روایتکننده: آقای محسن پزشکپور
تاریخ مصاحبه: ۸ آوریل ۱۹۸۴
محلمصاحبه: پاریس ـ فرانسه
مصاحبهکننده: ضیاء صدقی
نوار شماره: ۱۴
قبلاً هم چند مقاله به نام رشیدی مطلق خوانده بودم. من بعید میدانم که آن مواقع این مقالات رشیدی مطلق در دربار تهیه شده باشد بیشتر انعکاس این بود که در دستگاههای یا چهبسا ساواک این مقالاتی که به نام رشیدیمطلق درج میشد تنظیم شده باشد. بنابراین دلیلی نمیبینم که این آخرین مقاله هم به همان ترتیب تنظیم نشده باشد. آنچه میتوانم منجزاً بگویم این است که آن مقالات قبلی رشیدیمطلق به نوعی نبود که در دربار تهیه بشود یا زیر نظر شاه. انعکاس هم همهجا همین بود که این رشیدیمطلق نام مستعاری است برای مقالاتی که از مقامات اجرایی ساواک میرسد که ملزم هستند روزنامهها در آن شرایط درج کنند. پس این مقاله هم به نام رشیدیمطلق بود.
س- آقای پزشکپور، شما در آن دوره با شاه ملاقاتهایی هم داشتید؟
ج- بله.
س- ممکن است جزئیات ملاقاتتان را در این دوره با شاه بفرمایید که چگونه انجام گرفت و چه گذشت در آن ملاقات؟
ج- همانطوریکه برای شما بیان کردم آن نامه را به طور مبسوط فرستادم و یک نامۀ دیگر هم مجدداً در زمانی که هویدا وزیر دربار بود. هویدا وزیر دربار بود برای اینکه من وضع مملکت را میدیدم که چگونه است و متضمن پیشنهادات بسیاری بود برای اینکه چگونه میشود وضع مملکت را بههرحال سروسامان داد و ازهمپاشیدگی خودداری کرد و درواقع این پیشنهادات همانطوریکه بیان کردم بهخصوص متعاقب آن صحبتی بود که در مجلس کردم و سؤال ششگانهای که از دولت کردم و البته از آنجا که من تردید داشتم آن نامه را، نامۀ دوم را هم هویدا به شاه برساند یا نه حتی از مرحوم علم هم به نحوی جویا شدم بعد معلوم شد که نامه رسیده به دست شاه و هویدا پاسخش این بود، «بههرحال اعلیحضرت این نامه را دریافت کردند گفتند که خوب بررسی کنید.» میدانستم وقتی میگفتند بررسی کنید یعنی اینکه درواقع حالا نامه در جایی بایگانی بشود. بنابراین این مسائل ادامه داشت تا اینکه… حالا میخواهید به این موضوع ملاقات بپردازیم یا مسائل قبلی؟
س- نه، بپردازیم به ملاقات.
ج- من حدس میزنم که در زمان دیگر نخستوزیری…
س- آقای آموزگار.
ج- نه، نه. در زمان نخستوزیری شریفامامی بود.
س- پس شما در زمان نخستوزیری آقای آموزگار با شاه ملاقاتی نداشتید.
ج- نه با شاه نه آنوقت نبود، البته با خود آموزگار به تفصیل ملاقات داشتم که برای این که آن زمان نخستوزیری او بود که من در مجلس اعلام کردم که مجدداً حزب پانایرانیست در غالب تشکیلاتی خودش در سرتاسر ایران فعالیت را دنبال خواهد کرد که البته برخورد خیلی شدیدی بود که حالا به آن خواهیم پرداخت ولی در زمان شریفامامی که با شاه اولین ملاقات را داشتم. شاید اواخر دولت شریفامامی بود که این ملاقات من با شاه یک ملاقات کاملاً پنهانی بود یعنی از طریق دفتر مخصوص شاه و یا دفاتر دیگر نبود. گویا واقعاً شاه نگرانی داشت حتی از اینکه بدانند که با چه کسانی ملاقات میکند یا لااقل در ملاقاتی که با من داشت اینطور بود و درنتیجه ملاقات ما کاملاً به طور خصوصی انجام شد.
س- از چه طریقی این ملاقات ممکن شده بود؟
ج- یعنی این هم یکی از نزدیکان خود ایشان آمد مسائل را با من مطرح کرد.
س- کی بود آقا؟
ج- یکی از نزدیکان خود ایشان بود آمد طرح کرد مشکلات مملکت را. یکی از نزدیکانی که خیلی هم مطرح نبود اصولاً در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی، یک چهرۀ شناختهشدهای نبود. به همین دلیل است که من حدس میزنم که شاید شاه بیمیل نبود که بتواند قدرت داشته باشد یک برنامهای را انجام دهد.
