهای جالبی رسید زیرا مدتها بود که این دو هر دو رقیب سخت بودند برای او در مورد سمت نخستوزیری، دکتر آموزگار و هوشنگ انصاری. بنابراین وقتی هویدا موفق شد که اینها را بهعنوان لیدران این دو جناح بگذارد درواقع دیگر یک مقداری خیالش راحت شد برای یک مدتی یعنی اینها را از آن صحنه خارج کرد عملاً. دوم اینکه درواقع این دو جناح دوباره تبدیل شد به دو جناحی که زیرنظر رئیس دولت بودند و دو جناحی شبیه دو حرکت وابسته به حرکت دولتی و بهخصوص اینکه نگرانی او از اینکه ما آنجا تشکیل جناحی بدهیم دیگر برطرف میشد. یعنی همانچه بعد به سختی انجام گرفت عملاً یعنی آنچه که به نام اقلیت مجلس شکل گرفت که مبارزات مهمی را در مجلس بیستوچهارم اداره کرد درواقع آن نمونهای بود در حالی که اگر این توطئه نمیشد یا این برنامه اجرا نمیشد ما به طور معمول میتوانستیم برویم و داخل پارلمان بشویم هم با نیروی بیشتر با تعداد بیشتر و همین که از همان ابتدا یک جناح قوی تشکیل میشد، یک جناحی که آنوقت از امکانات تبلیغاتی، وسایل ارتباط جمعی استفاده میکرد، مسائل طور دیگری میشد که اصولاً شاید آن مسائلی که بعد پیش آمد پیش نمیآمد یعنی حرکت اجتماعی حرکت مردم، نارضایتیهایی که مردم داشتند ناراحتیهایی که داشتند این منعکس میشد به مجلس بهمانند دورۀ شانزده که دکتر مصدق بود، بهمانند موارد دیگر. بنابراین مسیر میشد مسیر مجلس ایران و آنچه هم که ما بهطورکلی بررسی کرده بودیم این بود درحالیکه این برنامهای که اجرا شد برابر این ارتباط طبیعی مردم و مجلس سنگ انداخت که حالا اقدامات بعدی خوب باز در همین زمینه دنبال شد و بهخصوص تردید نیست که برد ما و موفقیتی که من پیدا کردم برای اینکه کاندیدای خرمشهر بشوم اعلام کاندیداتوریام بشود و بعد هم در انتخابات برنده شوم و احساس کرد این است که او را مصمم کرد یا او یا اینکه همفکران او را هرکس که با او همفکری داشت که این طرح را پیاده بکنند. بنابراین بعد که اعلام انتخابات شد من یک دو روزی هم در خرمشهر ماندم برای اینکه به مناطق مختلف خرمشهر بروم و از مردم تشکر بکنم. در همین مدت بود که اعلام تشکیل این جناح به این دو کیفیت شد. من آمدم به تهران. روزی که رسیدم به تهران سهشنبهای بود که هویدا نمایندگان دو مجلس را یعنی منتخبین دو مجلس را برای مجلس سنا و شورای ملی دعوت کرده بود به هتل، فکر میکنم، شرایتون که من تقریباً از راه رسیده رفتم به آن هتل. آنجا که داخل محوطۀ سالن شدم بعد از چند لحظهای به دکتر آموزگار برخورد کردم. او آمد و خوشحال و تبریک گفت. گفت، «ضمناً مطلبی دارم.» گفتم بله چیست؟ گفت، مثل اینکه یک نفری هم بودند این موضوع را گفت، «شاهنشاه به شما پانایرانیستها علاقه و اعتقاد دارند.» گفتم چطور؟ گفت، «چون وقتی با حضور آقای هویدا قرار شد که من مسئول یک جناح باشم و انصاری هم مسئول جناح دیگر هویدا از شاه پرسید، «که پس قربان پانایرانیستها چه؟» که اصلاً خود این سؤال نشان میدهد که از نظر شاه و از نظر آن برنامه این میخواست ما را شاید چهارمیخه کند و دکتر آموزگار گفت که شاه در پاسخ گفت، «خوب، چون پانایرانیستها عناصر میهنپرستی هستند لابد با آموزگار همکاری میکنند.» گفتم بههرحال متشکرم ولی این تبریک را باید خوب بیشتر به شما هم گفت که چنین نظری را ایشان ابراز کردند. باز آن مورد را بررسی کردیم. گفتم بههرحال، حال با هم مینشینیم مذاکراتی میکنیم، با دکتر آموزگار، آنوقت برنامه