س- دقیقاً چه گفتوگوهایی آنجا صورت گرفت؟
ج- و در نتیجه او که آمد و ابتدا با من مذاکره کرد نسبت به مسائل مملکتی و بعد معلوم بود وقتی مذاکره ادامه پیدا کرد گفت، «خوب، پس چرا، چه اشکالی به نظر شما میرسد که با شاه دیداری بکنید.» گفتم من هیچ اشکالی نمیبینم من غالباً خواستار این دیدار بودم هم بهعنوان یک ایرانی هم بهعنوان نماینده مجلس و هم حسب قانون اساسی. بعد قرار گذارد و من به اتفاق او و البته حتی به اصرار او تقریباً با یک تغییر قیافهای از یک در خیلی متروکۀ این کاخ نیاوران رفتیم به حوضخانۀ ساختمان قدیمی نیاوران یعنی ساختمانی که از زمان ناصرالدین شاه بود آن حوضخانه که تقریباً یک محل متروکی بود درواقع چندبار که دیدار با شاه داشتم دیدارمان در آنجا بود و ایشان از اتاق دفتر خودش یا محل مسکونی خودش از یک راهی میآمد، میآمد تو آن راهرو ساختمان قدیمی کاخ نیاوران و میآمد وارد آن اتاق حوضخانه، نشیمنگاه حوضخانه میشد که حتی آن مبلهایی هم که آنجا بود روی آن مبلها را همه پارچه کشیده بودند برای اینکه هیچکس آمد و شد نداشت آنجا و خود این شخصی هم که واسطۀ این دیدار بود دوبار اتفاق افتاد یعنی دو نفر این وظیفه را داشتند. او میرفت و همانجا چای درست میکرد میآورد یعنی به کیفیتی بود که نمیخواست هیچکس مطلع باشد و در نتیجه در اولین دیداری که اتفاق افتاد پس از مدتها من شاه را دیدم ایشان بسیار شکسته شده بود تقریباً گردنش در داخل یقه پیراهن تلوتلو میخورد و خوب آن عینک تیره را روی چشمهایش داشت و با اینکه معمولاً اندامی رسا و نیرومند داشت ولی تکیده شده بود و تقریباً گامهای لرزانی داشت و من در چهره و حرکات شاه یک نوع از همپاشیدگی جسمانی و روانی و اندیشهای را میدیدم. ایشان از اینجا شروع کرد، «من خیلی دلم میسوزد.» پرسیدم چرا؟ گفتند، «چون من برای مملکت خیلی زحمت کشیدم.» گفتم بههرحال مسائلی پیش آمده، مشکلاتی پیش آمده و من فکر میکنم که راهحلهایی وجود داشته باشد. درنتیجه ایشان پرسیدند، «خوب، چه به نظر شما میرسد؟» و من راهحلی را که ارائه کردم که غالباً هم به او قبلاً اشاره کرده بودم ولی به طور جامعتر عبارت از این بود که ۱) یک دولت سیاسی و نظامی انقلابی ناسیونالیست تشکیل بشود. ۲) که البته در این دولت انقلابی ـ سیاسی ـ نظامی ناسیونالیست بسیاری از افسران جوانی که جزو گروه حاکمۀ ارتش نبودند آمادگی حضور داشتند یعنی مذاکراتی هم با آنها شده بود. ازجمله کسانی که در مسیر این مذاکرات بود سرلشکر خسروداد بود به ما علاقه و اعتقاد خاص داشت و درنتیجه از وضع هم ناراضی بود. افسر سالمی هم بود سرلشکر خسروداد و سایر نیروهای جوان نظامی روحانیت داخلی ایران هم تشکیل یک چنین دولتی را تأیید میکرد. آنها هم تأیید میکردند این برنامه را و هماهنگی داشتند. بعد خوب مردم هم آگاهی داشتند و هم برنامههایی میبایست انجام میشد در مسیر انجام تقاضاهای این مردم و آن عبارت بود از یک انحلال هر دو مجلس اعلام انحلال.
س- اینها مطالبی هستند که شما به شاه گفتید؟
ج- بله دیگر که برنامههای آن دولت بود و بعد انتقال کلیۀ اموال خاندان سلطنت به بیتالمال مملکت و بعد انحلال ساواک یعنی تغییر شکل ساواک به وضعی که قبل از تشکیل آن بود و بعد انجام یک سلسله محاکماتی برای متعدیان به بیتالمال مملکت و حقوق عمومی که این موارد با همان بررسی که کردیم حسب ماده ۳۱۷ قانون دادرسی ارتش میبایست انجام میشد و البته در این مورد شاه پرسید، «مثلاً چه کسانی؟» نام بردم. البته در این صورت یکی دو تن از نزدیکان و بستگان ایشان هم بودند.
س- اشخاصی را که نام بردید چه کسانی بودند؟
ج- برخی از آنها بههرحال امثال نصیری، نیکپی، هویدا، رؤسای دو مجلس و تعداد دیگری…
س- از برادران و خواهران شاه هم کسی را نام بردید؟
ج- بودند دیگر، از بستگان ایشان هم بودند.
س- پاسخ ایشان چه بود به این پیشنهاد شما؟
ج- بنابراین سخن ایشان این بود که خوب ما با آنوقت… تازه تظاهرات شروع شده بود، راهپیماییهایی شروع شده بود. بنابراین شاه میپرسید، «خوب، مردم چه خواهند کرد؟» پاسخ من این بود و اعتقادم هم همین بود که وقتی این دادگاهها براساس ماده ۳۱۷ به وضع اینها رسیدگی بکنند که منصفانه آنوقت در یک دادگاه عادله احکامی صادر بشود که به احتمال زیاد تعدادی از این احکام بنابر ضوابط قانونی مملکت حکم اعدام خواهد بود وقتی در همین میدان شهیاد اعلام بشود که این احکام ساعت فرض کنید شش بامداد اجرا خواهد شد آنوقت لااقل دو میلیون نفر در این میدان اجتماع خواهند کرد و این دو میلیون نفر کسانی هستند که دیگر با این دولت متحول هماهنگ خواهند بود. البته پیشنهاد دیگر من این بود که شاه به یکی از مناطق دور از تهران عزیمت کند ایران را ترک نکند در آن موقعیت و جزیرۀ کیش پیشبینی شده بود و این پیشنهادی بود که زمانی هم که قرار بود دولت دکتر صدیقی تشکیل بشود که در آن دولت قرار بر این بود که من وزارت دادگستریش را تصدی بکنم این پیشنهاد را داشتیم و این پیشنهاد را مطرح کردیم یعنی در همان زمان هم این نظر نبود که شاه ایران را ترک بکند بلکه نظر این بود که دستش از مداخله در امور کوتاه بشود ولی در قلمرو قضایی ایران و در قلمرو ایران حضور داشته باشد تا دولت بتواند برنامههای خودش را اجرا بکند و بعد منتقل بکند مسائل را به یک انتخابات آزاد و آنوقت شکل حکومت مملکت و آینده مملکت مشخص بشود. پس در این مرحله به سه عامل توجه شده بود: ۱) روحانیت که هماهنگ بود یعنی روحانیت داخل ایران…
س- مثل آقای شریعتمداری؟
ج- بله دیگر و سایر آقایان تقریباً هیچکس مخالف نبود.
س- شما خودتان موافقت آنها را جلب کرده بودید یا فقط حدس میزدید؟
ج- نه، نه…
س- شما ملاقاتی داشتید با آقای شریعتمداری؟
ج- بله، آنکه به کرات دیگر، با آقای شریعتمداری.
س- اینها را برای ایشان توضیح داده بودید؟
ج- بله آقای قمی. حتی بعد که آقای قمی آمد، از تبعید خارج شد…
س- این آقایان پذیرفته بودند پیشنهادات شما را؟
ج- غالباً بهخصوص آقای… یعنی کل مسئله را اهمیت میدادند بهخصوص آقای شریعتمداری و آقای قمی هم همینطور. روحانیت داخل که گفتم منهای حرکتی بود که آقای خمینی آنوقت…
س- در رأسش بود.
ج- در رأسش بود، روحانیت داخل تأیید میکرد. پس روحانیت داخل با یکچنین برنامهای بود ارتش با چنین برنامهای بود. البته اصولاً آن گروههای دیگر به اصطلاح حاکمه ارتش نهتنها نمیتوانستند باشند بلکه برخی از آنها مشمول همان عناصری بودند که میبایست مورد یک تعقیب قانونی قرار میگرفتند و مردم که گذشته از چهرهای که میشناختند از گردانندگان سیاسی این حرکت خوب با اقلیت مجلس انسی پیدا کرده بودند و بعد هم با اجرای یک برنامههای قانونی نیروهای مردم هم گرد میآمدند. شاه در برابر این پیشنهادات اعلام موافقت میکرد در چند دور از مذاکرات که داشتیم. ولی غالباً موکول بر این میکرد که خوب بروم حالا مشورت بکنم. در این مرحله مشورتها بود که درواقع پای تصمیم شاه میلنگید و درنتیجه بیشتر دیگر تمایل داشت به خروج از ایران. در ملاقات دوم بود که وقتی با شاه داشتم…
س- در چه تاریخی بود؟
ج- حدس میزنم آن زمانی بود که هویزر به ایران آمده بود دیگر، زمان ازهاری بود. شاه با ناراحتی گفت به خود من، «هویزر آمده و این نوع مداخلات را دارد با او چه بکنیم؟ و به اتفاق سالیوان آمدند پیش من از من خواستند که بههرحال ایران را ترک کنم و با هویزر چه بکنیم؟» که من به ایشان گفتم که بههرحال اقدامات ایشان یک اقداماتی است خلاف قوانین ایران و خلاف قوانین بینالمللی و درنتیجه وقتی چنین دولتی تشکیل شد هویزر را بازداشت خواهد کرد و تحت تعقیب قرار خواهد داد. شاه نگران از مداخلۀ آمریکاییها بود در این مورد. گفت، «خوب، این تعداد آمریکایی اینجا هستند آنها نخواهند گذاشت.» گفتم اولاً من حدس نمیزنم اما چه بهتر اگر خواستند مداخهای و مقابلهای و مقاومتی بکنند آنوقت چند هزار از این آمریکاییها که هستند درواقع اینها وثیقههایی خواهند بود در اختیار آن دولت انقلابی و متحول ایران که مانع از مداخلات آنها بشود. بنابراین بیش از آنچه که ما، آن دولت نگران باشد درصورتیکه بخواهند چنین مداخلاتی بکنند دولت آمریکا میبایست نگران باشد پس این جای نگرانی نیست. البته او اشاره میکرد، شاه اشاره میکرد که در حدود پنجهزار مستشار یا متخصص آمریکایی و جمعاً با خانوادهشان در حدود بیست یا بیستوچندهزار آمریکایی که من…
س- در این باره رقمهای متعددی گفتند چهلهزارتا، هفتادوپنجهزار که آقای کارتر گفته.