را مشخص میکنیم. نشستیم صحبت کردیم و در نتیجه گفتم بههرحال دید نسبت به جناحها چیز دیگری بوده ولی با این وجود حالا اگر شما طبق یک اصولی واقعاً هماهنگی کنید و مملکت را به سمت یک تحولاتی ببرید ما بسیار خوب یک جناح مقاوم و مبارزی تشکیل میدهیم که با این امکاناتی که میان نمایندهها و منتخبین داشتیم ظرف کوتاه مدتی به کیفیتی عمل شد که نمایندگانی که با آن جناح همکاری میکردند اکثریت نمایندگان مجلس شدند و البته این واقعاً بههرحال به سبب حضور و همکاری چند تن بود در آنجا گذشته از خود ما در آن آقای رامبد نقش مهمی داشت و آقای بنیاحمد به این جمع پیوست و این گروه یعنی پیشرو اکثریت مجلس را به دست آوردند. خوب،پس وقتی اکثریت مجلس را به دست آوردند میبایست که عملاً دولت موردنظرشان را تشکیل بدهند. قبل از اینکه کار به این مراحل برسد اقداماتی شروع شد البته دیگر در این مرحله من اصولاً همکاری دیگر با سازمانهای حزب رستاخیز نداشتم بلکه محل حزبی را ما حفظ کردیم و همچنان آمدوشد ما در محل حزب بود که این هم ناراحتی بسیاری برایشان ایجاد کرده بود. چون وضع به این کیفیت شد و به این سبب نگرانیهایی پیدا کردند مقدماتی فراهم کردند بههرحال که حزب رستاخیز دیگر آن مدیریتش که خود دبیرکلش باشد بعد هم با تلقین به شاه و اعلام نظر او و گرفتن نظر او اینطور اعلام کردند که جناحها فقط در خارج از مجلس میتوانند حضور داشته باشند نه در داخل مجلس و در نتیجه در داخل مجلس نمایندگان به طور منفرد هرکس وظایف نمایندگیشان را انجام بدهند. جناح در مجلس نمیتواند باشد چون اگر این وضع را پیدا میکرد مخاطره بود. از همین جا بود که به مرور میان ما و دکتر آموزگار اختلاف ایجاد شد یعنی ما از دکتر آموزگار میخواستیم که بایستد و درواقع از این حضور پارلمانی جناح حمایت کند تا بشود برنامههای مملکتی را اجرا کرد. این مدت زمانی به طول نکشید، از این زمان اختلافات ما و چند تن دیگر که البته معدود بودند در این زمان ولی نمایندگان پانایرانیست بودند، تا آنجا که به خاطرم هست، آقای بنی احمد بود، تقریباً اختلافات شروع شد. اخلاق پور بود نمایندۀ آبادان و چندتن دیگر. بنابراین به این کیفیت مجلس تشکیل شد، یعنی اجلاس رسمی مجلس طبق معمول و طبق سنت و آییننامه با آمدن شاه به مجلس و بیان آن نطق افتتاحیهاش آغاز شد. جلسهای تشکیل شد به دعوت رؤسای دو مجلس یعنی ایشان تا وقتی که طبق آییننامه هیئت رئیسۀ جدید تشکیل نشود امور مجلس را رؤسای قبل اداره میکردند. گویا هنوز هیئت رئیسه انتخاب نشده بود، بله انتخاب نشده بود. در نتیجه دعوت کردند نمایندگان را در یک جلسۀ مشترکی و در این جلسه هویدا هم آمد و از همین جلسه برخورد اساسی و قاطع ما با هویدا شروع شد. یعنی به این کیفیت که وقتی آقایان مهندس ریاضی و شریفامامی مطالبی گفتند به طور مختصر هویدا پا شد مطالب مفصلی را بیان کرد. خلاصتاً این بود که حالا دیگر دورۀ رستاخیز است، ما با هم اختلافی نداریم همه در یک مسیر هستیم بنابراین آنچه که در آییننامۀ مجلس بهعنوان بهاصطلاح دور دوم بررسی نسبت به لوایح است که البته اصطلاحاً میگویند شور دوم، شور دوم . پس آن دیگر خیلی ضرور به نظر نمیرسد و بهتر است که آقایان و خانمهای نماینده نظرات خودشان را در شور اول که بیان میکنند اگر مورد تأیید کمیسیونها قرار گرفت که چه بهتر اگر قرار نگرفت که در همان کمیسیونها نظرات را بیان میکند.
Leave A Comment