ج- بله، ولی آنچه که ایشان گفت و من جوابی که بههرحال به ایشان دادم و تردید هم ندارم بهطور منجز گفتم که بههرحال مداخلات آقای هویزر یک مداخلات خلاف قانون است و خوب این دولت ایشان را بازداشت خواهد کرد و ایشان را تحت تعقیب قرار میدهد و سایر مسائل. بنابراین مذاکرات در این حدود انجام شد و تقریباً برنامهها مشخص بود تا اینکه به مرور موضوع آقای بختیار مطرح شد و بختیار آمد و ایشان شرط دولت خودش را رفتن شاه قرار داد. تشکیل دولتش را و در واقع نه اینکه او با مطرح کردن این شرط وادار بکند شاه را که ایران را ترک بکند بلکه کسی بود که پذیرفت شاه ایران را ترک کند به نظر من و نه دکتر صدیقی پذیرفت در شرایط که شاه ایران را ترک بکند و نه کسان دیگر و نه من. ما معتقد نبودیم که در آن شرایط شاه ایران را ترک بکند.
س- شما در آن زمان با رهبران جبهه ملی هم تماسی داشتید؟
ج- بله به تفصیل.
س- با چه کسانی آقا؟
ج- ما دیگر از زمان شاید قبل از آموزگار یا اوایل آموزگار بود که یعنی تماس بیشتر قبلاً هم که تماس داشتیم با همۀ اینها ولی از آن زمان تماس خیلی نزدیکتر شد و بهخصوص از آن زمانی که در مجلس من اعلام کردم که مجدداً حزب پانایرانیست در سرتاسر مملکت کوششهای خودش را دنبال میکند، کوششهای تشکیلاتی خودش را و این عملاً عبارت بود از آنچه که من مدام پیشنهاد میکردم یا نظر ما بود ولی به آن توجهی نمیکردند. یعنی عبارت بود از شکستن سیستم تک حزبی در ایران.
س- شما با کدامیک از رهبران جبهه ملی ملاقات کردید آقا؟
ج- از آن به بعد در نتیجه منظورم این بود که احزاب گذشته هم به میدان آمدند از آن به بعد که از جمله جبهه ملی، از جمله نهضت آزادی، نهضت رادیکال و احزاب دیگر. درنتیجه ملاقاتهای متعددی دست داد که چهبسا خود آنها پیشنهاددهندۀ انجام این ملاقاتها بودند ضمن اینکه با آنها خوب من سوابق دیرین داشتم بههرحال در بطن فعالیتهای سیاسی بیش از سه دهۀ مملکت با یکدیگر آشنایی داشتیم. این ملاقاتها با آقای فروهر بسیار بود، این ملاقاتها با نزیه بسیار بود و بعد کراراً ملاقاتهایی با آقای دکتر سنجابی، آقای بازرگان آقای دکتر سحابی و با آقای مقدم مراغهای تا آنجایی که به خاطرم هست و ملاقاتهایی با دکتر بقایی کرمانی همۀ کسانی که دستاندرکار فعالیتهای سیاسی بودند خوب البته سوای عناصر حزب توده و یا عناصری مشابه آنها که اصولاً من هیچگونه نه اعتقادی داشتم و نه تمایلی. آقای دکتر حاجسیدجوادی و آقایان دیگر که غالباً همکار هم بودیم مثل متین دفتری، لاهیجی امثال اینها. و در دو سه جلسه که آقایان دکتر سحابی و مهندس بازرگان و دکتر سنجابی به اتفاق آقای نزیه به منزل من آمدند و ما مذاکرات مبسوطی داشتیم…
س- در چه زمینهای؟
ج- در همین زمینه تقریباً مشابه مذاکراتی را که بعد من با شاه داشتم. یعنی آنموقع…
س- شما مطلب این دوتا ملاقاتی را که با شاه داشتید با رهبران جبهه ملی هم در میان گذاشتید در همان ملاقاتی که با آنها داشتید؟
ج- نه، نه مطلقاً. برای اینکه ملاقاتهای با شاه اصولاً بعد از ملاقات با رهبران سیاسی بود و زمانی بود که دیگر حرکت جامعۀ ایرانی دچار مشکلاتی شده بود و آن راهپیماییها شروع شده بود و ما در هیچیک از این راهپیماییها شرکت نکردیم.
س- شما تا الان مطالب دو ملاقات با شاه را توضیح دادید. آیا ملاقات سومی هم بوده با شاه؟
ج- بله.
س- در چه تاریخی بود این ملاقات و در آنجا چه گذشت؟
ج- ملاقات سوم ملاقات آخر بود درواقع، یعنی ملاقاتی بود که انجام نشد با او. ملاقات سوم ملاقاتی بود که تقریباً شاه مردد بود یا شاه یا بعضی عواملی که مداخله داشتند شاه مردد بود بر اینکه آیا برای این اصولاً بماند در ایران یا نماند. درواقع تردیدش در این بود. شاه اگر میتوانست تصمیم بگیرد در ایران بماند تردیدی نیست که آنوقت پیشنهادات مرا میپذیرفت. ولی شاه مثل اینکه دیگر در آن مرحلهای از ضعف و ناتوانی یا هر چه اطلاق بکنیم بود که مصمم بود ایران را ترک کند و میدانست که برای همیشه ایران را ترک خواهد کرد و در چنین موردی دیگر معلوم بود که او به کدامیک از دو راه حلی که برابرش بود یا دو پیشنهادی که برابرش مطرح شده بود تمکین کند که آن پیشنهاد دوم موضوع نخستوزیری بختیار بود. درنتیجه سومین ملاقاتی که انجام نشد ولی وعدۀ آن ملاقات ساعت ده شب بود که آنوقت تهران حکومت نظامی بود که یکی از آن دو تن نزدیکان خصوصی شاه آمدند و با پروانۀ عبور شب و من رفتم به کاخ نیاوران به همان سالن حوضخانه، ساختمان قدیمی کاخ نیاوران. البته من رفتم به انتظار اینکه شاه را خواهم دید. بعد از چند دقیقه به جای شاه خانم فرح پهلوی آمد، ایشان آمدند و پرسیدم که بههرحال پس شاهنشاه کجا هستند؟ ایشان گفتند، «خسته هستند و خوابیدند.» معلوم بود که هم دیگر حال خیلی مساعدی شاه نداشت و هم اینکه تصمیمات گرفته شده بود برای ترک ایران و خوب این که شهبانو فرح به جای شاه آمدند برای این دیدار مفاهیم بسیاری را برای من مشخص کرد. مذاکراتی انجام شد. من نمیدانستم که آیا شاه مطالب را با ایشان هم مطرح کرده است یا نه. ولی بعد از آمدن ایشان به آن محل و توضیحاتی که داد متوجه شدم که ایشان در جریان مذاکرات بود و کموبیش هم مطلع بودم که یکنوع تمایلی را ایشان ابراز داشته بود برای طرح آمدن بختیار و در نتیجه تمایلی بود برای طرح اینکه بههرحال شاید به گمان خودشان که من باورم نیست ایران را موقتاً ترک کنند درحالیکه شاه میدانست که رفتن او یک رفتن موقتی نیست یعنی در مذاکراتی که داشتیم این مسئله را من از گفتوگوی او کاملاً استباط میکردم.
س- این گفتوگو چه بود که شما توانستید چنین مسئلهای را استنباط کنید؟
ج- پیشبینی میکرد که دیگر خواهد رفت حتی پیشبینی میکرد که با رفتن او شکل حکومت احتمالاً دگرگون خواهد شد و پیشبینی میکرد که یکنوع حکومتی به همین صورت یعنی با چهرۀ مذهبی بر ایران مسلط خواهد شد. او منتها گاه به گاه اظهار نگرانی ازهمپاشیدن ایران و سلطۀ کمونیستها میکرد که البته این یکنوع نگرانی بود که من هیچوقت به این نگرانی باور نداشتم چه در گذشته و چه در حال. بنابراین این مشخص بود و بعد هم خوب در کتاب «پاسخ به تاریخ» این موارد را حتی اینکه شکل حکومت ایران تغییر خواهد کرد را ذکر کرده که محمدعلی مسعودی آمد و به او گفت، این را بیان کرده و همین محمدعلی مسعودی بود که شکلدهندۀ حکومت شریفامامی بود و درواقع گردانندۀ آن حکومت بود در پشت پرده. یعنی نهتنها در پشت پرده خیلی آشکارا و حکومت شریفامامی به استنباط من دیگر آشکارا راه را باز کرد برای تغییر شکل حکومت ایران.
س- چرا؟ به خاطر آزادیهایی که به مطبوعات داد؟
ج- نه.
س- با اینکه مذاکرات مجلس را گذاشتند از تلویزیون پخش بشود؟
ج- نه، آن یکی از درواقع جزئی شاید از برنامههای وسیعش بود ولی مسئلۀ اعتصابات را بسیار دامن زد، از استقرار یک باز حکومت ملی جلوگیری کرد و بعد برای اولینبار کسی را برانگیختند که استیضاحی کرد در مجلس از دولت شریفامامی به عنوان اخباری که، نماینده کرج بود، این روابط نزدیک با سازمانهای دولتی و حتی امنیتی داشت و درنتیجه در قبال استیضاح آنوقت دولت شریفامامی یعنی شریفامامی آمد و گفت، «اینجا میهن حضرت آیتالله عظما خمینی است و ایشان هروقت بخواهند میتوانند تشریف بیاورند.»
س- اینکه میفرمایید آقای اخباری را وادار کردند چه کسی را در نظر دارید؟ چه قدرتی را؟ چه مقامی را؟
ج- گفتم که این اخباری نمایندهای بود که بهعنوان نمایندۀ دولتی و نمایندۀ روابط با این سازمانها محسوب میشد.
س- خوب، دولتی که میفرمایید یعنی نمایندۀ دربار بوده؟
ج- نه دربار خیر. یعنی مشخص بود معروف بود به اینکه روابطی دارد با سازمانهای امنیتی حتی.
س- خوب آقای پزشکپور، رئیس سازمان امنیت را که شاه انتخاب میکرد و نخستوزیر هم که فرمانبردار شاه بودند اینها بنابراین…
ج- خوب درواقع شاه هم مقهور این سیاست شد.
س- بله، ولی وقتی که شما میفرمایید که آقای اخباری را وادار کردند که…
ج- وادار کردند یعنی تنظیم کردند این برنامه را؟
س- یعنی خود شاه و…
ج- نه دیگر خود شاه نمیدانم.
س- یعنی خودش میخواست؟
ج- بله تمامی آن برنامههایی که حتی خود شاه را تشویق کردند که ایران را ترک کند شاه میتوانست ایران را ترک نکند، شاه میتوانست که با اجرای عدالت و تمکین به برنامههای صحیحی در ایران بماند.
س- آخر این صحبتی که شما میکنید یک خرده برای شنونده مبهم است که چه کسی، چه مقامی، چه قدرتی داخلی یا خارجی میتوانسته که آقای اخباری را…
ج- نه، نه میتوانسته که بههرحال…
س- یک خرده اسرارآمیز باقی میماند.
س- آخر تمامی این امور مشخص است چگونه است. بههرحال ایشان چون در مجلس یک حرکتی بود، مشخص بود بهعنوان حرکت اقلیت و درنتیجه طی بیش از دیگر بله سه سال این نماینده هیچوقت با این حرکت هماهنگی نداشت و در نتیجه ازجمله تأییدکنندگان برنامههای دولتها بود در مواقع مختلف به ناگهان ایشان آمد و استیضاحی را مطرح کرد و این استیضاح آنطور که بررسی شد استیضاحی بود که تنظیم شد و مطرح شد و برای این هم تنظیم شد و مطرح شد که آقای شریفامامی بعد بیاید در برابر این استیضاح بگوید که حضرت آیتالله عظما خمینی و اینجا میهن ایشان است و هروقت بخواهند تشریف بیاورند. یعنی تا آنوقت به این کیفیت اصولاً درباره ایشان صحبت نشده بود.
س- مضمون استیضاح آقای اخباری چه بود؟
ج- که چرا ایشان را مانع میشوند؟ چرا ایشان را نمیگذارند که به ایران بیاید؟ چرا مشکلات برای ایشان ایجاد کردند. بههرحال مسائلی از این قبیل بنابراین این یک جزئی از مسائل است. دولت شریفامامی با مسائل مختلف از جمله به اصطلاح حادثه آفرینی در مسئلۀ جمعۀ سیاه هفده شهریور ماه.
س- منظورتان از حادثه آفرینی چیست آقا؟
ج- یعنی آن ایجاد شد دیگر.
س- به چه طریقی؟
ج- به این طریق که…
س- آیا شما حدس میزنید یا اطلاعات دقیق دارید؟
ج- نخیر، قرائن نشان میدهد چون خود ما، یعنی قرائنی که به نتیجه قطعی میرساند چون روز ۱۶ شهریور راهپیمایی انجام شد اولین راهپیمایی یا دومین راهپیمایی بزرگ بود. در آن راهپیمایی اعلام کردند که ساعت هشت صبح اجتماعی خواهد بود در میدان ژاله، هشت صبح. دولت شریفامامی ساعت شش صبح اعلام حکومت نظامی کرد. خوب معلوم است کسانی که میخواستند در میدان ژاله ساعت هشت صبح حضور پیدا بکنند. اینها اولاً غالباً کسانی نبودند که شش صبح به برنامه رادیو گوش کنند، ثانیاً از اطراف و اکناف تهران باید شش صبح از منزل خارج میشدند تا هشت صبح برسند به کجا؟ به میدان…
س- ژاله.
ج- ژاله. خوب، اگر دولت شریفامامی میخواست اعلام حکومت نظامی کند بدون اینکه این حادثهآفرینی بشود میبایست کی اعلام حکومت نظامی میکرد برای اینکه مردم مطلع بشوند؟ میبایست همان عصر روز هفده شهریور اعلام حکومت نظامی میکرد. گذشته از اینکه چنین حقی را نداشت. چرا؟ چون هنوز دولت شریفامامی حتی به مجلس معرفی نشده بود و در نتیجه دولتی که هنوز مبانی قانونی را از نظر قانون اساسی پیدا نکرده نمیتوانست چنین اعلام حکومت نظامی بکند و اگر میخواست اعلام حکومت نظامی بکند اعلام حکومت نظامی را میتوانست از عصر بکند که مردم مطلع بشوند. بنابراین همه مردمی که گروههایی که حرکت کردند به سمت میدان ژاله از اینکه حکومت نظامی اعلام شد در تهران آگاهی نداشتند و وقتی اینها در میدان ژاله حضور پیدا کردند بعد برنامه اجرا شد که آتش به روی مردم گشوده شد و در نتیجه جمعۀ سیاه ایجاد شد.
س- ولی هنوز این مشخص نیست درواقع دقیقاً چه کسانی آتش گشودند.
ج- اعتقاد من است، نظر من است. نه، نه در این چیز نیست. بههرحال برخی میگویند که دو سه نفر از بین مردم آتش گشودند ولی بههرحال اصولاً اعلام حکومتنظامی، دقت کردید؟
س- بله.
ج- اعلام حکومتنظامی. مسئله سادهای که نبود که، اعلام حکومتنظامی در ساعت شش صبح یک امر غیرمنطقی بود. دولت میتوانست که عصر اعلام حکومتنظامی کند. مسئلۀ سادهای که نبود. چرا گذاشت برای ۶ صبح. ۶ صبح چه کسی مطلع میشود از اعلام حکومت نظامی؟ خوابند مردم. اگر جماعتی هم میخواستند بیایند به میدان ژاله که در مسیر میدان ژاله بودند. بنابراین این غیرمتعارف است و ۱۷ شهریور همچنانکه نوشتن آن مقاله رشیدی مطلق یک کبریتی بود که به باروت زده شد ۱۷ شهریور درواقع بمبی بود که در انبار باروت منفجر شد و آن کشتار وسیع رخ داد. حالا دو سه نفر هم از میان جمعیت شلیک کردند معلوم است این برنامهها به استنباط من با هم هماهنگ بود و در این تردید نیست که یک دولت مسئول نمیتواند یک چنین اعلام حکومتنظامی در این ساعت بکند با توجه به حوادث ایران. بنابراین به همین مناسبت است که حتی دولت شریفامامی چندین روز بعد از چیز به مجلس آمد.
س- بعد از چی آقا؟
ج- بعد از ۱۷ شهریور و در نتیجه وقتی آمد به مجلس که آنوقت نمایندگان پانایرانیست و نمایندگان اقلیت بهعنوان اعتراض جلسه را ترک کردند میگفتند، «دست تو به خون آلوده است.» و این مرحله یکی از مراحل سخت و مهم مبارزاتی بود یعنی استنباط من این است که حادثۀ ۱۷ شهریور جمعۀ سیاه نقش بسیار مهمی در ایجاد حوادث بعدی ایران داشت و این حادثه به دنبال اعلام حکومتنظامی پیش آمد. یعنی اگر اعلام حکومت نظامی نمیشد چه میشد؟ یک راهپیمایی عظیمتر میشد. کما اینکه بعد هم راهپیماییهایی شد ولی این روز، اعلام حکومتنظامی در این روز بههرحال نقش عمدهای داشت در ایجاد حوادث بعدی و من نمیتوانم تلقی کنم که این اتفاقی بوده کما اینکه این مسائل بعد توضیح داده شد این مسائل را موقع طرح برنامه دولت شریف امامی ما توضیح دادیم و درگیری سخت پیدا شد بین ما و سایر نمایندگان مجلس. چنین دولتی و چنین برنامهای مواجه شد با اینکه کسی استیضاح کرد که هیچگاه طرحی در مجلس نداشت، مبارزهای در مجلس نداشت و برای اولینبار در این استیضاح به آن کیفیت خطاب شد و بعد همین شریفامامی آمد در مجلس به آن کیفیت ادای مطلب کرد که البته بعد هم مشکلاتی برای شریفامامی یا اموال او، تا آنجا که شنیدم، و یا برادر او که نماینده مجلس بود در یک دورهای به وجود نیامد. بههرحال دولت شریفامامی و بعد هم دولت ازهاری را من در سقوط این مرحله از تاریخ ایران و ایجاد حوادث بعدی مؤثر و بسیار مقصر میدانم از نظر سقوط رژیم مشروطیت سلطنتی ایران.
س- آقای پزشکپور، شما در این دوره با آقای خمینی هم ملاقاتی داشتید؟
ج- در کدام دوره؟
س- در همین دورهای که آقای دکتر بختیار به نخستوزیری رسید.
ج- بختیار که به نخستوزیری رسید یعنی معرفی شد به مجلس قبل از او بگوییم که صحبت آن دیدار بود، دیدار سوم که…
س- بله با فرح.
ج- بله با فرح به جای شاه. در نتیجه در آن دیدار من دیگر دریافت کردم که برنامهای را که به آن سمت کشانده میشد و شاید فرح تشویق میکرد و دیگران هم دنبال میکردند در دست اجراست یعنی خروج از ایران و در نتیجه فراهم شدن مقدماتی برای تغییر وضع ایران، در این تردیدی نبود. بنابراین بعد از مذاکراتی که در حدود شاید سه ربع ساعت به طول انجامید…
س- با فرح؟
ج- بله، بله.
س- ممکن است مطالب آن مذاکرات را برای ما توضیح بفرمایید؟
ج- مطالب همین بود. به عقیدۀ من ایشان از مذاکراتی که انجام گرفت او مطلع بود ولی ظاهراً مایل بود که دوباره خودش بشنود. شاید مایل بود ببیند چه اقداماتی دارد صورت میگیرد و چه اقداماتی او میبایست از نظر برداشت خودش انجام بدهد.
س- شما وقتی که این برنامهای را که در نظر داشتید برای ایشان توضیح دادید پاسخ ایشان و عکسالعمل ایشان چه بود؟
ج- برای چه کسی؟
س- برای فرح، فرح دیبا.
ج- بله ایشان بههرحال آخرین پاسخش این بود که بسیار خوب پس اگر چنین است و چنین مطالبی مطرح شده من بروم و شاهنشاه را خبر کنم که بیاید به هر کیفیتی که شده. البته من میدانستم که دیگر چنین مسئلهای پیش نخواهد آمد و بلکه شاهنشاه به جای اینکه بیاید خواهد رفت و در نتیجه ایشان رفت و بعد از چند لحظه برگشت گفت، «نه، شاهنشاه خیلی خسته و ناراحت هستند و ایشان خوابیده که من هم خداحافظی کردم و آمدم. درست فردای همانروز بود که یکی از دوستانی که وارد در جریان بود بههرحال کموبیش زنگ زد به من و گفت، «بههرحال مسئله قبول نخستوزیری بختیار قطعیت پیدا کرده.» بنابراین شاه اعلام کرد و فرمان نخستوزیری بختیار را صادر کرد ولی بعد چون مسئلۀ مجلس مطرح بود یعنی تنها نقطۀ مقاومتی که در برابر این طرح نخستوزیری بختیار و به طور کلی میشود گفت طرح دگرگونی مملکت به آن کیفیت وجود داشت مجلس بود. درنتیجه بختیار آمد و عنوان کرد که من میخواهم از مجلس رأی تمایل بگیرم همان شیوهای که ادامه داشت تقریباً تا زمان مصدق اما این رأی تمایل به این کیفیت بود که مجلس رأی تمایل میداد به هرکسی که میخواست، بعد آن را رئیس مجلس به اطلاع شاه میرساند شاه به نام او فرمان نخستوزیری صادر میکرد. در حالی که در مورد آقای بختیار فرمان نخستوزیری صادرشده بود، دیگر جایی برای گرفتن رأی تمایل مجلس نبود ولی این روش را اعمال کردند برای اینکه تا وقتی که شاه حضور دارد بتوانند اکثریت مجلس را در اختیار بگیرند و از نفوذ و گسترش کار اقلیت که مخالف با آن برنامهها بود ممانعت کنند و همین کار را هم کردند و تعدادی از رؤسای کمیسیونها و گردانندگان و متولیان اکثریت مجلس را حتی بردند پیش شاه و در نتیجه شاه به آنها گفت که از نظر من و از نظر آیندۀ مملکت من توصیه میکنم و تأیید میکنم که بختیار را تأیید کنید و وقتی با این وضع ما مواجه شدیم تقاضای تشکیل جلسۀ خصوصی کردیم. جلسۀ خصوصی تشکیل شد و در آن جلسۀ خصوصی تا آنجایی که ممکن بود مطالب را بیان کردیم و حتی به این مسئله اشاره کردیم که این رأی تمایل نمیتواند باشد، شما چه رأی تمایلی الان میدهید؟ این قبلاً فرمان نخستوزیری به نامش صادر شده و بعد هم مسائل مملکت به این کیفیت است. در آنجا بود که اقلیت مجلس پیشنهاد کرد که بیایید بپذیرید و یک هیئت پنج نفری از طرف مجلس تعیین بشود که این هیئت پنج نفری مذاکره با شاه مقامات مختلف، روحانیت در هر کجا و کلیه مقامات و مراجع مملکتی آن کسی را که ممکن است در این شرایط بتواند مشکل مملکت را حل کند به مجلس پیشنهاد بکند. ولی خوب معلوم بود به آن کیفیت آن اکثریت نپذیرفت، این پیشنهاد را رد کرد و در نتیجه کار به آنجا کشید که دولت بختیار مثل اینکه در دوازدهم بهمن، فکر میکنم، به مجلس معرفی شد. بدیهی است برای ما با توجه به آگاهی و مسائل و مذاکراتی که داشتیم قطعی بود که دیگر این فصل از تاریخ ایران ورق خواهد خورد یعنی بسته خواهد شد. این نکته ضرور به یادآوری است که هرگز تا روزی که رژیم خودبهخود خودش را ساقط کرد ما نه شعار جمهوریت دادیم و نه خلاف قانون اساسی. ما معتقد به قانون اساسی بودیم.
س- منظور شما حزب پانایرانیست است؟
ج- حزب پانایرانیست. و نمایندگان مجلس هم و سایر عناصر اعضای اقلیت اتفاقاً سوای آن اخباری که به آن کیفیت چیز کرد، تا زمانی که قانون اساسی بود بله. بنابراین برای ما مشخص بود که دیگر با توجه به سوابق با توجه به آن مسائل مذاکراتی که با شاه بود، مذاکراتی که در مراحل و مواقع مختلف بود، آگاهیهایی که داشتیم. پس آمدن دولت بختیار عبارت است از رفتن شاه و عبارت است از مآلاً بستن دفتر مشروطیت ایران و مسائل بعدی. در نتیجه دولت بختیار وقتی معرفی شد ما پانایرانیستها و من به نمایندگی از طرف پانایرانیستها ثبتنام کردیم بهعنوان مخالف با دولت طبق آییننامه. البته دیگر مسئلۀ دولت بختیار هم برای ما مطرح نبود بلکه دادن یک گزارشی بود به ملت ایران برای ادامۀ مبارزات آیندهمان و همانطور که به خاطر دارید یکبار گفتم من دوبار متن نطقم را نوشتم یکی در مورد بحرین بود یکی در این مورد. برای اینکه میدانستم دیگر این فصل از تاریخ ایران بسته میشود و درواقع آن نطق بهعنوان یک بررسی بود نسبت به این مرحله از تاریخ ایران و مسائلی که در پیش خواهد آمد و پیوندهایی که ما با آینده ایران خواهیم داشت. در این روز وقتی من آمدم پشت تریبون و صحبت میکردم بر خلاف روش معمول اتفاق افتاد که آقای دکتر سعید سه بار میز ریاست را ترک کرد، دکتر سعید که آنموقع رئیس مجلس بود و ریاست مجلس را به یکی از معاونان رئیس مجلس سپرد. یادم نیست این را در مذاکرات قبلی گفتیم یا نه. بعد میانۀ صحبت من بود یا شاید اواخر صحبتم بود که یکی از مستخدمین مجلس که کارش این بود که نامهها و یادداشتهایی را از طرف نمایندگان برای نمایندگان دیگر میآورد و یا میآورد برای نمایندهای که پشت میز خطابه یعنی پشت میکروفون هست…
Leave A Comment